بخش هفتم: خاندان
خاندان
آيةالله شريعت اصفهانى با يكى از نوادگان آيةالله
شيخمحمدحسيناصفهانى (صاحب فصول) ازدواج كرد و حاصل اين ازدواج سه
فرزندپسر بود كه در ذيل اشارهاى به نام آنها مىكنيم:
1 . شيخحسن. او فرزند بزرگ شيخالشريعه بود كه در انقلاب 1920عراق
نقش به سزايى داشت. پس از اشغال نجف توسط نيروهاى انگلستاندر سال 1339
اشغالگران او را دستگير و براى تبعيد به هندوستان، راهىبصره كردند.
شيخحسن به ائمه اطهارعليهم السلام علاقه وافرى داشت چنان كه از
آيةاللهبهجت نقل شده:
«در سامرا ايشان را ديدم كه نشسته و براى خودش روضه مىخواند وگريه
مىكند». (1) .
شيخحسن پنج پسر و چهار دختر داشت و تاريخ وفاتش مشخص،نيست، ولى آن
گونه كه از پاورقى كتاب ماضىالنجف و حاضرها استفادهمىشود، ايشان در
سال 1376قمرى، (2) سال چاپ كتاب در قيد حيات بودهاست.
وقتى شيخحسن براى استحمام رفته بود جان را نيز از بدن شست و بهسوى
حق پركشيد. (3) .
2 . دومين فرزند شيخالشريعه "مهدى" بود. او پس از تحصيل
مقدماتعلوم و به پايان رساندن سطوح عاليه در كلاس درس پدر نشست
وتقريرات درس او را در فقه و اصول به رشته تحرير كشيد.
كتاباعلامالاعلام بمولد خيرالانام اثر ديگر او است كه در آن بر خلاف
قولمشهور، تاريخ ولادت پيامبرصلى الله عليه وآله را 12 ربيعالاول
مىداند.
شيخ مهدى مىتوانست چون ديگر برادرانش، خلف صالحى براىپدر باشد،
ولى افسوس كه غنچه ناشكفته او در بهار عمر رو به پژمردگىنهاد و در سال
1318قمرى پدر خويش را در داغ خود عزادار نمود.
3. محمد شريعت. او در سال 1283شمسى در اصفهان متولد شد.مقدمات علوم
را نزد پدر بزرگوار خود آموخت و براى ادامه تحصيل راهىمدرسه چهارباغ
اصفهان شد و در آنجا مدتى به كسب فيض مشغول شدو سپس راه نجف را در پيش
گرفت و در خدمت آيةالله العظمىآقاضياءالدين عراقى به تكميل علوم خود
پرداخت. (4) .
شجاعت و لياقت او باعثشد كه در سال 1331شمسى آيةالله
العظمىبروجردى وى را به عنوان نايب و نماينده خود راهى پاكستان كند.
(5) پس ازرحلت آيةالله بروجردى با شجاعتى كه از پدر به ارث برده
بودامامامت(قده) را به عنوان مرجع تقليد و اعلم معرفى كرد. او با
فداكارى دربرابر موج تبليغات زهرآگين سفارت ايران در پاكستان ايستاد و
سياستارتجاعى رژيم حاكم بر پاكستان كه در امر مرجعيتشيعه، از شاه
ايرانتقليد مىكرد توانستخللى در اراده آهنين او در مطرح ساختن
امامايجاد كند.
رئيس جمهور آن روز پاكستان (يحيىخان) او و ديگر علماى
انقلابىپاكستان را رسما احضار كرد و صريحا به آنان هشدار داد كه از
معرفى امامبه عنوان مرجع جهان تشيع خوددارى كنند، اما شيخ محمد در
جواب اوگفت: «بسيارى از شيعيان پاكستان به ايشان گرويدهاند و رسما از
ايشانتقليد مىكنند و فشارهاى شما به علماى پاكستان نمىتواند وضعيت
رادگرگون كند».
دولت منفور عراق براى خوش خدمتى به اربابان بزرگش توطئه ترورو شهادت
اين مرد بزرگ را طرحريزى كرد، ولى تيرش به سنگ خورد وتوطئهاش به شكست
انجاميد. او نهتنها طى بيانيهاى بر اعلم بودن امام تاكيدكرد، بلكه با
مقاله، مصاحبه، و ارتباط پيگير با ارباب جرايد، رسالتخودرا در معرفى
امام و خنثى كردن توطئههاى ساواك و ارتجاع به نحو احسنانجام داد. در
ذيل يكى از بيانيههاى او در معرفى امام راحل رامىخوانيم: (6)
.
بسمه تعالى.
«با سابقه ممتدى كه با حضرت آيةالله العظمى آقاى خمينى-
مدظلهالعالى - داشته و گواه معاصرين حضرت ايشان از علما ومجتهدين حوزه
علميه قم، احقر اطمينان كامل دارم كه ارجحيتبلكهتعيين حضرت ايشان
براى مرجعيت عامه طايفه حقه جاى هيچترديدى نيست. چون كه علاوه بر حائز
بودن مقام اعلميت و عالى ترينمراتب تقوا، بهترين شخصى مىباشد كه
مىتواند در اين ادوار تاريك،رهبرى طائفه را فرموده و يقينا پيروى
فتواى ايشان موجب برائت ذمهمكلفين مىباشد و اميد استبه بركت وجود
ايشان كلمه توحيد درقلوب مؤمنين استوار و موفق به توحيد كلمه شوند و
بايستى فرمانالهى را كه مىفرمايد: "ولا تنازعوا فتفشلوا" را مد نظر
قرار داد و از آنعملا پيروى نمود».
20 جمادىالآخره 1390 / 14 مرداد 1349.
به دنبال كوششهاى شبانهروزى آيةالله محمد شريعت عده ديگرىاز
علماى پاكستان هم به پيروى از ايشان به اعلميت امام تصريح كردند.
(7) .
شيخ محمد، عالمى كاردان و خطيبى توانا و مفسرى دانا بود. «در
منزلوى هر جمعه بعد از نماز مغربين جلسه تفسير قرآن و روزهاى شنبه بعد
ازنماز مغربين سخنرانى در موضوعات فقهى برگزار مىشد و مردم شهر ازنقاط
دور در آن شركت مىكردند... در ماه مبارك رمضان ضمن تدريسقرآن به شرح
و تفسير ادعيه ماثوره مىپرداخت و سخنانش بر دلمىنشست.» (8)
.
او يك روز به ديدار آيةالله قاضى طباطبائى كه از عارفان واقعى
بودآمد و چون خداوند نوزادى به او عنايت كرده بود، از آيةالله
قاضىخواستيكى از پيراهنهايش را به عنوان تبرك به او بدهد. وقتى
آيةاللهقاضى براى آوردن پيراهن رفت، شيخمحمد رو به شاگردان كرد و
گفت:
«پدرم (شيخالشريعه) هم از آقاى قاضى - براى حفظ نوزاد و تبرك
-پيراهن مىگرفت».
سرانجام در فروردين سال 1357شمسى آن گاه كه مىرفت تاشكوفههاى
انقلاب شروع به شكفتن نمايد و آيةالله محمد شريعت نتيجهاين همه تلاش
شبانهروزى خودش را با چشم ببيند و لذت ببرد، گلزندگى اش پژمرده شد و
روحش به سوى گلستانهاى بهشت پركشيد.
عدهاى از ايرانيان و نزديكان او مىخواستند جنازه او را به ايران
منتقلكنند، اما مردم پاكستان كه 26 سال در غم و شادى با او شريك بودند
اجازهانتقال پيكر او را ندادند. (9) او ديگر متعلق به
ايران نبود، بلكه از آن اسلامبود و تمام سرزمينهاى اسلامى از آن
اسلام است.
صبح تيره
مشكلات مبارزات و مسافرتهاى پىدرپى رهبر انقلاب آيةاللهشريعتبه
جبهههاى جنگ باعثشد كه او به درد سينه مبتلا شود بهگونهاى كه در
بستر بيمارى افتاد و روز به روز بر شدت بيمارىاش افزودهشد تا اين كه
شب يكشنبه 8 ربيعالثانى سال 1339 فرا رسيد. در آن شبحال آقا بسيار
وخيم بود و از درد به خود مىپيچيد و هنوز صبح طلوعنكرده بود و خورشيد
پرده سياه شب را ندريده بود كه روح آن فقيه فرزانهلباس جسم را دريد و
به سوى ملكوت پركشيد.
پيكر شريفش پس از تشييع جنازهاى باشكوه در يكى از حجرههاىشرقى
صحن مطهر حضرت علىعليه السلام به خاك سپرده شد. شاعران زيادىدر رثاى
او شعر گفته اند (10) و ماده تاريخ وفات او «عطرالله
ضريحه» است.
ديدار دوباره
شيخحسن، فرزند بزرگ شيخالشريعه پس از پايان انقلاب 1920دستگير و
براى تبعيد به بصره فرستاده شد. از اين رو هنگام رحلت و دفنپدر حضور
نداشت و از اين كه نتوانسته بود در آخرين ساعات عمر پدر بربالينش حاضر
باشد و هنگام دفن با او وداع كند، ناراحتبود، اما پس از 27سال او موفق
شد بار ديگر روى پدر بزرگوارش را زيارت كند.
در سال 1366قمرى آيةالله حاجآقاحسين قمى (11) دار فانى
را وداعگفت و قرار شد او را در حجرهاى كه قبر شيخالشريعه هم در آن
جا بود،دفن كنند. از اين رو در كنار قبر شريعتشروع به كندن قبر كردند
كه ناگاهمقدارى از قبر شريعتخراب شد و جسد پاك آن فقيه فرزانه آشكار
شده،تمامى حاضران با تعجب ديدند جسد اين مرد بزرگ پس از گذشت 27سال
هنوز كاملا تازه است و گويى كه ديروز او را به خاك سپردهاند.
اين مطلب براى حاضران بسيار تعجبآور بود و فرزندان او
ازجملهشيخحسن را فراخواندند و او توانست پس از حدود سه دهه، بار
ديگرصورت نورانى پدر را مشاهده كند. اين مطلب به خاطر اهميتى كه
داشتدر روزنامههاى بغداد در سال 1366قمرى به چاپ رسيد. (12)
.
پىنوشتها:
1) مصاحبه مؤلف با حجةالاسلام والمسلمين محمدكريم پارسا.
2) ماضى النجف و حاضرها، ج3، ص90. به نقل از
مكارمالآثار، ج5، ص1819 به بعد.
3) حجةالاسلام والمسلمين پارسا در مصاحبه با مؤلف.
4) الذريعه، ج2، ص238.
5) تذكره علماى اماميه پاكستان، ص313.
6) نهضت امام خمينى، ج2، ص9 - 578.
7) يكى از علماى پاكستان طى اعلاميهاى نوشت:
«بعضى ازاهل خبره و وثوق علما، حضرت مستطاب آيةالله العظمى
سيدروحالله خمينىرا براى مرجعيت ترجيح داده، بلكه تعيين
نمودهاند، لذا بنابر اقوال ايشان بنده هم تقليدايشان را براى
عموم ترجيح مىدهم واللهالعالم بحقيقةالحال. والسلام.
10 جمادىالآخره 1390 (22 مرداد 1349) طالبالجوهرى عميد
جامعه اماميه. نهضتامام خمينى، ج2، ص579.
8) تذكره علماى اماميه پاكستان، ص313.
9) تذكره علماى اماميه پاكستان، ص313; مصاحبه مؤلف با
حجةالاسلام پارسا.
10) براى اطلاع از اشعار، ر. ك: شعراءالغرى، ج6، ص380.
11) آيةالله حاجآقا حسين طباطبائى قمى (1282 - 1366) براى
اطلاع بيشتر، ر. ك:مجموعه ديدار با ابرار، حاجآقا حسين قمى،
نوشته پورامينى.
12) مصاحبه مؤلف با حجةالاسلام پارسا.