1- سـليـمـان كـتـانـى ، امـام عـلى مـشـعـلى و دژى
، تـرجـمـه جلال الدين فارسى ، ص 44.
2- آل عمران (3)، آيه 61.
3- رعد (13)، آيه 7.
4- بيّنة (98)، آيه 7.
5- مائده (5)، آيه 55.
6- محمد باقر مجلسى ، بحار الانوار، ج 18، ص 340.
7- همان ، ج 40، ص 52.
8- همان ، ج 40، ص 20.
9- همان ، ج 22، ص 487.
10- همان ، ج 22، ص 476.
11- همان ، ج 38، ص 100، ج 40، ص 52.
12- همان ، ج 36، ص 265.
13- در رقـم خـطـبـه ها 241 و در رقم نامه ها 78 و
در رقم كلمات قصار 488 و نيز آمده كه مبتنى بر نوع جمع بندى و اختلاف مصادر نهج
البلاغه است .
14- ر.ك : آغا بزرگ تهرانى ، الذريعه ، ج 14.
15- مرتضى مطهرى ، سيرى در نهج البلاغه ، ص 384.
16- خـطـيـب بـغـداد او مـديـنـة السـلام ، ج 6، ص
221، (بـه نقل از: منبع فوق ، ص 196).
17- محمد تقى جعفرى ، ترجمه و تفسير نهج البلاغه ،
ج 1، ص 3.
18- م . اكبر زاده ، على راز ناشناخته (برگرفته
از: صوت العدالة الانسانية ) ص 22 ـ 23.
19- همان ، ص 22 ـ 23.
20- جرج جرداق ، صوت العدالة الانسانية ( عليّ و
القوميّة الانسانية ) ص 22 ـ 23.
21- توماس كارلايل ، محمد المثل الاعلى ، ترجمه
محمد سباعى مصرى ، ص 34؛ جرج جرداق ، صوت العدالة الا نسانيّة (عليّ و القومية
العربية )، ص 1229؛ ترجمه فارسى از خليلى ، تحت عنوان : محمد در نظر ديگران ، ص 60.
22- صوت العدالة الانسانية ، ص 60.
23- 3 و 4. جـرج جـرداق ، صـوت العـدالة
الانـسـانـية (على والقومية العربية )، ص 1221 ـ 1222.
24-
25-Nestorius (خليفه قسطنطيه ).
26- Phosino (خليفه قسطنطنيه ).
27- Luther (مؤ سس فرقه پروتستانتيسم و پيشواى
انقلاب مذهبى در آلمان ).
28- جرج جرداق ، صوت العدالة الانسانية ، ص 1221 ـ
1222.
29- جرج جرداق ، صوت العدالة الانسانية (على و
حقوق الانسان )، ص 37.
30- جـرج جـرداق ، صـوت العـدالة الانسانية (على و
القومية العربية )، ص 1230 ـ 1232.
31- 1 و 2 و 3. جرج جرداق ، صوت العدالة الانسانية
(على و القومية العربية )، ص 1230 ـ 1232.
32-
33-
34- جرج جرداق ، صوت العدالة الانسانية (على
وسقراط)، ص 647.
35- امام خمينى ، وصيت نامه سياسى ـ الهى ، ص 13،
س 113؛ صحيفه نور، ج 21، ص 171.
36- امام خمينى ، صحيفه نور، ج 14، ص 224.
37- محمد دشتى ، ترجمه نهج البلاغه ، ص 15 (مقدمه
).
38- مـرتـضـى مـطـهـرى ، سـيـرى در نـهـج
البـلاغـه ، ص 361 (بـه نقل از: شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد).
39- همان ، ص 346 ـ 347.
40- همان ، ص 347.
41- همان ، ص 350.
42- مـحـمـد جـواد مـغـنـيـه ، بـه نـقـل از:
سـخـنـان عـلى (ع )، تـرجـمـه جـواد فاضل ، ص 18.
43- مرتضى مطهرى ، سيرى در نهج البلاغه ، ص 353.
44- محمد تقى جعفرى ، ترجمه و تفسير نهج البلاغه ،
ج 1، ص 3.
45- ابن ميثم بحرانى ، شرح نهج البلاغه ، ج 1، ص
80.
46- بيش تر آثار در باب سياست و حكومت ، بر محور
فرمان مبارك حضرت امير (ع ) بـه مـالك اشـتـر نـخـعـى اسـت ، كـه تـجـلّى ويـژگـى
هـا و خـصـوصـيـات يـك حكومت ايده آل مى باشد. از جمله اين آثار، مى توان به كتاب
هاى آئين كشور دارى از ديدگاه امام على (ع )، حـكـمت اصول سياسى اسلام ، نظام نامه
حكومت ، سياست و مديريت در نهج البلاغه و فرمان حكومتى پيرامون مديريت اشاره كرد كه
در آن ها ابتدا به تبيين شخصيت مالك اشتر نخعى پرداخته شده و در ادامه به مباحثى از
قبيل ويژگى هاى يك مدير و كاگزار، وظايف و هـشـدارهـا، تـاءكـيـد شـده است . تبيين
توصيفى طبقات اجتماعى و جايگاه و حقوق ايشان ، عوامل سقوط و انحطاط حكومت ، مديريت
صحيح نظام اسلامى و... با بيان هاى متعدد، تبيين و تـشـريـح شـده اسـت .
اصـول و شـيوه هاى حكومت اسلامى در نهج البلاغه ، مـجموعه اى از مقالات و
مباحث كنگره بين المللى نهج البلاغه است كه نگاهى به ويژگى هـاى دوران زمـامـدارى
امـا عـلى (ع )، سـيـاسـت از ديـدگـاه عـلى (ع )، اصـول چـهـارگـانـه حـكـومـت در
آيينه كلام على (ع )، پايه هاى حكومت در اسلام ، حكومت از ديـدگاه نهج البلاغه و
ضرورت وجود حكومت از ديدگاه نهج البلاغه ، محتواى اين كتاب را تـشـكـيـل مـى دهـد.
كـتـاب مـواضـع سـيـاسـى حـضـرت عـلى (ع ) در قـبـال مـخـالفـيـن ، نيز به تحليل
رفتارهاى حضرت (ع ) در دوران ولايت و امامت ايشان (از رحـلت رسـول مـكـرم اسـلام (ص
) تـا شـهـادت حـضـرت عـلى (ع )) در دو بـخش ، زمامدارى حـضـرت پـرداخـتـه اسـت .
اثـر ديـگـر، عـلى (ع ) مـظـلوم تـاريـخ (بـيـسـت و پـنـج سـال حـكـومـت ، پـنـج
سـال حـكـومـت ) اسـت كـه بـه تـحـليـل زنـدگـانـى حـضـرت ، قبل و در دوران حكومت
ايشان پرداخته ، و در بخش دوم ، ويژگى هاى حكومت ايشان ، سفارش هـا و هـشدارها به
كارگزاران را تشريح كرده است . تجلّى امامت تلاش ديگرى است كه با بـيـان گـزارش
گـونـه از حـوادث دوران حـكـومـت حـضرت ، موضوعات مهم اين دوران را از قبيل على (ع
) و كاگزاران ، سيره حضرت ، در امر به معروف و نهى از منكر، رعايت حقوق اهـل كـتـاب
، و جـنگ هاى حضرت ، گزينش كرده و در پايان ، به مظلوميت و شهادت حضرت پـرداخـتـه
اسـت . ويـژگـى كارگزاران و معرفى كارگزاران حكومتى حضرت ، در دوران حـكـومـت ،
مـحـتـواى كـتـاب سـيـمـاى كـارگـزاران عـلى بـن ابـى طالب اميرالمؤ منين (ع ) را
شـامـل مـى شـود كـه كـارگـزاران حـضـرت را در هـفـت گـروه ، استانداران و
فرمانداران ، كـارگـزاران بيت المال ، گرد آوران ماليات ، بازرسان ، قضات و كاتبان
و دبيرات ، و حـاجـبـان و دربـانـان ، تـقـسـيـم بـنـدى و تـشـريـح كـرده و در
ضـمـن ، بـه بـررسـى عـلل قـيـام مـردم عليه عثمان و چگونگى انتخاب حضرت پرداخته
است . نظرات سياسى در نـهـج البـلاغـه ، به صورت مختصر، به موضوعات سياست در عرف
استعمار، تفرقه و نـفاق ، نخستين جمهورى اسلامى ، خليفة اللّه و اميرالمؤ منين (ع )
اميرالمؤ منين ، وظايف ادارى مـقـام خلافت ، عدل و مساوات اسلامى و روش رهبرى ،
اشاره دارد و در بخش ديگر، به مباحث اداره كـشـور اسـلام ، تـقـسـيـمـات كـشـورى ،
امو مالى ، اداره پليس ، امور دفترى ، دستگاه عـدالت ، ارتـش اسـلام ، زن و
سـيـاسـت ، پـرداخـتـه اسـت . اصـول و راه هـاى رشـد، تـوسـعـه و كـمـال جـامـعـه
از ديـدگـاه دين ، و با استفاده از نهج البـلاغـه ، در كـتاب توسعه سياسى از ديدگاه
امام على (ع ) مورد بحث قرار گرفته و ضـمـن آن ، بـه تبيين اصولى هم چون عدالت
محورى ، شايسته سالارى ، نظارت مستمر و دقـيـق ، بـرابـرى در مـقـابـل قـانون ،
حاكميت گفتمان و پرهيز از خشونت ، تقدم اصلاحات داخـلى ، جـايـگـاه نـظاميان ، محور
بودن انسان در اقتصاد، مشاركت مردم در تصميم گيرى ، حقوق و وظايف مردم و جامعه ،
خرد ورزى و عم محورى و آزادى و وظايف حاكمان پرداخته است .
47- ر.ك : مـك آيـور، جـامـعـه و حـكومت ، ترجمه
ابراهيم على كنى ؛ آلموند، بيهنگام ، چـونـيور، رابرت جى مونت ، چار چوبى نظرى براى
بررسى سياست تطبيقى ، ترجمه عليرضا طيب ؛ رونالد چيلكوت ، نظريه هاى سياست مقايسه
اى ، ترجمه وحيد بزرگبى و عـليـرضـا طـيـب ؛ مـوريـس دورژه ، جـامـعـه شـنـاسـى
سـيـاسـى ، تـرجـمـه ابوالفضل قاضى .
48- ر.ك : مك آيور، جامعه و حكومت ، ترجمه ابراهيم
على كنى ، ص 377.
49-.put in
50-.put out
51- ر.ك : گـابـريـل .ا. آلمـونـد. جـى ،
بـيـنـگـهـام پاول ، چارچوبى نظرى براى سياست هاى تطبيقى ، ص 12 - 15.
52-.socialization -
53-.socialization political
54- ر.ك : مـك آيور، جامعه و حكومت ، ترجمه
ابراهيم على كنى ، ص 377.
55-.articulation interest
56-.aggregation interest
57-.making policy
58-.adjudication
59-.commnuication
60- مـوريـس دورژه ، جـامـعـه شـنـاسـى سـيـاسـى ،
تـرجـمـه ابوالفضل قاضى ، ص 293 و 294.
61- همان ، ص 358.
62- همان ، ص 373.
63- برگرفته از: آيور، مك ، ر.م ، جامعه و حكومت ،
ص 282 ـ 430.
64- دكـتـر سـيد مهدى الوانى ، تصميم گيرى و تعيين
خط مشى دولتى ، ص 22. مؤ لف كـتـاب ، پـس از بـيـان هجده تعريف از خط مشى هاى عمومى
حكومت از منابع مختلف ، اين تعريف را به عنوان جمع بندى مطرح مى كند. تعاريف
عبارتند از: 1. خط مسير و راهى كه انسان در پيش دارد. 2. تصميم ها و سياست هايى كه
به وسيله مراجع مختلف بخش عمومى ، از قبيل مجلس ، دولت و قوه قضاييه ، كه نماينده
حفظ منافع عمومى جامعه هستند، اتخاذ مى گـردد. 3. يـك سـلسـله اقـدامـات هدف دار كه
به وسيله يك فرد يا گروهى از افراد، كه قـدرت و مـشـروعـيـت خـط مـشـى گـذارى را
دارا بـاشـنـد، بـراى مـقـابـله و رفـع يـك مـشـكل عمومى شكل مى گيرد. 4. راه و روش
هايى كه راهنماى تصميم گيرندگان در جامعه اسـت . 5. سـيـاسـت هـاى كـلى كـه بـراى
هـمـاهـنگى و انسجام هدف هاى نظام موجود در جامعه اعـمـال مـى شود و بازتاب ارزش
هايى است كه جامعه و دولت بدان ها پاى بند هستند. 6. اصـولى كـه بـه تـصـمـيـم هـا
جـهـت مى دهد و موجب ارتباط و تداوم اقدامات مراجع تصميم گـيـرنـده مـى گـردد. 7.
ارزش هـايـى كـه پشتوانه اقدامات دولت و ديگر مراجع تصميم گـيـرنـده در جامعه قرار
مى گيرد. 8. مشخص كننده بايدها و نبايدها در جامعه و سازمان ها اسـت و مـعين مى كند
كه چه فعاليت ها و اقداماتى در بخش عمومى بايد انجام پذيرد و چه اقداماتى نبايد
انجام پذيرد. خط مشى بيانگر فرهنگ ، نظام اقتصادى و اولويت هاى مورد قـبـول
جـامـعـه اسـت . 9. اصولى كلى درباره هدف هاى نظام و مسؤ وليت هايى است كه هر بـخـش
بـايـد عـهـده دار گـردد. 10. وسـيـله اى براى تعيين اولويت ها در انجام دادن امور
و فـعـاليت در جامعه . 11. نتيجه و حاصل تصميم هاى سياسى مقامات بالاى جامعه ، در
مورد تخصيص و توزيع منابع و امكانات بخش عمومى است . 12. تبلور خواسته ها و
انتظارهاى بخش عمومى است كه در فرايند تصميم گيرى عمومى به صورت قوانين و مقررات
تجلى مـى كـنـنـد. 13. راه و رسـم ارادى و تـواءم بـا قـصد و نيت قبلى ، براى تعيين
خطوط كلى بـرنـامـه هـاى بـخـش عـمـومـى اسـت . بـديـن جـهـت ، آداب و رسـومـى كـه
جـامـعـه در طول زمان بدان ها خو گرفته و بر اساس آن ها رفتار مى كند، خط مشى عمومى
به شمار نـمـى آيـد. 14. قانون انتخاب راه و تصميم گيرى است . 15. راهنمايى است كه
چگونگى تـوجـيـه و تـفـسـيـر وظـايـف و نـحـوه انـجـام دادن آن هـا را در جـامـعـه
مـعـيـن مـى سازد. 16. تـشـكـل و يـك پـارچـگـى ارزش هـا در فـعـاليـت هـا و
اقـدامـات بـخـش عـمـومـى . 17. اصـول و مـوازينى كه اجزاى موجود در نظام كشور را
با هم هماهنگ مى سازد. 18. اصولى كـلى ه ارزش هـاى حـاكـم بـر جـامـعـه ، ايدئولوژى
و ساختار اجتماعى و سياسى موجود در كـشـور نشاءت گرفته ، به عنوان الگوى اصلح ؛ در
عملكردها و اقدامات جامعه به كار مى رون
65- همان ، ص 22.
66- همان ، ص 25.
67- ر.ك : سـيـد مـهدى الوانى ، تصميم گيرى و
تعيين خط مشى دولتى ، ص 137 ـ 147.
68- على نقى فيض الاسلام ، نهج البلاغه ، خ 3.
69- نهج البلاغه ، نامه 53.
70- نهج البلاغه ، خ 33.
71- 1 و2. نهج البلاغه ، خ 131.
72- هـمـين مطلب را حضرت (ع ) در كلام ديگرى مى
فرمايد: جَعَلَ اللّهُ سبحانه العـَدْلَ قواماً للا نام ، و
تَنزيهاً من المَظامِمِ و الا ثام اءو تسنيةً للا سلام و در جاى ديگر مى
فرمايد: بالعدل تَصْلُحُ الرَعيّةُ (ص 237).
73- سيد جلال الدين محدث ، شرح فارسى غرر و
دررآمدى ، ج 7 ص 236.
74- سيد جلال الدين محدث ، شرح فارسى غرر و
دررآمدى ، ج 7 ص 236.
75- سيد جلال الدين محدث ، شرح فارسى غرر و
دررآمدى ، ج 7 ص 236.
76- نهج البلاغه ، خ 86.
77- نهج البلاغه ، خ 86.
78- تـا جـايـى كـه دربـاره حـضـرت گـفـتـه شـده :
قـُتـِلَ فـي محرابه لشدَّةِ عَدْلِه (مرتضى مطهرى ، بيست گفتار، ص 3) و يا
ام هيثم نخعى از اصحاب امام
عـلى (ع ) و از مـفـاخـر زنـان شـاعـر شـيعه مى گويد: يُقيم
الحقّ لا يرتاب فيه ، و يـعـدل فـي العدى و الا قربينا؛ حق را بى هيچ ترديدى
بر پا مى دارد، و در ميان دشـمـنان و نزديكان ، به عدالت رفتار مى كند (سيد محسن
الامين العاملى اعيان الشيعه ، ج 3، ص 489).
79- ر.ك : نهج البلاغه ، خ 3 و نامه 63.
80- ر.ك : همان ، خ 136.
81- ر.ك : مـصـطـفـى دلشـاد تـهـرانـى ، حـكـومـت
حـكـمـت ، ص 82، (بـه نقل از: انساب الاشراف و مناقب خوارزمى ).
82- ر.ك : نهج البلاغه ، خ 131.
83- ر.ك : نهج البلاغه ، خ 105 (الحمد لِلّه الذي
شَرَعَ الا سلامَ، فَهَلَّ شَرائعَه لمن وَرَدَه ، و اءَعَزَّ اءركانَه على من
غالبَه ، فجَعَله اءمناً لمن عَلِقَهُ و سِلْماً لمن دَخَله ).
84- ر.ك : هـمـان ، نـامـه 53. (وَ اجـْعـَل لذَوي
الحـاجـاتِ مـنـك قـِسـماً تُفَرِّعُ لهم فيه شخصَك ...و تُقْعِدُ عنهم جُندَك و
اءعوانك مِنْ اءحراسِك و شُرَطِك حتى يُكَلّمَك مُتكَلِّمُهُمْ غيرَ مُتَتَعْتِع ).
85- ر.ك : همان ، خ 207. (فلا تكلّمونى بما تكلَّم
به الجبابرة ).
86- ر.ك : همان ، نامه 25، (و لاتُرَو عَنَّ
مُسلماً و لاتَجْتازَنَّ عليه كارِهاً...)؛ نامه 53، (ثُمَّ اسْتوْصِ بالتُجّارِ و
ذَوي الصِنّاعاتِ...).
87- ر.ك : هـمـان ، نامه 53، (ثُمَّ اخْتَرَ
لِلحُكُمِ بينَ النّاسِ اءَفضلَ رعيّتك في نَفسِك ...).
88- ر.ك : نهج البلاغه ، خ 27 (كه معروف به خطبه
جهاديه است و در زمانى ايراد شـد كـه يـاران مـعـاويـه بـا حـمـله بـه شـهـر
اَنـبـار و قتل و غارت ، موجبات ناامنى مردم را فراهم كرده بودند).
89- ر.ك : همان ، نامه 53 (فَالجنودُ باذن اللّه ،
حُصُون الرَّعيةِ... و سُبُلُ لا منِ...).
90- ر.ك : نـهج البلاغه ، نامه 53، (و لاتَدفَعَنّ
صلحاً دعاك إ ليه عدُوّك وللّه فيه رضىً، فإ نّ في الصّلح ...اءمناً لبلادك ).
91- ر.ك : خ 131 (اللّهم انّك تعلم ... و نُظهِرّ
الا صلاح في بلادك ).
92- ر.ك : همان ، نامه 53، (و تفقّد اءمر الخراج
بما يصلح اهله ...).
93- هُوَ اءَنْشاءْكُمْ مِنَ الا رضِ
وَاْستَعْمَرَكُمْ فِيها، (هود 11 و آيه 61)
94- ر.ك : نهج البلاغه ، خ 90، (... فاهبطه بعد
التّوبة ليُعمر ارضه بنسله ).
95- ر.ك : هـمـان ، خ 104، (انـّه ليـس عـلى الا
مـام إ لاّ مـا حُمّل من اءمر ربّه :... و إ صدارُ السَّهمانِ على اءهلها).
96- ر.ك : همان ، خ 34، (فامّا حقّكم علىّ... و
توفيرُ فيئكم عليكم ).
97- ر.ك : هـمـان ، نـامـه 53، (ثـمّ اءسـبـغ
عـليـهـم الا رزق فـإ نّ ذلك قـوّة لهـم على استصلاح اءنفسهم و غنىّ لهم عن تناول
ما تحت اءيديهم ).
98- ر.ك : هـمـان ، نـامـه 53، (ثـمّ لا قوام
للجنود إ لاّ بما يُخرج اللّه لهم من الخراج الّذى يقعدون به على جهاد عدوّهم ).
99- همه آياتى كه درباره بعثت انبياء نازل شده است
، تعبير يزكيهم و يعلّمهم الكتاب و الحكمة دارد و هم
چنين اين جمله معروف پيامبر اكرم (ص )دالّ بر اين مطلب است :
إ نّى بعثت لاُتّمم مكارم الا خلاق .
100- ر.ك : شرح غرور الحكم و درر الكلم ، ج 4، ص
318.
101- نهج البلاغه ، خ 34.
102- نهج البلاغه ، ح 73.
103- همان ، ج 174.
104- همان ، خ 181.
105- همان ، خ 86.
106- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ، ج 20، ص
258.
107- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ، ج 20، ص
258.
108- نهج البلاغه ، خ 163.
109- همان ، خ 104.
110- شرح غرر الحكم ، ج 6، ص 30.
111- نهج البلاغه ، نامه 45.
112- همان ، خ 184.
113- همان ، خ 207.
114- مثنوى مولوى .
115- نهج البلاغه ، خ 215.
116- نهج البلاغه ، خ 136.
117- همان ، خ 165.
118- همان ، خ 127.
119- اختلاف است كه مخاطب نام ، عبد اللّه بن
عباس بوده يا عبيد اللّه بن عباس (محمد دشتى ، ترجمه نهج البلاغه ، ص 547، ذيل نامه
41).
120- نهج البلاغه ، نامه 41.
121- حـضـرت ابـوطـالب (ع ) چـهـار پـسـر بـه
نـام هـاى طـالب ، عقيل ، جعفر و على (ع ) داشت .
122- صاع : پيمانه اى به وزن سه كيلو گرم است .
123- نوشته اند كه اشعث بن قيس كه قرار بود فرداى
آن روز، دادگاه اسلامى به پـرونـده او رسـيـدگـى كـنـد، شـبـانـه حـلوا را خـدمـت
امـام بـرد تـا بـه خيال شيطانى خود، نظر آن حضرت را درباره خود تغيير دهد.
124- محمد دشتى ، ترجمه نهج البلاغه ، ص 461.
125- نهج البلاغه ، نامه 53.
126- ابـن عـبـاس گـويـد: روز دوم خـلافـت ، در
سـال 35 هـجـرى ، در يـك سـخـنـرانـى (دربـاره امـوال بـخـشـيـده شـده بـيـت المـال
در زمان عثمان ، فرمود: و اللّهِ لو وَجَدتُه قد تُزوِّجَ به
النّساءُ و مُلِكَ به الا ماءُ لَرَدْدتُه ... خ 15).
127- نـهـج البـلاغـه ، خ 126 (بـراى اطـلاع
بـيـش تـر، ر.ك : مـحمد تقى جعفرى ، ترجمه و تفسير نهج البلاغه ، ج 22، ص 114).
128- نهج البلاغه ، خ 91.
129- صـداقـت را از شـاگـرد مـكـتب حضرت (ع )
ابوذر نيز مى توان آموخت كه وقتى عـثـمـان مى خواهد او را تبعيد كند، از او مى
پرسد: تو را به كجا تبعيد كنم كه از سكونت در آن جا احساس ناراحتى كنى ؟ پاسخ مى
دهد: ربذه ؛ چون در آن جا محروم از اسلام بودم . (ر.ك : محمد تقى جعفرى ، ترجمه و
تفسير نهج البلاغه ، ج 5، ص 83).
130- نهج البلاغه ، خ 16.
131- نهج البلاغه ، خ 191.
132- اشـاره بـه سياست دماگورژى (Demagogy) (عوام
فريب ) ؛ يعنى كسى كه براى رسيدن به اهداف خود، خود را طرفدار مردم جلوه مى دهد.
133- نهج البلاغه ، خ 202.
134- همان ، نامه 54.
135- نهج البلاغه ، نامه 53.
136- نهج البلاغه ، نامه 53.
137- آن جا كه در سوره نحل ، آيه 36 مى فرمايد: و
لقد بعثنا فى كلّ امة رسولاً ان اعـبـدو اللّه و اجـتـنـبـوا الطـاغـوت و يـا در
سـوره حـديد، آيه 25 مى فرمايد: لقد ارسلنا بـالبـيـّنـات و انزلنا معهم الكتاب و
الميزان ليقوم الناس ، بالقسط، و انزلنا الحديد فيه باءس شديد و منافع للناس .
138- محمد تقى جعفرى ، حكمت اصول سياسى اسلام ، ص
47.
139- و من احياها فكانّما احيى الناس جميعاً،
(مائده (5)، آيه 32).
140- نساء (4)، آيه 58.
141- نساء (4)، آيه 58.
142- نساء (4)، آيه 59.
143- نهج البلاغه ، نامه 5.
144- نهج البلاغه ، نامه 51.
145- همان ، نامه 53.
146- حـضـرت در خـطـبه 3، معروف به شقشقيه ، مى
فرمايد: اَم ا والّذي فَلَقَ الحـَبَّةِ و بـَرَاءَ
النَّسـَمـَةَ، لولا حـُضورُ الحاضرِ، و قيامُ الحُجَّةِ بوُجودِ النّاصرِ و ما
اءَخَذَ اللّهُ على العلماءِ اءن لايُقارُّوا على كَظَّةِ ظالمٍ و لاسَغَب مظلومٍ،
لا لقيتُ حَبْلَها على غارِبها و لَسـقَيْتُ آخِره ا بكَاءسِ اَوَّلِها، و لا
لفَيتُم دنياكم هذه اءَزهَدَ عندي من عَفطَةِ عَنْزٍ؛ سـوگـنـد بـه خـدايـى
كـه دانـه را شـكـاف و جـان را آفـريـد! اگـر حضور فراوان بيعت كـنـنـدگـان نـبـود،
و يـاران ، حـجـت را بر من تمام نمى كردند، واگر خداوند از علما عهد و پيمان نگرفته
بود كه در برابر شكم بارگى ستمگران و گرسنگى مظلومان ، سكوت نـكـنـند، مهار شتر
خلافت را بر كوهان آن انداخته ، رهايش مى ساختم ، و آخر خلافت را به كـاسـه اوّل آن
سـيـراب مـى كـردم . آن گـاه مـى ديـديـد كـه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله
اى بى ارزش تر است .
و در جـاى ديـگـر، بـه عـبداللّه بن عباس ، به هنگام حركت به سوى بصره براى جنگ با
ناكثين ، كه ديد حضرت كفش خود پينه مى زند، اين كفش چه قيمتى
دارد؟ ابن عباس گفت : هيچ بهايى ندارد. حضرت (ع ) فرمود:
و اللّهِ لهي اءحبُّ إ ليَّ من إ مْرَتِكم ، إ لاّ اءن اءُقيمَ حقّاً و اءدْفَعَ
باطلاً؛ به خدا سوگند! همين كفش بى ارزش ، نزد من از حـكـومـت بـر شـمـا
مـحبوب تر است مگر اين كه حقى را با آن به پا دارم ، يا باطلى را دفع كنم . (نهج
البلاغه ، خ 33).
147- نـهـج البـلاغـه ، نـامـه 53. گـفـتـنـى
اسـت اين كه حضرت به همه و از جمله ، واليـان امـور تـوصـيـه مـى كـرد كـه التـزام
بـه كـتـاب خـدا و فـرامـيـن رسول (ص ) را محور كار خود قرار دهند، در موارد بسيارى
از نهج البلاغه مشهود است ؛ از جمله ، خطبه 189 و 86).
148- و لقد كتبنا فى الزّبور انّ الارض يرثها
عبادى الصالحون انبياء (21)، آيه 105. آيـات بـسـيـارى ايـن مـضـمون را بيان مى
كند؛ از جمله ، اعراف (7)، آيه 128؛ حجر (15)، آيه 23؛ مؤ منون (23)، آيه 10؛ قصص
(28)، آيه 50 و 58.
149- در جـايـى پـيـامـبـر اكـرم (ص ) خـيـانـت
مـى دانـنـد قـبـول مـسـؤ وليـتـى را از سـوى كـسـى كـه بـدانـد شـايـسـتـه تـر از
وجـود دارد (كـنـز العمال ، ج 6، ص 25). و در جاى ديگر، خطاب به اباذر مى فرمايند:
من براى تو هـر آن چيزى را مى خواهم كه براى خودم مى خواهم (كه نشان از محبت ايشان
به اباذر دارد) (ولى ) تـو را ضـعـيـف مى بينم . (لذا) هرگز امارت و رهبرى دو نفر
را هم نپذير و هرگز سـرپـرستى مال يك يتيم را هم بر عهده مگير. (بحار
الانوار، ج 22، ص 406) و امـام رضـا 7 بـراى امام ، علايمى مانند اعلم ، احكم ،
اتقى ، احلم ، اشجع ، اسخى و اعبد را بيان مى فرمايند (معانى الاخيار، ص 102).
150- نهج البلاغه ، نامه 53.
151- بـا تـوجـه بـه آزمـايـشـى كـه از آنـان بـه
عمل مى آورى و شناختى كه پيدا مى كنى ، آنان را به كارگير.
152- در انـتـخـاب كارگزاران هرگز به فراست و خوش
بينى و خوش گمانى خود تكيه مكن ؛ زيرا مردمان ، راه جلب نظر و خوش بينى زمامداران
را با ظاهر سازى و تظاهر به خوش خدمتى ، خوب مى دانند.
153- بايد براى هر نوعى از كارهايت يك رئيس
انتخاب كنى .
154- بـايـد به خوبى بدانى هر عيبى كه در
كارگزاران و منشيان تو يافت شود، در حـالى كـه تـو از آن بـى خـبـر هـسـتـى ،
شـخـصـاً مـسـؤ ول آن خواهى بود.
155- برگرفته از: محمد قوچانى ، فرمان حكومتى
پيرامون مديريت ، ص 80 ـ 90. ايشان فرازهاى نامه 53 را در بحث مديريت ، اين گونه
دسته بندى كرده است .
156- انتخاب از افراد با تجربه باشد.
157- انتخاب از افراد باحيا باشد.
158- انتخاب از خانواده هاى پاك و شايسته باشد.
159- انتخاب از خانواده هاى باسابقه در اسلام
باشد.
160- بر كسانى اعتماد كن كه در ميان مردم ، خوش
سابقه باشند.
161- و در امانتدارى معروف تر باشند.
162- نهج البلاغه ، خ 16.
163- همان ، نامه 42. حضرت در اين نامه توضيح مى
فرمايد كه : به سوى مـا حـركـت كـن بـى آن كه مورد سوء ظن و
ملامت باشى يا متهم و گنهكار و در ادامه اعـلام مـى دارد كـه
تـو از كـسـانـى هـستى كه مى خواهم در جهاد با دشمن ، براى بر پادارى ستون هاى دين
، از آنان استعانت بجويم .
164- ر.ك : نـهـج البـلاغـه ، نـامه 53 (ثُمَّ
تَفَقَّدْ اءَعمالَهُمْ، وَابْعَثِ العُيونَ من اءهلِ الصِّدقِ و الوفاءِ عَلَيْهم
).
165- قرقيسا شهرى در منطقه بين النهرين ، در
انتهاى نهر خابور فرات ، سر راه بازرگانى عراق و شام است .
166- نـهـج البـلاغـه ، نـامـه 61، (خـطـاب بـه
كـمـيـل بن زياد نخعى كه فرماندار هيت ، يكى از
شهرهاى مرزى بين عراق و شام ، در كنار رود فرات بوده است ).
167- نهج البلاغه ، نامه 42.
168- همان ، نامه 34. (حضرت مى فرمايد: به من خبر
داده اند كه از فرستادن مالك اشـتـر بـه سـوى مـحـل فـرمـانـداى ات نـاراحـت شـده
اى . ايـن كـار بـه دليـل كـند شدن و سهل انگارى ات ى انتظار كوشش بيش تر از تو
انجام ندادم ، اگر تو را از فـرماندارى مصر عزل كردم ، فرماندار جايى قرار دادم كه
اداره آن جا بر تو آسان تر، و حكومت تو در آن سامان خوش تر است ).
169- برگرفته از: محمد تقى رهبر، سياست و مديريت
از ديدگاه امام (ع )، ص 50.
170- و مانُرسلُ المرسلين الاّ مبشرين و منذرين
(كهف (18)، 56؛ انعام (6)، آيه 48).
171- قل لايستوى الخبيث و الطيب و لو اعجبك كثرة
الخبيث فاتقوا اللّه (مائده (5)، آيه 100).
172- افـمـن كـان مـؤ مـنـاً كـمـن كـان
فـاسـقـاً لايـسـتـوون (سـجـده (32)، آيه 18) ؛ ام نـجـعـل الذيـن آمـنـوا و
عـمـلوا الصـالحـات كـالمـفـسـديـن فـى الارض ام نجعل المتّقين كالفجّار (ص (38)،
آيه 28).
173- لاتستوى الحسنة و لا السيّئة (فصّلت (41)،
آيه 34).
174- لايستوى اصحاب النّار و اصحاب الجنّة (حشر
(59)،آيه 20).
175- نهج البلاغه ، نامه 53.
176- همان ، نامه 53.
177- براى اطلاع از كم و كيف اين اصل ر.ك : على
قائمى ، نقش مادر در تربيت ، ص 3 و 162.
178- نهج البلاغه ، خ 177.
179- نهج البلاغه ، خ 117.
180- نهج البلاغه ، خ 207.
181- همان ، خ 34.
182- همان ، نامه 45.
183- بـرگـرفته از: محمد تقى جعفرى ، ترجمه و
تفسير نهج البلاغه ، ج 9، ص 25.
184- ايـن مـطلب در آيات بسيارى مورد تاكيد قرار
گرفته است ؛ از جمله ، آيه 44 سـوره بـقـره كـه مـى فـرمـايـد: اتـاءمرون الناس
بالبرّ و تنسون انفسكم و انتم تتلون الكـتـاب افـلا تـعـقـلون . و آيـه 2 و 3 سـوره
صـف كـه مـى فرمايد:يا ايها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون كبر مقتاً عند
اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون .
185- ايـن مـفـهوم ، همان كلام امام صادق (ع )
است كه فرمود: كونوا دُعاةَ الناسِ باءعمالِكم ، و لاتكونوا
دعاةٌ باءَلْسنَتِكم (الحياة ، ج 1، ص 516).
186- نهج البلاغه ، خ 73.
187- نهج البلاغه ، خ 175.
188- بـراى اسـتـفـاده بـيـش تـر، ر.ك : نـامـه
24 حـضـرت (ع ) كـه بـه بعضى از كـارگـزاران مـاليـاتـى نـوشـتـنـد؛ خـطـبـه 37
حـضـرت (ع ) دربـاره تـطـابـق گـفتار و عـمـل خـود و يـك سـان بودن خلوت و جلوت
خود؛ خطبه 184 معروف به خطبه همّام يا خطبه متقين ، كه حضرت (ع )علامات متقين را
برمى شمرد؛ نامه 53 كه خطاب به مالك اشتر است و تـوصـيه مى فرمايد كه اين اصول را
در گزينش هم كاران و مديران ، به دقت به كار بگير.
189- ليَكُنْ اءبْعُد
رعيتك منك و اءشْنؤ هُم عندك اءطلبَهُم لمعايبِ الناسِ.
190- نهج البلاغه ، نامه 53. (براى اطلاع بيشتر،
ر.ك : نامه 67 كه حضرت (ع ) خـطـاب بـه فـثـم بـن عباس ، والى مكه مى نويسد و يكى
از راه هاى وصلو خوش بينى را رسـيـدگـى خالصانه و خوب به مردم ، از جمله در سفر حج
مى شمارد: به پاداشتن حج ، تـذكـر بـه ايام اللّه ، گفت و گو با دانشمندان ، اطلاع
رسانى بدون واسطه به مردم ، بـدون مـحـافـظـه در بـين مردم رفتن ، محروم نكردن
نيازمندان از ديدار خود، انديشه و دقت كردن در مصرف اموال عمومى و سفارش به رفع
نيازهاى حجاج ).
191- ولا يكن لك إ لى
النّاس سفيرٌ إ لاّ لسانُك و لا حاجبٌ إ لاّ وجْهَك و لا تَحْجُبنَّ ذا حاجةٍ عن
لقائك بها.
192- نـهـج البلاغه ، نامه 58 (در اين نامه ، از
ابتداى جنگ و چگونگى برخورد با قاسطين تا انتهاى جنگ ، به صورت خلاصه بيان شده است
).
193- ر.ك : نهج البلاغه نامه 69.
194- در ايـن فـراز، بـرخـى از اقـشـار جـامـعـه
را نـظـامـيـان ، نويسندگان عمومى و خـصـوصـى ، قـضـات دادگـسـتـرى ، كـارگـزاران
عـدل و نظم اجتماعى ، جزيه دهندگان ، پرداخت كنندگان ماليات ، تجار و بازرگانان ،
صاحبان صنعت و پيشه وران و نيازمندان و مـسـتـمـنـدان ، معرفى كرده است و به خوبى
ديده مى شود كه تاءمين رفاه و آسايش غير مسلمانان ، كه متعهد به پرداخت جزيه هستند،
نيز در دستور كار واليان قرار گرفته است .
195- نهج البلاغه ، نامه 53.
196- همان ، نامه 53.
197- واشعر قبلك الرحمة
للرعيّة و المحبّة لهم و اللّطف بهم .
198- فـإ نّهم صنفان : إ
مّا اءخ لك في الدّين اءو نظير لك في الخلق . (نهج البلاغه ، نامه 53).
199- تـواتـر وقتى است كه يك لفظ يا يك معنا به
طرق مختلف و به اسناد مختلف از منابع اسلامى به ما برسد. (براى اطلاع بيش تر ر.ك :
نامه 67 و 76).
200- علاء بن زياد (به نقل از: محمد دشتى ، ترجمه
نهج البلاغه ، ص 431).
201- نهج البلاغه ، خ 200.
202- نهج البلاغه ، خ 200.
203- بـراى اطـلاع بـيـشـتـر ر.ك : نـامـه 45 كـه
در آن ، حضرت (ع ) عثمان بن حنيف انـصـارى ، فـرمـانـدار بـصـره را كـه دعـوت
مـهـمـانـى سـرمـايـه دارى از مـردم بصره را پـذيـرفـتـه بـود، مـورد عـتـاب قـرار
مـى دهد تا جايى كه مى فرمايد: آيا به همين رضايت دهم كه مرا
اميرالمؤ منين خوانند و در تلخى هاى روزگار با مردم شريك نباشم ؟ و در سختى هاى
زندگى الگوى آنان نگردم ؟.
204- نهج البلاغه ، نامه 45.
205- بـراى اطـلاع بـيـشـتـر، ر.ك : نـهـج
البـلاغـه ، نـامـه 53 (فـرازى كـه بـا
اءنصف اللّه و اءنصف الناس ... شروع مى شود).
206- نـهـج البـلاغـه ، نـامـه 53. بـراى اطـلاع
بـيـشتر ر.ك : خطبه 44 كه در آن ، حـضـرت (ع ) دربـاره مـصـقـلة ، كـه اسـيـران
جـنـگ را خريد و آزاد كرد و چون در تعهد خود نـاتـوان مـانـد، گريخت ، مى فرمايد:
اگر نمى گريخت در حد توان و ميسور با او بـرخـورد مـى كـردم كـه اشـاره بـه
گـذشـت و مـدارا در مـقـابـل خـاطـيـان است . نيز ر.ك : نامه 52 كه در آن ، حضرت (ع
) در تبيين اوقات نمازهاى پـنـج گـانـه به ائمه جماعات توصيه مى فرمايد:
مدارا با اضعف ماءمومين در نماز جماعت ، از ملزومات است ).
207- نهج البلاغه ، خ 5.
208- نهج البلاغه ، خ 26. (پس از وفات پيامبر (ص
) و بى وفايى ياران ) به اطـراف خـود نـگـاه كـرده ، يـاورى جـز اهـل بـيت خود
نديدم ، كه اگر مرا يارى كنند، كشته خواهند شد، پس به مرگ آنان رضايت ندادم . چشم
پر از خار و خاشاك ناچار فروبستم و بـا گـلويى كه استخوان شكسته در آن گير كرده
بود، جام تلخ حوادث را نوشيدم و خشم خـود را فـرو خـوردم و بـر نـوشـيـدن جـام تـلخ
تـر از گـيـاه حنظل شكيبايى كردم.
209- نهج البلاغه ، خ 60.
210- نهج البلاغه ، خ 91.
211- بـراى اطـلاع بـيـش تـر ر.ك : نـهـج
البـلاغه ، خ 92 كه در آن ، حضرت (ع ) هـول نـاك تـريـن فـتـنـه هـاى تـاريـخ را
فتنه امويان بيان مى كند. و خ 167 كه در آن ، حضرت (ع ) اعلام مى دارد كه زمانه را
خوب مى شناسد و اگر اقدامى نمى شود، به علت شرايط خاص است .
212- نهج البلاغه ، خ 68 (براى اطلاع بيش تر، ر.ك
: خ 34 و 71).
213- همان ، خ 96.
214- بـراى اطـلاع بـيـش تـر، ر.ك : خ 115، 118،
131 و 199.
215- نـهـج البلاغه ، خ 164.
216- همان ، نامه 28.
217- نهج البلاغه ، نامه 53.
218- شهيد اول ، الروضة البهيّة فى شرح اللمعة
الدمشّقية ، ج 2، ص 230.
219- نهج البلاغه ، نامه 67.
220- نـهـج البـلاغـه ، نـامـه 18.
221- ايـن مـضـمـون كـلام رسـول خـدا (ص ) اسـت
كـه بـارهـا فـرمـودنـد: اءلا كـُلُّكـم راعٍ و كـُلُّكـم
مَسؤُولٌ عن رَعِيَّته (صحيح مسلم ، ج 3، ص 1459).
222- نهج البلاغه ، نامه 38.
223- حـضـرت (ع ) در نـامـه 34 به محمد بن ابى
بكر مى نويسد: به من خبر رسـيـده كه از فرستادن مالك اشتر به
فرماندارى ات نارحت شده اى و در ادامه ، فلسفه كار خود را، كه رعايت همين
اصل است ، بيان مى فرمايد. خطبه 192 نيز اشاره به همين مهم مى كند.
224- (و ليُبَدِّلنَّهم من بعد خوفهم امناً) (نور
(24)، آيه 24).
225- ابـن جـوزى ، تـذكـرة الخـواص ، ص 120 (بـه
نقل از :ه محمد دشتى ، ترجمه نهج البلاغه ، ص 247).
226- نهج البلاغه ، نامه 53.
227- همان ، خ 40.
228- بـراى اطلاع بيش تر، به تفاسير قاعده
لا ضرر كه مالكيت را تحديد مى كند، مراجعه شد. (كلينى ، كافى ، ج 5، ص 294،
باب المعيشة ، ح 8. در اين بـاب ، قـضـيـه سـمـرة بـن جـنـدب كـه فـلسـفـه ايـن
قـاعـده اسـت نـيـز قابل توجه مى باشد).
229- نهج البلاغه ، خ 34.
230- براى اطلاع بيش تر، ر.ك : محمد تقى جعفرى ،
ترجمه و تفسير نهج البلاغه ، ج 9، ص 35 ـ 37. (گفتنى است كه در نامه هاى 31، 53، 59
و 70 و حكمت 73، حضرت درباره چگونگى اين آموزش و پرورش ، مطالبى را ايراد فرموده
است ).
231- نهج البلاغه ، خ 159.
232- نهج البلاغه ، خ 68، 94، 106، 195 و 198.
233- همان ، خ 131.
234- نهج البلاغه ، نامه 25.
235- همان ، خ 223.
236- نامه 3 خطاب به شريح بن الحارث ، قاضى اى كه
خانه اى به هشتاد دينار خـريـده بـود و حـضـرت وى را احـضار كرده و توبيخ نمود و
نامه 21 خطاب به زيادبن ابيه ، جانشين فرماندار بصره (ابن عباس ) است .
237- اين نامه ، خطاب به اشعت بن قيس ، فرماندار
آذربايجان است .
238- اين دو نامه ، خطاب به ماءموران جمع آورى
ماليات ها است .
239- اين نامه ، خطاب به مالك اشتر نخعى ،
فرماندار مصر است .
240- نهج البلاغه ، خ 131.
241- همان ، خ 104.
242- برگرفته از: محمد حسين مشايخ فريدنى ، نظرات
سياسى در نهج البلاغه ، ص 35 ـ 38.
243- نهج البلاغه ، نامه 53.
244- نهج البلاغه ، نامه 53.
245- متقى هندى ، كنترل العمال ، ج 6، ص 47،
(روايت نبوى (ع )).
246- شيخ حر عاملى ، وسايل الشيعه ، ج 19، ص 131،
(روايت از امام صادق (ع ) .
247- مـائده (5)، آيـه 48؛ بـقـره (2)، آيـه 148
و مـسـتـدرك الوسـائل ، ج 3، ص 219 (روايـت از امام على (ع ) است . البته حضرت (ع )
در جاى ديگر اشاره دارد كه اگر مدعى يا متهم ، مهلت ارائه ادله و شهود خواست ، بايد
به او داده شود) (وسائل الشيعه ، ج 18، ص 155).
248- نهج البلاغه ، نامه 53.
249- ر.ك : نهج البلاغه ، خ 43، 55، 127 و 174 و
نامه 10، 12 و 77.
250- ر.ك : نهج البلاغه ، نامه 53.
251- ر.ك :نهج البلاغه ، خطبه 117 و نامه ه اى 14
و 29.
252- ر.ك : نهج البلاغه ، خ 33 و 27 و نامه 12.
253- ر.ك : نهج البلاغه ، نامه 12 و 14 و ح 233.
254- ر.ك : نهج البلاغه ، خ 197 و 209. در خطبه
هاى 60 و 40 نيز نوع برخورد با دشمن تبيين شده است .
255- ر.ك : نهج البلاغه ، خ 127.
256- ر.ك : نـهـج البـلاغـه ، نـامـه 23 و 29.
(ضـمناً خطبه 238 نيز درباره حقوق گمراهان و منحرفان است ).
257- نهج البلاغه ، خ 15.
258- نهج البلاغه ، خ 16.
259- همان ، خ 37.
260- همان ، خ 126.
261- حـسان بن ثابت اولين شاعرى بود كه در غدير
خم حضور داشت و پس از اعلام و دسـتـور بـيـعـت از سـوى رسول خدا (ص ) با امام (ع )
بيعت كرد و اشعار بسيار جالبى سـرود كـه پـيـامـبـر (ع ) از او تـشـكـر كـرد و
هـشـدار داد: مـادام كـه بـا اهـل بـيـت مـن بـاشـى ، فـرشـتـگـان تـو را امـداد
خـواهـنـد كـرد؛ امـا پـس از 25 سال انزواى سياسى امام (ع ) كه همه مردم با او بيعت
مجدد كردن ، او مخالفت ورزيد.
262- همان ، خ 136.
263- نـهـج البـلاغـه ، خ 196 (براى اطلاع بيشتر،
ر.ك :نهج البلاغه ، نامه 41، 45، 70،71 و خ 215 و 221 و ح 107.
264- همان ، خ 1،2،93،97،120،144.
265- همان ، نامه 6.
266- همان ، نامه 18.
267- عمر بن ابى سلمه ارجعى .
268- نهج البلاغه ، نامه 19.
269- هـمـان ، نامه 29 (پس از هجوم عمرو عاص به
مصر و كشته شدن محمد بن ابى بـكـر، مـخـالفان امام (ع ) در بصره نيز به فكر شورش
افتادند. صحّار بن عباس عبدى نـامـه اى بـه مـعـاويـه نـوشـت و از او خواست مردى را
به بصره بفرستد تا مخالفان را سازماندهى كند و معاويه ابن حضرمى را فرستاد. لذا
حضرت (ع ) پس از اطلاع ، اين نامه را فـرسـتـاده و سـرانـجـام ، طـرفـداران امـام
(ع ) اين حضرمى را شكست داده و او را كشتند) (الغارات ، ج 2، ص 373 ـ 412).
270- احتمال داده شد كه مراد، مالك اشتر بوده است
.
271- نهج البلاغه ، نامه 45.
272- جمعه (62)، آيه 2.
273- حديد (57)، آيه 25.
274- قُتِلَ فى مِحرابه
لِشِدَّة عَدْلِه .
275- براى اطلاع بيشتر ر.ك : نهج البلاغه ، خ 3،
37، 87، 209.
276- نهج البلاغه ، خ 126.
277- محمد باقر محمودى ، نهج السعاده فى مستدرك
نهج البلاغه ، ج 5، ص 359.
278- برگرفته از: محمد تقى جعفرى ، ترجمه و تفسير
نهج البلاغه ، ج 23، ص 27 ـ 28.
279- نهج البلاغه ، خ 136.
280- همان ، نامه 47.
281- همان ، خ 18.
282- نهج البلاغه ، نامه 53.
283- نهج البلاغه ، نامه 53.
284- نهج البلاغه ، خ 37.
285- همان ، خ 215.
286- خـارى سـه شـعـبـه كـه خـوراك شـتران و سخت
گزنده است .
287- براى اطلاع بيش تر، ر.ك : نامه 41، 46، 53 و
59.
288- نور (24)، آيه 55.
289- بقره (2)، آيه 193.
290- نحل (16)، آيه 112.
291- نهج البلاغه ، خ 131.
292- همان ، نامه 53.
293- همان ، نامه 53.
294- فتح (48)، آيه 29.
295- نهج البلاغه ، خ 173.
296- نهج البلاغه ، خ 172.
297- هـمـان ، خ 173 (در تـرجـمـه نـهـج
البـلاغـه ، اثـر مـحـمـد دشـتـى بـه نـقـل از تـاريـخ طـبـرى آمـده اسـت كـه طـلحه
تا سه روز نگذاشت جنازه عثمان را دفن كنند، افـرادى را مـاءمـور كـرد تـا بـا سنگ
باران كردن خانواده عثمان ، مانع دفن او شوند، كه سـرانجام با دخالت امام (ع ) او
را دفن كردند. وى در كشتن او از همه مهاجمان ، حريص تر بـود. هـمـه ايـن حـقـيـقـت
را مـى دانـسـتـنـد كـه مـروان بـن حـكـم در جـنـگ جمل ، او را با تير هدف قرار داد
و كشت و بارها مى گفت : من انتقام عثمان را گرفتم ).
298- همان ، نامه 17.
299- ضـبـع ، كـفـتـار اسـت كـه در اغـفـال شدن ،
ضربُ المثل است .
300- نهج البلاغه ، خ 6.
301- نهج البلاغه ، خ 6.
302- نهج البلاغه ، نامه 53 (فالجنود باذن اللّه
حصون الرّعيه ...).
303- بـرگـرفـتـه از: مـحـمـد تـقـى جـعـفـرى ،
حـكـمـت اصول سياسى اسلام ، ص 437 ـ 449.
304- همان .
305- ر.ك : نهج البلاغه ، نامه 31.
306- ر.ك : نهج البلاغه ، نامه 31.
307- نهج البلاغه ، خ 199.
308- همان ، خ 3.
309- ر.ك : هـمـان ، نـامه 54 (خطاب به طلحه و
زبير، كه از اين نامه ، عدم اكراه و تـمـايـل داوطلبانه كاملاً مشهود است )؛ خ 196
(و اللّهِ ما كانت لي في الخلافةِ رَغْبَةٌ، و لا فـي الوِلايـة إِرْبـَةٌ، و
لكـنـّكـم دَعـَوْتـُمـُوني إ ليها و حَمَلتُموني عليها)؛ نامه 1 (و بايَعَني
الناسُ غيرَ مستكرَهين ، و لا مجبرَين بل طائعين مخبرين ).
310- دربـاره شـورا و مـشـورت ، ر.ك : آل عـمـران
(3)، آيه 159؛ شورى (42)، آيه 38، غـرر الحكم و درر الكلم ، ج 3، ص 169، 236، 428؛
درباره امر به معروف و نهى از منكر: آل عمران (3)، آيه 104؛ نهج البلاغه ، نامه 31
و 47 و خ 367؛ درباره نصيحت : نهج البلاغه ، نامه 41، 34 و 73.
311- نهج البلاغه ، نامه 57.
312- ر.ك : همان ، خ 207.
313- ر.ك : همان ، نامه 53.
314- ر.ك : حسين نورى ، خوارج از ديدگاه نهج
البلاغه .
315- نهج البلاغه ، نامه 29.
316- نهج البلاغه ، نامه 29.
317- همان ، خ 2.
318- نـقـل شـده كـه زبـيـر يازده خانه در بصره ،
يك خانه در كوفه و يك خانه در مـصـر داشت . وى داراى چهار همسر بوده كه سهم هر يك
از زنان او پس از كسر ثلث آن ها، يـك مـيـليـون و دويـسـت هـزار ديـنـار بـوده است
(بخارى ، صحيح ، كتاب جهاد، باب بركة الغازى فى ماله ، ج 5، ص 21). سعيد بن مسيّب
مى گويد: وقتى كه زيد بن ثابت مُرد، طـلا و نـقـره هـايـى را كـه از او مـانـده
بود، با تبر مى شكستند، به اضافه نقدينه ها و اراضـى كـه صـد هزار دينار ارزش داشت
و نقل شده كه عبدالرحمن بن عوف زهرى خانه اى وسى داشت و صد اسب و هزار شتر و ده
هزار گوسفند داشت و نقدينگى او پس از مرگش دو مـيـليـون و شـشـصـد و هـشـتـاد و
هـشـت هـزار ديـنـار يـا درهـم بـود. هـم چـنـيـن نقل شده كه طلحة بن عبيد اللّه
تيمى ، خانه اى در كناسه كوفه ساخت و گندمى كه براى او از عـراق مى آمد، هر روز به
مبلغ هزار دينار بود. (مسعودى ، مروج الذهب ، 2، ص 341 - 343).
319- نهج البلاغه ، نامه 4.
320- نهج البلاغه ، نامه 60 (قبلاً به اين نامه
اشاره شد).
321- احـزاب (33)، آيـه 58؛ بـحـارالانـوار، ج
67، ص 72 و ج 75، ص 247؛نهج البلاغه ، نامه 47.
322- نهج البلاغه ، خ 166.
323- نهج البلاغه ، ح 16.
324- همان ، ح 16.
325- در صـلوات مـاه شـعـبـان كـه از حـضـرت
امـام سـجـّاد (ع ) نـقـل شـده اسـت ، آمـده : اللّهـم
صـَلِّ عـلى مـحـمـّد و آل مـحـمـد الفُلك الجاريةِ في الْحُجِ الغامِرةِ يَاءمَنُ
مَنْ رَكِبَها و يَغرِقُ من تَرَكها، المُتَقَدِّمُ لهـم مـارِقٌ و المـُتـَاْخـِرّ
عـنـهم زاهِق ، و اللاّزمُ لهم لاحِقٌ (شيخ عباس قمى ، مفاتيح الجنان ، ص
156).
326- نـهـج البـلاغـه ، نـامـه 53 (بـراى اطـلاع
بـيـشـتـر، ر.ك : حـكـمـت اصـول سـيـاسى اسلام ، ص
115 و 116؛ مرتضى مطهرى ، قيام و انقلاب مهدى عج ، ص
33 و 34).
327- نهج البلاغه ، نامه 53.
328- نهج البلاغه ، نامه 53.
329- الامامة نظاماً
للامَة ح 244؛ و انما انا قطب الرّحى تدور علىّ و انا
بمكانى (همانا من محور آسيا [ى جامعه ] هستم كه امور كشور پيرامون من [امام
] به گردش در مى آيد) (نهج البلاغه ، خ 118).
330- همان ، خ 34.
331- همان ، خ 172.
332- نهج البلاغه ، نامه 7.
333- در فـصـل مـشـروعـيـت
و طـريـق ايـجـاد آن در نـهـج البـلاغـه بـه تفصيل ، درباره نمودهاى وفادارى
به بيعت ، بحث خواهيم كرد.
334- نهج البلاغه ، نامه 53.