3- سيرت
درباره روش ورفتار وسيرت مهدى(عليه السلام)، مطالب ومسائل بسيارى
در احاديث رسيده است. اين مطالب ومسائل، سيرتهاى مهدى را روشن مى
سازد: سيرت دينى، سيرت اخلاقى، سيرت عملى، سيرت انقلابى، وديگر
سيرتهاى او را. چون سيرتهاى مهدى(عليه السلام) مى تواند براى ما
نمونه ها وسرمشقهاى خوبى باشد، خوب است در اين مقام، درباره هر يك
از اين سيرتها، باشاره، سخنى بياوريم.
الف- سيرت دينى:
مهدى(عليه السلام)، در برابر
خداوند وجلال خداوند، فروتن است، بسيار فروتن، همچون عقاب، به
هنگامى كه بالِ خويش فرو گشايد، وسر به زير انداخته، از اوج آسمان
فرود آيد. مهدى، در برابر جلال خداوند اينسان خاشع وفروتن است. خدا
وعظمت خدا، در وجود او متجلى است، وهمه هستى او را در خود فرو برده
است.(1)
مهدى(عليه السلام)، عادل است وخجسته وپاكيزه. او ذره اى از حق را
فرو نگذارد. خداوند دين اسلام را به دست او عزيز گرداند... مهدى،
همواره بيم خداوند را به دل دارد، وبه مقام تقربى كه نزد خدا دارد
مغرور نشود. او به دنيا دل نبندد، وسنگى روى سنگ نگذارد. در حكومت
او، به احدى بدى نرسد، مگر آنجا كه حد خدايى جارى گردد.(2)
ب- سيرت خُلقى:
مهدى(عليه السلام)، صاحب حشمت وسكينه ووقار است. مهدى جامه هايى
درشتناك پوشد، ونان جو خورَد. علم وحلمِ مهدى از همه مردمان بيشتر
است. مهدى، همنام پيامبر است(محمد)، وخُلق او، خُلق محمدى است.(3)
مهدى(عليه السلام)، در جهان، با مشعل فروزان هدايت سير كند، وچونان
صالحان بزيد.(4)
ج- سيرت عملى:
به هنگام رستاخيز مهدى(عليه السلام)، آنچه هست، دوستى ويگانگى است،
تا آنجا كه هر كس هر چه نياز دارد، از جيب آن ديگرى بردارد، بى هيچ
ممانعتى.(5)
در زمان مهدى، مؤمنان در معاملات
از يكديگر سود نگيرند.(6)
كينه ها از دلها بيرون رود، وهمه جا را آسايش وامنيت فرا گيرد.(7)
مهدى، بخشنده است، وبى دريغ، مال وخواسته، به اين وآن دهد. نسبت به
عُمّال وكارگزاران ومأمورانِ دولتِ خويش بسيار سختگير باشد، وبا
ناتوانان ومستمندان، بسيار دلرحم ومهربان.(8)
عَلامةُ المَهدِىّ، اَن يكُونَ شَديداً عَلَى العُمّال، جَواداً
بِالمال، رَحيماً بِالمَساكين.(9)
مهدى(عليه السلام)، در رفتار چنان
است كه گويى با دست خود، كره وعسل، به دهان مسكينان مى نهد.(10)
مهدى(عليه السلام)، چونان امير المؤمنين (عليه السلام) زندگى كند،
نان خشك بخورد، وبا پارسايى بزيد.(11)
د- سيرت انقلابى:
مهدى(عليه السلام)، حق هر حقدارى
را بگيرد وبه او دهد، حتى اگر حق كسى زير دندان ديگرى باشد، از زير
دندان انسان متجاوز وغاصب بيرون كشد، وبه صاحب حق باز گرداند.(12)
چون مهدى قيام كند، جِزيه برداشته شود، وغير مسلمانى نماند. او
مردم را با شمشير به دين خدا دعوت كند، هر كس نپذيرد، گردن زند،
وهر كس سركشى كند، خرد سازد.(13)
مهدى(عليه السلام)، وارد شهر كوفه شود، وهر منافق وشك باورى را
بكشد، وكاخها را ويران سازد، وارتش مستقر در آنجا را از دم تيغ
بگذراند. اينچنين، ظَلَمه واَعوان ظَلَمه را بى دريغ بكشد، تا خدا
راضى شود وخشنود گردد.(14)
مهدى، مانعُ الزَّكاة را بكشد. زانى مُحْصِن را نيز بدون طلب شاهد
رَحْم كند.(15)
زُرارَة بن اَعْين گويد:(از امام
محمّدِ باقر (عليه السلام) پرسيدم:آيا قائم، با مردمان، مانند
پيامبر(صلى الله عليه وآله) رفتار كند؟ فرمود: هيهات، هيهات!
پيامبر با ملايمت با مردم رفتار مى كرد، ومى كوشيد تا محبت مردم
را، در راه دين، جلب كند وتاليف قلوب نمايد. امام قائم با شمشير
وقتل با مردم روبرو شود. خدا به او اينگونه امر كرده است، كه بكشد
وتوبه اى از كسى نپذيرد. واى به حالِ كسى كه با مهدى بر سر ستيز
آيد.(16)
مهدى، فقط وفقط شمشير بشناسد. او از كسى توبه نپذيرد، ودر راه
اجراى حكم خدا واستقرار بخشيدن به دين خدا، به سخن كسى گوش ندهد،
ونكوهش احدى را نشنود.(17)
هـ- سيرت سياسى:
به هنگامِ حكومت مهدى(عليه
السلام)، حكومتِ جبّران ومستكبران، ونفوذ سياسى منافقان وخائنان،
نابود گردد.(18)
شهر مكه، قبله مسلمين، مرگز حركت انقلابى مهدى شود. نخستين افراد
قيامِ او، در آن شهر، گرد آيند، ودر آنجا به او بپيوندند.
مهدى(عليه السلام)، به نفوذ يهود
ومسيحيت در جهان خاتمه دهد. از غار اَنطاكيه، تابوت سكينه را بيرون
آورد. نسخه اصلى تورات وانجيل در آن است. وبدينگونه در ميان
اهل تورات با تورات، ودر ميان اهل انجيل با انجيل حكم كند، وآنان
را به متابعتِ خويش فرا خواند. برخى به او بگروند.(19)
با ديگران جنگ كند، وهيچ صاحب قدرتى وصاحب مرامى( چه از اهل كتاب
وچه از ديگرِ مسلكها ومرامها) باقى نماند، وديگر هيچ سياستى
وحكومتى، جز حكومت حقّه اسلامى وسياست عادلانه قرآنى، در جهان
جريان نيابد. بدينگونه حكومت مهدى، شرق وغرب عالم را فرا گيرد.
عيسى(عليه السلام) از آسمان فرود آيد، وپشت سر مهدى(عليه السلام)
نماز گزارد، وفرياد زند كه:(درِ بيت المقدس را باز كنيد!) در را
باز كنند. در اين ميان، دَجّال با هفتاد هزار يهودى مسلَّح پديدار
شود... وچون عيسى آهنگ كشتن دجال كند، دجال بگريزد. عيسى بگويد: من
تو را با يك ضربت بكشم وچنين شود. او را بگيرد وبكشد. يهوديان در
گوشه وكنار، ودر پناه هر سنگ ودرخت وجانور وچيزِ ديگرى پنهان شوند.
اما همه چيز به سخن آيد وبانگ بردارد: اى بنده مسلمانان خدا، اينجا
يك يهودى است بيا واو را بكش!.(20)
واينچنين جهان از وجود يهود پاك گردد. آرى، چون مهدى(عليه السلام)
قيام كند، زمينى نماند، مگر اينكه در آنجا گلبانگ محمدى(اَشهَدُ
اَن لا اِله الّا الله، واَشهَدُ اَنَّ محمّداً رسولُ الله) بلند
گردد.
و- سيرت تربيتى:
در زمان حكومتِ مهدى(عليه
السلام)، به همه مردم، حكمت وعلم بياموزند، تا آنجا كه زنان در
خانه ها، با كتاب خدا وسُنّتِ پيامبر، قضاوت كنند.(21)
در آن روزگار قدرت عقلى توده ها تمركز يابد. مهدى، به تأييد الهى،
خرد هاى مردمان را به كمال رساند، ودر همگان فرزانگى پديد آورد.(22)
در روزگار ظهور دولت مهدى، عيب وآفت از شيعه برطرف گردد، ودلهاى
آنان چون پاره هاى پولاد شود. يك مرد، به نيرو، چون چهل مرد باشد،
وحكومت وسرورى روى زمين به دست آنان افتد.(23)
ز- سيرت اجتماعى:
چون مهدى(عليه السلام) درآيد- پس
از سختيها كه افتد،و جنگها كه رَوَد- ظلم وستم را براندازد، وسراسر
زمين را از عدل وداد بيا كَنَد. هيچ جاى در زمين باقى نماند، مگر
اينكه ار بركت عدل واحسان او فيض برد وزنده شود، حتى جانوران
وگياهان نيز از اين بركت وعدالت وداد ونكويى بهره مند گردند.(24)
وهمه مردم، در زمان مهدى، توانگر وبى نياز شوند.(25)
عدالت مهدى چنان باشد، كه بر هيچ
كس، در هيچ چيز، به هيچگونه، ستمى نرود. نخستين نشانه عدل او آن
است كه سخنگويان حكومت او، در مكه، فرياد زنند:(هر كس نماز فريضه
خويش را، در كنار حَجَر الاَسوَد ومحل طواف، خوانده است، واكنون مى
خواهد نماز نافله بخواند، به كنارى رود، تا حق كسى پايمال نگردد،
وهر كس مى خواهد نماز فريضه بخواند، بيايد وبخواند).(26)
ح- سيرت مالى:
همه اموال جهان، در نزد مهدى(عليه السلام) گرد آيد، آنچه در دل
زمين است وآنچه بر روى زمين. آنگاه مهدى به مردمان بگويد:(بياييد!
واين اموال را بگيريد! اينها همان چيزهايى است كه براى به دست
آوردن آنها، قطعِ رَحِم كرديد وخويشان خود را رنجانديد، خونهاى
بناحق ريختيد، ومرتكب گناهان شديد. بياييد وبگيريد!).
پس دست به عطا گشايد، چنانكه تا
آن روز كسى آنچنان بخششِ اموال نكرده باشد.(27)
در زمان مهدى(عليه السلام)، زمين محصول بسيار دهد، ومال وخواسته
همى خرمن شود. هر كس نزد مهدى آيد وگويد:(به من مالى ده!)، مهدى
بيدرنگ بگويد:(بگير).(28)
مهدى(عليه السلام)، اموال را، به
صورت مساوى، ميان همگان تقسيم كند،(29)
وكسى را بر كسى امتياز ندهد.(30)
ط- سيرت اصلاحى:
مهدى(عليه السلام)، فرياد رسى است، كه خداوند او را بفرستد، تا به
فريادِ مردم عالم برسد. در روزگار او، همگان، به رفاه وآسايش ووفور
نعمتى بيمانند دست يابند، حتى چهار پايان فراوان گردند، وبا ديگر
جانوران، خوش وآسوده باشند. زمين گياهان بسيار روياند. آب نهرها
فراوان شود. گنجها ودفينه هاى زمين وديگرِ معادن استخراج گردد.(31)
در زمان مهدى، آتش فتنه ها وآشوبها بيفسرد، رسم ستم وشبيخون
وغارتگرى برافتد، وجنگهـا از ميـان بـرود..(32)
مهدى(عليه السلام)،مردم جهان را، از آشوبى بزرگ وهمه گير وسر در
گُم نجات بخشد.(33)
در جهان، جاى ويرانى نماند، مگر آنكه مهدى(عليه السلام) آنجا را
آباد سازد.(34)
ياران قائم به سراسر جهان پا نهند، وهمه جا قدرت را در دست گيرند.
همه كس وهمه چيز مطيع آنان شوند، حتى درندگان صحرا ومرغان شكارى،
همه وهمه، رضا وخشنودى آنان را بطلبند. شادى وشادمانى يافتن به اين
پيام آورانِ دين وصلاح وعدالت، تا بدانجاست كه قطعه اى از زمين بر
قطعه اى ديگر مباهات كند كه يكى از ياران مهدى بر آنجا پا نهاده
است.(35)
هر يك از يارانِ قائم، به نيرو، چون چهل مرد باشد، ودل آنان،
مانندِ پاره هاى پولاد. اگر گروههايى از آهن بر سر راه آنان پيدا
شود، آنها را بشكافند. ياران قائم، شمشيرهاى خويش را بر زمين
ننهند، تا اينكه خداى عزوجل راضى شود- لا يكُفُّونَ سُيوفَهُم،
حَتّى يرضَى اللهُ عزَّوَجلّ.(36)
آرى، هنگامى كه جهان را فتنه
وآشوب آكنده سازد، وهمه جا را غارتگرى وفساد وستم بپوشد، خداوند
مصلح بزرگ را بفرستد، تا دژهاى ضلالت وگمراهى را از هم فروپاشد،
وفروغ توحيد وانسانيت وعدالت را، در دلهاى تاريك وسنگ شده،
بتاباند.(37)
وسرانجام، درباره سيرت اصلاحى مهدى(عليه السلام)، به سخنان
على(عليه السلام) مى رسيم، در (نهج البلاغه) : شهادت پدر، در حق
پسر:
(چون مهدى درآيد، هواپرستى را به خداپرستى بازگرداند، پس از آنكه
خداپرستى را به هواپرستى بازگردانده باشند. رأيها ونظرها وافكار را
به قرآن بازگرداند، پس از آنكه قرآن را به رأيها ونظرها وافكار خود
بازگردانده باشند... او عُمّال وكارگزاران را مؤاخذه كند. زمين
آنچه را در اعماق خويش دارد براى وى بيرون دهد، وهمه امكانات
وبركات خويش را در اختيار او گذارد. آنگاه است كه مهدى به شما نشان
دهد كه سيرت عدل كدام است، وزنده كردنِ كتاب وسُنَّت چيست؟).(38)
ى- سيرت قضايى:
در قضاوتها واحكام مهدى، ودر
حكومت وى، سر سوزنى ظلم وبيداد بر كسى نرود، ورنجى بر دلى
ننشيند.(39)
مهدى(عليه السلام)، بر طبق احكام خالص دينى(- بدون توجه به آراء
وافكار ديگران وفُقَها وعلماى مذاهب)، حكم وحكومت كند.(40)
مهدى، ميزان عدل را، در ميان مردم نهد، وبدينگونه هيچ كس نتواند به
ديگرى ستمى كند.(41)
مهدى، قضاوتى جديد آورد...(42)
مهدى، به حكم داود وآلِ داود حكم كند، واز مردم بَينَه وشاهد
نطلبد.
شيخ مفيد، مى گويد:(چون قائم آل محمد(صلى الله عليه وآله)
قيام كند، مانندِ حضرت داود(عليه السلام)، يعنى بر حسب باطن، قضاوت
كند، وبيهيچ نيازى به شاهد حكم دهد. خداوند حكم را به او الهام
كند، واو بر طبق الهام الهى حكم كند. مهدى، نقشه هاى پنهانى هر
گروه را بداند وبه آنان آن نقشه ها را بگويد. مهدى، دوست ودشمنِ
خود را، با نگاه، بشناسد).
4- دادگرى فراگير
چنانكه مشهور است، عدالت، به روزگار مهدى(عليه السلام)، همه جا را
وهمه چيز را فرا مى گيرد، وجهان را مى آكَند. حضور عدل واجراى
عدالت، به مسائل وروابط انسانى انحصار نخواهد داشت، در مورد ديگر
چيزها نيز عدالت رعايت مى گردد، ودر جامعه ها وروابط انسانى، اصول
عدالت، در امور كلى جزئى، به گونه اى عجيب، عملى مى شود.
در نشان دادنِ رعايتِ دقيق اصولِ عدالت، در حكومتِ مهدى(عليه
السلام)، پيشتر آورديم، كه:
سخنگويان دولت مهدى، از نخستين مرحله، در مكه، فرياد زنند: هركس
نماز فريضه خويش را، در كنار حَجَرُ الاَسوَد ومحلِّ طواف خوانده
است، واكنون مى خواهد نماز نافله بخواند، به كنارى رود، تا حق كسى
پايمال نگردد، وآن كس كه مى خواهد نماز فريضه بخواند، بيايد
وبخواند.
همچنين آورده اند كه:
مهدى، عدالت را، همچنانكه سرما وگرما وارد خانه ها مى شود،
وارد خانه هاى مردمان كند، ودادگرى او همه جا را بگيرد (اَما والله
لَيدْخِلَنَّ عَلَيهِم عَدلَهُ، جَوفَ بُيوتهم،كما يدْخُلُ
الْحَرُّوالْقُرُّ).(43)
يعنى، همانسان كه گرما وسرما، بى اذن مردمان، واردِ خانه ها مى
شود، وهمه زاويه ها وروزنه ها را پر مى كند، وروى همه چيز اثر مى
گذارد، مهدى(عليه السلام) دادگرى وعدل خويش را، اينچنين به درونِ
زندگيها مى برد، ونفوذ مى دهد ومى گستراند. همه چيز در عدل وداد
فرو مى رود، وجوهرِ عدل وداد مى پذيرد. اين است عدالت فراگير
ودادگسترى خدايى. ومن، در جايى ديگر نوشته ام:
... وچون مهدى بيايد همه زمين را پر از داد كند، نه تنها جامعه ها
وآباديها را، همه زمين را... تا قطره اى آب، از چشمه سارى، به هدر
نرود، ودانه اى از درختى، به ستم يا اسراف، چيده نشود. او همه جا
وهمه وقت را پر از عدالت وداد مى كند: آباديها وهامونها را، دشتها
ودره ها را، جنگلها وكوهساران را، بامدادان وغروبها را...(44)
5- چرا شمشير؟
آرى، اينچنين است: شمشير. ديگر، روزگار موعظه وخواهش تمام مى شود.
از قديمترين روزگاران كه پيامبران آمدند، همواره، بشر را موعظه
كردند، وراه نمودند وراه نمودند، ودرخواست كردند كه: مؤمن باش،
وعمل صالح به جاى آر. وديديم كه بشر چقدر گوش به آن سخنان داد،
وچگونه انبيا واوليا را از دم تيغ گذرانيد. اما روزگارِ مهدى،
روزگارِ خوار ساختن زورداران است. بشر توانگر وقدرتمند وفاسد وجانى
ودرنده، چقدر نواميس خدا را هتك كرد، وچقدر محرومان وناتوانان
ومستضعفان را پايمال ساخت، وچقدر زمين را از ستم وفساد آكنده
نمود؟! مهدى(عليه السلام) كه بيايد ديگر اين چنين نخواهد بود....
ديگر، آن روزگار نخواهد بود، كه پيامبران وامامان ومصلحان، مردمان
را موعظه كنند، وارشاد نمايند، واز آنان بخواهند كه مؤمن وصالح
باشند، وستم وگناه مرتكب نشوند؛ وبسيار كسان گوش ندهند، وسرگرم
جنايت وفساد باشند... پيامبران را بكشند، سُنَّتهاى آنان را محو
كنند، مصلحان را زهر خورانند، نيكان وپاكان را نابود سازند، وصحنه
هايى چون صحنه (عاشورا) پديد آورند؛ هيهات، هيهات، يسيرُ
بِِالقَتل، ولا يستَتى ب اَحَداً؛ شمشير در ميان نابكاران نهد، واز
احدى توبه نپذيرد. وبدينگونه ماهيت زمان را تطهير كند، وانسانيت
خرد شده را زنده سازد، ووالاييها را حاكم نمايد، وپستيها را از
ميان بردارد.
بشر، در گذشته خويش، امتحان خوبى نداده است. همنوع خود را، براى
اميال وهوسهاى سَبُعانه خود، پايمال كرده است. بايد انتقام پس دهد.
ومهدى، دست انتقام خدايى است. مهدى، دشمنِ خونريزِ مستكبران
وفاسدان است، ويارِ دلسوزِ فروتنان ومستضعفان وپاكان.
مهدى، آنقدر بكشد كه مردم بگويند: اين مرد، از آل محمد نيست. اگر
از آلِ محمد بود، اين اندازه خون نمى ريخت. اما او از آلِ محمد
است، يعنى: آلِ حق، آل عدالت، آلِ عصمت، وآلِ انسانيت. وهمين است
كه براى فرا آوردنِ انسانيتِ هضم شده، وعدالتِ بخون خفته، وحق خاك
شده، وعصمتِ هتك گشته مى كشد. او مى كشد اما درندگان را، او مى
كشد، خونخواران را، كه تا پيش از ظهور او خود مشغول آدمكشى
وخونخوارى بودند، وسرِ سوزنى به كشته شدگان خود نمى انديشيدند،
ولحظه اى به آن همه خون ناحق كه ريخته بودند فكر نمى كردند. او اين
جانيان را مى كشد.
از شمشير مهدى، براى خون آشامانِ پست، ودرندگانِ متمدن،
وابرقدرتانِ نا انسان، خون ومرگ مى بارد، وبراى انسانيتِ درد كشيده
خرد شده، رحمت وحيات.
اينكه همواره گفته شده است كه مهدى (عليه السلام) با شمشير قيام مى
كند، چه بسا مراد اقدام از موضع قدرت باشد وقيام مسلّحانه، نه
خصوص(شمشير).
شمشير مهدى، سيفُ
الله است، سيفُ اللهِ المُنتَقِم. شمشير مهدى، شمشير انتقام از همه
جانيان است، در طول تاريخ.
يار صفحة:
(1) (المهدى الموعود...)،ج1،ص280 و300.
(2) (المهدى الموعود...)،ج1،ص280 و300.
(3) (المهدى الموعود...)،ج1،ص281-282 و266و 300.
(4) (المهدى الموعود...)،ج1،ص281-282 و266و 300.
(5) (الاختصاص)،شيخ مفيد،ص24.
(6) (وسائل الشّيعه)- ابواب تجارت.
(8) (المهدى الموعود...)،ج1،ص277 و276.
(9) (المهدى الموعود...)،ج1،ص277 و276.
(10) (المهدى الموعود...)،ج1،ص297.
(11) (الغيبة)، نعمانى، (بحار الانوار)، ج52،ص359.
(12) (المهدى الموعود...)،ج1،ص279،282-283.
(13) (المهدى الموعود...)،ج1،ص79،282-283.
(14) (الارشاد)، مفيد، (بحار الانوار)،ج52،ص338.
(15) (اِكمالُ الدّين)،(بحار الانوار)، ج52،ص325.
(16) (الغيبة)، نعمانى،(بحار الانوار)، ج52،ص353.
(17) (الغيبة)، نعمانى،(بحار الانوار)، ج52،ص353.
(18) (المهدى الموعود...)،ج1،ص254-255.
(19) (المهدى الموعود...)،ج2،ص5 و7.
(20) (تفسير العَياشى)، (بحار الانوار)، ج52،ص340.
(21) (بحار الانوار)،ج52،ص352.
(22) (اصول كافى)،ج1،(كتابُ العقل)،حديث 21.
(23) (خِصال)، صدوق،(خَرايج)، راوندى،(بحار الانوار)،ج52،ص317
و335.
(24) (بحار الانوار)، ج10.
(25) (بحار الانوار)، ج51،ص146.
(27) (عِلَلُ الشَّرايع)، صَدوق،(بحار الانوار)،ج51،ص29.
(28) (كَشفُ الغُمَّة)، اِرْبِلى،(كفايةُ الطّالب)، گنجى شافعى،
(بحار الانوار)،ج51،ص88.
(29) فصل سيزدهم اين كتاب، عنوان (تساوى در اموال، تساوى)، را
نيز ملاحظه كنيد.
(30) (المهدى الموعود...)،ج1،264،277،275،288،311،285،318،287،
وج2، ص11.
(31) (المهدى الموعود...)،ج1،264،277،275،288،311،285،318،287،
وج2، ص11.
(32) (المهدى الموعود...)،ج1،
ص264،277،275،288،311،285،318،287، وج2، ص11.
(33) (المهدى الموعود...)،ج1،
ص264،277،275،288،311،285،318،287، وج2، ص11.
(34) (المهدى الموعود...)،ج1،
ص264،277،275،288،311،285،318،287، وج2، ص11.
(35) (اِكمالُ الدّين)،(بحار الانوار)،ج52،ص327.
(36) (اِكمالُ الدّين)،(بحار الانوار)،ج52،ص327.
(37) (المهدى الموعود...)،ج1،ص310.
(38) (نهج البلاغه)، چاپ فيض الاسلام،ص424-425.
(39) (المهدى الموعود...)،ج1،ص280،283-284.
(40) (المهدى الموعود...)،ج1،ص280،283-284.
(41) (المهدى الموعود...)،ج1،ص280،283-284.
(42) (الغيبة)، نُعمانى،(بحار الانوار)، ج52،ص349 و354.
(43) (الغيبة)، نعمانى،(بحار الانوار)،ج52،ص362.
(44) (بعثت،غدير، عاشورا، مهدى)/مقدمه.