شيوه فرماندهي پيامبر

محمود شيت خطاب
ترجمه : عبدالحسين بينش

- ۱۶ -


پـس از دريـافـت گـزارش مربوط به بسيج نيروهاى هوازن و ثقيف براى تهاجم به مسلمانان ، رسـول خـدا(ص ) ، عـبـدالله بـن اءبـى حـَدْرَدْ اَسـْلَمى را فرستاد تا به منطقه تمركز مشركان برود و درباره درستى آن گزارشها تحقيق كند.
عـبـدالله هـنـگـام بـازگـشـت از مـاءمـوريـت ، گـزارش داد كـه قـبـايـل هـوازن و ثـقـيـف در دره اَوْطـاس ‍ تـجـمـع كـرده انـد و قـصـد تهاجم به مسلمانان را دارند. رسـول خـدا(ص ) ، بـه مـنـظـور در دسـت گـرفـتـن ابـتـكـار عمل ، تصميم گرفت به اين قبايل حمله كند؛ و آمادگى لازم براى اين كار را تدارك ديد.
به رسول خدا(ص ) گزارش داده شد كه صَفوان بن اُميه چندين زره و اسلحه در اختيار دارد. آن حضرت براى تكميل تسليحات نيروهاى خويش ، صد زره را با سلاحهاى مربوطه از وى قرض گرفت ؛ و مسلمانان پس از كسب آمادگيهاى لازم رهسپار حنين شدند.
مـقـدمـه سـپـاه از قـبـيـله سـُلَيـم بـه فـرمـانـدهـى خـالد بـن وليـد تشكيل مى گرديد كه يگانهاى سواره در پيشاپيش آنان حركت مى كرد. عمده قواى سپاه را ديگر قـبـايـل تـشـكـيـل مـى دادنـد و هـركـدام پـرچـمـى مـخـصـوص بـه خـود داشـتـنـد. گـردان خـضـراء مـتـشـكـل از مـهـاجـران و انـصـار در يـكـان عـقـبـدار اصـلى سـپـاه قـرار داشـت كـه رسول خدا(ص ) نيز در ميان آنها بود.
سـپـاه اسـلامـى ـ يـعـنـى همان سپاهى كه مسلمانان درباره اش گفتند: (امروز از كمى شمار شكست نخواهيم خورد) بامدادان به دره حنين رسيد.
2 ـ مشركان
هـوازن و ثـقيف نيروهايشان را در دره حنين تمركز دادند. اينان زنان و كودكان و اموالشان را نيز هـمـراه داشـتـنـد. فـرمـانـدهـشـان ، مـالك بـن عـوف ، بـر ايـن بـاور بـود كـه وجـود امـوال و زنـان و كـودكـان در سپاه موجب خواهد شد كه رزمندگان براى حفظ حرمت و ثروتشان تا پاى جان بايستند و فكر فرار را به خود راه ندهند.
دُرَيـدِ بنِ صَمَّه كه دلاورى با تجربه بود، به مالك اعتراض كرد و گفت : (آيا شكست خورده را چيزى مانع خواهد گرديد؟ اگر اوضاع به سود تو باشد، جز از شمشير و نيزه مردان بهره مند نخواهى بود و اگر به زيان تو باشد، به رسوايى اسير شدن زن و فرزند و از دست رفتن مال گرفتار خواهى گشت .) مالك پاسخ داد: (به خدا چنين كارى نخواهم كرد، تو پير شده اى و عـقلت فرتوت گشته است .) سوگند به خدا! اى جمعيت هوازن يا از من فرمانبردارى مى كنيد يا اينكه بر اين شمشير تكيه كرده و فشار مى دهم تا از پشتم بيرون بيايد.
هـوازن نـاگـزيـر نـظـر مالك را پذيرفتند. او جوانى بود سى ساله با اراده اى قوى و عزمى بلند و شجاع ، بود. اما انديشه اى بيمار و دلى بى باك كه از مشورت خوشش نمى آمد.
نـقـشـه مـالك ايـن بـود كـه سـپـاه شـرك بـلنـديـهـا و كـوهـهـاى مـشـرف بـر دره حـنـيـن را اشـغال كند، تا هنگامى كه نيروهاى اسلامى از دره مى گذرند، آنان را غافلگير كرده از هر سو زيـر بـاران تـيـر بگيرند. ترتيب صفوفشان را به هم بريزند و روحيه آنان را خرد كنند؛ و پس از آنكه ستونهاى سپاه اسلامى از هم پاشيده بر آنان هجوم آورند و با وارد ساختن زيانهاى سـنـگـيـن و خـرد كـردن روحـيه هايشان ، آنان را ناگزير به عقب نشينى سازند و شكست فضاحت بارى را بر مسلمانان تحميل كنند.
مـشـركـان بـا چـنـيـن پـنـدارى ، پـيـش از رسـيـدن مـسـلمـانـان ، بـلنـديـها و تنگه هاى دره را به اشغال خود درآوردند و در كمين سپاه اسلامى نشستند.
پيكار و مبارزه
1 ـ هجوم مشركان
سپاه اسلامى بامدادان وارد دره حنين گشت . حنين دره اى بود ژرف و شيبدار. سواران هر چه پيشتر مـى رفـتـنـد بـيـشتر فرو مى رفتند، چنان كه گويى در گرداب حركت مى كنند. پس از استقرار بيشتر نيروهاى اسلامى در درون درّه ، مشركان آنان را زير باران تير گرفتند. از آنجا كه هوا تـاريـك و مـواضع مشركان مخفى بود، مسلمانان منشاء و سمت تيراندازيها را نمى دانستند. از اين رو جلودار سپاه اسلامى ناچار به عقب نشينى شد و ديگر نيروها را نيز با خود برد؛ و در نتيجه عقب نشينى به شكست منجر گرديد.
ابـوسـفـيـان پـس از ديـدن شـكـست مسلمانان گفت : (فرار اينان تا دريا ادامه خواهد يافت ) شمار ديـگـرى از تـازه مـسـلمـانـان نيز همين گفته را تكرار كردند. حتى شيبة بن عثمان بن طلحه ـ كه پـدرش در غـزوه احـد كـشـتـه شـده بـود ـ تـلاش كـرد شـايـد بـتواند در آغاز اين وضعيت دشوار پيامبر(ص ) را به انتقام خون او ترور كند.
پس از عقب نشينى مسلمانان ، مشركان به منظور تعقيب ، مواضع خود را ترك گفتند. در پيشاپيش هـوازن مـردى بـر شـترى سرخ موى حركت مى كرد. او نيزه بلندى داشت كه پرچمى سياه بر آن نصب شده بود. به هر مسلمانى كه مى رسيد او را با نيزه مى زد. هوازن و ثقيف نيز پشت سر وى به راه افتاده بودند و نيزه مى زدند.
بيم و هراس مسلمانان را برداشته بود، راهها پر از جمعيت بود و ستونهاى آنان از هم پاشيده و نـظـم قـبـايـل بـه هـم ريـخته بود. شتران با سوارهايشان روى هم مى افتادند و اوضاع بسيار بغرنج شده بود.
2 ـ پاتك مسلمانان
رسـول خـدا(ص ) هـمـراه ده تـن از مـهاجران و خويشاوندانش ـ كه عباس عموى پيامبر(ص ) نيز در ميانشان بود ـ در جاى خود استوار ماند. آن حضرت به فراريانى كه از كنارش مى گذشتند ندا مـى داد: (اى مـردم بـه كـجـا مـى رويـد؟ كـجـا؟ نـزد مـن بـيـايـيـد. مـن رسول خدا هستم . من محمد بن عبدالله هستم .) اما از آنجا كه آشفتگى سراسر ستونهاى سپاه اسلام را فرا گرفته بود، از هيچ كس پاسخى نشنيد.
در اين هنگام ، به عمويش ـ كه صدايى رسا داشت ـ فرمان داد ندا دهد: (اى گروه انصار! اى بيعت كـنـنـدگـان روز حـديبيه !.).. عباس اين فرياد را تكرار كرد، بطورى كه پژواك آن در سر تا سر دره پيچيد.
مهاجران و انصار با شنيدن صداى عباس ، كوشيدند تا خود را به او برسانند. بيشتر آنها زره را از تـن درآوردنـد، شـتـرهـا را رهـا كـردنـد و تنها با يك شمشير و سپر با شتاب هر چه ممكن ، سوى منشاء صدا به راه افتادند.
حـدود صـد نـفـر پـيـرامـون رسـول خـدا(ص ) گـرد آمـدنـد و فـريـاد مـى زدنـد: (لبـيـك .) رسـول خـدا(ص ) بـه كـمـك ايـن گـروه بـا مـشـركان به جنگ پرداخت . اين گروه كوچك آنقدر در مواضع خود پايدارى كرد كه از شدت تهاجم مشركان فروكش كرد.
آفـتـاب بـالا آمـده بـود و مـشركان مواضع خود را در بلنديهاى قله هاى مشرف بر دره حنين ترك گـفـته بودند. سپاه شرك با پايدارى سرسختانه مسلمانان زيانهاى سنگينى ديد، روحياتشان خـرد شـد و راه بـازگـشـت را در پـيـش گـرفـتـنـد. روشـن است كه اگر پايدارى آن گروه اندك مـسـلمـانـان نبود و با مشركان درگير نشده بودند زيانهاى مسلمانان در اين نبرد بسيار زياد مى بود.
شـمـار مـسـلمانان پايدار رو به فزونى نهاد و پاتك عليه مشركان آغاز گرديد. هوازن و ثقيف كـه مـقـاومت را بى فايده مى دانستند و ياراى مقابله با تهاجم مسلمانان را در خود نمى ديدند، از مـيـدان نـبـرد عـقـب نـشـينى كردند. اموال و زن و فرزندشان را باقى گذاشتند كه همه به غنيمت مـسلمانان درآمد. از آنجا كه مشركان براى حمايت از نيروهاى خود عقبدار در نظر نگرفته بودند، عقب نشينى آنان به شكست منجر گرديد.
3 ـ تعقيب
بـيـشـتـر ثـقـيـف در حالى كه مالك بن عوف نيز همراه ايشان بود، به طايف عقب نشينى كردند؛ و هوازن و ديگر قبايل به اوطاس و نخله عقب نشستند.
مـسـلمـانـان بـه تـعـقيب سپاه شرك پرداختند. رسول خدا(ص ) اعلام كرد هر كس مشركى را بكشد، امـوالش از آن خـود اوسـت . مـسـلمـانـان به اوطاس رسيدند و در آنجا زيانهاى جانى سنگينى به هـوازن وارد سـاخـتـنـد. آنـان همچنين خود را به نخله رساندند و به فراريان زيانهاى فراوانى وارد آوردنـد. بـسـيـارى از مـشـركـان نـيـز تـن بـه اسـارت دادند. تازه مسلمانان زمانى از فرار بـازگـشـتـنـد كـه بـسـيـارى از مـشـركـان را اسـيـر و در غل و زنجير بسته ديدند.
محاصره طايف
برخى از مسلمانان در ادامه تعقيب خود به طايف رسيدند كه مشركان شكست خورده به آنجا پناهنده شـده بـودنـد. طـايـف شهرى بود محكم و دور از دسترس ، با دژهاى مستحكم و ديوارهاى بلند كه چون دروازه هايش بسته مى شد، ورود بدان ناممكن بود.
سـتـونـهـايى از سپاه اسلام فراريان را تااوطاس و نخله تعقيب كرده بودند. اينان پس از انجام مـاءمـوريـت خود به منظور تسليم قبيله ثقيف به ستونهايى كه در تعقيب اينان بودند پيوستند. امـا مـردم ثـقـيـف مـسـلمـانـانـى را كه در نزديكى دژ آنها سنگر گرفته بودند، زير باران تير گـرفـتـنـد و انـدك زيـانـى نـيـز بـر آنـان وارد كـردنـد. كـه فـرمـان رسول خدا(ص ) به موضعى دور از تيررس دشمن عقب نشستند و در آنجا سنگر گرفتند.
مـسـلمـانـان بـراى يافتن ابزارى براى تسليم طايف در انديشه فرو رفتند. در اين هنگام سلمان فـارسـى پـيشنهاد كرد كه دژهاى آنان را با منجنيق و دبابه ـ وسيله اى كه براى ويران ساختن دژهاى دشمنان مورد استفاده رزمندگان قرار مى گرفت ـ مورد حمله قرار دهند.
مـسلمانان با منجنيق به دژ تيراندازى كردند و برخى از آنها براى شكافتن ديوار طايف در پناه دبابه ها خود را به دژ رساندند. اما اهل طايف جلوى اين تهاجم را گرفتند. آنان با افكندن پاره هاى آهن گداخته دبابه هاى چوبى را به آتش كشيدند. در نتيجه مسلمانانى كه در زير آنها پناه گـرفته بودند، از ترس آنكه مبادا آتش بگيرند، فرار كردند كه از سوى طايفان تيرباران شدند.
رسـول خـدا(ص ) اعـلام كـرد، هـر بـنـده اى كـه از طـايـف نـزد وى بـيـايـد آزاد اسـت . و بـه دنـبـال آن نزديك به بيست تن از بردگان سوى او گريختند. آن حضرت از طريق اين بردگان دريافت كه ثقيف مواد غذايى بسيارى در اختيار دارد. از اين رو پس از نزديك به يك ماه ، تصميم گـرفـت كـه از مـحـاصـره طـايـف دسـت بـكـشـد. در نـتـيـجـه مـوضـوع تـسـليـم ثـقـيـف بـه آيـنده موكول شد، بويژه آنكه بسيارى از رجال آن قبيله نيز به اسلام گرويده بودند.
زيانهاى طرفين
1 ـ مسلمانان : زيانهاى جانى فراوان . ر . ك . پيوست (م ).
2 ـ مـشـركـان : زيـانـهـاى جـانـى فراوان ديدند و زيانهاى مالى آنها از اين قرار بود: 24000 شتر، چهل هزار گوسفند، چهار هزار اوقيه (308) نقره و شش هزار اسير.
انگيزه هاى ترك محاصره طايف
خلاصه دلايل دست كشيدن از محاصره طايف از اين قرار است :
1 ـ اسـتـحـكـام دژهـاى طـايـف و شـجـاعت بنى ثقيف و وجود انبار مواد غذايى در شهر، تسليم آن را براى مسلمانان دشوار ساخت و براى چنين كارى زمانى بلند مورد نياز بود.
2 ـ از هنگام ترك مدينه در ماه رمضان تا محاصره طايف و يك ماه توقف در آنجا، نزديك به دو ماه مـى گـذشـت و چـنـيـن مـدتـى بـراى تـازه مـسـلمـانـان زياد بود. از اين رو بسيارى از آنها براى بـازگـشـت بـه شـهـر و ديار خود شتاب داشتند. رسول خدا(ص ) نيز براى تحكيم مبانى اسلام نياز به زمان داشت و نمى توانست تمام وقت گرانبهايش را صرف محاصره طايف كند.
3 ـ نزديكى حلول ماه حرام (ذى قعده ).
4 ـ گسترش اسلام ميان ثقيف ، يعنى امرى كه ورود ثقيف را به اسلام حتمى مى ساخت و به چيزى جز وقت نياز نداشت .
پـس از اسـلامِ مـالك بـن عـوف ، مـبـارزه مـسـلمـانـان عـليـه ثـقـيـف سـازمـانـى مـنـظم يافت . زيرا رسـول خـدا(ص ) وى را بـر مسلمانان قبيله اش رياست داد و او نيز با پشتيبانى آنان عليه ثقيف بـه جـنـگ پـرداخت و هر چارپايى را كه سوى شان مى آمد به تاراج مى برد. سرانجام عرصه بر ثقيف تنگ شد و به رسول خدا(ص ) پناه آوردند و مسلمان شدند.
غنايم
1 ـ انبار غنايم
پـس از پـايـان جـنـگ حـنـين ، رسول خدا(ص ) غنايم را در جايى به نام جِعِرّانَه (309) انـبـار كـرد تـا پـس از فـراغت از تعقيب و محاصره طايف ، ميان ياران خود و شمارى از بزرگان عرب ، موسوم به (مؤ لفة قلوبهم ) (دلجويى شدگان ) تقسيم كند.
2 ـ توزيع
غـنـايـم مـدت زيـادى تـقـسـيـم نـشـده بـاقـى مـانـد. زيـرا رسـول خـدا(ص ) منتظر بود بلكه هياءتى از هوازن بيايند و توبه كنند. اما پس از نزديك به يـك مـاه انـتـظـار از آن هـيـاءت خبرى نشد، پس بناچار غنايم را تقسيم كرد. بويژه آنكه اعراب و تازه مسلمانان با اصرار تمام خواستارِ اين كار بودند.
پـيـامـبر اكرم (ص ) تقسيم غنايم را آغاز و نخست از دلجويى شوندگان شروع نمود و بيشترين عـطـايـا را بـه آنـهـا بـخـشـيـد. ابـوسـفـيـان كـه خـود صـد شـتـر و چـهـل اوقـيـه نـقـره گـرفـتـه بـود، بـراى فـرزنـدانـش ، مـعـاويـه و يـزيـد نـيـز تـقـاضـاى مال كرد و رسول خدا(ص ) به هر كدام از آنها نيز همان اندازه عطا فرمود.
سـران قـبـايـل و افـراد طـمـعـكـار، در گـرفـتن اموال از يكديگر پيشى مى گرفتند. چنين شايع گرديد كه رسول خدا(ص ) با دست و دل بازى عطا مى دهد. از اين رو مردمى كه اين كار را موجب ضايع شدن سهم خود مى دانستند، با اصرار خواستار سهم غنيمت خود شدند.
اعـراب بـه آن حـضـرت هـجـوم مـى آوردنـد و مـى گـفـتـنـد: (اى رسول خدا! غنايم را ميان ما تقسيم كن .) در اين هنگام پيامبر(ص ) كنار شترى مى ايستاد و از موى كـوهـان آن مقدارى كند و ميان دو انگشت خويش قرار داد و آن را بلند كرد و گفت : (اى مردم به خدا قـسـم كـه از غـنـايـم شـما و از اين پاره كرك ، جز خمس حقى ندارم و خمس هم (در واقع ) به شما برمى گردد!)
دلجـويـى شـونـدگـان از ايـن غـنـايـم بيشترين سهم را داشتند. اما مسلمانانِ نخستين از مهاجران و انصار سهم قابل ملاحظه اى نبردند.
3 ـ بازگردانيدن اسيران
پـس از تـقـسـيـم غـنـايـم ، هـيـاءتـى از مـسـلمـان شـده هـاى هـوازن بـودنـد نـزد رسـول خـدا(ص ) آمـدنـد و خـواسـتـار اسـيـران و امـوال خـويـش گـشـتـنـد. رسـول خـدا(ص ) آنـان را در انـتـخـاب مـيـان زنـان و كـودكـان و يـا امـوال شـان خـود آزاد گـذاشـت ؛ و آنـان فـرزنـدان و زنـان خـود را بـرگزيدند. آنگاه به آنان فـرمـود: (سـهـم مـن و فـرزنـدان عـبـدالمطلب از آن شما باشد. پس از آنكه نماز ظهر را با مردم گـزاردم بـرخـيـزيـد و بـگـويـيـد كـه مـا بـه وسـيـله مـسـلمـانـان نـزد رسول خدا(ص ) و به وسيله رسول خدا(ص ) نزد مسلمانان درباره زنان و كودكانمان شفاعت مى جوييم .) من در اين هنگام (سهم خود و بنى عبدالمطلب را) به شما خواهم بخشيد و از مسلمانان نيز برايتان درخواست بخشش مى كنم .)
هـوازن بـه ايـن تـوصـيه عمل كردند و رسول خدا(ص ) پاسخ داد: (اما آنچه سهم من و فرزندان عـبـدالمـطـلب اسـت بـه شـمـا دادم .) مـهـاجـران و انـصـار نـيـز گـفـتـنـد: (آنـچـه سـهـم مـاسـت به رسـول خـدا(ص ) تـعـلق دارد.) امـا اَقـْرَع بـن حابِس از قبيله تميم و عُيَيْنَة بن حِصْن فزارى و هـمـچـنـيـن عـبـاس بـن مـِرْداس از پـس دادن اسـيـران خـوددارى ورزيـدنـد. در ايـن هـنـگـام رسـول خـدا(ص ) فـرمـود: (هـر كـه از شـما از حق خود نمى گذرد، به ازاى هر اسير، از نخستين غـنـيـمـتـى كه به دست آيد، شش شتر به او داده خواهد شد.) به اين ترتيب مسلمانان همه اسيران هوازن را به آنها بازگردانيدند.
سريه هاى دعوت
سريه طفيل بن عَمرو دَوسِى سوى ذوالكِفْلَيْنْ(310)
هـنـگـامـى كـه رسـول خـدا(ص ) رهـسـپـار طـايـف شـد، طـفـيـل بـن عـَمـرو دَوْسـى را در شوال سال هشتم هجرى بر سر ذوالكفلين ، بت عمرو بن حُمَمِه دَوسى فرستاد و فرمان داد تا از قبيله اش كمك بگيرد و پس از انجام ماءموريت ، در طايف به آن حضرت بپيوندد. او با شتاب خود را بـه قـبـيله اش رسانيد و ذوالكفلين را ويران ساخت . او صورت بت را با آتش ‍ مى سوزاند و مـى گـفـت : (اى ذو كـفـلين ، ما از عبادت كنندگان تو نيستيم ، ما از تو اصيلتريم ، و من دلت را آتش مى زنم .)
چـهـارصـد نـفـر از قـبـيـله اش بـا او راه افـتـادنـد و چـهـار روز پـس از رسـيـدن رسـول خـدا(ص ) بـه طـايـف بـه ايـشـان پـيـوسـتـنـد. مـسـلمـانـان از مـنـجـنـيـق و دبـابـه اى كـه طفيل با خود آورده بود براى محاصره طايف استفاده كردند.
سَريه عُيَيْنَةِ بن حِصْن فَزارى بر سر بنى تميم
در ماه محرم سال نهم هجرى رسول خدا(ص ) عُيَيْنَةِ بن حِصْن فزارى را بر سر بنى تَميم كه مـيـان سـَقـْيـا(311) و سـرزمـيـن بنى تميم سكونت داشتند فرستاد. آن حضرت پنجاه سوار عرب را با وى همراه ساخت و از مهاجران و انصار كسى با آنها نبود. او شبها حركت مى كرد و روزها پنهان مى شد.
عُيَيْنَه بامدادان بر بنو تميم تاخت و آنان را تار و مار كرد. مسلمانان چند تن از مردان ، زنان و كـودكـان را به اسارت گرفتند. اما رسول خدا(ص ) همه آنان را به هياءت بنى تميم ـ كه به مدينه آمده بودند ـ باز پس داد.
سَرِيَّه خالد بر سر بنى مُصْطَلَقْ(312)
رسـول خـدا(ص ) در اوايـل سـال نهم هجرى ، وليد بن عُقبةِ بن اَبى مُعيط را سوى بنى مصطلق فـرسـتـاد تـا از آنـها زكات بگيرد. مردم با ديدن وى شادمان شدند و با شتر و گوسفند از او اسـتـقـبـال كردند. اما او به مدينه بازگشت و گزارش داد كه آنان به رويش ‍ سلاح كشيده مانع دريافت زكات گرديده اند.
رسـول خـدا(ص ) خـالد بـن وليـد را فـرستاد و به او فرمود كه خويشتن دارى بورزد و شتاب نكند. خالد رفت و شب هنگام به آنان رسيد. او جاسوسانش را فرستاد و آنان گزارش ‍ دادند كه مـردم مسلمان هستند، اذان مى گويند و نماز مى خوانند. بامدادان خالد نزد آنان رفت و از مشاهداتش به شگفت آمد. آنگاه نزد رسول خدا(ص ) بازگشت و گزارش ‍ ماءموريت خود را ارائه داد. پس اين آيه شريفه درباره وليد بن عُقبة نازل گشت (313)
(يـا اءَيُّهـَا الَّذيـنَ آمـَنـُوا إِنْ جـاءَكـُم فـاسـِقٌ بـِنـَبـَاءٍ فـَتـَبـَيَّنـُوا اءَنْ تـُصـيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمينَ)(314)
اى كـسـانـى كـه ايـمـان آورده ايد، اگر فاسقى برايتان خبرى آورد، نيك وارسى كنيد. مبادا به نادانى گروهى را آسيب برسانيد و [بعد،] از آنچه كرده ايد پشيمان شويد!
سريه قُطْبَة بن عامر بن حَديده بر سر خَثْعَمْ
رسـول خـدا(ص ) در صفر سال نهم هجرى ، قطبة بن عامر را همراه بيست مرد بر سر قبيله اى از خـثـعـم در نـاحـيـه بـيـشـه (315)، نـزديـك تـَرْبـه (316)در نـاحيه تَباله (317) فرستاد و فرمان داد كه به آنان حمله كند. رزمندگان اسلام سوار بر ده شتر سـراغ آن قـبـيـله رفـتـنـد و مردى را دستگير و بازجويى كردند. ولى او خود را به گنگى زد و شـروع بـه فـرياد زدن كرد. مسلمانان او را كشتند و درنگ كردند تا مردم در خواب رفتند، آنگاه حـمـله كـردنـد. پـيـكـار شـديـدى درگـرفت و شمار زيادى از طرفين زخمى گرديدند. سرانجام مسلمانان به پيروزى رسيدند و قطبه ، شتران و گوسفندان و اسيران را به مدينه برد.
سريه ضَحّاكِ بن سُفيان كِلابى بر سر بَنى كِلاب
رسول خدا(ص ) در ماه ربيع الاول سـال نـهـم هـجـرى سـپـاهـى را بـه فـرمـانـدهـى ضـحـاك بـن سـفـيان همراه اءُصيد بن سلمة به قـرطاء(318) فرستاد. آنان در محلّ زُجّ (زُجّ لاو+++ه ++(319)) به گروه دشـمـن برخورده آنان را به اسلام دعوت كردند، ولى آنها نپذيرفتند. مسلمانان با آنها پيكار و تـار و مـارشـان كـردند. اُصَيد به پدرش سَلَمه برخورد كه در بركه اى در زُج بر اسب خود سوار بود. او پدرش را به اسلام دعوت كرد و به او امان داد. اما سَلَمه به او و دينش دشنام داد. اُصـيـد اسـب پـدر را پـى كرد و آن حيوان بر زمين افتاد و سلمه درون آب به نيزه اش تكيه داد. اُصيد وى را نگه داشت تا مسلمان ديگرى آمد و او را كشت ، خود دست به خون پدر نيالود.
سريه عَلْقَمةِ بن مُحَرّز مُدلِجى به حبشه
بـه رسـول خـدا(ص ) گـزارش داده شـد كـه ساكنان جدّه (320) گروهى از حبشيان را ديـده انـد. آن حـضـرت عـَلْقـمـة بـن مـُحـَرّز را در راءس سـيـصـد رزمـنـده ، در ربـيـع الا خـر سال نهم هجرى ، سوى آنان فرستاد. علقمه تا يكى از جزاير درياى سرخ پيش رفت و حبشيان از مـقـابـل او گـريـخـتـنـد. هـنگام بازگشت برخى از مردم براى رفتن نزد خانواده هايشان شتاب داشـتـنـد و بـه آنها اجازه داده شد. عبدالله بن حُذافَه سهمى نيز ميان آنها بود و علقمه او را به فـرمـانـدهى كسانى كه شتاب داشتند. تعيين كرد. آنان در راه آتشى افروختند تا خود را گرم و غـذايـى تـهـيـه كـنند. حذافه كه مردى شوخ طبع بود گفت : (به شما فرمان مى دهم كه خود را درون اين آتش بيندازيد.) برخى از افراد برخاستند كه خود را در آتش بيندازند. حذافه گفت : بـنـشـيـنـيـد! مـى خـواسـتـم بـا شـمـا شـوخـى كـنـم . چـون مـسـلمـانـان ايـن مـطـلب را بـراى رسـول خـدا(ص ) بـازگـو كـردند، آن حضرت فرمود: (از كسى كه شما را به گناه فرمان دهد پيروى مكنيد.)
سريه على بن ابيطالب بر سر فُلْس (321) بت طىِّ
رسـول خـدا(ص ) در ربـيـع الا خـر سال نهم هجرى ، على بن ابى طالب (ع ) را با 150 مرد از انصار، سوار بر صد شتر و پنجاه اسب ، با دو پرچم سياه و سفيد بر سر فُلْس فرستاد تا آن را ويـران سـازد. آنـان بـامـدادان حـمـله كـردنـد، فـُلْس را ويران ساختند و شتر و گوسفندان فراوان و اسيرانى چند به دست آوردند. يكى از اسيران خواهر عَدىّ بنِ حاتم طايى بود كه به شام گريخته بود.
حـضـرت عـلى (ع ) پـس از انـجـام ايـن مـاءمـوريـت بـه مـديـنـه بـازگـشـت . هـنـگـامـى كـه رسـول خـدا(ص ) بـر خـواهـر عـدى بـن حـاتـم گـذر مـى كـرد وى گـفـت : (اى رسـول خـدا! خـواهـش مـى كـنـم مـا را آزاد كـنـيـد و مـورد سـركـوفـت قـبـايل عرب قرار مدهيد. من دختر رئيس ‍ قوم خود هستم . پدرم از افراد با شرافت حمايت مى كرد، مـردمـان را از رنـج مـى رهـانـيـد، گـرسـنـگـان را سـيـر مى كرد، برهنگان را جامه مى پوشانيد. ميهمانان را پذيرايى و مردم را اطعام مى كرد، با صداى بلند سلام مى داد و هرگز نيازمندى را ردّ نـمـى كـرد. من دختر حاتم طايى هستم .) رسول خدا(ص ) فرمود: (دخترم ! اينها صفات مؤ منان حقيقى است . اگر پدرت مسلمان مى بود، برايش طلب رحمت مى كرديم !)
درسهايى از حُنَين ، طايف و سريه هاى دعوت
1 ـ غافلگيرى
الف ـ رسول خدا(ص ) در محاصره طايف ، دو سلاح جديد به نام منجنيق و دبابه را مورد استفاده قرار داد. حال ببينيم منجنيق و دبابه چه هستند؟
مـنـجـنيق به طور كلى از يك تير عمودى محكم تشكيل مى شد كه بر روى كالسكه اى با دو چرخ قرار داشت . در بالاى آن حلقه يا قرقره اى نصب مى شد و طنابى محكم از درون آن مى گذشت . در سـوى بالاى آن عمود، تور كيسه مانندى قرار داشت كه سنگ يا مواد آتش زا درون آن قرار مى گـرفـت و بـه وسـيـله تيرى عمودى و يك ريسمان به حركت درمى آمد (ر . ك . تصوير منجنيق ). بـه ايـن تـرتيب گلوله از درون تور پرتاب مى گرديد و بر روى ديوارها فرود مى آمد و هر جا مى افتاد مى كشت و يا آتش مى زد.
اما دبابه دستگاهى بود از چوب محكم كه با پوست يا نمد پوشيده مى گشت و روى چرخ تعبيه مى شد. اين وسيله مانند يك قلعه متحرك بود كه نيروهاى پياده مى توانستند در برابر تيرهاى دشمن زير آن پناه بگيرند.
رسـول خـدا(ص ) بـا ايـن دو سـلاح جـديـد دشـمـنـان خود را در طايف غافلگير ساخت ، ولى آنان تـوانـسـتـنـد مسلمانان را از كاربرد اين دو سلاح محروم سازند. به اين ترتيب كه پاره هاى آهن گداخته را روى چوب دبابه ها مى افكندند و با آتش گرفتن آن چوبها، كسانى كه در آن پناه گـرفـتـه بـودنـد، نـاچـار بـه فرار شده هدف تير قرار مى گرفتند. به اين ترتيب ثقيفيان مـوفـق گـرديـدنـد كـه تـلاش مـسـلمانان را براى استفاده مؤ ثر و قاطع از دبابه و منجنيق بى نتيجه بگذاردند.
ب ـ شـيوه اشغال مخفيانه دره حنين از سوى ثقيف و هوازن با استفاده از كمينگاهها، مسلمانان را به طـور كـامـل غـافـلگـيـر سـاخـت . چـنانچه پايدارى رسول خدا(ص ) و گروه اندك ياران او نبود، مشركان موفق به بهره بردارى كامل از اين غافلگيرى مى شدند.
2 ـ فرماندهى
چـنـانـچـه فـرماندهى جنگ حنين با رسول خدا(ص ) نبود، معلوم نبود كه مسلمانان پس از شكست در مرحله نخست گرفتار چه بلا و مصيبتى مى شدند؟
وضـعـيت مسلمانان هنگام شكست بى نهايت دشوار بود: دشمن در تاريكى صبح آنان را از مواضع پـوشـيده خود مورد حمله قرار داده بود و از هر سوى بر سرشان باران تير مى باريد. پس از عقب نشينى ، دشمن آنها را به يك ميدان تنگ راند، كه گستره اى براى پراكنده شدن و كاستن از زيانهاى وارده نداشت .
در مـوقعيتى چنين دشوار، رسول خدا(ص ) تنها با ده تن از يارانش پايدارى كرد و توانست صد تـن از مـسـلمـانـان را گـرد آورد و سـاقـه (322) سـپـاه را بـا آنـان تـشكيل دهد و مسلمانان فرارى را حمايت كند و اندكى بعد تهاجم و تعقيب مشركان را با يك پاتك پـاسـخ دهـد. مـسـلمـانـان شـكـسـت خـورده هنگامى بازگشتند كه مشركان گريخته اسيران آنها در غل و زنجير بسته شده بودند.
وضـعـيـت مـسـلمـانـان در هـنـگـام شـكـسـت بسيار دشوار بود، بويژه آنكه تازه مسلمانها پيشاپيش فراريان بودند و آنان تشويق مى كردند.
در موقعيتى چنين دشوار، رسول خدا(ص ) تنها با مشركان مبارزه نمى كرد، بلكه با بسيارى از كـسـانـى كـه خـود را مـسـلمـان وانـمـود كرده در سپاه آن حضرت شركت داشتند نيز مبارزه مى كرد. چنانكه ديديم ، يكى از اينان كوشيد شايد بتواند با استفاده از اين موقعيت وى را ترور كند.
نـتـيـجـه جنگ حنين ، بارزترين نمونه تاءثير فرماندهى بر نتايج نبرد است . بطورى كه مى تـوان گـفـت ، دسـتـاورد نـبـرد حـنـيـن ، بـا يـارى خـداونـد، تـنـهـا ثـمـره تـلاش شـخـص رسول خدا(ص ) بود.
اما فرمانده مشركان ، با وجود شجاعت و بى باكى ، ويژگى هاى يك فرمانده واقعى را نداشت . زيـرا هـمـراه آوردن امـوال و زنـان و كـودكـان كـار بـيـهـوده اى بـود. او بـه چـيـزى جـز نـقـشـه اشغال دره حنين نمى انديشيد. اما پس از اشغال دره ، سپاه وى كه هيچ نقشه اى براى دفاع يا عقب نـشـيـنـى طـرح نـكـرده بـود، بـا انـدك فـشـارى سـراسـيـمـه گـرديـد، بـه هـمـيـن دليل نيروهاى بى پشتيبان او هنگام عقب نشينى متحمل زيانهاى فراوان شدند.
3 ـ تعقيب
الف ـ پـس از شـكـسـت مـسـلمـانـان در وهـله نخست جنگِ حنين ، مشركان اقدام به تعقيب آنها كردند. اما مـسـلمـانـانِ پـايـدار و در راءس آنـهـا رسـول خـدا(ص ) تـوانـستند از شدت حمله آنان بكاهند و از عـمـليـات عـقـب نـشينى مسلمانان پشتيبانى كنند، بدون آنكه مشركان توانسته باشند كارى انجام دهند. نخستين وظيفه مسلمانان پايدارى تشكيل يك نيروى پشتيبان براى عقب نشينى بود. اين نيرو بـه مـوفقيت شايانى دست يافت . بطورى كه در صورت نبودن آن ، با توجه به تنگى ميدان نبرد، مسلمانان زيانهاى بسيار مى ديدند.
ب ـ پـس از تـجـمـع بـرخـى مـسـلمانان و تدارك حمله متقابل و شكست مشركان ، اينان براى حمايت نيرويى نداشتند. از اين رو مسلمانان موفق گرديدند، خسارتهاى بسيارى بر آنها وارد سازند و عقب نشينى آنان را به شكست تبديل كنند.
ج ـ مـسـلمـانـان دشـمـنان را جانانه تعقيب كردند و ستونهايى را كه به اوطاس و نخله مى رفتند نـابـود سـاختند. ولى ستون سوم آنها در پناه حصار طايف از مرگ رهيد؛ و به محاصره مسلمانان درآمد.
4 ـ اطلاعات
الف ـ مـسـلمـانـان در مـكـه پـيـش از حـركـت بـه حـنـين يك تن را از ميان خود فرستادند تا از حقيقت مـوضـوع بـسـيـج هـوازن و ثـقـيـف و جـايـگـاهـهـاى تـمـركـز، مـيزان نيرو و نيات آنان اطلاعاتى كامل به دست آورد.
مشركان نيز براى شناسايى مسير حركت ، مواضع و نيروى سپاه اسلام اقدام به اعزام گشتيهاى شـناسايى كردند. اين گشتيها به حال آنان بسيار سودمند بود، زيرا موفق گرديدند، پيش از رسيدن نيروهاى اسلامى ، اشغال دره حنين را كامل كرده ستونهاى سپاه اسلام را غافلگير سازند. چـنـانچه گشتيهاى شناسايى آنان نبود، موفق به شناسايى مواضع مسلمانان و طرح چنين نقشه جنگى موفقيت آميزى نمى گرديدند.
كار گشتيهاى شناسايى مشركان ممتاز بود.
ب ـ وظـيـفـه مهم جلودا، پشتيبانى از عمده قواى سپاه و دستيابى به اطلاعات لازم از دشمن براى جلوگيرى از غافلگير شدن است .
جـلودار سـپـاه اسلامى هرگز موفق به انجام اين ماءموريت نگرديد و نتوانست مواضع مشركان را در دره حـنـيـن شـناسايى كند. جلودار سپاه ، چشم بسته و با سرعت پيش رفت و ديگر نيروها نيز به اعتبار اينكه پيشروى آنان خطرى ندارد، به راه خود ادامه دادند.
مـهـمـتـريـن عـامـل شكست سپاه اسلام در دور نخست جنگ اين بود كه جلودار سپاه آنان به وظيفه خود عـمـل نـكـرد و نـتـوانـسـت اطلاعات لازم را درباره مواضع دشمن به دست آورد و در نتيجه عمده قوا غافلگير گرديد.
با وجود آنكه فرماندهى جلودار سپاه اسلام با خالد بن وليد بود، در انجام ماءموريت
خود به سختى شكست خورد و مجبور به بازگشت شد.
5 ـ روحيه
الف ـ روحـيـه مشركان از همان نخستين روزهاى بسيج نيرو ضعيف بود.نيرومندترين و شجاعترين قبايل و نيز بيشترين خردمندان از شركت در جنگ سر باز زدند. مالك بن عوف ، فرمانده مشركان ، بـراى جـلوگـيـرى از فـرار نـيـروهـاى زيـر فـرمـان خـود نـاچـار شـد زنـان ، كـودكـان و امـوال را بـا رزمندگان همراه سازد تا اگر انگيزه ديگرى براى دفاع نداشته باشند، دست كم از زنان و كودكان و اموال خود دفاع كنند.
قبايلى كه براى جنگ بسيج شده بودند، دستخوش ترديد شدند، در نتيجه مالك آنان را تهديد كرد كه اگر فرمان او را نپذيرند و از او پيروى نكنند، خودكشى خواهد كرد.
ب ـ روحيه مسلمانان تا سر حد غرور بالا بود، بطورى كه روز حركت به حنين گفتند: (امروز از كمىِ تعدادمان شكست نخواهيم خورد.) اين غرور موجب گرديد كه در دور نخست جنگ با وجود زيادى شـمـار خـود شـكـسـت بـخـورنـد. چـنـانـچـه ثـبـات و پـايـدارى رسول خدا(ص ) نبود، اگر نگوييم همه مسلمانان ، بيشتر آنان نابود مى شدند.
خداى متعال مى فرمايد:
(لَقـَدْ نـَصـَرَكُمُ اللّه فى مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ اِذْ اءَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَنْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الاَْرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ.)(323)
قـطـعـاً خـداونـد شـمـا را در مـواضع بسيارى يارى كرده است . و [نيز] در روز حنين ؛ آن هنگام كه شـمـار زيـادتان شما را به شگفت آورده بود ولى به هيچ وجه از شما دفع [خطر] نكرد، و زمين بـا هـمـه فـراخـى بـر شـمـا تـنـگ گـرديـد، سـپـس در حـالى كه پشت [به دشمن ] كرده بوديد برگشتيد.
6 ـ اعتقاد
الف ـ اعـتـقـاد راسـخ بـراى حصول پيروزى ، بيشترين تاءثير را دارد. زيرا احساسات مردم را يكپارچه مى سازد و موجب مى شود با يكديگر همدلى كنند و در راستاى هدفى معين و شناخته شده بجنگند. آنچه مسلمانان را در ميدانهاى گوناگون نبرد پيروز ساخت اعتقادشان بود. همان اعتقادى كـه آنـان را وامـى داشـت تـا جـان و مـال خـود را از روى ميل در راه خدا و اعتلاى كلمة الله تقديم كنند.
پـس از فـتـح مـكه بسيارى از سران قريش اسلام آوردند. هنگامى كه سپاه اسلامى سوى حنين راه افتاد، حدود دو هزار تن از تازه مسلمانهايى كه از اسلام جز با نام آن آشنا نبودند ـ زيرا هنوز از اسلام آنها چيزى نگذشته بود تا با تعاليم آن آشنا شوند ـ با آنان همراه گرديدند.