میرزا جواد آقا ملكى

احمد لقمانى

- ۱ -


فصل اول: يادواره آفتاب

مردى از ملكوت اين دفتر يادواره آفتاب وجود مردى است كه در شب‏هاى ظلمت، طلوعى بهنگام نمود. با طليعه طلايى كلام خويش سرزمين دل‏ها را از معرفت‏شاداب و از عشق خداوندى معطر و روح افزاكرد.

شهد سخنانش بر عمق جان‏ها شيرينى عبوديت نثار مى‏كرد و جذبه نگاهش غبار افسردگى و بى حالى را مى‏زدود. ستاره‏آسا در آسمان علم و دانش درخشيد و با حكمت‏هاى هدايت آميز و خطبه‏هاى خدايى، دل‏ها را با آفتاب معنويت و نور عرفان آشنا ساخت.

اين شخصيت‏بزرگ و هديه آسمانى شهر قم را رايحه معنا بخشيد و از زلال انديشه پاك خود بسيارى را آب حيات معرفت عطا كرد.

نماز جماعت وى در «مسجد بالاسر» بسان پلكان ملكوت بود. «مدرسه فيضيه‏» پس از سال‏هاى بسيار، هنوز از چشمه وجود او فياض است; حجره‏هاى آن، روشنايى معنوى آن روشن روان را بر جان دارند و مدرس آن پذيراى قدوم يادآوران آن شيخ فرزانه و استاد وارسته است.

عطر روح افزاى درس‏هاى اخلاق وى مشام جان بسيارى از سپيدسيرتان مهذب را شادابى و صفا بخشيد.

او اسرار الصلاة را با مراقبات درهم آميخت و با «سير و سلوك‏» الهى خود لقاء الله را براى همگان به ارمغان آورد.

وچنين است كه پس از ده‏ها سال گلدسته‏هاى حريم كريمه اهل بيت; فاطمه معصومه‏عليها السلام كرامتهاى او را در خزانه خاطرات خود دارد.

در اين دفتر از «چلچراغ انديشه‏» اين عارف هوشمند آگاه شده، پس «در بارگاه عشق‏» او بر شخصيت تابناكش نظر مى‏افكنيم، «گنجينه‏هاى نور» از درياى مواج دانش او بر مى‏گيريم و از «گلاب‏»هاى آن «گل جاويدان‏» عطر حالاتش را مى‏بوييم.

پس از آن از سخنان شكوهمند او بهره مى‏گيريم; در «محضر»ش شهد شيرين عبوديت را در عمق وجودمان مى‏ريزيم و در پايان از «تكبير پرواز» او به سوى ملكوت آگاه مى‏شويم تا بارقه‏اى از صفاى انسانيت آن طوباى بركت، نصيبمان گردد. ميلاد ميرزا خورشيد قرن سيزده هجرى روبه افول بود كه تبريز لبريز از شادى و شور شد.

شبستان زندگانى بانويى والاگوهر، از وجود ماه پاره‏اى نيكو منظر روشن شد! «لطف‏»الهى پسرى زيبا به آنان داد كه «جواد»ش نام نهادند.

گلخنده‏هاى شادى و سرور بر چهره حاج ميرزا شفيع، پدر طفل، نشست. او كه از اعيان و برجستگان شهر بود، «بوسه سپاس‏» بر درگاه تفضل الهى زد و به پاس اين نعمت، چندين روز مردم شهر را از «سفره نعمت‏» خود بهره‏مند ساخت.

وى هر چند در اوايل، عامل مضاربه ناصرالدين شاه بود، اما سرانجام طوفان كلام پير فرزانه و عالم وارسته، حاج ميرزا على نقى همدانى(ره) نسيم رحمت‏خاص الهى در وجودش دميد و او را با دنياى تهذيب آشنا ساخت. مؤمنى شايسته شد و فرزندى نمونه تربيت كرد.

ميرزا در دامان مادرى مؤمن و پدرى صالح مراحل رشد و ترقى را پيمود.

سال‏ها يكى پس از ديگرى‏گذشت تا اين‏كه دفترى‏نو گشوده شد و دست‏هاى كودكى‏خردسال، چشم‏اميد خاندان «ملك‏التجار تبريزى‏» شد.

ميرزا جواد، پاى همت و پشتكار به مدرسه نهاده و با كمال ادب و فروتنى زانوى تعلم در مقابل استاد بر زمين گذارد.

بهار فرصت او مى‏گذشت و ايام تعليم و تعلم بيشتر فرا مى‏رسيد تا گلستان علم و دانايى برپاكند. صرف، نحو، منطق، معانى، بيان و دروس مقدماتى ديگر را در تبريز فراگرفت و پس از مدتى، «سطح‏» را به پايان رساند.

باران نور، سرزمين وجودش را روشنى بيشترى بخشيد و راهى ديار «يار» شد. گام به خاك پاك نجف اشرف نهاد تا «شرافت‏» بيشتر كسب كند و از كوثر علوى سيراب شود.

شيرين جرعه‏ها در نجف توفيق رفيق او شد. پاى ارادت بر صحن مولا نهاد و همچون عبدى ذليل و مريدى فقير به سوى حرم آن امام، قدم برداشت. چون دست‏بر «ضريح ولايت‏» و «آستان امامت‏» گذارد لبانش شيرينى عشق «علوى‏» را چشيد و آن‏گاه كه از محضر آن «خورشيد هدايت‏» جدا مى‏شد، پرتو ارادت او همراهش بود، بر صفحه نورانى صورتش، شرح حالى با مركب اشك ديده مى‏شد كه:

شراب عشق او در كام كردم

خود و جان و دلم بى‏نام كردم

گرفتم جا در آغوش خوش يار

سراپا خويش را گمنام كردم

من از خم خانه عشق ولايش

چه‏شيرين جرعه‏ها درجام كردم

دل وحشى‏تر از وحش بيابان

به عشق حضرتش در دام كردم

زدم بر سينه نامحرمان دست

جدايى من زخاص و عام كردم

ز غير او بريدم دل به عالم

همين يك كار را اتمام كردم (1)

نوريان مر نوريان را طالبند چندى از ورود او به نجف اشرف نگذشته بود كه عشق ولايت علوى كارى كارستان كرد! شعله‏هاى هدايت‏يكى پس از ديگرى رخ نشان داد و چشمه‏هاى ولايت، به امر مولاى متقيان على‏عليه السلام چشم بر چهره ميرزا جواد آقا گشودند.

دست تقدير و نسيم لطف الهى، وى را به درس محدثى محقق كشاند و او را از جرعه‏هاى انوار قدس و علم الحديث «ميرزا حسين نورى‏» بهره‏مند ساخت. حاج ميرزا حسين فرزند «شيخ محمد تقى طبرسى‏» - از بزرگترين دانشمندان مازندران - بود.

باهم نگاهى به زندگانى اين استاد فرزانه مى‏كنيم:

هجدهم شوال المكرم سال 1254قمرى خاندان نورى به نورى ديگر آراسته شد. عشق به اهل بيت‏عليهم السلام خانواده نورى را بر آن داشت تا نام نو رسيده را «حسين‏» بگذارند. بدان اميد كه رهروى شايسته براى آن امام و رهبرى بايسته براى مردم خود باشد. هنوز هشت‏بهار از عمر كودك نور نگذشته بود كه رنگ خزان و غبار يتيمى بر جانش نمايان شد.

فيض الهى و كمك‏هاى برادران دانشمندش توانمندى او را غناى بيشترى بخشيدند و او را در راه پر فراز و نشيب تحصيل و تهذيب يارى كردند. بنابراين، يتيم نور در چهارده سالگى همراه و همراز فقيه بزرگوارى به نام «مولا محمدعلى محلاتى‏» شده، از كوچك‏ترين لحظه‏ها بزرگ‏ترين استفاده‏ها را مى‏كند و در پى او از محضر شيخ جليل‏القدر مرحوم «عبدالرحيم بروجردى‏» سود فراوان مى‏برد.

در سال 1273قمرى با هجرتى مبارك به نجف اشرف - در مراحل مختلف - از آفتاب وجود استادانى چون «شيخ عبدالحسين تهرانى‏» معروف به شيخ العراقين، «شيخ مرتضى انصارى‏» و «ميرزاى شيرازى‏» خوشه‏هاى نور و دانش برمى‏گيرد.

... و سرانجام ميرزا حسين در سايه تلاش، همت و پشتكار در حديث، رجال و تاريخ سرآمد روزگار مى‏شود.

در عرصه تدريس شخصيت‏هاى ارزنده‏اى همچون «حاج شيخ عباس قمى‏»، «شيخ آقا بزرگ تهرانى‏»، «شيخ محمد حسين كاشف‏الغطاء» و«سيد عبدالحسين شرف‏الدين‏» افتخار شاگردى وى را داشته‏اند.

از آثار ارزشمند محدث نورى مى‏توان به «مستدرك الوسائل‏»، «لؤلؤ و مرجان‏»، «النجم الثاقب‏»، «مواليد الائمه‏» و بيست اثر ديگر اشاره كرد. شخصيت اجتماعى اين مرد بزرگ در كنار ابهت علمى و فرهنگى، نشان از جامعيت او داشت. وى علاوه بر تلاش وافر در راه تحقيق، از جامعه و مردم خود نيز غافل نبود. براى فردا و فرداهاى آنان آينده‏نگرى مى‏كرد; آنها را از خطرهاى احتمالى آگاه مى‏ساخت و همگام با مصلحان بيدار به پيش مى‏رفت. آن فقيه آگاه در حماسه فتواى ميرزاى بزرگ، ياورى شجاع و ارزشمند بود و در حركت‏هاى اصلاحى اسلامى پيشگام مى‏نمود.

... سرانجام اين عالم فرهيخته و ژرف‏انديش در 27 جمادى الآخره سال 1320قمرى در نجف اشرف رحلت كرد و در ايوان سوم صحن شريف اميرمؤمنان على‏عليه السلام به خاك سپرده شد. (2) استاد فقه، الگوى اخلاق حاج ميرزا جواد آقا تبريزى انسانى‏با بصيرت و داراى بينش بالايى بود. همواره استادانى پاك سرشت و نيكونهاد را بر مى‏گزيد و از محضر عالمانى ربانى استفاده مى‏كرد. وى علم مقدس و نورانى «فقه‏» را نزد فقيه وارسته آية‏الله حاج آقا رضا همدانى آموخت و علاوه بر تحصيل از اخلاق، صفات و آداب آسمانى او بهره برد. وى فرزند دانشمند وارسته شيخ محمد هادى همدانى بود و افتخار شاگردى سيد محمد حسن شيرازى را داشت. اين شاگرد برجسته ميرزاى شيرازى در تحصيل، تحقيق شايان مى‏كرد. در تدريس، همتى بلند داشت و در گستره تاليف، اثر ژرف او مصباح الفقيه چراغ راه دانش پژوهان حوزه‏هاى علميه است.

حاج آقارضا همدانى افزون بر كمالات‏علمى و فكرى،از ارزش‏هاى تابناك‏اخلاقى - عرفانى بسيار درخشانى برخوردار بود. تواضع‏چشمگير وى،او را محبوب قلوب مؤمنان قرار داده بود.پيش پاى هركس كه بر او وارد مى‏شد،بر مى‏خاست و كارهاى‏خريد منزل را خود انجام مى‏داد.و اين در حالى‏بود كه از موقعيت علمى ويژه‏اى برخوردار بود.

پس از درگذشت مرحوم ميرزاى شيرازى كه برخى آية‏الله حاج آقا رضا همدانى را مرجع تقليد خود قرار دادند، روش و سيره ايشان هيچ دگرگونى نيافت. همچون گذشته به ساده زيستى در لباس، غذا و مسكن پايبند بود. در صف قصابى و راه بازار ديده مى‏شد و بسان اقشار كم‏درآمد جامعه هيزم خريدارى مى‏كرد. يكى از ارادتمندان هنگام خريد هيزم وى را ديده و گفته بود: اى استاد! اين‏گونه كارها را به ديگران واگذاريد.

دانشمند بزرگ همدانى فرمود: هرگز راه و روش گذشته‏ام را تغيير نخواهم داد! و اين در حالى بود كه در آن زمان مرجع تقليد بسيارى از شيعيان به حساب مى‏آمد.

وى در كوچه و بازار به تنهايى حركت مى‏كرد و همچون برخى از بزرگان و عالمان خودساخته به كسى اجازه حركت‏با خويش را نمى‏داد. از اين كه شخصى چراغى گرفته، راه را برايش روشن سازد، بيزار بود و هميشه ظاهرى ساده و بى‏پيرايه داشت. آنان كه از معرفت‏شخصيت مرحوم حاج آقا رضا همدانى محروم بودند در نگاه اول وى را يكى از طلاب فقير تصور مى‏كردند.

مناعت طبع، بى‏ميلى به دنيا، غنا و بى‏نيازى از مردم، بلندنظرى، توكل و اطمينان ويژه به خداوند ابعاد ديگرى از شكوه شخصيت او بود.

... و سرانجام پس از سال‏ها تلاش، اخلاص و ايثار در سالروز رحلت رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله و امام مجتبى‏عليه السلام (28صفر 1322قمرى) دنيا را بدرود گفت و به سوى معبود خويش شتافت. پيكر پاكش در «سامرا» و در زاويه شمال شرقى رواق عسكريين‏عليهما السلام به خاك سپرده شد. (3) و اينك پس از سال‏هاى سال هنوز نام و ياد آن «فقيه فرزانه‏» در محافل علمى و مجالس اخلاقى روشن بخش دل‏هاى پاك است و آراى او در بين اقوال فقها و بزرگان جايگاهى خاص دارد. ثمر آفرينى خوشه‏هاى انديشه از ديگر استادان حاج‏ميرزا جواد آقا، مرحوم آخوند ملا محمد كاظم خراسانى است. شخصيتى كه در عرصه دانش، بينش و سياست‏بسيار توانا بود.

خوشه‏هاى انديشه و ابعاد علمى اصولى آية‏الله ملكى تبريزى در محضر اين استاد انديشمند رشد و گسترش قابل توجهى يافت. آخوند در سال 1255قمرى در مشهد و در خانواده‏اى غير معروف متولد شد. در 22 سالگى به تهران مهاجرت كرده، فلسفه را در مدتى كوتاه آموخت. سپس به نجف اشرف هجرت كرد. دو سال در درس شيخ انصارى شركت جست و بيشتر تحصيلاتش را در محضر ميرزاى شيرازى گذراند. پس از آن كه ميرزاى شيرازى در سامرا مستقر شد، آخوند خراسانى در نجف حوزه درس مستقل بر پا ساخت. ديرى نپاييد كه از مدرسان موفق و طراز اول آن سامان شد به طورى كه حدود هزار و دويست‏شاگرد از محضرش استفاده مى‏كردند كه قريب دويست مجتهد در ميانشان بودند.

فقهاى والامقامى همچون آيات عظام مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهانى، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى، مرحوم حاج آقا حسين بروجردى، مرحوم حاج آقا حسين قمى و مرحوم آقا ضياءالدين عراقى... همه از شاگردان آخوند بوده‏اند. (4) اين عالم بزرگوار علاوه بر شاگردان بسيار، تاليفات گرانسنگى از خويش به يادگار گذارد. آراى او ساليان بسيارى است كه در حوزه‏هاى علميه مطرح است. كتب زير از آثار آن مرجع فقيد است:

1 . كتاب الاجارة; 2 . الاجتهاد والتقليد; 3 . التكملة للتبصره; 4 . حاشيه بر اسفار ملاصدرا; 5 . حاشيه بر رسائل شيخ انصارى‏رحمه الله; 6 . حاشيه بر مكاسب شيخ; 7 . القضاء و الشهادات‏و 8 . كفاية الاصول.

كتاب كفاية‏الاصول وى كتاب درسى بسيار مهمى است كه بسيارى از عالمان بر آن حاشيه نوشته‏اند; براى نمونه مى‏توان به حاشيه‏هاى شيخ محمد حسين اصفهانى، شيخ محمد على قمى، ميرزا ابوالحسن مشكينى و عبدالحسين آل شيخ اشاره كرد.

آخوند خراسانى شخصيتى چند بعدى بود كه ايام تحصيل، تدريس و تاليف، فرصت تفكر سياسى و فعاليت‏هاى اجتماعى را از وى نگرفت. او همان كسى است كه به «ضرورت مشروطيت‏» فتوا داد و مشروطيت ايران رهين همت اوست، با بى‏دينى مبارزه‏اى قاطع كرد و با دقت عميق و همت‏بلند خود همگام با ديگر رهبران مذهبى در راه برقرارى عدالت، آزادى و حكومت اسلامى كوشش فراوان كرد.

آن دانشمند وارسته سرانجام‏در ذيحجه سال‏1329قمرى، هنگامى كه ايران به‏اشغال روس‏ها درآمده بود،در حالى‏كه با عده‏اى از علما براى جهاد با ارتش‏كفر آماده مى‏شد،در نجف اشرف ديده از جهان فرو بست. (5)

از ملك تا ملكوت ز ملك تا ملكوتش حجاب برگيرند

هر آن كه خدمت جام جهان نما بكند (6)

انديشه حاج ميرزا جوادآقا هر روز تابناك‏تر مى‏شد و آثار و بركات هجرتش بيش از پيش رخ مى‏نماياند تا اين كه نسيمى ملكوتى بر جانش وزيد و روانش را شاداب كرد. او در كنار بارورى فكر و انديشه، به پالايش درونى روى آورد و دست در دست استادى آسمانى و عالمى ربانى، سبكبال به «سير و سلوك‏» پرداخت تا از «مشارطه‏» و «مراقبه‏» (7) غافل نشود و از لحظه‏هاى عمر خويش پلى به سوى ابديت زند.

آرى آشنايى با استاد اخلاقى چون «ملاحسينقلى همدانى‏»، اكسيرى بود كه ميرزا جوادآقا را از ملك به ملكوت رساند; اين شخصيت كم نظير، فرزانه‏اى وارسته و عالمى خود ساخته بود كه نسيم نگاهش غبار رذايل را از وجود افراد مى‏زدود، در كلامش تاثيرى ژرف بود و از عرفان بهره‏اى عظيم داشت. وى از نوادگان «جابر بن عبدالله انصارى‏» بود و سيرتى نورانى و طينتى پاك داشت، پدرش در آغاز چوپانى مى‏كرد و چندى بعد كفاش شد. خداوند دو فرزند به او عطاكرد، كه‏«حسينقلى‏» (8) و«كريم قلى‏» نامشان نهاد.

حسينقلى‏در سال‏1239قمرى در روستاى‏«شوند» - نزديك‏همدان - ديده به جهان گشود و چون ايام كودكى سپرى شد; پدرش كه به روحانيت علاقه بسيار داشت، حسينقلى را به‏تهران آورد. دوران طفوليت وى آينه تمام نماى آينده‏اى روشن بود; چرا كه مقدمات را با اشتياق بسيار و در زمانى كوتاه فراگرفت و در پى آن درس‏هاى سطح را خواند. سپس از محضر شيخ عبدالحسين تهرانى (شيخ العراقين) استفاده برد و در نجف از خرمن انبوه دانش شيخ انصارى فقه و اصول آموخت.

ملاحسينقلى پس از ارتحال شيخ انصارى در منزل خود به تدريس مشغول شد و بسيارى را از بركات معنويت و معرفت‏خويش بهره‏مند ساخت. شاگردان درس اخلاق او ستارگانى فروزان بودند و زينت آسمان دانش و تقوا محسوب مى‏شدند.

او از زرق و برق دنيا و ظواهر آن پرهيز مى‏كرد و نسبت‏به رياست‏بسيار بى‏ميل بود. احتياط وى در اين موضوع به قدرى بود كه نماز جماعت را نيز، با برخى از خواص، در منزل خود اقامه مى‏كرد. تمام لحظاتش مملو از ياد خدا بود، به طورى كه ترس از غفلت وى را وامى‏داشت تا هنگام تدريس، لحظه‏اى سكوت كند و سپس ادامه دهد.

مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكى، كه شاگرد بزرگ او بود، درباره شخصيت آخوند مى‏فرمايد: در سجده‏هاى طولانى، عبادت و تهذيب نفس كسى را همچون او نديده‏ام!

آرى دعاهاى پدر و نفس روحانى استادى چون مرحوم شوشترى وجود آخوند ملاحسينقلى را محل نزول انوار ملكوتى كرده بود. به گونه‏اى كه درس اخلاقش اوليايى چون ميرزا جواد آقا ملكى، شيخ محمد بهارى، سيد احمد كربلايى، آقا رضا تبريزى، ميرزا آقاى دولت‏آبادى، سيد محمد سعيد حبوبى نجفى، شيخ موسى شراره، حسن صدر، سيد مهدى حكيم نجفى، شيخ باقر قاموس نجفى، سيد عبدالغفار مازندرانى، شيخ محمد باقر نجم‏آبادى، سيد جمال‏الدين اسدآبادى، سيد محمود طالقانى نجفى، سيد محمدتقى شاه عبدالعظيمى، شيخ على همدانى، سيد ابوالقاسم اصفهانى، شيخ على همدانى (فرزند آخوند)، سيد محمد تقى اصفهانى و شيخ على قمى را تربيت كرد. شخصيت‏هايى كه هر يك پس از رحلت استاد خويش ستاره‏اى درخشان شدند.

اينك كه ملاحسينقلى و دست پروردگان وى در ميان ما نيستند، دستورالعمل‏هاى زرين و روشنى‏بخش او، گوشه‏هايى از آفتاب وجودش را بر همگان نمايان مى‏سازد. (9) از ديگر آثار علمى وى تقريرات درس شيخ انصارى در بخش‏هاى مختلف همچون صلاة المسافر، القضاء والشهادات، كتاب الرهن و الخلل است. (10)

پى‏نوشتها:‌


1) حسين انصاريان، عرفان اسلامى، ج 3، ص 340 .

2) ر.ك: محدث نورى; روايت نور.

3) ر.ك: سيدمحسن‏امين، اعيان‏الشيعة،ج‏7، ص‏21 و22;محمدعلى‏مدرس، ريحانة‏الادب،ج‏6،ص‏377.

4) مرتضى مطهرى، آشنايى با علوم اسلامى، ص‏309 و310.

5) ر.ك: ديدار با ابرار، آخوند خراسانى; آفتاب نيمه شب.

6) حافظ.

7) مشارطه: عهد و پيمانى معنوى باخود براى دورى از گناه در تمام روز و مراقبه: توجه به خويشتن در طول روز و عهدى اخلاقى در راستاى عبوديت و دورى از گناه و نافرمانى خداوند.

8) قلى: غلام، بنده.

9) كتاب تذكرة المتقين اثر عارفانه ارزشمندى است‏شامل برخى از دستورالعمل‏هاى فرزانه وارسته، مرحوم «شيخ محمد بهارى همدانى‏».

10) ر.ك: اعيان‏الشيعة، ج‏6، ص‏136; آغابزرگ تهرانى، نقباء البشر، ج‏2، ص‏674 - 676.