چهل داستان و چهل حديث
از امام زمان عليه السلام

عبداللّه صالحى

- ۲ -


ظهور نور در مدينه و اعدام دو جنايت كار
يكى از اصحاب و شاگردان امام صادق عليه السلام ضمن پرسش هاى متعدّدى از آن حضرت سؤال كرد:
وقتى امام زمان عليه السلام در شهر كوفه برنامه خود را اجراء نمايد، به كدام شهر رهسپار خواهد شد؟
فرمود: به مدينه جدّم رسول اللّه صلى الله عليه و آله مراجعت مى نمايد؛ و چون حضرت - ولىّ عصر عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف - وارد مدينه منوّره گردد حوادثى عجيب رخ مى دهد؛ مؤمنين در شادكامى و سرور قرار خواهند گرفت و كافران در ذلّت و بدبختى خواهند بود.
سپس حضرت وارد مسجدالنّبى مى شود و كنار قبر جدّش رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى آيد و با صداى بلند مى گويد: اى جمع خلايق ! آيا اين قبر جدّم رسول اللّه است ؟
خواهند گفت : آرى ، اى مهدى آل محمّد!
پس از آن اظهار مى فرمايد: چه كسانى كنار قبر او قرار گرفته اند؟ گويند: دو هم نشين او، ابوبكر و عمر كنار آن حضرت دفن شده اند.
امام زمان (عجّ) با اين كه از واقعيّت اءمر آگاه است ، مطرح مى نمايد: چرا از بين تمام امّت فقط اين دو نفر اينجا دفن شده اند؟
آيا احتمال نمى دهيد كه كسانى ديگر دفن شده باشند؟
در جواب گويند: غير از آن دو نفر كسى ديگر كنار حضرت رسول دفن نشده است ، چون كه آن دو خليفه آن حضرت بوده اند.
بعد از آن مى فرمايد: آيا كسى از شماها در اين موضوع - و دفن آن دو نفر - شكّ و شبهه اى ندارد؟
همه خواهند گفت : خير.
و چون مدّت سه روز از اين جريان بگذرد، دستور دهد تا نبش قبر كنند و جسد آن دو نفر را از قبر درآورند، بدون آن كه تغييرى در شكل و قيافه آن ها پديد آمده باشد؛ و سپس دستور مى دهد: جسد هر دو نفرشان را بر درختى خشك آويزان كنند؛ و آن درخت سبز و داراى ميوه گردد و كسانى كه ولايت و حكومت آن ها را قبول داشته اند، گويند: اين دو نفر، چه افراد شريفى بوده اند؛ اكنون حقّ بر همگان آشكار شد و ما پيروز گشتيم .
بعد از آن ندائى از طرف حضرت مهدى (عجّ) به گوش همگان مى رسد: دوستداران اين دو نفر هر كه هست ، سر جاى خود بايستد و آن هائى كه مخالف اين دو مى باشند، در سمتى ديگر قرار گيرند.
چون جمعيّت از يكديگر جدا شوند، به دستور آن حضرت ، باد سياه و وحشتناكى مى وزد و آن دو جسد را با تمام علاقه مندانشان به همراه درخت مى سوزاند.
سپس حضرت دستور مى دهد تا آن دو جسد سوخته شده را فرود آورند و به اذن و اراده خداوند زنده مى شوند و اجتماعى عظيم از اقشار مختلف گرد هم آيند.
بعد از آن ، حضرت ضمن خطبه اى مفصّل تمام جنايت ها و ظلم هائى كه از حضرت آدم به بعد شده ، براى جمعيّت بازگو مى فرمايد تا آن موقعى كه به خانه حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها و اميرالمؤمنين امام علىّ عليه السلام حمله كردند و در خانه را آتش زدند و محسن آن حضرت را بين در و ديوار سقط كردند.
و جريان كربلاء و شهادت امام حسين عليه السلام و يارانش و نيز اسارت اهل بيت ش را، همچنين به شهادت رسيدن تمامى ائمّه و ذرارى آن ها و تمام ظلم و جناياتى كه بر عليه مؤمنين انجام گرفته است و نيز عمل هاى زنا كه در جامعه واقع شده - تا زمان ظهور امام زمان عليه السلام - به تمامى آن ها اشاره مى نمايد.
و چون همه ظلم ها و جنايت ها را برشمارد، با دليل و برهان بر عليه آن دو نفر اثبات مى نمايد و آنها نيز مى پذيرند و اعتراف مى كنند.
پس از آن كه اعتراف كردند، هر دو نفرشان را مؤاخذه و قصاص مى كند و دستور مى دهد: آن ها را دار بزنند و در آن هنگام آتشى از درون زمين خارج مى گردد و آن ها را مى سوزاند، سپس باد شديدى مى وزد و خاكستر آن ها را متلاشى و پراكنده مى كند.(27)
تهيّه آذوقه لشكر امام زمان (عجّ)
مرحوم شيخ صدوق ، كلينى و برخى ديگر از بزرگان آورده اند:
حضرت صادق آل محمّد از قول پدرش ، حضرت باقرالعلوم عليهماالسلام حكايت فرمايد: هنگامى كه امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجّه الشّريف ظهور نمايد و بخواهد قيام نمايد، قيام خود را از مكّه معظّمه شروع نموده و ابتداء به سمت شهر كوفه حركت مى كند.
و قبل از آن كه به همراه لشكر و ياران خويش حركت نمايد، منادى حضرت در بين جمعيّت ، نداء دهد: كسى حقّ ندارد به همراه خود غذا و آب حمل كند، سپس حضرت دستور مى دهد تا سنگ حضرت موسى بن عمران عليه السلام - كه به مقدار بار شترى است - برداشته شود و همراه نيروها آورده شود، پس در هر منزلى كه فرود آيند، از آن سنگ چشمه اى از آب گوارا جارى گردد كه هر گرسنه اى از آن ميل كند، سير گردد؛ و نيز هر تشنه اى از آن آب بياشامد، سيراب شود و نيازى به طعام و مايعات نخواهند داشت .
و اين آذوقه خوراكى و آشاميدنى براى تمامى افراد لشكر امام زمان عليه السلام مى باشد، تا هنگامى كه در نجف اشرف و كوفه وارد شوند.(28)
پيراهن يوسف و ابراهيم كجاست ؟
مرحوم شيخ صدوق ، راوندى و بعضى ديگر از بزرگان به نقل از مفضّل بن عمرو حكايت كند:
روزى در خدمت حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم اجمعين نشسته بودم ، آن حضرت فرمود: آيا مى دانى پيراهن حضرت يوسف عليه السلام چه بود و كجاست ؟
عرض كردم : خير، نمى دانم ؛ شما بفرمائيد تا فرا بگيرم .
امام عليه السلام فرمود: چون حضرت ابراهيم عليه السلام را خواستند داخل آتش بيندازند، جبرئيل امين عليه السلام پيراهنى از لباس هاى بهشتى برايش آورد و بر او پوشانيد و آتش در مقابلش سرد و بى اءثر شد.
و در آخرين روز حياتش آن را تحويل حضرت اسحاق عليه السلام داد و او نيز پيراهن را بر حضرت يعقوب عليه السلام پوشانيد كه اندازه قامت او بود.
و هنگامى كه حضرت يوسف عليه السلام به دنيا آمد، پدرش آن پيراهن را بر يوسف پوشانيد، تا آن جائى كه همان پيراهن را توسّط برادرانش براى پدر خود - كه نابينا گشته بود - فرستاد و او بينا گرديد و اين همان پيراهن بهشتى بود.
عرض كردم : اكنون آن پيراهن كجاست و چه خواهد شد؟
فرمود: الا ن نزد اهلش مى باشد و در نهايت ، تقديم قائم آل محمّد صلوات اللّه عليه خواهد شد.
و هنگامى كه آن حضرت ظهور نمايد، آن پيراهن را بر تن مبارك خود مى نمايد و تمام مؤ منين در شرق و غرب دنيا، هر كجا كه باشند بوى خوش ‍ آن را استشمام خواهند كرد.
و او - يعنى ؛ امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف - در تمام امور وارث تمامى پيغمبران الهى مى باشد.(29)
سرزنش در برگرداندان هدايا
مرحوم شيخ صدوق ، كلينى ، طبرسى و برخى ديگر از بزرگان ، به نقل از حسن بن فضل حكايت كنند:
روزى وارد عراق شدم و بر اين تصميم بودم كه خار نشوم و حركت نكنم ، مگر آن كه شواهد و نشانه هاى كافى از حضرت ولىّ عصر، امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف دريابم و در ضمن با خود گفتم : آن قدر اينجا مى مانم تا به خواسته خود برسم ، گرچه فقير شوم و با گدائى امرار معاش ‍ كنم .
پس از گذشت چند روزى ، نزد يكى از سفيران و نمايندگان حضرت به نام محمّد بن احمد آمدم و از او در رسيدن به مقصود خود تقاضاى كمك كردم .
او در جواب اظهار داشت : داخل فلان مسجد برو، آن جا شخصى را ملاقات مى كنى كه تو را راهنمائى مى نمايد.
به همين جهت حركت كردم و هنگامى كه وارد آن مسجد شدم ، شخصى نزد من آمد و چون نگاهش بر من افتاد خنديد و گفت : غمگين و ناراحت مباش ، در همين سال به سفر حجّ خواهى رفت و سپس سالم به سوى خانواده و فرزندانت برمى گردى .
با شنيدن اين پيش بينى ها، دلم آرام گرفت و مطمئن شدم ، ولى با خود گفتم : بايد حتما نشانه و دليل آن را ببينم ، إنشاءاللّه .
موقعى كه به منزل بازگشتم ، شخصى كيسه اى را كه در آن چندين دينار و تعدادى لباس بود، درب منزل آورد و تحويل من داد؛ و پس از خا حافظى رفت .
در آن حال بسيار افسرده خاطر شدم و با خود گفتم : نصيب و سهم من همين بوده است ؛ و از روى نادانى آن ها را به ضميمه نامه اى گلايه آميز پس ‍ دادم .
پس از گذشت مدّتى از اين كار جاهلانه خود پشيمان شده و گفتم : نسبت به مولايم حضرت صاحب الا مر عليه السلام كافر و بى اعتبار شده ام ، لذا نامه اى ديگر نوشتم و از كردار ناشايست خود، عذرخواهى كرده و اظهار پشيمانى و توبه نمودم .
و چون نامه را فرستادم ، حركت كردم تا براى انجام و اقامه نماز آماده شوم .
در اين بين فكرهاى گوناگونى مرا احاطه كرده بود؛ و در افكار خويش ‍ غوطه ور بودم كه ناگهان همان شخصى كه كيسه پول ولباس ها را آورده بود، دو مرتبه وارد شد و مرا مخاطب قرار داد و اظهار نمود: اى حسن بن فضل ! رفتار بدى را انجام دادى ، چون كه هنوز امام و مولايت را نشناخته اى .
سپس در ادامه سخن خويش افزود: ما در بعضى موارد جهت تبرّك مقدار اندكى پول و غيره براى دوستانمان مى فرستيم ، بدون آن كه از ما سؤ ال و تقاضائى كرده باشند؛ و سپس آن شخص نامه اى را به دستم داد و رفت .
هنگامى كه نامه را گشودم ، در آن چنين مرقوم شده بود:
اى حسن بن فضل ! در رابطه با اين كه هديه ما را برگرداندى اشتباه كرده اى ، پس اگر چنانچه به درگاه خداوند متعال توبه نمائى ، خداوند توبه ات را پذيرا مى باشد.
امّا نسبت به مقدار دينارى كه برايت فرستاده بوديم و آن ها را برگرداندى ، در موردى ديگر مصرف كرديم ؛ وليكن لباس را قبول بكن كه براى انجام مراسم و مناسك حجّ، در اين لباس احرام ببندى .(30)
ريگ طلا در طواف كعبه
مرحوم شيخ طوسى رحمة اللّه عليه در كتاب خود به طور مستند حكايت نموده است :
شخصى به نام اءزُدى - آودى - گفت : سالى از سال ها به مكّه معظّمه مشرّف شده بودم و مشغول طواف كعبه الهى در دور ششم بودم ، كه ناگهان اجتماع عدّه اى از حاجيان - در سمت راست كعبه - توجّه مرا جلب كرد، مخصوصا جوانى خوش سيما و خوشبو، با هيبت و وقار عجيبى كه در ميان آن جمع حضور داشت ، توجّه همگان جلب او گشته بود.
پس نزديك رفتم و آن جوان را در حال صحبت ديدم كه چه زيبا و شيرين ، سخن مطرح مى فرمود، خواستم جلوتر بروم و چند جمله اى با او سخن گويم ، ولى افرادى مانع من شدند.
پرسيدم : او كيست ؟
گفتند: او فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه هر سال در كنگره عظيم حجّ، در جمع حاجيان شركت مى فرمايد و با آن ها صحبت و مذاكره مى نمايد.
با صداى بلند گفتم : من دنبال هادى مى گردم ، اى مولايم ! مرا نجات بده و هدايت و ياريم فرما.
پس با دست مبارك خود مُشتى از ريگ هاى كنار كعبه الهى را برداشت و به من فرمود: اين ها را تحويل بگير.
يكى از افراد حاضر جلو آمد و گفت : ببينم چه چيزى تقديم نمود؟
اظهار داشتم : چند ريگى بيش نيست ، وقتى دست خود را باز كردم ، در كمال حيرت چشمم به قطعه اى طلا افتاد.
در همين لحظه آن جوان خوش سيما نزديك من آمد و اظهار داشت : حجّت برايت ثابت گرديد و حقّ روشن شد، از سرگردانى نجات يافتى ، اكنون مرا مى شناسى ؟
عرضه داشتم : خير، شما را نمى شناسم !
فرمود: من مهدى موعود هستم ، من صاحب الزّمان هستم ، من تمام دنيا را عدالت مى گسترانم ، بدان كه در هيچ زمانى زمين از حجّت و خليفه خدا خالى نخواهد بود.
و سپس در ادامه فرمايش خود افزود: توجّه كن كه موضوع و جريان امروز امانتى است بر عهده تو، كه بايد براى اشخاص مورد وثوق و اطمينان بازگو و تعريف نمائى .(31)
خليفه تمام انبياء و ائمّه در شهر كوفه
امام صادق عليه السلام در ادامه سخنان مفصّلى كه براى يكى از اصحابش ‍ به نام مفضّل مطرح فرموده است ، چنين حكايت نمايد:
در آن هنگامى كه قائم آل محمّد (عجّل اللّه تعال فرجه الشّريف ) ظهور نمايد، پايگاه و مركز حكومتش شهر كوفه خواهد بود.
و چون از مكّه معظّمه و مدينه منوّره حركت نمايد و داخل شهر كوفه گردد، اوّلين سخن آن حضرت با مردم چنين است :
اى جمع خلايق ! آگاه و هوشيار باشيد، هر كه مايل است حضرت آدم و شيث را بنگرد، نزد من آيد؛ همانا كه من خليفه آن ها هستم .
هركس بخواهد كه حضرت نوح و سام را ببيند، سوى من بيايد كه من خليفه آن ها مى باشم .
هر كه تصميم دارد حضرت ابراهيم و اسماعيل را مشاهده نمايد، نزد من آيد كه من خليفه آن ها مى باشم .
هركس علاقه دارد حضرت موسى و يوشع را بشناسد، نزد من آيد كه من خليفه آن ها هستم .
هر كه دوست دارد حضرت عيسى و شمعون را بنگرد، سوى من آيد كه من خليفه آن ها مى باشم .
هر كه شيفته ديدار حضرت محمّد مصطفى و اميرالمؤمنين است ، نزد من آيد كه من خليفه آن ها هستم .
هر كه ميل دارد بر حسن و حسين نگاه كند، نزد من آيد كه من جانشين آن ها هستم .
هر كه علاقه مند ديدار اهل بيت و ائمّه اطهار است ، نزد من آيد كه من خليفه آن ها مى باشم .
اى مؤمنين ! بشتابيد به سوى من تا شما را به تمام آنچه آگاهيد و آنچه ناآگاه هستيد آشنا سازم ؛ هركس آشنا به كتاب هاى آسمانى است ، توجّه كند و گوش فرا دهد.
سپس امام زمان عليه السلام مقدارى از كتاب حضرت آدم و شيث و نيز مقدارى از كتاب حضرت نوح و ابراهيم عليهم السلام را تلاوت مى فرمايد و مواردى كه از آن ها را تحريف و دگرگون شده است مطرح مى نمايد؛ و پس ‍ از آن نيز آياتى از قرآن را - طبق آنچه بر حضرت رسول صلى الله عليه و آله نازل شده و امام علىّ عليه السلام تاءليف و جمع آورى نموده - تلاوت مى فرمايد.
و تمام مسلمان ها گويند: قرآنى كه بر محمّد رسول اللّه صلى الله عليه و آله نازل شده است ، اين است كه حضرت تلاوت مى نمايد.
پس از آن ، امام علىّ عليه السلام رجعت و ظهور مى نمايد و علائم ايمان و كفر بر چهره هركس آشكار مى گردد.(32)
هفده نوع اطّلاعات
مرحوم كلينى - صاحب كتاب شريف كافى - به نقل از برادرش ، اسحاق بن يعقوب حكايت نمايد:
سؤال هاى مختلفى را نوشتم و خدمت وكيل خاصّ امام زمان عجّل اللّه تعال فرجه الشّريف ، به نام ابوجعفر محمّد بن عثمان عَمرى رفتم و از او تقاضا كردم تا جواب سؤال هاى مرا از حضرت حجّت عليه السلام دريافت نمايد.
پس از گذشت مدّتى كوتاه ، جواب كلّيه آن سؤ ال ها را به عنوان توقيع آن حضرت - به اين شرح - دريافت كردم :
آنچه پيرامون منكرين و مخالفين من از خويشان من و پسر عمويم سؤ ال كردى ، پس بدان كه بين خداوند متعال و هيچ يك از بندگانش خويشاوندى وجود ندارد؛ و هر كه منكر من باشد، من نيز از او بيزار هستم و بايد بداند كه راه او همچون راه پسر حضرت نوح عليه السلام مى باشد.
و امّا نسبت به عمويم جعفر و فرزندانش ، همانند راه و روش برادران يوسف عليه السلام است .
و امّا نسبت به فقّاع ، حرام مى باشد؛ ولى آب جو - كه در منازل گرفته مى شود - مانعى ندارد.
و آنچه از اموال - به عنوان خمس ، زكات و ديگر وجوهات شرعيّه را كه از شما - دريافت مى كنيم ، جهت تطهير و تزكيه - نفوس و ثروت خود - شما است ، هر كه مايل بود بپردازد و هر كه مايل نبود نيازى به آن نيست .
و نسبت به زمان ظهور و فرج ، مربوط به خداوند متعال است و هر كه تعيين وقت نمايد، دروغ گفته است .
و كسانى كه معتقد باشند كه امام حسين عليه السلام زنده است و كشته نشده ، كافر و گمراه خواهند بود.
و حوادث و مسائلى كه رخ مى دهد به علماء و فقهاء - راويان احاديث ما مراجعه كنيد، چون كه آن ها حجّت من بر شما و من حجّت خدا بر آن ها هستم .
امّا محمّد بن عثمان عَمرى ، خداوند از او و از پدرش راضى و خوشنود باشد؛ او مورد وثوق من و نوشته هاى او همانند نوشته من مى باشد.
و امّا محمّد بن علىّ بن مهزيار اهوازى ، خداوند دل او را نورانى و روشن نمايد و شكّهاى او را زايل گرداند.
و آن مقدار پولى را - كه طبق وصيّت اسحاق با فروش كنيزانِ آوازه خوانش ‍ - براى ما فرستاده ، مورد قبول نيست ؛ مگر آن كه طاهر گردد، چون اُجرت و قيمت غنا و آوازه خوانى حرام است .
امّا محمّد بن شاذان ، مردى از شيعيان و دوستان ما مى باشد.
و ابوالخطّاب محمّد بن ابو زينب ، ملعون - و خبيث است و نيز اصحاب و ياران او ملعون هستند، با آن ها هم نشين و هم سخن مباش ، چون كه من و پدران من از آن ها بيزار مى باشيم .
و آن هائى كه اموال ما را - و آنچه مربوط به ما باشد - بى جهت حلال و مباح بدانند و مصرف كنند - آن اموال برايشان - همچون آتش دوزخ خواهد بود.
و امّا خمس - يعنى سهم امام و سهم سادات - را براى شيعيان و دوستان خود حلال و مباح كرده ايم و تا هنگام ظهور، مى توانند مورد استفاده قرار دهند.
و آن هائى كه در دين و شريعت خداوند متعال و يا نسبت به ما - اهل بيت عصمت و طهارت - شكّ دارند، اگر توبه كنند پذيرفته است و نيازى نداريم كه براى ما چيزى ارسال نمايند.
و نسبت به علّت وقوع غيبت : اوّلا كه خداوند متعال در قرآن فرموده است : وَ لا تَسْئَلُوا عَنْ اءشْياءَ إنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ.(33) يعنى ؛ از بعضى مسائل سؤال نكنيد، چون كه موجب ناراحتى شما خواهد شد.
و ثانيا هر يك از ائمّه اطهار و پدرانم در حكومتِ يكى از ظالمان قرار گرفته بودند؛ ولى من هنگامى ظهور مى نمايم كه هيچ ظالمى قدرت و اراده اى ندارد.
امّا اين كه چگونه از وجود من در زمان غيبت استفاده و بهره گيرى شود؟
همانا جريان و موضوع غيبت من همانند خورشيد است كه ابر جلوى آن را پوشانيده باشد، بدانيد كه من براى موجودات زمينى وسيله امنيّت و آسايش هستم ، همان طورى كه ستارگان براى اهل آسمان امان هستند.
و از آنچه برايتان مفيد نيست و سودى ندارد، سؤ ال نكنيد و خود را به زحمت نيندازيد، و سعى نمائيد براى تعجيل ظهور و فرج من بسيار دعا كنيد.
و در خاتمه ، اى اسحاق ! سلام بر تو و بر كسانى باد كه از نور هدايت ما اهل بيت عصمت و طهارت پيروى كنند.(34)
خصوصيّات حضرت از زبان رسول خدا صلى الله عليه و آله
حضرت جواد الا ئمّه به نقل از پدران بزرگوارش از امام حسين صلوات اللّه عليهم اجمعين در حديثى بسيار طولانى حكايت فرمايد:
روزى بر جدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله وارد شدم ، شخصى به نام اءبىِّ بن كعب حضور داشت و سؤال و جواب هائى پيرامون ائمّه اطهار عليهم السلام مطرح شد تا جائى كه جدّم رسول اللّه صلى الله عليه و آله اظهار داشت :
خداوند متعال در صُلب يازدهمين خليفه ام ، نطفه اى پاك و منزّه قرار داده است كه تمام انسان هاى مؤمن به وسيله آن شادمان و راضى خواهند شد.
خداوند تبارك و تعالى در عالم ذرّ عهد و ميثاق ولايت او را گرفته است و كسانى نسبت به او كافر خواهند شد كه منكر خداوند باشند.
او امامى است پرهيزكار و پاك ، مسرور كننده و رضايت بخش ، هدايت گر و هدايت بخش ، حكم به عدل مى نمايد و بر اجراى عدالت دستور مى دهد.
در تمام امور، خداوند حكيم را تصديق مى كند و خداوند هم او را تصديق و تاءييد خواهد كرد، او از ديد افراد، مخفى و پنهان مى گردد تا زمانى كه آمادگى ظهور و بيان احكامش در جامعه آشكار شود.
در طالقان گنج هاى ارزشمندى در انتظار اوست كه نه طلا است و نه نقره ، بلكه مردانى قوى و پايدار خواهند بود.
خداوند متعال هنگام فزرندم ، از تمام شهرها و دورترين نقاط اصحاب او را گرد يكديگر جمع مى نمايد كه به تعداد اصحاب جنگ بدر - يعنى ؛ سيصد و سيزده نفر - خواهند بود.
و طومارى در دست دارد كه در آن نام تمام اصحاب و يارانش با معرّفى كامل از جهت نسب ، شهر، شغل و فاميل خانوادگى ثبت و ظبط گرديده است .
امام حسين عليه السلام افزود: اءُبىّ بن كعب سؤ ال كرد: علائم و نشانه هاى ظهور او چگونه و چيست ؟
جدّم رسول اللّه صلى الله عليه و آله در جواب او، فرمود: بيرقى مخصوص ‍ او قرار گرفته است كه هر موقع زمان ظهورش فرا رسد؛ بيرق ، باز و گسترده خواهد شد و خداوند متعال آن را به سخن درخواهد آورد، پس صاحبش را صدا مى زند و مى گويد:
اى ولىّ اللّه ! ظاهر شو و دشمنان خدا را به هلاكت برسان .
همچنين شمشيرى مخصوص او، در قلاف قرار داده شده است ، كه هنگام خروج حضرتش شمشير از قلاف بيرون آيد و با قدرت خداوند به سخن آيد و گويد:
اى ولىّ اللّه ! خارج و ظاهر شو، چون كه ديگر بر تو جائز نيست كه نسبت به دشمنان خدا ساكت و آرام بنشينى .
پس در همان حال ، ظاهر و خارج مى گردد و دشمنان خداوند متعال را در هر كجاى عالَم و در هر حالتى بيابد پس از إتمام حجّت به قتل خواهد رساند.
و او تمام حدود و احكام الهى را به اجراء در خواهد آورد، در حالتى كه جبرئيل سمت راست و ميكائيل سمت چپ و شعيب فرزند صالح جلوى او قرار دارد.
و به همين زودى قبل از قيام قيامت ، او را خواهيد يافت و من تمام امور خود را به خداوند واگذار مى كنم .
سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله در ادامه فرمايش خود افزود: اى اءُبىّ! خوشا به حال كسى كه در آن زمان حجّت خدا را درك كند و خوشا به سعادت كسى كه دوستدار او، و معتقد و مؤمن به ولايت و امامت او باشد، همانا كه خداوند متعال آن افراد مؤمن را از شدائد و هلاكت ها نجات مى بخشد.(35)
ده هزار نيرو در مقابل ميلياردها
حضرت عبدالعظيم حسنى رحمة اللّه عليه حكايت كند:
روزى خدمت حضرت جواد الا ئمّه عليهم السلام عرض كردم : ياابن رسول اللّه ! اميدوارم كه شما قائم از اهل بيت محمّد صلى الله عليه و آله باشيد.
امام جواد عليه السلام فرمود: اى ابوالقاسم ! هر يك از ما ائمّه ، در زمان و موقعيّت خود، قائم و مجرى احكام الهى و هدايت گر مردم به سوى دين خدا مى باشيم .
وليكن آن قائمى كه خداوند به وسيله او زمين را از شرك و فساد پاك مى گرداند و عدل و داد را مى گستراند، ولادتش مخفى و پنهان مى باشد و از ديد انسان ها غايب و نامعلوم خواهد بود، بردن نام او در زمان غيبتش حرام است .
او هم نام و هم كُنيه با حضرت رسول ، محمّد صلى الله عليه و آله مى باشد؛ طىّ الا رض مى نمايد و زمين برايش مى چرخد، تمام مشكلات برايش آسان مى گردد و سختى ها و ناملايمات در مقابل حضرتش ذليل و متواضع مى باشند.
به تعداد اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله در جنگ بدر يعنى سيصد و سيزده نفر از دورترين سرزمين ها برايش احضار و اجتماع مى نمايند كه خداوند متعال در قرآن ، نيز به آن اشاره نموده : اءيْنَ ما تَكُونُوا يَاْتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعا إنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىٍّْءٍ قَديرٌ .(36)
يعنى ؛ هر كجا باشيد، خداوند شما را حاضر مى گرداند، زيرا كه او بر هر كارى قادر و توانا است .
و چون اين تعداد نفرات تكميل گردد، با حضرت قائم عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف عهد و پيمان ببندند، ده هزار نيروى كمكى ديگر برايش ‍ مى رسد و با اذن خداوند متعال قيام و خروج مى نمايد؛ و دشمنان و مخالفان خداوند را به قدرى به هلاكت مى رساند تا خدا از او راضى گردد.
حضرت عبدالعظيم حسنى گويد: اظهار داشتم : اى مولا و سرورم ! چگونه به رضايت و خوشنودى پروردگار، علم پيدا مى كند؟
فرمود: خداوندِ توانا، در قلب و درونش رحمت و راءفت ايجاد مى گرداند.
و چون امام زمان عليه السلام داخل مدينه منوّره شود، دو بُت لات و عُزّى را خارج نمايد و آن ها را در حضور افراد به آتش مى كشد.(37)
خصايص حضرت حجّت عليه السلام
محمّد بن مسلم ثقفى گويد:
محضر مبارك حضرت باقرالعلوم عليه السلام رفتم ، تا درباره قائم آل محمّد عجّل اللّه تعال فرجه الشّريف سؤالى نمايم ، هنگامى كه خدمت حضرت رسيدم ، پيش از آن كه سخنى بگويم ، مرا مخاطب قرار داد و فرمود: اى محمّد بن مسلم ! قائم آل محمّد (عجّ) داراى پنج امتياز از پيامبران الهى مى باشد كه آن حضرت در اين پنج امتياز و خصوصيّت با آن پيامبران شبيه است :
شبيه حضرت يونس عليه السلام مى باشد، از اين جهت كه او پس از سال ها غيبت در شكم ماهى ، هنگام ظهور و خروجش جوانى شاداب و نيرومند بود.
شبيه حضرت يوسف عليه السلام است ، از جهت اين كه از ديد و از چشمِ غريب و آشنا مخفى و پنهان بود، به طورى كه حتّى برادرانش هم او را نمى شناختند.
شبيه حضرت موسى عليه السلام است ، چون مرتّب طاغوتيان از ظهورش ‍ وحشت داشتند و ولادتش مخفى انجام گرفت .
و نيز غيبتى طولانى داشت و دوستان و پيروانش صدمات و سختى هاى بسيارى را - در زمان غيبت حضرت موسى بن عمران - متحمّل شدند؛ و مرتّب در انتظار ظهورش چشم به راه بودند تا آن كه خداوند متعال او را ظاهر گردانيد و بر دشمنش پيروز آمد و مؤمنين در آسايش قرار گرفتند.
شبيه حضرت عيسى عليه السلام است ، همچنان كه امتّش درباره او اختلاف كردند و عدّه اى گفتند: اصلا عيسى متولّد نشده ، گروهى ادّعا كردند كه تولّد يافته ، ولى مرده است ؛ بعضى هم گفتند: او را به دار آويختند و كشته اند و برخى هم بر واقعيّت و حقيقت امر آگاه و پابرجا ماندند.
و نيز شبيه جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد، از اين جهت كه با شمشير خروج و قيام مى نمايد و دشمنان خدا و رسولش را به قتل مى رساند، همچنين ستمگران و تجاوزگران را سركوب و نابود مى نمايد.
پس او مانند جدّش با نصرت هاى الهى بر همگان مسلّط و پيروز خواهد شد؛ و هيچ پرچمى از او بدون پيروزى باز نمى گردد.
سپس امام باقر عليه السلام افزود: بعضى از نشانه هاى ظهور آن حضرت عبارتند از: خروج سفيانى از شام ، صيجه آسمانى در ماه مبارك رمضان خواندن نام مبارك آن حضرت با نام پدر بزرگوارش .(38)
مردى كهن سال با شكل جوانى
مرحوم شيخ صدوق ، طبرسى و برخى ديگر از بزرگان به نقل از ريّان بن صلت - كه يكى از ياران و خدمت گزاران امام علىّ بن موسى الرّضا عليهماالسلام است - حكايت نمايند:
روزى خدمت آن حضرت شرف حضور يافته و اظهار داشتم : ياابن رسول اللّه ! آيا شما صاحب الزّمان و ولىّ امر هستى ؟
فرمود: بلى ، من ولىّ امر هستم ؛ وليكن نه آن كسى كه دنيا را پر از عدل و داد مى كند، و چگونه اين كار از من ساخته باشد با اين وضعيّتى كه در آن هستم !؟
آن كسى كه منظور تو است ، او قائم آل محمّد (عجّ) مى باشد كه تمام ظلم ها و بى عدالتى ها را برطرف و عدالت را جايگزين مى نمايد.
او هنگامى كه ظهور و خروج مى نمايد، با اين كه كهن سال و عمرى طولانى از او گذشته است ، امّا شكل و قيافه اش همچون جوانى شاداب ، بسيار نيرومند و قوى است ، كه چنانچه بخواهد بزرگ ترين درخت را ريشه كن كند، با يك دست چنين نمايد.(39)
امام زمان عليه السلام اگر فريادى بلند كند، تمام صخره ها متزلزل و دگرگون شوند، عصاى حضرت موسى عليه السلام - با همان خصوصيّت و حالت - و نيز انگشتر حضرت سليمان عليه السلام همراه و در دست حضرت قائم آل محمّد عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف مى باشد.
سپس امام رضا عليه السلام افزود: او چهارمين فرزند من مى باشد كه خداوند متعال او را پنهان و مخفى نگه مى دارد، تا به موقع ظاهر گردد و دنيا را پر از عدل و داد نمايد.(40)
شهرسازى و تخريب و كُندى حركت اءفلاك
مرحوم شيخ طوسى ، صدوق ، طبرسى و بعضى ديگر از بزرگان ، به نقل از ابو بصير حكايت كنند:
رزوى حضرت ابوجعفر، امام محمّد باقر عليه السلام در جمع برخى از اصحاب فرمود:
هنگامى كه قائم آل محمّد عليه السلام ظهور نمايد و به شهر كوفه وارد شود، دستور مى دهد تا چهار مسجد از مساجد كوفه را تخريب نمايند، و ديوار و ساختمان ساير مساجد را كوتاه نمايند، تا برسد به آن مقدار ارتفاعى كه در عهد پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله بوده است ، به طورى كه بر هيچ ساختمانى از منازل و خانه ها إشراف نداشته باشد.
همچنين دستور مى دهد تا خيابان هاى اصلى شهرها از شصت ذرع - يعنى ؛ سى متر - كمتر نباشد و آنچه مسجد و عبادت گاه در مسير توسعه خيابان ها باشد تخريب مى گردد.
و نيز تمامى پيش آمد ساختمان ها و بالكن هائى كه مقدارى از فضاى جادّه ها را گرفته باشد؛ و نيز سكّو و پلّه هائى كه قدرى از راهروها را اشغال كرده ، دستور مى دهد تا همه آن ها تخريب و اصلاح شود.
كلّيه بدعت ها و سنّت هاى نامشروع را باطل و نابود مى نمايد و سنتّهاى حسنه سعادت بخش را جايگزين آن ها خواهد نمود.
تمامى شهرهاى قسطنطنيه و چين و ديلم را فتح و در قلمرو حكومت اسلامى درخواهد آورد.
و مدّت حكومت امام زمان (عجّ)، هفت سال به طول خواهد انجاميد(41) و پس از آن خداوند متعال آنچه را مقدّر نموده باشد واقع خواهد شد.
ابوبصير كه راوى اين حكايت است ، گويد: از حضرت باقرالعلوم عليه السلام سؤ ال كردم : چگونه ممكن است اين همه برنامه ها و فعّاليّت ها در مدّت هفت سال إجراء شود؟!
حضرت فرمود: خداوند متعال تمامى اءفلاك و كُرات را دستور مى دهد كه از سرعت حركت خود بكاهند تا زمان ، طولانى گردد؛ بنابر اين روزگار و سال ها - در آن زمان ظهور حضرت صاحب الزّمان (عجّ) طولانى تر از الا ن خواهد بود.
سؤال كردم : منجّمين و ستاره شناسان گويند: اگر تغييرى در حركت اءفلاك و ستارگان به وجود آيد، فساد بر پا مى شود، آيا گفته آنان صحيح است ؟
امام عليه السلام فرمود: خير صحّت ندارد، اين گفتار زنديق ها و بى دين ها است ؛ وليكن مسلمين چنين اعتقادى را ندارند، مگر نه اين است كه خداوند متعال ماه را براى پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله دو نيم كرد.
و حتّى قبل از پيغمبر اسلام ، خورشيد براى حضرت يوشع عليه السلام از مسير خود برگردانيده شد(42) و هيچ فساد و خللى در نظام زمين و آسمان واقع نگرديد.
سپس امام باقر عليه السلام اشاره نمود: به طولانى شدن زمان در قيامت براى محاسبه و بررسى اعمال بندگان -، كه قرآن نيز به آن تصريح كرده است .(43)
ظهور نور و انتقام از ظالم
مرحوم شيخ صدوق رحمة اللّه عليه به نقل از عبدالسّلام هروى حكايت كند:
روزى محضر شريف حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام شرفياب شدم و پيرامون حديثى از امام صادق عليه السلام سؤال كردم كه فرمود: هنگامى كه امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف خروج نمايد تمام ذرّيه قاتلين امام حسين عليه السلام را بجهت كردار پدرانشان نابود مى نمايد و انتقام خون جدّ مظلومش را مى گيرد؛ آيا صحيح مى باشد؟
امام رضا عليه السلام فرمود: بلى ، صحيح است .
گفتم : آيه قرآن كه مى فرمايد: نمى توان گناه شخصى را بر ديگرى تحميل كرد، چه مى شود؟
فرمود: خداوند متعال در تمام گفتارش صادق و راست گو است ، وليكن ذرّيه قاتلين حضرت اءباعبداللّه الحسين عليه السلام چون راضى به كردار پدرانشان بودند و به اعمال و حركات زشت آن ها فخر و مباهات مى كردند، پس شريك جرم هستند.
چون هركس راضى به كردار ديگرى - چه خوب و چه بد - باشد در ثواب و عقاب او شريك است ، گرچه شخصى در مغرب ظلم كند و ديگرى در مشرق نسبت به كار او راضى و خوشحال باشد، پس در اين صورت شريك جرم محسوب مى شود.
سپس افزود: امام زمان عليه السلام چنين افرادى را خواهد كشت .
بعد از آن عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! بعد از آن كه امام زمان عليه السلام خروج نمايد، ابتداء از كجا و نسبت به چه امورى اقدام مى فرمايد؟
امام رضا عليه السلام در جواب فرمود: وقتى قائم آل محمّد صلوات اللّه عليهم خروج نمايد، ابتداء به مجازات بنى شيبه در مكّه مى پردازد، چون آن ها دزدان اوّليه اى هستند كه تمام اموال بيت اللّه الحرام را دزديده اند و بدين جهت دست آن ها را طبق دستور اسلام جدا خواهد كرد.(44)
قاتل شيطان كيست ؟
اسحاق بن عمّار گويد:
روزى محضر شريف امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شدم و پيرامون آيه شريفه قرآن : رَبّ فَأنْظِرْنى إلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ قالَ فَإنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرينَ إلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ (45) سؤال كردم كه آخرين روز مهلت حيات شيطان چه زمانى است ؟
حضرت فرمود: آيا فكر مى كنى تا قيامت و صحراى محشر باشد؟!
خير چنين نيست ، بلكه منظور روز ظهور و قيام قائم آل محمّد صلوات اللّه عليهم مى باشد؛ چون امام زمان (عجّ) را ظاهر گردد و قيام كند، وارد مسجد كوفه خواهد شد و شيطان در مقابل حضرت دو زانو مى نشيند و مى گويد: واى از اين روز كه چه روز سختى است .
پس از آن امام زمان عليه السلام او را به قتل مى رساند.
بنابراين مهلت شيطان تا آن روزى خواهد بود كه به دست پُر توان حضرت صاحب الزّمان (عجّ) به هلاكت اءبدى خواهد رسيد.(46)
آشنائى به درون و استجابت دعا
قاسم بن العلاء حكايت كند:
روزى مشكلات خود را در نامه اى نوشتم و اظهار داشتم كه مدّتى از عمر من سپرى گشته و فرزندى ندارم ، سپس آن نامه را براى حضرت صاحب الزّمان عليه السلام فرستادم .
پس از مدّتى كوتاه جواب نامه آمد ولى اشاره اى نسبت به فرزند نفرموده بود؛ پس نامه اى ديگر براى حضرت نوشتم و تقاضا كردم تا دعائى نمايد كه خداوند، فرزندى پسر به من عنايت فرمايد و نامه را ارسال كردم ؛ در حالى كه هيچ خبرى از وضعيّت همسرم نداشتم .
و چون جواب نامه آمد، نوشته بود: خداوندا! فرزندى پسر، عطايش فرما كه چشمش به آن روشن گردد و وارث او باشد.
پس به منزل رفته و از همسرم جويا شدم كه آيا آبستن مى باشد؟
پاسخ داد: بلى ، ناراحتى و مانعى كه وجود داشت برطرف شد و در حال حاضر آبستن مى باشم ؛ و خداوند متعال به بركت دعاى حضرت ، فرزندى پسر به من عنايت فرمود.(47)
درخواست مطالبات سفارشى
مرحوم شيخ طوسى ، مفيد، كلينى و ديگر بزرگان به نقل از بدر خادم - غلام احمد بن الحسن - حكايت كرده اند:
من اعتقاد به امامت ائمّه إثنى عشر عليهم السلام نداشتم ، وليكن دوستدار و علاقه مند به آن ها بودم .
روزى وارد جبل عامل شدم و چون اربابم خواست از دنيا برود سفارش ‍ كرد: اسب و شمشير و ديگر لوازم شخصى او را تحويل مولايش امام زمان عليه السلام بدهم .
همين كه اربابم رحلت كرد، با خود گفتم : والى و استاندار حكومت از فوت ارباب اطّلاع يافته و اگر اين اموال را تحويل او ندهم ، ممكن است مرا تحت تعقيب و اذيّت قرار دهد.
به همين جهت قيمت آن ها را در نظر گرفتم و بدون آن كه كسى متوجّه نيّت و افكار من شود، مبلغ هفتصد دينار بر ذمّه خود گرفتم و اموال را تحويل والى حكومت دادم .
پس از گذشت مدّتى كوتاه ، نامه اى از طرف امام زمان (عجّ) به دستم رسيد، وقتى نامه را گشودم در آن ، چنين مرقوم شده بود:
مبلغ هفتصد دينارى را كه بر عهده گرفته اى بابت قيمت اسب و شمشير و ديگر اشياء، براى ما بفرست .
پس من تعجّب كرده و متحيّر شدم كه حضرت چگونه از نيّت و افكار آگاه گشته ، لذا ايمان آوردم و بر حقانيّت امام دوازدهم و ساير ائمّه عليهم السلام اعتقاد و معرفت پيدا كردم و تمامى آنچه را كه بر ذمّه گرفته بودم تحويل مأمور حضرت دادم .(48)
قابل ذكر است : در رابطه با اين حكايت ، حكاياتى مشابه آن از ديگر اشخاص وارد شده است كه در پاورقى كتاب ها به طور مفصّل آن ها را مطرح كرده اند.

دريافت وجوهات و تعيين نماينده
مرحوم كلينى ، طوسى ، راوندى و بعضى ديگر از بزرگان به نقل از محمّد بن ابراهيم بن مهزيار اهوازى حكايت كنند:
پس از شهادت امام حسن عسكرى عليه السلام اءموال بسيارى - از وجوهات توسط مؤمنين - نزد پدرم جمع شده بود، او متحيّر شد كه پس از آن حضرت به چه كسى رجوع كنيم .
پدرم تمام اموال را برداشت و با يكديگر حركت كرديم و راه دريا را به وسيله كشتى پيموديم و چون مسافتى را طىّ كرديم از كشتى پياده شديم ؛ پدرم سخت مريض شد و پيش از آن كه رحلت نمايد، اظهار داشت : نسبت به حفظ اين اموال سعى و تلاش كن و آن ها را به دست صاحبش برسان .
من با خود گفتم : پدرم بدون جهت و بدون اطّلاع حرفى نمى زند و بيهوده وصيت نمى كند، بايد اين اموال را به عراق برسانم .
بر همين اساس آن ها را برداشتم و در بغداد، كنار رود دجله خانه اى كرايه كردم و در حالى كه هيچكس از افكار و موقعيّت من خبرى نداشت ، تصميم بر اين داشتم كه اگر كسى همانند حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكرى عليه السلام پيدا شود و نشانى و خصوصيّات اموال را بگويد، تحويل او بدهم وگرنه مصرف زندگى خود نمايم .
پس از آن كه منزل را كرايه كردم ، چند روزى را با همين سرگردانى سپرى كردم ، بعد از گذشت چند روز، ناگهان نامه اى توسّط شخصى به دستم رسيد.
وقتى نامه را گشودم ، در آن با اشاره به تمام خصوصيّات اموال و صاحبان آن ها، به من خطاب نموده بود: اى محمّد ابراهيم ! آن اموال و اشياء را تحويل حامل نامه بده .
چون تمام نشانى ها و خصوصيّات ، حقيقت و واقعيّت داشت فهميدم كه فرزند امام عسكرى عليه السلام ، حضرت مهدى امام زمان صلوات اللّه عليه نامه را فرستاده است ، لذا آن ها را تحويل آورنده نامه دادم و چند روزى ديگر را در همان منزل ماندم تا آن كه نامه اى ديگر از همان حضرت به اين مضمون به دستم رسيد:
ما تو را به جاى پدرت قرار داديم و بايد در هر حالى كه هستى شكرگزار خداوند متعال باشى .(49)
اوّلين برنامه عملى پس از ظهور و قيام
حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم عليه السلام درباره اوّلين مرحله ظهور حضرت حجّت امام زمان (روحى له الفداء و عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ) چنين مطرح فرموده است :
مثل اين كه در حال مشاهده ظهور قائم آل محمّد (عجّ) هستم كه از مكّه به همراه پنج هزار ملائكه به سوى كوفه حركت مى كند، و جبرئيل سمت راست و ميكائيل سمت چپ و مؤمنين در جلو حضرت حركت مى كنند و در حال فرستادن نماينده و لشكر به سوى شهرها مى باشد.
هنگامى كه وارد شهر كوفه گردد، سه پرچم برافراشته شده و به يكديگر ملحق شوند.
سپس حضرت داخل مسجد كوفه مى شود و بالاى منبر مى رود و مشغول صحبت و سخنرانى خواهد شد؛ ولى در اءثر تراكم جمعيّت و گريه افراد، كسى متوجّه محتواى فرمايشات آن حضرت نمى شود.
تا آن كه جمعه دوّم فرا مى رسد و مردم درخواست مى كنند تا حضرت نمازجمعه را اقامه نمايد.
به همين جهت ، حضرت دستور مى فرمايد تا بيرون مسجد شهر كوفه - بين نجف و كوفه - محلّى را جهت إقامه نمازجمعه تهيّه كنند و در همان مكان ، نمازجمعه را اقامه مى نمايد.
بعد از آن دستور مى دهد تا آن كه نهر و كانالى از (شطّ فرات ) كربلاء تا نجف اشرف حفر نمايند و در همان زمان بدون فاصله ، چندين پُل بر سر هر گذرگاهى نصب خواهد شد؛ و در كنار هر پُلى يك آسياب ساخته شود.
امام محمّد باقر عليه السلام در پايان افزود: مثل اين كه مى بينم پيرزنى را كه مقدارى گندم بر سر نهاده و جهت آرد كردن به سمت يكى از آن آسياب ها مى آورد و آسيابان ، گندم هاى او را بدون مُزد و بدون اُجرت آرد نموده و تحويلش مى دهند.(50)
امام صادق عليه السلام پيرامون مسجدى كه بيرون شهر كوفه به دستور حضرت حجّت (عجّ) ساخته مى شود فرمود: داراى يك هزار درب ورودى و خروجى خواهد بود؛ و خانه هاى شهر كوفه را به نهر فرات در كربلاء متّصل مى گرداند.(51)
جبرئيل اوّلين بيعت كننده در كعبه الهى
مرحوم شيخ مفيد رضوان اللّه تعالى عليه به نقل از مفضّل بن عمر حكايت كند:
روزى در محضر مبارك امام جعفر صادق عليه السلام بودم ، از آن حضرت ضمن فرمايشاتى شنيدم كه درباره جريان ظهور و خروج قائم آل محمّد صلوات اللّه عليه چنين فرمود:
موقعى كه خداوند متعال حضرت قائم عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف را جهت ظهور و خروج اجازه دهد.
حضرت در مكّه معظّمه بالاى منبر مى رود و مردم را به سوى خود دعوت مى نمايد و آن ها را به خداپرستى و معنويّت راهنمائى مى كند.
و دستور مى دهد بر اين كه جامعه بايد در مسير اجراء احكام و روش زندگى رسول خدا صلى الله عليه و آله حركت نمايد.
در همين بين خداوند متعال جبرئيل عليه السلام را مى فرستد و در محلّى به نام حطيم نزد امام عصر صلوات اللّه عليه حضور مى يابد و اظهار مى دارد: برنامه ات چيست ؟
و مردم را به چه چيزى دعوت مى كنى ؟
حضرت قائم عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف برنامه و مسير حركت خود را با جبرئيل در ميان مى گذارد.
پس از آن جبرئيل مى گويد: من اوّل كسى هستم كه با تو بيعت مى كنم ؛ و سپس دست خود را در دست حضرت قرار مى دهد.
و سپس تعداد سيصد و سيزده نفر كه از شهرهاى مختلف جمع شده اند، با حضرت بيعت مى كنند.
بعد از آن ، حضرت در شهر مكّه باقى خواهد ماند تا تعداد اصحاب و يارانش به دَه هزار نفر برسد و پس از آن كه تكميل شد به سوى مدينه حركت مى نمايد.(52)
سيره و روش تشكيل حكومت جهانى
پنجمين اختر ولايت حضرت باقرالعلوم عليه السلام ضمن يك سخن طولانى چنين اظهار فرمود:
مهدى موعود عليه السلام همچون حضرت موسى عليه السلام با حالتى بين خوف و رجاء ظهور و خروج مى نمايد و چون وارد مكّه معظّمه گردد، لشكر سفيانى در بيابانى به نام بيداء در زمين فرو مى رود و اثرى از آن ها باقى نمى ماند.
امام زمان بين ركن و مقام ، نماز به جا مى آورد و قيام خود را با اين كلمات شروع مى نمايد:
اى مردمان ! ما بر عليه كسانى كه بر ما ظلم و تجاوز كردند و حقّ ما را غصب و چپاول كردند، طلب كمك مى كنيم و يارى مى جوئيم ، من نسبت به آدم ، نوح ، ابراهيم و همه پيامبران اولويّت دارم ، من از تمامى افراد نسبت به كتاب خدا آشناتر هستم .
امروز همه افراد را شاهد و گواه مى گيرم كه ما - اهل بيت رسالت - مظلوم و مطرود شده ايم ، حقّ ما و شيعيان ما را غارت كرده اند و ماها را از ديار خود رانده اند؛ پس ، از همه مسلمان ها يارى و كمك مى خواهيم تا بر حقّ خود نائل آئيم .
سپس امام باقر عليه السلام افزود: سيصد و چند نفر مرد و پنجاه نفر زن از نقاط مختلف ، در مكّه معظّمه تجمّع مى كنند كه هر كدام نسبت به ديگرى تابع و متواضع خواهد بود.
عهدنامه و سلاح و پرچم جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله همراه امام زمان سلام اللّه عليه است و منادى بين زمين و آسمان با نام آن حضرت ، فرياد مى زند و تمامى اهل زمين خواهند شنيد، كه حجّت خدا و قائم آل محمّد ظهور و قيام كرده است .
پس از آن به سوى مدينه و از آن جا به سمت كوفه حركت مى نمايد و در كوفه مدّتى طولانى را سپرى خواهد نمود.
و چون حكومتش در كوفه مستقرّ گردد، تمامى انسان ها طبق احكام اسلام آزاد خواهند بود، و مشكلات اقتصادى تمام تهى دستان و درماندگان را حلّ خواهد نمود، و هركس كه به هر نوعى حقّش غصب شده باشد، جبران مى گردد.
هركس محكوم به اعدام گردد، خون بهاى او را به خانواده اش مى پردازند؛ و عدالت از هر جهت در جامعه حكم فرما خواهد شد.
حضرت با خانواده اش در محلّى به نام رحبه - كه محلّ سكونت حضرت نوح عليه السلام بوده است - سكونت و منزل مى گزيند.(53)