سيره پيامبر اعظم (ص)

على اصغر عطاران طوسى

- ۲ -


تواضع و فروتني

هرگاه به منزلي وارد مي شد، در پايين مجلس مي نشست. از صدر نشيني پرهيز مي کرد. هيچگاه براي خويش، مکان مخصوصي را انتخاب نمي فرمود. براي انتخاب جا و مکان در مجالس و محافل، دچار تکلف و مصلحت سنجي نمي گرديد و به اصحاب و ياران خويش نيز همواره چنين توصيه مي فرمود. چنين نبود که اعتبار ويژه اي براي خويش قائل باشد و نشستن در وسط و يا پايين مجلس را تهديدي براي شأن و منزلت اجتماعي خويش بپندارد. کمترين دغدغه وي براي حضور و مشارکت در مجالس حکومتي و يا محافلي که از سوي اشخاص دعوت مي گرديد، جايگاه جلوس او بود. در حقيقت، اقتضاي چهره مردمي آن حضرت چنين بود. بروز چنين رفتارهاي صادقانه و دور از شائبه اي ، از او چنان محبوبيتي در ميان مردم برجاي گذارد که تاريخ، نظيري همانند او را به روز خود نديده است.

و اين گوشه اي است از حيات پيامبر اعظم (ص) به عنوان اسوه و الگوي ملت مسلمان و ديندار و به ويژه مسئولان و مديران سطوح گوناگون نظام اسلامي، که شايسته است اين مقطع نوراني از حيات او را همچون ديگر مقاطع، مورد تأمل و مداقّه قرار دهند. در اين راستا انتظار مي رود، آحاد جامعه اسلامي به فراخور گستره، اهميت و حساسيت مسئوليت و وظيفه خويش در قبال امت، ضريب فروتني و افتادگي خويش را افزايش دهند و حجم مسئوليت، موجب شکاف ميان آنان و مردم، و تقويت حسِّ برتري جويي آنان نگردد.

از دگر سو، توجه به دوگانگيِ نقش حاکمان و ملت، بسي تعيين کننده است. خلط اين رُل و نقش در جامعه اسلامي مي تواند آفات و آسيب هاي فراواني را بر فرايند روابط و مناسبات اجتماعي وارد سازد و روند استقرار و نهادينه سازي مردم سالاري ديني را کُند نمايد. از اين رو؛ شناخت دقيق نقش ها و نوع برخوردِ مورد انتظار در هريک از آنها، امري اجتناب ناپذير است. همانگونه که وظيفه کوچکترهاي جامعه، احترام و حفظ حرمتِ بزرگترهاست ولي رُل بزرگترها در برابر آنان، افتادگي و تواضع است، و همانطورکه وظيفه شاگردان، تکريم اساتيد و مربيان خويش است ولي اساتيد، حقّ فخر فروشي و کبر ورزي ندارند، و بايستي از به رُخ کشاندنِ داشته ها و معلومات خويش اجتناب کنند،

وظيفه مردم و حاکمان نيز گونه گون و متمايز است و نبايد اين نقش ها دگرگون گردد و جاي خويش را به يک ديگر بدهند. گرچه وظيفه مردم، حمايت و پشتيباني از مسئولان و مديران جامعه، و احترام و پاسداشت خدمات آنان است ليکن اين به مفهوم انتظار ستايش، تکريم و يا کُرنش از سوي مردم نيست بلکه مديران در برابر کارگشايي از قاطبه مردم، و ارائه خدمات و سرويس دهي هاي معمول به ملّت ، تواضع و فروتني پيشه مي‌کنند. در اين راستا، بروز شکاف و فاصله ميان مسئولان و مردم در آمد و شدها، خوراک، پوشاک و مسکن و يا ديگر برخورداري هاي اجتماعي، از روح آموزه ها و متن رفتارهاي نبوي به دور است.

از اين رو، شايسته نيست اصحاب علم و ادب، مُکنت اجتماعي و يا پست و مقام در حکومتِ برخاسته از دستوره هاي نبي گرامي اسلام (ص) خويش را متمايز از مردم ببينند. و اين عدم تمايز بايد در تمامي عرصه ها – فرد و جامعه، خُرد و کلان - حتي در نشست و برخاست آنان در محافل و مجالس، و اظهار بي ميلي نسبت به استقرار در نقطه اي معين و يا انتظار هدايت بدان مکان، نمود عيني پيدا کند.

مزاح گويي

پيرزني به حضور پيامبر گرامي اسلام (ص) رسيد و عرض کرد: اي رسولخدا ! در صورت امکان مرا از عاقبت و جايگاهم در قيامت آگاه ساز. حضرت فرمود: پيرزن به بهشت نمي رود. زن ناراحت و دلگير شد و از حضور آن جناب خارج شد. در مسير راه، با بلال حبشي مواجه شد در حالي که پيرزن گريان بود. بلال از او پرسيد: پيرزن ! چرا غمزده و نگران هستي؟ جريان را براي وي بازگو نمود. بلال از سخن پيامبر (ص) تعجب نمود. با يکديگر به محضر رسول گرامي اسلام (ص) رسيدند. بلال، موضوع را با حضرت در ميان گذارد. حضرت فرمود: آري درست است نه پيرزن به بهشت مي رود و نه سياه. بلال نيز افسرده خاطر گرديد و از نزد پيامبر (ص) خارج شدند. در راه، ابن عباس – يکي از اصحاب رسول خدا (ص) - را ديدند و جريان را به اطلاع وي رساندند. ابن عباس گفت: رسول خدا (ص) با شما مزاح کرده است. منظور حضرت اين است که پيرزن، جوان مي شود و سياه نيز سفيد مي گردد و سپس وارد بهشت مي شوند نه آنکه با حالت پيري و با رخساري سياه روانه بهشت شوند. آنان با شنيدن اين سخن، خوشحال گشته و از خوشحالي در پوست خويش نمي گنجيدند و از اينکه پيامبر (ص) با آن جايگاه و موقعيت والاي اجتماعي، آنان را طرف مزاح خويش قرار داده است، بسي مسرور و خشنود گرديدند [12].

عمه آن حضرت - صفيه دختر عبدالمطلب- نيز که پير و فرتوت شده بود، از آن حضرت خواست که برايش دعا کند تا به بهشت برود. حضرت عين سخن فوق را فرمودند و او دلگير شد. سپس حضرت، مزاح خويش را به کريمه قرآني" إنّا أنشاءناهنّ إنشاء فجعلناهنّ أبکاراً " مستند ساختند که مي فرمايد: " ما آنان را به صورت دوشيزگان وارد بهشت مي کنيم" [13].

البته نظاير اين رفتار در لابلاي برگهاي تاريخ به گونه هاي مختلف آمده است که از جمله آنها شوخي حضرت با کودکان خردسال است. او گاهي آنان را " ذو الاُذنين" صدا مي کرد و مي فرمود : " اي دو گوش" و بدين ترتيب، موجبات شادي خاطر و لبخندکودکان را به وجود مي آورد. گاهي نيز با اصحاب و ياران خويش، به تفريح و سرگرمي مي پرداخت و يا مسابقه دو و کشتي برگزار مي کرد [14].

تأمل و درنگ در اين سيره رفتاري حضرت چه با حسن و حسينش، چه با ديگر خردسالان و يا با ياران و اصحابش، گوياي آنست که جايگاه فردي و اجتماعي شخص، از رهگذرِ رياست جامعه و حکومت، و يا برخورداري از دانش و بينش برتر نبايد مانع و حجابي فراروي گفتگوي صميمي، دوستانه و يا مزاح گويي و تبسم وي در کانون گرم خانواده، جمع دوستان و يا در ميان ديگر آحاد جامعه گردد.

از اين رو، مقوله هايي چون برخورداري فرد از مسئوليت اجتماعي و پست اجرايي، تکيه بر کرسي تدريس در مراکز علمي آموزشي، قرار گرفتن در جمع نخبگان و چهره هاي موفق جامعه، و يا برخورداري از ثروت و امکانات انبوه اقتصادي و... در نقش راهزني شيطاني براي آدمي جلوه مي کنند تا وي را از همزيستي متوازن و برقراري مناسبات انساني سالم- متناسب با شرايط و سنين گوناگون انسانها- بازدارند.

تأمل و کاويدن در سيره پيامبر اعظم (ص) و الگوگيري از روش و منشِ آن حضرت، در تضعيفِ شکل گيري و سامان يابيِ چنين راهزني هايي، تأثير بسزا خواهد داشت. در واقع، دين مبين اسلام، ديني جامع و رهبرانِ معنوي آن - رسول گرامي اسلام (ص) و امامان معصوم عليهم السلام- رهبراني پاسخگو به نيازهاي طبيعي بشر و پيام آوران و مبلغان مشي متعادل و ميانه براي آحاد انسانها بوده و هستند. از اين رو، همواره از ارائه دستوراتي يک سويه، خشک و غير قابل انعطاف پرهيز داشتند، و در معرفي آييني همسو با طبع بشري و همخوان با عقل و خرد آدمي سعي وافر به خرج داده، و همگان را به دوري از افراط و تفريط سفارش و توصيه مي نمودند.

پيامبر رحمت (ص) در سخني، يکي از صفات مؤمنان راستين را شوخي و انعطاف پذيري بر شمرده و در مقابل، انسان هاي منافق را داراي روحياتي خشن و چهره اي در هم کشيده معرفي نموده اند. ايشان مي فرمايند: " انسان مؤمن، شوخ و شنگ است و فرد منافق، اخمو و خشمگين است" [15].

بدون ترديد، انسانهاي وارسته و پرهيزگار در تأسي به پيامبر اعظم (ص) و الگوي حيات بخش زندگاني بشر، نشاط و شادابي اشان در چهره آنان نمودار است. آنها در عين توأم ساختن جدّيت، قاطعيت و تلاش و کوشش خستگي ناپذير در عرصه حيات اجتماعي، در مناسبات انسانيِ خويش، از سرِ انعطاف، رحمت و نرمخويي همراه با شوخي و مزاح تعامل مي کنند.

پاسداشتِ بزرگان

اگر در فرهنگ پيامبر اعظم (ص) و امامان معصوم عليهم السلام، عطف توجه به بزرگترها مورد سفارش فراوان قرار گرفته است _ به گونه اي که يکي از سفارشات عمومي دين به ويژه در مبارک رمضان، توقير و پاسداشت آنان قرار گرفته است[16] _ پا به پاي آن، تکريم و بزرگداشت بزرگان از هر قوم و ملّت نيز مورد تأکيد قرار گرفته است.

در سيره نبي گرامي اسلام (ص) بزرگان از ديگر اقوام و ملل نيز _ به دليل جايگاه ممتاز آنان در ميان قبيله و يا شهروندان کشور خويش - شايسته احترام و توجه هستند. جرير بن عبدالله مي گويد: چون رسول خدا مبعوث گرديد، به حضورش آمدم تا با او بيعت کنم، فرمود: اي جرير! به چه منظوري پيش من آمده‏اي، گفتم: يا رسول الله (ص) آمده‏ام تا به دست مبارک شما مسلمان شوم، حضرت عباي خود را براي نشستن من به زمين پهن کرد. بعد به ياران خود فرمود : "چون کسي که در ميان قوم خويش محترم است پيش شما آيد احترامش کنيد" [17] .

جاي بسي تأمل است که اگر در ديدگاه پيامبر (ص) ، بزرگ هر قوم از هر ايده، تفکر و آيين و مذهبي داراي احترام و نيازمند تکريم است، آيا بزرگان و شخصيتهاي ديني، فکري و يا سياسي اجتماعي که متعلق به مرز و بوم خويش و يا فرهنگ و ملّت خود هستند نبايد محترم شمرده شوند؟ ! و آيا اگر حضور آنان، نوعي وظيفه را بر گردن فرد بار مي کند، غيبت و جدايي آنان –موقت و يا دايم – تکليفي را بر دوش ما فرض نمي‌کند؟ بپذيريم ميان آنچه دين از ما مي خواهد و آنچه ما از دين فرا گرفته و به کار بسته ايم، فاصله فراوان وجود دارد.

بيان سيره رسول گرامي اسلام (ص) و اختصاص سالي به آن اسوه انسان کامل، براي کاستن اين فاصله‌هاست تا با شناخت درست و آگاهي دقيق از وظايف فردي و تکاليف اجتماعي خويش، زمينه رشد و تعالي را براي خود و محيط پيرامون خويش فراهم سازيم.

کسب خشنودي پروردگار

رضايتمندي از درگاه ايزد منّان در همه حال و همه جا، ارمغاني پر ارزش براي فرد مؤمن به شمار مي آيد. صبر و تحمل در برابر مشيّت الهي، در شرايط خاصّ و در بحبوحه مشکلات و نابساماني ها، گوهري ارزشمند است که کمتر فردي از آحاد بشر، بدان آراسته است. پاسداشتِ برخورداري فرد از چنين توفيقي کم نظير از سوي پروردگار، شکرانه اين نعمت تلقي مي شود. اگر کوه مشکلات و نارسائيها بر سر مسلمان فرو ريزد، او همچنان با صلابت در برابر آنها مي ايستد و کمر خم نمي کند. ناملايمات روزگار همچون از دست دادن فرزند و يا بستگان، فقر و تنگدستي، عدم بهره مندي از شغل و موقعيت اجتماعي مناسب، به يغما رفتنِ اموال و دارائي ها، سوانح شهري، جنگ و بي خانماني، و يا حوادث طبيعي از قبيل سيل، زلزله و... همه و همه نوعي ابتلاء و آزمايش است که بردباري و تحمل کافي در برابر آنها، درجه ارزشمندي و والامرتبه اي فرد را دوچندان مي سازد.

سيره پيامبر اعظم(ص) در دوره حيات مبارکش، مملوّ از جلوه هاي زيباي انقياد در برابر خواستِ پروردگار و رضايتِ بي چون و چرا از مشيّت وي است. او آنگاه که فرزند دلبندش ابراهيم در حال جان دادن بود، با چشماني اشکبار چنين فرمود: " اي ابراهيم؛ چشم اشک مي‏ريزد، و قلب مي‏سوزد ولي جز در مسير رضايت پروردگار، سخني نمي‏گوئيم. اي ابراهيم ما در فراق تو محزونيم" [18] .

لب به گلايه و شِکوه از حوادث و ناملايمات گشودن، با روح ايمان و باور به قسط و عدل الهي ناسازگار است. بدون ترديد، تدبير و خويشتن داري در مقابل حوادث و رخدادهاي ناگوارِ اجتماعي، حداقلّ انتظاري است که از يک مؤمن راستين مي‌رود. راهکار کليدي براي خويشتن داري و حفظ آرامش، جز ذکر و ياد پروردگار نيست، هر چه ياد الهي در دل مؤمن زنده باشد، صبر و پايداري وي در برابر ناملايماتِ زندگي، الگو و مثال زدني‌تر مي شود. کريمه قرآني " با ياد خدا، دلها آرام مي گيرد[19]" همين راهکار را به افراد با ايمان، گوشزد مي‌کند. راه برون رفت از فشار شديد سختي ها و ناگواري ها، شکر و سپاس فراوان از ذات اقدس الهي است که با افزايش آن، تاب و توان فرد افزونتر مي‌گردد.

زينب سلام الله عليها- که خود اسوه ممتازِ پايداري و مقاومت در برابر مشکلات و مصائب است و از همين رو، امّ المصائب نام گرفته است- تنها در حادثه عاشورا، افزون بر دشنام ها، بي حرمتي ها و سختي هاي صحنه جنگ و درگيري، دهها نفر از بستگان و دلبستگانش را از دست مي دهد، ولي خم به ابرو نمي آورد و در برابر مخالفان و دشمنان خويش، حالت رضايت و خشنودي خود را با تعبير " جز زيبايي نديدم[20]" ابراز مي‌دارد. و به راستي، مؤمن اگر خويش را امانت الهي خلقت بداند، جز زيبايي و شکوه مي‌بيند؟ و جز رضايتمندي و سرِ خضوع و کُرنش بر آستانِ پرفيضِ الهي مي‌سايد؟ و جز تواضع و فروتني در برابر ذات کبرياي الهي پيشه مي‌کند؟

صميميّت و مهرباني

پيامبر اعظم (ص) ، همچون پدري مهربان و صميمي براي امّت بود به گونه اي که دوست و دشمن بر آن اقرار و اعتراف دارند. آيات نوراني قرآن کريم نيز بر آن صحّه گذارده و از وي چنين ياد مي‌کنند: " اي پيامبر! ما تو را مبعوث نکرديم مگر اينکه رحمتي براي جهانيان باشي" [21] و در جاي ديگر مي فرمايد: " تو داراي خلق و خوي بزرگي هستي"[22] . آن حضرت برترين الگوي ترويج اخلاق و معنويت است. او خود ، هدف بعثت خويش را فرهنگ سازي اخلاقي اعلام نموده است. مي فرمايد: " من براي تکميل و توسعه اخلاق نيکو مبعوث شده ام " [23] . اين ويژگي به حدّي در حضرت فراگير و نهادينه شده بود که در هيچيک از عرصه هاي حيات، خلاف اين اصل، عمل ننمود و همواره ديگران را نيز به رفتارهاي سنجيده و ارزشگذاري براي ديگران دعوت مي کرد.

در عرصه خانواده، رفتار آن حضرت با خديجه و ديگر همسران، و يا تکريم زهراي مرضيه و خوشرفتاري با حسن و حسين موجب حسادت ديگران مي گرديد. و در برخوردهاي حکومتي، ترحّم و مهرباني وي حتي در مورد دشمنان و اسيران جنگي، حکايت از روح بلند و سعه صدر او مي کرد. همواره به نيروهايي که به جنگ با دشمن اعزام مي‌کرد، سفارش دوستي و مدارا با مردم و عدم يورش و شبيخون عليه آنان، و پرهيز ازکشتن پيرمردان، کودکان و زنان، و يا شکنجه و مُثله بدن کشته شده ها مي‌کرد. در فتح مکّه، پس از پيروزي و غلبه بر دشمن، در عين امکان انتقام، با ايشان برخوردي نيکو کرد و آنان را بخشيد و فرمود: "شما آزاد هستيد.". در جنگ ذات الرّقاع به غوث بن حارث- که براي قتل آن حضرت مي‌کوشيد- دست يافت، ولي از او گذشت و او را آزاد کرد. با اسيران، از سر مدارا و رحمت برخورد مي‌کرد، و آنان را آزاد مي‌نمود و لشکريان را نسبت به آنان سفارش نيک مي‌کرد. در يکي از جنگها، با دست خود دست اسيري را - که صداي ناله او را شنيد- باز کرد.

اين رفتار پسنديده حضرت در عرصه جامعه و برخورد با عموم مردم نيز بارها تکرار مي شد. او در تعامل با ديگران از کمترين ناسزا و يا برخورد خشن هم بهره نمي گرفت و همواره در برابر زشت کاري و سوء رفتار ديگران - ضمن حفظ خونسردي - حلم و بردباري، و ترحّم و تلطّف با فرد مقابل را پيشه مي کرد. از جمله فردي يهودي هر روز به هنگام عبور حضرت از کنار کوچه اي، طشتي از خاکسترِ گرم از بام خانه بر سر وي فرو مي‌ريخت و او بي آنکه خشمگين شود، به آرامي عبور مي کرد و در گوشه اي مي‌ايستاد و پس از پاک کردن سر و صورت و لباس شريفش، به راه خويش ادامه مي‌داد. يک روز که از آن مکان مي‌گذشت، با کمال تعجّب از طشت خاکستر خبري نشد. با لبخند بزرگوارانه اي گفت: "رفيق ما امروز به سراغ ما نيامد! " گفتند: بيمار است. از همراهان خواست که با هم به عيادت وي بروند. هنگام حضور بر بالين بيمار، فرد يهودي چنان صميميّت و محبّت صادقانه اي بر چهره مبارک حضرت مشاهده کرد که گويي سالهاست با وي سابقه دوستي و آشنايي دارد. همين رفتار پيامبر ( ص) موجب گشت که وي از کار خويش پشيمان گشته و شرمنده گردد.

آیه کريمه قرآني بر اين ويژگي وي تصريح مي‌کند که "‌ تو به برکت رحمت الهي در برخورد با مردم نرم و مهربان شدي و اگر خشن و سنگدل بودي، از اطراف تو پراکنده مي‏شدند "[24] . در حقيقت؛ راز و رمز بقاء و پايداري مردم در کنار رسول خدا صلّي الله عليه و آله نيز در همين رفتار مردمي و لذّت بخش وي بود. آيه شريفه از اين ويژگي ممتاز وي به عنوان يک خبر مسرّت بخش و شادي آفرين ياد مي کند: " همانا فرستاده‏اي از خود شما به سويتان آمد که رنجهاي شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت و راهنمايي شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است"[25] .

اميد آنکه آحاد جامعه اسلامي، از اين سيره رفتاري حضرت الگو گرفته و با ايجاد صميميت و مهرباني، صفا و همدلي در برابر هموطنان و همنوعان خويش، روز به روز در گسترش اخلاق و معنويت در سطح اجتماع، تلاش نموده و جامعه اي سالم و عاري از اضطراب و دشمني، و مکر و فريب رقم بزنند انشاء الله.

نظافت و آراستگي

در بسياري از دستورات ديني، ردّپاي نظافت و طهارتِ ظاهري به خوبي و روشني ديده مي شود. در کمتر مقوله اي از مقوله هاي مربوط به اخلاق و آداب فردي و حتي اجتماعي است که از طهارت و پاکيزگي سخن رانده نشده باشد. تميزي و نظافت بدن و پوشاک، مورد تأکيد رهبران ديني و سيره مستمرّ پيامبر اعظم (ص) بوده و بهره گيري از پاک ترين نوع خوراک و پوشاک، مورد تأييد آموزه هاي ديني است. عمده حکمت تحريم پاره اي از خوردني ها و نوشيدني ها، ناپاکي و قذارت آنهاست وگر‌‌ نه اسلام با هيچ يک از انواع خوردني ها و آشاميدني ها مخالفت و ضدّيت ندارد. در حوزه پوشيدني ها نيز هر آنچه پوشش مناسب براي بدن به شمار رود و از جنس محرمات نباشد، بي اشکال است. در حوزه محيط زيست، حفظ نظافت و پاکي از بيشترين و مهمترين سفارشات ديني به شمار مي رود. خواست دين از پيروان خويش، رعايت نظافت و پاکيزگي در تمامي تجهيزات و امکانات شخصي است. از اين رو؛ استحمام بدن، گرفتن ناخن، شانه کردن مو، مسواک زدن، معطّر نمودن بدن و لباس، آراستگي ظاهر و بهره‌گيري از پوشش مناسب و تميز، افزون بر تأکيد نسبت به مداومت بر وضو در طول شبانه روز و گرفتن غسل در روزهاي جمعه مورد تأکيد قرار گرفته است.

شخص پيامبر اعظم صلّي الله عليه و آله علاقه فراواني به پاکيزگي فردي خويش داشت. در رعايت نظافت بدن و لباس بي نظير بود. اغلب روزها به استحمام مي پرداخت و آنرا نوعي عبادت مي پنداشت. موي سر خويش را با برگ سدر مي‌شست و شانه مي‌نمود. خود را با مشک و عنبر خوشبو مي‌ساخت. روزانه چندين بار دندان هاي مبارکش را مسواک مي‌زد. جامه سفيد او - که تا نصف ساقهايش را مي‌پوشانيد - هميشه مرتّب و تميز بود. پيش از صرف غذا و پس از آن، دست و دهانش را مي‌شست. شانه عاج و سرمه دان و قيچي و آينه و مسواک، جزئي از اسباب و لوازم سفرش بود. خانه اش با همه سادگي و بي پيرايگي، هميشه پاکيزه و منظمّ بود. به ياران و پيروان خود تأکيد مي‌نمود که سر و صورت و جامه و خانه اشان را تميز نگهدارند و آنان را وادار مي‌کرد خود را - به ويژه در روزهاي جمعه - شستشو داده و معطّر سازند تا بوي بد از آنها استشمام نشود و آن گاه در نماز جمعه حضور يابند.

آري؛ در جامعه نبوي نه تنها مردم از سلامت روحي و معنوي بهره مي برند که توجه آنان به آرايش و پيرايش منظر بيروني خويش، کمتر از توجه آنها به ارزش هاي پسنديده اخلاقي و فضايل برجسته انساني نيست. بنا بر اين؛ تلاش کنيم با تأسّي به آن رهبر و اسوه بشري، نظافت و پاکي را در حوزه فرد و جامعه رواج داده و آنرا نهادينه سازيم و بدين ترتيب، رفته رفته جامعه اسلامي را به جامعه نبوي نزديک ساخته و الگويي بي بديل از يک پيرو حقيقي بر جاي گذاريم.

گذشت و بخشش

عفو و بخشش را بر انتقام‌جويي ترجيح مي داد. از بد رفتاري ها و بي حرمتي هاي ديگران به حريم خويش مي‌گذشت و با آنها به ديده اغماض مي نگريست. کينه کسي را به دل نمي گرفت. در برابر جفا و بي ادبي آنان، برآشفته و از خود بيخود نمي شد، بلکه خويشتن داري را پيشه کرده و متناسب با موقعيت و شرايط، از آنان دلجويي و تفقد مي‌کرد. در جنگ اُحد با آن همه اهانت که به جنازه عمويش حمزه روا داشتند و در حالي که از مشاهده آن به شدّت متأثر بود، دست به رفتارهاي تلافي جويانه با کشته هاي قريش نزد و بعدها که به مرتکبين آن جنايات - از جمله هند زن ابوسفيان - دست يافت، در مقام انتقام برنيامد، و حتّي ابوقتاده انصاري را که مي‌خواست زبان به دشنام آنها بگشايد از بدگويي منع کرد. پس از فتح خيبر، جمعي از يهوديان که تسليم شده بودند، غذايي مسموم براي حضرت فرستادند. او از سوء قصد و توطئه آنها آگاه شد، امّا آنان را به حال خود رها کرد. باري ديگر، زني يهودي، دست به عملي مشابه زد و خواست زهر در کام حضرت کند، اما او را نيز بخشيد.

عبدالله بن ابّي سر دسته منافقين، از اين که با هجرت رسول اکرم (ص) به مدينه، بساط رياست او برچيده شده بود، کينه آن حضرت را در دل مي‌پرورانيد و ضمن همکاري با يهوديان مخالف اسلام، از کار شکني و کينه توزي و شايعه سازي بر ضد حضرتش فرو گذار نبود. آن حضرت نه تنها اجازه نداد تا اصحاب و يارانش او را به سزاي عمل خويش برسانند، بلکه با کمال مدارا با وي رفتار کرد و حتي در بستر بيماري به عيادتش رفت.

در مراجعت از غزوه تبوک، جمعي از منافقان، قصد جان حضرت را کردند و چنين طرّاحي کردند که به هنگام عبور حضرت از گردنه، مرکب او را رَم دهند تا در پرتگاه سقوط کند. حضرت با اين که تمامي آنها، چهره خويش را پوشانده بودند، آنها را شناخت و در عين اِصرار و پافشاري اصحاب، ماهيت آنها را فاش نساخت و از مجازاتشان صرف نظر کرد.

اين سيره رفتاري و سعه صدر بي‌نظير، چهره اي دوست داشتني از پيامبر اعظم (ص) در ميان امّت برجا گذاشت، و بدين ترتيب؛ عشق و علاقه امّت به پيامبر رحمت، روز افزون گرديد، و او به عنوان اسوه برتر بشريّت، جاودانه تاريخ ماند. و رهرو راستين آن حضرت، در اقتدا به آن نبيّ مکرّم، براي کسب سعادتمندي دنيوي و اخروي، گذشت و مسامحه را طريق راه خويش قرار مي دهد، و ذرّه اي از اين اصل اخلاقي تخطي نمي کند. البته در اين مسير، تفاوتي ميان رفتارهاي سياسي، مناسبات اجتماعي، و يا روابط فردي و خانوادگي وجود ندارد. بدون ترديد؛ در حوزه روابط فاميلي و فردي، در پاره اي موارد حرکات زننده و زشتي از فرد سر مي زند، ولي برخورد سنجيده، و حلم و بردباري در برابر چنين رفتارهايي، از اخلاق نبوي به شمار رفته، و حکايت از کرامت نفس و سعه صدر فرد مي کند. همچنانکه در عرصه مبارزات سياسي و انتخاباتي، و يا تغيير و تحول در مسئوليت هاي دولتي و اجرايي، و يا در گفتگوهاي فيما بين انديشمندان و رجال و شخصيتهاي سياسي _ با توجه به اختلاف نظرها و گرايشات حاکم _ احياناً کدورت‌ها و دلگيري‌هايي پديد مي‌آيد، ولي آنچه خواست و سيره پيامبر اعظم (ص) است، ناديده گرفتن بي مهري ها، به فراموشي سپردن تندروي ها، تهمت ها و توهين و ناسزاها از ميان قاطبه امت اسلامي مي‌باشد.

به هر تقدير؛ کنار گذاردن کينه توزي ها، رفع کدورت ها، گذشت از تنگ نظري ها، تلافي سوء رفتارها با اخلاق نيکو و پسنديده، جبران زشتي ها و سوء نيت ها با عفو و اغماض، ره آورد تأسّي امّت به پيامبر اعظم (ص) است.