مهدويت از ديدگاه دين پژوهان واسلام شناسان غربى

بهروز جندقى

- ۱ -


مقدمه

ديدگاه دانشمندان ودين شناسان غربى نسبت به ويژگى هاى حضرت مهدى (عجل الله فرجه) تا حدود زيادى متأثر از متون وشخصيت هايى است که با جايگاه عصمت، مبانى غيبت، تاريخ زندگى ايشان وبه طور کلى ديدگاه شيعه ى دوازده امامى نسبت به آن حضرت، آشنايى کاملى نداشته اند، همچنان که در قسمت کتاب شناسى اين مقاله ملاحظه مى شود، در اکثر برداشت ها کتب غيراصلى ودست دوم، ملاک قضاوت بوده اند ونويسنده ى بخش سوم مقاله (مهدويت در اسلام) در ابتداى کتاب شناسى خود تذکر مى دهد که هيچ مطالعه ى جامعى را در خصوص کل موضوعات مربوط به حضرت مهدى (عجل الله فرجه) ونهضتهاى تاريخى نيافته، تنها دو کتاب را مى تواند به عنوان منابعى مهم در خصوص ظهور اوليه، سابقه وتوسعه ديدگاه حضرت مهدى (عجل الله فرجه) در نهضتهاى شيعه، معرفى نمايد.

اول، کتاب (آغاز مهدويت) اثر ژان اولاف بليج فلدت ودوم، کتاب (مهدويت در اسلام: ايده مهدى در شيعه دوازده امامى) اثر عبد العزيز ساشادينا.

واضح است که منظور اصلى از ترجمه اين مقاله وساير مقالاتى که در دائرة المعارف هاى معتبر غربى در مورد حضرت مهدى (عجل الله فرجه) به قلم بزرگترين دين شناسان واسلام شناسان غربى نگارش يافته، صرفاً آشنايى با ديدگاه ونگرش آنان نسبت به آن وجود عزيز است نه تأييد کامل عقايد وکج فکرى هاى آن دانشمندان، لذا ترجمه اين نوع مقالات مى تواند زمينه اى براى شناخت هر چه دقيق تر عقايد بزرگان شيعه شناسى غرب در مورد حضرت فراهم آورد تا اين شناخت، خود مبنايى براى تبليغ صحيح وشناساندن شخصيت حقيقى آن امام عزيز به مردم وانديشمندان ديار غرب باشد. ان شاء الله.

(مترجم)

اين نوشتار، مشتمل بر سه مقاله است:

1) نگاه اجمالى

2) مسيحا باورى در دين يهود

3) مهدويت در اسلام

مقاله اول مرورى بين فرهنگى بر مفهوم وعقيده ى مسيحا باورى در اديان مختلف، به ويژه در مسيحيت، ارائه مى نمايد. دو مقاله ى بعدى به مسيحا باورى در سنت يهود و(مهدويت در) اسلام مى پردازند.

نگاه اجمالى

واژه مسيحا باورى از کلمه مسيح گرفته شده که ترجمه ى واژه ى عبرى mashiah (تدهين شده) است ودر اصل به پادشاهى دلالت مى کرد که سلطنت او با مراسم مسح با روغن، مقدس اعلام مى شد. در کتب مقدس يهود (کتب عهد عتيق)، mashiah هميشه براى اشاره به پادشاه وقت اسرائيل به کار رفته است: در مورد طالوت نبى (باب 12 آيات 3 - 5 وباب 24 آيات 7 - 11)، داوود نبى (باب 19، آيات 22 - 21)، سليمان نبى (کتاب وقايع ايام 2. باب 6، آيه 42)، يا پادشاه به طور کلى (کتاب مزامير: باب 2، آيه 2؛ باب 18، آيه 50؛ باب 20، آيه 6؛ باب 28، آيه 8؛ باب 9، آيه 84؛ باب 38، آيه 89؛ باب 51، آيه 89، باب 17، آيه 132). اما در دوره ى بين دو عهد، اين واژه به پادشاه آينده اطلاق مى شد که انتظار مى رفت پادشاهى اسرائيل را اصلاح کند ومردم را از شرّ تمام شياطين نجات دهد.

در عين حال، اگر چه در پيشگويى هاى پيامبران در خصوص پادشاه آرمانى آينده، از واژه ى مسيح استفاده نشده است، اما آنها را از زمره ى از همين نوع پيش بينى هاى مربوط به معادشناسى تلقى کرده اند. اين متون عبارتند از کتاب اشعياى نبى باب 9، آيات 1 - 6؛ باب 11، آيات 1 - 9؛ کتاب ميکاه نبى باب 5 آيات 2 - 6، کتاب زکرياى نبى باب 9، آيه 9، وبرخى از مزامير (شاهانه) مانند کتاب مزامير داود باب 2، 72 و110. سابقه اين مفهوم اخير در مکاتب سلطنتى خاور نزديک باستانى يافت مى شود که در آن پادشاه نقش ناجى مردم خود را ايفا مى کرد وانتظار مى رفت که هر پادشاه جديد حاصلخيزى، ثروت، آزادى، صلح وسعادت را براى سرزمين خود به ارمغان آورد. نمونه هاى آن را مى توان هم در مصر وهم در بين النهرين يافت. دانشمند فرانسوى، ادوارد دورم(1) در کتاب خود تحت عنوان (assyro-babulo-nienne ( 1910 برخى از متونى را ذکر کرده است که چنين انتظاراتى را تحت عنوان (پادشاه مسيح) مطرح کرده اند. (همچنين مراجعه کنيد به: پادشاهى، مقاله اى در باره ى پادشاهى در سرزمين مديترانه ى باستانى).

يهوديت: در يهوديت مربوط به دوره ى بين دو عهد، اميدهاى مربوط به مسيح موعود در دو جهت شکل گرفت. يکى از آنها ملى وسياسى بود که در مزامير منسوب(2) به سليمان (بابهاى 17 و18) با بيشترين وضوح مطرح شده است. در اينجا اين مسيح ملّى، فرزند داوود است. او با خرد وعدل حکومت خواهد کرد؛ قدرتهاى بزرگ جهان را شکست خواهد داد، مردم خود را از قيد حکومت بيگانه رها خواهد ساخت وسلطنتى جهانى وضع خواهد کرد که در آن مردم در صلح وسعادت زندگى خواهند کرد. همين آرمان شاهانه در توصيف حکومت شمعون در کتاب اول مکابيان(3) باب 14، آيه 3؛ مطرح شده که بيانگر پيشگويى هاى کتب عهد عتيق در مورد مسيح موعود است.

برخى اسناد جعلى، به ويژه وصيت نامه ليواى(4)، از مسيح کشيش نيز سخن مى گويند که قرار است صلح وعلم خداوند را براى مردم خود وجهان به ارمغان آورد. امت قمران(5) حتى منتظر دو فرد تدهين شده بودند، يک کشيش ويک پادشاه، اما اطلاع زيادى از وظايف آنها در دست نيست.

مسير دوم اين شکل گيرى مهمتر از همه در کتاب حبشى زبان مکاشفات خنّوخ نبى (کتاب اول خنوخ) ودر کتاب دوم اسدرا  (6) (که کتاب چهارم عزرا هم ناميده مى شود) يافت مى شود. تمرکز اصلى آن بر عبارت پسر انسان است. اين عبارت در عهد عتيق عمدتاً جهت اشاره به انسان (کتاب مزامير داود باب 8، آيه 5؛ باب 80، آيه 18؛ (نسخه انگليسى باب 80، آيه 17) وچندين بار جهت خطاب به پيامبر، در کتاب فر قيال نبى) به کار رفته است. در رؤيائى که در کتاب دانيال باب 7، ثبت شده است، اين عبارت در آيه 13 براى اشاره به (موجودى شبيه انسان) به کار رفته که بر خلاف چهار حيوان معمول، مظهر چهار قدرت بزرگ در جهان قديم است وبر نقش مهم اسرائيل در روز قيامت دلالت مى کند.

در کتب مکاشفات مذکور، پسر انسان شخصيتى غير مادى، کمابيش الهى وازلى است که در حال حاضر در بهشت پنهان است. وى در آخر الزمان، ظاهر مى شود تا در باب رستاخيز مردگان در ميان جهانيان قضاوت کند. مؤمنين از سلطه ى شياطين رها مى شوند واو براى هميشه در صلح وعدالت بر جهان حکومت خواهد کرد. در اين کتب اغلب از او به عنوان (شخص برگزيده) ياد شده، تنها گاهى (شخص تدهين شده)، يعنى مسيح موعود، ناميده مى شود. آشکار است که تفسير سوره ى 13 باب 7 کتاب دانيال، (پسر انسان) را به يک شخص اطلاق مى کند نه چيزى که مورد مقايسه قرار گيرد. مشکل در اين جاست که تا چه حد اين متون به قبل از مسيحيت تعلق دارند. کتاب دوم اسدرا قطعاً بعد از سقوط بيت المقدس در سال 70 ميلادى نوشته شده است وبخشهايى از کتاب اول خنوخ که در آن اشاراتى به پسر انسان شده، در لابلاى قسمتهاى آرامى(7) زبان همان نوشته اى که در قمران يافت شده، وجود ندارد. از سوى ديگر، به نظر مى رسد عهد جديد همين تفسير سوره 13،باب 7، کتاب دانيال را مفروض گرفته است.

مسيحيت: مسيحيت اوليه بسيارى از نظرات يهوديت را در خصوص مسيح موعود پذيرفته، آنها را در مورد عيسى مسيح به کار مى برد. مسيح موعود در زبان يونانى به

Christos ، يعنى مسيح، ترجمه شده است، بدين وسيله عيسى مسيح را با اميدهاى مسيحايى يهوديت يکسان تلقى کرده است. انجيل متى تفسير اين عبارت را در کتاب اشعياى نبى باب 9، آيه 1 (نسخه انگليسى باب 9، آيه 2) کسانى که در تاريکى راه مى پيمايند، شاهد نور عظيم خواهند بود، در عيسى مسيح متحقق دانسته است (انجيل متى باب 4، آيات 14 - 18). نقل شده که کتاب ميکاه نبى باب 5، آيه 1 (نسخه ى انگليسى باب 5 آيه 2) تأييد مى کند که مسيح در بيت اللحم به دنيا مى آيد (انجيل متى باب 2، آيه 6). آيه 9 از باب 9 کتاب زکرياى نبى به عنوان پيش بينى ورود عيسى مسيح به بيت المقدس تفسير شده است (انجيل متى باب 21، آيه 5) واگر داستانى که انجيل متى روايت کرده صحيح باشد، به معنى آن است که عيسى مسيح خواسته است خود را مسيح موعود معرفى کند.

آيه 7 باب 2 مزامير (تو پسر من هستى) در ارتباط با غسل تعميد عيسى مسيح نقل شده يا حداقل تلويحاً به آن اشاره دارد (انجيل متى، باب 3، آيه 17؛ انجيل مرقس باب 1، آيه 11؛ انجيل لوقا باب 3، آيه 22). (اما مسيح موعود در يهوديت پسر خدا تلقى نمى شد). از کتاب مزامير داود باب 110، آيه 1 براى اثبات اين امر استفاده مى شود که مسيح موعود نمى تواند پسر داوود باشد (انجيل متى باب 22، آيه 44)؛ بخشهاى ديگر باب 10 مزامير داود مؤيد تفسير باب 5، 6 و7 کتاب عبدانيان است. اما عهد جديد، مسيحا باورى سياسى مذکور در مزامير سليمان را رد مى کند. عيسى مسيح از قبول پادشاهى خوددارى کرد (انجيل يوحنا، باب 6، آيه 15)؛ او در برابر پيلات(8) اعلام کرد: پادشاهى من متعلق به اين جهان نيست (انجيل يوحنا باب 18، آيه 26). با وجود اين او را متهم نمودند که ادعاى پادشاهى يهود را نموده است (انجيل يوحنا باب 19، آيه 19).

با اين حال، اگر چه عهد جديد تصريح مى کند مسيح موعود پسر خداست، اما از عنوان پسر انسان نيز استفاده مى کند. طبق اناجيل، عيسى مسيح اين عبارت را در مورد خود به کار مى برد که در چند مورد احتمالاً فقط به معنى انسان يا اين بشر بوده است (انجيل مرقس باب 2، آيه 10، انجيل متى باب 11، آيه 8، ونظير آن؛ انجيل متى باب 8، آيه 20 ونظير آن). در چند متن به آمدن پسر انسان در آخر الزمان اشاره شده است (انجيل متى باب 24، آيه 27؛ باب 24، آيه 37؛ انجيل لوقا باب 18، آيه 18؛ باب 18، آيه 23؛ باب 18، آيه 69؛ انجيل متى باب 10، آيه 23؛ انجيل مرقس باب 13، آيه 26)؛ اينها حاکى از همان تفسير دانيال باب 7، آيه 13 کتاب دانيال نبى هستند که در کتاب اول خنوخ وکتاب دوم اسدرا نيز آمده است اما حاوى عنصر ديگرى هم هستند که به موجب آن، عيسى مسيح است که براى بار دوم به عنوان قاضى جهانيان باز مى گردد. گروه سوم منابع مطرح کننده پسر انسان، اشاره اى تلويحى به رنج ومرگ مسيح دارند که گاه احياى او را نيز مطرح مى کنند (انجيل مرقس باب 8، آيه 31؛ باب 9، آيه 9؛ باب 9، آيه 31؛ باب 10، آيه 33؛ باب 14، آيه 21؛ باب 14، آيه 21؛ باب 14، آيه 41؛ انجيل لوقا باب 22، آيه 48 وغيره). اين آيات، ديدگاه رنج مسيح را مطرح مى کنند که در مسيحا باورى يهود کاملاً ناشناخته نيست اما هرگز ارتباطى به پسر انسان ندارد. (اگر پسر انسان يهود، گاه بنده ى خدا توصيف شده باشد فصل مربوط به رنج بنده، در کتاب اشعياى نبى باب 53 هرگز در مورد او صدق نمى کند). در انجيا يوحنا، پسر انسان در بيشتر موارد خدائى است که به صورت پادشاه وقاضى توصيف شده، وضمناً موجودى ازلى در بهشت نيز تلقى مى شود. (انجيل يوحنا باب 1، آيه 51؛ باب 3، آيه 23؛ باب 8، آيه 28)؛ کتاب عبرانيان باب 2، آيات 6 - 8 باب 8 مزامير داود را، که در آن پسر انسان در اصل به معنى انسان بوده، اشاره به عيسى مسيح مى داند، در نتيجه مفهومى معاد شناختى به اين عبارت مى بخشد.

با يکسان تلقى کردن بنده ى رنجديده در کتاب اشعياى نبى باب 53 با عيسى مسيح، ويژگى جديدى در مسيحا باورى عهد جديد مطرح شد. در انجيل مرقس باب 9، آيه 12 آمده است که در باره ى پسر انسان نوشته اند که بايد رنجهاى فراوانى را متحمل گردد وبه گونه اى تحقيرآميز با او رفتار شود (مقايسه کنيد با کتاب اشعياى نبى باب 53، آيه 3). کتاب اعمال رسولان باب 8، آيه 32؛ مصداق آيات 7 - 8 باب 53 کتاب اشعياى نبى را صريحاً عيسى مسيح مى داند، ودر کتاب اول پطرس باب 2، آيات 22 - 24 ذکر شده يا اشاره شده که بخشهايى از کتاب اشعياى نبى باب 53 به او اشاره دارند. به نظر مى رسد که اين يکسان انگارى، خلقت آغازين عيسى مسيح (يا احتمالاً ظهور کليساى اوليه) باشد.

بنابراين، مسيح شناسى عهد جديد از ويژگيهاى بسيار فراوانى بهره مى گيرد که بر گرفته از مسيحا باورى يهود است. در عين حال، بُعد جديدى را هم به آن مى افزايد وآن، اين ديدگاه است که اگر چه مسيح قبلاً به شخصه اميدهاى مسيحا باورى را تحقق بخشيده است، اما قرار است که باز گردد تا اين اميدها را به تحقق نهايى شان برساند.

مسيحا باورى (مهدويت) در اسلام. عقايدى مشابه بازگشت مجدد مسيح را مى توان در اسلام نيز يافت، که احتمالاً ناشى از تأثير مسيحيت است. اگر چه قرآن خداوند را قاضى روز قيامت مى داند، روايات اسلامى پس از آن، حوادث مقدماتى خاصى را قبل از آن روز معرفى مى کند. نقل شده که محمد گفته است اگر فقط يک روز از عمر جهان باقى مانده باشد به قدرى طولانى مى شود که فرمانروايى از اهل بيت پيامبر بتواند تمام دشمنان اسلام را نابود کند.

اين فرمانروا مهدى نام دارد، يعنى کسى که به حق هدايت شده است. روايات ديگر مى گويند او جهان را پرا از عدل وداد مى کند همان گونه که در حال حاضر پر از گناه است که انعکاس واضح مکتب سلطنتى قديم است. برخى مهدى را همان مسيح (به عربى، عيسى) مى دانند که قرار است با ظهور خود قبل از آخر زمان، دجّال (فريبکار)، مسيحاى دورغين يا ضد مسيح را نابود کند. اين روايات به وسيله ى بنيانگذاران سلسله حاکمان جديد وساير رهبران سياسى يا مذهبى وبه ويژه در ميان شيعه، به کار گرفته شده اند. آخرين نمونه ى آن رهبر شورشيان، محمد احمد سودانى بود که از سال 1883 به طور موقت نفوذ انگلستان بر اين منطقه را از بين برد.

نهضتهاى بومى پرست گرا.(9) به دلايلى مفهوم مسيح باورى براى توصيف چند فرقه بومى پرست در نقاط مختلف جهان که در پى نزاع بين مسيحيت استعمارگر واديان بومى به وجود آمده اند، به کار رفته است. اما به پيروى از ويتوريو لانترتارى(10)، بايد بين نهضتهاى مسيحا باورى ونهضتهاى پيامبران تمايز قائل شد. او مى گويد عيسى ناجى منتظَر است وپيامبر کسى است که آمدن کسى را که قرار است بيايد اعلام کند. خود پيامبر پس از رحلت مى تواند مسيحا باشد وانتظار رود که به عنوان يک ناجى باز گردد، يا اينکه، خود پيامبر با استناد به يک اسطوره ى مسيحايى سابق، خود را پيامبر مسيحا اعلام کند (پاورقى ص 242).

نمونه ى اين گونه نهضتها در تمام نقاط بومى جهان مشهود است. در همين قرن شانزدهم، امواج پى در پى قبايل توپى(11) در برزيل، در جستجوى سرزمين بدون شيطان که مبتنى بر مسيحا باورى بود، به ساحل بائيا (12) رفتند. گفته شده مهاجرت ديگرى از اين قبيل براى يافتن سرزمين ابديت وآرامش جاودانى منجر به ظهور عقيده ى الدورادو(13) در بين مردم اسپانيا گرديده است. مهاجرتهاى مشابهى در قرنهاى بعد به رهبرى نوعى پيامبر رخ داده که به عنوان خداى انسان گونه(14) يا نيمه خدا (15) توصيف شده ومنظور از آن جادوگران قبايل بومى است که براى بوميان، رهبران مذهبى وصور تناسخ يافته ى قهرمانان بزرگ اسطوره اى در سنت بومى واعلام کنندگان دوران تجديد تلقى مى شدند.

نهضت رقص ارواح در غرب امريکا در سال 1869 به وسيله ى فردى به نام وودزيواب(16) شکل گرفت، او رؤياهايى مى ديد که از طريق آن روح بزرگ اعلام مى کرد به زودى فاجعه ى بزرگى کل جهان را مى لرزاند وسفيدپوستان را نابود مى کند، سرخپوستان زنده مى شوند وروح بزرگ در دورانى بهشتى بين آنها زندگى مى کند. پسر وودزيواب، واوُکا (17) (جان ويلسون(18))، در سال 1892 روابطى با مورمونها برقرار کرد وآنها او را مسيحاى سرخپوستان وپسر خدا تلقى کردند.

در منطقه ى کنگو در افريقا، سيمون کيمبانگو(19)، که در هئيت مبلغّان باپيتست بريتا ينا (20) پرورش يافته بود، در سال 1921 به عنوان پيامبر، بر مردم خود ظهور کرد. تبليغ او آميخته اى از عناصر مسيحى وبومى بود. او برکنارى قريب الوقوع حاکمان بيگانه، روش زندگى جديد براى آفريقائيان وآمدن عصر طلايى را پيش بينى نمود. او وجانشينش، آندره ماتسوا،(21) هر دو تصور مى کردند که پس از مرگ به عنوان ناجى مردم خود باز مى گردند. چندين نهضت مشابه ديگر از اين قبيل در ساير نقاط افريقا معروف است.

واوايل قرن بيستم، ملانزى وگينه نو شاهد ظهور آئين هايى معروف به آيين هاى دينى کشتى هاى بارى بودند. عقيده ى رايج در ميان تمام آنها اين بود که يک کشتى غربى (يا حتى هواپيما)، با سرنشينان سفيد پوست، از راه خواهد رسيد وبراى بوميان ثروت به همراه خواهد آورد، همزمان با آن مردگان زنده مى شوند ودوران شادى به دنبال آن خواهد آمد. برخى پيامبران اين فرقه ها صورت تناسخ يافته ى ارواح تلقى مى شدند. (همچنين مراجعه کنيد به مدخل:

Cargo Cults ).

به نظر مى رسد تمام اين جنبشها در بين افراد تحت ستم شکل گرفته، بيانگر آرزوى آنها براى آزادى وشرايط بهتر زندگى است. شرايطى که مسيحيت در آن ظهور کرد قطعاً، تا حدودى به همين شکل بوده است.(به مدخل هاى منجى گرايى واحياء وتجديد نيز مراجعه کنيد).(22)

کتاب شناسى

اثر قابل قبول در خصوص اوايل مسيحاباورى در يهوديت، کار زيگموند مونيکل(23) تحت عنوان او که مى آيد (آکسفورد، 1956) است. کار خلاصه تر که در عين حال شامل متون مصرى وبين النهرين است ودر اين مقاله نيز به آن اشاره شده، کتاب اينجانب تحت عنوان مسيحا در عهد عتيق (لندن، 1956) است. مقاله ى کارستن کولپه(24) تحت عنوان

Huios Tou Anthropou، در فرهنگ خداشناسى عهد جديد، ويرايش گرهارد کتيل(25) (گرند رپيدز: ميک، 1972)، مسأله ى پسر انسان را به خوبى مطرح مى کند. به اثر رولين کِرن(26) تحت عنوان

Vorfragen zur Christologic ، جلد 3 (Tubingen ، 1982

- 1978) وپسر انسان: تفسير وتأثير دانيال (لندن، 1979) اثر موريس کيسى(27) نيز مراجعه کنيد. مهدويت در اسلام اخيراً توسط اثر حوا لازواروس - يافه(28) در کتاب وى به نام برخى از ابعاد دينى اسلام (ليدن، 1981)، ص 48 - 57، ونيز در مهدويت نخستين (ليدن، 1985) اثر ژان اولاف بليچ فلدت(29) مورد بحث قرار گرفته است. در زمينه ى اسلام، به مقاله ى اينجانب تحت عنوان (برخى ابعاد دينى خلافت)، در کتاب سلطنت مقدس (ليدن، 1959) نيز مراجعه کنيد. ادگار بلاشه برخى مشاهدات اوليه را در

Lemessianismedonsl he te rodoxie musulmane (پاريس، 1903) ارائه مى کند. بررسى جامع نهضتهاى منجى گرا را مى توان در اديان ستمديده (نيويورک، 1965) اثر ويتوريو لانترنارى يافت. اثر لانترنارى حاوى کتاب شناسى خوبى است.

نويسنده: هلمه رينگ گرن.(30)

مسيحا باورى در يهوديت

اصطلاح مسيحا باورى بر نهضت، يا نظامى از عقايد ونظرات دلالت مى کند که محور آن انتظار ظهور يک مسيح (برگرفته از واژه ى عبرى مشياح (mashiah )، يعنى خود تدهين شده) است. فعل عبرى مشاح (mashah ) يعنى تدهين اشياء يا افراد با روغن در موقع مناسب براى اهداف مقدس وعلاوه بر آن براى اهداف معمول دنيوى. شکل فاعلى اين واژه در مورد هر کسى که رسالت خاصى از سوى خدا داشته به کار رفته است (يعنى، فقط شامل پادشاهان يا کشيشهاى والا مقام نبوده)، گر چه واژه ى تدهين شده صرفاً استعارى است (پيامبران، اسقفهاى اعظم) ودر نهايت، مفهوم ضمنى ناجى يا نجات دهنده اى را که در آخر زمان ظهور خواهد کرد وسلطنت خداوند، بازگشت اسرائيل، يا هر حاکميتى را که وضعيتى آرمانى براى جهان تلقى شده است با خود خواهد آورد، يافته است. (به معادشناسى مراجعه کنيد).

اين گسترش معنايى خاص ناشى از اين اعتقاد يهود بود که نجات نهايى اسرائيل، اگر چه ساخته وپرداخته خداوند است اما، به عهده ى سلاله اى از خاندان سلطنتى داوود بوده، به وسيله ى او تحقق خواهد يافت. او. پسر داوود، بهترين فرد تدهين شده پروردگار خواهد بود. به اين ترتيب، واژه ى مشياح (mashiah ) از بافت يهودى اوليه ى خود، خارج شده کاربردى عمومى يافت وبه گرايش ها يا اميدهايى نسبت به شخصيتى آرمانى يا از جهاتى ديگر نسبت به نجات جامعه وجهان دلالت مى کرد. به نظر مى رسد که واژه ى مسيحا باور (messianic ) که گاه خصلت بازگشتى دارد (نشانه بهشت گمشده يا بهشت بازيافته)، بدين معنا که بازگشت گذشته وعصر طلايى گمشده را مجسم مى کند. اين واژه در موارد ديگر آرمانى تر به نظر مى رسد، به اين معنا که وضعيتى تکاملى را به تصوير مى کشد که نظير آن قبلاً هرگز نبوده است (آسمانى جديد وزمين جديد)؛ مسيحا فقط روزهاى گذشته را احيا نمى کند بلکه عصر جديدى را به همراه مى آورد.

اصطلاح مشياح (mashiah ) در اين مفهوم خاص معادشناختى در کتب مقدس عبرى يافت نمى شود. کتاب اشعياى نبى باب 45، آيه 1؛ کوروش دوم پادشاه ايران را تدهين شده ى خداوند مى خواند زيرا به وضوح وسيله اى برگزيده از جانب خداوند بود که اجازه داد تبعيديان بنى اسرائيل از امپراطورى بابل به بيت المقدس باز گردند. چه بسا فرد با به کارگيرى اصطلاحات متأخرتر، از لحاظ فنى، در انتساب تاريخى رويدادها، دچار خطا شده، ومتون مقدسى را که عصرى طلايى در آينده، گرد هم آمدن تبعيديان، بازگشت خاندان داوود، بازسازى بيت المقدس ومعبد حضرت سليمان، دوره ى صلح که در آن گرگ وبره کنار هم قرار مى گيرند وغيره را پيش بينى مى کنند به عنوان مسيحا باورى توصيف کند.

اين گونه است که ماهيت مسيحا باورى در دوره هاى رنج وناميدى شکل مى گيرد وشکوفا مى شود. وضعيت موجود مطلوب، نيازمند منجى نيست اما بايد تداوم يافته يا تجديد شود (مثلاً با آيينهاى تجديد کننده ى دوره اى يا چرخه اى). هنگامى که وضعيت موجود کاملاً نامطلوب باشد، مسيحا باورى به عنوان يکى از پاسخهاى ممکن مطرح مى شود: اطمينان به يک نظم مطلوب طبيعى، اجتماعى، وتاريخى (واين اطمينان در اسرائيل بسيار قوى بود، زيرا مبتنى بر وعده ى خداوند بود که در زمره ى تعهدات ازلى وى جاى گرفته بود) که در افق آينده اى آرمانى خود را نشان مى دهد. همان طور که در شرحهاى انجيل به وفور يافت مى شو، قبلاً در دورانهاى مذکور در انجيل وضعيت موجود عموماً نامطلوب تلقى مى شد (پادشاهان ظالم وگناهکار، تجاوزات دشمن، شکست ها) ودر نتيجه انديشه هاى مربوط به نظم آرمانى تحت فرمانروايى آرمانى خاندان داوود شروع به تبلور کرد.

با ويران شدن نخستين معبد سليمان (587/586 پيش از ميلاد)، تبعيد بابليها، وبازگشت متعاقب به سرزمين اسرائيل تحت فرمانروايى کورش، که اشعياى دوم آن واقعه را به عنوان نظام مسيحايى گرامى داشته است، گرايش به نگاه به سوى کاميابى آينده شدت يافت. اما اين نجات مسيحايى به يأس غم انگيزى تبديل شد. آزار واذيت شديد تحت حکومت آنتيوخس(31) چهارم (از 175 تا 163 پيش از ميلاد) فرمانرواى سلوکيه در سوريه نيز منجر به ظهور اميدهاى مسيحايى مربوط به آخرت گرديد، همانگونه که کتاب دانيال که تدوين آن عموماً به همان زمان بر مى گردد گواه بر آن است. اما نجات بزرگ ناشى از پيروزى مکابيان نيز، در دراز مدت، به يأسى غم انگيز تبديل شد. شورش عليه سلطنت بى رحم ظالم، يعنى حکومت رم، در سال 65 - 70 ميلادى (که به ويرانى بيت المقدس ومعبد دوم سليمان منتهى گرديد) وشورشى مجدد در سال 132 - 135 ميلادى (شورش بارکوخبا  (32) که منجر به نابودى واقعى يهوديت در فلسطين گرديد)، بدون شک حاوى عناصر مسيحايى بود. از آن پس، مسيحا باورى ترکيبى از اميد راسخ وتزلزل ناپذير به رستگارى نهايى، از يک سو، واز سوى ديگر، ترس از خطرات وعواقب فجيع شورشهاى مسيحاباورى مانند فعال گرايى مسيحايى، به اصطلاح مورخين، يا مسيحا باورى نا به هنگام به اصطلاح متکلمان بود.

آموزه هاى مسيحا باورى که طى نيمه دوم دوره ى معبد دوم سليمان از حدود 220 پيش از ميلاد تا 70 پس از ميلاد شکل گرفت (که دوره ى بين دو عهد ناميده مى شود) داراى انواع مختلفى بود واز دغدغه هاى ذهنى ومعنوى محافل مختلف حکايت مى کرد. آموزه ها از اميدهاى سياسى دنيوى همچون شکستن يوغ حکومت بيگانه، احياى حکومت خاندان داوود (پادشاه مسيحا) وپس از سال 70 پس از ميلاد، گرد هم آمدن تبعيديان وبازسازى معبد سليمان گرفته تا مفاهيم مکاشفه اى، از قبيل پايان خارق العاده وفاجعه آميز اين عصر (از جمله روز قيامت)، بوجود آمدن عصر جديد، ظهور سلطنت آسمانى، احياى مردگان، آسمان جديد وزمين جديد را در بر مى گيرند. قهرمان اصلى مى تواند رهبرى نظامى باشد، يا پسر داوود، فردى سلطنتى، يا شخصيتى فوق طبيعى مانند پسر انسان که به نوعى مرموز بوده در برخى متون مقدس عبرى ونيز در متون مکاشفه اى جعلى ذکر شده است. (به مدخل

Apocalypse (مکاشفه) مراجعه کنيد). بسيارى از علما معتقدند عيسى به خاطر بار سياسى اصطلاح مسيحا تعمداً از به کارگيرى آن خوددارى کرد (به ويژه اينکه از سلطنتى خبر مى داد که اين جهانى نبود) واصطلاح غير سياسى پسر انسان را ترجيح داد. از سوى ديگر، کسانى که مسؤول تحرير نهايى انجيل متى بودند لازم دانستند شجره ى خانوادگى براى مسيح قائل شوند که ثابت کنند از تبار داوود است تا به موقعيت مسيحايى او مشروعيت بخشند، زيرا مشياح (mashiah ) وبه زبان يونانى کريستوس (Christos ) بايد پسر داوود شناخته مى شد.

ضمناً، اين مثالها نشان مى دهند که ريشه هاى مسيحيت را بايد در بافت ناآرامى مسيحايى فلسطين يهودى در همان مقطع زمانى يافت. انديشه هاى مسيحايى نه تنها از طريق تفسير متون انجيل (مانند پشر در(33) ميان امت قمران وبعدها ميدراش(34) متعلق به يهوديت پيرو خاخامها) بلکه با الهام به افراد رؤيابين وبرخوردار از قدرت مکاشفه به وجود آمد. سنت اخير در آخرين کتاب عهد جديد، کتاب وحى، به خوبى ترسيم شده است.

پاورقى:‌


(1) Edourd Dhorme.La religion.
(2) Pesudepigraphic.
Psuedepigrapha: بخشى از کتاب مقدس که جزو عهد عتيق منظور شده ولى از کتب رسمى آسمانى ومورد قبول پروتستانها نيست؛ مثل کتاب امثل سليمان وغيره. نوشته هاى مشکوک عهد عتيق که به بعضى از انبياء منسوب است اما صحت اين انتساب معلوم نيست. (مترجم - واژه نامه ى اديان، دکتر گواهى).
(3) Maccabees: لقب خانواده اى از ميهن پرستان يهود که در زمان حکومت آنتوکيوس چهارم عليه سلطه ى يونانيان قيام کردند ويهوديه را از سلطه ى بيگانگان آزاد ساختند (مترجم - واژه نامه ى اديان).
(4) Levi: پسر سوم حضرت يعقوب نبى وجد لاويانها (مترجم - همان).
(5) Qumran.
(6) تلفظ لاتين ويوناين عزراء (مترجم).
(7) Aramaic: زبان آرامى (يکى از زبانهاى سامى ثمالى که حضرت عيسى وپيروانش به آن تکلم مى کردند وزبان کشور کهن آرام وسرزمين هاى مجاور آن بود).(مترجم ).
(8) Pilate.
(9) Nativistic Movements.
(10) Vittorio Lanternari).
(11) Tupi.
(12) Bahia: ايالت ساحلى واقع در شرق برزيل (مترجم ).
(13) El Dorado.
(14) Man - God.
(15) Demi - God.
(16) Wodziwob.
(17) Woroka.
(18) John Wilson.
(19) Simon Kimbangu.
(20) British Baptist Mission.
(21) Andre Matswa.
(22) Millenarianism and Revival and Renewal.
(23) Sigmund Mowinckel.
(24) Carsten Colpe.
(25) Gerhard Kiule.
(26) Rollin Kearn.
(27) Maurice Casey.
(28) Hava lazarus - Yafeh.
(29) Jan - Olaf Bliche - Feldt.
(30) Helmer Ringgren.
(31) Antiochus IV.
(32) Bar Kokhba.
(33) Pesher.
(34) midrash.