ان مـن تـكـفـل بـايـتـام آل مـحـمـد المنقطعين عن امامهم ,
المتحيرين في جهلهم , الاسراء في ايـدي الـشـيـاطـيـن وفـي ايـدي النواصب من
اعدائنا,فاستنقذهم منهم , واخرجهم من حيرتهم , وقهرالشياطين برد وساوسهم , وقهر
الناصبين بحجج ربهم و دليل ائمتهم ليفضلون عند اللّه تعالى عـلـى الـعـابد بافضل
المواقع , باكثر من فضل السماء على الارض والعرش و الكرسي والحجب على السماءوفضلهم
على هذا العابد كفضل القمر ليلة البدر على اخفى كوكب في السماء.
((18)) هـمـانـا آنـكـه يتيمان آل محمد(ع ) را سرپرستى كند,آنهائى كه از
امامشان دورند و در جهلشان مـتـحـيرندو در دستان شياطين و دشمنان ناصبى ما اسيرشده
اند, پس آنها را از چنگال دشمنان نـجـات بخشند و از حيرت خارجشان كنند و از سلطه
شياطين با رد نمودن وسوسه هايشان بيرون آورند واز يوغ نواصب با برهانهاى پروردگار و
دليلهاى امامان نجاتشان دهند, نزد خداوند فضلشان بـرتراست از مردان عبادت پيشه در
بالاترين درجات ,مثل برترى آسمان بر زمين , و عرش و كرسى وحـجـب بـر آسـمـان , و
فضل اينان بر عابد مثل فضيلت ماه در شب چهارده بر كم نورترين ستاره آسمان است .
حضرت امام كاظم (ع ) مى فرمايند: فـقـيـه واحـد يـنقذ يتيما من ايتامنا, المنقطعين
عناوعن مشاهدتنا بتعليم ما هو محتاج اليه اشد على ابليس من الف عابد.
((19)) يـك ديـن شـنـاس كـه يـتيمى از ايتام ما را دستگيرى كند, آنهائى كه از
ما دورند و از مشاهده ما محروم ,و به او تعليم كند آنچه را به آن محتاج است ,
برابليس از هزار مرد عبادت سختتر است .
ايـن چـند شاخه گل از بوستان رافت امام (ع ) نسبت به عزيزان خود بود كه در عصر غيبت
چگونه نسبت به فرزندانى كه از او جدا افتاده اند توصيه و سفارش مى فرمايد, اما آنچه
نقطه عطفى است بر اين مبحث , فقره اى از دعاى عبرات است كه در توسل به وجود مقدس آن
امام عزيزتر از جان و آن ولى مطلق دوران ارواحنا لتراب مقدمه الفداء چنين عرضه مى
دارند: واتـقـرب الـيـك بـالـحـفـيـظ العليم الذي جعلته على خزائن الارض , والاب
الرحيم الذي ملكته ازمة البسط والقبض .
. .
الذي يظهر في بيت اللّه ذى الاستار العالم المطهر محمد بن الحسن .
((20)) (پـروردگارا,) تقرب مى جويم به تو به وسيله آن حفظ كننده دانا, آن كسى
كه بر گنجهاى زمين او رامسلط كرده اى , و آن پدر مهربانى كه زمام امور را به دستش
سپردى .
. .
آن ابرمردى كه در خانه خدا كه پرده ها در آن آويخته است , ظاهر مى شود عالم پاكيزه
محمد بن الحسن .
و بـه حـق , او پـدرى دلـسوز و مهربان است كه سحاب رحمتش دلهاى خسته مشتاقان را
سيراب مى كند و چشمه هاى صفا و جوانمردى از انگشتانش مى جوشد, و اين چنين است كه
شيفتگانش هر جـمـعـه ناله ها مى كنند و ضجه ها مى كشند والتماسها مى كنند و لطف خاص
پدر مهربان خود را مى طلبندكه : اللهم .
. .
هب لنا رافته ورحمته ودعائه وخيره ما ننال به سعة من رحمتك وفوزا عندك .
((21)) بار پروردگارا, .
. .
بر ما رافت و رحمت و دعا و نيكى او را (حضرت مهدى ارواحنا فداه ) عنايت فرما, به آن
مقدار كه بزرگى رحمتت را نائل شويم و در نزد توفائز و رستگار گرديم .
ايـنان مى دانند كه براى رسيدن به رحمت عظماى الهى كه مختص خواص از اولياءاللّه است
, رافت آن بزرگوار لازم است ,و براى سر بلندى در پيشگاه اقدس حضرت حق دعاى خير آن
پدر دلسوز را بـايـد, زيرا هر كه را نيكى و احسان آن عزيز شامل شد به رحمت كبرى
نائل گشته و آنكه را دعاى خير او بدرقه راه شد به مقام (ورضوان من اللّه اءكبر)
((22)) واصل گرديده است .
و بيتى ديگر از ديوان رافتش را چنين سروده اند: قـال رسـول اللّه (ص ):
. .
يـا فـاطـمة , والذي بعثني بالحق ان منهما مهدي هذه الامة .
. .
وهو اعظم حسباواكرم منصبا وارحم بالرعية واعدلهم بالسوية .
((23)) رسول گرامى (ص ) فرمودند: .. .
اى فاطمه , قسم به آنكه مرا به حق برگزيد از اين دو (امام حسن و امـام حسين (ع ))
مهدى اين امت به وجود مى آيد و او ازهمه حسبش بزرگتر و مقامش گرامى تر است و او
ازهمه بر مردم مهربانتر و از همه عدالتش بيشترمى باشد.
ايـنـجـاى سـخـن اسـت كـه دلـهاى سخت بى اختيار كرنش مى كند, و گردنهاى برافراشته
خم مى گردد, قلبهاى سرد و بيجان به طپش مى آيد, و در سينه هاى تنگ و تاريك نااميدان
شعاع اميد پـرتـو مـى افـكند, و اينجاست كه انسان گرمى محبت او رالمس مى كند و به
او دل مى بندد و به كمالش عشق مى ورزد وسخن كوردلان بى مغز قلبش را آزرده مى كند كه
بر آفتاب مهرش نقابى از خون مى زنند و بر سيماى خندان لطفش پرده نفرت وخشم مى كشند.
اكنون اى همراه همدل , آنچه شنيده اى از قتل و غارتها واز آتش و قهرها, از خشم و
نفرت و از ذلت و از اسارت وديگرها .
. .
همه پرده بغض و كينه ايست كه خفاشان نورستيز برجمال آفتاب مى كشند و سـيـرت كـريـه
گرگان ميش گونه ايست كه زشتى درونشان را چنين اظهار مى كنند و عاقبت شـومـى اسـت كه
خود به انتظارش نشسته اند, نه روز پايان انتظارها و گريه ها,و نه وقت شاديها و
هلهله ها, و نه هنگام حلقه زدن بر گردعزيزى از سفر آمده و .
..
آن زمـان اسـت كـه رافت غائب به صحنه ظهور مى آيد و آنچه تاكنون مجال بروز و ظهور
نداشته خودنمائى خواهد كرد وچنين بايد گفت كه : ظهور زيباست , چون ظهور زيبائيهاست
.
حـال جـاى ايـن سـخن باقى است كه آيا وجدان انسانهاى بيداراين همه رافت و محبت را
به ديده اغـماض مى نگرد؟ و آيادوستان او فطرت خويش را زير پا مى نهند و در صدد
جبران اينهمه احسان بـرنـمـى آيند؟ و اگر او بواقع يك انسان عادى بودنبايد لطف او
را جواب داد؟ حال كه امام و ولى نعمت است !...
پس بايد در صدد شكر برآمد اگر چه همگان از شكرش عاجزند ليك آنچه قلب انتظار كشيده
اش را خـشـنود مى سازد ومرهمى بر جگر مجروح اوست و شايد بتوان با آن , دل رنجيده اش
را شاد نمود, دعـا و درخـواسـت ظـهـور آن غـريـب ونجاتش از زندان غيبت است و بعيد
به نظر نمى رسد كه اين وظيفه رنگ وجوب بخود گرفته باشد چنانچه بعضى روايات به آن
اشاره مى نمايند.
بـه عـنـوان نـمـونـه سـخـنـى را كه امام مجتبى (ع ) به يكى از بزرگان در عالم خواب
يا مكاشفه فرموده اند نقل مى كنيم با توجه به اين نكته كه ديدن ائمه هدى (ع ) در
خواب يا مكاشفه ازرؤياهاى صادقه مى باشد.
[حـضـرت امام حسن مجتبى (ع ) در عالم خواب يا مكاشفه به مرحوم آية اللّه ميرزا محمد
باقر فقيه ايمانى فرمودند: در منبرهابه مردم بگوئيد و به آنان دستور دهيد توبه
نموده و درباره تعجيل ظهور (حضرت ) حجت (ع ) دعا نمايند .
دعا براى آمدن آن حضرت مانند نماز ميت نيست كه واجب كفائى بـاشد و باانجام دادن عده
اى از ديگران ساقط شود, بلكه مانند نمازهاى پنجگانه است كه بر هر فرد بالغ واجب است
براى ظهور امام زمان (ع ) دعا كند].
((24)) ما نيز سخن دل چنين با حضرت مى گوئيم : گل هميشه بهارم , خدا كند كه
بيائى فصل دوم ظهور رافت رافت بر تخت ظهور اگر آنها كه درك
كاملى از روايات ندارند نيز در اين اقيانوس شناور شوند و اخبار و احاديث دوران
ظـهـور [نـور عـلـى نـور] را تـامـلـى نـمايند, خواهند ديد آنكه در پرده غيبت بود
وپدر مهربانش مـى خـوانـدنـد و دسـتان پرمهرش به غل هجران بسته , طبيب دلسوزش مى
ناميدند و به صحراى غربت حيران ,مادر عشقش مى گفتند, اكنون كه به تخت ظهور تكيه
كرده چه بايد ناميدش ؟ و به چه خواندش و چگونه توصيفش نمود و به كه مانندش كرد؟...
فـقط آن زمانه را آنها كه مى بينند بايد به تعريف بنشينند كه از هرچه بگوئى برتر
است و آن روزى اسـت كـه زمـيـن جـلوه گاه انوارپروردگارش مى شود و نور افشان مهر او
مى گردد, آنسان كه هـم آغـوشـان حـور و مـسـنـدنـشينان قصور, زاهدانه دست رد به
سينه بهشت مى زنند و حسرت بـازگـشـت بـه دنيا را مى خورند واينجاست كه زمين و
زمينيان رشك حور و غلمان مى گردند وعـاشقان سر از گريبان خاك بيرون مى كنند و مست
تاجگذارى رافت مى شوند و زندگان فرياد مـى كـنـنـد رفـتـه گـان را كه : برخيزيدو
آرزو مى كنند كه اى كاش آنها زنده شوند
((25)) و آن زمان مؤمنان به آرزوى ديرينه خويش مى رسند كه مى گفتند: متى ترانا
ونراك وقد نشرت لواء النصر ترى , اترانانحف بك وانت تام الملا.
((26)) كـى مـى رسـد آن زمان كه تو را نظاره كنيم و تو ما رابنگرى در حالى كه
پرچم نصرتت برافراشته شـده ,آيـا مـى شود كه تو ما را بنگرى در حالى كه بر گرد
توحلقه زده , تو را در ميان خود گرفته باشيم و تو امام همه باشى .
حضرت پيامبر اكرم (ص ) نيز اين صحنه را چنين تصويرمى فرمايند: تاوي اليه امته كما
تاوي النحل الى يعسوبها,يملاالارض عدلا كما ملئت جورا حتى يكون الناس على مثل امرهم
الاول , لايوقظ نائما, ولايهريق دما.
((27)) مـردم مـانـنـد زنـبـوران كـه بـه پـادشـاه خود پناهنده مى شوند به سوى
او (حضرت مهدى (ع )) پـناه مى برند و آن طور كه زمين از ظلم و جور پر شده آن را
مملو از عدل مى كند تا جائى كه مردم مانند اول شوند, خوابيده را بيدار نمى كند و
خونى رانمى ريزد.
بـايـد ايـن شـتـاب مردم به سوى آن بزرگوار و آغوش گشودن آن حضرت به روى مردم را
دليل وسـعـت رافـت آن وجـود نـازنـيـن گـرفـت , و حـاكـى از رويـدادى دانـسـت كـه
نـظير آن از رسـول گـرامـى (ص ) در روز فتح مكه مكرمه ديده شد كه از جانب آن حضرت
منادى فرياد كرد: امروز روز عفو و بخشش است .
و اين گرايش شديد مردم نسبت به آن حضرت را تحليلى جزاين مطلب نمى توان نمود, زيرا
توجه و اقـبـال مردم به آن حضرت در حالى است كه آنان همان اكثريتى هستند كه جامعه
ظلم و جور را تشكيل داده و موجب فساد و تباهى زمين شده اند, و همه آنها به نوعى
مستحق عقوبت يا قصاص و يـاحـدى از حـدودنـد, و در ايـن صورت است كه فقط خواص
ازدوستانش باقى مى ماند و بقيه از شمشير قهرش خواهندگريخت .
اما واقعيت مطلبى ديگر است , بلكه هر آن كس كه از ماء معين دور افتاده و مبتلا به
گنداب جهلها و تزويرها شده و سوزعطش خود را به مردابهاى نفاق و ضلالت تسكين داده و
دردگرسنگى را به مردارها آرام نموده , از ديو تنهائى به صحبت زاغ و زغن پناه آورده
و آن قدر در قفس حرمان مانده كه رنگ و بوى گل از ياد برده و از همه اينها خسته شده
است و...
اوسـت كه قدر بهار را مى داند و چون بهار دلها آيد به استقبالش مى رود و طراوت
روزگاران را به نـقـد جـان مى خرد, او دردهجران كشيده و سردى خزان ديده از يوغ
طاغوتيان سوزهاداشته و از سـيـاهـى زاغـان خـون دلها خورده , به همين جهت به او
پناهنده مى شود همچون زنبورى كه به سلطان خود پناه مى برد.
اگـر بـه قـسمتى ديگر از اين روايت دقت شود واضح مى گردد كه حضرت عمدتا اين بشر دور
از هـدايت را به راه مستقيم مى كشاند و كمر به تربيتش بسته به آنجائى باز مى گرداند
كه ازآن جدا شـده و بـه آن فـطـرت زلالى رجوعش مى دهد كه از هرگونه آلايش پاك بوده
و او را به تماشاى حقايق در آن آيينه صاف وا مى دارد.
عفو بيكران
و بـاز نـسـيـم جـانـبـخش رافت آن والى والا از
اين روايت استشمام مى شود و دليلى ديگر بر عفو بيكرانش در آن به چشم مى خورد و پرده
اى ديگر از مهر و محبتش در برابر ديده حق طلبان آويخته مى گردد كه آن كلامى است از
حضرت امام محمد باقر(ع ) كه مى فرمايند: وتـجـمـع الـيـه امـوال الـدنـيـا كلها من
بطن الارض وظهرها فيقول الناس : تعالوا الى ما قطعتم فيه الارحام , وسفكتم فيه
الدماء الحرام , وركبتم فيه ماحرم اللّه عزوجل فيعطي شيئا لم يعطه احد كان قبله .
((28)) تـمـام ثـروت دنـيا از آنچه در دل زمين يا بر روى آن است در نزد او
(حضرت مهدى ارواحنا فداه ) جـمـع مى شود, پس ندا مى كند مردم را كه : بيائيد به سوى
آنچه براى آن قطع رحم كرديد و خون نـاحـق ريـخـتـيدو حرام خداوند را مرتكب شديد, پس
بخششى مى كند كه احدى قبل از او چنين نكرده باشد.
مى بينيد كه امام (ع ) چگونه خطاكاران را مورد خطاب قرارمى دهد و نه تنها از
تقصيرشان اغماض مـى فـرمـايـد بلكه از عطاءوافر خود محرومشان نمى كند و آن گونه كه
ديگران انجام نداده اند آن بزرگوار ارواحنا فداه بخشش مى نمايد.
پس مخاطبان اين كلام رحيمانه همان اكثريتى هستند كه جوامع را تشكيل داده و از روى
نادانى و فـقـدان تـربـيت الهى آلوده به گناهان شده اند و اكنون به دامن مهر امام
زمان خودافتاده و عذر مى طلبند و عفو بيكران او نيز شامل حالشان شده است .
الـبته شايد آنانى كه حقوق مردم را تضييع كرده اند و يا خونى به ناحق ريخته اند و
ولى دم را راضى ننموده اند مشمول اين خطاب نباشند و در محكمه عدل آن حضرت ملزم به
اداء دين خود گردند.
اما همانگونه كه گفته شد زمان ظهور, عرصه بروز كامل رافت است بنابراين بعيد به نظر
نمى رسد كـه حـضـرت بـقية اللّه ارواحنافداه از اينان نيز شفاعت كند و از گذشته
آنان اغماض نمايد و اورا مـشـمول رافت عامش قرار دهد و حقوق مردم را خودبپردازد و
ديه كشتگان را ادا نمايد و دلهاى آنـهـا را بـه آنچه خشنود مى شوند راضى كند تا از
حق خود بگذرند و قاتل راحلال در دنيا و آخرت نمايند, البته اين مطلب اگر چه
استبعادى در آن ديده نمى شود بلكه مى توان از بعضى روايات باب شفاعت براى آن
استدلال نمود.
حضرت امام صادق (ع ) مى فرمايند: اذا كـان يـوم الـقيامة وكلنا اللّه بحساب شيعتنا,
فما كان للّه سالنا اللّه ان يهبه لنا فهو لهم , وما كان لـلادمـيـين سالنا اللّه
ان يعوضهم بدله فهو لهم , وما كان لنا فهولهم , ثم قرا: (ان الينا ايابهم # ثم ان
عليناحسابهم )
((29)) .
((30)) زمـانـى كـه روز قـيامت فرا رسد خداوند ما را ماموررسيدگى به حساب
شيعيانمان مى كند پس آن گـناهانى را كه حق اللّه است ما از خداوند درخواست مى كنيم
تا به ما ببخشد پس اين حقوق به شـيعيان بخشيده مى شود, اما حقوق مردم را از خدامى
خواهيم تا به صاحبان حق عوض عطا كند, آنـهـانـيـز بـخـشيده خواهد شد و اما حقوق خود
را نيز به آنها مى بخشيم .
سپس اين آيه را تلاوت فرمود:بدرستى كه بازگشت آنها به سوى ماست # و برماست حساب
آنان .
و در بعضى اخبار از روز ظهور حضرت بقية اللّه الاعظم ارواحنا فداه به روز قيامت
صغرى نيز تعبير شده است .
علاوه در مناجاتى كه از آن ياد كرديم آن امام رئوف و آن پدرعطوف چنين فرموده اند:
الـلـهـم ان شـيـعـتـنـا خـلـقت من شعاع انوارنا, وبقية طينتنا, وقد فعلوا ذنوبا
كثيرة , اتكالا على حـبناوولايتنا, فان كانت ذنوبهم بينك وبينهم فاصفح عنهم , فقد
رضينا, وما كان منها فيما بينهم فـاصـلح بينهم , وقاص بها عن خمسنا, وادخلهم الجنة
,وزحزحهم عن النار, ولاتجمع بينهم وبين اعدائنافي سخطك .
((31)) پـروردگارا, شيعيان ما از پرتو انوار ما خلق شده اند واز زياده گل ما
سرشته گرديدند و گناهان زيادى را بااتكاء بر محبت ما و ولايت ما انجام داده اند, پس
اگرآن گناهانى كه بين تو و آنهاست از آنـهـا چـشم پوشى فرما چون ما راضى شديم , و
آنچه در بين خودانجام داده اند نيز بين آنها اصلاح فـرمـا و از خـمس ماجبران نما و
داخل بهشت , و دور از جهنمشان بدارو بين آنها و دشمنان ما در عذاب و سخطت جمع
مفرما.
در اين مناجات حضرت امام زمان ارواحنا فداه طلب عفو وآمرزش براى دوستانش مى كند و
آنچه از حق مردم بر عهده دوستان است از خداوند مى خواهد تا از خمس اموال كه حق آن
بزرگوار است جبران نمايد و اين روايت گرچه براى اثبات مدعى كافى است لكن حديثى را
مى آوريم كه حكايت از اين واقعه در زمان ظهور آن حضرت دارد.
حضرت امام محمد باقر(ع ) مى فرمايند: ثم يقبل الى الكوفة فيكون منزله بها فلايترك
عبدامسلما الا اشتراه واعتقه ولا غارما الا قضى دينه , ولامظلمة لاحد من الناس الا
ردها.. .
.
((32)) سـپـس (حـضـرت مـهـدى ارواحنا فداه ) روى به كوفه مى آورد و آنجاست منزل
او, پس هر غلام مـسـلمانى را خريده و آزاد مى كند و مقروضى نيست مگرآنكه قرضش را
ادا مى كند و مظلمه هاى مردم را ردمى نمايد.