فصل سوم : رويدادهاى سال دوم هجرت
جنگ بدر:
بررسى جنگ بدر از ابعاد سياسى و نظامى :
كاروان بازرگانى قريش كه به رهبرى ابوسفيان روانه شامات مى شد
چهل شتر كالاها و وسائل تجارى آنها را - كه مشك و عنبر بود و در آن عصر
از قيمت بسيار بالايى برخوردار بود - حمل مى كرد، پيامبر نيز بر اساس
اطلاعاتى كه از كاروان قريش كسب كرده بود سپاه اسلام را براى حمله به
دشمن آماده كرده ولى نقشه حمله به قريش را از آنان مخفى داشت .
عده اى از مسلمانان كه به تازگى اسلام آورده بودند و از قوت ايمان
بالاى برخوردار نبودند از شروع جنگ با قريش هراس داشتند، زيرا آنها از
نزديك به وضع قريش آشنا بودند و قريش را يك قدرت نيرومند و شكست ناپذير
مى دانستند، ليكن عده اى ديگر از سپاهيان اسلام كه از قدرت ايمان
بالايى برخوردار بودند مصمم بودند كه با قريش وارد جنگ شوند، لذا، حضرت
حمله را از سپاه خود مخفى مى داشت در عين حال به آنان نويد پيروزى مى
داد.
در تفسير مجمع البيان مى فرمايد:
و خف بعضهم و ثقل بعضهم ولم يظنوا ان رسول الله
يلقى لايدا ولاحربا
(49).
نظريه : از اين نكته تاريخى چنين استفاده مى شود كه پيامبر اكرم با
توجه به اينكه قصد لشكركشى به كاروان قريش در ديار بدر را داشت با اين
حال اين موضوع را با هيچ يك از فرماندهان و سپاهيان نظامى در ميان
نگذاشت و بعد از اينكه سپاهيان اسلام را در برابر سپاه كفر صف آرايى
نمود و به نظم نظامى درآورد آنگاه قصد باطنى خود را اظهار كرد.
اين نكته ظريفى است كه بر اساس اصول نظامى فرماندهان سپاه اسلام بايد
نقشه هايى را كه در سر دارند به طور كامل سرى و مخفى نگهداشته و هيچ يك
از نيروهايى اسلامى اطلاع حاصل نكنند، زيرا ممكن است در صورت اطلاع
موضوع را به ديگران بازگو كرده و از اين راه اسرار نظامى به وسيله
سپاهيان اسلام به يكديگر رد و بدل شده و در نتيجه جاسوسان دشمن به نكات
و اسرار نظامى اطلاع حاصل نموده و خود را به جهت مقابله با سپاهيان
اسلام آماده نمايند.
استفاده از اطلاعات در
جنگ :
يكى از مهمترين اصول نظامى استفاده از اطلاعات و به كار گرفتن
ماءموران اطلاعاتى در صحنه هاى نبرد است ، اين شيوه بسيار مهمى است كه
سپاهيان عرب در صحنه هاى نبرد از آن استفاده ميكردند.
در جنگ بدر نيز همان طور كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از
ماءموران اطلاعاتى استفاده مى كرد ابوسفيان نيز از نيروهاى اطلاعاتى
بهره مى برد و بر اساس اطلاعات به دست آمده مسير كاروان را تغيير مى
داد تا سپاهيان اسلام بر آنها واقف نگردند.
هنگامى كه سپاه اسلام به سرزمين بدر رسيد حضرت بر اساس شناسايى قبلى كه
از نيروهاى دشمن در دست داشت معيار نيروهاى دشمن را از جهت عده و عده
مد نظر داشت ، پس نيروهاى خود را متناسب با نيروهاى دشمن آماده و تجهيز
كرده و به همراه خود به جنگ آورد.
در اين جنگ سپاه اسلام 313 نفر (يك سوم ) سپاه دشمن بود كه عده اى از
آنان پياده نظام و برخى از آنان با اسب در ميدان رزم شركت داشتند به
بيان ساده تر نيروهايى اسلام به دو بخش تقسيم مى شد:
الف - نيروهاى زرهى
ب - نيروهاى پياده نظام
هنگامى كه پيامبر به نزديكى چشمه بدر رسيد يكى از نيروهايى جاسوسى و
اطلاعاتى دشمن را دستگير كرد و اطلاعاتى كافى را از او دريافت نمود و
از اين ماءمور اطلاعاتى دشمن ، اطلاعاتى از جهت تعداد و موقعيت و
امكانات دشمن كسب نمود و سپس آن را زندانى كرد.
حضرت جهت اطلاع بيشتر از وضعيت دشمن ، دو نفر از ماءموران اطلاعاتى خود
به نامهاى بشير بن ابى الرعبا و محمد بن ابى عمرو را جهت كسب اطلاع به
سوى دشمن فرستاد.
هنگامى كه ماءموران اطلاعاتى به لب چشمه بدر رسيدند اسبان خود را مهار
كردند و از آب چشمه نوشيدند و به كسب اطلاع مشغول شدند كه ناگاه صحبتها
و سر صداى دو زن از زنان باديه نشين عرب را شنيدند كه در نزديك چشمه با
هم نزاع مى كردند، يكى از دو زن طلب خود را از ديگرى تقاضا مى كرد.
بدهكار به وى گفت : فعلا مقدورم نيست ، ديروز كاروان قريش در فلان منزل
پياده شده بودند و اكنون در راه هستند و فردا به سرچشمه وارد مى شوند،
من براى آنها كار مى كنم و از اجرتم طلب شما را پرداخت مى نمايم .
ماءموران اطلاعاتى از مسير كاروان قريش و زمان ورودشان آگاه شدند و
جريان را محرمانه به خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) گزارش كردند(50).
بررسى اطلاعات ابى سفيان
پس از بازگشت ماءموران اطلاعاتى رسول خدا (صلى الله عليه وآله )
ابوسفيان جهت شناسايى منطقه به نزديكى چشمه بدر رسيده و شخصى به نام
كسب الجهنى را ملاقات كرد و از وى پرسيد: آيا از سپاه محمد خبرى دارى ؟
جواب داد: خير، ابوسفيان غضبناك شد و به لات و عزى سوگند يا كرد كه اگر
تو از سپاه اسلام خبر داشته و ما را آگاه نسازى مورد كينه ما قرارى
خواهى گرفت .
كسب سوگند ياد كرد كه من از سپاه محمد خبرى ندارم ، ولى قبل از شما دو
نفر مرد آمدند و در كنار چشمه مقدارى استراحت كرده و آب نوشيده و
اسبهاى خود را آب دادند و به عقب بازگشتند(51).
ابوسفيان نگاهى به پهن اسبهاى آنها انداخته و آنها را آزمايش كرد،در
داخل پهن دانه هاى علف بود از دانه هاى علف تشخيص داد كه از علف يثرب
است و فهميد كه اين دو نفر از ماءموران اطلاعاتى سپاهيان اسلام بوده
اند، پس سريعا برگشته و سير كاروان قريش را منحرف نموده و از راه ساحل
بحر حركت كرده و به سرعت منطقه را ترك كردند، و شخصى به نام ضمضم بن
عمرو الغفارى را اجير كرده و به سوى مكه را نه كرد تا اينكه قريش را از
حمله سپاه اسلام آگاه نمايد(52).
يعقوبى مى گويد: پيك ابوسفيان در مدت سه روز فاصله بين يثرب و مكه را
پيمود و قريش را از حمله سپاه اسلام به كاروان قريش آگاه كرد(53).
آماده شدن قريش
در پى اين خبر خود را آماده يك جنگ تمام عيار با سپاهيان اسلام
كرده بودند، بزرگان قريش پيام دادند كه همه بايد در جنگ شركت كنند و هر
كس در اين جنگ شركت نكند خانه اش را بسوزانند و ثروتمندانى كه
توانايى جنگ را ندارند بايد مقدارى از ثروت خود را صرف تجهيزات نيروهاى
رزمى مى نمايند.
سران قريش هر يك به فراخور حالشان بودجه اى را جهت تجهيز نيروهاى رزمى
اختصاص دادند از جمله سهيل بن عمرو كه پنجاه هزار دينار پرداخت نمود،
در اين جنگ عده اى از بنى هاشم چون عباس بن عبدالمطلب و نوفل بن حرث بن
عبدالمطلب و عقيل بن ابوطالب نيز شركت كردند و در ضمن عده اى از زنان
قريش را به همراه خود آوردند تا اينكه در ميدان زرم طبل جنگ را به صدا
درآوردند(54).
چون مشركين قريش به خدا ايمان نداشتند بدان لحاظ از جهت معنويت محرك
نداشتند پس از زنان جهت تهييج سپاه استفاده مى كردند زيرا زنان موجودات
حساسى بودند و كارهاى آنان به ويژه در ميدان نبر در تهييج نيرو مؤ ثر
بود و اختلاط زنان و مردان و نحوه طبل زدن آنها در تهييج نيرو اثر
بسزايى داشت ، و مردان را مجذوب خود مى نمود و در پيشرفت جنگ اثر مثبتى
داشت .
نزول پيك وحى در بدر
هنگامى كه ابوسفيان مسير كاروان را تغيير داد پيك وحى بر پيامبر
نازل شده و او را از انحراف مسير كاروان و ورود نيروهاى كمكى براى
كاروان قريش آگاه گردانيد،
(55) پس حضرت قصد خويش را كه تا آن لحظه از سران سپاه
مخفى داشته بود آشكار نمود و با آنان به مشورت پرداخت و در كيفيت و
بكارگيرى نيروها با آنان تبادل نظر نمود.
ابوبكر در مقابل حضرت ايستاد و عرضه داشت : يا رسول الله صلى الله عليه
و آله جنگ با قريش با اين سپاه انبوه و نيروهاى رزمى كارآزموده كار
آسانى نيست ، زيرا اينان ملتى هستند كه تاكنون از هيچ قدرتى شكست
نخورده اند، و ما نيز ساز و برگ نظامى و تجهيزات كافى و مناسب براى جنگ
با آنان نداريم .
پس از آن عمر بن خطاب ايستاد و نظر ابوبكر را تكرار كرده و تاءكيد كرد،
پس مقداد در برابر حضرت ايستاده و به نداى حضرت لبيك گفته و عرضه
داشت : انا قد آمنا بك و
صدقناك و شهدنا ان ما جئت به حق من الله و لو امرتنا ان نخوض جمر
القضاء و شوك الهراش خضنا معك و لا نقول لك ما قالت بنواسرائيل لموسى :
اذهب انت و ربك فقاتلا انا معكهما قاعدون و لكنا نقول : اذهب انت و ربك
ففاتلا انا معكما مقاتلون ، فقال : احسن الله لك الجزاء
(56).
سعد بن معاذ كه خود يكى از سرداران سپاه اسلام بود از قصد و نيت حضرت
آگاه شد و فهميد كه غرض حضرت از اعزام سپاه اسلام به ميدان نبر با
مشركين همانا جنگ با آنهاست و نمى خواهد غنائم را بدون جنگ و غلبه از
آنان استيفاء نمايد، پس در برابر حضرت ايستاد و عرضه داشت : گويا شما
قصد جنگ با قريش را داريد، حضرت در جواب فرمود: آرى .
سعد عرض كرد: بابى انت و امى يا رسول الله كانك
اردتنا؟ قال : نعم ، قال : فلعلك خرجت على امر قد امرت بغيره قال : نعم
، قال : بابى انت و امى يا رسول الله انا آمنا بك و صدقنا و نعلم ان كل
ما قلت فهو من عندالله
(57).
هر دستورى كه بفرماييد ما در فرمان هستيم و از انجام آن كوتاهى نخواهيم
كرد و هر مقدار كه جهت تجهيز قوا نياز به كمك باشد به ما از آن دريغ
نمى كنيم زيرا مالى را كه تو از ما مى گيرى فايده اش براى ما از اموالى
كه در دست ما باقى است بيشتر است .
من اگر مى دانستم كه شما قصد جنگ داريد بسيارى از مردان رزمى قبيله اوس
را به همراه مى آوردم ، زيرا كسانى كه از قبيله ما در يثرب ماندند و در
اين جبهه شركت نكردند به خاطر ترس از جهاد نبود بلكه آنان از قصد سرى
شما آگاه نبودند و نمى دانستند كه غرض نهايى از اعزام و تجهيز سپاه جنگ
با مشركين است
(58).
نكته اى كه نبايد از آن غفلت داشت ، پنهان نگهداشتن و سرى بودن قصد
حمله است ، بهترين شيوه جهت عدم توجه و آگاهى دشمن از سپاه اسلام اين
است كه فرماندهان نظامى قصد نهايى را از نيروهاى رزمى مخفى و پوشيده
نگهدارند، زيرا در غير اين صورت ، خواه ناخواه اسرار نظامى در بين سپاه
اسلام و مردم نشر پيدا مى كند و دشمن هم از طريق نيروهاى اطلاعاتى خود
آگاهى يافته و نسبت به آن تصميم جدى و مناسبى را اتخاذ مى نمايد.
بر همين اساس بود كه پيامبر اكرم شيوه اى انحرافى را جهت انحراف افكار
برگزيد، در آغاز بيان داشت كه قصد تصرف و محاصره قافله و كاروان تجارى
قريش را دارد ولى بعد از آن كه نيروها را به صحنه نبرد وارد كرد دستور
جهاد را صادر فرمود.
نكته ديگرى كه لازم به تذكر مى باشد اين است كه فرمانده سپاه اسلام
بايد هميشه روحيه سلحشورى را در ميان نيرو حفظ كند، حفظ روحيه سلحشورى
شيوه هاى مختلفى را در بردارد:
الف - نيروهاى دشمن را در نظر سپاه كوچك جلوه دهد، به گونه اى كه قدرت
نيروهاى رزمى دشمن در نظرها كوچك جلوه نمايد.
ب - از شجاعت و قدرت نيروهاى رزمى سخن به ميان آورد و آنها را شجاع و
دلير توصيف نمايد و دشمن را به زبونى و خوارى ياد كند تا در نتيجه
روحيه رزمى در نيروها تقويت شده و با عشق به پيروزى به صحنه جنگ وارد
شوند براساس همين شيوه است كه حضرت در جواب سخنان سعد بن معاذ فرمود:
كانى بمصرع فلان ههنا و به مصرع ابى جهل و عتبة
بن ربيعة وشيبة بن ربيعة ، ان الله وعدنى احدى الطائفتين ولن يخلف الله
وعده
(59).
بكارگيرى مجدد اطلاعات
در ابتدا بايد گفت كه مهمترين وسيله اى كه جهت تقليل تلفات و
پيروزى جنگ بكار گرفته مى شود بكارگيرى نيرو و اطلاعاتى دقيق و قوى در
جنگ است ، زيرا فرماندهى سپاه اسلام ناگزير است كه براى مقابله با دشمن
، موضع گيريهاى نظامى ، مقر فرماندهى موقعيت نظامى ، راههاى ارتباطى ،
انبار تسليحاتى ، تعداد نيرو، و كيفيت آن اعم از زرهى و پياده نظام
آگاهى كامل يافته تا بتواند در بكارگيرى سپاه اسلام كمال استفاده را
نموده و با كمترين تلفات بزرگترين نتايج سياسى و نظامى را به دست آورد.
رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز در اكثر جنگها از اين شيوه استفاده
كرده است ، در جنگ بدر هم از دو شيوه اطلاعات سرى دشمن را كسب كرده و
آنها را از سپاهيان اسلام مخفى داشته و به آنان كيفيت اخذ اطلاعات را
آموزش مى داد كه از طريق بكارگيرى نيروهاى اطلاعاتى قوى مواضع استقرار
دشمن و تعداد و كيفيت نيروهاى دشمن را به دست مى آورد، اين دو شيوه
عبارت بودند از:
الف - از طريق نفوذ دادن نيروهاى اطلاعاتى به مواضع دشمن
ب - از طريق اسير گرفتن از دشمن .
هنگامى كه سپاه قريش به منطقه يمانيه رسيدند دو نفر از سربازان خود را
جهت تهيه آب به بدر اعزام كردند، سپاهيان اسلام را دستگير كرده و از
اسم و نسب آنان بازپرسى نمودند، آنان نيز در جواب گفتند: ما از بردگان
قريش هستيم ، وقتى از تعداد و محل استقرار نيروهاى قريش سؤ ال كردند
آنان پاسخ مخفى دادند.
سپاهيان اسلم در نحوه بازجويى براى كسب اطلاعاتى به آن دو پرخاش مى
كردند و در نتيجه ترس و وحشت بر اندام آن دو مستولى شده بود به طورى كه
نمى توانستند به گونه صحيح اخبار و اطلاعات را بيان نمايند حضرت اين
روش و شيوه را جهت اخذ اطلاعات مناسب نمى دانست و سپس شخصا از آنان
بازجويى كرده و با روشى صحيح توانست اطلاعات لازم را كسب كند.
حضرت پرسيد: شما كيستيد؟ گفتند: ما غلامان قريش هستيم ، سپس پرسيد:
نيروهاى شما چند نفرند؟ گفتند: نمى دانيم ، حضرت پرسيد: چند شتر مى
كشند؟ گفتند: نه يا ده شتر. حضرت از اين طريق توانست تعداد نيروهاى
دشمن را كاملا حساب نمايد و دريافت كه تعداد نيروهاى دشمن بين نهصد تا
هزار نفر نفر مى باشد زيرا قريش براى هر صد نفر يك شتر مى كشتند(60).
سپس پرسيد چه كسانى از قبيله بنى هاشم در اين جنگ شركت كرده اند؟
گفتند: سه نفر: عباس بن عبدالمطلب ، نوفل بن حارث و عقيل بن ابى طالب
(61).
آگاهى دشمن از دستگيرى
نيروهاى اطلاعاتى :
حضرت پس از اينكه اطلاعات نظامى را از نيروهاى اطلاعاتى كسب كرد
آنان را تا پايان نبرد زندانى نمود(62)
تا در نتيجه اسرار و اخبار نظامى سپاه اسلام فاش نشده و دشمن بدان آگاه
نگردد(63).
اين خبر به دست سران قريش رسيد هنگامى كه از اين مساءله آگاه شدند وحشت
زائدالوصفى بر نيروهاى دشمن پديدار گشت به طورى كه آرامش خود را از
دست دادند(64).
بعضى از آنان تصريح كردند كه ابوسفيان در اين جنگ سهل انگارى كرده و
بدون اينكه نيروهاى اسلام را به طور دقيق ارزيابى كند و از اوضاع
مسلمانان و نيرومندى سربازان وفادار اسلام خبر داشته باشد ما را براى
جنگ با محمد و سپاهيانش فراخواند و ما را بر اين نبرد تحريك كرده و
نويد پيروزى را به همه ما داد.
از جملاتى كه عتبة بن ربيعة و ابوالبخترى با هم گفتگو مى كردند اين بود
كه : جنگ ما با سپاهيان اسلام تجاوز به خاك غير
است ، و تجاوز هميشه محكوم به شكست است ، سوگند به پروردگار وحشت و ترس
از سپاه اسلام به گونه اى در من اثر گذاشته كه نمى توانم پيش روى خود
را نگاه كنم ما به اين اميد آمده بوديم كه بتوانيم كاروان تجارى خود را
از دستبرد و تعدى دشمن حفظ نماييم و هرگز در انديشه جنگ و نبرد نبوديم
، اما متاءسفانه ابوسفيان بر اثر عدم اطلاعات نظامى و سياسى كافى از
منطقه ما را به يك جنگ تمام عيار فراخواند. من دوست داشتم كه تمام
ثروتهايى كه از قبيله عبد مناف در اين كاروان اندوخته شده است به يغما
مى رفت ولى ما به اين سرزمين قدم نمى نهاديم
(65).
سرانجام ترس و وحشت از هيبت و شكوه سپاهيان اسلام باعث شد كه غرور دشمن
درهم شكسته شود به طورى كه خداوند در قرآن مى فرمايد:
اذيوحى ربك الى الملائكة انى معكم فثبتوا الذين
آمنوا فالقى فى قلوب الذين كفروا الرعب فاضربوا فوق الاعناق و اضربوا
منهم كل بنان
(66).
امدادهاى غيبى :
هنگامى كه سپاهيان اسلام به نزديكى سپاه دشمن رسيدند و از انبوه
سپاه دشمن و تجهيزات نظامى و نيروهاى رزمى و پشتوانه هاى اقتصادى آنها
آگاه شدند، ترس و وحشت زائد الوصفيث سراپاى آنها را فراگرفت به گونه اى
كه هر لحظه به دنبال شانه خالى كردن از زير بار مسؤ وليت جنگ بودند و
از بيم و ترش اشك از چشمانشان سرازير شده و از خداوند جهت ثبات در
برابر دشمن يارى و كمك طلب مى كردند.
اين وضعيت همچنان ادامه داشت تا اينكه خداوند اين آيه را نازل فرمود:
اذ تستغيثون ربكم فاستجاب لكم انى ممدكم بالف من
الملائكة مدفين # و ما جعله الله الا بشرى و لتطمئن به قلوبكم و ما
النصر الا من عندالله ان الله عزيز حكيم
(67).
و نيز در آيه ديگرى به يكى ديگر از الطاف خفيه الهى اشاره فرمود: آنجا
كه مى فرمايد:
اذ يغشيكم النعاس امنة منه و ينزل عليكم من
السماء ماء ليطهركم به و يذهب عنكم رجز الشيطان
(68).
امدادهاى غيبى به طور مرتب بر سپاهيان اسلام نازل مى شد و از جمله
امدادهاى غيبى و كمكهاى خداوند به رزمندگان همانا آماده نمودن زمينهاى
شنزار بود كه در منطقه جنگى قرار داشت ، اين زمينها براى جنگيدن مناسب
نبود چون ممكن بود كه در هنگام نبرد پاهاى رزمندگان در خاك و شنهاى نرم
فرو رفته و در نتيجه از كارآيى لازم برخوردار نباشند.
خداوند باران رحمت را فرستاد تا هم آنان را از كسالت روحى و معنوى
درآورد، و هم زمين شنزار را براى عرصه نبرد آنان آماده نمايد(69).
مقدمات حمله :
بدين ترتيب سپاهيان اسلام در برابر سپاهيان دشمن قرار گرفتند
ترس شديدى سراپاى سپاهيان دشمن را فراگرفته بود، حضرت سپاه خود را صف
آرايى نمود دسته اى را در طرف راست و دسته اى را در طرف چپ و خود در
وسط لشكر قرار گرفت .
حضرت دستورات لازم را جهت مقدمات حمله صادر نمود:
الف - چشمهايتان را به هم فشار دهيد.
ب - شما آغازگر جنگ نباشيد.
ج - هيچ كس حق ندارد با ديگرى حرف بزند(70).
حضرت در بند دوم فرمود شما آغازگر جنگ نباشيد، چون آغازگر جنگ باغى
(بغى كننده ) است و در نظام الهى باغى و متجاوز محكوم به شكست است
هنگامى كه ابى جهل اين منظره شگفت انگيز را از سپاهيان اسلام مشاهده
كرد و از تعداد كمى آنان آگاه شد، با حال تمسخر گفت : تمام نيروهاى
رزمى سپاه رسول الله براى ما يك لقمه اى بيش نيست ، غلامان و نوكران ما
جهت قلع و قمع آنان كافى است و لزومى ندارد كه سپاهيان ما براى مقابله
با آنان وارد جنگ شوند(71).
عتبة بن ربيعة يكى از فرماندهان زبده قريش احتمال مى داد كه تعدادى از
سپاهيان اسلام در كمين قرار گرفته باشند، لذا پيشنهاد كرد كه قبل از
آغاز عمليات نيروهاى پشتيبانى سپاهيان اسلام و محل استقرار آنان به طور
كامل شناسايى گردد تا در نتيجه بى توجهى غافلگير نشويم .
فرماندهان نظامى قريش يكى از ماءموران اطلاعاتى خود را جهت كشف و
رديابى نيروهاى پشتيبانى احتمالى سپاهيان اسلام به غيب نيروهاى سپاه
اسلام فرستادند اين شخص كه يكى از شجاعان قريش بود سپاه اسلام را دور
زد و از پشت جبهه به طور كامل شناسايى نمود و دريافت كه سپاه اسلام جز
همين 313 نفر نيرو پشتيبانى ديگرى ندارند، پس نتيجه اطلاعات خود را به
سران سپاه قريش گزارش نمود.
خلاصه گزارش را در چند جمله بيان مى كنيم :
اگر چه سپاهيان اسلام از نيروهاى كمكى و
پشتيبانى برخوردار نيستند ولى اينان تشنگان جنگ و جهاد هستند كه از
يثرب به اين ديار آمده اند، سپاهى هستند كه مرگ را همانند شربت خوشگوار
بر دست گرفته اند.
مگر آنان را نمى بينيد كه چگونه لب از سخن فرو بسته اند گويا اينان
زبانشان لال است و زبانها از دهان بيرون آورده و بر دور لبان خويش مى
گردانند همانند كسى كه شربت شيرين نوشيده و شيرينى آن بر لبانش مانده
باشد.
پناهگاه آنان شمشيرهايشان مى باشد و فكر نمى كنم كه آنها از صحنه جنگ
عقب نشينى كنند مگر اينكه كشته شوند و اينان كشته نمى شوند مگر اينكه
به تعداد خودشان از ما بكشند، بالاخره هر فكرى كه داريد هم اكنون انجام
دهيد
(72).
ابوجهل برخاسته و گفت : اين حرفهاى شما دروغ است ، شما از سپاه محمد مى
ترسيدى به همين خاطر اين سخنان را نزد ما مطرح مى كنى .
سرانجام سپاهيان اسلام آماده جنگ شدند و سپاه مشركين هم در نقطه مقابل
آنان صف آرايى نمودند، سپاهيان اسلام از وقوع جنگ و درگيرى بيم داشتند
و كثرت عده و عده سپاهيان قريش ترس و وحشت زائد الوصفى را به وجود
آورده بود، تا اينكه اين آيه شريفه براى تسليه قلب مسلمانان نازل شد:
و ان جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل على الله انه
هوالسميع العليم
(73).
لكن خداوند مى دانست كه قريش به صلح حاضر نمى شود پس به وسيله اين آيه
شريفه دل مسلمانان را به دست آورد و بر قلب آنان طماءنينه و آرامش را
حاكم نمود و آنان را طورى صف آرايى نمود كه مشركين آنان را به وضوح
مشاهده مى كردند و اين شيوه باعث رعب و وحشت شديدى ميان مشركين شده بود(74).
آغاز جنگ
در هنگام جنگ آغاز جنگ پيامبر خدا دست به مناجات گشود و فرمود:
بارالها! اگر اين جمعيت اندك را به دست مشركين
هلاك كنى در پهنه زمين عبادت كننده نخواهى داشت و اگر مصلحت را در اين
است كه عبادت نشوى پس عبادت نشو
(75) خداوند دعاى رسولش را به اجابت رسانيد و ملائك
رحمت خويش را به صورت رزمندگان خستگى ناپذير فرو فرستاد و آنان به يارى
سپاهيان اسلام شتافتند(76).
سرانجام بين سپاهيان اسلام و مشركين قريش جنگ آغاز شد در اين جنگ لشگر
مشركين به دست توانمند سپاهيان اسلام تار و مار گرديد و هفتاد تن از
نيروهاى دشمن به هلاك رسيدند كه 26 تن از آنان به دست با كفايت حضرت
على و 44 تن ديگر نيز توسط ساير رزمندگان به هلاكت رسيدند شهداى اسلام
در جنگ بدر نه نفر بودند كه يكى از آنان سعد بن خيثمه از نقباى رسول
خدا صلى الله عليه و آله بود(77).
در اين جنگ ابوجهل فرمانده سپاه مشركين به دست ابوعبدالله بن مسعود
كشته شد و عبدالله سر وى را به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله
آورد، حضرت به شكرانه اين پيروزى سجده شكر به جاى آورد(78)
در اين جنگ هفتاد تن ديگر نيز به اسارت نيروهاى اسلام درآمدند
(79)، حضرت دو نفر از آنان را به قتل رسانيد و مصمم بود
كه باقيمانده اسرا را نيز به قتل برساند اما مسلمانان عرضه داشتند: يا
رسول الله اگر مصلحت است اينها را گردن نزن و از آنها فديه بگير كه
بدين سبب وضع نابسامان مسلمين ترميم شود.
حضرت فرمود: اگر از اسراى مشركين فديه بگيرم بايد در جنگ احد كه در سال
بعد شروع خواهد شد، معادل آن كشته و اسير بدهيم آيا به اين امر راضى
هستيد؟ مسلمانان اين خسارت را به علت فقر مالى و تهيدستى پذيرفتند، پس
پيامبر از كشتن 68 نفر ديگر صرف نظر نموده و از آنان فديه گرفت و آزاد
كرد(80).
عباس بن عبدالمطلب و عقبل بن ابى طالب هر دو در جنگ بدر اسير شدند كه
حضرت از آنان فديه گرفته و آنان را آزاد نمود و اين دو پس از آزادى
اسلام را پذيرفتند، عباس بن عبدالمطلب پس از پذيرش اسلام به مكه بازگشت
و در ميان مشركين به زندگى خويش ادامه داد و دين خويش را از قريش مخفى
نموده و تقيه مى كرد، در اين مدت عباس بن عبدالمطلب به عنوان يك ماءمور
اطلاعاتى اخبار و نقشه هاى قريش را كسب نموده و به مدينه اطلاع مى داد
(81).
جنگ بدر با پيروزى سپاهيان اسلام به پايان رسيد، رسول خدا صلى الله
عليه و آله غنائم جنگ را ميان رزمندگان و سپاهيان اسلام تقسيم نمود و
بدين وسيله بخشى از حفره هاى اقتصادى سپاهيان اسلام پر و اشباع گرديد،
در اين جنگ عده زيادى از رؤ سا و فرماندهان زبده نظامى دشمن به دست
توانمند سپاهيان اسلام به هلاكت رسيدند، اين كشتگان عبارت بودند از:
1 - ابوجهل بن هشام
2 - عتبة بن ربيعه
3 - شيبة بن ربيعه
4 - نوفل بن خويلد
5 - سهيل بن عمرو
6 - نضربن الحارث بن كلده
7 - عقبة بن ابى محيط و پسران حجاج
عوامل پيروزى
قسمتى از آيات قرآن به خصوص در سوره انفال در مورد جنگ بدر بيان
گرديده كه نكاتى از عوامل پيروزى مسلمانان را بيان مى كند.
اين عوامل عبارتند از:
1 - نحوه مقابله با دشمن
2 - نصرتها و امدادهاى غيبى
3 - عقب نشينى نكردن از برابر دشمن
4 - كوچك شمردن سپاه دشمن در نظر سپاه اسلام
5 - عدم اختلاف سپاهيان اسلام با يكديگر
6 - همراهى ملائك با سپاهيان اسلام در حين جنگ
7 - غرور نداشتن در برابر پيروزيهاى سپاهيان اسلام
8 - نسبت دادن پيروزيها به خداوند و شكستها به خود
9- به نام خدا و براى احياء قوانين الهى به سوى دشمن نشانه رفتن .
خداوند دعاى بنده محبوبش را مستجاب كرد و سپاهى از ملائك را به صورت
انسانهاى ملبس به لباس سفيد فرو فرستاد و در پى نتيجه كمك و امداد
نيروهاى غيبى بخشى از سپاهيان اسلام به صحنه عمليات وارد شدن و هوازن
را شكست دادند و مجوعه ثروتهايى كه از خانه هاى خود جهت تاءمين بودجه
نظامى به صحنه جنگ آورده بودند به انضمام زنان و كودكانشان به غنيمت
سپاهيان اسلام درآمد.
لذا خداوند در ذيل همين آيه شريفه مى فرمايد: ثم
انزل الله سكينة على رسوله و على المؤ منين و انزل جنودا لم تروها و
عذب الذين كفروا و ذلك جزاء الكافرين
(82).
نكته : از ظاهر آيه شريفه استفاده مى شود كه رسول خدا صلى الله عليه و
آله 80 سريه داشته است و هر جا كه سپاهيان اسلام به پيروزى دست يافته
اند دست توانمند خداوند متعال مشهود بوده است لذا خداوند در كليه مواطن
پيروزيهاى سپاه اسلام را به نصرتهاى خود پيوند مى دهد.
جنگهاى پيامبر دو گروه را در بر داشت : مشركين و اهل كتاب .
دسته اول - مشركين : وظائف مجاهدان در راه خدا اين است كه تا زمانى كه
مشركين توحيد و نبوت را پذيرا نشده اند با آنها به نبرد ادامه دهند،
اين مشروعيت على الدوام است مگر به خاطر شرائط و مناسباتى كه در حكومت
اسلامى به وجود بيايد كه در اين صورت به خاطر ضعف و عدم توانايى مسلمين
بايد از ادامه نبرد با مشركين خوددارى نمود، مساءله نياز به بحث مفصلى
دارد كه مجال آن در اينجا تناسب ندارد.
دسته دوم - اهل كتاب : چون اهل كتاب معتقد به توحيد و معاد و نبوت
هستند وظيفه حكومت اسلامى نسبت به آنان اين است كه با آنان قرار و
پيمان همكارى ببندد كه اين قرارداد در اسلام به نام قرار ذمه معروف است
.
1 - نحوه مقابله با دشمن
:
خداوند در قرآن مى فرمايد: و لقد نصركم
الله فى مواطن كثيرة و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئا و
ضاقت عليكم الارض بما رحبت ثم وليتم مدبرين
(83).
در پى فرار نيروهاى سپاه اسلام از برابر هوازن ، هرچه پيامبر خدا آنان
را فرا خواند به جبهه بازنگشتند، در اين نبرد خونين على بن ابيطالب با
عده قليلى از سپاهيان اسلام در برابر دشمن مقاومت كردند، رسول الله صلى
الله عليه و آله متاءثر شد دستها را به نيايش بلند كرد و فرمود:
اللهم لك الحمد و اليك
المشتكى و انت المستعان
(84) سپس فرمود:
اللهم ان تهلك هذه العصابة لم تعبد و ان شئت ان
لاتعبد لاتعبد .
2 - كوچك شمردن سپاه دشمن
در نظر سپاه اسلام :
از جمله عواملى كه در پيروزى جنگ دخالت مستقيمى دارد اين است كه
خداوند بزرگ انبوه دشمن را در نظر سپاهيان اسلام به صورت نيرو و جمعيت
اندكى جلوه مى دهد، كم نشان دادن دشمن سبب مى شود كه سپاهيان اسلام رعب
و وحشت را به خود راه ندهند و با كمال قدرت وارد صحنه نبرد شوند كه
خداوند اين نكته را در ضمن اين آيه شريفه مى فرمايد:
اذ يريكهم الله فى منامك
قليلا ولو اراكهم كثيرا لفشلتم و لتنازعتم فى الامر ولكن الله سلم انه
عليم بذات الصدور
(85).
نكته اى كه از اين آيه شريفه استفاده مى شود اين است كه هميشه ترس و
وحشت عامل عقب نشينى از برابر دشمن است ، كسانى كه از ايمان والايى
برخوردار نيستند و به خدا توكل نمى كنند در برابر انبوه دشمن خود را مى
بازند، بنابراين براى عقب نشينى و عدم ورود به جنگ با يكديگر عقيده و
ايده اختلاف پيدا مى كنند و هر جا كه اختلاف شد شكست قطعى را به دنبال
خواهد داشت .
نكته ديگر اين است كه خداوند سپاهيان اسلام را در نظر دشمن كوچك جلوه
مى دهد چون سپاه دشمن مغرور شده و با حال به جنگ مى پردازد و هر جا كه
غرور باشد به دنبال آن تجاوز مى آيد و تجاوز خواه و ناخواه منجر به
شكست مى شود.اين مطلب را خداوند در قرآن كريم بيان مى دارد:
و اذ يريكموهم اذ التقيتم
فى اعينكم قليلا و يقللكم فى اعينهم ليقضى الله امرا كان مفعولا
(86).
3 - صبر و ثبات در برابر
دشمن
خداوند در قرآن مى فرمايد:
يا ايهاالذين آمنوا اذا لقيتم فئة فاثبتوا و
اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون # و اطيعوا الله و رسوله و لاتنازعوا
فتفشلوا و تذهب ريحكم و اصبروا ان الله مع الصابرين
(87).
نكته اى كه از اين آيه شريفه استفاده مى شود اين است كه ثبات قدم و
استوار ماندن در مقابل دشمن بايد به گونه اى باشد كه نظاميان اسلام را
به اسلام و عقايد ناب آن آموزش دهند كه هيچگاه از دشمن نهراسند و با
شجاعت و صلابت در برابر دشمن مقاومت نمايند.
نكته ديگر اين است كه مسلمانان در ميدان جنگ از اختلافات فكرى و عقيدتى
پرهيز نمايند زيرا اگر اختلافات سليقه اى و عقيدتى در بين نيرو پديدار
خواه ناخواه عزم نيرو سست شده و در نتيجه انسجام نيرو از هم گسيخته
خواهد شد و در بين نتيجه شوكت و عظمت سپاه در هم فرو مى ريزد.
نكته ديگر اين است كه مسلمانان در برابر حملات دشمن و سختيهايى كه در
ميدان نبرد رخ مى دهد صابر و بردبار باشند زيرا خداوند با صابران است .
4 - نزول ملائك :
خداوند در قرآن مى فرمايد:
و لوترى اذ يتوفى الذين كفروا الملائكة يضربون
وجوههم و ادبارهم و ذوقوا عذاب الحريق
(88).
5 - نسبت دادن پيروزيها
به خداوند
خداوند در قرآن مى فرمايد: فلم تقتلوهم
ولكن الله قتلهم و ما رميت اذ رميت ولكن الله رمى
(89).
نكته اى كه از اين آيه شريفه استفاده مى شود اين است كه پيروزيهايى كه
در جنگ بدر براى سپاهيان اسلام به وقوع پيوست در پرتو نصرتها و
امدادهاى غيبى بود، آنجا كه خداوند مى فرمايد:
شما آنهايى را كه به هلاكت رسيدند به هلاكت نرسانديد بلكه ما بوديم كه
آنها را مى كشتيم ، از شما رها كردن شمشير بود اما هدايت آن و فرود
آمدن آن بر فرق دشمن از جانب ما بود و آنگاه كه تو تير را به طرف دشمن
رها كردى تو نبودى بلكه خدا بود كه تيرها را به هدف دشمن نشانه مى رفت
.
ماجراى بنى قينقاع
اين جنگ در تاريخ 15 شوال سال دوم هجرت پس از گذشت 25 روز از
جنگ بدر آغاز گرديد.
بعد از پيروزى مسلمين در جنگ بدر خبر پيروزى آنان منطقه يثرب را
فراگرفت اين پيروزى چشمگير بر يهوديان به ويژه يهوديان بنى قينقاع
بسيار سنگين تمام شد و از اين پيروزى بسيار ناراحت شدند، در ابتدا
پيروزى مسلمين را به باد تمسخر گرفتند و سپس به ايذاء و آزار مسلمين
پرداختند.
پس از مدتى معاهده اى را كه پيامبر بسته بودند نقض كردند، يهوديان بنى
قينقاع جزء اوليه قبيله يهوديان بودند كه پيمان خود را نقض كرده بودند،
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را نقض پيمان يهوديان بنى
قينقاع مطلع گرديد به بازار بنى قينقاع كه بازار طلا و جواهرات بود
رفته و آنان را جمع نمود سپس آنان را مورد نصيحت و اندرز قرار داد و به
آنان گوشزد كرد كه از كينه توزى عليه اسلام دست بردارند و مسلمانان را
اذيت و آزار نرسانند و به قوانين و مفاد پيمان صلح احترام بگذارند و از
شكستى كه بر سپاه قريش وارد شد عبرت بگيرند تا در نتيجه به سرنوشت آنان
دچار نشوند.
يهوديان بنى قينقاع فرمايشات رسول خدا صلى الله عليه و آله را ناديده
گرفته و در جواب گفتند: يا محمد!اگر در جنگ بدر پيروز شدى به اين خاطر
بود كه مشركين مردان جنگى و كارآزموده اى نبودند، لكن ما مردان ميدان
نبر هستيم و از نيروهاى كارآزموده فراوانى برخورداريم ، هنگامى كه وارد
نبر شديم ، معلوم مى شود كه بازنده جنگ چه كسى خواهد بود(90).
سياست پيامبر اقتصاد مى كرد كه با آنان به مدارا و حسن جوار برخورد كند
ولى در عين حال تمام كارهاى آنان را به دقت زير نظر داشت ، مسلمانان هم
به پيروى از سياست رسول خدا صلى الله عليه و آله با يهوديان بنى قينقاع
رفتار متناسب داشتند و از هر گونه برخورد و درگيرى با آنان حذر مى
كردند.
اما روزى يكى از زنان مسلمانان با حجاب اسلامى جهت خريد طلا و جواهر به
بازار بنى قينقاع رفته و به مغازه يكى از جواهرفروشان داخل شد مقابل
فروشنده نشسته و جواهراتى را جهت خريد گناه مى كرد تا جنس مرغوب مورد
نظر خود را انتخاب نمايد.
عده اى از يهوديان با سوء استفاده از موقعيت ، چادر را از سرش كشيدند
تا اندام و مظاهر جمال او نمايان گرديد و بدين وسيله به اميال شيطانى
خود دست يابند، آن زن دستان خويش را بر چهره گرفته بود و از خود دفاع
مى كرد زيرا آنان مى خواستند او را تماشا كنند.
در اين حين يكى از يهوديان پيراهن آن زن را از عقب به هم گره زد،
هنگامى كه آن زن از جاى خود برخاست مظاهر زيبا و ناموس وى هويدا شد،
يهوديان از اين وضع لذت مى بردند و به يكديگر چشمك مى زدند و از روى
خوشحالى به رقص و پايكوبى پرداخته و كف مى زدند و آن زن را اذيت و آزار
مى رسانيدند.
زن مسلمان فرياد برآورد و از مسلمانان يارى خواست ، يكى از مسلمانان كه
در آنجا بود وقتى صداى ناله آن زن مسلمان را شنيد به يارى اش شتافت و
به آن زرگر يهود كه عامل اين صحنه خلاف اسلامى بود حمله برده و او را
از پاى درآورد، يهوديان بنى قينقاع هم به آن شخص مسلمان حمله برده و او
را كشتند.
بدين ترتيب يهوديان با اين عمل زشت پيمان خود را با رسول خدا صلى الله
عليه و آله شكستند و زمينه يك جنگ تمام عيار بين مسلمانان بنى قينقاع
فراهم گرديد. هنگامى كه پيامبر اكرم از جريان آگاه شد سپاه اسلام را به
فرماندهى ابولبابه آماده كرد و با تاكتيكهاى ويژه قلعه بنى قينقاع را -
كه از قلعه هاى محكم يهود بود - به محاصره كامل درآورد.
يهوديان بنى قينقاع كه در داخل قلعه محاصره شده بودند در سنگرهاى داخل
قلعه مستقر شدند، پس از گذشت 15 روز از مدت محاصره عرصه بر يهوديان به
تنگ آمد و ناچار شدند كه بدون هيچ قيد و شرط تسليم حكومت اسلامى شوند،
زيرا آنان اميد داشتند كه يهوديان خارج قلعه به كمك آنان بپيوندند ولى
اميد آن ها به ياءس مبدل گرديد، زيرا يهوديان اطراف مدينه از عواقب و
پيامدهاى بعدى مى ترسيدند و لذا به كمك آنان اقدام نكردند.
پس از تسليم شدن يهوديان بنى قينقاع ، پيامبر بنا داشت كه همه آنان را
گردن بزند و زنان و فرزندان آنان را اسير نموده و اموالشان را به عنوان
غنيمت تصرف نمايد. عبدالله بن ابى بكر سر كرده منافقين با يهوديان بنى
قينقاع هم پيمان بود خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله مشرف شد و از
حضرت تقاضا كرد كه آنان را عفو عمو مى كند و از كشتن آنان صرف نظر كند.
پيامبر اكرم تقاضاى عبدالله بن ابى را در مورد يهوديان بنى قينقاع
پذيرفت ولى شرط نمود كه آنان از مدينه خارج شده و در جوار مسلمانان
زندگى نكنند، يهوديان اين شرط را پذيرفته و از مدينه خارج شده و به
ديار اذرعات
(91) كوچ نمودند و مدتى نگذاشت كه همه آنان به هلاكت
رسيدند(92).