تجلی امامت در نهج البلاغه

علاءالدين حجازی

- ۸ -


سيماى امام در آئينه ى كلام امام

شناخت امام و عرفان و آگاهى نسبت به شخصيت و هويت امام معصوم و برگزيده از سوى خدا و معرفى شده به وسيله ى پيامبر "ص"، اگر چه بر هر مسلمانى واجب است و بر اساس اين تكليف الهى همه ى مسلمانان و گرويدگان به خداى يگانه، وظيفه دارند كه در جهت دستيابى به شناخت امام معصومى كه اطاعت از وى فريضه ى الهى است، تلاش و كوشش كنند. ولى با اينهمه معرفت در حق امام و آگاهى از شخصيت و هويت و كرامت ذاتى وى، امر مهمى است كه به سادگى و سهولت امكان پذير نيست. و همه ى آنهايى كه در رابطه با شناخت امام معصوم واجب الاطاعه تلاش كرده اند، ميزان عرفان و آگاهى آنها از امام و شخصيت ملكوتى او، در حد توان و گنجايش علمى و ظرفيت وجودى ايشان مى باشد. و در حقيقت امام را آن چنان كه هست و همسنگ و همسان شخصيت حقيقى و ملكوتى و معنوى او نشناخته اند و در واقع: هر كس به زبانى صفت و حمد تو گويد

بلبل به غزل خوانى و قمرى به ترانه بر اساس اين واقعيت و از آنجا كه در پى شناخت سيماى امام در نهج البلاغه هستيم و با علم و آگاهى نسبت به اين حقيقت كه همه ى پيشوايان معصوم دينى از عترت پاك و مطهر رسول الله، يك نور واحدند و روشنى و نورانيت ايشان از نور الهى و حقيقت ذات اقدس كبريايى است، كه نور آسمانها و زمين است و مثل نور او چراغدانى را مانند است، كه در آن مصباح جاى گرفته و اين چراغ در آبگينه است و اين زجاجه بسان كوكب فروزنده ايست و... [ الله نور السموات و الارض مثل نوره كمشكوه فيها مصباح المصباح فى زجاجه الزجاجه كانها كوكب درى يوقد من شجره مباركه زيتونه لا شرقيه و لا غربيه... 'سوره ى نور، آيه 35'. ]

و همه ى شرح و تفسيرى كه درباره ى آيه ى مباركه ى نور آمده و تمامى در بيان حقيقت ذات اقدس الهى و شرح شخصيت و عظمت پيامبر اكرم "ص" و ائمه ى اطهار "ع" مى باشد. و با اين همه به دليل ناتوانى علمى و ضعف درك و فهم انسانها، نمى توان به مقام والاى امام و شناخت پايگاه رفيع امامت دست يافت. به ناچار بهترين راه براى شناخت امام "ع" و آگاهى از مقام معظم وى، روى نياز به سوى على "ع" مى آوريم و در كلام رساى آن حضرت- اگر چه آن بزرگوار هم در حد درك و فهم محدود انسانها سخن گفته- مقام و منزلت ايشان را مى جوئيم. و يقين داريم كه توصيف امام از شخصيت خود، وصف نور است. و از آنجا كه همه ى عترت پيامبر "ص" نور واحدى هستند، با شناخت على عليه السلام به قداست، عظمت و شخصيت امامان معصوم از نسل وى، فراخور فهم خويش دست مى يابيم. بر اين اساس همه ى تشنگان زلال معرفت امام على "ع" را به نوشيدن از كوثر گواراى كلام آن حضرت، در معرفى خود فرا مى خوانيم:

هماهنگى امام با قرآن و پيامبر

زبان گويا به حق و بيان رسا و هماهنگ با راستى و حقيقت اميرالمومنين على "ع"، در رابطه با همراهى ايشان با قرآن و همگامى خويش با پيامبر مكرم "ص" مى فرمايد:

و و الله ان جئتها انى للمحق الذى يتبع، و ان الكتاب لمعى ما فارقته مذ صحبته. [ نهج البلاغه فيض، كلام 121. ]

'سوگند به خداى بزرگ كه اگر به آن كار اقدام مى كردم، "حكميت را در جنگ صفين مى پذيرفتم" حق با من بود و سزاوار بود كه از من پيروى كنند. به راستى كه كتاب حق تعالى با من است و من از هنگامى كه با قرآن همراه شده ام، هرگز از كتاب خدا جدا نشده ام "يعنى همه ى افكار و تصميمات و اعمال من بر اساس قرآن مجيد است"'.

امام على عليه السلام در نامه اى كه به عثمان بن حنيف انصارى مرقوم فرمود، در ارتباط با همراهى خويش با حضرت رسول "ص" چنين نوشت:

و انا من رسول الله "ص" كالضوء من الضوء و الذراع، من العضد... [ نهج البلاغه فيض، كتاب 45. ]

'و يگانگى من با پيامبر خدا "ص"، مانند نورى است روشنى يافته از نورى ديگر و همانند پيوستگى ساعد با بازو است'.

امام عليه السلام در رابطه با سبقت و فضيلت خويش در ايمان به رسول الله "ص" و پذيرش گفتار و اطاعت از امر و نهى آن بزرگوار و عصاره ى عالم آفرينش، مى فرمايد:

و لقد علم المستحفظون من اصحاب محمد "ص" انى لم ارد على الله و لا على رسوله ساعه قط. و لقد واسيته بنفسى فى المواطن التى تنكص فيها الابطال و تتاخر فيها الاقدام، نجده اكرمنى الله بها. و لقد قبض رسول الله "ص" و ان راسه لعلى صدرى و لقد سالت نفسه فى كفى، فامررتها على وجهى و لقد وليت غسله "ص" و الملائكه اعوانى، فضجت الدار و الافنيه، ملا يهبط و ملا يعرج و ما فارقت سمعى هينمه منهم، يصلون عليه حتى و اريناه فى ضريحه. فمن ذا احق به منى حيا و ميتا؟... [ نهج البلاغه فيض، خطبه 188. ]

'بزرگان از اصحاب محمد "ص" كه نگهبانان دين و سنت او هستند، به خوبى مى دانند كه من هرگز لحظه اى از اجراى فرمان خدا و پيامبر اعظم "ص" دور نبوده ام. و در موارد حساسى كه قهرمانان- از ترس- سست شده و از ميدان جنگ عقب گرد مى كردند، من در راه آن حضرت جانبازى و از خودگذشتگى مى كردم. و اين شجاعت و شهامتى است، كه خدا به من عنايت كرده و مرا به آن گرامى داشته است.

آنگاه كه پيامبر خدا "ص" جان مى سپرد، سر مبارك آن حضرت بر روى سينه ى من بود و بر روى دست من جان از بدنش جدا شد. و من- به قصد تبرك- دست به چهره ام كشيدم. در آن حال من به تنهايى كار غسل آن حضرت را به عهده گرفتم و در اين مهم فرشتگان به من كمك مى كردند. در آن هنگام در و ديوار خانه به ناله و گريه در آمده بود، گروهى از فرشتگان از آسمان به زمين آمده و گروهى بالا مى رفتند. به هنگام غسل دادن و كفن پوشانيدن پيامبر "ص" گوشم از صداى زمزمه ى فرشتگان كه به آن حضرت صلوات مى فرستادند، تا هنگامى كه پيامبر "ص" را در قبر گذاشتم، پر شده بود.

با اين همه- امتيازات ويژه كه بر شمردم- چه كسى از من به پيامبر "ص"، در زمان حيات و پس از رحلت نزديكتر و به خلافت او سزاوارتر است؟...'.

سابقه ى ايمان و جهاد امام

يكى از فضيلتهاى غير قابل انكار در حيات امام آزادگان و مولاى موحدان پرهيزگار، سابقه و سبقت آن بزرگوار در ايمان به خدا و رسول الله "ص" و جهاد در راه خدا است. و اين حقيقت روشن و آشكاريست كه همه ى تاريخ نگاران اسلامى به آن گواهى داده اند، تا آنجا كه اهل سنت هرگاه نام مبارك اميرالمومنان على عليه السلام را بر زبان مى آورند، بى درنگ در وصف آن بزرگوار مى گويند، كرم الله وجهه. [ خداى چهره ى او را به سبقت در ايمان و عدم سابقه ى شرك كرامت بخشيده است. ] و اين سخن اقرار و اعتراف صريح آنان به سابقه ى توحيد و دورى و پرهيز و بيگانگى آن عزيز خدا و پيامبر، با آلودگى شرك است. و اين فضيلت انحصارى و امتياز ويژه ى امام على "ع" است، و به غير از آن حضرت همه ى اصحاب رسول الله سابقه ى شرك داشته اند. در اين رابطه به سخنان على عليه السلام پيرامون سابقه ى ايمان و عظمت جهاد در راه خدا، در دوران حيات آن حضرت توجه كنيد:

انا وضعت فى الصغر بكلا كل العرب و كسرت نواجم قرون ربيعه و مضر و قد علمتم موضعى من رسول الله "ص" بالقرابه القريبه و المنزله الخصيصه و ضعنى فى حجره و انا وليد... و ما وجدلى كذبه فى قول و لا خطله فى فعل و لقد قرن الله به "ص" من لدن ان كان فطيما اعظم ملك من ملائكته، يسلك به طريق المكارم و محاسن اخلاق العالم، ليله و نهاره و لقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه، يرفع لى فى كل يوم من اخلاقه علما و يامرنى بالاقتداء به. و لقد كان يجاور فى كل سنه بحراء، فاراه و لا يراه غيرى و لم يجمع بيت واحد يومئذ فى الاسلام غير رسول الله صلى الله عليه و آله و خديجه و انا ثالثهما.

ارى نور الوحى و الرساله و اشم ريح النبوه. و لقد سمعت رنه الشيطان حين نزل الوحى عليه "ص" فقلت: يا رسول الله ما هذه الرنه؟ فقال: هذا الشيطان قد ايس من عبادته، انك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى، الا انك لست بنبى و لكنك لو زير و انك لعلى خير. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 234. ]

'من در آغاز نوجوانى سينه هاى- قهرمانان- عرب را بر زمين نهادم و شاخه هاى نو بر آمده و بلند "دليران و بزرگان" قبيله ى ربيعه و مضر را درهم شكستم. و شما مقام و مرتبه ى مرا در نزد پيامبر خدا، به سبب خويشاوندى نزديك و مقام و احترام ويژه اى كه نزد او داشتم، به خوبى مى دانيد. پيامبر امجد "ص" مرا در دامان خود پرورش داد، در حالى كه من كودك خردسالى بودم...

و پيامبر "ص" هرگز دروغى در گفتار و لغزشى در كردار من نيافته بود. حق تعالى از هنگامى كه پيامبر "ص" را در دوران كودكى از شير باز گرفته بودند، بزرگترين ملك از فرشتگان خود را همنشين او گردانيد، تا شب و روز او را به راههاى كرامت و اخلاق نيك در جهان سوق دهد. و من مانند بچه شترى كه در پى مادرش روان است، به دنبال وى روان بودم. و او هر روز پرچم نو و تازه اى از خلق و خوى نيك برمى افراشت و به من فرمان مى داد كه از او پيروى كنم. پيامبر اكرم "ص" مدتى از سال را در كوه حراء اقامت مى كرد و جز من كسى او را نمى ديد.

در آن روزگار اسلام به خانه اى، غير از خانه ى رسول خدا "ص" و خديجه نيامده بود، كه من سومين آنها بودم "هنگام ظهور اسلام، بعد از پيامبر "ص" و خديجه من سومين نفرى بودم كه به خداى يگانه و دين اسلام ايمان آوردم".

من- هنگام نزول وحى- نور وحى را مى ديدم و رايحه ى نبوت را استشمام مى كردم. من هنگام فرود آمدن وحى بر حضرت محمد "ص" صداى ناله ى شيطان را شنيده و گفتم:

اى رسول خدا! اين ناله ى چه كسى است؟ فرمود:

اين صداى شيطانست كه از پرستش خود نااميد شده است. تو آنچه را كه من مى شنوم، مى شنوى و آنچه را من مى بينم، مى بينى جز آنكه تو پيامبر نيستى، بلكه وزير من مى باشى و پيوسته بر راه خير و نيكى قدم مى گذارى'.

پايدارى امام در راه جهاد

امام على عليه السلام استوانه ى استوار ايمان و اخلاص و قائمه ى پايدار جهاد فى سبيل الله است. چهره ى مطهر و منورى كه همه ى عمر در راه احياى كلمه ى طيبه ى حق و اعتلاى پرچم اسلام، لحظه اى آرام و قرار نداشته و با همه ى وجود گوهر حيات خويش بر كف گرفته و در ميدان جهاد در راه خدا تلاش كرده است. بزرگمرد توانا و موحدى كه برق شمشير كج او قامت اسلام را راست كرد و جبرئيل در ستايش جوانمردى و قدرت ذوالفقار مرگ آفرين وى، در ميانه ى زمين و آسمان فرمود:

لا فتى الا على، لا سيف الا ذو الفقار. [ در گستره ى بى كران عالم جوانمردى مانند على "ع" نيست و در همه ى تاريخ شمشيرى همتاى ذوالفقار وى در راه خدا به كار گرفته نشده است. "مناقب ابن مغازلى، ص 198". ] امام على "ع" يگانه موحد دلاوريست كه حيات، شجاعت، شهامت و اخلاص او مظهر اعلا و مصداق عينى همه ى آيات مباركات جهاد در قرآن كريم است. ايثار و اخلاص و پاكبازى امام عليه السلام، به همه ى آيات جهاد و شهادت، حيات و تجسم عينى و عيانى بخشيده، تا آنجا كه يك ضربت شكست آفرين او بر اردوگاه شرك و كفر در جنگ خندق، از عبادت همه ى جن و فرشته و آدميان برتر است. و اين حقيقتى است كه منطق گويا به حق پيامبر خدا "ص" گواه آنست، آنجا كه فرمود:

ضربه على يوم الخندق افضل من عباده الثقلين.

و كلام آخر، كه فصل الكلام همه ى سخنان درباره ى شخصيت، عظمت و كرامت اميرالمومنين على "ع" است، اينكه حيات امام عليه السلام در چند كلمه خلاصه مى شود و آن عبارتست از: ايمان، تقوا، اخلاص، عدالت و جهاد فى سبيل الله على "ع" در حدى است كه سواى رسول الله هيچيك از آفريدگان حق تعالى، از آغاز تا پايان آفرينش به پايگاه عظمت، قداست، كرامت و شخصيت ملكوتى آن حضرت دست نيافته و نخواهد يافت. و اين پايگاه رفيع ايمان و تقوا و عمل صالح را حق تعالى ويژه ى رسول الله "ص"، و عترت معصوم و مطهر آن بزرگوار قرار داده است. كلام قدرت و حوصله ى خود را در بيان پايگاه رفيع امام عليه السلام، در ميدان خطير جهاد و شهادت طلبى از كف مى دهد و قلم را فرصت و توان تصوير و توصيف پاك دلى و پاكبازى آن حضرت نيست. و به همين دليل براى آگاهى از پايدارى امام على "ع" در ميدانهاى هولناك و مرگ آفرين جهاد، گوش جان به گفتار آن امام همام مى سپاريم تا از قدرت، شجاعت، صلابت و پايدارى خود در ميدان جهاد براى ما سخن بگويد:

... و انى لمن قوم لا تاخذهم فى الله لومه لاثم، [ ... يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومه لاثم ذلك فضل الله يوتيه من يشاء و الله واسع عليم. 'سوره ى مائده، آيه 54'. ] سيماهم سيما الصديقين و كلامهم كلام الابرار، عمار الليل و منار النهار و متمسكون بحبل القرآن، يحيون سنن الله و سنن رسوله لا يستكبرون و لا يعلون و لا يغلون و لا يفسدون. قلوبهم فى الجنان و اجسادهم فى العمل. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 234. ]

'... و به حقيقت من از مردانى هستم، كه در راه خدا از ملامت هيچ سرزنش كننده اى باك ندارند. سيماى آنان، سيماى راستگويان و سخنانشان كلام نيكوكاران است. ايشان كسانى هستند كه شبها را به عبادت حق تعالى بيدار و روشنى بخشان روزهايند. مردانى كه به ريسمان قرآن چنگ مى زنند و سنتهاى خدا و پيامبر او را احياء مى كنند. آنها نه تكبر مى ورزند و نه اهل گردنكشى و سرفرازى مى باشند. اينان خيانت نمى كنند و فساد به راه نمى اندازند. دلهاى ايشان در بهشت و پيكرهايشان به كار زندگى سرگرم است'.

... فلقد كنا مع رسول الله "ص" و ان القتل ليدور على الاباء و الابناء و الاخوان و القرابات فما نزداد على كل مصيبه و شده الا ايمانا و مضيا على الحق و تسليما للامر و صبرا على مضض الجراح.... [ نهج البلاغه فيض، كلام 121. ]

'... همانا ما با پيامبر خدا بوديم، در حالى كه مرگ و كشتار در ميان پدران، فرزندان، برادران و خويشاوندان دور مى زد. در آن حال هر مصيبت و گرفتارى كه پيش مى آمد، به ايمان و استوارى ما بر حق مى افزود. و ما بيشتر در برابر فرمان خدا تسليم مى شديم و بر سوزش زخمها شكيباتر بوديم...'.

و لقد علم المستحفظون من اصحاب محمد "ص" انى لم ارد على الله و لا على رسوله ساعه قط و لقد واسيته بنفسى فى المواطن التى تنكص فيها الابطال و تتاخر فيها الاقدام، نجده اكرمنى الله بها.... [ نهج البلاغه فيض، خطبه 188. ]

'و به راستى بزرگان اصحاب محمد "ص" كه حافظان قرآن و شريعت او مى باشند، به خوبى مى دانند كه من هيچگاه سر از فرمان خدا و پيامبرش بر نتافته ام و در راه رسول الله "ص" در ميدانهايى كه پهلوانان مى گريختند و گامها به عقب برمى گشت، به دليل شجاعت و جوانمردى كه خداى بزرگ مرا به خاطر آن گرامى داشته، از نثار جان خود دريغ نكرده ام...'.

هنگامى كه طلحه و زبير بيعت خود را با امام عليه السلام شكستند، از آن حضرت درخواست شد كه آنها را به قصد جنگ تعقيب نكند. امام "ع" در جواب فرمود:

و الله لا اكون كالضبع تنام على طول اللدم، حتى يصل اليها طالبها و يحتل راصدها و لكنى اضرب بالمقبل الى الحق المدبر عنه و بالسامع المطيع العاصى المريب ابدا حتى ياتى على يومى... [ نهج البلاغه فيض، خطبه 6. ]

'به خدا سوگند، من مانند كفتار نيستم، كه بر اثر نواختن ضربات آرام بر در لانه اش به خواب رود، تا اينكه طالب وى برسد و صيادى كه در انتظار شكار اوست فريبش بدهد. من به يارى كسى كه به حق روى آورده، هر كه را پشت به حق كرده و به باطل روى آور شده، با شمشير مى زنم. و به همراهى كسى كه سخن مرا شنيده و اطاعت مى كند، فردى را كه نافرمانى كرده و در رابطه با حق دچار شك و دودلى است، از ميان برمى دارم، تا هنگامى كه مرگ من فرا رسد و روزگارم به سر آيد'.

امام على "ع" آن عبد صالحى است، كه همه ى روزگار حيات وى در جهت بندگى خدا و تحقق حاكميت پروردگار بر جمهور انسانها سپرى شده است. و در راه تحقق اين آرمان مقدس همواره آماده ى جهاد در راه خدا و گسترش اسلام و نشر حقايق قرآن و معارف اسلامى بوده و در اين رابطه هرگز از مرگ هراسى نداشته، بلكه در نهايت اشتياق شهادت در راه خدا را بر مرگ در بستر ترجيح مى داده، تا آنجا كه فرمود:

ان الموت طالب حثيث لا يفوته المقيم و لا يعجزه الهارب. ان اكرم الموت القتل و الذى نفس ابن ابى طالب بيده، لالف ضربه بالسيف اهون على من ميته على الفراش فى غير طاعه الله. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 122. ]

'همانا مرگ خواهنده ايست شتابان، كه هيچ كس از دست او رهايى نمى يابد، چه آنها كه بايستند و چه آنها كه مى گريزند. آگاه باشيد كه بهترين مرگ كشته شدن در راه خدا است.

سوگند به آن كسى كه جان فرزند ابوطالب در دست او مى باشد، هزار زخم شمشير بر من آسانتر است، از مرگ در بستر، در حالى كه از غير خدا اطاعت كنم'.

امام موحدان صالح و پيشواى پرهيزگاران صادق على "ع"، در ارتباط با سركوب مخالفان حق و ابراز قاطعيت خود در اين كار مهم و حياتى و اينكه به خاطر قيام در راه احقاق حق از هيچ تهديدى نمى هراسد، و ايمان به پروردگار و يقين به حقانيت اسلام، به وى قدرتى شگفت و همتى والا بخشيده، مى فرمايد:

و لعمرى ما على من قتال من خالف الحق و خابط الغى من ادهان و لا ايهان...'. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 24. ]

به جان خودم سوگند، كه در مبارزه با مخالفان حق و كسانى كه در گمراهى غوطه مى خورند، درنگ و سستى نمى كنم...'.

لقد كنت و ما اهدد بالحرب و لا ارهب بالضرب و انى لعلى يقين من ربى و غير شبهه من دينى. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 22. ]

'من كسى نيستم كه به نبرد تهديد شوم و يا از ضربه ى شمشير بهراسم. من به پروردگار خويش يقين دارم، و در دين خود دچار شك و گمان نيستم'.

و الله لو تظاهرت العرب على قتالى لما و ليت عنها و لو امكنت الفرص من رقابها لسارعت اليها و ساجهد فى ان اطهر الارض من هذا الشخص المعكوس و الجسم المركوس، حتى تخرج المدره من بين حب الحصيد. [ نهج البلاغه فيض، كتاب 45. ]

'به خدا سوگند، اگر عرب براى جنگ با من پشت به پشت هم داده يكديگر را يارى كنند، من هرگز از اين نبرد روى بر نگردانم. و اگر فرصت مناسبى به دستم آيد، به سوى آنان مى شتابم و گردنشان را قطع مى كنم. و به زودى مى كوشم تا زمين را از اين شخص وارونه و كالبد واژگون "معاويه" پاك سازم، باشد كه سنگ و خاشاك از ميان دانه هاى درو شده بيرون آيد'.

آن روز كه على "ع" براى پيكار با ياغيان از خدا بى خبر بصره، عازم ميدان جنگ مى شد. در ارتباط با هنگامه ى بعثت رسول الله "ص" و ميدانهاى خونين جهاد فى سبيل الله و تلاش مومنانه و خالصانه ى خود در راه احقاق حق و سركوب باطل فرمود:

اما و الله ان كنت لفى ساقتها، حتى ولت بحذا فيرها، ما ضعفت و لا جبنت و ان مسيرى هذا لمثلها، فلا بقرن الباطل حتى يخرج الحق من جنبه... [ نهج البلاغه فيض، خطبه 33. ]

'به خدا سوگند، من سپاه اسلام را- در روزگار بعثت پيامبر "ص"- همراهى مى كردم و آنان را به پيشروى برمى انگيختم، تا باطل به كلى عقب نشينى كرد و حق ظاهر شد. و در راه جهاد عاجز و ناتوان نشده ام و ترس و بيم بر من چيره نشده و اكنون كه به جنگ سركشان بصره مى روم، مانند روزگاريست كه با پيامبر "ص" براى هدايت و رستگارى مردم جهاد مى كرديم.

آگاه باشيد كه من پهلوى باطل را مى شكافم، تا حق از ميان آن بيرون آيد...'.

امام عليه السلام در دفاع از مواضع خود، كه بر پايه ى ايمان و حق و عدل استوار است. و در رابطه با پايدارى و پايمردى خويش در محو باطل و ستم و تبيين اين حقيقت كه در راه جهاد فى سبيل الله، هرگز از دشمن و انبوه بى شمار سپاهيانش بيمناك نيست، در فرمانى به مالك اشتر نوشت:

انى و الله لو لقيتهم واحدا و هم طلاع الارض كلها ما باليت و لا استوحشت و انى من ضلالهم الذى هم فيه و الهدى الذى انا عليه لعلى بصيره من نفسى و يقين من ربى و انى الى لقاء الله لمشتاق و لحسن ثوابه لمنتظر راج... [ نهج البلاغه فيض، كتاب 62. ]

'به خدا سوگند، كه اگر من به تنهايى با همه ى دشمنان روبرو شوم و آنها از فراوانى سپاه، همه ى جمعيت روى زمين را پركرده باشند، هرگز از آنها، هراسان و بيمناك نيستم، زيرا من گمراهى و ضلالتى را كه ايشان در آن فرورفته اند و راه رستگارى خويش را كه بر آن قدم مى گذارم با چشم خود مى بينم. و از سوى خدا به راستى و درستى راه خويش يقين دارم. من به ديدار پروردگار آرزومند و به پاداش نيك او اميد فراوان دارم...'.

آن روز كه در آغاز جنگ صفين لشكريان معاويه، به منظور تحريك امام على و يارانش نسبت به شروع جنگ، شريعه ى فرات را تصرف كرده و مانع بهره بردارى سپاه امام عليه السلام از رودخانه ى فرات شدند. سرور مومنان و سيد موحدان امام على عليه السلام ياران خويش را فراخواند و در رابطه با پايدارى بر صراط مستقيم ايمان و استوارى و پايمردى در طريق روشن جهاد در راه خدا و حاكميت ولايت او و پيامبر اكرم "ص" و عترت مطهرش، كه برگزيدگان حق تعالى براى امامت امت اسلام و جانشينان و اوصياى حقيقى رسول الله "ص" مى باشند، چنين فرمود:

قد استطعموكم القتال، فاقروا على مذله و تاخير محله، او رووا السيوف من الدماء ترووا من الماء. فالموت فى حياتكم مقهورين و الحياه فى موتكم قاهرين. الا و ان معاويه قاد لمه من الغواه و عمس عليهم الخبر حتى جعلوا نحورهم اغراض المنيه. [ نهج البلاغه فيض، كلام 51. ]

'لشكريان معاويه خواهان جنگ با شمايند و شما يا بايد در برابر آنها به ذلت و خوارى خود اعتراف كنيد. و يا اينكه شمشيرهاى خود را- در جنگ با آنان- از خون سيراب سازيد، تا بتوانيد خويشتن را از رودخانه فرات سيراب كنيد. پس بدانيد كه مرگ در زندگانى شماست، اگر شكست بخوريد. زندگى در مرگ شما است، اگر پيروز شويد. همانا، آگاه باشيد كه معاويه گروهى ناآگاه و گمراه را به ميدان جنگ آورده و حقيقت را از آنها پنهان كرده، تا آنجا كه ايشان گلوهاى خود را هدف تيرهاى مرگ قرار داده اند'.

امام "ع" در بزرگداشت و تجليل از جهاد در راه فراهم آوردن رضوان و خشنودى حق تعالى و بيان اين حقيقت كه راز عزت و قدرت و حاكميت حق، در جهاد فى سبيل الله است. و اثبات اين واقعيت كه هر كس جامه ى رزم به تن كند، در حقيقت لباس تقوا پوشيده و در حصار امن و دژ امان الهى راه يافته و همه ى آنها كه از جهاد در راه خدا روى برتابند، خدا جامه ى ذلت و نكبت و هلاكت بر قامت خميده ى آنها مى پوشاند، فرمود:

اما بعد فان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اوليائه. و هو لباس التقوى و درع الله الحصينه و جنته الوثيقه. فمن تركه رغبه عنه البسه الله ثوب الذل و شمله البلاء و ديث بالصغار و القماءه و ضرب على قلبه بالاسهاب و اديل الحق منه بتضييع الجهاد و سيم الخسف و منع النصف... [ نهج البلاغه فيض، خطبه 27. ]

'جهاد در راه خدا، درى از درهاى بهشت است، كه خداى آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد جامه ى پرهيزگارى، زره محكم و سپر قوى و استوار حق تعالى است. و هر كس از روى بى اعتنايى جهاد را واگذارد، خدا جامه ى خوارى و لباس گرفتارى بر پيكر او مى پوشاند و بر اثر اين ذلت و پستى زبون و بيچاره مى شود. و به دليل دورى از رحمت پروردگار به بى خردى و كوته فكرى گرفتار شده و به سبب ترك جهاد از حق دور شده و از عدل و انصاف محروم مى شود'.

پايدارى امام در اقامه ى قسط و عدل

تجلى نهايى عدالت و دادگسترى و ستيز با ظلم و بيدادگرى در حيات اميرالمومنين امام على "ع"، جلوه گرى روح را در كالبد انسان مانند است. همان گونه كه زندگى آدمى، تنها با وجود پيكرى بدون روح ممكن نيست، تصور حيات على عليه السلام منهاى قسط و عدل و جهاد در راه اقامه ى آن محال است. چرا كه تلاش در جهت اقامه ى عدل و قسط و پيكار در رابطه با دفاع از ستمديدگان و سركوب ستمگران، از ويژگيهاى ممتاز و آشكار مولاى پرهيزگاران و پناه ستمديدگان على عليه السلام است. و در ارتباط با اقامه ى قسط و عدل و نابودى ظلم و تجاوز، تا آنجا مبارزه كرد كه آن نويسنده ى حق شناس عرب، درباره ى امام عليه السلام نوشت:

قتل على فى المحراب لشده عدله. [ جبران خليل جبران، به نقل از حساس ترين فراز تاريخ. ] "امام على در محراب عبادت، از شدت عدالت شهيد شد"

آگاهى نسبت به فضايل حياتى و معرفت نسبت به مكارم و سجاياى اخلاقى امام على "ع" در حد توان افراد نيست. و به همين دليل پيامبر اكرم "ص" در تعظيم شخصيت و بيان هويت آن بزرگوار فرمود:

'يا على! كسى تو را نشناخت، مگر من و آفريدگار عالميان...'.

و بر اساس اين واقعيت و اعتقاد به اين حقيقت قطعى، تصوير سيماى امام عليه السلام در رابطه با اقامه ى قسط و عدل، در ميان جمهور انسانها از قدرت قلم و حوصله ى اين صحيفه بيرون است. از اين روى باز هم به دانشگاه نهج البلاغه روى مى آوريم و در كلام امام به شناخت سيماى عدالت گستر آن حضرت مى پردازيم. امام عليه السلام در اين رابطه، در فرازهايى از سخنان حكمت آفرين خويش مى فرمايد:

اتا مرونى ان اطلب النصر بالجور فيمن وليت عليه؟

و الله لا اطور به ما سمر سمير و ما ام نجم فى السماء نجما و لو كان المال لى لسويت بينهم فكيف و انما المال مال الله ثم قال عليه السلام:

الا و ان اعطاء المال فى غير حقه تبذير و اسراف و هو يرفع صاحبه فى الدنيا و يضعه فى الاخره و يكرمه فى الناس و يهينه عند الله و لم يضع امرو ماله فى غير حقه و عند غير اهله الا حرمه الله شكرهم و كان لغيره و دهم. فان زلت به النعل يوما فاحتاج الى معونتهم فشر خدين و الام خليل. [ نهج البلاغه فيض، كلام 126. ]

آنگاه كه امام عليه السلام از سوى دنياخواران فزون طلب، مورد سرزنش قرار گرفت كه چرا به همه ى مسلمانان از بيت المال مساوى و برابر سهم مى دهد؟ در پاسخ اعتراض آنان فرمود:

'آيا از من مى خواهيد تا پيروزى را بجويم به ستم كردن درباره ى آن كه والى اويم؟

نه، به خدا سوگند تا هنگامى كه شب و روز از پى هم مى آيند و تا زمانى كه در آسمان ستاره اى از پى ستاره ى ديگرى مى رود، من اين كار را نخواهم كرد، چرا كه اگر بيت المال از آن من مى بود، هر آينه در ميان مردم به تساوى و برابرى بخش مى كردم، چه رسد به اينكه بيت المال از آن خداى بزرگ است؟! آنگاه در ادامه ى سخنان خويش فرمود:

آگاه باشيد، بخشش مال در غير مورد آن تبذير و اسراف است. و اگر چه اين كار در دنيا سربلندى عطا كننده را باعث مى شود، ولى در آخرت موجب خوارى و سرافكندگى اوست. و هيچ كس ثروت خود را در غير راهى كه خدا فرمان داده نبخشيد و به غير اهل و مستحق آن واگذار نكرد، مگر اينكه سرانجام خداى توانا او را از سپاسگزارى آنها محروم كرده و محبت آنان را متوجه ديگرى نمود. و اگر چنين كسى روزى پايش بلغزد و به يارى آنها نيازمند شود، آنان براى او بدترين دوست و سرزنش كننده ترين يار خواهند بود'.

امام على "ع" در نامه اى به زياد ابن ابيه، هنگامى كه قائم مقام عبدالله بن عباس در حكومت بصره بود، چنين نوشت:

و انى اقسم بالله قسما صادقا، لئن بلغنى انك خنت من فى ء المسلمين. شيا صغيرا او كبيرا لا شدن عليك شده تدعك قليل الوفر، ثقيل الظهر، ضئيل الامر و السلام. [ نهج البلاغه فيض، كتاب 20. ]

'به خدا سوگند، سوگندى به راستى و صداقت، كه اگر آگاه شوم در كار مردم مسلمان و بيت المال به كم و بيش خيانت كرده اى، چنان بر تو سخت بگيرم، كه اندك مال و گران پشت از شدت فقر، ذليل و خوار شوى'. هنگامى كه امام بر اثر ازدحام بيش از اندازه ى انبوه بى شمار مسلمانان بر در خانه ى ايشان براى بيعت، ناگزير از پذيرش بيعت آنان شد. و به فرموده ى آن حضرت، اگر با حضور مردم و ادعاى ايشان مبنى بر يارى امام "ع" در جهت اقامه ى حق و اشاعه ى عدل و قسط، براى آن بزرگوار اتمام حجت نمى شد، امام مومنان آزاده و رهبر و مولاى پرهيزگاران وارسته، هرگز زعامت امت اسلامى را با شناختى كه از آنها داشت، نمى پذيرفت. ولى به دليل ولايت الهى و وصايت رسول الله "ص" و بر اساس مسئوليت امامت امت اسلامى، كه بر اساس نص قرآنى و سنت و وصيت پيامبر خدا "ص" بر عهده ى آن حضرت بود، زعامت و رهبرى امت اسلام را با آن كه هيچ رغبتى به قبول آن نداشت، پذيرفت. و در همان روزهاى نخستين بيعت امت اسلام با ايشان، خطاب به مسلمانان آن روزگار و همه ى آنها كه در قرنهاى آينده ى تاريخ سخنان امام "ع" را خواهند شنيد، در ارتباط با خط مشى حكومتى خود، كه اشاعه ى عدل و اقامه ى حق و ستيز با ستمگران و محو ظلم و فساد بود، اين سخنان را ايراد فرمود:

لم تكن بيعتكم اياى فلته و ليس امرى و امركم و احدا، انى اريدكم لله و انتم تريدوننى لانفسكم. و ايم الله لا نصفن المظلوم من ظالمه و لا قودن الظالم بخزامته حتى اورده منهل الحق و ان كان كارها. [ نهج البلاغه فيض، كلام 136. ]

'بيعت شما با من كارى دور از انديشه و تدبير نبود و كار من و شما يكسان نيست. چرا كه من شما را براى خدا مى خواهم، در حالى كه شما مرا براى- منافع- خودتان مى خواهيد.

اى مردم! مرا با پيروزى بر خواهشهاى نفسانى خويش يارى كنيد.

به خدا سوگند، من براى گرفتن حق ستمديدگان از ستمگران، بر اساس عدل و انصاف فرمان مى دهم. و ستمگر را مانند شترى از حلقه ى بينى او مى كشم، تا او را به آبشخور حق برسانم، اگر چه در رسيدن به آن اكراه داشته و رغبتى نداشته باشد'.