(1) -
الغدير، عبدالحسين امينى، ج 3، ص 552 .
(2) -
على موسوى گرمارودى.
(3) -
فاصله منبج تا فرات، سه فرسخ و تا حلب، ده فرسخ است. ر.ك: مراصد الاطلاع،
عبدالمؤمن بن عبدالحق بغدادى، ج3، ص 1316.
(4) -
سفرنامه ابن جبير، محمد بن احمد بن جبير، ترجمه پرويز اتابكى، ص305; اشكال
العالم، ابوالقاسم جيهانى، ترجمه على كاتب، ص 81; حدود العالم، به كوشش منوچهر
ستوده، ص 170.
(5) -
معجم البلدان، ياقوت بن عبدالله حموى، ج 5، ص 206.
(6) -
تمامى تاريخ هاى ذكر شده در اين كتاب ـ به جز صفحه 65 ـ قمرى است; از اين رو از
ذكر واژه هاى: هجرى قمرى، قمرى و يامختصر آن (هق، ق) در حد امكان صرف نظر مى شود.
(7) -
اعيان الشيعه، محسن امين عاملى، ج 4، ص 307; معجم البلدان، ج 5، ص 206.
(8) -
از سروده هاى ابوفراس.
(9) -
سعيد بن حمدان بن حمدون بن حارث بن لقمان... حمدانى عدوى تغلبى. ر.ك: اعيان
الشيعه، ج 4، ص 307.
(10) -
همان; دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص 430. ابوفراس خود به اين پيشينه اشاره مى كند:
لإسماعيل بى و بنيه فخر *** و فى اسحاق بى و بنيه عُجبُ.
و نيز سروده است:
اذا خفت من اخوالى الروم خطه *** تخوفت من اعمامى العرب اربعا .
(11) -
بغية الطلب فى تاريخ حلب، عمربن احمد بن ابى جرادة، ج 6، ص 4291.
(12) -
دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 689. ابوالعلا ابتدا به دست برادرزاده اش
ناصرالدوله اسير شد، آن گاه غلامان ناصرالدوله او را به طرز فجيعى به قتل رساندند.
ر.ك: دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص 430.
(13) -
ابوفراس الحمدانى ـ حياته و شعره، عبدالجليل حسن عبد المهدى، ص 85.
(14) -
الفرج بعد الشدة، محسن تنوخى، ج 1، ص 225; دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص 430.
(15) -
وفيات الاعيان، ابن خلكان، ج 2، ص 62.
(16) -
اعيان الشيعه، ج 4، ص 331.
(17) -
ابوعبدالله حسين بن احمد بن خالويه در همدان به دنيا آمد. در آغاز جوانى براى
تحصيل راهى بغداد شد و نزد برجسته ترين دانشمندان نحو، ادب، علوم قرآنى و حديث
آموخت. وى از بغداد به شام و سپس به حلب رفت و در دربار سيف الدوله مقام يافت.
مشهورترين شاگردان او ابوبكر خوارزمى، معانى بن زكريا نهروانى و عبدالمنعم بن غليون
مى باشند. ذهبى او را شيخ العربيه ناميده، وى را دانا به زبان عرب، حافظ لغت، آگاه
و بصير در قرائت وثقه در حديث دانسته است. ابن خالويه بر اثر بيمارى در سال 371
قمرى در حلب درگذشت.
ر.ك: وفيات الاعيان، ج 2، ص 178; انباء الرواة على ابناء النحاة، ابن قفطى، ج 1،
ص 326; البداية والنهايه، ابن كثير، ج 11، ص 297; الفهرست، ابن نديم، ص 92; معجم
الادباء، ياقوت حموى، ج 3، ص 1036; دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 3، ص 403.
(18) -
البداية و النهايه، ج 11، ص 297; دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 120.
(19) -
تاريخ طبرى، محمد بن جرير طبرى، ج 3، ص 2141.
(20) -
او در ابتدا با اكراد يزيدى به جنگ پرداخت و آنان را پراكنده ساخت. در 311 قمرى
مأمور حفاظت زائران خانه خدا در سفر مكه از گزند قرمطيان ـ شعبه اى از اسماعيليه ـ
شد. در بازگشت، ابوطاهر قرمطى بر او تاخت و وى را اسير كرد. ابوالهيجا بعد از يك
سال آزاد شد و به بغداد رفت و در سال بعد از آن، تهديد قرمطيان بر بغداد را درهم
شكست و آنان را عقب راند. او در 317 با يارى مونس مظفر و نازوك خادم، خليفه مقتدر
را از خلافت، خلع و محمد بن معتضد را با لقب «القاهر» به خلافت نشاند. خليفه جديد،
ابوالهيجا را به امارت حلوان، دينور، همدان وكرمانشاهان منصوب كرد، ليكن اين امارت
دوام چندانى نيافت و اندكى بعد با شورش سپاهيان بغداد، مقتدر بر مسند قدرت نشست و
ابوالهيجا نيز قربانى اين جنگ خونين قدرت شد. ر. ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج
1، ص 688 و 689، با تلخيص.
(21) -
با ظهور فرايندهاى سياسى، قبض و بسط هاى متعددى در دايره اختيارات و سيطره نفوذ
ناصرالدوله پديد آمد. با تصرف بغداد در334 توسط معزّالدوله ديلمى و درگيرى هاى
پياپى ميان آن دو، دوران افول قدرت حسن آغاز شد و سرانجام در 353 معزّالدوله با
تصرف كامل موصل، حكومت ولايات ناصرالدوله را به پسر او، غضنفر (ابوتغلب) سپرد و
اندكى بعد پدرش را در بند كشيد و در موصل زندانى كرد تا آن كه ناصرالدوله در 358 در
زندان درگذشت.
(22) -
سيف الدوله در جريان اختلاف ميان ناصرالدوله و توزون و خليفه به برادر كمك
مى كرد و در انديشه تصرف بغداد بود، اما موفق نشد و توزون بر او پيشدستى كرد; از
اين رو راهى شام گرديد. ر.ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 690.
(23) -
يانس مونسى از طرف اخشيد بر حلب امارت داشت.
(24) -
الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج 5، ص 300; تاريخ عرب، فيليپ حتى، ترجمه
ابوالقاسم پاينده، ج 1، ص 590 ـ 591; دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 1، ص 691.
(25) -
يتيمة الدهر، ثعالبى، ج 1، ص 11.
(26) -
همان، ص 269.
(27) -
زبدة الحلب من تاريخ الحلب، ابن عديم، ج1، ص 119 و 120; يتيمة الدهر، ج1، ص 27 و
28.
(28) -
ابوفراس فارس بن حمدان، عمر فروخ، ص 46.
(29) -
از حكومت او بر حرّان نيز ياد شده است. ر.ك: دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص 430.
(30) -
يتيمة الدهر، ج 1، ص 11; ادباء العرب، بستانى، ج 2، ص 364.
(31) -
التاريخ الكبير، ابن عساكر، ج 3، ص 439; تجارب الامم، ابوعلى مسكويه، ج 2، ص
192.
(32) -
ديوان ابى فراس، ص 33.
(33) -
بغية الطلب فى تاريخ الحلب، ج 6، ص 2527.
(34) -
شهرى ميان حلب و سمسياط و در غرب رودخانه فرات. ر.ك: معجم البلدان، ج 3، ص 51.
(35) -
معجم البلدان، ج 3، ص 51 و 52. يكى از شعرا در مدح اين اقدام ابوفراس سرود:
ارضيت رَبك وابن عمك و القنا *** و بذلتَ نفساً لم تزَل بذّالَها
و نزلت رعبانا بها او ليتَها *** تُثنى عليك سهولها و جبالَها
پروردگارت و پسر عمويت و نيزه را خشنود كردى و از جان گذشتگى نمـودى و پيـوسته
چنينى!
و به «رعبان» رفتى و عهده دار امر آن جا شدى كوه و دشت آن، تو را ستايش
مى كند!
(36) -
ديوان ابى فراس، ص 19، 70، 73، 80، 122، 146، 261، 264 و 278.
(37) -
همان، ص 73.
(38) -
ديوان ابى فراس، ص 265.
(39) -
او در دو شعر از پيروزى بر بنى كلاب و سپس عفو آنان گزارش مى دهد. ر.ك: همان، ص
221 و 146.
(40) -
همان، ص 123.
(41) -
همان، ص 19.
(42) -
شهرى در سواحل درياى شام. ر.ك: معجم البلدان، ج 1، ص 271.
(43) -
ديوان ابى فراس، ص 278.
(44) -
زبدة الحلب من تاريخ حلب، ص 140 ـ 147.
(45) -
ادباء العرب، ج 2، ص 369.
(46) -
شهر مرزى ميان انطاكيه و سرزمين روم. ر.ك: معجم البلدان، ج 5، ص 145.
(47) -
شهرى از توابع روم كه به نام سازنده آن «خرشنة بن روم بن يقن بن سالم بن
نوح(عليه السلام)» ناميده شد. ر.ك: همان، ج 2، ص 359.
(48) -
شهرى در سرزمين روم. ر.ك: همان، ج 4، ص 388.
(49) -
اعيان الشيعه، ج 4، ص 273.
(50) -
سيف الدوله حمدانى، مصطفى شكعه، ص 123 ـ 124; معجم البلدان، ج 3، ص 51.
(51) -
قلعه اى در اطراف سمسياط كه به دليل سرخى خاك آن، حمراءِ نيز نام گرفته است.
ر.ك: معجم البلدان، ج 2، ص 27.
(52) -
احيدب از ديدگاه فوكاس ناديده انگاشته شده بود و او از نفوذ مسلمانان از آن
زاويه مطمئن نبود.
(53) -
در اين جنگ گروه زيادى از روميان از جمله فرزند، داماد، پسر عمو و همسر خواهر
«برداس فوكاس» كشته شدند. تعداد مقتولان سپاه روم را سه هزار نفر برشمرده اند;
همچنين جمع بسيارى از ايشان به اسارت مسلمانان درآمدند. ر.ك: اعيان الشيعه، ج 4، ص
115 ـ 117.
(54) -
ديوان ابى فراس، ص 260.
(55) -
شهرى در اطراف مصيصه. ر.ك: معجم البلدان، ج 4، ص 176.
(56) -
اعيان الشيعه، ج 4، ص 318 ـ 319.
(57) -
سرزمين وسيع و پهناور غرب رود دجله كه به «بكر بن وائل» منسوب است. ر.ك:
معجم البلدان، ج 2، ص 494.
(58) -
شهرى در غرب رود فرات و در شمال شهر منبج. ر.ك: همان، ج 3، ص 258.
(59) -
ديوان ابى فراس، ص 208.
(60) -
همان.
(61) -
دائرة المعارف الاسلاميه، ج 1، ص 387; اعيان الشيعه، ج 4، ص 329; دائرة المعارف
تشيع، ج1، ص 430. ابن خلكان درباره اسارت نخست او مى گويد: وى در مغارة الكحل، نقطه
مرزى ميان طرطوس و روم، به سال 348 قمرى دستگير شد. ر.ك: وفيات الاعيان، ج 2، ص 60.
(62) -
ابوفراس پس از اسارت به خرشنه ـ قلعه اى مشرف بر رود فرات - برده شد. وى براى
فرار، بر اسبش سوار شد و با تهورى فوق العاده اسب خود را از فراز قلعه به رود فرات
جهاند و از مهلكه نجات يافت. شرح شافيه ابى فراس، محمد بن امير حاج حسين، ص59;
اعيان الشيعه، ج 4، ص 329; دائرة المعارف الاسلاميه، ج 1، ص 387; دائرة المعارف
تشيع، ج 1، ص 430.
(63) -
دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 121.
(64) -
ديوان ابى فراس، ص 82 .
(65) -
همان، ص 160.
(66) -
همان، ص 157.
(67) -
.
(68) -
الفرج بعد الشدة، ج 1، ص 228.
(69) -
ديوان ابى فراس، ص 232.
(70) -
اعيان الشيعه، ج 4، ص 322.
(71) -
ديوان ابى فراس، ص 28.
(72) -
اعيان الشيعه، ج 4، ص 322.
(73) -
ديوان ابى فراس، ص 24 ـ 27.
(74) -
همان.
(75) -
بنا بر نقل ابن خالويه، ابوفراس تا 354 در خرشنه بود. ر.ك: همان، ص 205.
(76) -
ابوفراس الحمدانى ـ حياته و شعره، ص 110.
(77) -
اعيان الشيعه، ج 4، ص 325; الغدير، ج 3، ص 555.
(78) -
ديوان ابى فراس، ص 42. او سپس ابياتى سرود كه طليعه آن چنين است:
(79) -
ابوفراس در غم و محنت دورى از وطن، سروده اى در ديوان خود، ص 30 دارد كه با اين
ابيات آغاز مى شود:
ان فى الاسر لَصبّا *** دَمْعُه فى الخّد صبّ
هو فى الروم مقيم *** و له فى الشام قلب
(80) -
ديوان ابى فراس، ص 317. آغاز شعرش چنين است:
لولا العَجُوزُ بِمَنبج *** ما خِفتُ اسبَابَ المنية
(81) -
همان، ص 241. طليعه قصيده او بدين قرار است:
يا حَسرَةً ما اكادُ أحمِلُها *** آخِرُها مُزعِج، و أوّلُها!
(82) -
همان، ص 163.
(83) -
تجارب الامم، ج 2، ص 192; الكامل فى التاريخ، ج 8، ص 574; الفرج بعد الشدة، ج 1،
ص 228 و 229.
(84) -
الغدير، ج 3، ص 55; اعيان الشيعه، ج 4، ص 325; ديوان ابى فراس، ص 237.
(85) -
اعيان الشيعه، ج 4، ص 325.
(86) -
سفرنامه ابن جبير، ص 318 ـ 320.
(87) -
ديوان ابى فراس، ص 234; دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 121; دائرة المعارف
تشيع، ج 1، ص 430.
(88) -
مشهورترين شهر ديار بكر. ر. ك: معجم البلدان، ج 5، ص 235.
(89) -
اليواقيت و الضرب فى تاريخ حلب، ص 120.
(90) -
معيار الاشعار، خواجه نصير الدين، ص 1; المعجم فى معابير اشعارالعجم، شمس الدين
محمد رازى، ص 196.
(91) -
زبان و نگارش فارسى، جمعى از اساتيد، ص 145.
(92) -
لغت نامه دهخدا، ج 9، ص 12608. نظم فقط سخن موزون و مقفى و از عنصر عاطفه و تخيل
به دور است.
(93) -
ديوان اشعار، محمدتقى بهار، ج 2، ص 407.
(94) -
روزنامه ايران، ش 705 ،ص 9.
(95) -
همان.
(96) -
چهار رساله از افلاطون، رساله فايدروس، ترجمه محمد حسن لطفى.
(97) -
وسائل الشيعه، حر عاملى، ج 10، ص 467.
(98) -
الميزان، علامه محمد حسين طباطبايى، ج 15، ص 337.
(99) -
دانشنامه ايران و اسلام، ص 1085 ـ 1086.
(100) -
دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 122 ـ 124; و ر.ك: ابوفراس الحمدانى، ص 339 ـ
347; مقدمه ديوان ابى فراس، ابن خالويه، ص 11; فنون الشعر فى مجتمع الحمدانين،
مصطفى شكعه، ص 315 و 403 ـ 414; معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 149; الغدير، ج 3،
ص 552.
(101) -
الغدير، ج 3، ص 553; شذرات الذهب، ابن عماد حنبلى، ج 2، ص 24.
(102) -
يتيمة الدهر، ج 1، ص 57.
(103) -
همان.
(104) -
شهداء الفضيلة، شيخ عبدالحسين امينى، ص 21.
(105) -
تاريخ مدينة دمشق، ج 11، ص 421; مختصر تاريخ دمشق، ج 6، ص 150.
(106) -
معالم العلماء، ص 149.
(107) -
الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 194 و 355 (حوادث سنه 357 هـ).
(108) -
وفيات الأعيان، ج 2، ص 153.
(109) -
المختصر فى تاريخ البشر، ج 2، ص 108 (حوادث سنه 357).
(110) -
مرآة الجنان، ج 2، ص 277.
(111) -
رياض العلماء، ج 5، ص 489.
(112) -
سير اعلام النبلاء، محمد بن احمد بن عثمان الذهبى، ج 16، ص 196 ـ 197; تاريخ
الاسلام، ص 159 (حوادث سنه 357).
(113) -
امل الآمل، ج 2، ص 59، شماره 150.
(114) -
روضات الجنات، ج 3، ص 15، شماره 232.
(115) -
دائرة المعارف، ج 2، ص 300.
(116) -
شذرات الذهب، ج 2، ص 24.
(117) -
دائرة المعارف القرن العشرين، ج 7، ص 150.
(118) -
الاعلام، ج 2، ص 156.
(119) -
اعيان الشيعه، ج 4، ص 307.
(120) -
معجم المؤلفين، ج 3، ص 175.
(121) -
معجم الادباء، ج 3، ص 1036.
(122) -
گويا شاعر معاصرِ ابوفراس، بَبَّغاء (م 398) نيز در جمع آورى اشعار او همت
گمارده است، اما مجموعه او در دسترس نيست. ر.ك: دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص 430.
(123) -
اعيان الشيعه، ج 4، ص 331 ـ 332; دائرة المعارف تشيع، ج 1، ص 431; دائرة المعارف
بزرگ اسلامى، ج 6، ص 124.
(124) -
اعيان الشيعه، ج 4، ص 331 ـ 332.
(125) -
معالم العلماء، ص 149; الغدير، ج 3، ص 550.
(126) -
على موسوى گرمارودى.
(127) -
ابوالحسن محمد بن عبدالله هاشمى (م 385)، مشهور به ابن رائطه، از اعقاب مهدى،
خليفه عباسى است. او در روزگارى ظهور كرد كه محيط فسادآلود و اشرافى بغداد، شعر
مجالس عيش و نيز كوچه و بازار و حتى آنچه را به «سخف» و «مجون» مشهور بود، بسيار
مى پسنديد و ابن سكره به همان مكتب گراييد و همان معانى را به شعر در مى آورد. ابن
سكره به حضرت على و خاندان بزرگوارش مايل نبود و حتى نسبت به ايشان اسائه ادب
مىورزيد! و به دليل بى حرمتى به آن خاندان والا سخت مورد هجو و شماتت قرار گرفت.
گويا قصيده شافيه ابوفراس در مقابل قصيده ابن سكره سروده شد. آغاز قصيده ابن سكره
چنين است:
بنى على دعوا مقالتكم *** لا ينقص الدر وضع من وضعه
ر.ك: تاريخ بغداد، خطيب بغدادى، ج 5، ص 465; الكامل فى التاريخ، ج 9، ص 115;
يتيمه الدهر، ج 3، ص 3; الغدير، ج 3، ص 550; دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص
693.
(128) -
ديوان ابى فراس، ص 255.
(129) -
ابوالعباس عبدالله بن معتز (247 ـ 296) فرزند المعتز بالله ـ سيزدهمين خليفه
عباسى ـ است. او شاعر، اديب، راوى و نقاد شعر و ادب عرب در عصر دوم عباسى به شمار
مى رفت. سروده هاى وى به طرديات، معاتبات، زهديات. خمريات و... تقسيم شده است. ابن
معتز در سرودن خمريات چيره دست بود و شايد در آن سده هيچ شاعرى به فراوانى او در
باب شراب شعر نگفته باشد. ابن معتز نخستين بار روح اشرافى گرى را در كالبد شعر عربى
دميد. او در ميان علوم و فنون گوناگون رايج آن زمان، تنها به موسيقى دل سپرد و
موسيقيدانى نيكو از كار درآمد. ابن معتز از اختلافات علويان با عباسيان و قيام هاى
آنان بر ضد عباسيان سخت دل آزرده و سوگند ياد كرده بود اگر روزى دستش برسد، طالبيان
را يكسره از ميان بردارد. او با وجود حنفى يا حنبلى مذهب بودن، نه تنها با فرقه هاى
شيعى در ستيز بود، بلكه با مذاهب عامه نيز هم عقيده نبود. مايه اصلى فخريات ديوان
ابن معتز، برتر نهادن عباسيان نسبت به علويان است. نام ابن معتز به عنوان «خليفه يك
روزه» در فهرست نوادر روزگار ثبت است. پس از عزل مكتفى، جمعى از اعيان با وى كه لقب
«المنتصف بالله» برگزيده بود، مخفيانه بيعت كردند، اما طرفداران مقتدر ـ برادر
مكتفى ـ بر او و يارانش هجوم بردند و تمامى آنان را قلع و قمع ساختند و خود
ابن معتز را با وضع فجيعى كشتند. ر.ك: الاغانى، ابوالفرج اصفهانى، ج 9، ص 318;
الكامل فى التاريخ، ج 8، ص 18; تاريخ طبرى، ج 11، ص 404; ديوان اشعار الامير ابى
العباس، ابن معتز، به كوشش محمد بديع شريف، ج 1، ص 219 ـ 255; شرح شافيه ابى فراس،
ص 63; دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ص 632 ـ 641.
(130) -
شرح شافيه ابى فراس، ص 64، گويا شارح، اين ديدگاه را از شرح لاسيه، اثر صفرى اخذ
كرده است. گروهى معتقدند ابى فراس اين شعر را در شهر بغداد و در ميان آن جمع ايراد
كرد. ر.ك: منتهى المقال، ابوعلى حائرى، ج 7، ص 223.
(131) -
اين قصيده در پاسخ به اميرزاده اى ديگر از عباسيان و قصيده ابن سكره هاشمى سروده
شد و به شافيه مشهور است. ر.ك: دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج 6، ص 123.
(132) -
هر سه گياهانى است كه براى خوراك شتر مناسب است.
(133) -
نثيله دختر كليب بن حباب. ر.ك: بحارلاانوار، محمدباقر مجلسى، ج 22، ص 271. گويا
او مادر عباس بن عبدالمطلب است. ر.ك: الغدير، ج 3، ص 546.
(134) -
منظور عبدالله بن حسن بن حسن بن على(عليه السلام) است.
(135) -
مراد عباس بن عبدالمطلب مى باشد.
(136) -
ديباج، محمدبن عبدالله عثمانى، برادر مادرى بنى حسن از فاطمه دختر حسين(عليه
السلام) است كه منصور عباسى 250 تازيانه بر او زد. ر.ك: الغدير، ج 3، ص 547.
(137) -
اشاره به حديثى از اميرمؤمنان(عليه السلام): «ان سلمان منّا اهل البيت; سلمان
از ما اهل بيت است. ر.ك: سفينة البحار، شيخ عباس قمى، ج 4، ص 245.
(138) -
يحيى بن عبدالله بن حسن به سال 176 در بلاد ديلم قيام كرد. رشيد او را امان داد
و پس از دستگيرى او را به زندان افكند و سرانجام يحيى در زندان از دنيا رفت. ر.ك:
الغدير، ج 3، ص 546.
(139) -
عبدالله بن مصعب بن زبير با يحيى بن عبدالله مباهله كرد و چون از نزد او به خانه
آمد، دل درد شديدى گرفت و بى درنگ از آن مرض مرد. ر.ك: همان; عمدة الطالب، ابن
عنبه، ص 152.
(140) -
اشاره به رفتار ناشايست متوكل به قبر امام حسين(عليه السلام) و تخريب آن بارگاه
نور. ر.ك: مقاتل الطالبيين، ص 597; الكامل فى التاريخ، ج 6، ص 108.
(141) -
ابومسلم خراسانى در 173 به دست منصور عباسى كشته شد. ر.ك: تاريخ مختصر الدول،
ابن عبرى، ترجمه محمدعلى تاج پور و حشمت الله رياضى، ص 180.
(142) -
يزيد بن عمر بن هُبَيره، يكى از كارگزاران امويان بود كه با عباسيان جنگيد. سفاح
او را امان داد و با او پيمان بست. چون وى را در 132 به نزد منصور بردند، بر وى
تاختند و او را به هلاكت رساندند. ر ك: الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 225.
(143) -
به سال 132 سفاح، برادر خود (يحيى بن محمد بن على) را بر موصل مأمور ساخت. اهل
موصل به مخالفت او برخاستند. وى آنان را امان داد و فرياد زد: هر كس وارد مسجد شد،
در امان است. او مردان مسلحى بر در مسجد گمارد تا همه مردم را به قتل رساندند!
گويند: يازده هزار نفر از افرادى كه امان نامه دريافت كردند و غير از اين افراد، از
كشته ها بودند. الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 86; الغدير، ج 3، ص 548.
(144) -
عِليِّه و ابراهيم فرزندان مهدى عباسى و در خوانندگى و نوازندگى شهره بودند.
ر.ك: الكامل فى التاريخ، ج 5، ص 170; شرح شافيه ابى فراس، ص 647 ـ 648.
(145) -
عبادة بن مخنث از جمله نديمان متوكل بود كه در بزم و عشرت خليفه و به دستور او،
نسبت به امير مؤمنان(عليه السلام) جسارت روا مى داشت. ر.ك: الكامل فى التاريخ، ج 6،
ص 108.
(146) -
گويند: براى زبيده، نوه منصور دوانيقى و همسر رشيد، ميمون و حيوانات ديگرى بود
كه آنها را همواره در بزم ها و مجالس حاضر مى كرد و سرگرم بازى با آنها مى شد. ر.ك:
شرح شافيه ابى فراس، ص 657.
(147) -
عدنان، اولين كسى بود كه كعبه را با حرير سياه پوشاند. ر.ك: عمدة الطالب، ص 28.
(148) -
ديوان ابى فراس، ص 255 ـ 259; شرح شافيه ابى فراس، ص 47 ـ 52; ترجمه الغدير،
جمال موسوى، ج 6، ص 296 ـ 391.
(149) -
الغدير، ج 3، ص 551 ـ 552; ترجمه الغدير، ج 6، ص 299 ـ 301.
.ابوفراس همچنين شعرى تحت عنوان «يرجوالنجاة» درباره اهل بيت سـرود. كـه چنين آغـاز
مى شود:
.لستُ ارجو النجاة، من كل ما اخـ *** شاه، الا باحمدِ و علىٍّ
.و ببنتِ الرسول فاطمة الطُّ *** ـهر، و سبطيه و الامامِ عَلِىّ
.ر.ك: ديوان ابى فراس، ص 313.
(150) -
ديوان ابى فراس، ص 157 ـ 161.
(151) -
ابوفراس شعر فوق را در حال اسارت، آن زمانى كه به شدت مجروح بود. براى مادر
ارسال داشت.
(152) -
عمروبن زبير با برادرش (عبدالله بن زبير) دشمنى داشت. در زمان امارت عمروبن سعيد
بر مدينه، عمرو از سوى او با دو هزار سوار مأمور جنگ با عبدالله گرديد. فرجام نبرد
اين دو برادر، شكست عمرو بن زبير و تنبيه شديد او بود.
(153) -
ديوان ابى فراس، ص 232 ـ 234.
(154) -
همان، ص 28 ـ 30.
(155) -
همان، ص 239 ـ 240.
(156) -
همان، ص 162 ـ 163. شعر نوزده بيتى ابوفراس، با اين بيت آغاز مى شود:
.ايا امّ الاسير، سقاك غيث *** بِكُره منك، مالَقى الاسيرُ
(157) -
همان، ص 237.
(158) -
همان، ص 247.
(159) -
همان، ص 175.
(160) -
همان، ص 143.
(161) -
همان، ص 268.
(162) -
الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 355; وفيات الاعيان، ج 2، ص 61. البته مورخان ديگر
نام او را «فرغويه»، «ابوقرعونه» و «قرعويه» ذكر كرده اند. ر.ك: شذرات الذهب، ج 3،
ص 25; تاريخ مدينه دمشق، ج 11، ص 426; اعيان الشيعه، ج 4، ص 332.
(163) -
يتيمة الدهر، ج 1، ص 112; اعيان الشيعه، ج 4، ص 332.
(164) -
الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 355.
(165) -
ديوان ابى فراس، مقدمه، ص 6.
(166) -
مرأة الجنان، ج 2، ص 277; تاريخ مدينه دمشق، ج 11، ص 426، ابن خلكان قتل ابوفراس
را انكار مى كند. او مدعى است سردار هنگام مرگ چند بيت شعر را كه حكايت از مرگ وى
مى كرد، سرود. ر.ك: وفيات الاعيان، ج 2، ص 61. ابن عماد حنبلى نيز نظر فوق را بيان
مى كند و مى افزايد: ممكن است اشعار مورد نظر در هنگام مجروحيت سروده شده باشد.
شذرات الذهب، ج 2، ص 5.
(167) -
اعيان الشيعه، ج 4، ص 333.
(168) -
الكامل فى التاريخ، ج 3، ص 255.
(169) -
وفيات الاعيان، ج 2، ص 61.
(170) -
شذرات الذهب، ج 2، ص 35.
(171) -
ديوان ابى فراس، ص 6.
(172) -
همان، ص 55 .