نماز راز دوست

على رستمى

- ۵ -


آيه 32: نماز باعث اخوت اسلامى 
فان تابوا واقاموا الصلوة واتوا الزكوة فاخوانكم فى الدين و نفصل الايات لقوم يعلمون (190)
ترجمه : اگر توبه كنند و نماز بر پا دارند و زكات بدهند برادران دينى شما هستند ،ما آيات خود را براى اهل دانش و معرفت مفصل بيان خواهيم كرد.
تفسير آيه  
يكى از فنون فصاحت و بلاغت آن است كه مطالب پر اهميت را با تغييرات گوناگون براى تاكيد و جا افتادن مطلب تكرار كنند، و از آنجا كه مساله ضربه نهائى بر پيكر بت پرستى در محيط اسلام و برچيدن آخرين آثار فوق بيان مى كند،نكات جديدى نيز در آن وجود دارد كه مطلب را از صورت تكرار -ولو تكرار مجاز - خارج مى سازد.
نخست مى فرمايد:((اگر مشركان توبه كنند و نماز را بر پا دراند و زكات بپردازند برادر دينى شما هستند ))).(فان تابوا و اقاموا الصلوة و اتوا الزكوة فاخوانكم فى الدين ) و در پايان آيه اضافه مى كند،((ما آيات خود را براى آنهاكه آگاهند شرح مى دهيم )).(و نفصل الايات لقوم يعلمون )
در آيات گذشته سخن از اين بود كه اگر توبه كنند و وظيفه اسلامى نماز و زكات را انجام دهند مزاحمشان نشويد (فخلوا سبيلهم ) اما در اينجا مى فرمايد:((برادر دينى شما هستند )) يعنى هيچگونه تفاوتى با ساير مسلمانان از نظر احترام و محبت نخواهند داشت ، مشركان براى پذيرش اسلام موثرتر است ،كه در يك مرحله توصيه به عدم مزاحمت مى كند و در مرحله بعد سفارش ((حقوق يك برادر )) را در مورد آنها مى نمايد.
تعبير به ((اخوانكم فى الدين )) كه در آيه ذكر شده لطيف ترين تعبيرى است كه مى توان درباره مساوات افراد يك جامعه با محكم ترين پيوندهاى عاطفى بيان كرد، زيرا روشن ترين و نزديك ترين پيوند عاطفى در انسان كه از مساوات كامل برخوردار است ، پيوند دو برادر است ولى افسوس كه شكافهاى طبقاتى و بتهاى قومى ونژادى بار ديگر اين اخوت اسلامى را كه مايه غطبه همه دشمنان بود از ميان برده و براداران ديروز چنان امروز در برابر هم صف كشيده اند كه باور كردنى نيست ،و گاهى آنچنان از يكديگر كشتار مى كنند كه هيچ دشمنى با دشمن خود چنين نمى كند، و اين است يكى از اسرارا عقب ماندگى ، امروز ما! (191)
داستان آيه 32  
نماز سرچشمه اتحاد و برادرى در بين مسلمانان  
((هراس ليف )) معروف مى نويسد:
هيچ چيز و هيچ كس در جهان پيدا نشد كه مرا قانع كند كه كداميك از اديان ، مردم را واقعابه مساوات دعوت كرده است ، گر چه بعضى از اديان تظاهر بدين مطلب مى نمايد، من به خيلى از كنيسه ها و معابد رفته ام واختلاف طبقاتى را در داخل آن معابد به چشم خود ديده ام ، همانطور كه در خارج (معابد نيز) مشاهده مى شود،در نتيجه معتقد شدم كه در داخل مساجد اسلامى هم وضع چنين است ،تا اينكه در عيد فطرى در مسجد و كنج در لندن وارد شدم و در آنجا رسما (وضع مسلمين مرا مبهوت ساخت ، زيرا حقيقت مساوات را در آنجا به چشم خود مشاهده و احساس ‍ كردم ...)كوچكترين چيزى كه صفوف جماعت رااز يكديگر ممتاز و مشخص ساز در آنجا به چشم نمى خورد و همگى در پيشگاه خدا يكسان بودند... براى من شكى نيست باقى نمانده كه (تنها دينى كه مى تواند دين جهانى باشد، دين اسلام است .)) (192)
آيه 33 : نماز باعث آبادى مساجد 
انما يعمر مساجد الله من امن بالله و اليوم الاخر و اقام الصلوة و اتى الزكوة و لم يخش الا الله ... (193)
ترجمه : مساجد را فقط كسى آباد مى كند كه به خدا و روز قيامت ايمان آورد و نماز را بر پا دارد و زكات بدهد و از كسى جز خدا نترسد .
تفسير آيه  
عمران (آبادى ) مسجد در صلاحيت همه كسى نيست .
از جمله موضوعاتى كه بعد از لغو پيمان مشركان و حكم جهاد با آنان ممكن بود براى بعضى مطرح گردد،اين بود كه چرا ما اين گروه عظيم را از خود برانيم و اجازه ندهيم ،به مسجد الحرام براى مراسم حج قدم گذاردند، در حالى كه شركت آنان در اين مراسم از هر نظر مايه آبادى است ،هم آبادى مسجد الحرام از طريق كمكهاى مهمى كه آنها به اين كار مى كردند، و هم آبادى معنوى از نظر افزايش جمعيت در اطراف خانه خدا!!.
آيه فوق به اين گونه افكار واهى و بى اساس پاسخ مى گويد براى آنها پنج شرط
مهم بيان مى دارد و در شرط اول و دوم آيه فوق مى فرمايد : ((تنها كسانى مساجد خدا را آباد مى سازند كه ايمان خدا و روز رستاخيز دارند )). (انما يعمرمساجد الله من امن بالله و اليوم الاخر)
كه جنبه اعتقادى و زير بنائى دارد و تا آن نباشد هيچ عمل پاك و شايسته و خالصى از انسان سر نمى زند،بلكه اگر ظاهرا هم شايسته باشد ، در باطن آلوده به نزاع غرض هاى ناپاكم خواهد بود.
بعد به شرطهاى سوم چهارم اشاره كرده مى فرمايد:((و نماز را بر پا دارد و زكات بدهد )).(و اقاموالصلوة واتى الزكوة ) يعنى ايمانش به خدا و روز رستاخيز تنهادر مرحله دعا نباشد، بلكه باا عمال پاكش آن راتائيد كند،هم پيوندش با خدا محكم باشد و نماز رابه درستى انجام دهد،و هم پيوندش با خلق خدا، و زكات را بپردازد.
سرانجام به آخرين شرط كه شرط پنجم است مى فرمايد:((و جز از خدا نترسد )).(و لم يخش الاالله ) قلبش مملو از عشق به خداست و تنها احساس مسوليت در برابر فرمان او مى كند،بندگان ضعيف را كوچكتر از آن مى شمرد كه بتوانند در سرنوشت او و جامعه او و آينده او،تاثيرى داشته باشد.
و در پايان اضافه مى كند ((اين گروه كه داراى چنين صفاتى هستند ممكن است هدايت شنوند )) و به هدف خود برسند و در عمران و آبادى مساجد خدا بكوشند و از نتايج بزرگ آن بهره مند شوند ( فعسى اولئك ان يكونوا من المتدين ) (194)
چند نكته  
1- منظوراز عمران ((آبادى )) چيست ؟  
آيا آباد ساختن مساجد به معنى آبادى ساختمان و تاسيسات آن است ،يا به معنى اجتماع و شركت در آن ؟ بعضى از مفسران تنها يكى از اين دو قسمت را تفسير (( عمران مساجد )) در آيه فوق انتخاب كرده اند در حالى كه مفهوم اين كلمه يك مفهوم وسيع است ،و همه امور را شلالم مى شود.
مشركان و بت پرستان نه حق شركت در مساجد دارند و نه تعمير و بناى ساختمان آنها و همه اين امور بايد به دست مسلمانان انجام پذيرد.
ضمنا از اين آيه استفاده مى شود كه مسلمانان نبايد هدايا و كمكهاى مشركان بلكه تمام فرق غير اسلامى را براى ساختمان مساجد بپذيرند، زيرا آيه شريفه با كلمه ((انما )) كه متوليان و پاسداران مساجد نيز بايد از ميان پاكترين افراد انتخاب شوند،نه اينكه افراد ناپاك و آلوده به خاطر مال و ثروتشان و يا به خاطر مقام يا نفوذ اجتماعشان - آن چنان كه در بسيارى از نقاط متاسفانه رايج شده - بر اين مراكز عبادت و اجتماعات اسلامى گمارده شوند بلكه تمام دستهاى ناپاك را از تمام اين مراكز مقدس بايد كوتاه ساخت و از آن روز كه گروهى از زمامداران جبار و يا ثروتمندان آلوده و گنهكار دست به ساختمان مساجد و مراكز اسلامى زدند، روح و معنويت وبرنامه هاى سازنده آنها مسخ شد ، و همين است كه مى بينيم بسيارى ازاين گونه مساجد شكل مسجد ضرار را به خود گرفته است !
2-عمل خالص تنها از ايمان سرچشمه مى گيرد  
ممكن است بعضى چنين فكر كنند كه چه مانعى دارد،از سرمايه هاى غير مسلمان براى عمران و آبادى اين مراكز استفاده مى كنيم ؟ اما آنها كه چنين مى گويند توجه به اين نكته اساسى ندارند كه اسلام همه جاى عمل صالح را ميوه درخت ايمان مى شمرد،عمل هميشه پرتوى از نيت و عقايد آدمى است و هميشه شكل و رنگ آنرا به خود مى گيرد نيت هاى ناپاك ممكن نيست عمل پاكى به وجود آورد، و محصول مفيدى از خودشان دهد، چه اينكه باز تاب است .
3- پاسداران شجاع در مساجد  
جمله ( لم يخش لا الله )) (جز از خدا نترسد) نشان مى دهد كه عمران آبادى و نگاه دارى مساجد جز در سايه شهامت و شجاعت ممكن نيست ،هنگامى اين مراكز مقدس اسلامى به صورت كانونهاى انسان سازى و كلاسهاى عالى تربيت در مى آيد، كه بنيانگزاران و پاسدارانى شجاع داشته باشد، آنه كه از هيچ كس ‍ جز خدا نترسند،و تحت تاثير هيچ مقامى قرار نگيرند ، و برنامه اى جز برنامه هاى الهى در آن پياده نكنند.
4- آيا تنها در اين آيه مسجد الحرام منظور است ؟  
بعضى از مفسران آيه فوق را مخصوص (( مسجد الحرام دانسته اند،در حالى كه الفاظ آيه عام است ، و هيچ گونه دليلى بر اين تخصيص نيست ، هر چند ((مسجد الحرام )) كه بزرگترين مسجد اسلامى است در رديف اول قرار گرفته ،و در آن روز كه آيات نازل شد،بيشتر آن مسجد در نظر بود، ولى اين دليل تخصص مفهوم آيات نمى شود.
5- اهميت بناى مساجد  
درباره اهميت بناى مساجد احاديث فراوانى از طرف اهل بيت و اهل سنت رسيده است كه اهميت فوق العاده در اين كار رانشان مى دهد.
از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين نقل شده كه فرمود: ((من بنى مسجد ولو كمفحص قطاء بنى الله له بيتا فى الجنة ))) ((كسى كه مسجدى بنا كند هر چند به اندازه لانه مرغى بوده باشد،خداوند خانه اى در بهشت براى او بنا خواهد ساخت . (195)
در حديث ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود:(( من اسرج فى سراجا لم انزل الملائكة و رحمة العرش ‍ يستغفرون له مادام فى ذلك المسجد ضوثه )) (كسى كه چراغى در مسجد برافروزد فرشتگان و حاملان عرش الهى ما دامى كه نور آن چراغ در مسجد مى تابد براى او استغفار مى كنند (196) ولى امروز آنچه اهميت دارد،عمران و آبادى معنوى است ،و به تعبير ديگر بيش از آنچه به ساختن مسجد اهميت مى دهيم بايد به ساختن افرادى كه اهل مسجد و پاسدارى و حافظان آنند و اهميت بدهيم .
مسجد بايد كانونى باشد براى هر گونه حركت جنبش و سازنده اسلامى در زمينه آگاهى و بيدارى و پاكسازى محيط، و آماده ساختن مسلمانان براى دفاع از ميراثهاى اسلام !
مخصوصا بايد توجه داشت ، مسجد مركزى براى جوانان با ايمان گردد،نه اينكه تنها مركز بازنشستگان واز كار افتادگان شود،مسجد بايد كانونى براى فعال ترين قشرهاى اجتماع باشد، نه مركز افراد بيكار و بى حال و خواب آلوده ها (197)
داستان آيه 33  
نماز وسيله آبادانى مساجد  
روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله به ابوذر فرمود:((اى ابوذر! كسى كه دعوت خداوند را اجابت كند و در تعمير و آبادانى مساجد نيكو بكوشد ثواب آن از جانب پروردگار بهشت است ابوذر پرسيد: مساجد را چگونه آباد كنيم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: در آنها با صداى بلند سخن نگوئيد، حرف باطل و سخن نادرست نزنيد،و داد و ستد و خريد و فروش نكنند اى اباذر! تا در مسجد هستى از ياوه گويى وبيهوده گويى بپرهيز و اگر رعايت نكردى روز قيامت خويشتن را ملامت سرزنش مكن . (198)
بايد توجه داشته باشيم كه اولين مسجدى در روى زمين بنا شد مسجد الحرام و پس از آن مسجدالاقصى بوده است ،در اين باره از ابوذر روايت شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله راجع به نخستين مسجد كه در زمين بنا شد، سوال كرد حضرت فرمود: مسجد الحرام و پس از آن مسجد الاقصى بنا نهاده شد. (199)
و اما اولين مسجدى كه بعد هجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله بناشد مسجد قبا بوده است پيامبر گرامى اسلام در ماه ربيع الاول سال سيزدهم بعثت مكه را به قصد مكه يثرب (مدينه ) ترك كرد آن حضرت بعد از پيمودن حدود چهار صد كيلومتر سرانجام در روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول به دهكده قبا رسيد ( رسيد در دو فرسخى مدينه مركز قبيله ((بنى عمرو بن عوف )) بود پيامبر اسلام تا آخر آن هفته در آن دهكده توقف كرد و شالوده مسجدى را براى آن قبيله ريخت كه به مسجد قبا نام
گرفت . بنابراين مسجد قبا اولين مسجدى است كه توسط پيامبر اسلام در مدينه بعد از هجرت بنا شد. پيامبر گرامى اسلام شخصا در ساختن اين مسجد سعى و تلاش زيادى مى كرد، جايى كه اصحاب از آن حضرت مى خواستند تا در كنارى نشسته و فقط ناظر امور باشند، اما پيامبر صلى الله عليه و آله نپذيرفتند و خودشان ششخصا كار مى كردند و قرآن كريم نيز به اين مطلب اشاره دارد مى فرمايد ((مسجدى كه از نخستين روز بر اساس تقوى بنا شده سزاوارتر است كه در آن نماز بخوانى ))(200)
آرى چنين است كه اين فريضه مهم دينى يعنى نماز باعث عمران و آبادانى مساجدها گرديد چون مسجد بهترين مكان براى عبادت خداو در روى زمين است اما چرا در بعضى از مناطق در امر مسجد سازى هيچ تعهدى ندارند و به اين مكان مقدس اهميت زيادى قائل نيستند ،بشناسيم بسوى عمران و آبادانى مساجدها تا اجتماع نماز گزاردند مسجد بيشتر شود چون دشمنان امروزه از اجتماع نماز گزاران در مسجد مى ترسند!
آيه 34 : نماز منافقين از روى بى ميلى 
و لا ياتون الصلوة وهم كسالى و لا ينفقون الا و هم (201)
ترجمه : و جز در حال كسالت نماز را به جا نمى آورند و جز با كراهت انفاق نمى كنند.
تفسير آيه  
اين آيه شريفه ديگر از نشانه هاى منافقين و نتيجه و سرانجام كار آنها اشاره كرده و روشن مى سازد كه چگونه اعمال آنها بى روح و بى اثر است و هيچگونه بهره از آن عائدشان نمى شود،كه جملات قبل اين آيه درباره عدم قبول انفاقات آنها سخن مى گويد مى فرمايد:((هيچ چيز مانع قبول انفاقات آنها نشده جز اينكه آنها به خدا و پيامبرش كافر شده اند))و هر عملى توام با ايمان به خدا و توحيد نبوده باشد در پيشگاه خدا قبول نيست (و ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم كفرو بالله و برسوله ) قرآن كرارا روى اين مسله تكيه كرده است كه شرط پذيرش ‍ اعمال صالح ايمان است ، حتى اگر عمل از روى ايمان سرزند و بعد از مدتى شخص عمل كنند راه كفر پيش گيرد عمل او (( حبط )) و نابود و بى اثرمى شود.
پس از ذكر عدم قبول انفاقهاى مالى آنها به وضع عبادات آنان اشاره كرده و مى فرمايد:((آنها (منافقين )نماز را بجا نمى آورند مگر از روى كسالت و با ناراحتى و سنگينى )) (ولا ياتون الصلوة الا و هم كسالتى )
همانگونه كه ((انفاق نمى كنند مگر از روى كراهت و اجبار )) (و لا ينفقون الا و هم كارهون ) در حقيقت به دو دليل انفاقهاى آنها پذيرفته نمى شود يكى به دليل آنكه از روى كفر و عدم ايمان سر مى زند، ديگر اينكه از روى كراهت و اجبار است و همچنين به دو علت نماز آنها پذيرفته نيست نخست به علت كفر، و ديگر بخاطر آنكه از روى كسالت و كراهت انجام مى گيرد.
در جمله هاى بالا درعين اينكه وضع منافقان را از نظر عدم نتيجه گيرى از اعمالشان تشريح مى كند در حقيقت آنها را بيان مى كند، و آن اينكه مومنان واقعى را از نشاطى كه به هنگام عبادت دارند و از ميل و رغبتى كه نسبت به اعمال نيك نشان مى دهند و مخلصانه به دنبال آن مى شتابند بخوبى مى توان شناخت همانگونه كه به وضع منافقان از طرز انجام اعمالشان مى توان پى برد زيرا معمولا از روى بى ميلى و دلسردى و ناراحتى و كراهت اقدام به انجام كار خير مى كنند،گوئى كسى به اجبار دست آنها را گرفته و كشان كشان به سوى كار خير مى برد بديهى است اعمال اين گروه از منافقان از روى كراهت و بى ميلى است ناقص و دست پا شكسته و بى روح است . (202)
درسى كه از اين آيه شريفه مى توان گرفت  
اين است كه نبايد تنها به نماز و روزه مردم فريفته شد زيرا منافقان ،هم نماز مى خواندند، و هم به ظاهر در راه خدا انفاق مى كردند ،بلكه بايد نمازها و انفاقهاى منافق گرانه را از اعمال پاك سازنده مومنان راستين باز شناخت و اتفاقا با دقت و كنجكاوى ظاهر عمل نيز غالبا شناخته مى شود در حديثى مى خوانيم .
((لا تنظروا الى طول ركوع الرجل و سجوده فان ذلك شى ء اعتاده و لو تركه استوحش ، و لكن انظروا الى صدق حديثه واداء امانته ))
((تنها به ركوع و سجود طولانى افراد ننگريد، زيرا ممكن است اين (عبادت عادتى ) باشد كه از تركش ناراحت شود ولكن به راستگوئى و اداء امانت آنها دقت كنيد ))
زيرا راستى و امانت از ايمان سرچشمه مى گيرد و در حالى كه ركوع و سجود عادتى با كفر و نفاق هم سازگار است . (203)
داستان آيه 34  
منافقان از روى بى ميلى نماز مى خوانند  
روز جمعه 20 شهريور 1360 (ش ) وقتى كه آيت الله مدنى (امام جمعه تبريز و شهيد محراب ) نماز جمعه را به پايان برد، مثل هميشه بين نماز جمعه و عصر به عبادت مشغول شد در اين هنگام از صف سوم نماز،منافقى از نسل خوارج به سوى ايشان هجوم برد و لحظه اى بعد با صداى انفجار بمب ، محراب عبادت غرق خون شد و امام جمعه بر سجاده خونين غلتيد و محاسن سفيدش به خون سرش ‍ خضاب شد و مرغ روحش به ملكوت اعلا پر كشيد.
استاد شهريار كه خود در اين حادثه بسيار گريست و در رثاى شهيدان چنين سرود:
خلوتى با ملك العرشم بود
جستم احوال شهيدان در خواب
خود صداى مدنى بود كه گفت
شهريارا و لهم حسن ماب (204)
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى فرمايند: نماز صبح و نماز عشاء سنگين ترين نمازها و در نظر منافقين است . (205)
و باز آن حضرت فرمودند:خير دنيا و آخرت در نماز است و شناختن مومن و كافر و مخلص و منافق به وسيله نماز انجام مى گيرد.(206)
آيه 35 : نماز ،اطاعت از خدا و رسول 
و المومنون و المومنات اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهن عن المنكر و يقيمون الصلوة و يوتون الزكوة و يطيعون الله و ...(207)
ترجمه : مردان و زنان با ايمان دوستان يكديگرند،امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و نماز را بر پا مى دارند و زكات مى دهند و خدا و رسولش را اطاعت مى كنند.
تفسير آيه  
در آيه مورد بحث علائم ونشانه هاى مردان و زنان با ايمان بيان شده است كه آن هم در پنج قسمت خلاصه مى شود و آيه از اينجا شروع مى شود كه مى فرمايد:(( مردان و زنان با ايمان دوست ولى و يار و ياور يكديگرند )) (و المومنون والمومنات بعضهم اولياء بعض )
جالب اينكه در اينجا جمله ( بعضهم اولياء بعض ) دلالت بر وحديت هدف و هماهنگى صفات و كردار است كه به چشم مى خورد در ميان مومنان برقرار است پس از بيان اين اصل به شرح جزئيات صفتات مومنان مى پردازد
1- نخست مى فرمايد:((آنها مردم را به نيكيها دعوت مى كنند )) (يامرون بالمعروف )
2- ((مردم را از زشتيها و بديها و منكران باز مى دارند )) (و ينهون عن المنكر)
3- (( نماز را بر پا مى دارند )) (و يقيمون الصلوة ) و به ياد خدا هستند و با ياد و ذكر او،دل را روشن ،عقل را بيدار و آگاه مى دارند.
4- زكات اموال خويش را مى پردازند )) (و يوتون الزكوة ) اموال خويش را در را خدا و حمايت خلق ، و به باز سازى جامعه ،انفاق مى نمايند.
5- اطاعت فرمان خدا و پيامبر او مى كنند )) (ويطيعون الله و رسوله )
در پايان جملات آخر اين آيه آمده است ((خداوند آنها را بزودى مشمول رحمت خويش مى گرداند )) (اولئك سيرحمهم الله ) خداوند نتيجه و پاداش آنها را هم بيان مى كند كلمه ((رحمت )) كه دراينجا ذكر شده مفهومى بسيار وسيع دارد كه هر گونه خير و بركت و سعادتى را در اين جهان و جهان ديگر،در بر مى گيرد شكى نيست كه وعده رحمت مومنان از طرف خداوند از هر نظر قطعى و اطمينان بخش است ،(( زيرا هنگاميكه وعده داد،از انجام آن عاجز مى ماند (ان الله عزير حكيم ) كه پايان اين آيه مى فرمايد:((خداوند مهربان و حكيم است )) يعنى كارها بر اساس حكمت و مصلحت انجام مى دهد. (208)
داستان آيه 35 
ترك امر به معروف و نهى از منكر مانع از قبولى نماز مى شود  
خداوند دو فرشته را مامور زير و رو كردن شهرى فرمود چون به آخر آن شهر رسيدند،مردى را در حال نماز و دعا و زارى ديدند يكى از آن دو ملك گفتن ((اين دعا كننده راتماشا كن )) آن ديگرى گفت ((من گوشم بدهكار به هيچ حرفى نيست براى من آنچه مهم است ،امر پروردگار سبحان است )) فرشته ديگرگفت ((من دست به كارى نمى زنم تا از حضرت حق بپرسم .))
سپس عرضه داشت :(( خداوندا! فلان بنده ات رادر حال نماز و دعاء و زارى ديدم )) خطاب رسيد:((به آنچه شما را امر كردم ، عمل كنيد ،زيرا او مردى است كه هيچ گاه در برابر معصيت كاران به خشم و غضب تغيير صورت نداد،و امر به معروف و نهى از منكر از تعطيل نمود.)) (209)
آرى چنينى است تمام جملات نماز هم امر به معروف و نهى از منكر است ، در صورتيكه به معناى آن بينديشيم (هر مسلمانى پيش از خواندن نماز اذان و اقامه مى گويد و در هر گوشه شبانه روز با ذكر جمله هاى ((حى على الصلوة ،حى على الفلاح ، حى على خير العمل )) چندين بار خود و ديگران را امر به معروف مى كند و به رستگارى و بجا آوردن بهترين اعمال فرا مى خواند.(210)
آيه 36 : عدم شمول بركات نماز پيامبر صلى الله عليه و آله بر  كافران
و لا تصل على احد منهم مات ابدا و لا تقم على قبره انهم كفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فاسقون (211)
ترجمه : بر مرده هيچ يك از آنها نماز بخوان و كنار قبرشان نمان ، چون به خدا و رسولش كافر شدند ،و در حال مردند .
تفسير آيه 
خداوند دراين آيه روشى محكم تر در برابر منافقان را اعلام مى كند،پس از آنكه باتخلف صريح از شركت در ميدان جهاد پرده ها
را دريدند،و كارشان بر ملا شد،خداوند به پيامبرش دستور مى دهد روش صحيح تر و محكم ترى در برابر آنها اتخاذ كند تا براى هميشه فكر نفاق و منافق گرى از مغزهاى ديگران برچيده شود، و منافقان نيرز بدانند در جامعه اسلامى محلى است براى آنها وجود داشت لذا مى فرمايد ((بر هيچيك از آنها (منافقان ) كه از دنيا مى روند،نماز مگزار )) (ولا تصل على احد منهم ماتابدا))وهيچگاه دركنار قبر او براى طلب آمرزش واستغفار نايست ))) (و لا تقم على قبره )
درحقيقت اين يكنوع مبارزه منفى ، و در عين حال موثر در برابر گروه منافقان است ، زيرابه جهانى پيامبر صلى الله عليه و آله نمى توانست رسما دستور قتل آنها وپاكسازى ميحط جامعه اسلامى را از اين طريق صادر كند،ولى مبارزات منفى به حد كافى در بى اعتبار ساختن آنان ،وانزوا و طردشان از جامعه اسلامى اثر مى گذارد زيرا مى دانيم يك فرد مومن راستين ،هم در حال حيات و هم پس از مرگ محترم است به همين دليل در برنامه هاى اسلامى دستور غسل و كفن و نماز دفن او داده شده است كه با احترام هر چه بيشتر، با تشريفات خاصى او را به خاك بسپارند،و حتى پس از دفن در كنار قبر او بيايند و براى گناهان ولغزشهاى احتمالى او از خداوند طلب بخشش كنند عدم انجام مراسم درباره يك فرد به معنى طرد او از جامعه اسلامى است ، و اگر اين طرد كننده شخص پيامبر صلى الله عليه و آله بوده باشد،ضربه اى سخت و سنگين به حيثيت چنين فرد مطرود وارد خواهد آمد در حقيقت اين يك برنامه مبارزه حساب شده در برابر گروه منافقان در آن زمان بود كه امروز هم مسلمانان بايد از رزشهاى مشابه به آن استفاده كنند.
يعنى مادامى كه افراد اظهار اسلام مى كنند و به ظواهر اسلام پاى بندند بايد معامله يك مسلمان با آنها كرد هر چه باطنشان طور ديگرى باشد ولى اگر پرده ها را دريدند و نفاق خود را ظاهر كردند بايد با آنها همانند بيگانگان از اسلام رفتار كرد.
و در پايان آيه بار ديگر دليل اين دستور را روشن مى سازد و مى فرمايد ((اين حكم به خاطر آن است كه آنها به خدا و پيامبرش كافر شدند (انهم كفروا بالله و رسوله ) (( و در حالى كه فاسق ومخالف فرمان خدا بودند از دنيا رفتند )) نه از كرده خود پشيمان شدند و نه با آب توبه لكه هاى گناه را از دامان شستند (و ماتوا و هم فاسقون )(212)
دونكته  
1- درباره شان نزول آيه روايات متعددى وارد شده است ، كه خالى از اختلاف نيست از بعضى از اين روايات استفاده مى شود كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه عبدالله بن ابى ( منافق مشهور))از دنيا رفت براو نماز گزارد،و كنار قبر او ايستاد و دعا كرد، حتى پيراهن خود را به عنوان كفن بر او پوشانيد، سپس آيه فوق نازل شد و پيامبر صلى الله عليه و آله را از تكرار اين در حالى كه از بعضى ديگر از روايات بر مى آيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله تصميم داشت نماز بر او بگذارد، جبرئيل نازل شد و اين آيه را بر او خواند و او از اين كار باز داشت .
بعضى ديگر چنين مى گويند كه پيامبر صلى الله عليه و آله به نماز بر او گذارد و تصميم بر اين كار داشت ، بلكه تنها پيراهن خود را براى تشويق قبيله (( عبدالله ))فرستاد،تا به عنوان كفن در تن او كنند و هنگامى كه پرسيدند چرا چنين اقدامى فرموديد در حالى كه او مردى بى ايمانى است ؟ گفت پيراهن من باعث نجات او از عذاب الهى خواهد شد ،ولى من اميدوارم كه به خاطر اين عمل گروه زيادى مسلمان شوند، و چنين نيز شد كه پس از اين جريان عده فراوانى از قبيله خزرج مسلمان گشتند.
از آنجا كه اين روايات با هم اختلاف فراوان دارد ما از ذكر آنها به عنوان يك شان نزول صرف نظر كرديم به خصوص اينكه طبق گفته بعضى از مفسران بزرگ مرگ (( عبدالله بن ابى )) در سنه 9 هجرى واقع شد در حالى كه آيات فوق در حدود سال 8 هجرى نازل شده است . (213)
ولى آنچه جاى انكار نيست اين است كه از لحن آيه چنين بر مى آيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از نزول اين آيه بر منافقان نماز مى گزارد،و بركنار قبر آنها توقف مى كرد، چرا كه آنها ظاهرا مسلمان بودند (214) ولى پس از نزول اين آيه قطع اين برنامه براى هميشه تعطيل شد.
2- از آيه فوق همچنين استفاده مى شود كه ايستادن در كنار قبور مومنان و دعا بر آنها جايز است ،زيرا نهى در آيه مخصوص به منافقان است ،بنابراين مفهوم آيه اين است كه زيارت قبور مومنان يعنى ايستادن كنار قبرهاى آنان و دعا كردن جايز است ولى آيه فوق درباره اين موضوع كه آيا مى توان به قبور آنها توسل جست و به بركت آنان از خدا حاجتى تقاضا كرد؟ سكوت دارد، هر چند مجاز بودن اين موضوع از نظر روايت اسلامى مسلم است . (215)
داستان آيه 36  
كافران از نماز پيامبر صلى الله عليه و آله خيرى نمى برند  
سال نهم هجرى ،رسول خدا صلى الله عليه و آله در مدينه بود مردم گروه گروه به مدينه مى آمدند و در محضر آن حضرت مسلمان مى شدند ازجمله گروهى از طائفه ((ثقيف )) ساكن طائف آمدند،پس از گفتگو،پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها فرمود:يكى از دستورات اسلام نماز است وبايد نماز بخوانيد )) آنها گفتند:(( ما خم نمى شويم ، زيرا اين كار براى ما يك نوع ننگ و عار است . ))
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: ((لا خير دين ليس فيه ركوع ولا سجود )) دينى كه در آن ركوع و سجود نباشد، خيرى ندارد به گفته بعضى از مفسران آيه 48 سوره مرسلات در رد آنها با اين تعبير نازل شد :(و اذا قيل لهم اركعوا لا يركعون ) و چون به آنها گويند ركوع كنيد،ركوع نكنند. (216)
پس بركات نماز پيامبر صلى الله عليه و آله شامل نمى شود،چون وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها خطاب كرد ركوع ، و سجده كنيد آنها قبول نكردند و آن را مايه ننگ و عار مى دانستند و در حاليكه يكى از دستورات خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله اقامه نماز است كه آنها گوش به فرامين آنحضرت نداند و مشمول عنايتش واقع نشدند .
آيه 37 : موسى و ساختن جايگاه براى نماز 
و اوحينا الى موسى و اخيه ان تبوا لقومكما بمصر بيوتا واجعلوا بيوتكم قبله اقيمواالصلوة و بشر المومنين (217)
ترجمه :به موسى و برادرش وحى كرديم كه براى قوم خود خانه هايى در سرزمين مصر انتخاب كنيد و خانه هايشان را رو به هم قرار دهيد و نماز بر پا داريد و مومنان را بشارت بده .
تفسير آيه  
در اين آيه شريفه خداوند درباره وحى به حضرت موسى در مورد ساختن جايگاه نماز براى قوم خود در سرزمين مصر سخن مى گويد:نخست اينكه خداوند مى فرمايد:((ما به موسى و برادرش وحى فرستاديم كه براى قوم خود خانه هائى در سرزمين مصر انتخاب كنيد )) (و اوحينا الى موسى و اخيه ان تبوا لقومكما بمصر بيوتا) و مخصوصا ((اين خانه ها را نزديك به يكديگر و مقابل هم بسازيد )) (واجعلوا بيوتكم قبله ) سپس به خود سازى معنوى و روحانى بپردازند (( و نماز را بر پا داريد )) و از اين طريق روان خود را پاك و قوى نمائيد (و اقيموا الصلوة ) و براى اينكه آثار ترس و وحست از دل آنها بيرون رود و قدرت روحى انقلابى را باز يابند(( به مومنان بشارت ده بشارت به پيروزى و لطف و رحمت خدا (و بشر المومنين )
از مجموع اين آيه استفاده مى شود كه بنى اسرائيل در آن زمان به صورت گروهى پراكنده ،شكست خورده ،وابسته و طفيلى ،و آلوده و ترسان بودند،نه خانه اى از خود داشتند و نه اجتماع و تمركزى ،نه برنامه سازنده معنوى داشتند و نه شهامت و شجاعت لازم براى يك انقلاب كوبنده !لذا موسى و برادرش هارون ماموريت يافتند كه براى باز سازى اجتماع بنى اسرائيل مخصوصا از نظر روحى برنامه اى را در چند ماده پياده كنند
1- نخست به امر خانه سازى و جداكردن مسكن خويش از فرعونيان در سرزمين بگمارند،اين كار چند فايده داشت :يكى اينكه آنها با مالك شدن مسكن در سرزمين مصر علاقه بيشترى به دفاع از خود و از آن آب و خاك پيدا مى كردند و ديگر اينكه از زندگى طفيلى گرا در خانه هاى قبطيان به يك زندگى مستقل منتقل مى شدند و ديگر اينكه اسرار كارها و نقشه هاى آنها به دست دشمنانشان نمى افتد.
2- خانه هايشان را مقابل يكديگر و نزديك به هم بسازند، زيرا قبله در اصل به معنى ((حالت تقابل ))مى باشد واطلاق كلمه قبله بر آنچه امروز معروف است در حقيقت معنى ثانوى براى اين كلمه است . (218) اين كار كمك موثرى به تمركز و اجتماع بنى اسرائيل مى كرد،و مى توانستند مسائل اجتماعى را بطور عمومى مورد بررسى قرار دهند، و به عنوان انجام مراسم مذهبى دور هم جمع شوند و براى آزادى خويش نقشه هاى لازم را طرح نمايند.
3- توجه به عبادت و مخصوصا نماز كه انسان را از بندگى جدا، و به خالق همه قدرتها پيوند مى دهد قلب و روح او از آلودگى گناه مى شويد و حس اتكاى به نفس را در آنان زنده مى كند،و با تكيه بر قدرت پروردگار ،روح تازه اى به كالبد انسان مى دهد.
4- به موسى به عنوان يك رهبر دستور مى دهد كه دست در درون زواياى روح بنى اسرائيل بيفكند و زباله هاى ترس و وحشت را كه يادگار ساليان دراز بردگى و ذلت بوده است بيرون بكشد،و از طريق ((بشارت دادن به مومنان )) به فتح و پيروزى نهائى و لطف و رحمت پروردگار اراده آنها را قوى و شهامت و شجاعت را در آنها پرورش دهد.
جالب اينكه بنى اسرائيل از فرزندان يعقوبند و گروهى از آنها طبعا از فرزندان يوسفند كه او و برادرش ساليان دراز بر مصر حكومت داشتند و در آبادى و عمران اين سرزمين كوشيدند،اما بر اثر نافرمانى از خدا و بى خبرى واختلافات داخلى روزگارشان به چنين وضع رقت بارى رسيده بود، اين جامعه فرسوده مصيبت زده بايد نوسازى شود،و نقاط منفى خود را پاك كند و به جاى آن خصائل روحى سازنده بنشاند تا عظمت گذشته را باز يابد. (219)
داستان آيه 37  
حضرت موسى عليه السلام در نماز لقب كليم الله به او عطا مى شود  
امام صادق عليه السلام فرمود:خداوند به حضرت موسى ابن عمران عليه السلام وحى كرد، ((اى موسى من بندگانم را مورد بررسى كامل قرار دادم ،درمان آن هيچكس را به اندازه تو در برابر خود متواضع و فروتن نيافتم ((يا موسى انك اذا صلت وضعت خدك على التراب اى موسى ،هرگاه نماز مى گزارى ، گونه ات را روى خاك مى نهى و چهرات را بر زمين مى گذارى )) (220)
به اين ترتيب در مى يابيم كه عالى ترين مرحله عبوديت كوچك شدن بيشتر در برابر خداست .
آيه 38 : نماز حضرت شعيب عليه السلام 
قالوا يا شعيب اصلواتك تامرك ان نترك ما يعبد و ان نفعل فى اموالنا ما نسو انك لانت الحليم الرشيد (221)
ترجمه :گفتند اى شعيب آيا به فرمان نماز توست كه بايد معبودهاى نياكانمان را رها كنيم و بنا به ميل خودمان در اموالمان تصرف نكنيم ؟ حقا كه مرد بردبار و رشيدى !
تفسير آيه  
منطق بى اساس لجوجان  
اين آيه شريفه درباره قوم لجوج حضرت شعيب عليه السلام سخن مى گويد:اكنون بايد ببينيم اين قوم لجوج در برابر اين نداى مصلح آسمانى چه عكس العملى نشان دادند .
آنها كه بتها را آثار نياكان و نشانه اصالت فرهنگ خويش ‍ مى پنداشتند و از كم فروشى و تقلب در معامله سود كلانى مى بردند در برابر حضرت شعيب عليه السلام چنين مى گفتند:اى شعيب ! آيا اين نمازت به تو دستور مى دهد كه ما آنچه را (( پدرانمان مى پرستيدند ترك گوئيم ))؟ (قالوا يا شعيب اصلوتك تامرك ان نتارك ما يعبد ابائنا) (( و يا آزادى خود را در اموال خويش از دست دهيم و نتوانيم به دلخواهمان در اموالمان تصرف كنيم ))؟ (او اننفعل فى اموالنا مانشاء) ((تو كه آدم بردبار،پر حوصله و فهميده اى )) از تو چنين سخنى بعيد است (انك لانت الحليم الرشيد)
دراينجا اين سوال پيش مى آيد كه چرا آنها روى ((نماز )) شعيب تكيه كردند؟
بعضى از مفسران گفته اند: اين به دليل آن بوده كه شعيب بسيار نماز مى خواند و به مردم مى گفت : نماز انسان را از كارهاى زشت و منكرات باز مى دارد،ولى جمعيت نادان كه رابطه ميان نماز و ترك منكرات را درك نمى كردند از روى مسخره به او گفتنند:آيا اين اوراد و حركات تو فرمان به تو مى دهد كه ما سنت نياكان و فرهنگ مذهبى خود را زير پا بگذاريم ،و يا نسبت به اموالمان مسلوب الختيار شويم ؟!
بعضى نيز احتمال داده اند كه (( صلوة ))اشاره به آئين و مذهب است زيرا آشكارترين سمبل دين ((نماز )) است .
بهر حال اگر آنها انديشه مى كردند،اين واقعيت را در مى يافتند
كه نماز حس مسووليت و تقوا و پرهيزكارى و خدا پرستى و حق شناسى را در انسان زنده مى كند،او را به ياد خدا و به ياد دادگاه عدل او مى اندازد،گرد و غبار خودپسندى و خود پرستى را از صفحه دل او مى شويد،و او را از جهان محدود آلوده دنيا به جهان ماوراء طبيعت به عالم پاكيها ونيكيها متوجهى سازد،و به همين دليل او را از شركت و بت پرستى و تقليد كوركورانه نياكان و از كم فروشى وانواع تقلب باز مى دارد.
سوال ديگرى كه اينجا پيش مى آيد اين است كه آيا آنها جمله (انك لانت الحليم الرشيد) ((تو مرد عاقل و فهميده و بردبارى )) را از روى واقعيت و ايمان مى گفتند و يا به عنوان مسخره و استهزاء؟
مفسران هر دو احتمال را داده اند،ولى باتوجه به تعبير استهزاءآميزى كه در جمله قبل خوانديم جمله (اصلوتك تامرك ) چنين به نطر مى رسد كه اين جمله را از روى استهزاء گفتند،اشاره به اينكه آدم حليم و بردبار كسى است كه تا مطالعه كافى روى چيزى نكند و به صحت آن اطمينان پيدا ننمايند،اظهار نمى نمايد و آدم رشيد و عاقل كسى است كه سنتهاى يك قوم را زير پا نگذارد،و آزادى عمل را از صاحبان اموال ، سلب نكند ،پس معلوم مى شود،نه مطالعه كافى دارى و نه عقل درست و نه انديشه عميق چرا كه عقل درست وانديشه عميق ايجاب مى كند انسان دست از روش نياكن خود بر ندارد و آزادى عمل را از كسى سلب نكند! (222)
داستان آيه 38  
نماز حضرت شعيب عليه السلام جلوگيرى فحشاء و منكرات  
در سوره مباركه هود آيات 84 تا 87 درباره نماز حضرت شعيب عليه السلام سخن مى گويد كه خلاصه از اين آيات چنين است :(والى مدين اخاهم شعيبا قال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره ..) ((ما براى راهنمايى مردم مداين برادرشان شعيب را فرستاديم ، او (به مردم از طرف ما )چنين
گفت : اى قوم خدا جهان آفرين را بپرستيد ، زيرا خدائى جز او نيست )) (قالوا يا شعيب اصلئتك تامرك ان نترك ما يعبد اباونا...) ((قوم گفتند :اى شعيب آيا اين نماز تو،را مامور مى كند ما را از پرستش خدايان پدارنمان منع كنى ؟
آرى نماز شعيب نماز باز دارنده از فحشاء و منكرات بود نماگزارى چون شعيب نمى توانست در برابر كفر و شئونات آن بى تفاوت باشد ،به همين دليل مردم مداين امر به معروف و نهى از منكر شعيب را به نماز او نسبت مى دادند.
نماز سدى محكم در برابر سيل طوفان گناه  
هر كجا نماز پايگاه است شيطان بساط خود را جمع مى كند و هر كجا رشته نماز پاره شد همه كمالات متفرق مى شود قرآن مى فرمايد (ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنكر) قطعا نماز از فحشاء و منكر جلوگيرى مى كند نماز گزار نمى تواند سست باشد، لباس و مكانش حرام باشد،بدنش ناپاك و لقمه اش آلوده باش او بخاطر صحيح بودن نمازش مجبور است يك سرى مراقبتهائى را از خود داشته باشد،ارتباط با خداوند روح قدسى به انسان مى دهد كه از ارتكاب آلودگيها شرم دارد،كجا ديده ايد كسى از مسجد به خمار خانه يا مراكز برود كجا ديده ايد كسى از خانه بيرون رفته و براى دزدى پا به خانه مردم گذارد و بر عكس اگرنماز ضايع شود هر گونه فساد و پيروى از انواع شهوات پيدا مى شود.(223)
آيه 39 : نماز باعث ذوب گناهان 
و اقم الصلوة طرفى النهاز و زلفا من الليل ان الحسنات يذهبن السيئات ذلك ذكرى للذاكرين (224)
ترجمه : نماز را در آغاز و انجام روز پاسى از شب بر پا دار كه مسلما نيكيها بدييها را مى زدايد اين باى پند پذيران تذكرى است .
تفسير آيه  
در اين آيه شريفه خداوند به انسانها فرمان به اقامه نماز داده است و مى فرمايد: ((نماز رادر دو طرف روز و در اوئل شب بر پا دار ))(و اقم الصلوة طرفى النهارو زلفا من الليل ) ظاهر تعبير طرفى النهار (دو طرف روز) اين است كه نماز صبح و مغرب را بيان مى كند ،كه در دو طرف روز قرار گرفته ((زلف )) كه جمع ((زلفه ))به معنى نزديكى است به قسمتهاى آغاز شب كه نزديك به روز است گفته مى شود بنابراين منطبق بر نماز عشا مى گردد.
همين تفسير در روايات ائمه اهل بيت عليه السلام نيز واد شد كه آيه فوق اشاره به سه نماز ( صبح ومغرب و عشا) است در اينجا سوال پيش ‍ مى آيد كه چرا از نمازهاى پنجگانه تنها در اين جا اشاره به سه نماز صبح و مغرب وعشا شده و از نماز ظهر و عصر سخن به ميان نيامده است پيچيده بودن پاسخ اين سوال سبب شده است كه بعضى از مفسران ((طرفى النهار )) را آنچنان وسيع بگيرند كه هم نماز صبح و هم مغرب را شامل شود به نماز عشا است همه نمازهاى پنجگانه را در مى گيرد.
ولى انصاف اين است كه ((طرفى النهار )) تاب چنين تفسيرى را ندارد مخصوصا باتوجه به اينكه مسلمانان صدر اول مقيد بودند كه نماز ظهر را در وقت و نماز عصر را حدود نيمه وقت ( ميان ظهر و غروب آفتاب ) انجام دهند.
تنها چيزى كه مى توان اينجا گفت اين است كه در آيات قرآن گاهى هر پنج نماز ذكر شده است مانند (اقم الصلوة لدولك الشمس الى غسق الليل و قرآن الفجر))(225) وگاهى سه نماز مانند آيه مورد بحث و گاهى نماز ذكر شده است مانند( حافظوا على الصلوت و الصلوت الوسطى و قرموا الله قانتين )
(226)
بنابرانى لزومى ندارد كه در هر مورد هر پنج نماز با يكديگر ذكر شود بخصوص اينكه گاهى مناسبات ايجاب مى كند كه تنها روى نماز ظهر(صلوة ) به خاطر اهميتش تكيه شود، و گاهى روى نماز صبح و مغرب وعشا كه گاهى بخاطر خستگى و يا خواب ممكن است در معرض فراموشى قرار گيرد.
سپس براى اهميت نماز روزانه خصوصا و همه عبادات و طاعات عموما چنين مى گويد:(( حسنات سيات را از ميان مى برند (ان الحسنات يذهبن السيئات )((و اين تذكر و يادآورى است براى آنها كه توجه دارند)) (ذلك ذكرى لللذين آيه فوق همانند قسمتى ديگر از آيات قرآن تاثير اعمال نيك را در ميان بردن آثار سوء اعمال بد بيان مى كند،در سوره نساء آيه
31 مى خوانيم (ان تجتنبوا كبائر ما تنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم ) عنكبوت مى خوانيم (واللذين امنوا و عملوا الصالحات لنكفرون عنهم سيئاتهم )
((كسانى كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند گناهان آنان را مى پوشانيم ))
و به اين ترتيب اثر خنثى كنند گناه را در طاعات و اعمال نيك تثبيت مى كند از نظر روانى نيز شك نيست كه هر گناه و عمل زشتى ،يك نوع تاريك در روح و روان انسان ايجاد مى كند كه اگر ادامه يابد اثرات آنها متراكم شده به صورت وحشتناكى انسان را مسخ مى كند ولى كار نيك كه از انگيزه الهى سرچشمه گرفته به روح آدمى لطافتى مى بخشد كه آثار گناه را مى تواند از آن بشويد و آن تيرگى ها را به روشنائى مبدل سازد اما از آنجاكه جمله فوق (( ان الحسنات يذهبن السيئات )) بلافاصله بعد از دستور نماز ذكر تفسير به نمازهاى روزانه شده دليل بر انحصار نيست بلكه همانگونه كه بارها گفته ايم بيان يك مصداق قطعى است . (227)
از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله بنام ((ابى امامة مى خوانيم كه مى گويد: روزى در مسجد خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بودم كه مردى آمد عرض كرد يا رسول الله من گناهى كرده ام كه حد بر آن لازم مى شود،آن حدى را بر من اجرا فرما، فرمود: آيا نماز به ما خواندى ؟ عرض كرد آرى سخن ،رسول خدا فرمود:خداوند گناه تو - يا حد تو - را بخشيد. (228)