پيشگفتار ناشر
رسول گرامى اسلام حضرت محمد عليه السلام :(1)
قـالت الحـواريـون لعـيـسـى يـا روح الله مـن نـجـالس قال من يذكركم الله رؤ يته و
يزيد فى علمكم منطقه و يرغبكم فى الاخرة عمله .
حواريون از عيسى پرسيدند:
يا روح الله ! با چه كسى همنشين شويم ؟ فرمود: با كسى كـه ديـدار او خـدا را بـه
ياد شما آورد و گفتارش به علم شما بيفزايد و كردارش شما را به آخرت ترغيب كند.
به يقين جستار در حيات پربار عالمان و كوشش در راه بهره گيرى از سيره علمى و عملى
رهـروان كـوى حـق و راسـتـى از بـزرگ تـرين عبادت ها و ارزشمندترين تلاش هاست . اين
حـقـيـقـت شـامـل گـذشـتـگـان و كـسـانـى كـه پـس از سـال هـا مـجـاهـدت بـه ديـدار
دوسـت نـائل شـده و بـه شـرف مـلاقات پروردگار دست يافته اند و شراب ارجعى الى ربك
از دسـت ذات ذوالجـلال نـوشـيـده و در بـهـشت او منزل گزيده اند نيز مى شود. بيان
گفتار و رفتار آنان و تفكر در آنچه پيرامون زندگى ايشان به ما رسيده است ، خفتگان
را بيدار و خـسـتگان را پرنشاط و اميدوار، گمشدگان وادى حيرت را به شاهراه سعادت
رهنمون و كام تشنگان معرفت را از درياى عرفان سيراب
مى سازد. به ويژه در روزگارى كه نـسـل جـوان مـا در اعـمـاق فـطـرت خـويـش در
جستجوى الگوى عملى است تا راه از چاه باز شـنـاسد، معرفى اين اختران تابناك آسمان
هدايت و معنويت مى تواند بهترين هديه به آن پاكان باشد.
موسسه فرهنگى طه كه هدف
خود را كنكاش در مقوله هايى فرهنگى و دينى قرار داده است ، مفتخر است با انتشار
زندگى نامه فقيه ، حكيم و عارف بزرگ و استاد استادان عرفان و اخـلاق در روزگار ما،
يعنى مرحوم آية الله العظمى سيد على قاضى طباطبايى اعلى الله مقامه الشريف ، قدمى
در راه شناساندن ذخاير فرهنگى شيعه برداشته است .
امـيـد اسـت تـلاش مـؤ لف
مـحـتـرم ، جـنـاب آقـاى دكـتـر هـادى هـاشـمـيـان زيـد عـزه مـقـبـول درگـاه
حـضـرت حق قرار گيرد و مورد استفاده پويندگان درياى عرفان
واقـع گـردد. مـوسـسـه فـرهنگى طه به سهم خويش از زحمات مؤ لف محترم قدردانى مى
كـند. همچنين بايد قدردان زحمات حجة الاسلام و المسلمين آقاى سيد محمد صفوى بود كه
با حـسـن سـليـقـه خـويـش در آمـاده سـازى ، تـهـذيـب و ويرايش اثر تلاش مؤ ثرى
داشتند. از سـازمـان صـدا و سـيـمـاى مـركـز تـبـريـز و مـركـز پـژوهش هاى اسلامى
صدا و سيما به دليل همكارى و همدلى با مؤ لف و ناشر در تهيه و آماده سازى اثر
سپاسگزاريم .
مؤ سسه فرهنگى طه
مقدمه
پـژوهـش در زنـدگـى عـالمـان فـرزانـه ، كـه بـه جـز عـلم و دانـش از كـمـالات
مـعـنـوى و فضائل اخلاقى نيز برخوردار بوده اند، براى ما بسيار ضرورى است ؛ بويژه
اگر اين امر با توجه به انگيزه بازشناسى نكات دقيق اخلاقى و نيز دست يابى به نقش
ارزنده آنـهـا در كـسـب كمالات علمى و معنوى صورت پذيرد، چه در پى اين نگرش ، در مى
يابيم كـه رمـز مـوفـقيت اين عالمان ربانى در رسيدن بدان مرتبه از كمالات و نيز در
به انجام رسـانـيـدن رسـالت الهـى و مـسؤ وليتهاى فردى و اجتماعى ، بيشتر در اين
بوده است كه هـمـگـام بـا كـاوشـهاى علمى ، به مسائل عاليه اخلاقى نيز توجه داشته و
در راه تخلق و طهارت نفس مجاهدت مى نموده اند.
اين ضرورت هنگامى بهتر آشكار مى
گردد كه با اندك تاملى خود را رهرو راهى مى بينيم كـه بـزرگـان پـيـمـوده اند و اين
انديشه ما را بر آن مى دارد كه همان گونه كه در پى گـسـتـرش و تـكـامـل انـديـشـه
هاى استوار علمى آنان تلاش مى كنيم ، در زنده نگه داشتن كمالات و فضايل اخلاقى
آنان نيز كوشا باشيم . اين كار علاوه بر پى بردن به شيوه زنـدگـى عـالمانى كه از
افتخارات حوزه به شمار مى آيند، از ارزشى بالاتر و والاتر نـيـز بـرخـوردار است و
آن نقشى است كه الگوها در تربيت و ساختن انسان دارند؛ چه اين كه به حق عالمان
راستين اسلام هر يك الگو و نمونه اى هستند كه مى توان نظام اخلاقى اسـلام را در
صـحـنـه زنـدگـى آنـان مـجـسم ديد. آرى ، اساس زندگى آن فرزانگان ، با تـاسـى بـه
انـبـيـاى الهـى (صـلى الله عـليه و آله ) و ائمه معصومين عليه السلام ، بر ارزشهاى
اخلاقى بنا نهاده شده است .
شـخـصـيـتهاى بزرگ تاريخ داراى ابعاد وجودى گوناگونى
هستند كه با توجه به آن ابعاد وجودى ، شناخت آنها امكان پذير نيست و تنها افراد
خبره و صاحب نظر مى توانند تا حـدودى در شـنـاخت اين شخصيتها كمك كنند. درباره
زندگى و ابعاد مختلف شخصيت درخشان جـمـال السـالكـين و عارف بى بديل ، مرحوم آيت
الله العظمى سيد على قاضى طباطبايى تـبريزى (ره ) تاكنون مطالب جامعى در شان شخصيت
وجودى معظم له به رشته تحرير درنيامده است و تنها جسته و گريخته كلماتى در ضمن
سخنان عرفانى نوشته شده است ، امـا حـقيقت اين است كه اين نوشته ها و گفتارها، تنها
شعاعى از انوار اين خورشيد فروزان عـلم و فـقـط پـرتـوى از ابـعـاد وجودى اين شخصيت
بزرگ و جامع الاطراف را به نمايش گذاشته است و نتوانسته آن چنان كه بايد و شايد،
شخصيت ذوابعاد وى را ترسيم كند.
بـراسـتـى تـرسـيـم چـهـره ايـن انـسـان والا و
شـنـاساندن منش اين عارف يكتا به تشنگان فـضيلت و خواستاران اسوه و الگوى وارستگى ،
به غايت دشوار مى باشد بويژه آنكه به رغم فراوانى نام اين رادمرد عرفان بر سر
زبانها، در خصوص افكار و انديشه ها و فرازهاى پربار زندگى اش كمتر سخن گفته شده و
تنها نوشته ها بايد حق مطلب را ادا كـنـنـد. انـتـظـار مـى رود مـجـامـع فـرهـنـگـى
و دسـت انـدركـاران بـا تشكيل كنگره و تدوين يادنامه اى وزين ، ياد اين انديشمند را
بيش از پيش گرامى بدارند و افـكـار و انديشه ها و شيوه هاى سير و سلوك و تهذيب نفس
او را به شيفتگان و مشتاقان مـعـرفـى كـنـنـد و حديث رسول خدا (صلى الله عليه و آله
) را در مورد اين سالك حق تحقق بخشند كه فرموده است :
اكرموا العلماء فانهم ورثة الانبياء فمن اكرمهم فقد اكرم الله و رسوله
(2) دانشمندان را گرامى بداريد؛ زيرا آنان
وارث پيامبرانند و هر كه آنان را گرامى بدارد، خدا و رسولش را گرامى داشته است .
نوشتارى كه اينكه از نظر خوانندگان مى گذرد، كوشيده شده است تا ابعاد زندگى اين
فـرزانـه بـزرگـوار را بـا نگاهى اجمالى مورد بررسى قرار دهد. يكى از دشوارى هاى
بـسـيـار مـهـم بـر سر راه تاءليف اين مجموعه ، كمبود منابع و فقر اطلاعات موثق و
مستند بـود و از طـرفى اخلاص و شخصيت متواضعانه آن فرهيخته نيز سبب آن شده تا
بسيارى از تـلاشـهـاى فـكـر و ريـاضتهاى عرفانى ايشان از نظرها دور مانده و نوشته
نشود. از سوى ديگر، حجاب معاصرت نيز اجازه نداده كه پرتوهاى اين خورشيد انديشه آن
گونه كه بايسته است تجلى كند.
خداى را سپاس مى گويم كه اين جانب را مشمول الطاف
خويش قرار داد تا بتوانم نوشتار حـاضـر را بـا وجود موانع و مشكلات عديده تدوين
نمايم . قهرا اگر نقصى در ترسيم و خـطـوط شـخـصـيـت آن عـالم فـرهـيـخـتـه
مـشـاهـده شـود، حـمـل بر كوتاهى نخواهد شد، آرزومنديم كه اين مجموعه گامى در طريق
آشنا شدن و آشنا ساختن نسل معاصر با مفاخر گذشته باشد.
در پـايـان جـا دارد از
الطـاف و ارشـادهاى فرزند بزرگوار مرحوم آيت الله سيد على آقا قـاضـى ، جـنـاب
فـخـرالفـضـلاء العـظـام ، سـلالة الاطياب ، آقاى سيد محمد حسن قاضى طـبـاطـبـايـى
كـه خـود از فـرهيختگان علم و عمل حوزه مقدس نجف اشرف مى باشند و به حق
راهـنـمـايـى هـاى ايـشـان پايه و اساس اين مجموعه است و همچنين از حضرت حجت
الاسلام و المسلمين سيد محمد قاضى طباطبايى كه امروز رداى روحانيت خاندان قاضى در
قامت استوار او رقـم خـورده و حـقـا بـرازنـده اين مقام روحانى هستند، سپاسگزارى
كنيم . همچنين بايد از جـنـاب آقـاى عـلى لاريـجـانـى ، ريـيـس مـحـترم سازمان صدا
و سيما كه ايده اين پژوهش را پيشنهاد كردند و از جناب آقاى عليزاده پروين ، مدير
سابق تحقيقات صدا و سيماى مركز تـبـريـز و برادران بزرگوار موسسه فرهنگى طه كه با
فداكارى بى حد و حصر خود در تـنـظـيـم ايـن تـحـقـيـق مـا را يـارى و مـشـمـول
عـنـايـات خـود قـرار داده انـد، كمال تشكر را بنماييم .
مـن در ايـن دفتر شمه
اى از زندگى پيشوايى را آوردم كه زيست نامه او به صد دفتر هم كامل نخواهد شد. آنچه
رقم زده ام درخور پيمانه و امكانات من است ، نه در شاءن او.
هادى هاشميان
1 - فصل طلوع
سـيـد حـسـيـن در گـوشـه اى بـه انتظار نشسته بود و دعا مى كرد. همسرش درد مى كشيد
و آرزويش اين بود كه بار امانتى را كه با خود داشت ، سالم بر زمين بگذارد. سرانجام
پس از مـاه هـا انـتـظـار، از صـلب مـردى دانـشـمـنـد و رحـم مـادرى مؤ من و
نيكوسرشت ، ستاره اى فـروزان كـه سـلسـله جـليـل القـدر سـادات طباطبايى آن را از
نسلى به نسلى به وديعه سـپـرده بود در آسمان عرفان و اخلاق طلوع كرد. نوزاد را كه
پاكش كرده بودند، در ميان پـارچه اى سپيد گذاشته ، نزد پدر آوردند. سيد حسين در گوش
راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و كودك را على نام نهاد.
فرزندى از خاندان طباطبايى
خـانـدان طـبـاطـبـايى همگى از نوادگان
ابراهيم طباطبا مى باشند. ابراهيم طباطبا، فرزند اسـمـاعـيل ديباج و او نيز فرزند
ابراهيم غمر و وى فرزند حسن مثنى مى باشد و حسن مثنى نـيـز فـرزنـد بـى واسـطـه
امـام حـسـن مـجـتـبـى عـليـه السـلام بـوده اسـت كـه بـه دليـل تـشـابـه اسـمـى
بـا پـدر بزرگوارش ، لقب مثنى به خود گرفته است . ابراهيم طـبـاطـبـا از اصـحـاب
امـام صـادق عـليـه السـلام بـود و در قيام معروف فخ كه به وسيله گـروهـى از سـادات
و عـلويـان عـليـه خـانـدان بـنـى عـبـاس شـكـل گـرفـت ، شـركـت داشـت و
خـوشـبـخـتـانـه جـان سـالم بـه در بـرد. وى انـسـانـى فـاضـل و جـليـل القدر بود و
در ميان خاندان خويش بر ديگران برترى داشت و پيوسته مـردم را بـه ايـجـاد حـكـومـت
مـورد رضـايـت اهـل بيت عصمت و طهارت عليه السلام دعوت مى كرد.(3)
در توجيه لقب طباطبا اقوال مختلفى وجود دارد كه در اينجا به يكى از آنها اشاره مى
كنيم . محقق معاصر، مرحوم استاد سيد محمد محيط طباطبايى كه خود از سلسله سادات
طباطبا بوده است ، كلمه طباطبا را لفظى نبطى مى داند كه معنى آن
سيدالسادات است . وى مى نويسد:
بـه اعـتبار وجود ريشه هاى
طوبى و طوبيا و طوب
و نظير آنها در لهـجـه هـاى عـبـرى و آرامـى و عربى به معناى خوش و خوب ، اشتقاق و
اتخاذ طباطبا از ريـشـه نـبـطـى بـعيد به نظر نمى رسد؛ زيرا صورت ظاهر كلمه ، عربى
نيست و براى قـبـول صـورتـهاى ديگر نيز مجوز قوى نداريم ، پس بهتر است كه طباطبا را
از طباطباى نبطى به معنى سيدالسادات بدانيم .(4)
يـكـى از مـشـهـورتـريـن نـوادگـان ابـراهـيـم طـبـاطـبـا، سـيـد كـمـال الديـن
حـسـن مـى بـاشـد كـه در حـدود قـرن شـشـم و اوايـل قـرن هـفـتـم هـجـرى مـى زيست ،
وى فردى وارسته و نيكوكار بود. بسيارى از علماى بـرجـسـتـه جـهان تشيع ، همچون آيت
الله العظمى سيد حسين بروجردى ، آيت الله العظمى حاج آقا حسين قمى ، آيت الله شهيد
سيد حسن مدرس ، آيت الله سيد على قاضى طباطبايى و آيـت الله عـلامـه طـبـاطـبـايـى
(ره ) مـنـسـوب بـه ايـن سـيـد جليل القدر هستند.
سـيـد كـمال الدين حسن همراه
بسيارى از نوادگان پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در شهر زواره مـى زيـسـت و بـه
هـمـيـن دليـل ، ايـن شـهر به مدينه السادات شهرت
داشت .(5)
ايـن عـالم ربانى در زواره داراى حوزه درسى اى بود كه بسيارى از مشتاقان علوم
اسـلامـى را بـه سـوى خـود جـذب مـى كـرد و نـيز ملجا عوام در امور شرعى و فقهى بود
و سرانجام در مكتب خانه خويش به سوى معبود پر كشيد و همان جا دفن گرديد.
يـكـى
از نوادگان سيد كمال الدين كه جد گروهى از سادات طباطبايى تبريز مى باشد، مـيـر
عـبـدالغـفـار طـبـاطـبـايـى اسـت . وى در زمـان فـتـنـه مـغـول و هـجوم آنان به
شهر زواره كه موجب خسارتهاى معنوى و مادى بسيار بزرگى شد، هـمانند بسيارى از سادات
خاندان طباطبايى ، زواره را ترك كرد و در تبريز مسكن گزيد، عـارف بـى بـديـل ، آيـت
الله سـيـد عـلى قـاضـى طـبـاطـبـايى يكى از نوادگان اين ذريه رسول خدا(صلى الله
عليه و آله ) به شمار مى رود.
از ديـگـر اجـداد آيـت الله العظمى قاضى طباطبايى
، مرحوم حاج ميرزا يوسف تبريزى مى باشد كه از مجتهدان و نام آوران عصر خويش بود و
مرجع قضايى و شرعى به شمار مى رفت . از آنجا كه نامبرده فردى مستجاب الدعوه بود،
خاندان ايشان از ديرباز مورد توجه عـامـه مـردم بـوده انـد. لازم بـه ذكـر است كه
مرحوم آيت الله حاج ميرزا يوسف تبريزى از اجداد آيت الله العظمى سيد شهاب الدين
مرعشى نجفى نيز محسوب مى شوند و گفته شده اسـت كـه ايـشـان تـصـويـرى از حـاج
مـيـرزا يـوسـف تـبـريـزى را در منزل داشته است .(6)
همچنين جد سوم آيت الله قاضى ، مرحوم ميرزا محمد تقى قاضى طباطبايى مى باشد كه از
دانـشـوران بـنـام جهان تشيع به شمار مى رود. ايشان جد سوم مرحوم علامه طباطبايى
نيز بـوده انـد، بـنـابـرايـن ، ايـن دو بـزرگـوار در نـسـب بـا يـكـديـگر اشتراك
دارند. علامه طـبـاطـبـايـى در كـتـاب خـطـى انساب آل عبدالوهاب درباره مرحوم آيت
الله ميرزا محمد تقى قاضى چنين نگاشته اند:
مـقـام شـامـخ عـملى و علمى و اعتبار
دولتى و ملى حضرت ايشان ماوراى حد و وصف است . در اوايـل عـمـر بـه عـتـبـات
مـقـدسـه انـتـقـال و خـدمـت اسـتـاد كـل ، آيـت الله وحـيد بهبهانى و مرحوم شيخ
محمد مهدى فتونى و آيت الله بحرالعلوم تلمذ داشته و به خط آن مرحوم اجازه اى به
تاريخ 1173 ق ، گرفته و به طورى كه معلوم مـى شـود، در مـنـقـول و مـعـقـول جامع
بوده است . در حوالى 1175 به شهر تبريز مراجعت فـرمـوده ، مـصـدريـت تـام و
مـقـبـوليـت عـامـى پـيدا مى كند و از ناحيه كريم خان زند منصب قـضـاوت داشـتـه
اسـت . در زمان خودش اسناد شرعيه منحصر بوده به مهر شريف ايشان و مرحوم ميرزا
عطاءالله شيخ الاسلام ... معلوم مى شود كه وجاهت و مقبوليت و موثوقيت و حسن سـيـرت
و سـريرت مرحوم قاضى چنانچه در اول ترجمه شان ذكر يافت ، فوق حد وصف بود... وفاتشان
مقارن 1220 هجرى اتفاق افتاد.
بـديـن سـان ، خـانـدان طباطبايى همواره خاندان
علم و حكمت و فقاهت و اخلاق بوده است . آيت الله سيد حسين طباطبايى ، پدر مرحوم
قاضى طباطبايى نيز فقيهى ژرف انديش بود. وى در تـبـريـز مـتـولد شـد و در قم از
محضر بزرگانى چون آيت الله سيد محمد حجت استفاده شـايـان نـمـود و از شـاگردان مبرز
ايشان به شمار آمد(7)
و پس از مهاجرت به عراق نيز از شاگردان برجسته آيت الله العظمى ميرزا محمد حسن
شيرازى بود و از ايشان اجازه اجتهاد و روايت داشت .(8)
گويند زمانى كه آيت الله سيد حسين قاضى قصد داشت سامرا را ترك كند و به سوى تبريز،
زادگاه خويش حركت نمايد، استادش ميرزاى شيرازى به وى فـرمـود:
در شـبـانـه روز يـك سـاعـت را بـراى خـودت بـگـذار! يـك سـال بـعـد، چـنـد
نـفر از تجار تبريز به سامرا مشرف مى شوند و با آيت الله العظمى مـيـرزا مـحـمـد
حـسـن شـيـرازى مـلاقـات مـى كـنـنـد و چـون مـيـرزا از آنـان احـوال شـاگـرد مـبرز
خويش را جويا مى شود، چنين پاسخ مى دهند: يك ساعتى كه شما
نـصـيـحـت فـرمـوده ايـد، تمام اوقات ايشان را گرفته و در شب و روز با خداى خود
مراوده دارند.(9)
ايـن انـسان فرهيخته به راستى اهل تهذيب نفس و در سازندگى و تربيت استعدادها بسيار
كوشا بود. آيت الله حسين قاضى همان طور كه به امور جامعه مى پرداخت ، در امر تربيت
فـرزنـدان نـيـز بـسـيـار اهـتـمـام مـى نـمـود و بـا بـهـره گـيـرى از شـيـوه هـاى
تـربيتى اهـل بـيت (عليهم السلام )، فرزندانى پاك نهاد و صالح به جامعه بشريت هديه
كرد كه هـر يـك مـنشا خير و بركت فراوان بودند. از جمله ، بزرگترين فرزند ايشان ،
مرحوم آقا سيد احمد قاضى طباطبايى داراى شخصيتى جامع بود و افزون بر احاطه بر علوم
نقلى ، منبر وعظ و ارشاد را فراموش نمى كرد و شنوندگان را از درياى علوم اسلامى
سيراب مى نمود.
شيخ محمد رازى نويسنده كتاب گنجينه دانشمندان در معرفى ايشان مى
نويسد:
مـرحـوم سـيـدالاعـلام ، حـاج سـيـد احـمـد قـاضـى طـبـاطـبـايـى ،
عـابـدى عـالم و زاهـدى كـامـل بـود كـه در تـبـريـز سـكـونـت داشـت و از اجـتـمـاع
كـنـاره گـرفـتـه و در گـوشـه مـنـزل خـود به انزوا و تزكيه نفس و تهذيب روح و
اخلاق خود پرداخته بود. قصه اى با ايـن نـويـسـنـده دارد كـه مـنـاسـب اسـت آن را
بـنـگـارم . در مـاه شـعـبـان 1369 قـمـرى ، در فـصـل تـابـستان بنابر دعوت بعضى
اهل علم تبريز مسافرت به آن سامان نموده و به يـكـى از دانـشمندان معروف تبريز وارد
و مورد احترام روحانيون و علماى تبريز واقع و از چـنـد مـسـجـد تبريز دعوت براى
تبليغ ماه رمضان شدم . دو روز به ماه رمضان مانده ، چند نفر از رفقاى روحانى قم كه
به آنجا آمده بودند به ديدنم آمده و گفتند: از حاج سيد
احـمـد قـاضـى مـلاقـات كـرده اى ؟گـفتم :ايشان
نيامدند به ديدن من و گفتند:
آقـاى قـاضـى مـنـزوى اسـت ، جايى نمى رود، پيرمرد است ، خوب
است ديدنى از ايشان نـمـايـيـد. گـفـتـم : عـيـبـى
نـدارد، مـى رويـم . بـه اتـفـاق آن چـنـد نـفـر بـه مـنزل آن مرحوم رفتيم .
مرا معرفى كردند. به من بسيار توجه و محبت فرمود: نزديك ظهر بـرخـاسـتـيـم بـرويم ،
به من فرمودند: بالام (يعنى جانم ) شما باشيد! آقايان
خـداحـافـظـى كـرده ، رفـتـند، مرحوم قاضى به من خيلى التفات كرده و پس از پذيرايى
فـرمـودنـد: بـالام براى چه به تبريز آمدى ؟ گفتم :
هواى تهران و قم گرم بود؛ آمدم تبريز هواخورى . فرمود:
ديگر بگو گفتم : ماه رمضان منبر هم بـروم .
گـفـتـنـد: ايـن را بـگـو! امـا بـالام يـك سـؤ ال دارم .
راسـت بـگـو!گـفـتـم ان شـاء الله راست مى گويم !گفتند:
بگو بـبـيـنـم هـيـچ در عـمرت به خودت منبر رفته اى كه مى خواهى به مردم منبر بروى
؟
گفتم : نه گفت : بالام پس اول
به خودت برو، بعد به ديگرى !گفتم :
بـه چـشم ! و با اين جمله كلام ايشان ، هواى منبر
رفتن از سر من پريد و نتوانستم ديـگـر در تـبـريـز بـمـانـم . هـمـان روز از
تـبـريـز بـه تـهـران آمـده و آن سال را در منزلم مانده و به خودم منبر رفتم .(10)
مـرحـوم آيـت الله العـظـمى سيد على قاضى طباطبايى در تعليقه اى كه بر كتاب شريف
ارشاد، تاءليف شيخ مفيد (ره ) نگاشته اند، نسب شريف خويش را چنين مرقوم فرموده
اند:
اقـل الخـليـفـه ، السيد على بن المولى الحاج
الميرزا حسين بن الميرزا احمد قاضى بن الميرزا رحـيم القاضى بن الميرزا تقى القاضى
بن الميرزا محمد القاضى بن الميرزا محمد على القـاضـى بـن المـيـرزا صـدرالديـن
مـحـمـد بـن المـيـرزا يـوسـف نـقيب الاشرف بن الميرزا صـدرالديـن محمد بن مجدالدين
بن سيد اسماعيل بن الامير على اكبر بن الامير عبدالوهاب بن الامـيـر عـبـدالغـفـار
بـن سـيـد عـمـادالديـن امـيـر حـاج بـن فـخـرالديـن حـسـن بـن كمال الدين محمد بن
سيد حسن بن شهاب الدين على بن عمادالدين على بن سيد احمد بن سيد عـمـاد بـن ابـى
الحـسـن عـلى بـن ابى الحسن محمد بن ابى عبدالله احمد بن محمد الاصغر و يـعـرف
بـابـن الخـزاعـيـة بـن ابـى عـبـدالله احـمـد بـن ابـراهـيـم طـبـاطـبـا بـن
اسماعيل الديباج بن ابراهيم الغمر بن الحسن المثنى بن الامام ابى محمد الحسن
المجتبى بن الامـام الهمام ، على بن ابى طالب عليه و عليهم السلام و ام ابراهيم بن
الحسن فاطمة بنت سيدالشهداء، الحسين بن على عليهم الصلوة والسلام .
آرى ،
مـرحـوم آيـت الله سـيـد عـلى قـاضى طباطبايى فرزند رادمردان و ميراث گران مايه
بـزرگـانـى بـود كه شرح خدمات و مقامات علمى و عملى آنان هرگز در اين خلاصه نمى
گـنـجـد و آن بـزرگـوار، خـود، چـكـيـده فـضـايـل و حـامـل امـانـتـى بـود كـه نسل
به نسل منتقل شده و سرانجام دست تقدير به وى سپرده بود.
2
- رشد و شكوفايى علمى
نخستين گام
سـيـد عـلى قـاضـى در حـال طـى كردن دوران كودكى است ، اما زمان به سرعت مى گذرد و
هنگام آموختن فرا مى رسد. كودكى را به مكتب خانه مى سپارند تا قرآن بياموزد و
نخستين گامهاى كسب دانش را بردارد. تيزهوشى سيد على چنان است كه در اين راه گوى
سبقت را از همسالان خود مى ربايد و تعجب همگان را برمى انگيزد. پدر نيز هم زمان با
آموزش در مكتب خـانـه ، او را بـا تـكـاليـف الهـى آشـنا مى كند و روح مستعد او را
آماده فراگيرى تعاليم اخـلاقـى مـى سـازد و بـدين سان ، اين نونهال بوستان طباطبايى
از كودكى مى آموزد كه حـركـت در مـسـيـر كـمـال ، جـز بـا دو بـال دانـش و تقوى
ميسر نمى باشد و او نيز با همين سرمايه به سير و بالندگى ادامه مى دهد.
مـرحـوم
سيد على قاضى پس از گذراندن مراحل اوليه در مكتب خانه ، به درسهاى حوزوى روى مـى
آورد و در حـوزه عـلمـيـه تـبـريـز بـه خـوشـه چـيـنى مى پردازد و در محضر پدر
بـزرگـوارش آقـا سـيـد حسين قاضى طباطبايى گامهاى نخست را برمى دارد. پس از آن در
مـجـلس درس مـرحـوم مـيـرزا مـوسـى تـبـريـزى ، صـاحـب كـتـاب اوثـق الوسـائل كـه
يـكـى از مـعـروف تـريـن حـواشـى كـتـاب رسائل شيخ انصارى (ره ) مى باشد و مرحوم
ميرزا محمد على قراجه داغى حاضر مى شود؛ امـا فـراگـيـرى ايـن علوم ، درياى متلاطم
روح او را آرام نمى كند و اين جوان مستعد، دوباره بـه پدر روى مى آورد تا عرفان
نظرى و عملى را از او فرا گيرد. اين كام تشنه با اين جـرعـه هـاى آب نيز سيراب نمى
شود و سرانجام براى مهاجرت به نجف اشرف از محضر پـدر كـسـب اجـازه مـى كـند. پدر
نيز خشنود از اينكه نونهالش را در ادامه راه استوارتر از پيش مى بيند، او را به
همراه گروهى از اهالى تبريز كه براى زيارت عتبات عاليات و پـرداخـت وجوه شرعى و
پرسشهاى دينى راهى عراق بودند روانه مى كند. با اين هجرت ، سيد على قاضى طباطبايى
پاى در مسيرى مى نهد كه نقطه عطف بزرگى در زندگانى او محسوب مى شود.
در نجف اشرف
حـوزه عـلمـيـه نـجـف اشـرف كـه در حـدود هـزار سـال قـدمـت دارد، در سال 488 ق .
به وسيله شيخ الطائفه ، ابو جعفر، محمد بن حسن طوسى تاسيس گرديد. وى پـس از
مـهـاجرت از بغداد به نجف اشرف ، با تاسيس اين پايگاه علمى در جوار مرقد امـيـر مـؤ
منان على بن ابى طالب عليه السلام ، نجف اشرف را به صورت مركزى براى گـسـتـرش و
تـعـمـيـق فـرهـنـگ شـيـعـه در آورد و خـود بـه مـدت 13 سـال در ايـن شـهـر بـه
تـدريس و تاءليف اشتغال داشت . از آن زمان تا كنون ، حوزه نجف پـذيـراى صـدهـا
هـزار دانـش پـژوه بوده و هزاران مجتهد و فقيه به جامعه اسلامى تقديم كـرده اسـت ،
فـقهايى همچون محقق اردبيلى ، علامه بحرالعلوم ، شيخ انصارى ، شيخ محمد حـسـن
مـعـروف بـه صـاحـب جواهر و آخوند خراسانى و بى شمار
فقيهانى كه نام بـردن آنـان فـرصـتـى بـسـيار مى طلبد. آرى ، خاك اين شهر، عالم
پرور است و هواى آن شامه نواز عارفان و آب آن حيات بخش دل مردگان !
سـيـد عـلى
قـاضـى بـه نـجـف آمـد، رو بـه قـبـله عـاشـقـان كـرد و گـرد كـعـبـه آمـال
عـارفـان طـواف نـمـود و از مـحـضـر مـقـدس مـولا و مـقـتـدايـش ، وصـى رسـول خـدا
(ص )، على مرتضى عليه السلام توفيق طلبيد و همت بلند خواست و راه آغاز كرده را
سرعتى افزون بخشيد، اين جوان جوياى علم و حكمت ، چنان كه به او سفارش شده بـود،
سـراغ آشـنايان پدر را گرفت و سرانجام حجره اى اختيار كرد، سپس دروس ناتمام سطح را
ادامه داد و خود را آماده ورود به درس خارج نمود.
استادان
آيت الله قاضى و سلسله مشايخ ايشان در عرفان و اخلاق
بـى گـمان شخصيت ظاهرى و معنوى هر استادى مى تواند در روح لطيف شاگرد تاءثيرى شگرف
داشته باشد و بهتر از هر پند و يا كلام حكمت آموزى نونهالان باغ حكمت و دانش را
رشـد دهـد و شـكـوفـا سـازد. روح لطـيـف سـيـد عـلى قـاضى طباطبايى نيز از اين جذبه
ها بـرخـوردار شـد و بـا يـافـتـن الگـوهـاى عملى در حوزه نجف اشرف ، به سرعت باليد
و شناور شد.
در ايـنـجـا نـگـاهى به شخصيت استادان اين عارف فرزانه افكنده ،
زندگانى آنان را به شكل گذرا مرور كنيم .
1 - آيت الله
شيخ محمد على اونسارى قراجه داغى :
آيت الله محمد قراجه داغى از بزرگان
مجتهدان و مروجان شريعت محمدى (صلى الله عليه و آله ) بـه شـمـار مـى رفـت .
زادگـاه وى بـخـش اهـر و ارسـبـاران از سـرزمين عالم پرور آذربـايـجـان اسـت .
ايـشـان افـزون بـر تـبـحـر در فـقـه و اصول ، در علم تفسير قرآن كريم نيز داراى
تاءليفاتى مى باشد.