نقش نماز در شخصيت جوانان

مصطفى خليلى

- ۱۴ -


فصل هشتم :

پيام نماز عاشورا

طليعه سال شصت و يك هجرى نه تنها براى مسلمين بلكه براى همه احرار و آزادگان عالم طليعه مه آلود و غم انگيزى است. سالى كه با بزرگترين حادثه تاريخ بشرى آغاز و دفترى كه با تاريكترين صفحات باز مىشود.

طليعهاى كه آفتاب دين و حقانيت مسلمين طلوع كرد و چهره كريه كركسهاى آدم نما را نمايان ساخت.

صحنه عجيب و حادثه عظيمى كه تا بشريت در اين عرصه خاكى حيات دارد آن را فراموش نخواهد كرد و تاريخ بشرى هرگز آن را از خاطرهها محو نخواهد نمود. حادثهاى كه گستره آن در قلمرو افكار مسلمين محدود نبوده بلكه قرنهاست كه افكار آزادگان عالم و متفكران اديان ديگر را به خود معطوف ساخته است.

گمان نمىرود كه از زمان وقوع حادثه در سال شصت و يك هجرى تا به امروز، سروش غيبى امداد نكرده و عظمت آن را به گوش مُلكيان و مَلكوتيان عالم هستى نرسانده باشد.

آرى عاشورا روزى آشنا براى همه فطرتهاى پاك بشرى است و قلبى نيست كه با آن صميمى نباشد.

اگر چه دهمين روز همه ماههاى سال نزد اعراب مسمى به عاشوراست و ليكن تداعى اذهان به عاشوراى محرم معقود و محصور است. هر چند كه شايد گفتار وقايع نگاران و حديث مورخان بتواند واقعه آن روز را ترسيم و تصوير نمايد ولى آنچه كه مسلّم است اين است كه عظمت وقوع حادثه در صفحات تنگ تاريخ نمىگنجد. آنچه را كه راويان روايت نمودهاند شمهاى از آن است نه شمول آن.

آنان كه در اطراف صحنه عاشورايى كربلا حضور داشتهاند علاوه بر بيان نزاع و درگيرى بين حق و باطل، نكات ظريف و دقيقى را حديث كردهاند كه ما در اين مقال در مقام بيان آن نكات نيستيم.

آنچه كه در صدد تبيين آن هستيم يك نكته از هزار نكتهاى است كه به تواتر رسيده و از ظرائف برجسته ظهر عاشوراست. عمل و سيرهاى كه چون ساير سير امام معصوم(عليه السلام) بر جبين عاشورايان تلألؤ مىكند و تا روز قيامت از افتخارات لشكر حق بوده و پيروان و ياران واقعى آن امام همام از آن عمل و سيره پيشواى خود بر عالميان مباهات مىورزند. و آن هم صلاة ظهر عاشوراى فرزند پاك زهراست. نمازى كه هم فريضه ظهر بود و هم نماز شهادت، هم نماز عشق بود و هم نماز طهارت.

راستى قيام براى نماز در آن حساسترين لحظات مصاف به چه معناست. چرا امام در ظهر عاشورا با اينكه از هر سو هدف تيرهاى دشمن بود به دو يار خود زهير بن قين بجلى و سعيد بن عبد الله حنفى فرمود شما مانع تيرهاى دشمن گرديد تا من نماز را به پا دارم. آيا مگر در آن موقع اضطرار، امام معذور نبود؟

آيا اگر امام نماز را در اوّل وقتش اقامه نمىكردند و شربت شهادت مىنوشيدند مأجور نبود؟

و آيا خداوند در قيامت با آن همه ايثارش از ترك فريضه ظهر عاشورا از او سئوال و درخواست مىكردند؟

و آيا آن همه اخلاص و ايثار امام جايگرين دو ركعت نماز ظهر عاشوراى او نمىشد؟.

و آيا نماز در اول وقتش واجب است كه امام مىبايست در لحظات اوليه آن نماز را اقامه كند؟

پاسخ تمام سئوالات مزبور اين است كه اگر امام آن نماز ظهر را هم نمىخواند همان جايگاه و مقام را نزد بارگاه الهى دارا بود ولى آنچه كه موجب شد امام نماز ظهر را در آن حساسترين و بحرانىترين لحظات حياتش بخوانند چيزى ديگرى بود و انگيزهاى كه آن عمل را باعث گرديد محور قيام او را شكل مىداد و آن دو انگيزه مهم بوده است كه اگر اين دو عامل درك نگردد به نظر مىرسد كه پيام عاشورا بصورت كامل درك نشده است. آن دو عنصر عبارتند از:

الف ـ روح عبوديت و تسليم پذيرى امام(عليه السلام) در مقابل معبود خويش.

ب ـ توجه دادن و اهميت به نماز و نقش و سازندگى آن.

روح عبوديت امام(عليه السلام)

ترديدى نيست در اينكه تجلى ايمان آدمى در عبوديت او نهفته است و دأب و سيره همه انبياء و اولياء الهى بر اين بوده است كه در مقابل معبود و خالق خويش تسليم بودهاند. با دقت و توجه در رفتار و اعمال ائمّه معصومين(عليهم السلام) به اين نتيجه مىرسيم كه همه كمالات معنوى و درجات عرفانى و مراتب روحانى آنها محصول روحيه تعبد پذيرى در مقابل عظمت خالق و پست شمردن و عدم اعتنا به قدرتهاى پوشالى و تصنعى بوده است. عظم الخالق فى انفسهم فَصَغُرَ مادونه فى اعينهم. «خداوند درنظر آنان بزرگ است و غير او در ديده آنها كوچك»(1).

سيره عملى آنها مبيّن اين نكته است كه ديندارى با ايستادگى در مقابل دستورات و تعاليم دين، زمانى كه منافع مادى انسان در تعرض ديگران است يا جان آدمى در معرض مخاطره باشد قابل جمع نيست و ديندار واقعى به كسى گفته نمىشود كه دين را براى حفظ منافع مادى و شخصى طلب كند و دين را براى آن اختيار نكرده است كه هميشه حافظ منافع او باشد و هرگاه آن منافع در اثر حوادث روزگار متزلزل گرديد آن را رها سازد. دين ابزار آسايش و راحتى حيات او نيست كه با سلب آن در زندگى دين از او رخت بربندد. و ديندارى و ايمان حق تعالى باشعار تحصيل نمىشود.

چنين نيست كه هرگاه كسى بگويد من ايمان آوردهام خداوند بدون قراردادن او در معرض فتنه و آزمايش، ايمانش را امضاء نمايد.

احسب النّاس اَنْ يتركوا ان يقولوا امنا وهم لايفتنون. ولقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمنَّ الله الذن صدقوا وليعلمنّ الكاذبين.«آيا مردم پنداشتند كه همين كه بگويند ما ايمان آوريم رها مىشوند و مورد آزمايش قرار نمىگيرند و براستى كه ما امتحان كرديم آنان كه پيش از ايشان بودند بايد علم خدا در مورد كسانى كه راست مىگويند و كسانى كه دروغ مىگويند تحقق يابد»(2).

انسانهايى كه ادعاهاى بزرگى بر ايمان به معبودشان داشتند در طول تاريخ بشرى كم نبودند امّا همان انسانها همين كه در معرض امتحان و آزمايشات الهى قرار گرفتهاند اولين چيزى را كه از كف دادهاند دين و ايمانشان بوده است.

آرى گذشت ايام و تحول زمان و دگرگونى روزگار مهمترين عامل پيدايى ضماير آدمى است.

فى تَقَلُّبِ الاحوالِ عِلمُ جواهِرِ الرجال.

«در تغيير و گردش حالات گوهرهاى مردان (عيب و هنر آنها) فهميده شود».(3).

عاملان به دين و دينداران حقيقى از عالمان به دين و دينداران زبانى با حوادث روزگار محك مىخورند هرگاه واقعهاى در زندگى فردى و اجتماعى اتفاق افتد و حيات انسانى را دستخوش ناملايمات قرار داده و از يكنواختى خارج سازد آنگاه معلوم خواهد شد كه ديندار واقعى و متعبد حقيقى كيست.

مادام كه حيات و زندگى آدمى نوسان پيدا نكند و در مسير خود حالت قبض و بسط نداشته بلكه حالت سكون داشته باشد منافق در ديد و منظر مردم به ايمان شهرت دارد.

اشتغال به يك منصب و مقام اجتماعى، دست يابى به مقامات علمى، اكتساب ثروت و متاع دنيوى، قرار گرفتن در محافل و مجامع عمومى، وقوع اختلافات و منازعات شخصى و دهها مسائل ديگر مىتواند از ابتلاآت و آزمايشات الهى بوده باشد.

اگر روحيات باطنى و اعمال ظاهرى انسان در همه اين حالات ثابت ماند چنين فردى در دينداريش صادق است ولى اگر اندك تفاوتى در حالاتش ايجاد شود به همان اندازه نفاق در او رخنه كرده است.

اين حالات استوار و ثابت در زندگى بزرگان دينى ما بسيار به چشم مىخورد. بزرگانى كه در دنيا با همه مصائب و مشكلاتى كه داشتند به پاى معامله با دين نمىرفتند نه با تطميع حاكمان و متموّلان دينهاى آنان متزلزل مىشد و نه با تهديد معاندان و منافقان ذرّهاى از استقامتشان در دين كاسته مىشد. در حوادث روزگار حتى جانشان را ايثار مىكردند و نواميس خويش را در معرض خطر مىانداختند و ليكن از دين خود ذرهاى كوتاه نمىآمدند.

استقامت و پايدارى مداوم در مقابل دشمنان و تواضع و فروتنى و تسليم محض در مقابل دستورات دين دو وصف متضاد و متعارضى است كه در دينداران واقعى جمع است. غرور همراه با خضوع، حرّيت همراه با عبوديت، رقت قلب و عطوفت با جسارت و شجاعت، ورع و تقوا با حكومت و قدرت، اقتدا و قدرت با دادگسترى و عدالت، وحشت با ترس و مبارزه با تسليم از اوصاف متضادى است كه ما از سيره معصومين(عليهم السلام)مىآموزيم.

از صفات بارز نبى مكرّم اسلام و خلف بلا فصل او على(عليه السلام) و فرزندان پاكش(عليهم السلام) متصف بودن به اين اوصاف بوده است. يعنى اوج غرور و خشم را در مقابل دشمنان خدا و طاغوتيان داشتند و كمال خضوع و فروتنى را در قبال تعاليم دين از خود نشان مىدادند. در مقابل غير خدا حرّيت و آزادگى كامل و در قبال پروردگار عبد محض بودهاند. از عذاب الهى وحشت و در مقابل ظالمان و مستكبران حشمت خود را حفظ مىكردند. اين سيره مستمر اولياى دين بوده است كه به پيروان خود تعليم دادهاند. و همه اينها نتيجه روحيه عبوديت و تسليم پذيرى مردان الهى است كه امام حسين(عليه السلام) در همه حالات زندگى خصوصاً در آخرين لحظات حيات با بركت خويش كه حساسترين دقايق زندگى را در روز عاشورا در مصاف با دشمنان سخت دل، با قيام در مقابل ذات حق و اقامه نماز از خود نشان دادهاند.

پيام بلند اين حركت امام(عليه السلام) مبيّن غايت و صلت عاشق با معشوق و مُحِب با محبوب خويش است كه اين حلقه در سختترين شرايط گسستنى نيست. اين است الگو و اسوه همه عاشقان حق و هر آن كس كه داعيه اطاعت محض و عشق به وصال حق را درسر دارد بايد چنين باشد كه سراسر زندگى شهداى ما در نظام مقدس اسلامى ثابت كننده همين حقيقت بوده است.

توجه به نماز و نقش سازنده آن

دومين پيامى كه مىتوان از اقامه نماز امام(عليه السلام) در ظهر عاشورا گرفت اين است كه نماز از تعاليم اكيد در اسلام است و جزء احكام و تكاليفى نمىباشد كه در مواقع حساس زندگى و با عسر و حرج از مكلّف ساقط گردد. نماز همانند روزه و حج و خمس و جهاد نيست كه با اينكه حكم وجوب بر آنها آمده در زمان اضطرار، حكم وجوب از آن برداشته شود.

در شريعت اسلام حكم وجوب بر بسيارى از اعمال بار شده است و ليكن هيچ يك از آن اعمال مانند نماز نيست. جايگاهى كه نماز در دين دارد هيچ كدام از احكام ديگر ندارند. يعنى موقعيت نماز در دين بالاترين موقعيت و آثار و بركات آن از برترين آثار است.

الصلاة رأس العبادةِ. «نماز سر عبادت است»(4).

پس نماز چون روزه نيست كه اگر انسان در سفر باشد و يا به بيمارى مبتلا گردد از گردنش ساقط و به شرط حضر و سلامت بدن، آن را بجا آورد. و يا مثل حج نيست كه در زمان استطاعت مالى در تمام مدت عمر يك بار بر او واجب گردد. و همانند جهاد نيست كه مشروط به سلامت جسمانى باشد. نماز از اصولى است كه در تمام مراحل زندگى در حيات آدمى پابرجاست و هرگز به بهانه سفر، نقص عضو، مرض و بيمارى، كمبود وقت و بهانههاى ديگر از انسان ساقط نمىشود اگر در تمام لحظات زندگى انسانها از روزى كه بشر پا به عرصه اين جهان خاكى گذاشت تا زمانى كه بشر از اين عالم رخت بر مىبندد بتوان زمانى را لحاظ كرد كه در آن زمان نماز از انسان ساقط گردد بايد آن زمان را ظهر عاشورا و آن شخص را امام حسين(عليه السلام)دانست. چون به جرأت مىتوان گفت كه:

سختتر و حساستر از شرايط امام حسين(عليه السلام) در روز عاشورا براى هيچ انسانى به وقوع نپيوست و در حقيقت امام به تنهايى تمام بلاهاى تاريخ را از دست شقىترين انسانها در طول تاريخ بشرى به جان خريد و ليكن از نماز خويش غافل نماند.

راستى پس شايسته و بجاست كه در زيارتشان بعد از سلام و درود بر ارواح پاكشان بگوئيم: اَشْهَدُ انك قد اقمت الصلاة. «من شهادت مىدهم كه تو نماز را اقامه كردى».

پس اين همه توجه و عنايت به نماز، نشانه گوياترين پيام عملى امام به پيروان خويش است بر اينكه سرنوشت انسان با نماز در دين گره خورده است و آن كس كه براى نماز در دين جايگاه ويژه و خاص را قائل نيست

در دينداريش ترديد است. چون چگونه مىتوان عزادار و سوگوار واقعى امام بود و در عين حال به نماز كه نزد امام آن همه اهميت داشت را مهم نشمرد. و چگونه مىشود كه كسى براى امام عزادارى نمايد در حاليكه حافظ نماز خود نباشد. خود را علاقمند به او بداند و نماز را سبك شمارد. براى او سينه بزند ولى دل به خدا نسپارد. براى او اشك بريزد ولى رشك الهى بر دل نداشته باشد. خود را شيعه و شاگرد مكتب او بداند ولى بارزترين، آرم و نشانى از تشيع و پيروى او را نداشته باشد.

طبل عزاى شهيدان كربلا را به صدا در آورد و صداى آن را به گوش ديگران برساند ولى گوشهاى خودش با آهنگ ناموزون شياطين و صداى طبل ابليس آشنا باشد و يقين داشته باشد كه امام و يارانش در روز عاشورا نمازشان را ترك نكردند ولى خود با كوچكترين بهانه به نماز پشت پا زند. كسى كه چنين رفتارى داشته باشد و در عين حال خود را از پيروان مكتب عاشورا بداند قطعاً پيام عاشورا و فرهنگ عاشورايى را درك نكرده است.

چون پيام نماز امام در ظهر عاشورا بدين معناست كه هيچ عاملى نمىتواند موجب ترك نماز شود و هيچ عذرى بر ترك آن پذيرفته نيست و نيز بزرگترين واقعه و حادثه زندگى نبايد باعث فاصله افتادن نماز از وقتش گردد و صدق عبوديت عبد در همين است چنانچه در روايت آمده است كه على(عليه السلام) فرمودند:

اختبروا شيعتى بخصلتين المحافظةُ على اوقات الصلاة والمواساتُ لاخوانهم بالمال، فَاِنْ لم تكونا فاعزب ثمّ اعزبْ.«شيعيان مرا به دو خصلت بيازمائيد: مراقبت بر وقتهاى نماز و كمك مالى به برادران دينى خود و اگر چنين نباشند از آنها فاصله بگير، فاصله بگير»(5).

بنابر اين نتيجه مىگيريم كه نماز ظهر عاشورا در خطيرترين و حساسترين زمان، حداقل اين پيام را بدنبال دارد كه شيعه راستين امام حسين(عليه السلام) بايد دو نشان داشته باشد تا بتواند پيروى خود را از آن امام بزرگوار ثابت كرده باشد. يكى داشتن روح تعبد و تسليم پذيرى و ديگر اهتمام داشتن به اوقات نماز در تمام حالات زندگى كه اين دو، آرم و نشان شيعه است. چون شيعه به معناى شيوع و پراكندن است و شيعه را بدان جهت شيعه گفتهاند كه سنت و سيره پيشوايان معصوم(عليهم السلام) خود را در زمين ترويج و پراكنده مىسازند و بهترين طريق شيوع و ترويج مسلك و منش آنها طريق عملى است. چنانچه امام صادق(عليه السلام) فرمودهاند كونوا دعاة النّاس بغير السنتكم. «مردم را با غير زبانهايتان (با اعمالتان) به اسلام دعوت كنيد»(6).

باشد كه همه ما مسلمين خصوصاً نسل جوان در همه فراز و نشيبهاى زندگى چون پيشوايان خود عامل به دين باشيم و نماز را كه از اركان دين است هميشه پا بر جا بداريم و هرگز با هيچ بهانهاى از نماز و ساير اعمال عبادى فاصله نگرفته و ترك ننمائيم كه با اين عمل مايه زينت رهبران دين و ائمّه معصومين(عليهم السلام) بشمار آئيم نه مايه زشتىشان. چنانچه رئيس مذهب شيعه امام صادق(عليه السلام) فرمودند: كونوا لَنا زَيْنا ولا تكونوا علينا شَيْنا. «سعى كنيد كه مايه زينت ما باشيد نه موجب زشتى ما»(7).

فصل نهم :

تجلى نماز در سيره بزرگان

پس از بحث و بررسى مسائلى در باب نماز و جايگاه و اهميت آن در اسلام و فضائل و آثار و بركات آن در زندگى مادى و معنوى مؤمنان، در اين فصل درنظر داريم كه اهميت آن را در زندگى و سيره عملى علما و بزرگان و مردان الهى جويا شويم. مىخواهيم بدانيم كه بزرگان دين چقدر به اين امر الهى اهتمام داشتند و تا چه حدّى نماز در حيات و زندگى دنيوىشان تجلى داشته است.

راستى آنان كه به مقام بالاى علمى و فرهنگى دست يافته و شهره عام و خاص گرديده و از دست آورد آنان بشريت قرنها استفاده كردند تا چه حد با خداى خويش ارتباط داشتهاند.

آيا آنان كه نقش سازندگى را داشته و با تلاش و كوشش خويش بشريت را از رذائل اخلاقى نجات بخشيدهاند با عنايات و توفيقات الهى بوده است يا خير بدون يارى خداوند؟

و آيا بدون ارتباط با حق و پيوند با مبدأ و منشأ قدرت لايزال الهى كسى قادر است كه خود و جامعه خويش را به سوى كمال معنوى سوق داده و آنان را به سعادت برساند؟

بدون هيچ ترديدى مىتوان گفت كه بدون روحيه دينى و مذهبى چنين كارى مقدور كسى نيست بخاطر اينكه همه همت لامذهبان و بىدينان در حلّ مشكلات اخلاقى و روحى خودشان خلاصه مىشود.

پس عالمان و دانشمندان اگر چه داراى نبوغ فكرى و انديشه بلندى بودهاند ولى از عبادات الهى و توفيقات خداوندى بىبهره نبودهاند حتى در بسط دامنه توفيقات خويش بواسطه نماز از خداى خويش مدد مىگرفتند.

ما براى روشنگرى موضوع و آشنا نمودن جوانان عزيز به اين موضوع كه چقدر و تا چه حد فريضه الهى نماز در رساندن انسانهاى بزرگ به مقام بلندشان نقش داشته به سيره برخى از نقش آفرينان تاريخ، در زمينه فرهنگى، اجتماعى، سياسى و نظامى، در خصوص نماز اشاره مىنمائيم باشد كه همه ما خصوصاً قشر جوان مسلمان از همين طريق (طريق عبادت) تلاش نموده و در فعاليتهاى خويش در زمينههاى مختلف به مقام بلندى دست يابد.

وصيت ملا حسنعلى اصفهانى درباره نماز

مرحوم ملا حسنعلى اصفهانى از جمله علما و عرفاى بنام شيعه است از او كرامات بسيارى منقول است كتاب ارزشمند «نشان از بىنشانها» كه تا بحال چندين بار تجديد چاپ شده شمهاى از كرامات اين عارف وارسته را آورده است.

در حالات اواخر عمر شريفش چنين آوردهاند كه: «روز چهارشنبه بود كه حال او به وخامت گراييد. اظهار داشتند كه من صبح يكشنبه خواهم مرد و وصايايى بدين شرح فرمودند:

«هر آينه به پيامبران پيش از شما و به شما وصيت كرديم كه از خداى بترسيد و تقوا پيشه سازيد».

(آيه 131 سوره مباركه نساء):

نيست جز تقوا در اين ره توشهاى***نان و حلوا را بنه در گوشهاى

اگر در اين راه تقوى نباشد رياضات و مجاهدات را هرگز اثرى نيست و جز خسران ثمرى ندارد و نتيجهاى جز دورى از درگاه حق تعالى نخواهد داشت. امام سجاد(عليه السلام) فرمودند:

اِنَّ العلم اذا لم يَعْمَلْ به لم يزدد صاحبه الاّ كفراً ولم يزدد من الله الاّ بُعداً. «همانا هرگاه به علم عمل نشود جز افزايش كفر و بُعد از درگاه حق ثمرى نخواهد داشت».

اگر آدمى يك اربعين (چهل روز) به مجاهدت نفس بپردازد امّا يك نماز صبح از او قضا شود نتيجه آن چهل روز گرد روى هواست بدان كه در تمام عمر خود تنها يك روز، نماز صبحم قضا شد. پسر بچهاى داشتم شب آن روز از دست رفت. سحرگاه مرا گفتند كه اين رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شدهاى. اينك اگر شبى تهجدم (نماز شبم) ترك گردد صبح آن شب، انتظار بلايى مىكشم. اگر بجايى رسيدهام به بركت

بيدارى شبها و مراقبت در امور مستحب و ترك مكروهات بوده است.

اكنون پسرم ترا به اين چيزها وصيت و سفارش مىكنم.

اوّل: آنكه نمازهاى يوميه خويش را در اول وقت آنها به جاى آورى.

دوم: آنكه در انجام حوائج مردم هر قدر كه مىتوانى بكوشى و هرگز مينديش كه فلان كار بزرگ از من ساخته نيست زيرا اگر بنده خدا در راه حق گامى بردارد خدا نيز او را يارى خواهد نمود.

سوم: آنكه سادات را بسيار گرامى و محترم شمارى و هر چه دارى در راه ايشان صرف و خرج كنى.

چهارم: از تهجد و نماز شب غفلت مكن و تقوا و پرهيز پيشه خود ساز.

تا اينكه روز يكشنبه (هفدهم شعبان سال 1361 هـ . ق) يكى دو ساعت از طلوع آفتاب گذشته بود كه جان به جان آفرين تسليم نمود و به ديار باقى شتافت. الا اِنّ اولياء الله لا يموتون بل ينقلبون من دار الى دار. «آگاه باشيد كه اولياى خدا نمىميرند بلكه از خانهاى به خانه ديگر منتقل مىشوند»(8).

نماز از ديدگاه ملا محسن فيض كاشانى

نماز بهترين طاعات و فاضلترين عبادات است چنانكه در حديث نبوى وارد شده است كه:

نماز ستون دين است هرگاه مقبول شد همه عبادات مقبول است و اگر مردود گشت همه عبادات مردود است و چون مقصد اصلى از نماز ياد حق تعالى است و تجديد عهد با او و ثناى او از روى مسكنت و خشوع و سئوال مهمات از او به ابتهال و خضوع، پس هر آينه بنده را ناچار است از حاضر ساختن دل در آن و فهميدن آنچه مىگويد به زبان... .

خداوند از غايت رأفت و نهايت رحمت و فرط كرم و كرامتى كه با بندگان دارد آنان را شبانه روز در پنج وقت به نماز امر فرموده تا تكرار ذكر و تجديد عهد در ساعات متقاربه، وسيله تقرّب بندگان گردد به آن جناب و سبب بارور شدن حَبِّ حُب در دل ايشان شود نسبت به رب الارباب.

و ساعتى هم با خشوع و خضوع روى نياز بر آستانه خداى بنده نواز كارساز نهند. و راز دل بر حضرت «علاّم الغيوب» عرضه دهند غم خود با لطف او گويند و دواى درد خويش از كرم او جويند. تا او تفضّل فرمايد(9).

پى‏نوشتها:‌


1 . نهج البلاغه، خطبه 184 فراز 5.
2 . سوره مباركه عنكبوت، آيه 3 ـ 2.
3 . على(عليه السلام) ـ نهج البلاغه ـ ، فيض الاسلام ـ حكمت ـ ص208.
4 . مستدرك الوسائل، ج3 ص92.
5 . اصول كافى، ج2 ص672.
6 . بحار الانوار، ج5 ص195.
7 . بحار الانوار، ج70 ص299.
8 . نشان از بىنشانها، ص30 ـ 33.
9 . اسرار نماز ـ ملا محسن فيض كاشانى ـ ، ص6 ـ 7.