همچنين از ايشان رسيده است :
((بپرهيزيد از همنشينى با مردگان .))
عرض شد: اى رسول خدا! مردگان كيانند؟ فرمود: ((هر
توانگرى كه ثروتش او را به سركشى وا دارد(379))).
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نقل شده است :
آيا شما را از بدترين بندگان خدا آگاه نسازم ؟ درشت خوى متكبر. آيا شما
را از بهترين بندگان خدا آگاه نسازم ؟ ناتوان مستضعف
(380).
38 - علم پيامبر اعظم
(صلى الله عليه و آله )
پيامبر گرامى اسلام ، جامع علوم اولين و آخرين است . هر گاه درى
از علوم خدادادى خود را به روى ديگران مى گشود، آنان را به حيرت و
شگفتى وا مى داشت . حضرت اميرمؤمنان على (عليه السلام) درباره جامعيت
علوم نبوى فرمود:
به پيامبر، علم پيامبران و علم اوصياى آنان و علم هر چه تا قيامت رخ مى
دهد، داده شد. (آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود كه ) خداوند به پيامبرش
مى فرمايد:
هذا
ذكر من معى و ذكر من قبلى ؛ اين ذكر آنان است كه با منند و ذكر
آنان كه پيش از من بوده اند)).(انبياء: 24(381))
امام صادق (عليه السلام) نيز در روايتى فرمود:
خداى متعال چيزى به پيامبران عطا نكرده ، مگر آنكه آن را به محمد (صلى
الله عليه و آله ) نيز عطا فرموده و به محمد (صلى الله عليه و آله )
همه آنچه را به پيامبران داده ، عطا فرموده است
(382).
ار حضرت على (عليه السلام) در مورد علم پيامبر اعظم (صلى الله عليه و
آله ) پرسيدند كه فرمود:
پيامبر داراى علم همه پيامبران است و علم آنچه در گذشته بوده و علم
آنچه در آينده تا قيامت خواهد بود(383).
حضرت امام باقر (عليه السلام) در روايتى ديگر مى فرمايد:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) وقتى به معراج برده شد، خداى متعال ،
علم گذشته و آينده را به او آموخت و بسيارى از اين علم ، مجمل و غير
مشروح است و تفسير آن در شب قدر مى آيد. پيامبر اجمال و تفسير اين علم
را دارا بود(384).
همچنين ايشان در مورد آيه
و ما
يعلم تاءويله الا الله و الراسخون فى العلم ؛ و حقيقت آن را جز
خدا نمى داند و راسخان در علم .))(آل عمران :7)
فرمود:
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) برترين راسخان در علم است و خداى
متعال همه آنچه از تنزيل و تاءويل بر او نازل كرده ، به او آموخته است
(385).
امام موسى بن جعفر (عليه السلام) فرمود: ((خداوند
پيامبرى نفرستاده است ، مگر آنكه محمد (صلى الله عليه و آله )، از او
داناتر است
(386))).
ابو حمزه ثمالى از حضرت زين العابدين (عليه السلام) پرسيد: آيا امامان
نيز مى توانند مردگان را زنده كنند و كور و بيمار به برص و پيسى را شفا
بخشند و بر روى آب راه بروند؟ امام فرمود:
خداى متعال هر چه به هر پيامبرى عطا كرده ، به محمد (صلى الله عليه و
آله ) نيز عطا فرموده و اضافه بر آن ، به او چيزهايى عطا كرده است كه
پيامبران نداشتند؛ يعنى امامان وارث پيامبر هستند و پيامبر به عطا و
عنايت الهى بر هر معجزه اى كه پيامبران گذشته داشتند، مثل زنده كردن
مردگان ، توانا بود و امامان نيز به وراثت از او، اين مقام را دارا
هستند(387).
39 - گناه گريزى
زشتى گناه ، خانه دل آدمى را سياه و تاريك و آن را محل آمد و شد
شيطان مى سازد. خنجر گناه ، چشم دل را كور مى كند و اين كور دلى ، به
ناپاكى جسم مى انجامد. نبى اكرم (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايد:
اذا
خبث القلب خبث الجسد(388).
هر گاه دل آدمى ناپاك شد، جسم نيز ناپاك مى شود.
مراقبت از كردارها و رفتارها و محاسبه و دقت در آن ، شرط باز دارندگى
از گناه است . بزرگترين زيان گناه ، نافرمانى خدايى است كه هيچ خطايى
در محضر او زيبنده نيست . رسول الله (صلى الله عليه و آله ) خطاب به
ابوذر مى فرمايد:
يا
اباذر! لا تنظر الى صغر الخطيئه و لكن اءنظر الى من عصيت
(389).
اباذر! به كوچكى گناه نگاه مكن ، بلكه به آن كسى بنگر كه او را
نافرمانى كرده اى .
بنابراين ، حساب رسى كردار، در باز دارندگى و پيشگيرى از گناه مؤ ثر
است .
رسول گرامى اسلام مى فرمايد:
حاسبو انفسكم قبل ان تحاسبوا وزنوها قبل اءن توزنوا و تجهزوا للعرص
الاءكبر(390).
پيش از آنكه به حساب شما برسند، خود، به حساب خويش برسيد و پيش از
آنكه مورد سنجش قرار گيريد، خويشتن را بسنجيد و خود را براى بزرگترين
امتحان آماده سازيد.
خويشتن دارى ، براى انسان به ويژه در دوران جوانى اهميت بسيارى دارد.
پيامبر اسلام مى فرمايد:
يقول
الله اءيها الشباب التارك شهوته فى المبتذل شبابه ! انت عندى كبعض
ملائكتى
(391).
اى جوانى كه شهوتهاى خود را در راه من ترك گفته اى ، آن شهوت هايى كه
جوان را به ابتذال مى كشاند، بدان تو در پيشگاه من همانند بعضى از
فرشتگانم هستى .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) با زشت انگاشتن گناه ، به تمثيل آن
پرداخته و فرموده است :
عجبت
لمن يحتمى من الطعام مخافه الداء كيف لا يحتمى من الذنوب مخافه النار(392).
در شگفتم از كسى كه از بيم درد، از غذا پرهيز مى كند؛ چگونه از ترس آتش
از گناهان پرهيز نمى كند؟
آورده اند كه مرد بيمارى از مقابل پيامبر و اصحابش گذشت . بعضى از
ياران ، آن مرد را ديوانه خطاب كردند. رسول گرامى اسلام با اشاره به
بيمار بودن آن رهگذر فرمود: ((ديوانه آن مرد و
زنى است كه جوانى خويش را در غير فرمان بردارى خدا هدر داده باشد(393).))
آن حضرت مى فرمايد:
هر كسى كار زشت يا چيزى كه به آن تمايل دارد، براى او پيش بيايد و از
ترس خدا از آن دورى گزيند، خداوند، آتش را بر او حرام مى گرداند و او
را از ترس بزرگ ايمن مى دارد و به وعده اى كه كتاب خدا به او داده است
، عمل خواهد كرد، آنجا كه فرموده است :
و
لمن خاف مقام ربه جنتان ؛ كسى كه از مقام پروردگارش بترسد، دو
بهشت دارد)).(الرحمن : 46)
40 - انس با خدا
ياد خدا، حيات جان و جلاى سينه هاست و كليد انس ، در گنجينه ياد
خدا نهفته است . هر محب عاشقى با ذكر او آرامش مى يابد و شناخت و معرفت
خدا، شرط نخست بندگى و طاعت است . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله )
در اين باره مى فرمايد:
خداوند را چنان عبادت كن كه گويى او را مى بينى . اگر نمى توانى تصور
كنى كه او را مى بينى ، چنان به عبادت بپرداز كه او تو را مى بيند.
بدان كه نخستين عبادت خداوند، شناخت اوست . خداوند ((اول
)) است و پيش از همه چيز است و هيچ چيز پيش از
او نيست . يگانه اى است كه دومى ندارد و پايدار و بى نهايت است . او
آسمانها و زمين و آنچه را در آن هست ، آفريده است . او همان خداوند
لطيف و خبير است و بر همه چيز تواناست
(394).
حضرت محمد (صلى الله عليه و آله ) در توصيه به انس با خداوند، از آرزوى
داوود حكايت مى كند كه مى فرمود:
خداوندا! من از تو، دوستى تو را و دوستى كسى كه تو را دوست دارد و كارى
كه مرا به دوستى تو مى رساند، مى خواهم . خداوندا! دوستى خودت را براى
من از وجودم ، خانواده ام و از (نعمت هايى چون ) آب خنك محبوب تر قرار
ده
(395).
پيامبر در هر نشست و برخاست ، خدا را ياد مى كرد(396).
به يقين ، اگر باب دوستى گشوده شود، خداوند نيز به آدمى توجه خاص مى
كند. در همين باره پيامبر اسلام مى فرمايد:
چون بنده اى ، ديدار مرا دوست بدارد، ديدارش را دوست مى دارم . اگر در
خلوت يادم كند، در خلوت يادش مى كنم و چون در ميان گروهى يادم كند، در
ميان گروهى بهتر يادش مى كنم
(397).
نشانه دوستى و محبت به خدا، ياد اوست . پيشواى راستين اسلام مى فرمايد:
علامه حب الله تعالى حب ذكر الله
(398).
نشانه دوستى خداى متعال ، دوستى ياد خداست .
جوانى از انصار با عبدالله بن عباس رفت و آمد صميمانه داشت . روزى فردى
، ابن عباس را به دليل تكريم بسيار اين جوان نكوهش كرد و گفت كه او
شبها به قبرستان مى رود و نبش قبر مى كند. ابن عباس شبى در تعقيب جوان
، راهى قبرستان شد و از دور او را نظاره مى كرد تا اينكه ديد جوان وارد
قبرى شد. سپس به ضجه و ناله پرداخت و با خداى خود نجوا مى كرد. وى با
صداى بلند از حوادث پس از مرگ ، همچون تنهايى در قبر، رسوايى قيامت و
عذاب دوزخ مى گفت و به شدت مى گريست .
جوان پس از مناجات از قبر خارج شد. ابن عباس بى درنگ به سويش رفت و او
را در آغوش كشيد و گفت : چه قبركن خوبى هستى ! گناهان خود را به خوبى
نبش كردى و در پيشگاه خدا بدان اعتراف كردى
(399).
از نگاه پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله )، افزون بر دعا، تلاوت قرآن
مجيد نيز يكى از راه هاى ارتباط و انس با خداوند است . رسول رحمت (صلى
الله عليه و آله ) مى فرمايد:
اذا
احب احدكم ان يحدث ربه فليقرء القرآن
(400).
چون كسى از شما دوست دارد كه با پروردگارش سخن بگويد، قرآن بخواند.
41 - تكريم ديگران
سيره پيامبر در برخورد با انسان ، كريمانه بوده است . آنان
بزرگوار بودند و در تكريم مردم مى كوشيدند. پيامبر اسلام افزون بر
اينكه نيكوترين اخلاق را داشت ، بيشترين تكريم را در رفتارش نسبت به
خلق خدا روا مى داشت . او كه مزين به وصف
لولاك لما خلقت الافلاك بود، در روابط اجتماعى خود آنقدر بى
پيرايه و خالى از تكلف بود كه گويا بشرى است مثل ديگر آدميان ، بى هيچ
گونه مزيتى . او همواره در سيره اجتماعى اش به مردم احترام مى گذاشت .
حضرت امام حسين (عليه السلام) مى فرمايد: از پدرم درباره مجلس رسول
الله (صلى الله عليه و آله ) پرسيدم . ايشان فرمود:
پيامبر در مجلسش بهره هر كس را عطا مى كرد. هيچ كس گمان نمى برد از او
گرامى تر هم كسى باشد... مجلس او مجلس گذشت ، حيا، راستى و امانت بود.
در آن صداها بلند نمى شد. انسان ها در مجلس رسول خدا (صلى الله عليه و
آله )، فروتن بودند و بزرگ را گرامى مى داشتند و با كوچك ترها مهربان
بودند. حاجت انسان حاجتمند را بر خويش مقدم مى داشتند و روا مى كردند و
غريب و بى كس را نگهدارى و رسيدگى مى كردند.
امام حسين (عليه السلام) مى فرمايد كه به پدرم گفتم : سيره آن حضرت با
همنشينان چگونه بود؟ ايشان فرمود:
هميشه خوش رو و خوش خوى و نرم بود. خشن و درشت خو و سبك سر و ناسزاگو و
عيبجو نبود و كسى را مدح نمى كرد. هرگز كسى را سرزنش نمى كرد و از او
عيب نمى گرفت و لغزش و عيبهاى مردم را جستجو نمى كرد. بر بى ادبى شخص
غريب در پرسش و گفتار شكيبا بود تا آنجا كه اصحاب درصدد برخورد بر مى
آمدند، ولى ايشان مى فرمود: وقتى حاجتمندى را ديديد، يارى اش كنيد.
هرگز ثناى كسى را نمى پذيرفت ، مگر آنكه به عنوان تشكر باشد. سخن هيچ
كس را قطع نمى كرد، مگر آنكه از حد گذشته باشد. در آن صورت ، با نهى يا
برخاستن ، كلام او را مى بريد(401).
ايشان مى فرمود:
من
اءكرم اءخاه المسلم فانما يكرم الله عزوجل
(402).
اگر كسى برادر مسلمانش را تكريم كند، خداى عزوجل را تكريم كرده است .
آن حضرت هرگز به كسى اجازه نمى داد ديگران را تحقير كند و مى فرمود:
لا
تحقرن اءحدا من المسلمين فان صغيرهم عند الله كبير(403).
مبادا فردى از مسلمانان را كوچك شماريد و تحقير كنيد؛ كه كوچك آنان نزد
خدا بزرگ است .
ايشان دوست داشت كه با او بدون تكلف و به راحتى برخورد كنند، ولى خود
از سر تكريم ، آنان را چنان احترام مى كرد كه موجب شگفتى است . نقل
كرده اند كه مردى وارد مسجد شد، در حالى كه پيامبر به تنهايى نشسته
بود. با ورود آن مرد، حضرت بلند شد و جا باز كرد. مرد با تعجب گفت : اى
رسول خدا! جا كه بسيار است . فرمود:
حق مسلمان بر مسلمان است كه اگر ديد برادرش مى خواهد بنشيند، بلند شود
و برايش جا باز كند(404).
همه اينها نمونه هاى روشنى از كرامت و بزرگ منشى رسول الله (صلى الله
عليه و آله ) و بزرگداشت مقام انسان ها نزد ايشان است . ايشان حتى نسبت
به كودكان كرامت ويژه اى داشت . در رفتار آن حضرت نوشته اند: هنگامى كه
رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) از سفرى باز مى گشت ، در راه با
كودكان مردم برخورد مى كرد و به احترام آنها مى ايستاد. سپس امر مى
فرمود كودكان را مى آوردند و از زمين بلند مى كردند و به آن حضرت مى
دادند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) بعضى را در آغوش مى گرفت و
بعضى را بر پشت و دوش خود سوار مى كرد و به اصحاب خود نيز مى فرمود
كودكان را در آغوش بگيريد و بر دوش خود بنشانيد. كودكان از اين كار بى
اندازه خوشحال مى شدند و اين خاطرات شيرين را هرگز فراموش نمى كردند(405).
انس بن مالك گويد: ((ما كودك بوديم كه رسول خدا
(صلى الله عليه و آله ) بر ما گذشت و فرمود: سلام بر شما كودكان
(406))).
42 - مدارا
پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله ) با ملايمت و مدارا توانست
دنيا و آخرت مردم را اصلاح كند. اين منش به عنوان يك سيره جارى درباره
همه پيامبران وجود داشته است . چنان كه خاتم آنان فرمود:
انا
امرنا معاشر الاءنبياء بمداراه الناس كما امرنا باءداء الفرائض
(407).
ما جمعيت پيامبران ، همان گونه كه به انجام واجبات امر شده ايم ، به
مدارا با مردم امر شده ايم .
آن بزرگوار در كنار تبليغ رسالت خويش ، به مدارا با خلق خدا ماءمور
بود. امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:
جاء
جبرئيل الى النبى (صلى الله عليه و آله ) فقال يا محمد! ربك يقرئك
السلام و يقول لك دار خلقى
(408).
جبرئيل نزد پيامبر آمد و گفت : اى محمد! پروردگارت سلام مى رساند و مى
فرمايد: با خلق من مدارا كن .
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مى فرمايد:
ان
الله تعالى امرنى بمداراه الناس ، كما اءمرنى باقامه الفرائض
(409).
خداوند تعالى ، همان گونه كه مرا به برپايى واجبات دستور داده ، به
مدارا با مردم امر كرده است .
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) با ملايمت و مدارا، دلها را متحول و
جان ها را به حق متمايل كرد. نقل شده است كه عربى بيابانى نزد حضرت آمد
و از وى چيزى خواست . پيامبر چيزى به او داد، ولى آن مرد راضى نشد و
ناسپاسى و جسارت كرد. اصحاب پيامبر از رفتار آن مرد خشمگين شدند و
برخاستند تا با او برخورد كنند، ولى پيامبر به آنان اشاره كرد كه آرام
بگيرند. سپس اعرابى را با خود به خانه برد و مقدارى ديگر به او داد و
پرسيد: آيا راضى شدى ؟ مرد عرب كه وضع زندگى پيامبر و گذشت و بزرگوارى
او را ديد، گفت : آرى ، خدا خيرت دهد. آنگاه پيامبر به او گفت : آنچه
تو در مقابل اصحاب من بر زبان راندى ، موجب خشم آنها شد. مايلم اين
اظهار رضايت و تشكرت را در مقابل آنها بگويى تا ناراحتى و خشم آنها
نسبت به تو از بين برود. اعرابى پذيرفت و روز بعد به مسجد آمد. رسول
خدا (صلى الله عليه و آله ) رو به اصحاب خويش كرد و فرمود: اين مرد
اظهار مى كند كه از ما راضى شده است ؛ اين طور نيست ؟ اعرابى گفت :
چنين است . رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) رو به اصحاب كرد و گفت :
مثل من و اين مرد، مثل همان مردى است كه شترش رم كرده بود و مى گريخت .
مردم براى كمك به او دنبال شتر مى دويدند و فرياد مى كردند و اين كار
باعث مى شد شتر بيشتر فرارى شود. صاحب شتر مردم را بانگ زد كه مرا با
او بگذاريد كه من نسبت به او ملايم تر از شما هستم و خود مى دانم با او
چگونه رفتار كنم . پس مشتى علف برداشت و آرام آرام بدون آنكه فريادى
كند، به سوى شتر رفت و به راحتى مهار آن را در دست گرفت و در پى كار
خويش رفت . اگر ديروز زمانى كه آن اعرابى جسارت كرد، شما را به حال خود
گذاشته بودم ، به يقين اين بيچاره را مى كشتيد، در حالى كه در كفر به
سر مى برد و اهل آتش بود(410).
خاتم فرستادگان خدا، معدن و مركز حلم ، مدارا، گذشت و رحمت بود. او
رحمتى براى همه عالميان بود:
و ما
اءرسلناك الا رحمه للعالمين .(انبياء: 107)
ما تو را جز براى رحمت جهانيان نفرستاديم .
حضرت رسول مى فرمود:
بعثت
للحلم مركزا(411).
برانگيخته شده ام كه مركز حلم و بردبارى باشم .
انس بن مالك از يارانش مى گويد:
كان
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) من اءشد الناس لطفا بالناس
(412).
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) بيشترين لطف و محبت را به مردم داشت
.
43 - خاموشى
در زمينه تاءثير سكوت بر استوارى عقل ، از رسول خدا( صلى الله
عليه و آله ) نقل شده است كه فرمود:
اذا
راءيتم المؤمن صموتا فادنوا منه فانه يلقى الحكمه
(413).
هر گاه مؤمن را خاموش ديديد، به او نزديك شويد؛ زيرا حكمت القا مى كند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) در سفارشى به ابوذر مى فرمايد:
اءربع لا يصيبهن الا مؤمن : الصمت و هو اءول العباده ...(414).
چهار چيز است كه جز مؤمن به آنها دست نمى يابد: خاموشى كه گام نخست
عبادت است ... .
مردى خدمت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) آمد. حضرت به او فرمود:
آيا تو را به كارى راهنمايى كنم كه خداوند بدان وسيله تو را به بهشت
ببرد؟ عرض كرد: آرى ، اى رسول خدا! حضرت فرمود: از آنچه خداوند به تو
ارزانى داشته است ، بخشش كن ، عرض كرد: اگر خودم از كسى كه بدو بخشش مى
كنم ، نيازمندتر بودم ؛ چه ؟ حضرت فرمود: ستم ديده را يارى كن . عرض
كرد: اگر خودم از كسى كه يارى اش مى كنم ، ناتوان تر بودم ؛ چه ؟
فرمود: براى آدم نادان كار سازى كن (او را راهنمايى كن ). عرض كرد: اگر
خودم از او نادان تر بودم ؛ چه ؟ حضرت فرمود: زبانت را جز از خير،
خاموش نگه دار. آيا خوشحال نمى شوى كه يكى از اين خصلت ها در تو باشد
و تو را به بهشت رهنمون سازد(415).
معاذ بن جبل از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) درباره آنچه او را به
بهشت مى برد و از آتش دور مى گرداند، پرسيد. حضرت پاسخ او را داد تا
آنجا كه فرمود: آيا بنياد همه اينها را به تو خبر ندهم ؟ عرض كرد: چرا،
اى رسول خدا. پيامبر به زبان خود اشاره كرد و فرمود: اين را نگه دار.
عرض كرد: اى پيامبر خدا! آيا ما درباره آنچه مى گوييم ، بازخواست مى
شويم ؟ حضرت فرمود: مادرت به عزايت بنشيند. مگر مردم را چيزى جز درويده
هاى زبانشان ، به رو يا فرمود: به بينى در آتش مى افكند؟(416)
مرد عربى نزد پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) آمد و عرض كرد: يا
رسول الله ! عملى به من بياموز كه سبب شود به بهشت روم . حضرت فرمود:
((گرسنه را سير و تشنه را سيراب و امر به معروف
و نهى از منكر كن ! و اگر توانستى جز در راه خير، زبانت را نگه دار؛
زيرا تو بدين وسيله بر شيطان چيره مى شوى
(417).)) حضرت در كلام زيباى
ديگرى مى فرمايد: ((بنده به اوج ايمان نمى رسد،
جز آنكه زبان خويش را نگه دارد(418))).
سكوتش به درازا مى كشيد و بى ضرورت لب به سخن نمى گشود. خاموشى اش به
خاطر خودخواهى نبود. نكو گفتن را بهتر از سكوت و خاموشى را بهتر از بد
گفتن مى دانست
(419). همچنين مى فرمود:
خاموشى ، خردمندى است و خاموشى گزينان اندكند(420).
خداوند بنده اى را بيامرزد كه سخن نيكو گويد و بهره اى برد يا خاموش
ماند و سلامت ماند(421).
خاموشى او بسيار بود و جز به وقت نياز سخن نمى گفت . سخن زشت از او
شنيده نشد. هنگام خشم و خشنودى ، جز حق بر زبان جارى نمى كرد. از كسى
كه سخن ناروا مى گفت ، روى مى گردانيد(422).
44 دورانديشى
سيره و منطق عملى آن حضرت بر تفكر و تدبر استوار شده بود:
كان
رسول الله (صلى الله عليه و آله ) متواصل الاءحزان ، دائم الفكره و لا
يتكلم فى غير حاجه طويل السكوت
(423).
پيامبر پيوسته اندوهگين بود و هماره مى انديشيد و جز به نياز سخن نمى
گفت و بسيار سكوت مى كرد.
آن حضرت هميشه در حال انديشيدن بود و هيچ كارى را بدون فكر انجام نمى
داد. زبان خود را از سخنان بى مورد باز مى داشت و بجا سخن مى گفت . خود
را از پرحرفى و گفتن مطالب بى فايده دور مى داشت . سخن نمى گفت ، مگر
در جايى كه اميد ثواب در آن داشت
(424).
انسانى كه اهل تفكر باشد، اهل سخنان بى فايده نيست و پيامبر چنين بود.
حضرت امام حسين (عليه السلام) مى فرمايد از پدرم ، اميرمؤمنان على
(عليه السلام) درباره سكوت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) پرسيدم .
فرمود:
سكوت آن حضرت بر چهار چيز بود: بردبارى ، دورانديشى ، اندازه نگاه دارى
و تفكر.
سكوتش در اندازه نگاه دارى از آن رو بود كه همه مردم را به يك چشم
ببيند و يكسان به گفتار هم گوش دهد، ولى سكوتش در تفكر آن بود كه در
چيزهاى باقى و فانى فكر مى كرد. بردبارى و شكيبايى اش براى او با هم
جمع شده بود. به همين جهت ، هيچ چيز او را به خشم نمى آورد و بر نمى
انگيخت . دورانديشى براى او در چهار چيز فراهم آمده بود. به كارهاى نيك
چنگ مى زد تا ديگران به او اقتدا كنند. از كارهاى زشت دورى مى كرد تا
مردم از آن بپرهيزند. در انتخاب راءى صحيح براى اصلاح كارهاى امت ، مى
كوشيد و به آنچه خير دنيا و آخرت در آن بود، قيام مى كرد(425).
از امام صادق (عليه السلام) نقل است كه مردى خدمت پيامبر آمد و عرض
كرد: اى رسول خدا، مرا نصيحت كن و به من اندرزى ده ! حضرت فرمود: اگر
نصيحت كنم ، عمل مى كنى ؟ مرد گفت : آرى . باز پيامبر سخن خويش را
تكرار كرد و مرد پاسخ مثبت داد. بدين ترتيب ، حضرت سخن خود را سه بار
تكرار كرد و مرد نيز اعلام آمادگى كرد. گويا پيامبر با اين كار مى
خواست به وى بفهماند كه آنچه مى خواهد بگويد، بسيار مهم است و نصيحت با
ارزشى است . پس حضرت در ادامه فرمود:
فانى
اوصيك اذا اءنت هممت باءمر فتدبر عاقبته ، فان يك رشدا فامضه و ان يك
غيا فانته عنه
(426).
من تو را سفارش مى كنم به اين كه هر زمان تصميم به انجام كارى گرفتى ،
در عاقبت آن كار بينديشى . پس چنانچه عاقبت آن رشد بود (و كار درست و
صحيحى بود)، انجامش بدهى و اگر عاقبت آن كار گمراهى و تباهى بود، از آن
دست بكشى و آن را رها كنى .
در حديث ديگرى ، امام باقر (عليه السلام) نقل مى كند:
مردى خدمت پيامبر رسيد و تقاضاى آموختن چيزى كرد. حضرت او را به قطع
اميد از آنچه در دست مردمان است ، نصيحت كرد كه اين روحيه بى نيازى نقد
است . مرد از حضرت خواست افزون بر آن نيز مطلبى به او بياموزد. حضرت او
را به پرهيز از طمع كه فقر نقد است ، سفارش كرد. مرد چيزى بالاتر خواست
. حضرت فرمود: هر زمان كه تصميم به انجام كارى گرفتى ، در عاقبت آن
بينديش . پس اگر خير و رشد بود، آن را پى بگير و اگر گمراهى و تباهى
بود، از آن دورى كن
(427).
45 - فصاحت و بلاغت
فصاحت و بلاغت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) مثال زدنى است
. ايشان متناسب با زمان و حال مخاطبان سخن مى گفت . ميان ايشان و
شنوندگان ، تفاهم كامل برقرار مى شد. پيامبر بزرگ ما در شيوايى سخن ،
مقامى والا داشت . گفتارش ، نغز و سخنانش ، حكيمانه بود. با هر طايفه
اى از عرب ، با زبان ويژه اش سخن مى گفت و اصول بلاغت آن را به خوبى
رعايت مى كرد(428).
اصحاب به او گفتند: ما فصيح تر از شما نديده ايم . حضرت فرمود: چرا
چنين نباشم ؟ (آنگاه دلايل اين امر را بر شمرد) از طايفه قريش به وجود
آمده ام ؛ در قبيله بنى سعد پرورش يافته ام و قرآن به زبان من نازل شده
است
(429).
ام معبد در وصف پيامبر اعظم (صلى الله عليه و آله ) مى گويد:
سخنانش شيرين و خالى از هر نوع ناهنجارى است . كلمات او گويى دانه هاى
درى است كه به رشته اى چيده و مرتب كرده باشند(430).
ابن عباس هم مى گويد:
پيامبر هنگامى كه سخن مى گفت يا پرسشى را پاسخ مى داد، سه مرتبه آن را
تكرار مى كرد تا مردم خوب آن را بفهمند(431).