فصل اول: يادواره آفتاب
مردى از ملكوت اين دفتر يادواره آفتاب وجود مردى است كه در شبهاى ظلمت،
طلوعى بهنگام نمود. با طليعه طلايى كلام خويش سرزمين دلها را از معرفتشاداب و
از عشق خداوندى معطر و روح افزاكرد.
شهد سخنانش بر عمق جانها شيرينى عبوديت نثار مىكرد و جذبه نگاهش غبار
افسردگى و بى حالى را مىزدود. ستارهآسا در آسمان علم و دانش درخشيد و با
حكمتهاى هدايت آميز و خطبههاى خدايى، دلها را با آفتاب معنويت و نور عرفان
آشنا ساخت.
اين شخصيتبزرگ و هديه آسمانى شهر قم را رايحه معنا بخشيد و از زلال انديشه
پاك خود بسيارى را آب حيات معرفت عطا كرد.
نماز جماعت وى در «مسجد بالاسر» بسان پلكان ملكوت بود. «مدرسه فيضيه» پس از
سالهاى بسيار، هنوز از چشمه وجود او فياض است; حجرههاى آن، روشنايى معنوى آن
روشن روان را بر جان دارند و مدرس آن پذيراى قدوم يادآوران آن شيخ فرزانه و
استاد وارسته است.
عطر روح افزاى درسهاى اخلاق وى مشام جان بسيارى از سپيدسيرتان مهذب را
شادابى و صفا بخشيد.
او اسرار الصلاة را با مراقبات درهم آميخت و با «سير و سلوك» الهى خود لقاء
الله را براى همگان به ارمغان آورد.
وچنين است كه پس از دهها سال گلدستههاى حريم كريمه اهل بيت; فاطمه
معصومهعليها السلام كرامتهاى او را در خزانه خاطرات خود دارد.
در اين دفتر از «چلچراغ انديشه» اين عارف هوشمند آگاه شده، پس «در بارگاه
عشق» او بر شخصيت تابناكش نظر مىافكنيم، «گنجينههاى نور» از درياى مواج دانش
او بر مىگيريم و از «گلاب»هاى آن «گل جاويدان» عطر حالاتش را مىبوييم.
پس از آن از سخنان شكوهمند او بهره مىگيريم; در «محضر»ش شهد شيرين عبوديت
را در عمق وجودمان مىريزيم و در پايان از «تكبير پرواز» او به سوى ملكوت آگاه
مىشويم تا بارقهاى از صفاى انسانيت آن طوباى بركت، نصيبمان گردد. ميلاد ميرزا
خورشيد قرن سيزده هجرى روبه افول بود كه تبريز لبريز از شادى و شور شد.
شبستان زندگانى بانويى والاگوهر، از وجود ماه پارهاى نيكو منظر روشن شد!
«لطف»الهى پسرى زيبا به آنان داد كه «جواد»ش نام نهادند.
گلخندههاى شادى و سرور بر چهره حاج ميرزا شفيع، پدر طفل، نشست. او كه از
اعيان و برجستگان شهر بود، «بوسه سپاس» بر درگاه تفضل الهى زد و به پاس اين
نعمت، چندين روز مردم شهر را از «سفره نعمت» خود بهرهمند ساخت.
وى هر چند در اوايل، عامل مضاربه ناصرالدين شاه بود، اما سرانجام طوفان كلام
پير فرزانه و عالم وارسته، حاج ميرزا على نقى همدانى(ره) نسيم رحمتخاص الهى در
وجودش دميد و او را با دنياى تهذيب آشنا ساخت. مؤمنى شايسته شد و فرزندى نمونه
تربيت كرد.
ميرزا در دامان مادرى مؤمن و پدرى صالح مراحل رشد و ترقى را پيمود.
سالها يكى پس از ديگرىگذشت تا اينكه دفترىنو گشوده شد و دستهاى
كودكىخردسال، چشماميد خاندان «ملكالتجار تبريزى» شد.
ميرزا جواد، پاى همت و پشتكار به مدرسه نهاده و با كمال ادب و فروتنى زانوى
تعلم در مقابل استاد بر زمين گذارد.
بهار فرصت او مىگذشت و ايام تعليم و تعلم بيشتر فرا مىرسيد تا گلستان علم
و دانايى برپاكند. صرف، نحو، منطق، معانى، بيان و دروس مقدماتى ديگر را در
تبريز فراگرفت و پس از مدتى، «سطح» را به پايان رساند.
باران نور، سرزمين وجودش را روشنى بيشترى بخشيد و راهى ديار «يار» شد. گام
به خاك پاك نجف اشرف نهاد تا «شرافت» بيشتر كسب كند و از كوثر علوى سيراب شود.
شيرين جرعهها در نجف توفيق رفيق او شد. پاى ارادت بر صحن مولا نهاد و همچون
عبدى ذليل و مريدى فقير به سوى حرم آن امام، قدم برداشت. چون دستبر «ضريح
ولايت» و «آستان امامت» گذارد لبانش شيرينى عشق «علوى» را چشيد و آنگاه كه
از محضر آن «خورشيد هدايت» جدا مىشد، پرتو ارادت او همراهش بود، بر صفحه
نورانى صورتش، شرح حالى با مركب اشك ديده مىشد كه:
شراب عشق او در كام كردم
خود و جان و دلم بىنام كردم
گرفتم جا در آغوش خوش يار
سراپا خويش را گمنام كردم
من از خم خانه عشق ولايش
چهشيرين جرعهها درجام كردم
دل وحشىتر از وحش بيابان
به عشق حضرتش در دام كردم
زدم بر سينه نامحرمان دست
جدايى من زخاص و عام كردم
ز غير او بريدم دل به عالم
همين يك كار را اتمام كردم (1)
نوريان مر نوريان را طالبند چندى از ورود او به نجف اشرف نگذشته بود كه عشق
ولايت علوى كارى كارستان كرد! شعلههاى هدايتيكى پس از ديگرى رخ نشان داد و
چشمههاى ولايت، به امر مولاى متقيان علىعليه السلام چشم بر چهره ميرزا جواد
آقا گشودند.
دست تقدير و نسيم لطف الهى، وى را به درس محدثى محقق كشاند و او را از
جرعههاى انوار قدس و علم الحديث «ميرزا حسين نورى» بهرهمند ساخت. حاج ميرزا
حسين فرزند «شيخ محمد تقى طبرسى» - از بزرگترين دانشمندان مازندران - بود.
باهم نگاهى به زندگانى اين استاد فرزانه مىكنيم:
هجدهم شوال المكرم سال 1254قمرى خاندان نورى به نورى ديگر آراسته شد. عشق به
اهل بيتعليهم السلام خانواده نورى را بر آن داشت تا نام نو رسيده را «حسين»
بگذارند. بدان اميد كه رهروى شايسته براى آن امام و رهبرى بايسته براى مردم خود
باشد. هنوز هشتبهار از عمر كودك نور نگذشته بود كه رنگ خزان و غبار يتيمى بر
جانش نمايان شد.
فيض الهى و كمكهاى برادران دانشمندش توانمندى او را غناى بيشترى بخشيدند و
او را در راه پر فراز و نشيب تحصيل و تهذيب يارى كردند. بنابراين، يتيم نور در
چهارده سالگى همراه و همراز فقيه بزرگوارى به نام «مولا محمدعلى محلاتى» شده،
از كوچكترين لحظهها بزرگترين استفادهها را مىكند و در پى او از محضر شيخ
جليلالقدر مرحوم «عبدالرحيم بروجردى» سود فراوان مىبرد.
در سال 1273قمرى با هجرتى مبارك به نجف اشرف - در مراحل مختلف - از آفتاب
وجود استادانى چون «شيخ عبدالحسين تهرانى» معروف به شيخ العراقين، «شيخ مرتضى
انصارى» و «ميرزاى شيرازى» خوشههاى نور و دانش برمىگيرد.
... و سرانجام ميرزا حسين در سايه تلاش، همت و پشتكار در حديث، رجال و تاريخ
سرآمد روزگار مىشود.
در عرصه تدريس شخصيتهاى ارزندهاى همچون «حاج شيخ عباس قمى»، «شيخ آقا
بزرگ تهرانى»، «شيخ محمد حسين كاشفالغطاء» و«سيد عبدالحسين شرفالدين»
افتخار شاگردى وى را داشتهاند.
از آثار ارزشمند محدث نورى مىتوان به «مستدرك الوسائل»، «لؤلؤ و مرجان»،
«النجم الثاقب»، «مواليد الائمه» و بيست اثر ديگر اشاره كرد. شخصيت اجتماعى
اين مرد بزرگ در كنار ابهت علمى و فرهنگى، نشان از جامعيت او داشت. وى علاوه بر
تلاش وافر در راه تحقيق، از جامعه و مردم خود نيز غافل نبود. براى فردا و
فرداهاى آنان آيندهنگرى مىكرد; آنها را از خطرهاى احتمالى آگاه مىساخت و
همگام با مصلحان بيدار به پيش مىرفت. آن فقيه آگاه در حماسه فتواى ميرزاى
بزرگ، ياورى شجاع و ارزشمند بود و در حركتهاى اصلاحى اسلامى پيشگام مىنمود.
... سرانجام اين عالم فرهيخته و ژرفانديش در 27 جمادى الآخره سال 1320قمرى
در نجف اشرف رحلت كرد و در ايوان سوم صحن شريف اميرمؤمنان علىعليه السلام به
خاك سپرده شد. (2) استاد فقه، الگوى اخلاق حاج ميرزا جواد آقا
تبريزى انسانىبا بصيرت و داراى بينش بالايى بود. همواره استادانى پاك سرشت و
نيكونهاد را بر مىگزيد و از محضر عالمانى ربانى استفاده مىكرد. وى علم مقدس و
نورانى «فقه» را نزد فقيه وارسته آيةالله حاج آقا رضا همدانى آموخت و علاوه
بر تحصيل از اخلاق، صفات و آداب آسمانى او بهره برد. وى فرزند دانشمند وارسته
شيخ محمد هادى همدانى بود و افتخار شاگردى سيد محمد حسن شيرازى را داشت. اين
شاگرد برجسته ميرزاى شيرازى در تحصيل، تحقيق شايان مىكرد. در تدريس، همتى بلند
داشت و در گستره تاليف، اثر ژرف او مصباح الفقيه چراغ راه دانش پژوهان حوزههاى
علميه است.
حاج آقارضا همدانى افزون بر كمالاتعلمى و فكرى،از ارزشهاى تابناكاخلاقى -
عرفانى بسيار درخشانى برخوردار بود. تواضعچشمگير وى،او را محبوب قلوب مؤمنان
قرار داده بود.پيش پاى هركس كه بر او وارد مىشد،بر مىخاست و كارهاىخريد منزل
را خود انجام مىداد.و اين در حالىبود كه از موقعيت علمى ويژهاى برخوردار
بود.
پس از درگذشت مرحوم ميرزاى شيرازى كه برخى آيةالله حاج آقا رضا همدانى را
مرجع تقليد خود قرار دادند، روش و سيره ايشان هيچ دگرگونى نيافت. همچون گذشته
به ساده زيستى در لباس، غذا و مسكن پايبند بود. در صف قصابى و راه بازار ديده
مىشد و بسان اقشار كمدرآمد جامعه هيزم خريدارى مىكرد. يكى از ارادتمندان
هنگام خريد هيزم وى را ديده و گفته بود: اى استاد! اينگونه كارها را به ديگران
واگذاريد.
دانشمند بزرگ همدانى فرمود: هرگز راه و روش گذشتهام را تغيير نخواهم داد! و
اين در حالى بود كه در آن زمان مرجع تقليد بسيارى از شيعيان به حساب مىآمد.
وى در كوچه و بازار به تنهايى حركت مىكرد و همچون برخى از بزرگان و عالمان
خودساخته به كسى اجازه حركتبا خويش را نمىداد. از اين كه شخصى چراغى گرفته،
راه را برايش روشن سازد، بيزار بود و هميشه ظاهرى ساده و بىپيرايه داشت. آنان
كه از معرفتشخصيت مرحوم حاج آقا رضا همدانى محروم بودند در نگاه اول وى را يكى
از طلاب فقير تصور مىكردند.
مناعت طبع، بىميلى به دنيا، غنا و بىنيازى از مردم، بلندنظرى، توكل و
اطمينان ويژه به خداوند ابعاد ديگرى از شكوه شخصيت او بود.
... و سرانجام پس از سالها تلاش، اخلاص و ايثار در سالروز رحلت رسول
اكرمصلى الله عليه وآله و امام مجتبىعليه السلام (28صفر 1322قمرى) دنيا را
بدرود گفت و به سوى معبود خويش شتافت. پيكر پاكش در «سامرا» و در زاويه شمال
شرقى رواق عسكريينعليهما السلام به خاك سپرده شد. (3) و اينك پس از
سالهاى سال هنوز نام و ياد آن «فقيه فرزانه» در محافل علمى و مجالس اخلاقى
روشن بخش دلهاى پاك است و آراى او در بين اقوال فقها و بزرگان جايگاهى خاص
دارد. ثمر آفرينى خوشههاى انديشه از ديگر استادان حاجميرزا جواد آقا، مرحوم
آخوند ملا محمد كاظم خراسانى است. شخصيتى كه در عرصه دانش، بينش و سياستبسيار
توانا بود.
خوشههاى انديشه و ابعاد علمى اصولى آيةالله ملكى تبريزى در محضر اين استاد
انديشمند رشد و گسترش قابل توجهى يافت. آخوند در سال 1255قمرى در مشهد و در
خانوادهاى غير معروف متولد شد. در 22 سالگى به تهران مهاجرت كرده، فلسفه را در
مدتى كوتاه آموخت. سپس به نجف اشرف هجرت كرد. دو سال در درس شيخ انصارى شركت
جست و بيشتر تحصيلاتش را در محضر ميرزاى شيرازى گذراند. پس از آن كه ميرزاى
شيرازى در سامرا مستقر شد، آخوند خراسانى در نجف حوزه درس مستقل بر پا ساخت.
ديرى نپاييد كه از مدرسان موفق و طراز اول آن سامان شد به طورى كه حدود هزار و
دويستشاگرد از محضرش استفاده مىكردند كه قريب دويست مجتهد در ميانشان بودند.
فقهاى والامقامى همچون آيات عظام مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهانى، مرحوم حاج
شيخ محمد حسين اصفهانى، مرحوم حاج آقا حسين بروجردى، مرحوم حاج آقا حسين قمى و
مرحوم آقا ضياءالدين عراقى... همه از شاگردان آخوند بودهاند. (4)
اين عالم بزرگوار علاوه بر شاگردان بسيار، تاليفات گرانسنگى از خويش به يادگار
گذارد. آراى او ساليان بسيارى است كه در حوزههاى علميه مطرح است. كتب زير از
آثار آن مرجع فقيد است:
1 . كتاب الاجارة; 2 . الاجتهاد والتقليد; 3 . التكملة للتبصره; 4 . حاشيه
بر اسفار ملاصدرا; 5 . حاشيه بر رسائل شيخ انصارىرحمه الله; 6 . حاشيه بر
مكاسب شيخ; 7 . القضاء و الشهاداتو 8 . كفاية الاصول.
كتاب كفايةالاصول وى كتاب درسى بسيار مهمى است كه بسيارى از عالمان بر آن
حاشيه نوشتهاند; براى نمونه مىتوان به حاشيههاى شيخ محمد حسين اصفهانى، شيخ
محمد على قمى، ميرزا ابوالحسن مشكينى و عبدالحسين آل شيخ اشاره كرد.
آخوند خراسانى شخصيتى چند بعدى بود كه ايام تحصيل، تدريس و تاليف، فرصت تفكر
سياسى و فعاليتهاى اجتماعى را از وى نگرفت. او همان كسى است كه به «ضرورت
مشروطيت» فتوا داد و مشروطيت ايران رهين همت اوست، با بىدينى مبارزهاى قاطع
كرد و با دقت عميق و همتبلند خود همگام با ديگر رهبران مذهبى در راه برقرارى
عدالت، آزادى و حكومت اسلامى كوشش فراوان كرد.
آن دانشمند وارسته سرانجامدر ذيحجه سال1329قمرى، هنگامى كه ايران بهاشغال
روسها درآمده بود،در حالىكه با عدهاى از علما براى جهاد با ارتشكفر آماده
مىشد،در نجف اشرف ديده از جهان فرو بست. (5)
از ملك تا ملكوت ز ملك تا ملكوتش حجاب برگيرند
هر آن كه خدمت جام جهان نما بكند (6)
انديشه حاج ميرزا جوادآقا هر روز تابناكتر مىشد و آثار و بركات هجرتش بيش
از پيش رخ مىنماياند تا اين كه نسيمى ملكوتى بر جانش وزيد و روانش را شاداب
كرد. او در كنار بارورى فكر و انديشه، به پالايش درونى روى آورد و دست در دست
استادى آسمانى و عالمى ربانى، سبكبال به «سير و سلوك» پرداخت تا از «مشارطه»
و «مراقبه» (7) غافل نشود و از لحظههاى عمر خويش پلى به سوى ابديت
زند.
آرى آشنايى با استاد اخلاقى چون «ملاحسينقلى همدانى»، اكسيرى بود كه ميرزا
جوادآقا را از ملك به ملكوت رساند; اين شخصيت كم نظير، فرزانهاى وارسته و
عالمى خود ساخته بود كه نسيم نگاهش غبار رذايل را از وجود افراد مىزدود، در
كلامش تاثيرى ژرف بود و از عرفان بهرهاى عظيم داشت. وى از نوادگان «جابر بن
عبدالله انصارى» بود و سيرتى نورانى و طينتى پاك داشت، پدرش در آغاز چوپانى
مىكرد و چندى بعد كفاش شد. خداوند دو فرزند به او عطاكرد، كه«حسينقلى»
(8) و«كريم قلى» نامشان نهاد.
حسينقلىدر سال1239قمرى در روستاى«شوند» - نزديكهمدان - ديده به جهان
گشود و چون ايام كودكى سپرى شد; پدرش كه به روحانيت علاقه بسيار داشت، حسينقلى
را بهتهران آورد. دوران طفوليت وى آينه تمام نماى آيندهاى روشن بود; چرا كه
مقدمات را با اشتياق بسيار و در زمانى كوتاه فراگرفت و در پى آن درسهاى سطح را
خواند. سپس از محضر شيخ عبدالحسين تهرانى (شيخ العراقين) استفاده برد و در نجف
از خرمن انبوه دانش شيخ انصارى فقه و اصول آموخت.
ملاحسينقلى پس از ارتحال شيخ انصارى در منزل خود به تدريس مشغول شد و بسيارى
را از بركات معنويت و معرفتخويش بهرهمند ساخت. شاگردان درس اخلاق او ستارگانى
فروزان بودند و زينت آسمان دانش و تقوا محسوب مىشدند.
او از زرق و برق دنيا و ظواهر آن پرهيز مىكرد و نسبتبه رياستبسيار بىميل
بود. احتياط وى در اين موضوع به قدرى بود كه نماز جماعت را نيز، با برخى از
خواص، در منزل خود اقامه مىكرد. تمام لحظاتش مملو از ياد خدا بود، به طورى كه
ترس از غفلت وى را وامىداشت تا هنگام تدريس، لحظهاى سكوت كند و سپس ادامه
دهد.
مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى، كه شاگرد بزرگ او بود، درباره شخصيت آخوند
مىفرمايد: در سجدههاى طولانى، عبادت و تهذيب نفس كسى را همچون او نديدهام!
آرى دعاهاى پدر و نفس روحانى استادى چون مرحوم شوشترى وجود آخوند ملاحسينقلى
را محل نزول انوار ملكوتى كرده بود. به گونهاى كه درس اخلاقش اوليايى چون
ميرزا جواد آقا ملكى، شيخ محمد بهارى، سيد احمد كربلايى، آقا رضا تبريزى، ميرزا
آقاى دولتآبادى، سيد محمد سعيد حبوبى نجفى، شيخ موسى شراره، حسن صدر، سيد مهدى
حكيم نجفى، شيخ باقر قاموس نجفى، سيد عبدالغفار مازندرانى، شيخ محمد باقر
نجمآبادى، سيد جمالالدين اسدآبادى، سيد محمود طالقانى نجفى، سيد محمدتقى شاه
عبدالعظيمى، شيخ على همدانى، سيد ابوالقاسم اصفهانى، شيخ على همدانى (فرزند
آخوند)، سيد محمد تقى اصفهانى و شيخ على قمى را تربيت كرد. شخصيتهايى كه هر يك
پس از رحلت استاد خويش ستارهاى درخشان شدند.
اينك كه ملاحسينقلى و دست پروردگان وى در ميان ما نيستند، دستورالعملهاى
زرين و روشنىبخش او، گوشههايى از آفتاب وجودش را بر همگان نمايان مىسازد.
(9) از ديگر آثار علمى وى تقريرات درس شيخ انصارى در بخشهاى مختلف همچون
صلاة المسافر، القضاء والشهادات، كتاب الرهن و الخلل است. (10)
پىنوشتها:
1) حسين انصاريان، عرفان اسلامى، ج 3، ص 340 .
2) ر.ك: محدث نورى; روايت نور.
3) ر.ك: سيدمحسنامين، اعيانالشيعة،ج7، ص21 و22;محمدعلىمدرس،
ريحانةالادب،ج6،ص377.
4) مرتضى مطهرى، آشنايى با علوم اسلامى، ص309 و310.
5) ر.ك: ديدار با ابرار، آخوند خراسانى; آفتاب نيمه شب.
6) حافظ.
7) مشارطه: عهد و پيمانى معنوى باخود براى دورى از گناه در تمام روز و
مراقبه: توجه به خويشتن در طول روز و عهدى اخلاقى در راستاى عبوديت و دورى از
گناه و نافرمانى خداوند.
8) قلى: غلام، بنده.
9) كتاب تذكرة المتقين اثر عارفانه ارزشمندى استشامل برخى از
دستورالعملهاى فرزانه وارسته، مرحوم «شيخ محمد بهارى همدانى».
10) ر.ك: اعيانالشيعة، ج6، ص136; آغابزرگ تهرانى، نقباء البشر، ج2،
ص674 - 676.