میرزا جواد آقا ملكى

احمد لقمانى

- ۵ -


فصل پنجم: بوى گل را از كه جوييم، از گلاب

هيچ چيز شگفت‏تر از «انسان‏» نيست. با استعدادهاى شگرف و نيروى انتخاب و اراده‏اى كه از آن برخوردار است، مى‏تواند فراتر از فرشته رود و پست‏تر از حيوان گردد; به «اعلى عليين‏» صعود كند و به «اسفل السافلين‏» سقوط.

بلنداى تكامل و تعالى انسان و «طيران آدميت‏» او حد و مرز ندارد. گاهى در اوج قله شرافت انسانى تا حد يك فرشته و بالاتر و بيشتر از آن ترقى مى‏كند و تا مرز بى‏نهايت «انسان‏» پيش مى‏رود و رنگ ابديت‏به خويش مى‏دهد.

آثارى گرانبها و ماندگار از خود به يادگار مى‏گذارد تا براى هميشه در تاريخ، نورافشان صراط هدايت و راستى باشند.

اكنون كه فرصت‏حضور در محضر عارف فرزانه و استاد وارسته حاج ميرزا جوادآقا برايمان ميسر نيست‏سيره سپيد، نورانى و درس‏آموز آن عزيز را از شاگردان و برخى از ارادتمندان معظم‏له جويا مى‏شويم; چرا كه گفته‏اند:

چون كه گل رفت و گلستان شد خراب

بوى گل را از كه جوييم، از گلاب

حاج سيد حسين فاطمى استاد بزرگوار آية‏الله حسن‏زاده آملى ديدار خود با آية‏الله فاطمى و سخنان ايشان درباره حاج ميرزا جواد آقا را چنين توضيح مى‏دهد: عصر نيمه شعبان 1388قمرى (1) سالروز ميلاد حضرت مهدى‏عليه السلام در قم به محضر آية‏الله حاج آقا حسين فاطمى شرفياب شدم. تا آن روز او را نديده بودم. پيرمردى بود در حدود صد سال. پس از اداى آداب ورود، از آقاميزرا جواد آقا صحبت‏به ميان آوردم، به عنوان تشويق، به من فرمود:

آقا كسى كه در اين اوضاع از من در اين گوشه خبر بگيرد و دنبال احوال و آداب آقا ميرزا جواد آقاى ملكى - رحمة‏الله عليه - معلوم است كه در او چيزى است . بنده برايش شعر تازه‏ام را خواندم:

بلبلان را آرزويى جز گل و گلزار نيست

عاشقان را لذتى جز لذت ديدار نيست

تحسين فرمود. از ايشان دستورالعملى از مرحوم آقاى ملكى خواستم، فرمود:

«او خودش دستورالعمل بود; شب كه مى‏شد در صحن خانه ديوانه‏وار قدم مى‏زد و مترنم بود كه:

گر بشكافند سراپاى من

جز تو نيابند در اعضاى من

آخرين حرفش در بيمارى‏اش اين بود كه گفت: الله اكبر و جان تسليم كرد.

پدر وى، حاج ميرزا شفيع از اهل علم نبود، ولى آدم با كمالى بود. مرحوم ملكى دو پسر داشت: على و حسينقلى. على در زمان حيات پدرش - مرحوم آقاى ملكى - از دنيا رفت و حسينقلى بعد از حيات ايشان‏».

تمثالى از مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى، قاب گرفته، بر ديوار اتاق به چشم مى‏خورد كه ميرزا را در حال قنوت نماز نشان مى‏داد. مرحوم آقاى فاطمى درباره اين عكس فرمود: آن جناب اجازه نمى‏فرمود كه از او عكس بگيرند و بعضى از دوستان و ارادتمندانش اين نقشه را طرح كردند كه در حال نماز از او عكس گرفته، تا نتواند مانع شود. و در حالى كه از عكس گرفتنش بى‏خبر بود، در حال قنوت چنين كردند. به جناب آقاى فاطمى گفتم كه اگر اجازه مى‏فرماييد من از روى آن عكس بگيرم و اصل را به شما برگردانم. بى‏دريغ و بدون حرف و قيد و شرطى، با نهايت‏بزرگوارى، كريمانه، قاب عكس را از صفحه ديوار برداشت و به من داد.

نكته‏اى كه لازم است ذكر كنم درباره فرزندان مرحوم حاج ميرزا جواد آقاست. از آقاى ديگرى شنيدم كه: «مرحوم ميرزا جواد آقا از كثرت علاقه به استادش مرحوم آخوند ملاحسينقلى، فرزندش را به نام آن جناب ناميده است; ولى فرزند ديگرش يعنى على، همان است كه ايشان در مراقبات محرم از كتاب مراقبات (ص 13، چاپ اول) به پيشگاه مبارك حضرت سيد الشهداء - روحى لتربته الفداء - عرض مى‏كند:

يا سيدى يا ليتنى كنت فداء لك

من جميع هذه البلايا و جل هذه الرزايا

فياليت اهلى و اولادى كانوا مكان اهلك و اولادك مقتولين ماسورين، و ياليت‏سهم حرمله - لعنة‏الله عليه - ذبح رضيعى، و يا ليت ولدى عليا قطع عوض ولدك اربا اربا، و ياليت كبدى تفتتت من شدة العطش الخ.

اى آقاى من! اى كاش من در تمام اين حوادث و مصايب فداى تو مى‏شدم. اى كاش اهل و اولاد من به جاى اهل و اولاد تو بودند و مقتول و مجروح مى‏شدند. و اى كاش تير حرمله - لعنة‏الله عليه - شيرخوار مرا ذبح كرده بود، و اى كاش فرزندم على به جاى فرزندت تكه تكه مى‏شد، و اى كاش جگر من از شدت عطش مى‏سوخت... . (2)

علامه طباطبايى

استاد حسن‏زاده آملى درباره ديدار با علامه و گفتگو درباره شخصيت مرحوم حاج ميرزا جواد آقا، چنين مى‏فرمايد:

عصر روز چهارشنبه 21 شعبان در قم، محضر استاد - روحى فداه - رسيدم و از محضر انورش از ميرزا جواد آقا سؤال كردم. جناب استاد علامه طباطبايى فرمودند:

«آقا، ايشان دستورالعملى براى مرحوم آقا شيخ محمد حسين كمپانى، استاد ما، نوشته است كه وى از دادن اين دستورالعمل به افراد خيلى احتياط مى‏كرد. از روى آن يك نسخه برداشتم... اين دستورالعمل از دستورهايى بود كه مرحوم ميرزا جواد آقاى ملكى از مرحوم آخوند داشتند. ايشان چهارده سال در محضر مرحوم آخوند ملاحسينقلى همدانى بود.

... استاد ما مرحوم قاضى، مى‏فرمود: من كه به نجف اشرف تشرف حاصل كردم، روزى در راهى، آخوندى را ديدم كه شبيه آدمى كه اختلال حواس دارد و مشاعر او درست كار نمى‏كند، راه مى‏رود.

از يكى پرسيدم كه اين آقا اختلال فكر و حواس دارد؟

گفت: نه الآن از جلسه درس اخلاق آخوند ملاحسينقلى همدانى بيرون آمده و هر وقت آخوند صحبت مى‏فرمايد، در حضار اثرى مى‏گذارد كه بدين صورت از كثرت تاثير كلام و تصرف روحى آن جناب از محضر او خارج مى‏شوند». (3)

شيخ آقا بزرگ تهرانى‏رحمه الله

«شيخ ميرزا جواد آقا فرزند ميرزا شفيع ملكى تبريزى ساكن قم، عالمى است فقيه، اخلاقى، فاضل، متقى و قابل اعتماد. در نجف اشرف نزد بزرگان كسب علم كرد و مراتب سير و سلوك را نزد اخلاقى شهير مولا حسينقلى همدانى طى نمود و كمال يافت. در فقه و اصول محضر علامه حاج آقا رضا همدانى و ديگر علما را درك كرد و سپس به ايران بازگشت (سال 1320 ق). بعد از آن در دارالايمان قم ساكن شد و به وظايف شرعى خويش همت گماشت، مروجى براى دين و مربيى براى مؤمنين گشت. تا اين كه در روز عيد قربان سال 1343قمرى وفات نمود. در رثاى او شاگردش شيخ اسماعيل (تائب) «قصيده جواديه‏»اى سرداد كه در آخر آن سال وفاتش وجود داشت. (4) اسرار الصلاة كه حاوى هزار اسرار نماز است (5) و سير و سلوك از كتاب‏هاى ايشان است‏».

حاج ملا على واعظ خيابانى تبريزى‏رحمه الله

حاج ميرزا جواد آقا ملكى(ره) (متوفاى سال 1344ق) علوم و معارف را سال‏ها در نجف اشرف تكميل و نفس خود را به مصاحبت جمال‏السالكين مولا حسينقلى همدانى تهذيب نمود. در حدود سال 1320قمرى به ايران مراجعت و مجاورت با حضرت سيده فاطمه - سلام‏الله عليها - را در قم اختيار كرد و كتاب اسرارالصلاة را در سال 1338قمرى به طبع رسانيد». (6)

شيخ محمد رازى

«فقيد معظم آية‏الله فى العالمين العالم الربانى والكامل الصمدانى جمال السالكين وقطب العارفين الحاج ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى از شخصيت‏هاى برجسته و دانشمندان و علماى متاخرين و معاصرين ما بوده كه مى‏توان او را در سلوك و عرفان و خلق و ايمان در شمار نوادر زمان آورد.

در تبريز متولد شده و پس از ديدن مقدمات و سطوح به عتبات عاليات و نجف اشرف عزيمت نموده و فقه را از مرحوم حاج آقا رضاى فقيه فقيد همدانى صاحب مصباح الفقيه، و اصول را از آقاى آخوند خراسانى آموخته، و علم حديث و درايه را از حاجى نورى. و در همان اوقات ملازمت و مصاحبت مرحوم جمال السالكين صاحب النفس الزكيه مولانا آخوند ملاحسينقلى همدانى را كه شهرت فضايلش نزد ارباب علم و دانش و عرفان و بينش بسيار و مستغنى از توضيح نالايق ماست و در رساله التقوى اشاره به مقام ايشان و شاگردانش نمودم، اختيار كرده و نفس خود را تهذيب و تكميل نموده و در حدود 1321قمرى به ايران مراجعت و اولا در تبريز سكنى نمودند تا بعد در قضيه انقلاب مشروطه در سال 1329 هجرى از آن‏جا به قم مهاجرت نمودند و مشغول به تدريس (درس فقه كه عنوانش مفاتيح مرحوم فيض بود) و ترويج و تربيت‏شاگردان مكتب جعفر بن محمدعليهما السلام شدند و سه ماه رجب و شعبان و رمضان را صائم گرديده و در مدرس مدرسه فيضيه درس اخلاق عمومى مى‏گفتند و اكنون كه سى سال است از رحلت و فقدان آن عالم ربانى مى‏گذرد در و ديوار مدرس و فضاى مدرسه صداى حزين و گريان و ناله‏هاى شوق و سوزان او را كه مى‏گويد:

اللهم ارزقنا التجافى عن دار الغرور والانابة الى دار الخلود و الاستعداد للموت قبل الفوت.

به گوش هوش مى‏رساند.

فضايل و كرامات مرحوم حاج ميرزا جواد آقا بيشتر از آن است كه در اين وجيزه توان آورد. درباره اخلاق و زهد و تقوا و عشق و عرفان او شاگردانش كه از علماى معروف عصر حاضرند داستان‏هايى گفته، و حتى او را در رديف بكايين آخرالزمان آورده‏اند. نماز جماعتش در مسجد بالاسر، و گاهى در مدرسه فيضيه و درس گفتنش در آن، شاهد اين مدعااست.

ارتباط و مراوده‏اش با اعلى حضرت بقية‏الله - ارواحنا له الفدا - بسيار، ملازمتش به تقوا و ورع بى‏اندازه، مراقبتش به نوافل و حضور و توجه دائمى فراوان بود، و لحظه‏اى از ياد خداوند بيرون نمى‏رفت‏». (7)

سيد احمد فهرى

«بايد آفرين گفت‏بر همت كسانى كه مردانه قدم در ميدان مرگ و خون نهادند و در راه رسيدن به مقصد اعلى از هيچ نهراسيدند. دنياى فريبا با اين همه آرايش كه بر چهره دارد كه «زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة و الخيل المسومة و الانعام و الحرث ذلك متاع الحيوة الدنيا» نه تنها نتوانست‏سيماى كريه واقعى خود را از چشم حقيقت‏بين آنان پوشيده بدارد و حتى گوشه خاطرى از آنان را به خود مشغول سازد، بلكه بهشت مينو با آن همه زيبايى و جمال و تنعمات، آنان را قانع نتوانست كرد و شعيب‏وار همچنان ناله «لست اصبر او اراك‏» سردادند و نواى:

از در خويش خدايا به بهشتم مفرست

كه سر كوى تو از كون و مكان ما را بس

نواختند و آن قدر جد و جهد نمودند و در قرع باب محبوب (8) لجاجت ورزيدند تا شاهد مقصود در آغوش كشيدند و پاى افتخار بر فرق فرقدان ساييدند; سلام على ذكرهم و يا شوقاه الى مؤلف محترمه!

يكى از مردان پيشتاز اين راه مرحوم عارف بالله آية‏الله حاج ميرزا جواد ملكى - قدس‏الله نفسه الزكيه - بود كه در اين ميدان گوى سبقت از همگنان ربود.

اين مرد بزرگ با اين كه در مقام عرفان مقامى بس والا دارد و از اعظم فقهاى «صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا لهواه و مطيعا لامر مولاه‏» به شمار است، اوايل عمر شريفش و دوران شباب را در نجف اشرف در مجلس درس اساتيد بزرگ حاضر، گذراند و آثارى از خود به جاى گذاشت‏». (9) حاج ميرزا عبدالله شالچى وى از جمله افرادى است كه از نزديك، بدون واسطه با مرحوم حاج ميرزا جواد آقا در ارتباط بوده و از انفاس قدسى و پاك ايشان ره‏توشه‏هايى برگرفته است. او در يادكرد استادش مى‏گويد: مرحوم استادم آية‏الله ملكى اجتهاد فكرى و درونى داشت. از نظر برداشت‏هاى درونى قوى بود. ايشان دستورهايى در خوردن، خوابيدن و اعمال و رفتار ارائه مى‏دادند كه بسيار مؤثر بود و شخص را پاك و پيراسته كرده، به سوى الله رهنمون مى‏نمود.

اولين دستور ايشان اين بود كه انسان نبايد معصيت كند، گناه مانع سير انسان است و در خوراك نبايد آن قدر كوتاهى كند كه ضعف پيدا نمايد و نه آن مقدار افراط كه سنگين شده، حال عبادت نداشته باشد.

ايشان رابطه زيادى با شب خيزى و تهجد داشت. همچون طبيب ماهر روان و پزشك روح از حالات افراد جويا مى‏شد تا نكات لازم و مفيد براى شروع حركت و سير به سوى حق را به آنها ارائه كند.

هركس دستورهاى ايشان را عمل مى‏كرد نتيجه مى‏ديد و كارشان به جايى مى‏رسيد كه خدمت ايشان از حالات روحى خود صحبت مى‏كردند.

و الان نيز مرقد ايشان (10) محل حوايج است. من هر وقت‏حاجتى داشته باشم بر سر قبر ايشان مى‏روم. (11)

پى‏نوشتها:‌


1) مطابق با 16/8/1347شمسى .

2) كيهان انديشه، ش 8، «مصاحبه با آية‏الله حسن‏زاده آملى‏» .

3) همان، ص 72 و 73.

4) نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، ص 329 .

5) آقا بزرگ تهرانى، الذريعه، ج 2، ص 47.

6) ملاعلى واعظ خيابانى (1282 - 1374 ه . ق) فرزند عبدالعظيم تبريزى خيابانى، از علما و مؤلفان پرتلاش شيعه در قرن چهاردهم هجرى است. وى در وسعت اطلاعات - بويژه در زمينه تاريخ و تراجم - كم نظير بود. خود در مقدمه كتاب علماء معاصرين، تصريح كرده است كه از عنفوان جوانى به تاريخ و تراجم علاقه شديدى داشته است. همچنين ذوق و شوق تاليف و خطابه وى را بر آن داشت تا پس از فراغت از دوره سطح به تاليف و تحقيق و خطابه و وعظ بپردازد. از اين رو در خيل مشهورترين واعظان تبريز قرار گرفت و معروف به «واعظ خيابانى‏» شد.

آثار قلمى اين عالم سختكوش، بيش از پنجاه اثر مفيد و ماندگار است كه سرشار از نكات ادبى، علمى، تاريخى، رجالى، اعتقادى و دينى است. دو كتاب مهم و نفيس علماء معاصرين و وقايع الايام آن فرزانه گرامى مورد استفاده فراوان اهل فضل و دانش قرار مى‏گيرد و كتاب علماء معاصرين از كتاب‏هاى منبع در زمينه احوال و آثار علماى شيعى قرن چهاردهم هجرى است.

7) آثار الحجه، ج‏1، ص‏26.

8) در زدن خانه محبوب.

9) رساله لقاءالله، مقدمه، ص ب و ج (با اندكى تلخيص).

10) در قبرستان شيخان قم.

11) از نوار صحبت ايشان در بين طلاب و فضلاى حوزه علميه قم.