میرزا جواد آقا ملكى

احمد لقمانى

- ۳ -


فصل سوم: در بارگاه عشق

تجرد نفس حاج ميرزا جواد آقا مى‏گويد: روزى استادم، ملاحسينقلى همدانى به من فرمود: مقام تربيت فلان شاگرد به عهده شماست! آن شاگرد همتى فراوان داشت و عزمى راسخ. مدت شش سال در مراقبت و مجاهدت كوشش كرد تا به مقامى رسيد كه توانايى كافى براى ادراك و تجرد نفس به دست آورد.

خواستم اين سالك راه سعادت، به دست استاد بدين فيض نايل و به اين خلعت الهيه زينت‏شود. او را با خود به خانه استاد بردم. پس از عرض مقصود و مطلوب، استاد فرمودند: اين كه چيزى نيست! و فورا با دست‏خود اشاره كردند و فرمودند: تجرد مثل اين است; آن شاگرد مى‏گفت: ناگاه ديدم كه از بدنم جدا شده‏ام و در كنار خود موجودى را مانند خود مشاهده مى‏كنم. (1)

در كنار حضرت ولى عصر(عج)

يكى از شاگردان حاج ميرزا جوادآقا، جناب حجة‏الاسلام حاج سيد جعفر شاهرودى، چنين نقل مى‏كند: «شبى، در شاهرود، در خواب ديدم كه گويا حضرت صاحب الامرعليه السلام با جماعتى در صحرا به نماز جماعت ايستاده است. نزديك رفتم تا جمال حضرت عليه السلام را زيارت كنم و بر دست مباركش بوسه زنم. چون جلو رفتم شيخ بزرگوارى را ديدم كه در كنار آن حضرت ايستاده، آثار جمال، وقار و بزرگوارى از سيمايش پيداست.

وقتى بيدار شدم درباره آن شيخ فكر كرده، از خود پرسيدم: او كيست كه تا اين اندازه به امام عصر - ارواح من سواه فداه - نزديك است؟ براى يافتنش به مشهد و تهران رفتم، ولى او را نديدم. سرانجام به قم مشرف شدم، ناگاه او را در يكى از حجره‏هاى مدرسه فيضيه مشغول تدريس يافتم. آن بزرگوار با من بسيار ملاطفت كرد و فرمود: كى آمدى؟! گويا مرا شناخته و از قضيه كاملا آگاه بود.

از آن پس در كنارش مانده، همراه او بودم. هر چه مى‏گذشت او را چنان مى‏ديدم كه ديده بودم و مى‏خواستم‏». (2) يكى از كسانى كه خود، ميرزا جواد ملكى را زيارت كرده، از روح بلند و الهى او بهره برده است، مى‏گويد: «حاج ميرزا جواد آقا روزى پس از پايان درس، عازم حجره يكى از طلبه‏هاى مدرسه دارالشفاء شد. من نيز خدمتش بودم. به حجره آن طلبه وارد شد و پس از به جاى آوردن مراسم احترام و اندكى جلوس برخاست و حجره را ترك گفت.

در بين راه علت اين ديدار آن هم از سوى ايشان و رفتن به حجره يكى از طلبه‏ها را پرسيدم، در پاسخ فرمودند: شب گذشته هنگام سحر، فيوضاتى بر من افاضه شد كه فهميدم از ناحيه خودم نيست و چون توجه كردم، ديدم اين آقاى طلبه به تهجد برخاسته و در نماز شبش به من دعا مى‏كند و اين فيوضات، اثر دعاى اوست. اين بود كه به خاطر سپاسگزارى از عنايتش به ديدارش رفتم‏». (3)

آرى اينان از آن رادمردان خدايى هستند كه پرده‏ها را برداشته، از اسرار اطلاع دارند.

سر خدا كه عارف سالك به كس نگفت‏در حيرتم كه باده فروش از كجا شنيد (4)

برق عشق آمد و بر خرمن جان آتش زد

استاد فرزانه حاج ميرزا جواد آقا درباره رسيدن به بلنداى تكامل نفس، آرامش روان و كسب معارف مى‏گويد:

«شيخى عارف و كامل بود كه مانند او در تهذيب و معرفت نديده بودم. روزى از او پرسيدم كه در اصلاح نفس و جلب معارف، چه عملى را به تجربه رسانده‏اى؟

گفت: «من عملى را در اين كه گفتى مؤثرتر از اين نديدم كه در هر شبانه روز يك بار باسجده طولانى داومت‏شده، در آن اين آيه خوانده شود: «لا اله الا انت‏سبحانك انى كنت من الظالمين; (5) هيچ معبودى غير از تو نيست، پاك و منزهى پروردگار من. همانا من از ستم‏كنندگان به خويشتنم‏». و به هنگام گفتن ذكر، خود را در زندان طبيعت زندانى و به زنجيرهاى اخلاق رذيله بسته بيند. آن‏گاه اقرار كند كه بار الها، اين كار را تو بر من نكردى و تو بر من ستم روا نداشتى; بلكه اين من بودم كه بر خود ستم كردم و خود را به اين جا انداختم‏».

تا بهشت رخت اى دوست تماشا كرديم

پشت‏بر باغ گل و سبزه و صحرا كرديم

نوگل حسن تو ديديم چو در باغ ازل

تا ابد خون به دل بلبل شيدا كرديم

برق عشق‏آمد و بر خرمن جان آتش زد

وه چه خوش‏حاصل اين‏مزرعه‏پيدا كرديم

خواست تا مشترى چرخ فريبد دل ما

بارك الله كه به كالاى تو سودا كرديم (6)

كه تلخى، شكر باشد از دست دوست

روز عيدغدير فرا رسيد، مردم مؤمن و علاقه‏مند به ولايت و امامت، دسته دسته براى عرض تبريك به محضر عالم كامل و عارف وارسته حاج ميرزا جواد آقا رسيده، با توشه‏اى از نورانيت و صفا، ياد آن استاد بزرگوار را به همراه مى‏بردند.

فرزند وى نيز كه شمع فروزان شبستان خانواده بود، در انجام كارها كمك مى‏كرد .

پسرى زيبا صورت و نيكوسيرت كه در صحيفه نگاهش آينده‏اى بسيار روشن ديده مى‏شد.

... نزديك ظهر صداى دلخراش خدمتكار، موجى از ترس و حزن در خانه ايجاد كرد. همه بى‏اختيار فرياد مى‏كشيدند و از اتاق‏ها بيرون مى‏دويدند. شور و شيون به گوش حاج ميرزا جوادآقا رسيد. با سرعت تمام خود را به اندرونى رساند. از علت‏سر و صدا سؤال كرد، گفتند: وقتى كه زن خدمتكار براى برداشتن آب به آب انبار رفته، پيكر بى‏جان فرزندتان را روى آب حوض ديده است! عارف بزرگ خود را به پيكر بى‏جان فرزند رساند. همه در انتظار بى‏تابى و فرياد ماتم ميرزا جواد آقا بودند; اما آن عبد وارسته، با نگاهى به زنان، همه را به آرامش و سكوت دعوت كرد!... مبادا كسى در روز عيد محزون شوند.

... مردم با نشاط و شادى تمام رفت و آمد مى‏كردند. بدون اين كه از آن حادثه جانسوز خبر داشته باشند. آن عارف پاكدل نيز بدون هيچ حزنى با مردم گفتگو كرده، با چهره‏اى گلگون از آنان پذيرايى مى‏كرد; تا اين كه ظهر فرا رسيد، همچون سال‏هاى گذشته عده‏اى براى خوردن ناهار در خدمت آقا ماندند. پس از پايان غذا كه مردم آماده رفتن شدند، حاج ميرزا جواد آقا به بعضى از دوستان و خواص خود فرمود: با شما كارى دارم! پس به طور جداگانه و بدور از چشم ميهمانان، ماجرا را براى آنان بازگو كرد و براى مراسم تجهيز فرزند خود از آنان كمك گرفت.

از لحظه‏اى كه اين خبر دهشت‏انگيز به آن ولى خدا و عبد صالح رسيد تا آخرين لحظات دفن، عطر شكر و سپاس از تمامى وجودش به مشام جان مى‏رسيد . (7)

خوشا وقت‏شوريدگان غمش

اگر زخم بينند وگر مرهمش

دمادم ثواب الم دركشند

اگر تلخ بينند دم دركشند

نه تلخ است صبرى كه بر ياد اوست

كه تلخى شكر باشد از دست دوست (8)

شب زنده‏دارى

مرحوم حجة‏الاسلام سيد محمود يزدى، كه از شاگردان حاج ميرزا جواد آقا بوده، در بيرونى منزل استاد مى‏نشست. درباره نماز شب‏هاى آن عارف وارسته مى‏گويد: شب‏ها كه ايشان براى شب‏زنده‏دارى و عبادت برمى‏خاست، مدتى در رختخواب به گريه از خوف خدا و اشك براى عشق به حق مشغول بود. گاهى به سجده مى‏رفت و زمانى لب به دعا مى‏گشود. آن‏گاه در صحن منزل رو به طرف آسمان مى‏كرد و آيات مخصوص را تلاوت مى‏فرمود:

«ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اليل و النهار... ربنا ما خلقت هذا باطلا...» (9) اثر اين آيات الهى آن چنان بود كه او را از خود بى‏خود كرده، سر بر ديوار مى‏گذاشت و لحظاتى گريه مى‏كرد. آن‏گاه كه براى گرفتن وضو آماده مى‏شد، در كنار حوض نشسته، مدتى گريه مى‏كرد و پس از وضو ساختن چون به مصلايش مى‏رسيد و مشغول تهجد مى‏شد، حالش منقلب گشته، اشك بسيار مى‏ريخت; به طورى‏كه از گريه‏هاى طولانى در نمازها و مخصوصا قنوت‏ها، بعضى ايشان را جزء «بكايين‏» عصر به شمار آورده‏اند. (10)

غيبت و زحمت چهل روزه

سيد احمد فهرى مترجم رساله لقاءالله درباره غيبتى كه در حضور مرحوم حاج ميرزا جواد آقا شده مى‏نويسد: از يكى از دوستان شنيدم كه گفت: در مجلس مؤلف بزرگوار، مرحوم حاجى ميرزا جواد ملكى - قدس الله نفسه - يكى از حضار غيبتى كرده بود. آن بزرگوار خيلى ناراحت‏شده و خطاب به غيبت كننده فرموده بود:

چهل روز مرا به زحمت انداختى! (11)

آرى صفاى باطن و نورانيت وجود ايشان به حدى بود كه با كوچك‏ترين عمل ناشايست، غبار دورى از ياد خدا را بر وجود خويش حس مى‏كرد. جام باده هستى مرحوم ملكى به عبادت عشق مى‏ورزيد و از ياد خدا و همدمى با آن لذت فراوان مى‏برد. او در هر سال سه ماه پى درپى روزه مى‏گرفت و روزه رجب و شعبان را به رمضان متصل مى‏كرد.

وى در قنوت نمازهاى نافله، اين بيت عارف شيراز را از عمق جان زمزمه مى‏كرد:

ما را زجام باده هستى خراب كن

زان‏پيشتر كه عالم‏فانى شود خراب (12)

مرحوم آية‏الله حاج شيخ محمدرضا طبسى‏رحمه الله از شاگردان درس اخلاق مرحوم حاج ميرزا جواد آقا، خاطره روزى از روزهاى درس آن استاد فرزانه را اين گونه بيان مى‏كند: دو ساعت‏به غروب بود كه ايشان براى تدريس درس اخلاق به مدرسه فيضيه تشريف آوردند، در بحث آن روز اين آيه قرآن مطرح شد:

«ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة... (13) ».

بعد از آن اين جمله را فرمود: از دنيا نرفتم و در وادى السلام نجف با چشمان خودم ديدم كه ارواح مؤمنين دور هم حلقه زده‏اند. (14)

چرا كوتاهى مى‏كنى؟!

مرحوم حاج ميرزا عبدالله شالچى انسان وارسته و عاشقى بود، كه ده‏ها سال پس از وفات استادش مرحوم ملكى تبريزى‏قدس سره در دورى وى اشك غم مى‏ريخت و مى‏گفت: روزى استادم مرحوم حاج ميرزا جواد آقا مرا خواست، در تنهايى دستورهايى داد و فرمود: اين كارها را بكن.

آن وقت ايام جوانى بود و كثرت خواب و سهل‏انگارى و غفلت. دستورهاى ايشان را جدى نگرفتم و مسامحه كردم. چندى بعد نزد ايشان رفتم، مشغول موعظه بودند. پس از صحبت‏هاى خود با افراد مصافحه كرد و بعد از مصافحه با من، در گوشم گفت: چرا كوتاهى و مسامحه مى‏كنى؟!

در عين تنگدستى در عيش كوش و مستى‏كاين كيمياى هستى قارون كند گدا را

شب‏ها كى بيدار مى‏شوى؟!

مرحوم حاج ميرزا عبدالله شالچى داستان ديگرى از برخورد استاد عزيز خود را اين گونه نقل مى‏كند:

«يك روز صبح زود به طرف حرم كريمه اهل بيت‏حضرت معصومه - سلام‏الله عليها - در حركت‏بودم. چون پشت در صحن رسيدم ديدم هنوز در را باز نكرده‏اند. ناگاه جناب حاج ميرزا جواد آقا را ديدم كه پشت در ايستاده و مثل من انتظار ورود به حرم را مى‏كشد. چون نگاهش به من افتاد مرا صدا زد و فرمود: بگو ببينم، شب‏ها كى از خواب بلند مى‏شوى؟ گفتم: من بيدار نمى‏شوم، اگر هم گاهى بيدار شوم نيم ساعت‏يا يك ربع مانده به اذان صبح است.

فرمود:نه،در تابستان‏يك ساعت‏و در زمستان‏دو تا سه ساعت زودتر بايد بلند شوى و مشغول تهجد گردى. حال اگر بلند شدى چه مى‏كنى؟

گفتم: دعا و قرآن مى‏خوانم.

فرمود: چه دعايى؟

گفتم: دعاهاى خمسة عشر.

من دقت كردم ديدم همچون طبيبى دلسوز كه در پى مداواى مريض بدحال خود است، سؤالاتى از شب‏هاى من، راز و نيازها و دعاهاى من مى‏كند تا ريشه‏يابى كرده، علت توقف روحى و ركود معنوى من را بفهمد. در اين لحظه از نام دعايى كه مى‏خوانم، سؤال كرد:

كدام يك از دعاهاى خمسة‏عشر را مى‏خوانى؟

گفتم: علاقه‏ام به «مناجات محبين‏» است; اما پدر و مادرم مانع مى‏شوند كه خيلى زود بيدار شوم. آنها از سر دلسوزى معتقدند اگر زياد بيدار بمانم ضعيف و لاغر مى‏شوم.

فرمود: هر طور صلاح مى‏دانى آنها را راضى كن. به پدر و مادرت بگو الان عده‏اى هستند كه در مجلس انس حقند، شما راضى مى‏شويد من از اين توفيق و آن مجلس بازبمانم؟!

... و سرانجام راهنمايى‏ها، دستورها و دلسوزى‏هاى آن پدر مهربان و استاد گرانقدر و ربانى كار عده‏اى را بدان‏جا رساند كه وقتى از آنها سؤال مى‏كردم چه مى‏بينيد، گروهى مى‏گفتند: ديشب فرشته‏اى مرا براى خواندن نماز شب بيدار كرد و دسته‏اى جواب مى‏دادند: من بهشت را ديدم و...» (15) .گويا مرحوم حاج ميزا جواد آقا هميشه اين شعر را زمزمه مى‏كرد:

سال‏ها دل طلب جام جم از ما مى‏كرد

آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مى‏كرد

بى دلى در همه احوال خدا با او بود

او نمى‏ديدش و از دور خدايا مى‏كرد

پى‏نوشتها:‌


1) سيد محمد حسين حسينى تهرانى، رساله لب اللباب، ص 35 و 36.

2) گنجينه دانشمندان، ج 1، ص 232 و 233.

3) رساله لقاءالله، مقدمه، ص ه .

4) حافظ، ديوان.

5) انبياء(21) آيه 87 .

6) عرفان اسلامى، ج 4، ص 94 و 95 .

7) رساله لقاءالله، مقدمه، ص‏8 .

برخى از اهل‏اطلاع نقل مى‏كنند كه در آن جلسه وقتى شخصى از ايشان درباره سر و صداى زنان سؤال مى‏كند، او اين چنين جواب مى‏فرمايد: امروز عيد (غدير) است و خداوند به ما عيدى داده است!

8) سعدى، بوستان.

9) به درستى كه در آفرينش آسمانها و زمين و درپى يكديگر آمدن شب و روز نشانه‏هايى براى خردمندان وجود دارد. آنان كه مى‏گويند... پروردگا را اينها را بيهوده نيافريده‏اى...(آل‏عمران(3) آيه 189 و190).

10) رساله لقاءالله، مقدمه، ص و.

11) رساله لقاءالله، ص 104.

12) محمد رازى، آثار الحجه، ج 1، ص 29.

13) صف(61) آيه 30.

14) مجله حوزه، ش 34 (آبان 1368)، ص 55.

15) نوار سخنرانى مرحوم حاج ميرزا عبدالله شالچى از شاگردان مرحوم حاج ميرزا جوادآقا ملكى .