بخش سوم سلوك و عبادت
عبادت در اسلام عبادت و پرستش خداوند يكتا و ترك پرستش هر موجود ديگر , يكى ازاصول
تعليمات پيامبران الهى است , تعليمات هيچ پيامبرى از عبادت خالىنبوده است .
چنانكه مى دانيم در ديانت مقدسه اسلام نيز عبادت سر لوحه همه تعليمات است , چيزى كه
هست در اسلام عبادت به صورت يك سلسله تعليمات جدا اززندگى كه صرفا به دنياى ديگر
تعلق داشته باشد وجود ندارد , عبادات اسلامىبا فلسفه هاى زندگى توام است و در متن
زندگى واقع است .
گذشته از اينكه برخى عبادات اسلامى به صورت مشترك و همكارى دسته جمعىصورت مى گيرد ,
اسلام به عبادتهاى فردى نيز آنچنان شكل داده است كه متضمن انجام پاره اى از وظايف
زندگى است , مثلا نماز كه مظهر كامل اظهارعبوديت است چنان در اسلام شكل خاص يافته
است كه حتى فردى كه مى خواهد در گوشه خلوت به تنهائى نماز بخواند خود به خود به
انجام پاره اى از وظائف اخلاقىو اجتماعى از قبيل نظافت , احترام به حقوق ديگران ,
وقت شناسى , جهت شناسى , ضبط احساسات , اعلام صلح و سلم با بندگان شايسته خدا و
غيره مقيد مى گردد .
از نظر اسلام هر كار خير و مفيدى اگر با انگيزه پاك خدائى توام باشدعبادت است ,
لهذا درس خواندن , كار و كسب كردن , فعاليت اجتماعىكردن اگر لله و فى الله باشد
عبادت است .
در عين حال , اسلام نيز پاره اى تعليمات دارد كه فقط براى انجام مراسمعبادت وضع شده
است از قبيل نماز و روزه و اين خود فلسفه اى خاص دارد .
درجات عبادتها
تلقى افراد از عبادت يكسان نيست , متفاوت است . از نظر برخى افرادعبادت نوعى معامله
و معاوضه و مبادله كار و مزد است , كار فروشى و مزدبگيرى است , همانطور كه يك كارگر
, روزانه نيروى كار خود را براى يك كارفرما مصرف مى كند و مزد مى گيرد , عابد نيز
براى خدا زحمت مى كشد و خمو راست مى شود و طبعا مزدى طلب مى كند كه البته آن مزد در
جهان ديگر بهاو داده خواهد شد .
و همانطور كه فائده كار براى كارگر در مزدى كه از كارفرما مى گيرد خلاصهمى شود و
اگر مزدى در كار نباشد نيرويش به هدر رفته است فائده عبادت عابد نيز , از نظر
اينگروه , همان مزد و اجرى است كه در جهان ديگر به او به صورت يك سلسله كالاهاى
مادى پرداخت مى شود .
و اما اينكه هر كار فرما كه مزدى مى دهد به خاطر بهره اى است كه از كاركارگر مى برد
و كارفرماى ملك و ملكوت چه بهره اى مى تواند از كار بندهضعيف و ناتوان خود ببرد و
هم اينكه فرضا اجر و مزد از جانب آن كارفرماىبزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گيرد ,
پس چرا اين تفضل بدون صرف مقدارى انرژى كار به او داده نمى شود , مساله اى است كه
براى اين چنين عابدهائى هرگز مطرح نيست .
از نظر اينگونه افراد تار و پود عبادت همين اعمال بدنى و حركات محسوس ظاهرى است كه
به وسيله زبان و ساير اعضاء بدن صورت مى گيرد .
اين يك نوع تلقى است از عبادت كه البته عاميانه و جاهلانه است , وبه تعبير بوعلى در
نمط نهم اشارات , خدانشناسانه است و تنها از مردمعامى و قاصر پذيرفته است .
تلقى ديگر از عبادت , تلقى عارفانه است , برحسب اين تلقى , مساله كارگر و كارفرما و
مزد به شكلى كه ميان كارگر و كارفرما متداول است مطرح نيست و نمى تواند مطرح باشد .
بر حسب اين تلقى , عبادت نردبان قرب است , معراج انسان است , تعالى روان است ,
پرواز روح است به سوى كانون نامرئى هستى , پرورش استعدادهاىروحى و ورزش نيروهاى
ملكوتى انسانى است , پيروزى روح بر بدن است ,عاليترين عكس العمل سپاسگزارانه انسان
است از پديد آورنده خلقت ,اظهار شيفتگى و عشق انسان است به كامل مطلق و جميل على
الاطلاق , و بالاخرهسلوك و سير الى الله است .
برحسب اين تلقى , عبادت پيكرى دارد و روحى , ظاهرى دارد و معينى ,آنچه بوسيله زبان
و ساير اعضاء بدن انجام مى شود پيكره و قالب و ظاهرعبادت است , روح و معنى عبادت
چيز ديگر است , روح عبادت وابستگىكامل دارد به مفهومى كه عابد از عبادت دارد و به
نوع تلقى او از عبادت و به انگيزه اى كه او را به عبادت برانگيخته است و به بهره و
حظى كه ازعبادت عملا مى برد و اينكه عبادت تا چه اندازه سلوك الى الله و گامبرداشتن
در بساط قرب باشد .
تلقى نهج البلاغه از عبادت
تلقى نهج البلاغه از عبادت چگونه است ؟ تلقى نهج البلاغه از عبادت ,تلقى عارفانه
است , بلكه سرچشمه و الهام بخش تلقى هاى عارفانه ازعبادتها در جهان اسلام , پس از
قرآن مجيد و سنت رسول اكرم , كلمات علىو عبادتهاى عارفانه على است .
چنانكه مى دانيم , يكى از وجهه هاى عالى و دور پرواز ادبيات اسلامى , چهدر عربى و
چه در فارسى , وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان است با ذات احديت . انديشه هاى
نازك وظريفى به عنوان خطابه , دعا , تمثيل , كنايه , به صورت نثر و يا نظم دراين
زمينه به وجود آمده است كه راستى تحسين آميز و اعجاب انگيز است .
با مقايسه با انديشه هاى ما قبل اسلام در قلمرو كشورهاى اسلامى مى توانفهميد كه
اسلام چه جهش عظيمى در انديشه ها در جهت عمق و وسعت و لطف ورقت به وجود آورده است ,
اسلام از مردمى كه بت يا انسان و يا آتش رامى پرستيدند و بر اثر كوتاهى انديشه
مجسمه هاى ساخته دست خود را معبود خودقرار مى دادند و يا خداى لايزال را در حد پدر
يك انسان تنزل مى دادند واحيانا پدر و پسر را يكى مى دانستند و يا رسما اهورامزدا
را مجسممى دانستند و مجسمه اشرا همه جا نصب مى كردند , مردمى ساخت كه مجردترينمعانى
و رقيقترين انديشه ها و لطيف ترين افكار و عاليترين تصورات را درمغز خود جاى دادند
.
چطور شد كه يك مرتبه انديشه ها عوض شد , منطق ها تغيير كرد , افكار اوجگرفت ,
احساسات رقت يافت و متعالى شد و ارزشها دگرگون گشت ؟
(سبعه معلقه) و (نهج البلاغه) دو نسل متوالى هستند , هر دو نسلنمونه فصاحت و بلاغت
اند , اما از نظر محتوى تفاوت از زمين تا آسماناست . در آن يكى هر چه هست وصف اسب
است و نيزه و شتر و شبيخون و چشمو ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد , و در اين يكى
عاليترين مفاهيم انسانى .
اكنون براى اينكه نوع تلقى ( نهج البلاغه) از عبادت روشن شود به ذكرنمونه هائى از
كلمات ( على) مى پردازيم و سخن خود را با جمله اى آغازمى كنيم كه درباره تفاوت
تلقيهاى مردم از عبادت گفته شده است .
عبادت آزادگان
ان قوما عبدوا الله رغبه فتلك عباده التجار , و ان قوما عبدوا اللهرهبه فتلك عباده
العبيد, و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عباده الاحرار(
1 ) .
همانا گروهى خدايرا به انگيزه مى پرستند , اين عبادت تجارت پيشگان است , و گروهى او
را از ترس مى پرستند , اين عبادت برده صفتاناست , و گروهى او را براى آنكه او را
سپاسگزارى كرده باشند مى پرستند ,اين عبادت آزادگان است .
لو لم يتوعد الله على معصيته لكان يجب ان لا يعصى شكرا لنعمته فرضاخداوند كيفرى
براى نافرمانى معين نكرده بود , سپاسگزارى ايجاب مى كرد كهفرمانش تمرد نشود .
از كلمات آن حضرت است :
الهى ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنتك بل وجدتك اهلاللعباده
فعبدتك ( 2 ) .
من تو را به خاطر بيم از كيفرت و يا به خاطر طمع در بهشتت پرستش نكرده ام , من تو
را بدان جهت پرستش كردم كه شايسته پرستش يافتم .
ياد حق ريشه همه آثار معنوى اخلاقى و اجتماعى كه در عبادت است در يك چيز است : ياد
حق و غير او را از ياد بردن . قرآنكريم در يك جا به اثر تربيتى و جنبه تقويتى روحى
عبادت اشاره مى كند ومى گويد : ( نماز از كار بد و زشت باز مى دارد) و در جاى ديگر
مى گويد :( نماز را براى اينكه به ياد من باشى به پادار) اشاره به اينكه انسانكه
نماز مى خواند و در ياد خدا است همواره در ياد دارد كه ذات دانا وبينائى مراقب او
است و فراموش نمى كند كه خودش بنده است .
ذكر خدا و ياد خدا كه هدف عبادت است , دل را جلا مى دهد و صفا مى بخشدو آنرا آماده
تجليات الهى قرار مى دهد , على درباره ياد حق كه روح عبادت است چنين مى فرمايد :
ان الله تعالى جعل الذكر جلاء للقلوب , تسمع به بعد الوقره و تبصر بهبعد
العشوه و تنقاد به المعائده و ما برح لله عزت آلائه فى البرهه بعدالبرهه و فى ازمان
الفترات رجال ناجاهم فى فكرهم وكلمهم فى ذات عقولهم( 3
) .
خداوند ياد خود را صيقل دلها قرار داده است , دلها بدين وسيله از پسكرى , شنوا و از
پس نابينائى , بينا و از پس سركشى و عناد , راممى گردند , همواره چنين بوده و هست
كه خداوند متعال در هر برهه ئى از زمانو در زمانهائى كه پيامبرى در ميان مردم نبوده
است بندگانى داشته و داردكه در سر ضمير آنها با آنها راز مى گويد و از راه
عقلهايشان با آنان تكلممى كند .
در اين كلمات خاصيت عجيب و تاثير شگرف ياد حق در دلها بيان شدهاست تا جائى كه دل
قابل الهامگيرى و مكالمه با خدا مى گردد .
حالات و مقامات :
در همين خطبه حالات و مقامات و كرامتهائى كه براى اهل معنى در پرتوعبادت رخ مى دهد
توضيح داده شده است , از آن جمله مى فرمايد :
قد حفت بهم الملائكه و تنزلت عليهم السكينه و فتحت لهم ابواب السماء و
اعدت لهم مقاعد الكرامات فى مقام اطلع الله عليهم فرضى سعيهمو حمد مقامهم يتنسمون
بدعائه روح التجاوز . . .
فرشتگان آنان را در ميان گرفته اند , آرامش برايشان فرود آمده است ,درهاى ملكوت بر
روى آنان گشوده شده است , جايگاه الطاف بى پايان الهىبراى شان آماده گشته است ,
خداوند متعال مقام و درجه آنان را كه بوسيلهبندگى به دست آورده اند ديده و عملشان
را پسنديده و مقامشان را ستودهاست , آنگاه كه خداوند را مى خوانند بوى مغفرت و گذشت
الهى را استشمامو پس رفتن پرده هاى تاريك گناه را احساس مى كنند .
شب مردان خدا
از ديدگاه نهج البلاغه , دنياى عبادت دنياى ديگرى است , دنياى عبادت آكنده از لذت
است , لذتى كه با لذت دنياى سه بعدى مادى قابل مقايسه نيست . دنياى عبادت پر از
جوشش و جنبش و سير و سفر است اما سير و سفرى كه ( به مصر و عراق وشام) و يا هر شهر
ديگر زمينى منتهى نمى شود , به شهرى منتهى مى شود (كاو را نام نيست) دنياى عبادت شب
و روز ندارد , زيرا همه روشنائىاست , تيرگى و اندوه و كدورت ندارد , يكسره صفا و
خلوص است , از نظرنهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است كسى كه به اين دنيا پاگذارد
ونسيم جانبخش اين دنيا او را نوازش دهد , آن كس كه به اين دنيا گام نهدديگر اهميت
نمى دهد كه در دنياى ماده و جسم بر ديبا سر نهد يا بر خشت :
طوبى لنفس ادت الى ربها فرضها و عركت بجنبها بوسها و هجرت فىالليل غمضها
حتى اذا غلب الكرى عليها افترشت ارضها و توسدت كفها فىمعشر اسهر عيونهم خوف معادهم
و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم , و همهمت بذكر ربهم شفاههم و تقشعت بطول استغفارهم
ذنوبهم , اولئك حزب الله الاان حزب الله هم المفلحون .
( چه خوشبخت و سعادتمند است آنكه فرائض پروردگار خويش را انجاممى دهد , الله , يار
و حمد و قل هو الله , كار او است , رنجها وناراحتيها را , مانند سنگ آسيا دانه را ,
در زير پهلوى خود خورد مى كند .شب هنگام از خواب دورى مى گزيند و شب زنده دارى مى
نمايد , آنگاه كه سپاه خواب حمله مىآورد زمين را فرش و دست خود را بالش قرار مى دهد
,در گروهى است كه نگرانى روز بازگشت , خواب از چشمان شان ربوده ,پهلوهاشان از
خوابگاههاشان جا خالى مى كنند , لبهاشان به
ذكر پروردگارشان آهسته حركت مى كنند , ابر مظلم گناههايشان بر اثراستغفارهاى
مداومشان پس مى رود . آنانند حزب خدا , همانا آنانندرستگاران ! .
شب مردان خدا روز جهان افروز است |
روشنانرا به حقيقت شب ظلمانىنيست |
ترسيم چهره عبادت و عباد در نهج البلاغه
در فصل پيش طرز تلقى ( نهج البلاغه) از عبادت بيان شد , معلوم شدكه از نظر نهج
البلاغه , عبادت تنها انجام يك سلسله اعمال خشك و بى روحنيست . اعمال بدنى صورت و
پيكره عبادت است , روح و معنى چيز ديگراست , اعمال بدنى آنگاه زنده و جاندار است و
شايسته نام واقعى عبادت است كه با آن روح و معنى توام باشد . عبادت واقعى نوعى خروج
و انتقالاز دنياى سه بعدى و قدم نهادن در دنيائى ديگر است , دنيائى كه به نوبه خود
پر است از جوشش و جنبش , و از واردات قلبى و لذتهاى خاص به خود.
در نهج البلاغه مطالب مربوط به اهل سلوك و عبادت فراوان آمده است ,به عبارت ديگر :
ترسيمها از چهره عبادت و عبادت پيشگان شده است گاهىسيماى عباد و سلاك از نظر شب
زنده داريها , خوف و خشيتها , شوق و لذتها, سوز و گدازها , آه و ناله ها , تلاوت
قرآنها ترسيم و نقاشى شده است ,گاهى واردات قلبى و عنايات غيبى كه در پرتو عبادت و
مراقبه و جهادنفس نصيب شان مى گردد بيان شده است , گاهى تاثير عبادت از نظر ( گناه
زدائى( و محو آثار تيره گناهان مورد بحث قرار گرفته است , گاهى به اثر عبادت از نظر
درمانپاره اى از بيماريهاى اخلاقى و عقده هاى روانى اشاره شده است و گاهى ذكرىاز
لذتها و بهجت هاى خالص و بى شائبه و بى رقيب عباد و زهاد و سالكانراه به ميان آمده
است . :
شب زنده داريها
( اما الليل فصافون اقدامهم تالين لاجزاء القرآن يرتلونه ترتيلا يحزنون به
انفسهم و يستثيرون به دواء دائهم فاذا مروا بايه فيها تشويقركنوا اليها طمعا و
تطلعت نفوسهم اليها شوقا و ظنوا انها نصب اعينهم ,و اذا مروا بايه فيها تخويف اصغوا
اليها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفيرجهنم و شهيقها فى اصول آذانهم , فهم حانون على
اوساطهم , مفترشون لجباههمو اكفهم و ركبهم و اطراف اقدامهم يطلبون الى الله تعالى
فكاك رقابهم ,و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقياء ((4).
شبها پاهاى خود را براى عبادت جفت مى كنند , آيات قرآن را با آرامى وشمرده شمرده
تلاوت مى نمايند , با زمزمه آن آيات و دقت در معنى آنها غمىعارفانه در دل خود ايجاد
مى كنند و دواى دردهاى خويش را بدين وسيله ظاهرمى سازند , هر چه از زبان قرآن مى
شنوند مثل اينست كه به چشم مى بينند , هرگاه به آيه اى از آيات رحمت مى رسند بدان
طمع مى بندند و قلبشان از شوقلبريز مى گردد , چنين مى نمايد كه نصب العين آنها است
, و چون به آيه اىاز آيات قهر و غضب مى - رسند بدان گوش فرا مى دهند و مانند اينست
كه آهنگ بالا و پايين رفتن شعله هاى جهنم به گوششان مى رسد , كمرها را به عبادت خم
كرده پيشانيها وكف دستها و زانوها و سر انگشت پاها به خاك مى سايند و از خداوند
آزادىخويش را مى طلبند , همين ها كه چنين شب زنده دارى مى كنند و تا اين حدروح شان
به دنياى ديگر پيوسته است , روزها مردانى هستند اجتماعى , بردبار, دانا , نيك و
پارسا .
واردات قلبى
قد احيى , عقله و امات نفسه , حتى دق جليله و لطف غليظه و برق لهلامع كثير
البرق , فابان له الطريق و سلك به السبيل و تدافعته الابواب الى باب السلامه , و
ثبتت رجلاه بطمانينه بدنه فى قرار الامن و الراحه بمااستعمل قلبه و ارضى ربه
(5) .
: عقل خويش را زنده و نفس خويش را ميرانده است , تا آنجا كه ستبرى هاىبدن تبديل به
نازكى و خشونتهاى روح تبديل به نرمى شده است و برق پر نورىبر قلب او جهيده و راهرا
بر او روشن و او را به رهروى سوق داده است ,پيوسته از اين منزل به آن منزل برده شده
است تا به آخرين منزل كه منزلسلامت و بارانداز اقامت است رسيده و پاهايش همراه بدن
آرام او درقرارگاه امن و آسايش , ثابت ايستاده است اين همه به موجب اينست كه دل و
ضمير خود را به كار گرفته و پروردگار خويش راخوشنود ساخته است .
در اين جمله ها چنانكه مى بينيم سخن از زندگى ديگرى است كه زندگى عقل خوانده شده
است , سخن از مجاهده و ميراندن نفس اماره است , سخن ازرياضت بدن و روح است , سخن از
برقى است كه بر اثر مجاهده در دل سالك مى جهد و دنياى او را روشن مى كند , سخن از
منازل و مراحلى است كه يك روحمشتاق و سالك به ترتيب طى مى كند تا به منزل مقصود كه
آخرين حد سير وصعود معنوى بشر است مى رسد :
( يا ايها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه) (6)
.
سخن از طمانينه و آرامشى است كه نصيب قلب ناآرام و پراضطراب و پرظرفيت بشر در نهايت
امر مى گردد :
الا بذكر الله تطمئن القلوب (7) .
در خطبه 221 : اهتمام اين طبقه به زندگى دل چنين توصيف شده است :
( يرون اهل الدنيا ليعظمون موت اجسادهم و هم اشد اعظاما لموت قلوب احيائهم
) (8).
اهل دنيا مردن بدن خويش را بزرگ مى شمارند اما آنها براى مردن دلخودشان اهميت قائل
هستند و آن را بزرگتر مى شمارند .
خلسه ها و جذبه هائى كه روحهاى مستعد را مى ربايد و بدان سو مى كشد اينچنين بيان
شده است :
صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلى
(9) .
با دنيا و اهل دنيا با بدنهائى معاشرت كردند كه روحهاى آن بدنها بهبالاترين
جايگاهها پيوسته بود .
لولا الاجل الذى كتب لهم لم تستقر ارواحهم فى اجسادهم طرفه عينشوقا الى الثواب و
خوفا من العقاب (10) .
اگر اجل مقدر و محتوم آنها نبود روحهاى آنها در بدنهاشان يك چشم به همزدن باقى نمى
ماند از شدت عشق و شوق به كرامتهاى الهى و خوف از عقوبتهاىاو .
قد اخلص لله سبحانه فاستخلصه (11) .
او خود را و عمل خود را براى خدا خالص كرده است خداوند نيز به لطف وعنايت خاص خويش
, او را مخصوص خويش قرار داده است .
علوم افاضى و اشراقى كه در نتيجه تهذيب نفس و طى طريق عبوديت برقلب سالكان راه
سرازير مى شود و يقين جازمى كه نصيب آنان مى گردد اينچنين بيان شده است :
هجم بهم العلم على حقيقه البصيره و باشروا روح اليقين و استلانواما
استوعره المترفون و انسوا بما استوحش منه الجاهلون (12)
.
علمى كه بر پايه بينش كامل است بر قلبهاى آنان هجوم آورده است روحيقين را لمس كرده
اند , آنچه بر اهل تنعم سخت و دشوار است بر آنان نرمگشته است و با آن چيزى كه
جاهلان از آن دروحشتند انس گرفته اند .
گناه زدائى
از نظر تعليمات اسلامى , هر گناه اثرى تاريك كننده و كدورت آور بر دلآدمى باقى مى
گذارد و در نتيجه ميل و رغبت به كارهاى نيك و خدائى كاهشمى گيرد و رغبت به گناهان
ديگر افزايش مى يابد .
متقابلا عبادت و بندگى و در ياد خدا بودن وجدان مذهبى انسان را پرورشمى دهد , ميل و
رغبت به كار نيك را افزون مى كند و از ميل و رغبت به شرو فساد و گناه مى كاهد .
يعنى تيرگيهاى ناشى از گناهان را زايل مى گرداند وميل به خير و نيكى را جايگزين آن
مى سازد .
در نهج البلاغه خطبه اى هست كه درباره نماز زكوه و اداء امانت بحث كرده است . پس از
توصيه و تاكيدهائى درباره نماز , مى فرمايد :
و انها لتحت الذنوب حت الورق و تطلقها اطلاق الربق و شبهها رسول الله (ص) بالحمه
تكون على باب الرجل فهو يغتسل منها فى اليوم والليله خمس مرات فما عسى ان يبقى عليه
من الدرن ؟ (13) .
نماز گناهان را مانند برگ درخت مى ريزد و گردنها را از ريسمان گناهآزاد مى سازد ,
پيامبر خدا نماز را به چشمه آب گرم كه بر در خانه شخصباشد و روزى پنج نوبت خود را
در آن شستشو دهد تشبيه فرمود , آيا با چنين شستشوها چيزى از آلودگى بر بدن باقى مى
ماند ؟
درمان اخلاقى
در خطبه 196 پس از اشاره به پاره اى از اخلاق رذيله از قبيل سركشى , ظلم, كبر , مى
فرمايد :
و من ذلك ما حرس الله عباده المؤمنين بالصلوات و الزكوات ومجاهده الصيام فى
الايام المفروضات تسكينا لاطرافهم و تخشيعا لابصارهم وتذليلا لنفوسهم , و تخفيضا
لقلوبهم و ازاله للخيلاء عنهم .
چون بشر در معرض اين آفات اخلاقى و بيماريهاى روانى است خداوندبوسيله نمازها و
زكاتها و روزه ها بندگان مؤمن خود را از اين آفات حراست و نگهبانى كرد , اين عبادات
دستها و پاها را از گناه باز مى دارند ,چشمها را از خيرگى بازداشته به آنها خشوع مى
بخشند , نفوس را راممى گردانند , دلها را متواضع مى نمايند , و باد دماغ را زايل مى
سازند .
انس و لذت
اللهم انك آنس الانسين لاوليائك و احضرهم بالكفايه للمتوكلين عليك تشاهدهم فى
سرائرهم و تطلع عليهم فى ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهمفاسرارهم لك مكشوفه و قلوبهم
اليك ملهوفه , ان اوحشتهم الغربه آن سهم ذكرك و ان صبت عليهم المصائب لجاوا الى
الاستجاره بك (14) . :
پروردگارا تو از هر انيسى براى دوستانت انيسترى , و از همه آنها براىكسانى كه به تو
اعتماد كنند براى كارگزارى آماده ترى , آنان را در باطندل شان مشاهده مى كنى و در
اعماق ضميرشان بر حال آنان آگاهى و ميزانبصيرت و معرفتشان را مى دانى , رازهاى آنان
نزد تو آشكار است و دلهاىآنها در فراق تو بيتاب است . اگر تنهائى سبب وحشت آنان
گردد ياد تو مونس شان است و اگر سختيها بر آنان فرو ريزد به تو پناه مى برند .
( و ان للذكر لاهلا اخذوه عن الدنيا بدلا ) (15) .
همانا ياد خدا افراد شايسته اى دارد كه آن را به جاى همه نعمتهاى دنياانتخاب كرده
اند .
در خطبه 150 اشاره اى به مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف دارد ,و در آخر سخن
, گروهى را در آخرالزمان ياد مى كند كه شجاعت و حكمت وعبادت تواما در آنها گرد آمده
است , مى فرمايد :
ثم ليشحذن فيها قوم شحذ القين النصل . تجلى بالتنزيل ابصارهم , ويرمى
بالتفسير فى مسامعهم , و يغبقون كاس الحكمه بعد الصبوح ! .
گردند مى معرفت باده خوش سر و , نوشند شام صبح راهر حكمت پياپى جامهاى گردد القا آنان گوشهاى در قرآن توضيحمعانى تفسير شود برداشته هايشان ديده از پرده بوسيله برانمى تيز آهنگر دست پيكان مانند شوند داده صيقل گروهى سپس.
پىنوشتها:
1- نهج البلاغه , كلمات قصار , حكمت 237 .
2- نهج البلاغه , كلمات قصار , حكمت 290 .
3- خطبه 220 .
4- خطبه 191 .
5- خطبه 218 .
6- سوره انشقاق آيه 84 .
7- سوره رعد آيه 13 .
8- خطبه 228 .
9- حكمت 147 .
10- خطبه 191 .
11- خطبه 85 .
12- حكمت 147 .
13- خطبه 197 .
14- خطبه 225 .
15- خطبه 220 .