رسول الله (صلي الله عليه و آله) الگوي زندگي

حبيب الله احمدى

- ۸ -


رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـر اسـاس رهـنـمـود و دسـتـور خـداى سـبـحـان مـسـوول اسـت سـخـت تـريـن خـطـر را پـذيـرا بـاشـد: فـقـاتـل فـى سـبـيـل الله لا تـكـلف الا نـفـسـك (333) (در راه خـدا قـتـال كـن كـسـى جـزتـو بـر ايـن مـسـئوليـت مـكـلف نـيـسـت .) ان الله كـلف رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) و لم يـكلف احدا من خلقه قبله و لابعده (334) (حـضرت بر مسووليتى كه هيچ كس نه پيش از او نه پس از او به آن مكلف نشده است ، مـكـلف شد.) زيرا كسى رسالت بزرگ جهانى مانند او را بر خود هموار ننمود. براى هـمين او بايد بيشترين خطر را به جان خريدار باشد. و از همه به دشمن و خطر نزديكتر بـاشـد(335) در تـمـام ايـن خـطـرهـاى جـدى از هـمـه افـراد نـزديـكـتـر بـه خـطـر خـود رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـودنـد. او فـرمـانـده نـظـامى نبود كه كنار گود بـايـسـتـد و ديگرى را ترغيب به نبرد نمايد! او خود در متن مبارزه جهاد عليه دشمن مشاركت داشت .
وى در خـط مـقدم جبهه و همواره پناهگاه تمام مبارزان مسلمانان بود. همان يلانى كه دشمن از شـجـاعـت آنـان در هـراس بـود، در هـنـگـام بـحـران و سـخـتـى بـه رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله ) پناه مى برده اند. زبان على (عليه السلام ) سخن گـويـد: كـنـا اذا احـمـرا البـاس و لقـى العـدو القـوم اتـقـيـنـا برسول الله (صلى الله عليه و آله ) (336) (هنگامى كه رودرروى دشمن قرار مى گـرفـتـيـم و جـنگ سخت مى شد، به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) پناه مى برديم .) وقـتـى عـلى (عـليـه السـلام ) فـاتـح بـدر وحـنـيـن و خـيـبـر چـنـيـن اعـتـراف كـنـد، حال ديگر رزمندكان روشن خواهد بود. و اين واقعيت آشكار مى شود كه هيچ انسانى در تحقق آرمان الهى همانند رسول الله (صلى الله عليه و آله ) خطرها را به جان نخريد.
عن على (عليه السلام ) لقد راى يوم بدر و نحن نلوذ بالنبى و هو اقربنا الى العدو و كـان اشـد الناس يومئذ باسا(337) در روز بدر كه يكى از سخت ترين روزها بود، مـا بـه رسـول الله (عـليـه السـلام ) پـنـاه مـى بـرديـم و او از هـمـه بـه دشـمن نزديكتر بـود.) كـنـا اذا البـاس و لقـى العـدو القـوم اتـقـيـنـا بـرسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) فما يكون احدا اقرب الى العدو منه (338) (هـنـگـامـى كـه بـا دشـمـن روبـرو مـى شـديـم و جـنـگ بـه اوج مـى رسـيـد بـه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) پـنـاه مـى برديم و او نزديكترين افراد به دشمن بـود.) در جـنـگ هـا نـزديـك تـريـن فـرد بـه دشـمـن در خـط مـقـدم جـبـهـه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مى باشد.
در جنگ احد بعد از سرپيچى از فرمان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) اكثر مسلمانان فـرار كـردنـد. رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـحـكـم و با صلابت در ميدان تنها مـانـدنـد، انـدك افـرادى هـمـراه او پـايـدارى نـمـودنـد: انـهـزم المـسـلمـون حـتـى بـقـى رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) و مـا مـعـه الا ثـلاثـه نـفـر على و الزبير و طلحه (339) (در ايـن جـنـگ كـه مـسـلمـانـان شـكـسـت خـورده و فـرار كـردنـد تـنـهـا رسـول الله (صلى الله عليه و آله ) ماندند و على (عليه السلام ) طلحه و زبير همراه او ماندند.) اين خطر پذيرى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) است كه آرمان با عظمت الهـى را در جـامـعه تحقق داده و آن چنان تاثير در روحيه ها مى گذارد كه نمونه آن در هيچ كـجـا يـافـت نـمـى شـود. ايـن سـيـره و روش بـود كـه از مـردم جـاهـل بـت پـرسـت و زبـون افـراد موحد و پولادين و سترگ تربيت نمود. خطر پذيرى او الگـوى ديـگـر پـيـروان حـضـرت بـود كـه در راه حـق ايـن چـنـين پايدارى نمودند: محمد رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) و الذين معه اشداء على الكفار (محمد فرستاده خدا و همراهانش ‍ بر كفار با صلابت و خشن هستند).
البـته خطر پذيرى با رعايت اصول استراتژى جهت حفظ امنيت خود بود. اين چنين نبود كه حـضـرت بـى پـروا خـود را بـه خـطـر انـدازد. زيـرا كـه وجـود رهـبـرى آن هـم چـون رسـول الله (صلى الله عليه و آله ) مهمترين محور در بارورى حق و اهرم فشار بر دشمن است ، كه حفظ امنيت آن هم بر خودش و هم بر ديگران لازم است . منظور از خطر پذيرى اين است كه با روحيه پر صلابت و شجاع موضع گيرى قاطع و صريح داشت و خطر موضع گـيـرى هـاى خـود را پـذيرا بود. در عين حال كه از توطئه هاى دشمن نسبت به امنيت خويش هيچگاه غافل نبود.
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و تلاش و سازندگى
آنـچـه در مـورد زهـد گـذشـت ايـن نـكـتـه را آشكار نمود كه زهد به معناى سستى و گوشه گـيـرى و فـرار از مـسـئوليـت نيست . انسان زاهد آن نيست كه در گوشه انزوا بخزد و به عـبـادت خشك بپردازد. اين مفهوم انحرافى از زهد است زهد بى علاقه به متاع دنياست . زهد وابسته نبودن به مقام و مال دنياست . لذا هيچ گاه با كار تلاش و سازندگى ناسازگار نـيـسـت . انـسـان مـى تـوانـد پـر تـلاش ‍ بـاشـد در عـيـن حـال كـه زاهـد اسـت . تـلاش و سـازنـده دسـتـور خـداى سـبـحـان اسـت : هـو الذى جـعـل الارض ذلولا فـامشوا فى مناكبها و كلوا من رزقه (340) (او آن خدايى است كه زمـيـن را رام شـمـا قـرار داده اسـت ، ليـكـن بـراى بـدسـت آوردن روزى حـلال بـايـد بـر دوش هـاى آن سـوار شـويـد تـا روزى حـلال بـه كـف آريـد.) تـلاش و سـازنـدگـى ، كـشـاورزى ، بـاغـدارى ، دام پـرورى ، اسـتـخـراج مـعـادن و صـنـايـع و... انـجـام دهـيـد تـا رزق حلال بدست آوريد.
رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) كه زاهدترين انسان بود پر تلاش ترين بود. او در گـيـر آمد و شد و مديريت اجتماعى جامعه بود. قرآن از تلاش و سازندگى وى اين چنين ياد مى كند: ان لك فى النهار سبحا طويلا(341) (تو در روز آمد و شد فراوان دارى .) تلاش روزمره وى آرامش را از حضرت گرفته بود. به گونه اى كه فرصت اسـتـراحـت نداشت : (و ليست له راحه (342)) همان رهنمود دينى كه مى گويد اگر قـيـامـت دارد بـر پـا مـى شـود و در دسـت يـكـى از شـمـاهـا نـهـال درخـتى وجود دارد، اگر توان داريد بايد آن را بكاريد و پاداش خواهيد داشت : ان قـامـت السـاعـه و فـى يـداحـدكـم الفـسـيـله فان استطاع ان لا تقدم الساعه حتى يغرسها فـليـغـرسـهـا(343) ايـن رهـنمود دين در مورد سازندگى و توسعه است . باغدارى و كـشـاورزى ائمـه عـليـهم السلام حفر قنات هاى اطراف كوفه به دست على بن ابى طالب (عـليـه السـلام ) و ديـگـر ائمـه زبـان زد هـمـگـان اسـت . كـه ايـن مجال را فرصت طرح آنها نيست .
ديـن كـه دعـوت بـه زهـد مـى كـنـد و مـى گـويـد: حـب الدنـيـا راس كـل خـطـيـئه (344) هـمـان ديـن مـى گـويـد: الكـاد عـلى عـيـاله كـالمـجـاهـد فـى سـبـيـل الله (345) (كسى كه با دست رنج خويش زندگى خود را تامين كند، همانند كـسـى اسـت كـه در راه خدا جهاد مى كند.) همان دين مى گويد: من وجد ماء و ترابا ثم افـتـقـر فـابـعـده الله (346) (آنـكـه آب و خـاك داشـتـه بـاشـد در عـيـن حـال نـيـازمـنـد بـيـگـانـه باشد، از رحمت خدا دور است .) مسلمان بايد با تلاش و دانش خـويش روزى بخورد، وابسته به بيگانگان نباشد. اين همان رهنمود به توسعه اجتماعى و سـازنـدگى است كه امت اسلامى را بدان سوق مى دهد كه از هر جهت خودكفا باشد. سيره رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و رهبران دين را الگوى خويش قرار دهد.
لحظه هاى زندگى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را وقتى بررسى كنى ، حضرت غـيـر از عـبـادت و انـجـام كـارهاى شخصى ، يا در هنگام مديريت و رهبرى ، يا انجام كارهاى ادارى ، يـا در جبهه ، يا در دادگاه و داورى و يا در ابلاغ رسالت بوده است . لحظه اى از عمر با بركت آن بيهوده صرف نشده است .
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و شرح صدر و گذشت
بـه ايـن نـكـتـه اشـاره شـد كـه تحمل مسئوليتهاى بزرگ ظرفيت بزرگ مى طلبد و چون مسئوليت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) سنگين ترين مسئوليت اجتماعى و سياسى و اجرايى مى باشد، زيرا كه او رهبرى ابعاد مختلف زندگى بشر را به عهده دارد. بايد از ظـرفـيت و بلند نظرى كه توان تحمل آن مسئوليت را داشته باشد بهره مند باشد. بايد از آن چـنـان شـرح صـدر بـهـره مـنـد بـاشـد كه آيينه ارزش ها قرار گيرد. مديريت جامعه بزرگترين نهاد است و براى تحقق آن شرح صدر شرط محورى مى باشد. به همين لحاظ خداى سبحان كه مسئوليت تدبير جامعه را بر دوش پيامبر مى نهد سخن از ظرفيت و شرح صدر او دارد: الم نشرح لك صدرك (347) (آيا به تو شرح صدر عطا نكرديم .) هـمـان شـرح صـدر و ظـرفـيـتـى كـه تـوان تـحمل معارف وحى چون قرآن را به دست آورد. همان شرح صدر و بلند نظرى كه مديريت ، رهـبرى عموم جامعه را با انواع چالشها پذيرفت . و موضع گيرى هاى صحيح منطبق با واقع و ارزش ها كه الگوى همگان است ، در پيش گرفت .
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) چـون از شـرح صـدر و ظـرفـيـت كـامـل بـهره مند بود توانست در مديريت جامعه موضع گيرى هاى صحيح و جاذب و سازنده داشـتـه بـاشد. در معاشرت هاى اجتماعى گرچه توصيه دين است كه رعايت حقوق همديگر شـود، ليـكـن لغـزش لازمه زندگى اجتماعى بشر است . وقتى از كسى لغزش صورت مى گـيـرد كـه بـاعث تضييع حق ديگرى است ، كدام برخورد در برابر لغزش سازنده است ؟ آيـا مـقـابـله بـه مـثـل و انـتـقـام راهـگـشـاسـت ، يـا گـذاشـت مـؤ ثـر اسـت ؟ گـذشـت در حـال تـوان مـنـدى بـاعـث تاءليف قلب و جذب دگرانديش به ارزش هاى الهى مى گردد. و بـهترين راه سازندگى مى باشد. خداى سبحان هم به اين نوع عفو گذشت ارزش مى نهد. نـه عـفـو گـذشـتـى كـه از مـوضـع ضـعـف و نـاتـوانـى طـرف شـكـل گـيـرد، و نـه گـذشتى كه موجب ترغيب به فساد گردد: الم تعلم ان الله له ملك السـمـوات و الارض يـعـذب مـن يـشـاء و يـغـفـر لمـن يـشـاء و الله عـلى كل شى ء قدير(348) (آيا آگاهى ندارى كه خدايى كه مالك آسمان ها و زمين است و قـدرت مـطلقه به دست اوست . كسى را كه بخواهد و مصلحت باشد عذاب مى كند و كسى را كـه بـخـواهـد مـى بـخـشـد. و او بـر هـر كـارى قـادر اسـت .) غـفـران الهـى در حال توان مندى است .
سـيـره رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) هـم در بـعـد فردى و هم اجتماعى و سياسى آموزنده است . رسول الله (صلى الله عليه و آله ) براساس ‍ رهنمودهاى خداى سبحان عفو و گذشت را متجلى ساخت : خذ العفو و امر بالعرف (349) (عفو و گذشت را پيشه كـن و بـه كـارهـاى پـسـنـديده ترغيب كن .) فاعف عنهم و اصفح ان الله يحب المحسنين (350) (از لغـزش هـاى آنـان در گذر و گشاده رو و با ظرفيت باش كه خدا انسان هاى با گذشت و نيكوكار را دوست دارد.)
وى در حقوق فردى كسانى را كه حق رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را تضييع كرده و بـاعـث آزار وى شـدنـد هـيـچ گـاه مـورد عـتـاب و تـنـبـيـه قـرار نـداد: رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) لم يـنـتـقـم لنـفـسـه مـن احـد قـط بـل كـان يعفو و يصفح (351) (از كسى به خاطر حق شخصى انتقام نگرفت او خطا كـاران را هـمـواره عـفـو مـى كـرد.) و ايـن در حـالى اسـت كـه رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله ) رهبرى جامعه را به عهده دارد و بيشترين لغزش از سـوى مـردم نـسـبـت بـه او صـورت مـى گـيـرد. وى در مـوضـع گـيـرى سـياسى و عمومى دگـرانـديـشـان را در سـطـوح گـونـاگـون ، مـشـركـان و اهـل كـتـاب و... تـحـمـل نـمـود، حتى به آنها فرصت مى داد تا زمانى كه خطر براى جامعه نـبـاشـد ايـده هاى خويش را مطرح كنند. افرادى را در مواردى كه صلاح بود عفو مى نمود. حتى اگر سرسخت ترين دشمن بودند!
ابـوسـفـيـان يك عمر بر عليه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ستيز نمود و جنگ هاى خـونينى چون احد و احزاب را تدارك و رهبرى كرد. و بيشترين توطئه را عليه مسلمانان در مـكـه و حـتـى در مـديـنـه تـدارك ديـد. وى بـيـسـت سـال تـوطـئه و تـرفـنـد و جـنـگ عـليـه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) و مـسـلمـانـان فـراهـم آورد. در سـال هشتم هجرى مكه فتح مى گردد و شوكت بت پرستان مكه منهدم مى شود. اكنون سران كـفـر كـه غـيـض اسـلام و مـسـلمـانـان در دل آنـان مـى جـوشـيـد در تـحـت قـدرت الهـى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) قرار گرفته اند. و همه منتظرند ببينند وى با آنها چـگـونـه رفـتـار مـى كـنـد. در هـنـگـامى كه عده اى شعار اليوم يوم الملحمه (352) (امـروز روز جـنـگ و انـتـقـام اسـت .) سـر مـى دادنـد و دور از انـتـظـارشان هم نيست كه ابـوسـفـيـان هـا را بـه عـنـوان جـنـايـت كاران جنگى سر از دم تيغ بگذرانند. اما بر خلاف بـاورهـا از سـوى پـيـامبر رحمت عفو عمومى صادر و اين شعار عنوان مى شود كه : اليوم يـوم المـرحـمـه (امـروز روز رحـمت است .) و پيام اخ كريم و ابن اخ كريم اذهبوا فـانـتـم الطـلقـاء(353) (بـرويـد هـمـه آزاد هـسـتيد! جلوه گر مى شود! عفو عمومى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در حالى صادر مى شود كه از جانب ابوسفيان خطرى احـسـاس نـمـى شـود. عفو موجب توطئه بيشتر عليه اسلام نمى گردد. بلكه موجب تاءليف قـلوب و جـذب عـده بسيارى به سوى توحيد و ارزش هاى الهى مى گردد. كه شناخت موارد كـه در چـه مـورد عـفـو مـوجـب خـسـران و در چـه جايى باعث عظمت و عزت مى شود، هوشمندى رهـبـرى را طالب است كه : ان العفو لا يزيد العبد الا عزا(354) (عفو همواره موجب عزت انسان است .) البته اگر در موردش باشد.
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) (وحـشـى ) قـاتـل حـمـزه سـيـد الشـهـداء (عـليـه السلام ) را بعد از مدتى از فتح مكه بخشيد. به او فـرمـود خـويـشـتن را از من پنهان كن كه تو را نبينم .(355) معلوم است كه اين شخص چه جـنـايـتـى را مـرتـكـب شـده بـود و چـه مـقـدار عـفـو او بـر رسول الله (صلى الله عليه و آله ) سخت بوده است .
رسـول الله (صـلى الله عليه و آله ) شش هزار نفر از اسراء جنگ طائف را يكباره مورد عفو قـرار داد.(356) ايـن گذشت هاى به مورد موجب تاءليف قلوب و جذب انسان هاى پاك مى شـد. و هـمواره بر عظمت و هيبت وى مى افزود. كه بايد اسوه ديگران در مديريت سياسى و اجتماعى باشد.
بازدهى شرح صدر
در ايـجـاد يـك مـديـريـت و رهـبـرى صـحـيـح ظـرفيت و شرح صدر نقش مهم ايفا مى نمايد و بـازدهـى مـحـورى در پـى دارد. شـرح صـدر بـاعـث تـبـادل افـكـار و بالندگى و جذب افكار و انديشه هاى مخالف و دگرانديشان مى شود. شرح صدر و بلند نظرى احترام به ارزش ها و شخصيت ها باعث ترغيب ريگران به انجام كـارهـاى سـازنـده و ايـجـاد مـديـريت صحيح در ابعاد گوناگون مى شود. شرح صدر يك رهـبـرى ، از ايـجـاد تـنـش هـا و چالشهاى بى ثمر جلوگيرى مى نمايد و موجب هماهنگ شدن نـيـروهـاى اجـتـمـاعـى و تـشـكـل آنـان مى گردد. شرح صدر و ظرفيت داشتن رهبرى جامعه و مـديـران مـوجـب گـذشـت از لغـزش هـاى افراد شده و اين گذشت در صورتى كه ناشى از تـوان مـنـدى باشد نه ضعف ، باعث جذب طرف شده و از جسارت و طغيان آن مانع مى شود. در نـهـايـت شـرح صـدر از تـخـريـب و هـدر رفـتـن نـيـروها جلوگيرى مى كند؛ و نيروها را متشكل و همسو به سوى هدف سوق مى دهد.
رسول الله (عليه السلام ) و صلابت و قاطعيت
ايـن نـكته گوشزد شد كه معيار سيره و اخلاق حسنه صفات الهى است كه : (حسن الخلق خلق الله الاعظم (357)) (كسى از اخلاق پسنديده و سيره الگو بهره مند است كه بـه اخلاق و صفات الهى متصف شود.) رسول الله (صلى الله عليه و آله ) به عنوان انسان الگو و مظهر صفات الهى جلوه نموده است و همان طور كه خداى سبحان غفور رحيم و در عـيـن حـال صـاحـب عـذاب اليـم است : نبى عبادى انى انا الغفور الرحيم و ان عذابى هو العـذاب الاليـم (358) (بـه بـندگان هم خبر ده كه من بسيار بخشنده و مهربانم و عـذاب مـن دردنـاك اسـت .) خـداى سـبـحـان (ارحـم الراحـمـيـن ) در عـيـن حال (اشد المعاقبين ) است .
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) مـظـهـر ايـن صـفـات اسـت رسـول الله (صلى الله عليه و آله ) جلوه : اشداء على الكفار رحماء بينهم (359) مـى بـاشـد. او اگـر از شرح صدر و عفو گذشت در موردش بهره مى گيرد. در موردى كه بايد شدت نشان دهد، در موضع گيرهاى رسول الله (صلى الله عليه و آله ) صلابت در تـصـمـيـم بـه وضوح آشكار است . وى اگر ابوسفيان را مورد عفو قرار مى دهد بدين جهت است كه خطر از جانب او وجود ندارد. و عفو او موجب جذب عده زيادى از مشركان به اسلام مى گـردد. امـا در مـواردى كـه خشونت و تصميم قاطع سازندگى دارد و باعث قطع ريشه هاى فساد مى گردد، حضرت از اين ترفند بهره مى گيرد.
اگـر در ديـن شـمـشير وجود دارد كاربرد آن همين موارد است . شمشير دين براى كشتن انسان نـيـسـت . ديـن هـيـچ گاه انسان را به قتل نمى رساند. شمشير دين همانند تيغ پزشك جراح براى جرثومه هاى فساد كه قابل تطهير نيستند و مانع تزكيه ديگران مى باشند، است : قاتلوا ائمه الكفر انهم لا ايمان لكم (360) (سران كفر را كه آتش گيره هستند هـم مـى سـوزنـد هـم مـى سـوزانـنـد كـه بـه هـيـچ پـيـمـانـى پـاى بـنـد نـيـسـتـنـد، بـه قـتـل رسـانيد.) ياايها النبى جاهد الكفار والمنافقين و اغلظ عليهم (361) (اى پـيامبربا كفار ومنافقان جهاد و مبارزه كن و بر آنها شديد و غليظ برخورد كن .) غلظت و صـلابت مقابل كفر و نفاق است . و رسول الله صلى الله عليه و آله ... در موارد مقتضى از اين رهنمود بهره مى گرفت و با سران كفر و نفاق به شدت بر خورد مى كرد.
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در فـتـح مـكـه كـه داسـتان آن گذشت عده اى از اين نـمـونـه هـاى فـسـاد را مـانـنـد عـبـدالله بـن سـعـد، عـبـدالله بـن خـطـل ، فـرتـنـا، قـريـنـه ، حـويـرث بـن نـقـيـذ، عـكـرمـه ، وحـشـى قـاتـل حـمـزه عـليـه السـلام ... دسـتـور قـتـل آنـهـا را صـادر كـرد. در عـيـن حـال كه عفو عمومى داده بود. براساس تاريخ در جنگ بنى قريظه ششصد يا هفتصد نفر از اسـراى بـنـى قريظه را در ميدان شهر گردن زدند.(362) اين همان پيامبرى است كه شش هزار اسير هوازن را يكبار آزاد مى كند.
در زمـانـى كـه در شـدت گـرمـاى تـابـسـتـان حـجـاز و نـيـز تـنـگـنـاهـاى اقـتـصـادى رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) امت اسلامى را آماده مقابله با روميان (تبوك ) مـى نمايد، عده اى منافق كارشكن با توطئه و شايعه تضعيف روحيه مى كنند و مردم را به بـهـانه اين كه اكنون هوا گرم است ، از رفتن به جبهه باز مى دارند: و قالوا لاتنفروا فـى الحـر قـل نـار جـهـنـم اشـد حرا لو كانوا يفقهون (363) (مى گفتند در گرماى تـابـسـتـان بـه سـوى جـبـهـه حـركـت نـكـنـيـد! بگو آتش جهنم سوزانتر است اگر آنها مى فـهـمـيـدنـد.) عـده اى از مـنـافـقـان در خـانـه سـويـلم يـهـودى انـجـمـن تشكيل مى دهند، و راه هاى دل سرد كردن مسلمانان از شركت در جبهه و مقابله و توطئه عليه مسلمانان را بررسى مى كنند! رسول الله (صلى الله عليه و آله ) از طوطئه آنان با خبر مـى شـود. طـلحـه بـن عـبـيـد الله را بـه هـمـراه عـده اى بـه سـوى آنـهـا گسيل مى كند و دستور مى دهد خانه تيمى آنان را بر سرشان آتش بزنند.(364)
در هـنـگامى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) در تدارك جنگ تبوك بودند عده اى از مـنـافقان براى كارشمنى و ايجاد تفرقه بين مسلمانان مسجدى در محله از مدينه بنا نمودد. چند نفر به نمايندگى از آنان به حضور حضرت آمده ، از حضرت تقاضا مى كنند براى افـتـتاح مسجد در مراسم آنها شركت كند! رسول الله (صلى الله عليه و آله ) عذر مى آورد كـه فـعـلا عـازم سفر جنگ هستم . بعد از عزيمت به سوى تبوك در بين راه خداى سبحان از نـيـت پـليـد منافقان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) را آگاه مى سازد، كه آنان قصد سـاخـتـن مـركـز عـبـادى و پـايـگـاه دينى ندارند. آنها مى خواهند از دين بر عليه دين بهره گـيـرنـد. آنـهـا از عـنـوان مـسـجـد مى خواهند پايگاه كفر و نفاق تربيت دهند! پايگاه جنگ و تـوطـئه عـليـه مـسـلمانان مى سازند: و الذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المـؤ مـنـيـن و ارصـادا لمـن حـارب الله و رسـوله مـن قـبـل و ليـحـلفـن ان اردنـا الا الحسنى و الله يشهد انهم لكاذبون (365) (آنان كه مـسـجـد انـتـخـاب مـى كـنـنـد، مـسـجـد ضـرار و كـفـر و جـايـگـاه تـفـرقـه بـيـن مـسـلمـانان و محل جنگ با خدا و رسول ، از پيش سوگند ياد مى كنند كه ما در ساختن مسجد حسن نيت داريم ! اما خداى سبحان گواهى مى دهد كه آنها دروغ مى گويند).
ملاحضه مى كنيد منافق پايگاه دينى را به چه منظور مى سازد! و خداى سبحان چه عناوينى بر اين پايگاه منطبق مى كند: ضرار، كفر، محل تفرقه و پايگاه و كمين گاه جنگ عليه خدا و رسول خدا. آنگاه براى فريب مردم از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) هم مى خواهند كـه در مـراسـم افـتـتـاح آن شـركـت كـنـد! در واقـع خـود رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) شـروع كـار آنـهـا را تـايـيـد نـمـايـد! رسول الله (صلى الله عليه و آله ) هنگامى كه از نيت پليد منافقان آگاه مى شود، عده اى از اصحاب را انتخاب كرده دستور مى دهد مسجد را منهدم نموده و بسوزانند.(366)
ايـن نـمـونـه قـاطـعـيـت رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در مـقـابـل كفار و معاند و منافقان است . هم آنان كه مركز توطئه را به عنوان مركز عبادى مى سازند! رسول الله (صلى الله عليه و آله ) اين چنين ريشه آنان را مى سوزاند. اين سيره حـضـرت آمـوزنـده در بـرخـورد بـا كـفـر و الحـاد و نـفـاق كـه هـمـان تـجـلى (اشـدا على الكـفـار) اسـت ، مـى بـاشـد. و براى امت اسلامى به خصوص ‍ رهبران امت اسلامى اسوه اسـت ، كـه ايـن چـنـين در مصاف با فساد با صلابت برخورد كنند. اين شيوه امت اسلامى را مـتـحـد و هـمـسـان نـمـوده ، نـظـم نـويـن در نـهـاد رهـبـرى و مـديريت پديد مى آورد. صلابت رسـول الله تـاثـيـر بـه سـزايـى بـر جـاى نـهـاد بـا تـشـكـيـل امـت مـسـلمـان يـك دل و يك هدف با كمال قدرت و توان مندى در برابر كفر جهانى مقابله نمود. خطاب به بسيارى از سران نامه نگارى نموده و آنان را به پذيرش پيام حق فرا خواند. به ابر قدرتهاى همزمان خويش مانند امپراطورى روم و ايران باصلابت تمام نـوشـت يا تسليم حق شويد تا در امنيت اسلام زندگى كنيد يا با شما برخورد خواهد شد. در نـامـه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـه هـر قـل امـپراطور روم آمده است : (اسلم تسلم (367)) از اين نمونه ها به خوبى روشن مـى شـود كـه اگـر اسـلام ديـن رحـمـت اسـت در بـرابـر فـسـاد هـيـچ گـاه سـهـل انـگار نيست كه معاندان و منافقان بر كيان مسلمانان مسلط شوند و هويت اسلامى آنان را مورد تهديد قرار دهند.
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و استقرار عدالت
از مـحورهاى اجتماعى در سيره رسول الله (صلى الله عليه و آله ) كه آشكارا مى درخشيد، رعايت حقوق ديگران و تحقق عدالت است . وى بيشترين تلاش را به كار برد تا در محدوده نظام ولايى خويش و نيز معاشرت هاى اجتماعى اش ، كوچك ترين حقى را ضايع نكند. كاملا رعـايـت استحقاق ها را نموده و عدالت را استقرار دهد، كه رعايت استحقاق ها مفهوم صحيح از عـدالت مـى بـاشـد. زيرا عدالت اين نيست كه هممه را از امكانات يكسان بهره مند كنند! چه بـسـا كـسـى در اثـر داشـتـن امتياز استحقاق ها بيشترين داشته باشد. در اين صورت اقدام مـسـاوى عـيـن ظـلم اسـت . فرضا؛ ريك كلاس كه دانش آموزان متفاوت شركت مى كنند. بعد از شـركـت در آزمـون اگـر مـعلم با كمال دقت ، معلومات متفاوت آنها را در نظر بگيرد، و نمره مـتفاوت اختصاص بدهد، عدالت را رعايت كرده است . اما اگر با وجود تفاوت همه را يكسان نـمـره در نظر گيرد ظلم ممكن است در مواردى كه استحقاق در بين نيست تساوى معيار عدالت بـاشـد هـمـان گونه در سيره رسول الله (صلى الله عليه و آله ) اين حقايق متجلى است . وى در مـواردى كـه اسـتـحقاق در كنار نبود حتى نگاه خود را تقسيم مى كرد و در نگاه كردن بـه حـاضـريـن تـفاوت روا نمى داشت : كان رسول الله (صلى الله عليه و آله ) يقسم لحـظـاتـه بـيـن اصـحـابـه يـنـظـر الى ذا ويـنـظـر الى ذا بـالسـويـة (368) (رسـول الله (صـلى الله عـليه و آله ) لحظات خويش بين اصحاب تقسيم مى نمود به هـمه يكسان نگاه مى كرد...) ليكن در مواردى كه استحقاق ها مطرح است ، حضرت رعايت اسـتـحـقاق ها را معيار عدل قرار مى داد. چنانكه وقتى طعامى خدمت حضرت آوردند وى خواست بـيـن هـمـه اهل صفة تقسيم كند، ليكن چون طعام به مقدارى نبود كه به همه برسد حضرت آنـان كـه نـيـاز بـيـشـتـر داشـتـنـد به آن هااختصاص دادند.از ديگران عذر خواهى نمودند و فـرمـودنـد:... فـخـصـصـت به اناسا منكم خشينا جزعهم و هلعهم (369) (چون نياز بـيـشـتـر داشـتـنـد بـه آنـهـا اخـتـصـاص دادم .) ايـن حـقـيـقـت در سـيـره رسول الله (صلى الله عليه و آله ) به طرز زيبايى جلوه گر است وى در مدت مسووليت خويش تلاش كرد كه در انجام رسالت كوتاهى نشود و حقى از كسانى ضايع نگردد. وى اخـتـيـاردار امـور مـسلمانان و بيت المال آنان بود كه مى بايد در مواردش هزينه مى كرد. آن مـقـدار مراقب بود كه تا نيازمند وجود دارد درهم دينارى در پيش او نمايد: لم يثبت دينار و لا درهم عند
حـضـرت مـنـتـظـر نـبـود تـا نـيـازمـنـد بـه او مـراجـعـه كـنـد، خـود بـه دنـبـال مـورد نـيـاز مـى گـشـت : فـان فـضـل و لم يـجـد مـن يـعـطـيـه و يـجـنـه الليـل لم ياو الى منزله حتى يتبر منه (370) (اگر چيزى اضافه مى آمد كه مورد هـزيـنـه اش پـيـدا نـمـى شـد و شـب فـرا مـى رسـيـد، بـه مـنـزل بـرنـمـى گـشـت تـا مـسـحـق آن را پـيـدا كـنـد و مـسـئوليـت را انـجـام داده فـارق البـال بـه مـنـزل بـرگـردد.) ايـن گونه تلاش براى تامين حقوق و استقرار عدالت الگو است كه رهبرى جامعه تا اين مقدار خويش را متعهد بداند. وى آن مقدار در انديشه آسيب پذيران بود، آنان كه حتى قدرت فرياد كشيدن و دادخواهى ندارند. به مردم توصيه مى كـرد تـا خـواسـتـه هـاى آنـان را بـه حـضـرت بـرسـانـنـد تـا حـقـى از آنـان پـايـمـال نـشود: ابلغونى حاجة من لا يقدر على ابلاغ حاجته (371) (خواسته هاى كسانى كه قادر نيستند نيازهاى خود را مطرح كنند، به من برسانيد).
اين تجلى معيارى است كه در هيچ مرام نمونه ندارد. همان مرام كه افرادى كه از رسيدگى بـه امـور ديـگـران بـى تـفـاوت بـاشند، از دائره دين بيرون مى داند: من اصبح لا يهتم بـامـور المسلمين فليس منهم (372) (آن كه در انديشه سامان دادن زندگى مسلمانان نـبـاشـد مـسـلمـان نـيـسـت .) وى آن مـقـدار مـراقـب بـود كـه حـتـى سـوزنـى در بـيـت المال مسلمانان خيانت نشود. در جنگ در جنگ چنين غنائم فراوانى نصيب مسلمانان شد. (بيست و چـهـار هزار شتر، چهل هزار گوسفند، چهارهزار اوقيه نقره از جمله آنهاست .)(373) عقيل بن ابى طالب سوزنى را بدون اجازه با خود برد. ناگهان شنيد كه منادى ندا مى دهد هـر كـس از غـنـايـم چـيـزى بـرده حـتـى سوزن و نخ برگرداند. وى سوزن را برگرداند حـضـرت گـرفتند و بر روى غنايم ريختند. آنگاه حضرت در كنار شترى قرار گرفت از كرك شتر اندكى كند، بين دو انگشت خود قرار داد و به مردم اعلان كرد: من از غنائم حتى از ايـن كـرك تـنـهـا يـك پـنـجـم سـهـم دارم . خـيـانـت بـر خـائن عار و ننگ و آتش است : فان الغـلول يـكـون عـلى اهـله عـارا و نـارا و شـنـارا(374) ايـن گـونـه در اموال عمومى عدالت را تجلى دادند.
در بيمارى كه به رحلت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) پايان يافت ، با خبر شد چـنـد درهـم از بـيـت المـال در نـزد وى مـانده كه تقسيم نكرده است . فرستاد از نزد يكى از همسران حضرت آوردند و در موردش تقسيم نمود و خطاب به خويش فرمود تو چه فكر مى كردى اگر خدا را ملاقات مى كردى در حالى كه اين درهم ها در نزد تو بودند!(375)
در طـول هـمين بيمارى بارها در مسجد سخنرانى كردند از مردم حلاليت طلبيدند. و به آنها فرمودند هر كس حق از من مطالبه دارد در همين دنيا طلب كند كه قصاص ، در دنيا آسانتر از قصاص در آخرت است : القصاص فى دار الدنيا احب الى من القصاص فى دار الاخره در ايـن هـنـگـام سـواده بن قيس بر خاست و گفت در بازگشت از جنگ طائف وقتى مى خواستى بر شتر تازيانه بزنى بر بدن من اصابت كرد. آنگاه حضرت آماده جلب رضايت سواده حتى قصاص با اين كه قصاص حق طرف نبود زيرا عمدى در كار نبوده است ، شد!(376)
بخشش ها
البـتـه تـصـمـيـمـات رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) در تـقـسـيـم بـيـت المـال و بـخـشـيـدن بـيـت المـال بـه بـرخـى افراد براى جذب قلوب آنها به اسلام ، اين اصـل را خـدشـه دار نمى كند. زيرا اختيار بيت المال به دست ولى امر مسلمانان است و ولى امـر بـر اسـاس مصلحت مسلمانان و ترويج دين مى تواند هزينه كند. اين گونه تصميم ها مـعـيـارهـاى ديـگرى دارد كه موجب ضربه به عدالت و تضييع حقوق نمى باشد. چنان كه هـمـيـن تـفـاوت در تـقـسـيـم غـنـايم جنگى جنگ حنين به چشم مى خورد، كه سوزن را به بيت المـال بـرگـردانـد، ليـكـن به ابوسفيان صد شتر، به معاويه صد شتر و به حيكم بن حـزام صـد شـتـر بـخشيد.(377) و حتى غنائم هنگفت را تنها در بين مهاجرين تقسيم نمود، بـراى انـصـار سـهـم قـرار نـداد. كـه ايـن عـمـل رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مورد اعـتـراض انـصـار قـرار گـرفـت ، كه از شمشير ما خون مى چكد، چگونه تمام غنائم نصيب مـهـاجـرين مى شود! حضرت فرمود: آيا شما چشمتان را به گوسفند و شتر دوختيد. آيا اين عـظـمـت و خـيـر و بـركـت بـراى شـمـا كـافـى نـيـسـت كـه هـمـراه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـه مـنـزل هـاى خـويـش بـر گرديد و ديگران با گـوسـفند و شتر به خانه هاشان بروند: اما ترضون يا معشر الانصار ان يذهب الناس بـالشـاه و البـعـيـر و تـرجـعـوا بـرسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) الى رحـالكم (378)
بـرخـى از مـنافقان تند زبان در همين جريان حضرت را به بى عدالتى متهم كردند! كه حـضـرت بـا نـاراحتى فرمودند اگر عدالت در نزد من نباشد در نزد چه كسى خواهد بود! اذا لم يـكـن العـدل عـنـدى فـعـنـد مـن يـكـون (379) هـزيـنـه نـمـودن بـيـت المـال بـا صـلاح ديد ولى امر هوشمند و با تقوا در مواردى كه به نفع اسلام و مسلمانان مـى بـاشـد حـق اعـتـراض را از ديـگـران سـلب مـى كـنـد. بـديـن صـورت در نـظـام حكومتى رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) هدف ديگر رسالت كه قيام مردم به عدالت است ، تحقق كامل يافت .
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و هم گرايى
دو گـرايـش در وجـود انسان نهاده شده است ، يك گرايش فطرت به سوى نور، صداقت ، صـفـا. ديـگـرى گـرايـش طـبـيعت انسان به سوى انحصارطلبى ، نزاع ، ستيز. از درون و بـرون انـسـان ، دو راهـبـر ايـن دو گـرايـش و كـشـش را راهـبـرى مـى نـمـايـنـد. از درون عـقـل از بـيرون خدا و انبيا و فرشتگان فطرت را به سوى فضيلت فرا مى خوانند. همان گـونـه كـه از درون نـفـس انـسـان ، و از بيرون شيطان هاى جن و انس به سوى طبيعت خود مـحور انسان را وسوسه مى كنند: فالهمها فجورها و تقويها(380) (شناخت تقوا و فجور در نهاد انسان نهاده شده است ).
آنـچه سبب تفرقه و ستيز در بين انسان ها مى شود طبيعت خود محور و برترى جوى انسان اسـت ، كـه خـاسـتـگـاه بـسـيـارى از چالش ها را شكل مى دهد. زيرا كه خاستگاه اختلاف ها و درگـيـرهـاى انـسـان دو چـيز است : يكى تفاوت در ديدگاه هاى عقيدتى ، ديگرى نزاع هاى حـقـوقـى . در مـحـور دوم طـبـيـعـت خـودگـرا نـقـش اصـلى را ايـفـا مـى كـنـد. و در مـحـور اول نـيـز بـيـشـترين نقش ‍ را دارد. در هر دو عرصه داور اين اختلاف ها انبيا هستند، كه سخن آخـر را كـه (قـول فـصـل ) اسـت بـيـان مـى كـنـنـد. پـيـامـبـران چـون مـوفـق بـه تعديل گرايش ها مى باشند، توان باز سازى جامعه را دارند. از جامعه چالشگر جامعه هم گـرا و مـتشكل تربيت مى كنند. پيامبران با مهار سركشى هاى نفس ، فطرت را شكوفا مى نـمـايـند. با بارورى فطرت فضيلت خواه نشاط، طراوت و صميميت در جامعه به بار مى نـشـيند. و اختلاف و نزاع ها فروكش مى كند. و اگر در موردى هم نزاع بروز كند داورى حق انـبـيـا آن را خـامـوش مى نمايد. به همين جهت جامعه پيامبران جامعه جلوه فضيلت ، صداقت ، امانت دارى ، امنيت ، تعاطف ، و وفاق و هم گرايى مى باشد.
ايـن حـقيقت را رسول الله (صلى الله عليه و آله ) به بهترين و زيباترين نماد جلوه گر نـموده است . از جامعه بى فرهنگ جاهلى كه افتخار آن ستيز، و غارتگرى بود مردمى متعهد مـتـشـكـل و هـم گـرا و صـمـيـمـى سـاخـت . آتـش ‍ جـنـگ هـايـى كـه سـالهـاى سال شعله ور بود خاموش كرد.
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) بـه پـيـروى از رهـنـمـود وحـى آن چـنـان جـامـعـه متشكل و متحد سامان داد، كه نمونه آن را تاريخ زندگى بشر سراغ ندارد. دستانى كه در جـنـگ عـليـه يـك ديـگـر تـا مـرفـق بـه خـون آغـشـتـه بـود، تـبـديل به دست دوستى نمود! به گونه اى كه دست پيمان و برادرى بستند تا از آرمان الهى حمايت كنند.
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) انـسـان را از انـزوا و فرد گرايى و نزاع به هم گـرايـى فـرا خـوانـد. ايـن پـيـام را عـيـنـيـت داد كـه بـا هـم مـسلمانان باشيد: و اعتصموا بـحـبـل الله جـمـيـعا و لا تفرقوا(381) (همه با هم به ريسمان ايمان متمسك شويد، جدايى و تفرقه ايجاد نكنيد.)
جـامـعه اى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله ) ساخت در عين احترام و صميميت نسبت به افراد و ملت هاى غير مسلمان ، مسلمانان را به تعاطف ، ترابط، و با هم بودن فرا خواند. و ايـن حـقيقت را در خارج متبلور ساخت : يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتـقـوا الله لعـلكـم تـفحلون (مومنان پايدارى كنند و با هم مقاومت كنند و با هم مراوده داشـتـه بـاشـنـد و تقوا پيشه كنند تا شايد به رستگارى برسيد.) از جامعه اى خود محور برترى جوى ، انحصار طلب ، جامعه اى با گذشت و ايثارگر ساخت كه ديگران را هـمـواره بـر خـويـش مـقـدم مـى دانـسـتـنـد: و يوثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصه (382) (ديگران را بر خود با شدت نياز بر مى گزينند.) مسلمانان را اعضاى مـنـسـجـم يـك خـانـواده مـعـرفـى نـمـود: انـمـا المومنون اخوه (383) (مؤ منان با هم برادرند).
جـامـعـه مـؤ من را اعضاى يك جسم كه يك روح به آنها حاكم است ، معرفى نمود. مسلمانان را يـك دسـت مـتـشـكـل سـاخـت : و هم يد على من سواهم (384) وحدت و هم گرايى و ملازم جماعت مسلمانان را يك وظيفه دينى بيان نمود: و اللزوم لجماعتهم (385)
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) خطر تفرقه را كه امت اسلامى را قطعه قطعه نموده و طـعـمـه كـركـس هـا مـى كـند گوشزد نمود. و از ايجاد تفرقه پرهيز داد كه هر كس ايجاد تفرقه نمايد پيمان ايمان را از دوش خويش زمين نهاده است : من فارق جماعه المسلمين فقد خلع ربقه الاسلام عن عنقه (386)
رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) ايـن حـقـيقت را آنچنان عينيت خارجى داد و بين مهاجر و انـصـار و هـمه مسلمانان رسما پيمان برادرى برقرار نمود.(387) و با رهنمود وحى در درون جـامـعـه ديـنـى دشمنى ها را از بين برد؛ نه دشمن را، زيرا اين هنر نيست كه كسى در اثر اختلاف سليقه مسلمانان را كه فكر مى كند دشمن وى هستند از پاى در آورد! بلكه هنر ايـن اسـت كـه در مـيـان مـسـلمـانـان دشـمنى ها را از بين برده تا هم آنان كه با هم در ستيز بـودنـد دوسـت صـمـيـمـى شـوند و چالش هاى دگرانديشان خودى به وحدت و هم گرايى مـبـدل شـود: ادفـع بـالتـى هـى احـسـن فـاذا الذى بـيـنـك و بـينه عداوه كانه ولى حميم (388) (بـرخـوردهـاى نـسـنـجـيـده و زشـت را با خورد نيك پاسخ ده ، تا دشمنى را ريشه كن كنى و بين تو و آنان كه دشمنى بود، دوستى صميمى بر قرار شود.) امتى كـه رسـول الله (صـلى الله عـليـه و آله ) تـشـكـيـل داد گرچه از لحاظ تعداد جمعيت اندك بـودنـد، ليـكـن از لحـاظ تـشـكـل تـا آن مـقـدار بـا هـم هـمـسـو و متشكل بودند كه هيچ آفتى نتوانست در بين آنها رخنه كند. به گونه اى كه يك امت هم گرا تـوانـسـت در بـرابـر بـزرگـتـرين جنگ ها مقاومت كند. و تمام نابسامانى هاى جامعه و تنگ نـاهـاى حـكـومت نوپاى اسلامى را سامان بخشد. و در برابر قدرت هاى جهانى آن زمان قد بـرافـرازد. كـه ايـن هـمـان ثـمـره شـيـريـن وحـدت و هـم گـرايـى بـود كـه در جـامـعـه رسـول الله حـاصل شد. و اين حقيقت همان است كه امت اسلامى كنون از آن غفلت دارد و همواره تـلخـى هـاى تـفـرقـه را مـى چـشـد! باشد كه از اين غفلت هشيار شده و با الگوگيرى از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) انسجام و هم گرايى خويش را باز يابد.
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) و آزادى
مفهوم آزادى
واژه آزادى زيـبـا و دلپـذير هر انسان است .با شنيدن اين واژه احساس اميد و نشاط در ذهن ها نقش مى بندد. مى توان گفت واژه آزادى زيباترين واژه در بعد زندگى اجتماعى انسان است .
بـسـيـارى از واژه هـا مـفاهيم متشابه و گاهى متضاد در بر دارند. كه آزادى يكى از اين واژه هـاسـت . ابهام برخى واژه به لحاظ ناآشنايى مخاطب به معناى واژگانى مى باشد. ليكن ابـهـام بـرخـى ديـگـر بـه لحـاظ كـاربردهاى گوناگون آن مى باشد؛ كه با بررسى كـاربـردهـا مـمـكـن اسـت آگـاهـى صـحـيـح تـر از ايـن واژه هـا حاصل شود. در عين حال كه مفهوم واژگانى آزادى بر همگان آشكار است .
كاربرد آزادى
الف : آزادى يا بردگى
آزادى كـاربـردهـاى مـتـفـاوتـى دارد، يكى از اين كاربردها آزادى به معناى صاحب اختيار در تـصـمـيـم گـيـرى هـاى فـردى و شـوون زنـدگـى مـى بـاشـنـد. مـقـابـل ايـن آزادى بـردگـى اسـت كه فرد هيچ گونه حق تصميم گيرى در امور خويش ‍ را نـدارد. تـصـمـيـم گـيـرى آن در اخـتـيار مالك و ارباب وى قرار دارد.اين نوع بردگى يك پديده شوم اجتماعى است كه قرن ها گريبان جامعه را فشرده است . تا با رهنمودهاى وحى و بـه بـركـت رسالت انبيا از جامعه ريشه كن شده است . و اكنون با اين عنوان مطرح نمى باشد. گرچه به شيوه هاى ديگر بردگى بروز دارد.

 

next page

fehrest page

back page