فصل 8: سخنان حكيمانه و روشهاى سازنده
سخنان حكيمانه و روشهاى سازنده
سلمان فارسى را، داناى به احكام دو كتاب آسمانى، يعنى انجيل و قرآن، و
بهبيان امام صادق(ع) داناى به معارف شريعتحضرت عيسى(ع) و پيامبر
اسلامدانستهاند (1) .
«فضل بن شاذان» هم گفته: كسى از سلمان در اسلام، فقيهتر و عالمتر
نبودهاست (2) .
امام على(ع) هم سلمان را: لقمان حكيم امت ناميده است (3) .
و امام صادق(ع) نيز فرموده است: علم و دانش سلمان، درياى مواج بىپاياناست
(4) .
اكنون از داناى به احكام دو شريعت، فقيهترين افراد امت، لقمان
حكيممسلمانان و درياى بىكران علم ودانش و حكمت، غير از اينكه در فصلهاى
ديگراين كتاب، مطالبى را بررسى كرديم، در اين فصل بهطور جداگانه، سخنان
آموزنده وحكيمانه اين صحابى جليلالقدر را، در زمينه مسايل اعتقادى، اخلاقى و
اجتماعى،مورد مطالعه و بررسى قرار مىدهيم:
1- شكرگزارى
عبدالله بن سنان، از امام صادق(ع) روايت كرده، كه آن حضرت فرمود:
سلمانخطابهاى ايراد كرد و گفت: حمد خدايى را كه مرا به دين خويش هدايت كرد،
پساز آنكه در اين وادى نبودم و مستوجب آتش مىشدم. تا اينكه خداوند
مهربانمحبتخويش را در قلب من قرار داد، و در حالى كه گرسنه و تشنه بودم و قوم
وخويشم مرا طرد كردند و هيچ مال و مركبى نداشتم، به حضور محمد(ص) رسيدم،علم و
عرفان آموختم، و نشانههايى بدست آوردم، كه معلوم شد خداوند مرا ازگمراهى و آتش
نجات داده، و به دنياى معرفت اسلام وارد شدم... (5) .
2- كار جانشينى
على بن يونس عاملى، از سبط بن جوزى روايت مىكند: گروهى از اصحابپيامبر(ص)
از سلمان سؤال كردند: كار جانشينى رسول خدا(ص) بعد از آنحضرت به عهده كيست؟
سلمان اشعارى خواند كه ترجمه آن چنين است:
گمان نمىكنم اين مقام از خاندان هاشم، و از ميان آنان متعلق به
غير«ابوالحسن - ع» باشد.
آيا على(ع) اول كسى نيست، كه به سوى قبله نماز خواند؟ و نيز از همه مردم
بهاحكام و آداب دين داناتر است؟
در ميان مردم كسى نيست كه همه گونه خير و صلاح در او جمع شده باشد، وداراى
همه فضائل و كمالات انسانى، چون على(ع) باشد.
اصحاب با شنيدن اين سخن از سلمان، به سوى «سقيفه» حركت كردند، اماوقتى آنجا
رسيدند، ديدند كار از كار گذشته بود، بدين جهتباز گشتند و خبر كارانجام شده را
به اطلاع سلمان رساندند، وى گفت: كردند و نيك نكردند (6) .
3- فرار از قرآن!
«محمد بن حكيم» مىگويد: در حضور امام باقر(ع)، سخن از سلمان به ميانآمد،
آن حضرت فرمود: او سلمان محمدى(ص) بود، به راستى سلمان از خاندانما اهل بيت(ع)
است، سلمان بارها به مردم مىگفت: شما از آغوش قرآن گريختيدو به احاديث پناه
برديد، چون قرآن را كتابى يافتيد كه دقيق است و شما را در اموركوچكى مثل: شكاف
روى هسته خرما، پوست نازك ميان خرما و هسته آن، نوارنازك نخى و چيزى كه به
اندازه دانه «خردل» است، به حساب مىكشد، و ايندقيقكارى براى شما سنگين بود،
بدين جهتبه طرف احاديثشتافتيد (به گماناينكه براى شما) گشايش و راه آسانترى
وجود دارد (7) .
4- نمونه زن مؤمن
در تفسير آيه: خداوند براى اهل ايمان، زن فرعون را مثال زده (8)
چون فرعون بهخاطر ديندارى او را شكنجه مىداد، سلمان مىگويد: آن زن را زير
آفتاب داغشكنجه مىدادند، و هرگاه او را رها مىكردند و كنار مىرفتند،
فرشتگان الهى بر اوسايه مىانداختند و آن زن خانهاى را كه در بهشتبرايش ساخته
بودند، مشاهدهمىكرد (9) .
5- محروميت از نماز شب
كسى براى راهنمايى به سلمان فارسى مراجعه نمود و گفت: اى ابوعبدالله!علت
چيست كه من براى خواندن نماز شب توانايى ندارم و اين توفيق از من سلبشده است؟
سلمان پاسخ داد: در روز گناه و نافرمانى خداوند را انجام مده. البته مردى هم
بهحضور اميرمؤمنان(ع) رسيد و گفت: من از نماز شب محروم هستم.
امام على(ع) هم فرمود: تو مردى هستى، كه گناهانت دست و پاى تو را بستهاست
(10) .
6- قلب و پيكر
ابوبخترى، از سلمان روايت مىكند، كه وى مىگفت: داستان قلب انسان و پيكراو،
مانند شخص نابينا و رفيق زمينگير او مىباشد، زيرا شخص زمينگير چشم داردولى كمر
و قدرت حركت ندارد، كه بتواند برخيزد و ميوه را از شاخه درختبچيند،اما چون چشم
دارد رفيق نابيناى خود را راهنمايى مىكند، او ميوه را مىچيند وخود مىخورد
وبه رفيق زمينگير هم مىخوراند (11) .
اين سخن حكيمانه سلمان، غير از اينكه هماهنگى و لزوم همكارى در عناصروجودى
شخص انسان را براى پيشرفت كارها و رسيدن به نيازمنديها بيان مىكند،ضرورت
هماهنگى و تعاون افراد و عناصر انسانى را در ساختار جامعه بشرى روشنمىگرداند،
چنانكه شاعر هم سروده است:
يكى چشم و آن ديگرى، پا شويم به هر جا كه بايد، در آنجا شويم
يك آييم ما هر دو تن، زان سپس به هر كار ما را بود، دست رس
حكيمانه گفت و پذيرفت، لنگ رهيدند آن هر دو، از قيد و ننگ
به گيتى اگر بنگرى، فى المثل همه خلق، در حكم كور و شل (12)
7- ميهمان ناشكر!
حضرت عبدالعظيم بن عبدالله حسنى(ع) از اجداد خود (13) و آنان از
امام على(ع)روايت مىكنند: سلمان، ابوذر را به خانه خويش دعوت كرد، اما بيش از
دو عدد نانسر سفره نگذاشت!
ابوذر، كه از اين پذيرايى ساده و زاهدانه تعجب كرده بود، نانها را اندكى
جابجانمود و غير از آن چيز ديگرى را مشاهده نكرد!
سلمان كه متوجه رفتار انتظارمندانه ابوذر شده بود، گفت: ابوذر! چرا اين دو
عددنان را اين طرف و آن طرف مىكنى؟
ابوذر گفت: بيم داشتم كه مبادا نانها درست پخته نشده باشد!
سلمان با ديدن آن رفتار سختخشمناك شد و گفت: با چه جراتى نانها را زير ورو
كرده، و ناسپاسى مىكنى؟ به خدا سوگند، براى تهيه همين نان، آب، فرشتگانمامور
انتقال آب به بادها، و انتقال بادها به ابرها و تبديل ابرها به بارانى كه به
زمينمىبارد، تلاش كردهاند، رعد جهيدن كرده، و بالاخره زمين و چوب و آهن
وحيوانات و آتش و هيزم و نمك و عناصرى كه نمىتوان شمرد، فعاليت و
همكارىكردهاند، تا اين نان پديد آمده است. آن وقت چگونه مىتوانى شكر اين همه
نعمترا به جا آورى؟
«ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا تو نانى به كف آرى و به غفلت
نخورى
همه از بهر تو، سر گشته و فرمان بردار شرط انصاف نباشد، كه توفرمان نبرى»
(14)
ابوذر، با شنيدن سخنان حيكمانه سلمان، گفت: نخستبه درگاهى الهى توبه
ودرخواست آمرزش مىكنم، و نيز از رفتارى را كه ناپسند مىدارى، از تو
پوزشمىطلبم (15) .
اين نكته قابل توضيح است كه: امام صادق(ع) فرموده است: هرگاه كسى ازبرادران
دينى به خانهات آيد، با هر چه موجود است او را پذيرايى كن، اما چنانچهخود او
را دعوت كردهاى، اگر چه با زحمت هم شده، بايد درست از ميهمانپذيرايى نمايى
(16) تا حق ميهمان ضايع نگردد.
بنابراين، سلمان هم با توجه به اينكه خود، ابوذر را دعوت نموده، مىبايست
ازاو پذيرايى مناسب به عمل آورد، در حالى كه ملاحظه كرديم، بر خلاف اين
وظيفهرفتار نموده است.
در اين صورت، عمل سلمان را چگونه بايد توجيه كرد؟ بايد بگوييم: سخن
امامصادق(ع) در شرايط عادى و براى افراد معمولى است، در حالى كه «زهد
سلمان»او را در مقام شخصيت فوقالعاده و استثنايى قرار داده، به خصوص اگر
اينميهمانى در زمان استاندارى وى بر «مداين» صورت گرفته باشد، كه در اين
صورتمقام بلند و موقعيتخاص وى، نسبتبه مردم و جامعه اسلامى،
اينگونهمراقبتهاى اخلاقى و اجتماعى را، مىطلبيده است.
8- ميهمانان پر توقع
ابووائل، مىگويد: من با دوستى كه همراه داشتم، به خانه سلمان فارسى
واردشديم، و مدتى نزد او مانديم تا اينكه وقت غذا خوردن رسيد.
سلمان گفت: اگر رسول خدا(ص) مرا از تكلف (خويشتن را براى ميهمان بهزحمت
زياد انداختن) منع نكرده بود، براى شما زحمت زياد مىكشيدم (و پذيرايىمناسب
انجام مىدادم)، آنگاه سفره را پهن كرد، و سپس نان و نمك سادهاى كه باآن نمك
چيزى مخلوط نشده بود، آورد.
اما رفيق من گفت: اگر مقدارى «مرزه» يا «اوشن» بود كه با نمك
مخلوطمىكرديم، وضع غذا بهتر مىشد.
سلمان، با شنيدن اين تقاضا آفتابه خود را فرستاد، تا نزد كاسب گروگان
بگذارند وسبزى خشك «مرزه» يا «اوشن» تهيه شد. وقتى غذا خوردن را به پايان
رسانديمدوست من گفت: حمد خداوندى را كه ما را با خوردن اين غذا، قانع و سازگار
قرارداد.
اما سلمان، با شنيدن چنين ستايشى از ميهمان پرتوقع گفت: اگر با خوراك
موجودقانع و سازگار بودى، آفتابه من به گروگان نمىرفت (17) .
آرى، سلمان مىخواست، سخن رسول خدا(ص) كه فرموده بود: من افرادزحمتساز و
دردسرآور را دوست نمىدارم (18) و هم چنين فرموده بود: نحن
معاشرالانبياء و الاولياء، برآء من التكلف (19) را لباس عمل پوشانده
باشد.
9- شش چيز عجيب!
امام صادق(ع) فرموده است: سلمان فارسى مىگفت: من از شش چيز تعجبمىكنم: سه
چيز مرا به خنده مىاندازد، و سه چيز مرا به گريه وادار مىكند!
اما آن سه چيزى كه موجب گريه من مىشود: جدايى از دوستانم محمد(ص) وحزب و
ياران صالح او، وحشت از شروع روز قيامت، و آنگاه كه در پيشگاه خداوندقرار
مىگيرم، مىباشد.
اما آن سه چيزى كه سبب خنده من مىشود: وضع افرادى است كه دنبال
دنيامىروند، اما مرگ آنها را دنبال مىكند، كسى كه از خود و خدا غافل است اما
هرگزخداوند او را و اعمال او را مورد غفلت و فراموشى قرار نمىدهد، و كسى كه
باقهقهه دهان خود را پر از خنده مىكند، و نمىداند خداوند از او راضى يا
خشمناكاست! (20) .
10- حالت چطور است؟
«ابن مسيب» روايت مىكند: اميرمؤمنان(ع) يك روز از خانه خارج شد و باسلمان
برخورد كرد، فرمود: حالت چطور است، اى ابو عبدالله؟
سلمان گفت: سر از خواب بر داشتم، در حالى كه در چهار غم و فكر به سر مىبرم!
امام على(ع) فرمود: چه غم و غصههايى دارى؟
سلمان جواب داد: غم وغصه افراد خانواده كه نان مىخواهند و
نيازمنديهايىدارند، به فكر خداوند متعال بودم كه از من اطاعت مىخواهد، در فكر
و غم كارشيطان بودم كه به گناه راهنمايى مىكند، و نيز در فكر كار ملك موت بودم
كه از منروح طلب مىكند!
امام على(ع) فرمود: سلمان! به تو مژده مىدهم كه براى هر يك از اين فكرها
وغمها، در پيشگاه خداوند داراى درجه و مقامهايى خواهى بود. زيرا من هم يك روزبه
حضور رسول خدا(ص) رسيدم و آن حضرت به من فرمود: در چه حالى به سرمىبرى؟
گفتم: غير از آب چيزى ندارم، و غم و غصه دو كودكانم حسن و حسين(ع) مرارنج
مىدهد.
رسول خدا(ص) فرمود: اى على(ع)! غم و غصه عيال پوششى از آتش دوزخاست،
اطاعتخداوند امان از عذاب، صبر بر تهيدستى و نادارى جهاد و بلكه بالاتراز
شصتسال عبادت است، و به فكر مرگ بودن كفاره گناهان مىباشد.
اى على(ع)! اين را بدان، كه روزى بندگان به عهده خداوند متعال است، و غم
وغصه تو به حال آنان نفع و ضررى ندارد، اما تو از اين غمخوارى پاداش مىبرى،
درعين حال، سختترين غمها، غم و غصه عيال و اعضاى خانواده است (21)
.
11- كيف اصبحت؟
«جابر بن عبدالله انصارى» مىگويد: به سلمان گفتم: شب را چگونه به
صبحآوردى؟
سلمان گفت: چگونه شب را به صبح مىآورد، كسى كه پايان كار او مرگ است؟خانه
او قبر خواهد بود، جانوران داخل زمين همسايگان وى، و اگر خداوند او رامشمول
غفران خويش قرار ندهد، آتش جايگاه او است؟! (22) .
12- ظلم به مردم
جرير بن عبدالله مىگويد: به درختى عبور كردم، كه شخصى زير آن خوابيده
وپارچهاى را روى خود انداخته بود، اما به خاطر گردش خورشيد، آفتاب روى آنشخص
مىتابيد، من پارچه را روى او كشيدم، اما وى در آن حال بيدار شد و منمتوجه شدم
او سلمان فارسى است، و خدمتخود را در حق او توضيح دادم.
آنگاه سلمان، بدينگونه به نصيحت من پرداخت: اى جرير! در برابر خداوندمطيع
و فروتن باش، زيرا هر كس در دنيا در برابر خداوند فروتن و تسليم باشد،
روزقيامتخداوند به او مقام بلندى خواهد داد.
اى جرير! مىدانى ظلمات روز قيامت از چيست؟
گفتم: نمىدانم.
سلمان گفت: ظلم الناس بعضهم بعضا فى الدنيا.
ظلم و ستم مردم در دنيا نسبتبه هم، موجب تاريكى و ظلمات روز قيامتمىشود
(23) .
13- زيان حرف زياد
سلمان فارسى مىگويد: اكثر الناس ذنوبا يوم القيامة، اكثر هم كلاما فى
معصيةالله (24) .
گناه افرادى روز قيامتبيشتر خواهد بود، كه بيش از ديگران در راه گناه
ومعصيتخداوند سخن گفته باشند.
14- سجده و همنشينى
سلمان مىگويد: اگر لذت سجده در برابر خداوند متعال، و همنشينى با افرادخوش
سخن نبود، كه عطر سخن آنان چون بوى خرماى تازه دلاويز است، آرزوىمرگ مىكردم
(25) .
15- عذاب قبر
امام محمد باقر(ع) روايت كرده: كسى نزد سلمان فارسى رفت و گفت: براى منچيزى
بيان كن، اما سلمان در برابر او سكوت كرد، آن مرد بار دوم درخواستخودرا تكرار
كرد، ولى سلمان باز هم سكوت كرد! بدين جهت آن مرد پشتخويش را بهسلمان كرد تا
از نزد او برگردد، اما در آن حال قرائت مىكرد: آنهايى كه آيات دوشن مارا كه ما
براى هدايتخلق نازل كرديم، كتمان نمودند.. (26) .
سلمان با شنيدن اين آيه قرآن، او را صدا زد (و در حالى كه وضع فكرى آنشخص
را مىدانست) گفت: ما اگر كسى را امين يافتيم، براى او مطالبى بيانمىكنيم،
اما به تو مىگويم: خود را براى «نكير» و «منكر» كه در قبر به سراغ تومىآيند
آماده كن.
آنان از تو درباره پيغمبر(ص) و «سفارشهاى او» سؤال مىكنند، اگر شك وترديدى
كردى، يا زير بار نرفتى، با پتك آهنين به سر تو مىزنند كه خاكستر مىشوى!
مرد گفت: بعد از آن چه مىشود؟
سلمان گفت: بعد زنده مىشوى و مورد عذاب و مجازات قرار مىگيرى.
مرد گفت: نكير و منكر چه كسانى هستند؟
سلمان گفت: آن دو مامورداخل قبر مىباشند.
مرد گفت: مگر فرشتگان در قبر هم مردم را عذاب مىكنند؟
سلمان گفت: آرى، چنين است (27) .
16- ميزان عمل
امام صادق(ع) فرموده است: ميان مردى (كه گرفتار روحيه نژادپرستى بود، وفضايل
افراد غير عرب را نمىپذيرفت) با سلمان فارسى گفت و گوى تندى واقعشد.
آن مرد گفت: تو كيستى، و من كيستم؟!
سلمان (با بيان حكيمانه و هوشمندانه) پاسخ داد: اما اول پيدايش من و تو
نطفهنجسى است، و آخر كار من و تو هم لاشه گنديدهاى خواهد بود، اما وقتى
روزقيامت فرا رسد و ميزان عمل برقرار گردد، هر كس كفه ميزان عمل او سبك بود،
اوپست و فرومايه است، و كسى كه ميزان عمل او سنگين بود، كريم و بزرگوار
خواهدبود (28) .
17- ارتباط ارواح
«سعيد بن مسيب» روايت مىكند: سلمان و عبدالله بن سلام، به هم رسيدند و
باهم قرار گذاشتند، هر يك جلوتر از ديگرى از دنيا برود، از وضعى كه در جهان پس
ازمرگ براى او پيش مىآيد، به كسى كه هنوز زنده است، اطلاع دهد.
عبدالله بن سلام گفت: اين كار چگونه ممكن است؟
سلمان گفت: ان ارواح المؤمنين فى برزخ الدنيا من الارض تذهب حيثشائت، و نفس
الكافر فى سجين (29) .
ارواح اهل ايمان، در «برزخ» دنيا كه روى زمين است (به سر مىبرند) و هر
جابخواهد مىروند، اما جان افراد كافر در «عذاب سجين» (30) و حبس و
زندان گرفتارمىباشند.
18- آموختن ضرورى
«ابوبخترى» روايت مىكند: سلمان به «حذيفه يمان» گفت: ان العلم كثير،
والعمر قصير، فخذ من العلم ما تحتاج اليه فى امر دينك، ودع ما سواه و لا تعانه
(31) .
دامنه علم و دانش وسيع است، اما عمر انسان كوتاه مىباشد. بنابراين، علمى
رابياموز كه در راه ديندارى خود بدان احتياج دارى، و به علوم ديگر توجه
نداشتهباش و آن را رها كن.
19- بيمارى و گرفتارى مؤمن
سعيد بن مسيب مىگويد: با سلمان، به عيادت دوست او كه از قبيله «بنى
كنده»بود رفتيم، سلمان با مشاهده آن دوستبيمار گفت: ان الله تعالى يبتلى
عبدهالمؤمن بالبلاء، ثم يعافيه، فيكون كفارة لما مضى، فيستعتب فيما بقى
(32) .
خداوند متعال، بنده مؤمن خود را به بلا و بيمارى مبتلا مىكند، سپس او
راعافيت مىبخشد، و اين بيمارى كفاره گناهان گذشته او مىگردد، و از آن پس
راهتوبه و پاكى را پيش مىگيرد.
20- براى عبور از صراط
سلمان نامهاى براى «ابودرداء» ارسال داشت و در آن نوشت: برادرم! بپرهيز
ازجمعآورى ثروت زياد دنيا، كه نتوانى شكر و حق آن را ادا كنى، زيرا من از
رسولخدا(ص) شنيدم، كه مىفرمود: روز قيامت ثروتمندى را كه با ثروت خود،
اطاعتخداوند را انجام داده، در حالى كه ثروت او در برابرش قرار دارد، حاضر
مىكنتد،آنگاه صراط مانع عبور او مىشود، اما مال و ثروت به او مىگويد: عبور
كن چونحق خدا را كه در من بود ادا كردهاى.
سپس ثروتمندى را كه با مال خود اطاعتخداوند را انجام نداده، با دارايى او
كهبر كتف او قرار داده شده، حاضر مىكنند، اما صراط مانع عبور او مىشود، آن
وقتمال و ثروت او به او مىگويد: واى به حال تو! چرا حق خدا را از من
نپرداختى؟ وخلاصه به سرزنش و هلاكت او مىپردازند (33) .
21- حساب خواب
زمخشرى مىنويسد: سلمان فارسى مىگفت: انى لاحتسب نومتى، كما احتسبيقظتى
(34) .
من حساب خواب خود را هم دارم، همانطور كه حساب بيدارى (و فعاليتروزانه و
كارهاى) خود را دارم.
22- اهميت امانت
هم چنين، زمخشرى مىنويسد: كسى به سلمان گفت: فلانى براى تو سلام رساند.
سلمان گفت: اما انك لولم تفعل، لكانت امانة فى عنقك! (35) .
اگر سلام او را نرسانده بودى، امانتى به عهده تو مىماند، كه آن را ادا
نكرده بودى!
23- دعاى بعد از غذا
امام باقر(ع) فرموده است: پيوسته شيوه سلمان اين بود كه، هرگاه دست از
غذاخوردن مىكشيد، مىگفت: خدايا! غذاى فراوان و پاكيزهاى به من عطا كردى، آن
راافزون گردان، و من سير و سيراب شدم، آن را بر من گوارا كن (36) .
24- درد پسند
در روايتى آمده است، هرگاه سلمان مريض مىشد، به او مىگفتند:
مىخواهيمبراى تو طبيب بياوريم.
سلمان مىگفت: طبيب (خداوند) خود مرا بيمار كرده است.
مىگفتند: از خداوند عافيت و سلامتى خود را درخواست كن.
سلمان پاسخ مىداد: او به وضع و حال من آگاه است و احتياج به درخواستمن
ندارد (37) .
البته سلمان، با توجه به مقام زهد و عرفان بلند خويش، كه گوياى مقام رضا
وتسليم او در برابر ذات مقدس خداوند است، و «پسندد آنچه را جانان پسندد»
اينسخن را بيان داشته است، اما براى افراد معمولى و شرايط عادى در
روايتمىخوانيم:
امام صادق(ع) فرمود: عليك بالدعاء، فان فيه شفاء من كل داء (38)
.
هرگز دعا را فراموش نكنيد، زيرا در «دعا» شفاى هر دردى وجود دارد.
25- گسترش سلام
از امام صادق(ع) روايتشده، كه سلمان فارسى رحمةالله عليه بارها
مىگفت:افشوا سلام الله، فان سلام الله لا ينال الظالمين (39) .
سلام الهى را پيوسته گسترش دهيد (به همه كس سلام كنيد و نگران نباشيد) زيرا
سلامالهى، به حال ظالمان سودى نخواهد بخشيد.
26- خطر حرص زياد
سهل بن حنيف، مىگويد: ميان سلمان و شخصى، بحث و گفت و گويى واقعشد، (وقتى
سلمان ديد آن شخص زير بار حق نمىرود) گفت: خدايا! اين شخص رازنده بدار، تا به
يكى از سه مصيبت گرفتار گردد. اما وقتى خشم او فرو نشست،سؤال كردم: اى ابو
عبدالله! مىخواستى در حق او چه نفرينى كنى؟
سلمان پاسخ داد، فقط براى تو بيان مىكنم، مصيبتهاى سهگانه: فتنه دجال،
وفتنه كسى كه او را كفن مىكند، و فتنه حرص شديدى است كه چنان بر مردم
مسلطمىشود، كه در آن حال هر بلايى به سر آنها آيد (و هر ضربه دينى ببينند)
نگرانىنخواهند داشت (40) .
27- نماز شب
در روايتى مىخوانيم: كسى از سلمان تقاضا كرد، او را راهنمايى كند، كه
چهخصلتهايى را به كار گيرد، تا موجب تقويت روابط ميان خلق و خدا گردد؟
سلمان سفارش كرد: سلام را گسترش دهد، نيازمندان را اطعام كند، و آن گاه
كهمردم در خواب به سر مىبرند، به نماز شب و راز و نياز با خداوند برخيزد
(41) .
28- طبيب مؤمن
ابو سعيد وهبى، روايت مىكند كه سلمان مىگفت: وضع هر شخص مؤمن دردنيا، مثل
وضع مريضى است كه، طبيب او همراه اوست، و درد و درمان او رامىداند. هرگاه آن
مريض مىخواهد غذاى نابابى را كه به ضرر وستبخورد، او رااز آن غذا باز
مىدارد، و مىگويد: به آن نزديك مشو كه موجب هلاكت تو مىگردد،و بالاخره آن
طبيب پيوسته مراقب او مىباشد، تا بهبودى يابد.
آرى، وضع يك مؤمن هم چنين است، در دنيا به خيلى چيزها و كارها تمايلپيدا
مىكند، اما خداى مهربان او را از آنها باز مىدارد، تا بدين وسيله سالم
بماند،اعمال او موجب رضايتخداوند قرار گيرد، و خداوند او را به بهشت وارد
گرداند (42) .
29- آموزش حكمت
ميمون بن مهران، روايت كرده است: حذيفة بن يمان و سلمان فارسى، به خيمهزن
عربى از طايفه «نبط» وارد شدند، و از او سؤال كردند: در خيمه جاى پاك وطاهرى
هست، تا آنان نماز بخوانند؟
زن عرب پاسخ داد: براى خواندن نماز، قلب خويش را پاك گردانيد. آنگاه يكىاز
آنان گفت: سخن حكيمانه اين زن را بگير و به كار ببند، اگر چه اين سخن حكيمانه،
ازقلب زن كافرى تراوش كرده است (43) .
1. نفسالرحمن، ص 218; الدرجات الرفيعة، ص 211; شرح نهجالبلاغه ابن ابى
الحديد، ج 18، ص 36.
2. الدرجات الرفيعة، ص 211.
3. شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحديد، ج 18، ص 36.
4. الاختصاص، ص 8; الدرجات الرفيعة، ص 209; نفس الرحمن، ص 128.
5. الدرجات الرفيعة، ص 218; بحارالانوار، ج 22، ص 387.
6. نفسالرحمن، ص 545; صراط المستقيم الى مستحق التقديم، ج 1، ص 205.
7. الدرجات الرفيعة، ص 210; بحارالانوار، ج 22، ص 385.
8. سوره تحريم، آيه 11.
9. حلية الاولياء، ج 1، ص 206; مجمعالبيان، ج 10، ص 319.
10. نفسالرحمن، ص 325; التوحيد للصدوق، ص 97.
11. حلية الاولياء، ج 1، ص 205 و فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 122.
12. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 123.
13. رجوع كنيد به: زندگى حضرت عبدالعظيم(ع) اثر ديگر اينجانب.
14. سعدى، كليات، ص 53.
15. نفس الرحمن، ص 523.
16. بحارالانوار، ج 72، ص 453 و رجوع كنيد به كتاب ديگر اينجانب: اخلاق
خانواده، ج1، فصل: آدابمهماندارى در اسلام.
17. شرح نهجالبلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص 155; بحارالانوار، ج 22، ص 384.
18. بحارالانوار، ج 72، ص 454.
19. بحارالانوار، ج 70، ص 394.
20. الاختصاص، ص 225; نفس الرحمن، ص 515; حلية الاولياء، ج 1، ص 207.
21. نفسالرحمن، ص 533; جامعالاخبار، ص 107، فصل 49.
22. نفس الرحمن، ص 532; جامعالاخبار، فصل 49، ص 106; حلية الاولياء، ج 1، ص
187.
23. حلية الاولياء، ج 1، ص 202; الدرجات الرفيعة، ص 217.
24. فتاوى صحابى كبير سلمان، ص 106.
25. بحارالانوار، ج 22، ص 384; نفس الرحمن، ص 517.
26. سوره بقره، آيه 159.
27. بحارالانوار، ج 6، ص 235; نفس الرحمن، ص 518.
28. الدرجات الرفيعة، ص 212; علل الشرايع، ص 276.
29. نفس الرحمن، ص 524; صفوة الصفوة، ج 1، ص 551.
30. اشاره به آيه 8، سوره مطففين.
31. حليةالاولياء، ج 1، ص 189.
32. حليلة الاولياء، ج 1، ص 206.
33. نفس الرحمن، ص 547.
34. ربيعالابرار، ج 1، ص 39.
35. ربيعالابرار، ج 1، ص 39; حلية الاولياء، ج 1، ص 201.
36. مكارم الاخلاق، ص 143.
37. نفس الرحمن، ص 548.
38. بحارالانوار، ج 90، ص 295.
39. اصول كافى، ج 2، ص 644.
40. حلية الاولياء، ج 1، ص 199.
41. حلية الاولياء، ج 1، ص 204.
42. حلية الاولياء، ج 1، ص 207 و 206.
43. حلية الاولياء، ج 1، ص 207 و 206.