تجلی امامت در نهج البلاغه

علاءالدين حجازی

- ۶ -


عترت معصوم رسول الله "ص" كه از سوى حق تعالى و بر اساس وصيت پيامبر خدا امامت امت اسلامى را عهده دار مى باشند، همه امام حق و پيشواى هدايت براى جمهور انسانها در همه ى روزگارانند. خاندان پيامبر اكرم "ص" كه آئينه دار وحى الهى، گنجينه هاى پر بهاى علم و حكمت حق تعالى، امامان و امينان خداى متعال در زمين و پرچمداران حمايت و هدايت انسانها براى هميشه ى تاريخ مى باشند، با رهبران ره بر و زمامداران خودكام و خودسر، كه در سايه ى شمشير و شكنجه رهبرى مردم را غصب كرده اند، برابر و قابل مقايسه نيستند. امام عليه السلام در نامه اى كه به محمد بن ابى بكر مى نويسد، در حالى كه وى امارت و حكومت مصر را از سوى امام عهده دار است، چنين مى فرمايد:

... صل الصلوه لوقتها الموقت لها و لا تعجل وقتها لفراغ و لا توخرها عن وقتها لاشتغال. و اعلم ان كل شى ء من عملك تبع لصلاتك.... فانه لاسواء امام الهدى و امام الردى و ولى النبى و عدو النبى. [ نهج البلاغه فيض، كتاب 27. ]

'... نماز را در زمان تعيين شده بخوان و به دليل فراغت از كار زودتر از وقت آن را مخوان و نيز به خاطر فراوانى كار، نماز را به تاخير نينداز... همانا امام هدايت و رستگارى با پيشواى گمراهى و پستى برابر نيست و دوستدار پيامبر اكرم "ص" با دشمن او يكسان نمى باشد'.

در ارتباط با استقرار حكومت حق و عدل از سوى امام حق، على عليه السلام، معتقد است كه اقامه ى فرمان خداى متعال- اقامه ى حكومت قسط و عدل و حق- در ميان انسانها هنگامى ميسر است، كه امام جامعه بر اساس وظيفه اى كه دارد از حق دفاع كرده و در اجراى آن قدرت و قاطعيت بكار برد. اين حقيقت در كلام حكمت آميز امام عليه السلام، به صراحت و روشنى بيان شده تا فرمان قاطع و محكمى باشد، براى همه ى رهبرانى كه مى خواهند براساس حق و عدل بر مردم حكومت كنند و از باطل و ناراستى و كژى بدور باشند، آنجا كه فرمود:

لا يقيم امر الله سبحانه الا من لايصانع و لا يضارع و لا يتبع المطامع. [ نهج البلاغه فيض، حكمت 107. ]

'فرمان خداى سبحان اجرا نمى شود، مگر به دست كسى كه در اجراى حق سازشكارى نكند. و در اجراى حق مانند اهل باطل از خود ضعف نشان ندهد و با پيروى از هوسهاى نفسانى حق را پايمال نكند'.

بر اساس آنچه كه امام على "ع" براى استقرار حكومت حق و قسط ضرورى و حتمى مى داند، امامت امت اسلامى و وصايت و خلافت پيامبر خدا را هر كسى نمى تواند عهده دار شود. و اگر در گذرگاه زمان پس از عروج ملكوتى پيامبر به ملكوت اعلى، افرادى بر اساس طرحها و نقشه هايى برخاسته از تزوير و دسيسه و فريبكارى بر جايگاه امامت امت نشسته اند، غاصبانى هستند كه حق حتمى اوصياء حق رسول الله را به ستم پايمال كرده اند و بى هيچ گمان شايستگى رهبرى و صلاحيت امامت امت اسلامى را دارا نبوده اند. امام عليه السلام در يكى از خطبه هاى نهج البلاغه ويژگيها و صلاحيتهاى امامت را چنين بيان مى فرمايد:

ايها الناس! ان احق الناس بهذا الامر اقواهم عليه و اعلمهم بامر الله فيه. فان شغب شاغب استعتب، فان ابى قوتل. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 172. ]

'اى مردم! سزاوارترين افراد به اين امر "خلافت پيامبر و امامت امت اسلامى" كسى است كه از همه- در تدبير و سياست- تواناتر و- به احكام الهى- داناتر باشد.

بنابراين اگر آشوبگرى در اين ارتباط آشوبگرى كند، نخست بايد از او خواست تا به حق تسليم شود و اگر نپذيرفت بايد كشته شود'.

به گواهى تاريخ و شهادت همه ى آنها كه حق عترت پيامبر را در رابطه با امامت امت غصب كرده اند، امام على و فرزندان معصوم او در تدبير و سياست حكومت، از همه ى مردم تواناتر و در رابطه با احكام الهى و حقايق و اسرار قرآن، از همه ى مردم داناتر بوده و به همين دليل ويژگيها و شرايط لازم را براى امامت امت دارا بوده اند. امام على "ع" در يكى از خطبه هاى

نهج البلاغه فضايل و كرامتهاى نفسانى عترت رسول الله "ص" را همراه با جايگاه و مقام ايشان در اسلام و در ميان امت اسلامى بيان فرموده است. اندكى تامل و كنكاش در صفات و ويژگيهاى اهل بيت عصمت و طهارت پيامبر اكرم "ص"، صلاحيت حتمى و شايستگى قطعى ايشان را در امر امامت امت و وصايت رسول الله "ص" روشن و آشكار مى كند.

وصف امامان حق

هم موضع سره و لجا امره و عيبه علمه و موئل حكمه و كهوف كتبه و جبال دينه، بهم اقام انحناء ظهره و اذهب ارتعاد فرائضه.

زرعوا الفجور و سقوه الغرور و حصدوا الثبور، لا يقاس بال محمد "ص" من هذه الامه احد و لا يسوى بهم من جرت نعمتهم عليه ابدا.

هم اساس الدين و عماد اليقين، اليهم يفى ء الغالى و بهم يلحق التالى و لهم خصائص حق الولايه و فيهم الوصيه و الوراثه، الان اذ رجع الحق الى اهله و نقل الى منتقله. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 2. ]

'عترت پيامبر "ص" جايگاه راز، پناه امن دين، گنجينه ى دانش، مرجع حكم، گنجينه هاى كتابهاى خدا و كوههاى استوار دين پروردگار مى باشند. و خداى توانا پشت دين را به يارى آنان راست و استوار كرد و لرزش آن را از ميان برد.

دشمنان عترت پيامبر "ص" بذر گناه و فساد افشاندند و آن را با آب غرور آبيارى كردند و محصول اين بذر را كه جز هلاك و نابودى نبود درويدند. هيچ يك از افراد اين امت را با خاندان محمد "ص" قياس نمى توان كرد و آنها كه هميشه از نعمت وجود و حضور عترت پيامبر "ص" بهره مى برند، با ايشان برابر نيستند.

عترت رسول الله "ص" اساس و پايه ى دين و ستون و قائمه ى يقين مى باشند. تندروان بايد به آنها- كه ميانه رواند- برگردند و كندروان بايد بكوشند تا به آنها برسند. ويژگيها و شرايط ولايت و امامت در وجود آنان فراهم آمده و پيامبر اكرم "ص" درباره ى جانشينى آنها وصيت و سفارش كرده است. خاندان پيامبر كمالات نبوى را از آن بزرگوار به ارث برده اند. در اين زمان- هنگامه ى خلافت امام على عليه السلام- حق به اهل آن بازگشته و به جايگاه اصلى خود انتقال يافته است'.

به اعتقاد امام عليه السلام حكومت امام حق در جامعه ى اسلامى باعث روى آورى مردم به صلاح و صواب و حق و عدل و قسط و اخلاص و تقوى و ايثار مى شود. و در هنگامه ى خطرناك و وحشت آفرين حكومت پيشواى جور و باطل، زمينه ى فساد و تباهى و انحراف از حق و رواج و حاكميت باطل فراهم مى آيد. و بر اساس همين تجربه ى تاريخى امام عليه السلام، همه ى قدرت خود را در معرفى امام حق و تبين ملاكها و معيارهاى حكومت حقه اسلامى بكار مى برد، باشد كه از حضور و ظهور فساد و انحراف در جامعه ى اسلامى جلوگيرى كرده باشد.

شرايط محيطى و اوضاع اجتماعى در روزگار امام حق و دوران حكومت پيشواى فاجر در كلام امام "ع" تصريح شده، آنجا كه فرمود: اما الامره البره فيعمل فيها التقى و اما الامره الفاجره فيتمتع فيها الشقى، الى ان تنقطع مدته و تدركه منيته. [ نهج البلاغه فيض، كلام 40. ]

'در زمان زمامدار عادل و نيكوكار مردم پرهيزگار به اطاعت خدا سرگرم مى باشند. و در روزگار امير و حاكم فاجر و ستمگر، مردم ناپرهيزگار و بدكار به بهره هاى فراوان دست مى يابند، تا هنگامى كه روزگار هر يك به سر آيد و به پاداش خويش برسند'.

وظايف امام حق

امام حق، امامى است كه مسئوليت هدايت و حمايت امت اسلامى را به حق از سوى خدا و به فرمان و وصيت پيامبرش عهده دار مى باشد. و امام على عليه السلام نخستين امام حقى است كه اين مسئوليت خطير، پس از پيامبر خدا "ص" به وى تفويض شده است. آشنايى با سيره ى آن بزرگوار در دوران حيات، به ويژه در روزگار خلافت و امامتش، باعث آگاهى انسان از مسئوليتهاى امام حق مى شود. و از اين رهگذر مى توان سيماى امام را در نهج البلاغه و مسئووليتها و وظايف او را در دوران امامت شناخت.

امام على عليه السلام در نخستين روزهاى خلافت خويش، پس از آشوبها و بحرانهاى بعد از رحلت پيامبر "ص"، هنگامى كه مردم ناگزير و درمانده از امامت و رهبرى خلفاى پيشين به آن حضرت روى آورده و امامت و رهبرى امت اسلامى را از آن حضرت درخواست و خواهش كردند، در برابر انبوه مسلمانهاى مشتاق و دلهاى شيفته و چشمان منتظر امامت و خلافت وى، لب به سخن گشود و فرمود:

اما و الذى فلق الحبه و برا النسمه، لو لا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر، و ما اخذ الله على العلماء ان لا يقاروا على كظه ظالم و لا سغب مظلوم، لا لقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكاس اولها و لا لفيتم دنياكم هذه ازهد عندى من عفطه عنز. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 3. ]

'سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر اين بيعت كنندگان نبودند، و ياران، حجت بر من تمام نمى نمودند و خدا دانشوران را نفرموده بود تا ستمكار شكمباره را بر نتابند و به يارى گرسنگان ستمديده بشتابند، رشته ى اين كار را از دست مى گذاشتم و پايانش را چون آغازش مى انگاشتم و مانند گذشته، خود را به كنارى مى داشتم و مى ديديد كه دنياى شما را به چيزى نمى شمارم، چندانكه دنيا در نظر من از آب بينى بزى ماده خوارتر است'.

در اين فراز از سخنان اميرمومنان امام على "ع" در رابطه با تبيين وظايف رهبرى و مسئوليت خطير زعامت جامعه ى اسلامى، نكات ارزنده و مهمى وجود دارد، كه در ارتباط با مقام امامت امت اسلامى شايان توجه است. مهمترين اين نكات عبارتست از:

1- در رابطه با جريانات تلخى كه پس از رحلت اندوهبار پيامبر اكرم "ص" در تاريخ اسلام پديد آمد و باعث انحراف و واماندگى امت اسلامى از صراط مستقيم امامت و ولايت شد، موضع گيرى امام عليه السلام در برابر اين حوادث به حدى از صحت، حقيقت، اخلاص و ايثار برخوردار بود، كه پس از چندى مسلمانان به لغزش و خطاى خود پى بردند. و در نتيجه در نهايت شرمسارى با اميد، ايمان، عشق، شوق و شتاب به خانه ى اميرالمومنين على "ع" روى آوردند و امامت آن محبوب خدا و وصى پيامبر را از جان و دل پذيرا شدند. امام عليه السلام در اين رابطه فرمود:

'در آن هنگام "پس از قتل عثمان" ناگهان ديدم مردم از هر سوى به من روى نهادند و مانند يال كفتار پس و پشت هم ايستادند، چندانكه حسنان [ حسنان، به نقل ابن ابى الحديد از قطب راوندى به معنى دو انگشت شست پا است. و در كتب لغت مانند 'قانون الادب'، 'تاج العروس'، 'مهذب الاسماء' و 'فاكهه البستان' به معنى: كنار استخوان بازو، ضبط شده است. 'نهج البلاغه، ترجمه دكتر جعفر شهيدى، ص 450 -451'. ] فشرده گشت و دو پهلويم آزرده، مردم به گرد من فراهم آمدند و چون گله ى گوسفند سر نهاده به هم'. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 3. ]

2- امام آگاه و بصير امت اسلامى، به اقتضاى امامت و به دليل مسئوليت خطير رهبرى وظيفه دارد كه تعادل اقتصادى جامعه ى اسلامى را كنترل كرده و در برابر قدرت و غناى ستمگران و فقر و گرسنگى ستمديدگان بى تفاوت نباشد، اين مسووليت مهم و حياتى امام در كلام امام على "ع" تصريح شده، آنجا كه فرمود:

'و اگر پيمان خدا با دانشوران و دانايان نبود، كه بر سيرى ستمگر و گرسنگى ستمديده راضى نباشد، هر آينه زمام شتر خلافت را بر دوش آن مى افكندم و...'.

3- دنيا با همه ى جلوه ها و جاذبه هاى فريبنده اش در چشم و دل امام حق، كه مسئوليت هدايت امت اسلامى را از دنيا به آخرت و بهشت برين دارد، بايد بسيار ناچيز و بى ارزش و خوار جلوه كند. و اگر جز اين و يا خداى ناخواسته خلاف اين باشد، امت چنين امامى روى سعادت و نيك بختى را هرگز نخواهد ديد. با عنايت به اين شرط مهم امامت، امام عليه السلام مى فرمايد:

'... دنياى شما در چشم من از عطسه ى بزى خوارتر و ناچيزتر است'.

يكى از ويژگيهاى ارزنده و ممتاز امام حق، بى اعتنايى او به حكومت و فرمانروايى و امارت است. حكومت بر مردم و فراهم آوردن امكانات و زمينه هاى مناسب براى اين مهم، در نظر و انديشه رهبران تاريخ به اندازه اى عزيز و دلخواه بوده كه بر سر آن، همه ى ارزشهاى متعالى اخلاقى را لگدمال هواهاى نفسانى و خواهشهاى جسمانى خويش مى كرده اند. ولى حكومت و فرمانروايى بر مردم در چشم و دل و انديشه ى امام حق، اگر براى خدا و در جهت احقاق حق و دفاع از حريم حقوق مردم نباشد، بى ارزش ترين و ناچيزترين جلوه از نمودهاى دنيا است. امام على "ع" كه درخشنده ترين چهره ى امامت حق است و به حق، امام حق همه ى پيشوايان حق تاريخ مى باشد، وظيفه ى امام حق را در ارتباط با حكومت و ولايت بر امور جارى امت، دفاع از حق و ستيز بى امان و بى پايان با باطل مى داند. اين حقيقت در گفتگوى آن حضرت با عبدالله بن عباس متجلى است، به سخن ابن عباس توجه كنيد: قال عبدالله بن عباس:

دخلت على اميرالمومنين على عليه السلام بذى قار و هو يخصف نعله، فقال لى:

ما قيمه هذه النعل؟ فقلت: لا قيمه لها، فقال عليه السلام:

و الله لهى احب الى من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع باطلا... [ نهج البلاغه فيض، خطبه 33. ]

'عبدالله بن عباس گفت:

روزى در ذى قار بر اميرالمومنين امام على "ع" وارد شدم، در حالى كه حضرت سرگرم تعمير كفش خود بود. هنگامى كه آن حضرت مرا ديد به من فرمود: اين كفش كهنه چقدر ارزش دارد؟ گفتم: هيچ ارزشى ندارد. امام "ع" فرمود:

به خدا سوگند، اين كفش را از حكومت بر شما بيشتر دوست دارم، مگر اينكه در سايه ى حكومت، اقامه ى حق كرده و يا باطلى را از ريشه براندازم'.

اميرالمومنين امام على "ع" عقيده دارد، امام حق كه عهده دار هدايت و تربيت امت اسلامى است، وظيفه دارد پيش از ارشاد و هدايت ديگران به تربيت و هدايت نفس خويش بپردازد. چرا كه در تربيت اسلامى مربى وظيفه دارد، مردم را با رفتار و كردار خود به خدا و تقوى و تربيت دعوت كند، پيش از آنكه زبان به هدايت و حمايت انسانها بگشايد. كلام حكمت بخش امام عليه السلام در اين رابطه خواندنى است، آنجا كه فرمود:

من نصب نفسه للناس اماما فعليه ان يبدا بتعليم نفسه قبل تعليم غيره، و ليكن تاديبه بسيرته قبل تاديبه بلسانه. و معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس و مودبهم. [ نهج البلاغه فيض، حكمت 70. ]

'هر كس بخواهد خود را امام و رهبر مردم قرار دهد، بايد پيش از اينكه به ديگران تعليم دهد، خود را آموزش بدهد. و چنين كسى قبل از اينكه مردم را با زبان ادب بياموزد، مى بايد با اخلاق و رفتار نيكوى خود آنها را ادب كند. و كسى كه آموزگار و مربى خود باشد، به احترام و تجليل سزاوارتر است از كسى كه معلم و مربى ديگران است'.

يكى ديگر از وظايف مهم و مسئوليتهاى خطير امام حق، قيام در جهت اقامه ى حدود و احكام الهى است. و امام حق موظف است كه فرامين خدا و اصول دين و احكام شريعت الهى را با زبانى نرم و گرم و با بيانى دلنشين و حكمت آموز، به مردم ابلاغ كند و آنان را در جهت سير و حركت به سوى خدا و فراگيرى دانش و حكمت يارى دهد. بخشى از اين وظايف در خطبه 104 نهج البلاغه چنين بيان شده است:

انه ليس على الامام الا ما حمل من امر ربه:

الابلاغ فى الموعظه و الاجتهاد فى النصيحه و الاحياء للسنه و اقامه الحدود على مستحقيها و اصدار السهمان على اهلها، فبادروا العلم من قبل تصويح نبته و من قبل ان تشغلوا بانفسكم عن مستشار العلم من عند اهله و انهوا غيركم عن المنكر و تناهوا عنه، فانما امرتم بالنهى بعد التناهى. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 104. ]

'همانا بر امام و پيشواى مسلمانان جز قيام به آنچه پروردگارش فرمان داده، كارى ديگر واجب نيست.

- ابلاغ فرامين الهى به مردم همراه با پند و اندرز.

- تلاش در جهت نصيحت، اندرز و موعظه ى مردم.

- احياء سنت حق.

- اجراى حدود شرعى در مورد كسانى كه سزاوار آن هستند.

- اعطاء نصيب و بهره ى هر كس به او.

اينها از وظايف امام حقى است، كه امامت مسلمانان را به عهده دارد. و در ادامه ى سخن امام "ع" فرمود: پيش از خشكيدن درخت دانش، در فراگيرى علم و حكمت شتاب كنيد و قبل از آنكه از فيض حضور دانشمندان محروم مانده و به خود سرگرم شويد، از آنها استفاده كنيد.

و كارهاى زشت و ناشايست را نهى كنيد و خودتان نيز از انجام آن پرهيز كنيد، زيرا شما فرمان داريد تا از منكر نهى كنيد، در حالى كه خود مرتكب آن نمى شويد'.

اقامه ى قسط و گسترش عدل در جامعه اسلامى و استقرار و حاكميت سنتهاى پيامبر خدا "ص" در حكومت اسلامى، از مسئوليتها و وظايف امام حق به شمار مى آيد. امام در جامعه ى اسلامى وظيفه دارد، كه در نهايت قدرت و با تمام توان در جهت محو و نابودى فرهنگ غلط و بدعتهاى ناشايست و جاهلانه ى مردم تلاش كند. بيان اين مسئوليتها در كلام امام عليه السلام تصريح شده، آنجا كه خطاب به عثمان بن عفان فرمود:

فاعلم ان افضل عباد الله عند الله امام عادل هدى و هدى، فاقام سنه معلومه و امات بدعه مجهوله. و ان السنن لنيره لها اعلام و ان البدع لظاهره لها اعلام... [ نهج البلاغه فيض، كلام 163. ]

'آگاه باش كه بهترين بندگان حق تعالى در پيشگاه او امام و رهبر دادگريست، كه خود هدايت يافته و ديگران را راه مى نمايد. امامى كه سنتهاى روشن و آشكار پيامبر اكرم "ص" را در جامعه بر پا و استوار كند و بدعتهاى جاهلانه و ناآشنا را از ميان بردارد. سنتها روشن و نشانه هاى آنها آشكار است و بدعتها نيز روشن و نشانه هاى آن هويدا است...'.

و در همين رابطه امام عليه السلام طلحه و زبير را مخاطب قرار داده و فرمود:

و الله ما كانت لى فى الخلافه رغبه و لا فى الولايه اربه و لكنكم دعوتمونى اليها و حملتمونى عليها، فلما افضت الى نظرت الى كتاب الله و ما وضع لنا و امرنا بالحكم به فاتبعته، و ما استن النبى "ص" فاقتديته، فلم احتج فى ذلك الى رايكما و لا راى غيركما و لا وقع حكم جهلته... [ نهج البلاغه فيض، كلام 196. ]

'به خدا سوگند، كه من رغبتى به خلافت و علاقه اى به زمامدارى شما نداشتم، ولى شما مرا به اين كار دعوت و به پذيرش آن وادار كرديد. و هنگامى كه خلافت به من رسيد، به كتاب خدا نگاه كردم و از آنچه براى ما تعيين كرده، و ما را به اجراى آن فرمان داده بود، پيروى كرده و به آنچه پيامبر خدا سنت قرار داده اقتدا كردم و در اين رابطه به انديشه و راى شما و غير شما نيازى نداشتم. و هيچ حكمى پيش آمد نكرده است كه نسبت به آن آگاه نباشم...'.

حقوق متقابل امام و امت

در بينش اسلامى و در سيره ى ائمه ى اطهار عليهم السلام، براى امام و امت حقوق متقابلى ذكر شده است. و در حقيقت امام امت اسلام بر عهده ى امت حقوق قطعى و حتمى دارد، كه رعايت و اداء آن از سوى امت، حق مسلم و حتمى امام است. و همچنين امت اسلامى نيز بر ذمه و عهده ى امام حق و رهبر جامعه ى اسلامى حقوقى دارد، كه امام موظف به رعايت آنها مى باشد. و حكومت اسلامى به اوج عزت و قدرت خود دست نمى يابد، مگر اينكه اين حقوق متقابل امام و امت در حد كمال خود، از هر دو سوى رعايت و اجرا شود.

امام على عليه السلام اين يگانه مظهر تام امامت حق و زيباترين چهره ى رهبرى و امامت در اسلام و جهان، به روزگار كوتاه امامت خود در تاريخ اسلام، حقوق متقابل و دو جانبه ى امام و امت را با زبانى ساده و روشن، بدور از ترفندهاى سياسى و بازيها و تظاهرهاى ديپلماسى، در نهايت صداقت و صراحت براى امت اسلام و همه ى مردم آزاده و حقيقت جوى و عدالت طلب بيان و تقرير فرموده است. خطبه، خطبه ى نهج البلاغه بازگوى اين حقوق دو جانبه ى امام و امت است كه در ذيل به نمونه هايى از اين حقوق اشاره مى شود:

ايها الناس ان لى عليكم حقا و لكم على حق:

فاما حقكم على فالنصيحه لكم و توفير فيئكم عليكم و تعليمكم كيلا تجهلوا و تاديبكم كيما تعلموا و اما حقى عليكم فالو فاء بالبيعه و النصيحه فى المشهد و المغيب و الاجابه حين ادعوكم و الطاعه حين امركم. [ نهج البلاغه فيض، خطبه 34. ]

'اى مردم! شما را بر عهده ى من حقى و مرا نيز بر شما حقى است. حقى كه شما به من داريد اينستكه:

- شما را موعظه كرده و پند و اندرز داده و هدايت كنم،

- و غنايم و بهره هاى شما را به تساوى در ميان شما تقسيم كنم.

- شما را آموزش داده تا از نادانى برهانم،

- و آداب و احكام دين را به شما بياموزم.

و اما حقى كه من بر شما دارم اينستكه:

- بر بيعت و پيمان با من پايدار باشيد،

- در پيدا و پنهان نسبت به من خلوص نيت داشته باشيد.

- هرگاه شما را بخوانم، پاسخ مثبت داده و مرا اجابت كنيد،

- و هنگامى كه به شما فرمان مى دهم، از فرمان من اطاعت كنيد'.

و اعظم ما افترض سبحانه من تلك الحقوق حق الوالى على الرعيه و حق الرعيه على الوالى فريضه فرضها الله سبحانه لكل على كل، فجعلها نظاما لالفتهم و عزا لدينهم. فليست تصلح الرعيه الا بصلاح الولاه و لا تصلح الولاه الا باستقامه الرعيه. فاذا ادت الرعيه الى الوالى حقه و ادى الوالى اليها حقها عز الحق بينهم و قامت مناهج الدين و اعتدلت معالم العدل و جرت على اذلالها السنن. فصلح بذلك الزمان و طمع فى بقاء الدوله، و يئست مطامع الاعداء... [ نهج البلاغه فيض، خطبه 207. ] 'و از بزرگترين حقوقى كه خداى سبحان واجب فرموده، حق امام بر مردم و حق مردم بر امام است. و اين حق را خداى متعال بر هر دو گروه، يعنى بر ائمه و مردم نسبت به يكديگر واجب كرده است. و خداى سبحان رعايت اين حقوق متقابل را وسيله ى نظم و محبت ايشان نسبت به يكديگر و باعث عزت و قدرت دين آنها قرار داده است. بنابراين وضع مردم اصلاح نمى شود و سامان نمى يابد، مگر به اصلاح رهبران و رهبران اصلاح نمى شوند، مگر به پايدارى مردم در اجراى فرامين ايشان. و اگر مردم حق رهبران و رهبران حق مردم را رعايت كنند:

حق در ميان آنها عزيز، راه دين هموار، نشانه هاى عدالت بر پا و سنتها در مواضع و جايگاههاى خود استوار مى شود. و در نتيجه روزگار اصلاح شده و به پايدارى دولت اميد مى رود و طمع دشمنان به ياس تبديل خواهد شد...'.

در رابطه با حقوق متقابل امام و مردم امام على عليه السلام، در نامه اى به فرماندهان سپاه خود نوشت:

اما بعد فان حقا على الوالى ان لايغيره على رعيته فضل ناله و لا طول خص به و ان يزيده ما قسم الله له من نعمه دنوا من عباده و عطفا على اخوانه.

الا و ان لكم عندى ان لا احتجز دونكم سرا الا فى حرب و لا اطوى دونكم امرا الا فى حكم و لا اوخر لكم حقا عن محله و لا اقف به دون مقطعه و ان تكونوا عندى فى الحق سواء، فاذا فعلت ذلك و جبت لله عليكم النعمه ولى عليكم الطاعه و ان لا تنكصوا عن دعوه و لاتفرطوا فى صلاح و ان تخوضوا الغمرات الى الحق. فان انتم لم تستقيموا لى على ذلك لم يكن احد اهون على ممن اعوج منكم، ثم اعظم له العقوبه و لا يجد عندى فيها رخصه، فخذوا هذا من امرائكم و اعطوهم من انفسكم ما يصلح الله به امركم. [ نهج البلاغه فيض، كتاب 50. ]

'اما بعد، بر هر والى و فرماندهى فرض است، كه به سبب برترى مقامى كه يافته و يا به دليل نعمتهاى فراوانى كه به آنها مخصوص شده، رفتار خود را در رابطه با مردم تغيير ندهد. و به پاس نعمتهايى كه خدا نصيب او فرموده به بندگان خدا بيشتر نزديك شود و نسبت به برادران دينى خود عاطفه و محبت داشته باشد. آگاه باشيد كه حق شما بر من اينستكه:

- هيچ رازى را جز درباره ى جنگ از شما پنهان نكنم.

- هيچ كارى را بى مشورت شما، مگر به حكم شرع انجام ندهم.

- در احقاق حق شما كوتاهى نكنم و تا آن حق را به شما نرسانم از پاى ننشينم.

و نيز از حقوق شما بر عهده ى من اينستكه:

- همه ى شما در رابطه با حق نزد من مساوى هستيد. و اگر رفتار من با شما بر اين اساس باشد، بر خداى بزرگ است، كه نعمت خويش را بر شما تمام كند. و هرگاه برخورد من با شما اينگونه باشد، حق من بر شما اينستكه:

- همه ى شما در رابطه با حق نزد من مساوى هستيد. و اگر رفتار من با شما بر ايناساس باشد، برخداى بزرگ است، كه نعمت خويش را بر شما تمام كند. و هر گاه بر خورد من با شما اينگونه باشد، حق من بر شما اين اينستكه:

- هر گاه شما را فراخوانم، درنگ نكنيد.

- از اجراى فرمان من سرير نتابيد. - در كارى كه انجام آن را صلاح بدانم، كوتاهى نكنيد.

- در سختيهاى راه حق فرو رويد. "براى دستيابى به حق سختيهاى راه آن را تحمل كنيد".

و اگر شما به وظيفه ى خود عمل نكنيد، فردى كه كجروى كرده در نظر من پست ترين است. و او را به كيفرى شديد، عقوبت مى كنم، و براى او از كيفر من راه گريزى نخواهد بود.

و شما نيز از فرماندهان زير دست خود همين گونه پيمان بگيريد. و با آنها چنان رفتار كنيد، كه خداى بزرگ كار شما را اصلاح كند'.

و سرانجام در رابطه با حقى كه امام بر عهده ى ملت و امت بر عهده ى امام دارد، در پايان نامه اى كه به يكى از ماموران دريافت ماليات و صدقات مى نويسد، پس از آنكه او را به تقواى الهى و امانتدارى و صداقت در عمل فرمان مى دهد، وى را از خيانت به امام امت اسلامى نهى كرده و مى فرمايد:

و ان اعظم الخيانه خيانه الامه و افظع الغش غش الائمه. [ نهج البلاغه فيض، ص 884. ]

'بزرگترين خيانتها، خيانت به امت و زشت ترين نابكاريها، ناخالصى و نفاق و خيانت به امامان است'.

سيماى عترت پيامبر در كلام امام على

امام شناسى و معرفت ائمه ى اطهار عليهم السلام، يكى از اساسى ترين و مهمترين تكاليف بندگان خدا است. شناخت امام به اندازه اى داراى اهميت و اعتبار است، كه مى توان گفت بدون معرفت امام، شناخت خداى سبحان ممكن نيست. و در حقيقت امام شناسى و معرفت ائمه ى اطهار "ع" از عترت مطهر رسول الله "ص"، پايه و اساس خداشناسى است. اين سخن حقيقى انكار ناپذير است، كه از زبان خداشناس ترين انسانها سيدالشهداء امام حسين "ع" صادر شده است. به اين روايت از فرموده ى امام صادق "ع" توجه كنيد:

عن ابى عبدالله "ع" قال:

خرج الحسين "ع" ذات يوم على اصحابه، فقال بعد الحمد لله عز و جل و الصلوه على محمد رسوله "ص": يا ايها الناس، ان الله و الله ما خلق العباد الا ليعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عباده من سواه. فقال له رجل:

بابى انت و امى يا بن رسول الله، ما معرفه الله؟ قال:

معرفه اهل كل زمان امامهم الذى يجب عليهم طاعته. [ آثار الصادقين، ج 1، ص 179 به نقل از بحارالانوار، ج 23، ص 93. ]

'امام جعفر صادق عليه السلام فرمود:

حضرت امام حسين"ع" روزى بر يارانش وارد شد و پس از ستايش حضرت پروردگار و درود بر پيامبر اكرم "ص" و خاندان وى فرمود:

اى مردم! سوگند به خدا كه پروردگار بندگانش را نيافريد، مگر آنكه او را بشناسند. و هنگامى كه او را شناختند، او را پرستش و عبادت كنند. و زمانى كه او را پرستيدند، از پرستش غير او بى نياز شوند. در اين هنگام مردى عرض كرد:

اى فرزند رسول خدا! پدر و مادرم فداى تو باد، معرفت و شناخت خدا چيست؟

امام عليه السلام فرمود:

معرفت خدا اينستكه مردم هر عصر و زمانى امام و رهبر دوران خود را شناسائى كرده و فرمان بردارى و پيروى او را واجب و لازم بدانند'.

به فرموده ى امام حسين سيدالشهداء "ع"، معرفت امام و شناخت و عرفان مقام والاى امامت، پهلو به پهلوى معرفت حق تعالى مى زند و به بيان ديگر معرفت هر يك لازمه ى شناخت و عرفان ديگرى است. بر اساس اين حقيقت غير قابل انكار، معرفت امام و شناخت صحيح و حقيقى ائمه ى اطهار از ضروريات دين است. و در مكتب امام شناسى چه كسى شايسته تر و بايسته تر از اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام است، تا به شيفتگان امامت و عاشقان ولايت، راه معرفت امام معصوم را بياموزد؟ مولاى موحدان و امام پرهيزگاران حضرت على بن ابيطالب روحى له الفداء، پدر امامان معصوم و به فرموده ى رسول الله "ص" امام و وصى پيامبر اكرم "ص" مى باشد، آنجا كه فرمود:

على امام كل مومن بعدى. [ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 281. ]

'على "ع" پس از من امام و پيشواى همه ى ايمان آورندگان به خدا است'.

و به تصريح حتمى رسول الله "ص"، كه زبانش منطق گوياى وحى و حق است، امام على "ع" همواره با حق و حق هميشه با على "ع" است، آنجا كه فرمود:

الحق مع على و على مع الحق، يزول الحق مع على حيث زال. [ آثار الصادقين، ج 1، ص 202. ]

'حق با على است و على با حق است. حق تباه و نابود شود، هرگاه كه حق او تباه شود'.

در رابطه با شناخت امام و معرفت نسبت به پايگاه والاى امامت، گوش جان به سخنان آن امام همام مى سپاريم، تا ائمه ى اطهار "ع" از عترت مطهر پيامبر خدا را براى ما معرفى كند، باشد كه از اين رهگذر دلهاى اهل ولايت و معتقدان به امامت عترت رسول الله "ص" به فروغ بى پايان معرفت اوصياء پيامبر خدا، روشن و تابنده شود.

امام على "ع" در ارتباط با معرفت امامان دين و اوصياء معصوم رسول الله "ص" فرمود:

... و انما الائمه قوام الله على خلقه و عرفاوه على عباده، لا يدخل الجنه الا من عرفهم و عرفوه و لا يدخل النار الا من انكرهم و انكروه... [ نهج البلاغه فيض، خطبه 152. ]

'.... همانا امامان از جانب خدا تدبيركننده ى كار مردمانند و كارگزاران بندگانند. كسى به بهشت نرود جز آنكه آنان را شناخته باشد و آنها او را شناخته باشند و به دوزخ در نشود، جز آنكه منكر آنان باشد و آنان وى را نپذيرفته باشند'.

نكته مهم و شايان توجه در بيان امام "ع" پيرامون مقام و شخصيت ملكوتى ائمه ى اطهار "ع"، اينكه شرط ورود هر مومنى به بهشت، عرفان و شناخت مقام معظم امام معصوم است. و بى هيچ گمانى روشن است كه معرفت امام تنها شناخت نام و نسبت و زمان تولد و شهادت و مدت امامت امام نيست. بلكه مقصود از معرفت امام كه شرط ورود به بهشت ذكر شده، عبارت از عرفان حقيقى امام و معرفت كامل نسبت به مقام قدسى و ملكوتى آن بزرگوار است.

معرفت نسبت به ائمه ى اطهار هنگامى حاصل مى شود، كه آنان را خليفه ى خدا و اوصياء رسول الله "ص" در زمين بدانيم و اطاعت فرمان ايشان را بر خود واجب دانسته و حقايق قرآنى و علوم و معارف اسلامى را همراه با احكام شريعت، از زبان و سيره ى زندگانى ايشان بياموزيم.

معرفت نسبت به اهل بيت رسول الله "ص" عبارتست از اينكه امامت و ولايت الهى ايشان را با دل و جان بپذيريم و در همه ى شئون حيات تابع محض و مطيع مطلق فرمان ايشان باشيم. و ايمان و اقرار داشته باشيم كه ايشان در تصرف به جان و مال و هستى و حيات ما، از خود ما سزاوارتر و شايسته ترند و اين شرط اساسى پذيرش امامت آنان و حقى است كه خداى متعال براى آنان تشريع فرموده است.

معرفت ائمه ى اطهار عليهم السلام عبارت از اينستكه، ايمان داشته باشيم آنها واسطه ى فيض ميان خدا و خلق اويند و هستى عالم به وجود ايشان قائم است و محبت خالصانه ى آنها بر ما فرض و بيزارى از دشمنان ايشان بر ما واجب مى باشد. و نيز ايمان داشته باشيم كه ائمه ى اطهار "ع" به اذن و فرمان الهى، قدرت تصرف در همه ى عوالم ملك و ملكوت را دارند. چنين معرفتى شرط ورود به بهشت است.

نكته ى مهم و قابل توجه ديگرى كه در بيان امام "ع" سزاوار دقت و تامل است، اينكه عدم عرفان و شناخت حقيقى ائمه ى معصومين از يك سو و از سوى ديگر عدم پذيرش ائمه ى اطهار "ع" از پيروان خود، باعث سقوط شيعيانشان در جهنم مى شود. از اين بيان چنين استفاده مى شود كه:

1- پيروان و مومنان به امامت و ولايت ائمه ى معصومين عليهم السلام، اگر داراى معرفت كامل نسبت به پيشوايان دينى نباشند، و اگر ائمه ى اطهار عليهم السلام پيروان خود را نپذيرند و ايشان را به عنوان ياران و رهروان صادق خود نشناسند، هر آينه سقوط در دوزخ براى ايشان قطعى و حتمى است.

2- شرط حتمى براى ورود پيروان عترت پيامبر "ص" به بهشت و نجات ايشان از عذاب الهى و سقوط در جهنم، عرفان و شناخت صحيح و ايمان و معرفت كامل نسبت به اهل بيت رسول الله "ص" است.

كميل بن زياد نخعى از ياران با وفاى اميرالمومنين على عليه السلام مى گويد:

روزى امام عليه السلام دست مرا گرفت و از شهر بيرون برد. هنگامى كه به صحرا رسيديم، آهى سوزان از سينه مباركش بركشيد و با من درباره ى مردم و شخصيت دانشمندان و ارزش علم، سخن گفت، تا آنجا كه در ادامه ى گفتارش به توصيف و بيان شخصيت و عظمت امام معصوم هر عصر از سلاله ى پاك پيامبر "ص" پرداخت و چنين فرمود:

اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجه، اما ظاهرا مشهورا و اما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله و بيناته و كم ذا و اين؟

اولئك- و الله- الاقلون عددا و الاعظمون عند الله قدرا، يحفظ الله بهم حججه و بيناته حتى يودعوها نظراءهم و يزرعوها فى قلوب اشباههم. هجم بهم العلم على حقيقه البصيره و باشروا روح اليقين و استلانوا ما استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلى. اولئك خلفاء الله فى ارضه و الدعاه الى دينه. آه، آه شوقا الى رويتهم. [ نهج البلاغه فيض، حكمت 139. ]

'آرى زمين از كسى كه با حجت و دليل دين خدا را بر پاى دارد، خالى نمى ماند. آن كس يا آشكار و مشهور است و يا دست ستم او را پوشيده و پنهان ساخته تا حجتها و دليلهاى روشن خدا از ميان نرود. اينان چند نفر مى باشند و كجا هستند؟

به خدا سوگند، كه اينها در شماره اندكند، ولى در پيشگاه خداى سبحان مقامى رفيع و منزلتى عظيم دارند. حق تعالى به وسيله ى ايشان حجتها و دلايل روشن خود را حفظ مى كند، تا آنها نيز- حجتها و بينات الهى را- به ديگران سپارند و در دلهاى افرادى مانند خود جاى دهند.

دانش و حكمت، با بصيرت حقيقى آنان را فرا گرفته و با آرامش و يقين كامل آن علوم را بكار مى برند. و آنچه بر صاحبان نعمت دشوار

مى آيد، براى ايشان آسان است. و به آنچه نادانان از آن مى هراسند، اينان سخت مانوس و وابسته اند.

اينان با بدنهاشان در دنيا زندگى مى كنند، ولى ارواح آنها به جايگاهى بس رفيع و اعلا وابسته است. آنها جانشينان "خلفاء" خدا در زمين و دعوت كنندگان مردم به دين او مى باشند.

آه، آه كه به ديدار آنها چقدر شيفته و آرزومندم'.