فصل 2: شخصيت ماندگار
شخصيت ماندگار
تن آدمى شريف است، به جان آدميت نه همينلباس زيباست، نشان آدميت
اگرآدمى به چشم است و زبان و گوش و بينى چه ميان نقش ديوار و ميان آدميت
به حقيقت آدمى باش و گرنه مرغ باشد كه همان سخن بگويد، به زبان آدميت
طيران مرغ ديدى، تو زپايبند شهوت به درآى تا ببينى، طيران آدميت
اگر اين درنده خويى، ز طبيعتتبميرد همه عمر زنده باشى، به روان آدميت
(1)
ابو عبدالله، سلمان خير، معروف به «سلمان فارسى» صحابى بزرگ و
ممتازپيغمبر(ص) مسلمان وارسته و با عظمتى است، كه مقام والا و بلند او را همه
مورخانمسلمان، اعم از شيعه و اهل سنت در كتابهاى خود، مورد تاييد و ستايش قرار
دادهاند.
در اين فصل، برخى از ويژگيهاى والاى او را، كه در عظمت و بلندى مقام وى
نقشاساسى داشته، تحت عنوان «شخصيت ماندگار» مورد مطالعه قرار مىدهيم.
اما توجه به اين معنا هم لازم است كه، واژه «شخصيت» تا آنجا كه اطلاع
داريم،عنوانى است، كه از حدود قرن نوزدهم ميلادى، آنگاه كه دانش روانشناسى و
جامعهشناسى در قالب كلاسيك قرار گرفته، بيشتر براى خود «عنوان علمى» يافته، و
عمومااز لحاظ روانشناسى و جامعهشناسى، مورد بحث و بررسى قرار گرفته است
(2) .
در عين حال، چون براى نمودار ساختن استعدادهاى ذاتى و اكتسابى افراد، درقالب
ارزشهاى متعالى انسانى و جنبه كاربردى درخشش و عظمت معنوى، عنوانشخصيتبه كار
مىرود، و نيز هر دانشمندى از نقطه نظر خويش مىتواند، از «واژهشخصيت» مفهوم
و برداشت متفاوتى داشته باشد، ما به مناسبترين تعريفى كه در«روان شناسى» براى
اين عنوان صورت گرفته و جنبه عمومى آن را مىتواند عهدهدارباشد، بسنده
مىكنيم.
بنابراين، مىتوان گفت: «شخصيت هر فرد، كل خصايص بدنى و ذهنى و عاطفى
واجتماعى و اخلاقى - اعم از موروثى و اكتسابى - هستند، كه او را به طور آشكار
ازديگران مشخص مىكند» (3) .
به عبارت ديگر، مىتوان گفت: شخصيت انسان، كه بر اساس استعدادهاى جسمىو
روانى او استوار مىگردد، خصايصى را به وجود مىآورد، كه اين خصايص روابطانسان
را با خويشتن، با خداى خويشتن و با ديگران، استحكام ممتاز و
فوقالعادهاىمىبخشد، كه با اين شرايط «سلمان فارسى» را بايد از شخصيتهاى
ممتاز و ماندگارتاريخ درخشان اسلام دانست.
آرى، سلمان آن روزگار كه در ايران دوران نوجوانى خود را مىگذرانيد،
بهخويشتنيابى خود پرداخت، استعدادهاى ذاتى خود را مورد توجه قرار داد،
خروشفطرى و درونى خود را به گوش جان شنيد، و براى پاسخ به اين خروش و
دستيافتنبه استعدادهاى ذاتى خود، كه تكامل انسانى را در پى مىداشت، سالهاى
طولانى شهربه شهر و ديار به ديار، به حسب ظاهر از جامعه مجوسيتبه عالم مسيحيت
وسرانجام به آغوش جان نواز اسلام بار يافت.
ديدار يار غايب، دانى چه ذوق دارد؟ ابرى كه در بيابان، بر تشنهاى ببارد
اى بوى آشنايى؟ دانستم از كجايى پيغام وصل جانان، پيوند روح دارد
بى حاصل استيارا، اوقات زندگانى الا دمى كه يارى، با همدمى برآرد (4)
درباره ايمان به خداوند و اطاعت «سلمان» از پيامبر(ص) هم، مقام او به
جايىرسيد كه آن حضرت فرموده است: ان الله تعالى امرنى بحب اربعة من اصحابى
واخبرنى انه يحبهم، فقيل يا رسولالله من هم؟ قال: على و المقداد بن اسود
الكندىو سلمان و ابوذر (5) .
خداوند متعال، به من دستور داده، چهار نفر را دوستبدارم و به من خبر
داده،خود نيز آنان را دوست مىدارد، سؤال شد آنان چه كسانى هستند؟
رسول خدا(ص) فرمود: آنان على بن ابىطالب(ع)، مقداد بن اسود كندى،
سلمانفارسى و ابوذر غفارى هستند.
همچنين از لحاظ ارتباط معنوى و آرمانى سلمان با رسول خدا(ص)، كار او بهجايى
رسيده بود، كه پيامبر(ص) و امام صادق(ع) درباره وى فرمودهاند: سلمان منااهل
البيت(ع) (6) و او را عضو و جزء خاندان خود شمردهاند.
در مورد جنبه سوم شخصيتى سلمان، كه بعد «ديگر خواهى» و به فكر ديگرانبودن
و براى رفع نيازمندى و گرفتارى آنان اقدام نمودن مىباشد، وقتى علت تعظيم
وتجليل امام صادق(ع) را نسبتبه سلمان مىشنوند، آن حضرت توضيح مىدهد:سلمان سه
خصلت مهم داشت:
1- او خواستهها و رضايت اميرالمؤمنين(ع) را بر هواى نفس و خواستههاى
خودمقدم مىداشت.
2- سلمان، تهيدستان و نيازمندان را دوستان مىداشت، و آنان را بر اهل ثروت
وافراد نفوذدار و قبيلهدار مقدم مىداشت.
3- سلمان، به علم و دانشمندان، محبت و عشق مىورزيد (7) .
شخصيت، در روانشناسى
اكنون براى اينكه، مطالب سهگانه بالا توانسته باشد، ابعاد كلى شخصيتى
«سلمانفارسى» را نمودار ساخته باشد، مناسب خواهد بود، مهمترين و
عمدهترينخصلتهايى را كه در «روانشناسى» براى تشخيص يك شخصيت كامل معرفى
شده،مورد مطالعه قرار دهيم:
1- آگاهى به هويتشخصى، يا شناسايى خود.
2- كوشش و فعاليت مؤثر، در راه تكامل.
3- خويشتندارى، در برابر سختىها و ناملايمات لغزنده.
4- برش در كار و نيرومندى براى پيشبرد كار.
5- علاقه به آميزش و ارتباط سالم با ديگران.
6- ثبات و تعادل عاطفى و منطقى.
7- واقعبينى و پرهيز از مظاهر اغفال كننده.
8- گشادهرويى و مهربانى با ديگران.
9- رعايت نظافت و بهداشتخود و محيط زيست.
10- داشتن نظم منطقى در فكر و عمل.
11- آمادگى براى تعاون و روح تشويق و همكارى.
12- آمادگى براى قبول نصيحت و تذكرهاى اصلاحى از ديگران.
13- روحيه سالم و تقاضاى پوزش از اشتباه و جبران آن.
14- خودپذيرى و كمال جنسى مردها، در قالب مردانگى.
15- خودپذيرى و كمال جنسىزنها، در قالب هويت زن بودن (8) .
بارى، مجموعه خصلتهايى را، كه گاهى عمده و گاهى مجموعه آن مىتواند
يكشخصيتبارز را به وجود آورد و در سطح عام شكل ببخشد، در مراحل سه گانهاى
كهدر بالا براى «سلمان» بيان كرديم، اصول ويژگىهايى را كه از نظر روانشناسى
بيانگرديد، در بر داشته، و اكنون براى اينكه آن مراحل تبيين و تكميل گردد، در
اين فصل، جهات شخصيتى پايدار زير را نيز مورد مطالعه قرار مىدهيم:
1- ايمان استوار و بلند
داستان ايمان آوردن اين ايرانى پارسا و عمر طولانى را، در فصل اول اين
كتاببيان كرديم و اضافه نموديم، اين مرد بزرگ، در طول حدود دويستسالى كه
درجستوجوى آيين حق بود، اگر چه در روزگار «مجوسيت» و «مسيحيت» مىزيستو به
معبد و كليسا هم مىرفت، اما در باطن مؤمن و موحد بود و طبق بيان امامصادق(ع):
هرگز وجود خويشتن را به شرك و غير خداپرستى نيالود، بلكه آيينتوحيدى ابراهيم
خليل(ع) را داشت (9) و چون بسيارى از مؤمنان و موحدان عالم، درباطن
مؤمن و خداپرستبود، و بعد هم به مقام بلندى از ايمان ستيافت.
«عبدالعزيز قراطيسى» مىگويد: امام صادق(ع) به من فرمود: ايمان
همچوننردبانى داراى ده پله و مرحله است، كه مىبايست مرحله به مرحله از آن
بالا رفت.بنابراين، كسى كه در مرحله دوم قرار گرفته، نسبتبه كسى كه در مرحله
اول استنبايد بگويد: تو هيچ ايمان ندارى، همينطور كسى كه در پله بالاتر تا
دهم قرار دارد،نبايد پايينتر از خود را بىايمان شمارد، تا اينكه به پله دهم
برسد.
بنابراين، كسى را كه در مرحله پايينتر از ايمان نسبتبه تو مىباشد، ساقط
وخورد مكن، زيرا كسى هم كه در مرحله بالاترى از ايمان نسبتبه تو قراردارد، تو
راخورد و ساقط مىكند. پس اگر كسى در مرحله پايينترى از ايمان قرار دارد،
باملايمتبه بالا و مرحله خود بكشانيد، و چيزى را كه توانايى آن را ندارد، به
اوتحميل نگردانيد، كه موجب شكست و ناتوايى او را فراهم آوريد، زيرا هر
كسىمؤمنى را خورد و شكسته گرداند، لازم خواهد بود براى اصلاح و جبران شكست
اواقدام نمايد (10) .
آرى، مقداد، در پله هشتم، «ابوذر» در پله نهم و «سلمان فارسى» در پله دهم
ايمانقرار دارند (11) .
اما بايد توجه داشته باشيم، دستيافتن به چنين قله بلندى از ايمان، براى
سلمانارزان تمام نشده، براى آن رنجها كشيده، تلخىها ديده، و شايد با توجه به
اينگونهرنجها و تلاشها و نيز اينگونه بلندىها و عظمتها باشد، كه رسول گرامى
اسلام بااشاره به سلمان فرموده است: لو كان الايمان (دين) عند الثريا، لتناوله
رجال منفارس (12) .
اگر ايمان يا دين در «پروين» يعنى مجموعه ستارگان كوچكى كه در آسمان
ديدهمىشود، قرار داشته باشد، مردانى از فارس بدان دستخواهند يافت.
بارى، نتيجه كارسازى و كاربردى چنين ايمانى، غير از اينكه در دنيا صدها
اثرمثبت مادى و معنوى مىباشد، در آخرت نيز چنين ايمانى براى شخص مؤمن، مقام
ومنزلتبس رفيعى در پى خواهد داشت.
«ابن عباس» مىگويد: سلمان فارسى را كه رحمتخداوند بر او باد، در
عالمخواب ديدم، گفتم: تو سلمان هستى؟ گفت: بلى من سلمان هستم.
گفتم: مگر تو خدمتگزار پيامبر(ص) نبودى؟
گفت: آرى، من خدمتگزار آن حضرت بودم. البته من سلمان را در حالى در
عالمخواب ديدم كه، تاجى از ياقوت به سر و لباسهاى زيبا و پر قيمتى به تن داشت،
وسؤالهاى من براى اين بود، كه خدمتگزارى را با چنان مقام و منزلتى مشاهده
مىكردم.
سپس گفتم: سلمان! اين مقام و منزلت را خداوند متعال به تو عطا فرموده
است،اينطور نيست؟ سلمان جواب مثبت داد.
بعد پرسيدم: در بهشت پس از ايمان به خدا و رسول(ص) چه چيزى را بالاتريافتى؟
سلمان پاسخ داد: ليس فى الجنة بعد الايمان بالله و رسوله شىء هو افضل منحب
على بن ابى طالب(ع) و الاقتداء به.. (13) .
در بهشت، پس از ايمان به خدا و رسول(ص) چيزى برتر از حب على بن ابىطالب(ع)
و پيروى از او وجود ندارد.
2- سلمان «منا»
عنوان مهم ديگرى كه، مىتواند عظمت معنوى و كيان شخصيتى سلمان را بياندارد،
اعتراف بسيار عميق و پرمعنايى است، كه پيامبر اسلام و امامان معصوم(ع) بارهاآن
را درباره اين پارسى ممتاز و برگزيده، اعلام داشتهاند.
رسول خدا(ص) در موارد فراوان و به مناسبتهاى مختلف فرموده است: سلمانمنا
اهل البيت (14) و سلمان منى (15) .
سلمان از خاندان ما اهل بيت(ع) است، سلمان از من است.
براى اينكه عظمت و مفهوم بلند اين بيان پيامبر(ص) نسبتبه سلمان بيشترروشن
شود، دو توضيح زير را مورد توجه قرار مىدهيم:
الف: على(ع) و...
رسول گرامى اسلام(ص) فقط عنوان «از من است» را، به چند نفر از عزيزانمعصوم
و محبوب و نزديكان خاص خويش داده است:
1- درباره امام على(ع) فرموده: على منى و انا من على.. (16) .
على(ع) از من است، و من هم از على(ع) مىباشم.
2- درباره حضرت فاطمه(س) فرموده: ان فاطمة منى، يا، فاطمة بضعة منى
(17) .
فاطمه(س) از من است، يا، فاطمه(س) پاره تن من است.
3- درمورد حضرت امام حسين، سيد الشهدا(ع) نيز رسول خدا(ص) فرموده:حسين منى و
انا من حسين.. (18) .
4- درباره سلمان هم، بيشتر با تعبير «منا» و گاهى هم با تعبير «منى» او را
از خاندانخويش، يا عضوى از اعضاى خود معرفى كرده و بدينگونه او را ستوده است.
اكنون ملاحظه كنيد، سلمان فارسى ايرانى، در سايه ايمان و تقوى و
فضايلاخلاقى، به عنوان صحابى ممتاز پيغمبر(ص) داراى چه مقام بلندى گرديده،
كهتعبيرى را كه رسول خدا(ص) درباره امام على(ع)، حضرت فاطمه(س) و حضرتسيد
الشهدا(ع) به كاربرده، همان تعبير را درباره سلمان هم به كار برده و مقام بلند
او رامورد تمجيد و ستايش قرار داده است.
ب: چگونگى از اهل بيت(ع)
اما سلمان، چگونه از اهل بيت(ع) شمرده شده است؟ اين موضوع تا حدى تعجبآميز
است، كه يك ايرانى در جامعه آن روز و در ميان آن همه ياران پيامبر(ص) به
اينرتبه بلند دستيابد، و اتفاقا در همان صدر اسلام هم كه امامان معصوم(ع) با
ياد خيراز سلمان، اين بيان رسول خدا(ص) را درباره او تكرار مىكردند، مورد سؤال
وپرسوجو قرار مىگرفتند.
«فضل بن عيسى هاشمى» مىگويد: با پدرم به حضور امام جعفر صادق(ع) واردشديم،
پدرم خطاب به امام گفت: آيا سلمان منا اهلالبيت(ع) سخن رسول خداست؟
امام صادق(ع) پاسخ داد: آرى.
پدرم گفت: منظور اين است، كه سلمان از فرزندان «عبدالمطلب» است؟!
امام صادق(ع) فرمود: سلمان منا اهل البيت(ع).
پدرم گفت: يعنى، سلمان از فرزندان«ابوطالب» است؟!
امام صادق(ع) باز فرمود: منا اهل البيت(ع).
پدرم ادامه داد: من معناى اين سخن را نمىفهمم!
آنگاه امام صادق(ع) فرمود: اى عيسى! اين را بدان، كه سلمان از اهل بيت
ماست،بعد با دستبه سينه خود اشاره كرد (و در حالى كه مىخواستبفهماند، ايمان
وارزشهاى انسانى و نيز تفكر و تعقل در سينه قرار دارد) ادامه داد: اينطور كه تو
فكرمىكنى نيست، بلكه توجه داشته باش، كه خداوند طينت و سرشت ما را از «عليين»
وعناصر برتر بهشتى آفريده، و خلقتشيعيان ما را از عناصر مرحله بعد از آن قرار
دادهاست. بنابراين، شيعيان هم از ما هستند، و بالاخره اين را بدان، كه سلمان
از «لقمانحكيم» مقام بلندترى را دارد (19) .
توضيح «ابن عربى»
براى تبيين بيشتر سخن رسول خدا(ص) كه «سلمان از خاندان ماست» توضيحعارف و
فيلسوف بزرگ اسلامى، ابوعبدالله، محمد بن على بن محمد حاتمى مكى،مشهور به
«محيىالدينبن عربى» متوفاى 638 هجرى و مدفون در «شام» از لحاظمنطقى و
استدلالى، توضيح مناسب و دلپذيرى مىباشد.
وى مىنويسد: «چون محمد(ص) بنده مخلص و خالص خداوند بود، خداوندمتعال آن
حضرت و اهل بيت(ع) او را از هرگونه پليدى و آلودگى مصون داشت، وفرمود: فقط
خداوند اراده كرده است، هرگونه پليدى و آلايشى را از شما اهل بيتبرطرف گرداند
و شما را پاك و پاكيزه نمايد (20) .
بنابراين، از نظر قرآن كريم، اهل بيت پيغمبر(ص) پاك و پاكيزه مىباشند، و
كسىنمىتواند به آنان اضافه و همراه گردد، مگر اينكه پاك و وارسته باشد، زيرا
كسى كه بهآنان اضافه مىشود، با «مضافاليه» بايد شباهت و سنخيت داشته باشد،
و آنان همكسى را به خود اضافه نمىكنند، جز اينكه به طهارت و قداست او اذعان
داشته باشند.
بنابراين، بيان «سلمان منا اهل البيت» از سوى پيغمبر(ص)، گواهى و شهادت
آنحضرت، بر پاكى و طهارت سلمان خواهد بود، چنانكه خداوند هم بر پاكى و
طهارتخود اهل بيت(ع) شهادت داده است، و چون جز عنصر پاكى به آن پاكان
اضافهنمىگردد و اهل بيت(ع) در مورد قداست و طهارت، مشمول عنايتخداوند هستند،
كسى هم كه به آنان اضافه شده، قهرا به مجرد اضافه شدن مشمول عنايتخداوندواقع
مىشود.
اكنون نظر شما درباره اهل بيت(ع) چيست؟ آنان پاكيزه شدگان هستند، بلكه
آنانعين طهارت و پاكى مىباشند.
بنابراين، اهل بيت(ع) به اعتراف صريح قرآن «پاكيزگان» هستند، و سلمان
همبدون شك به آنان ملحق شده است. و ما اميدواريم چنين موهبتخداوندى، كهنصيب
على(ع) و سلمان شده، نصيب فرزندان و پيروان آنان نيز بگردد، چنانكهنصيب حسن(ع)
و حسين(ع) و دوستداران و پيروان اهل بيت((ع) نيز گرديده است،زيرا رحمت الهى
وسيع و گسترده مىباشد...
به هر حال، سلمان در ميان اهل ايمان، داناترين افراد به احكام الهى بوده،
وظايف وحقوق بندگان خداوند را خوب مىشناخته، و رسول خدا(ص) هم با اشاره به
سلمانفرموده است: اگر ايمان در «ثريا» قرار داشته باشد، مردانى از فارس، بدان
دستخواهند يافت. (21) و سلمان را تا سرحد عصمت معرفى كرده است.
شان بيان
همانطور كه در بالا اشاره كرديم، سخن بسيار ارزشمند: سلمان منا اهل
البيت(ع).بارها از زبان رسول خدا(ص) و ساير معصومين(ع) بيان شده است، اما شان
بيان ومناسبت اين سخن عميق و جاودانه چيست؟
بايد گفت: براى اين سخن مناسبتهاى مختلفى روايتشده، كه در جاهاى مختلفآن
را بررسى خواهيم كرد، كه يك مورد آن با توجه به مبارزه رسول خدا(ص) با
روحنژادپرستانه برخى از افراد و در نتيجه پرورش روح اسلامى، بدين قرار است:
در تاريخ و حديث مىخوانيم: يك روز «سلمان» به مجلسى وارد شد، كه
رسولخدا(ص) در آن حضور داشت، افراد حاضر در آنجا، سلمان را به خاطر كهنسالى
وپيوند او با رسول خدا(ص) و اهل بيت(ع)، احترام كردند، او را جلو انداختند و
درصدر مجلس نشاندند.
در آن حال «عمر» وارد مجلس گرديد و با مشاهده سلمان در صدر مجلس،ناراحتشد و
گفت: اين مرد غير عرب كيست، كه در ميان ما اعراب، در بالاى مجلسنشسته است؟!
رسول خدا(ص) با شنيدن اين ادعاى مغرورانه و قوميتگرايانه نگران شد و
بالاىمنبر قرار گرفت و اينگونه به ايراد خطابه كوتاهى پرداخت: اين را بدانيد
كه مردم اززمان حضرت آدم(ع) تاكنون، مانند دندانههاى شانه برابر و مساوى
هستند، هيچ عربى بر غير عربى و هيچ سرخ پوستى بر سياهپوستى، برترى و فضيلتى
نخواهدداشت، مگر اينكه كسى داراى تقوى و پرهيزگارى و روح خدابينى بيشتر
باشد.سلمان هم (در مورد فضايل انسانى) دريايى است كه پايان ندارد و گنج وسيعى
استكه تمام نمىشود.
سلمان، از خاندان اهل بيت(ع) من است، از جويبار حكمتسيراب گشته و به
اوبرهان و معارف عقلى عطا شده است (22) .
خلاصه، سلمان فارسى داراى ابعاد مختلف شخصيتى مىباشد، كه در اين فصلدوپايه
اساسى آن را، كه ايمان استوار به خدا و رسول(ص) و نيز پيوند محكم وعضويتبا اهل
بيت پيامبر(ص) بود، تا حدى مورد بررسى قرار داديم و ابعاد ديگرعظمت و شخصيت او
را، در ساير مراحل اين كتاب، به خصوص «روح ديگر دوستىاو را» در فصل «استاندار
مداين» مورد مطالعه قرار خواهيم داد.
ايمان و تقوى
شيخ صدوق هم، وقتى از ايمان و پاكى و عظمتسلمان ياد مىكند، مىگويد:سلمان
هيچگاه دربرابر آتش كرنش نكرد، او از اول دربرابر خداوند متعال سجدهمىكرد و
نماز او به سوى قبله شرقى صورت مىگرفت، زيرا سلمان وصى عيسى بنمريم(ع) بود تا
احكام الهى را به نسلهاى بعدى منتقل كند... (23) و چنين كسى، بايد
داراىچنين شخصيت و مقام بلند و ماندگارى باشد.
اكنون در اواخر اين فصل، مناسب خواهد بود، درباره شرط لازم يك «شخصيتاصيل»
با شاعر پارسى سرا، همنوا شويم، كه سروده است:
اى كه مغرورى به دانش، دانشت را بيشتر كن تا بدانى هيچ ارزش، علم بى ايمان
ندارد
كاخ دانش، گر همه از سنگ و از فولاد سازىلرزد و ريزد، گر از ايمان پى و
بنيان ندارد
گرچه درعلم است دريا، مردبى دين روز بحران كشتى نوح است، ليكن طاقت طوفان
ندارد
بشكند بازوى تقوى، مشت پولادين بى دين گرچه مرد متقى، سر پنجه طغيان ندارد
(24)
ابو فراس، حارث بن سعيد همدانى، دانشمند بزرگ و شاعر اديب و توانا و
شجاعاهل بيت و مقتول به سال 357 هجرى (25) در عظمت پيوند «سلمان»
با خاندانپيامبر(ص) سروده است:
هيهات لا قربت قربى و لا رحم يوما اذا افضت الاخلاق و الشيم
كانت مودة سلمان، له نسبا و لم يكن بين نوح و ابنه نسبا (26)
افسوس، كه نزديكى و قوم و خويشى سودى نخواهد داشت، آن روزى كهوضعيت اخلاق و
خصلتهاى درونى افراد آشكار گردد.
مودت «سلمان» نسبتبه خاندان پيامبر(ص) براى او نسبت و قوم و خويشىمحسوب
مىشود، اما پيوند قوم و خويشى «نوح» با فرزند او، قطع مىگردد و
سودىنمىبخشد!
شاعر ديگرى با عنوان «صاحب» و شايد هم على(ع) مىسرايد:
لعمرك ما الانسان، الا بدينه فلا تترك التقوى اتكا لا على النسب
لقد رفع الاسلام، سلمان فارسى و قد وضع الشرك، الشريف، ابا لهب (27)
سوگند به جان تو، انسان جز بر اساس ديندارى ارزيابى نمىشود. بنابراين،
بااعتماد به حسب و نسب، تقوى پيشگى را، رها مكن.
به راستى، اسلام سلمان فارسى را، عزت و عظمتبخشيد، اما شرك و الحاد،ابولهب
(عموى پيامبر - ص) را كه عزت و شخصيت ظاهرى داشت، به نكبت وخوارى كشانيد.
شاعر پارسى زبان ديگرى، مقام علمى و ارتباط عظمت آفرين سلمان را با
خاندانپيغمبر(ص) اينطور به شعر آورده است:
ز سلمان كه بودى سرراستان كه دانش به او بود، همداستان
نه بنشستبر تخت دانشورى نه دانشورى، همچو او سرورى
نديده دو بيننده روزگار چو او دانشآموز، آن روزگار
به گنج نهانى، زبانش كليد ز سيماش، راز نهانى پديد
به دانشورى، همچو او كس نبود پيمبر، مر او را به دانش ستود
چنين گفت: كز اهل بيت من است چهايشان،بهمن يكدل ويكتناست (28)