301-پاسخ به اين موارد را در صفحات
بعد به تفضيل ملاحظه خواهيد فرمود. براى اطلاع بيشتر درباره اين گونه
روايات مجعول به مرحوم علامه امينى ، الغدير، جلد هشتم و نقش ائمه در
احياء دين استاد معظم سيد مرتضى عسكرى مخصوصا جلد ششم مراجعه فرماييد.
م
302-آيه هفتم ممتحنه ، زمخشرى در
تفسير كشاف ، جلد چهارم ، صفحه 92 هيچ اشاره ندارد كه اين آسه در مورد
ابوسفيان و خاندان او نازل شده است . م
303-آيه 22 سوره مجادله .
304-آيه 81 سوره مائده .
305-آيه سوره ممتحنه .
306-بخشى از آيه 67 سوره احزاب .
307-آيات 158 و 228 سوره بقره .
308-آيات 158 و 228 سوره بقره .
309-آيه 78 سوره مائده .
310- آيه 57 سوره احزاب .
311-آيه 61 سوره احزاب .
312-آيه 64 سوره احزاب .
313-آيه 78 سوره ص .
314-آيه 7 سوره نور.
315-بخشى از آيه سوره نساء.
316-بخشى از آيه 60 سوره مائده .
317-بخشى از آيه 68 سوره احزاب .
318-آيه 64 سوره مائده .
319-نعثل ، از القاب تحقيرآميزى كه
به عثمان داده بودند، نام پيرمرد يهودى ريش درازى بوده است . به گفتار
نر و پيرمرد احمق هم نعثل مى گفته اند به ابن اثير النهايه ، جلد پنجم
، صفحه 80 مراجعه فرماييد. م
320-آيه 175 از سوره اعراف ، براى
اطلاع بيشتر در مورد اين موضوع و شان نزول آيه كه آيا در مورد بلعم
باعور صحابى حضرت موسى يا ديگران است ، به بحث شيخ طبرسى در مجمع
البيان ، جلد سوم و چهارم ، چاپ صيداست ، صفحه 500 مراجعه فرماييد. م
321-الكامل ، جلد اول ، صفحه 7.
322-بخشى از آيه 9 سوره حجرات .
323-بخشهايى از آيات 18 سوره فتح .
324-بخشهايى از آيه 29 سوره فتح .
325-بخشى از آيه 15 سوره زمر.
326-بخشى از آيه 64 سوره زمر.
327-آيه 26 سوره ص .
328-از آيه 5 سوره مجادله .
329-از آيه 9 سوره حجرات .
330-از آيه 59 سوره نساء.
331-از آيه 143 سوره بقره .
332-از آيه 110 سوره آل عمران .
333-از آيه 115 سوره نساء.
334-موسى بن عقبه در گذشته به سال
141 هجرى از وابستگان خاندان زبير و از مردم مدينه و از محدثان مورد
وثوق اهل سنت است ، كتاب المغازى از اوست به زركلى ، الاعلام ، جلد
هشتم ، صفحه 276 مراجعه فرماييد. م
335-بخشى از آيه 106 سوره نحل و براى
اطلاع بيشتر به واحدى ، اسباب النزول ، صفحه 190 مراجعه فرماييد. م
336-پيش از سيد رضى ، ابوطالب مكى
اين سخن را در قوت القلوب ، جلد دوم ، صفحه 101 آورده است . خطيب
بغدادى هم در تاريخ بغداد، جلد دوازدهم ، صفحه 386 در شرح حال فتح بن
شخرف كه از پارسايان مشهور قرن سوم است با دو سند آورده است كه فتح در
كوه انطاكيه قرآنى ختم كرد و على عليه السلام را به خواب ديد و استدعا
كرد كلمه حكمتى به او بياموزد، على عليه السلام كف دست خويش را براى او
گشود كه در آن همين سخن در دو سطر نوشته بود. مسعودى هم در مروج الذهب
، جلد چهارم ، صفحه 263 اين سخن راست آورده است ، ميدانى هم در كتاب
مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 454 اين سخن را نقل كرده است . م
337-آمدى در الغرر، صفحه 232 با اندك
تفاوتى آورده است . م
338-بخشى از آيه 70 سوره يس .
339-شيخ مفيد در ارشاد، صفحه 141 و
زمخشرى در ربيع الابرار و قضاعى در دستور معالم الحكم ، صفحه 28 و
ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 454 آورده اند. م
340-ميدانى اين سخن و سخن بعد را در
مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 454 آورده است . م
341-ميدانى در مجمع الامثال ، جلد
دوم ، صفحه 454 اين كلمه را آورده است . م
342- آمدى در الغرر اين سخن را با
تفاوت اندكى آورده است . م
343-آيا، 3 و 4 سوره الرحمن .
344-كلينى در روضه كافى ، صفحه 22 و
حرانى در تحف العقول ضمن خطبه وسيله نقل كرده اند. م
345-ماوردى در ادب الدنيا و الدين ،
صفحه 264 و ابن عبدربه در عقد الفريد، جلد سوم ، صفحه 303 آورده اند. م
346-راغب اصفهانى در محاضرات ، جلد
دوم ، صفحه 390، و ماوردى در ادب الدنيا و الدين ، صفحه 264؛ و ميدانى
در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 454 با تفاوتهاى اندكى آورده اند. م
347-اين سخن دنباله ، سخن قبلى است و
منابع آن هم همان است كه در سخن قبل آمده است . م
348-بخش نخست راست صدوق (ره ) در
خصال ، جلد اول ، صفحه 59 و ابن عساكر در تاريخ دمشق ضمن شرح حال على
عليه السلام آورده اند، بخش دوم راست كلينى در روضه ، چاپ نجف ، صفحه
59 آورده است . م
349-اين سخن را پيش از سيد رضى ،
حرانى در تحف العقول ، صفحه 138 و پس از او فخرازى در تفسير، جلد سوم ،
صفحه 47 و ديلمى در ارشاد، جلد اول ، صفحه 47 با اندك تفاوتى آورده
اند. م
350-جاحظ اين سخن را در صد كلمه خويش
آورده است ، و آمدى هم در الغرر، صفحه 236 و ابن قاسم در رياض
الاخبار، صفحه 133 با تفاوت و افزونى اندكى آورده اند. م
351-بخشى از آيه 49 سوره كهف .
352-نظير اين سخن راست صدوق در خصال
، جلد دوم ، صفحه 171، و ابن شعبه حرانى هم در تحف العقول ، صفحه 89
آمده است . م
353-شمس الدين يحيى معروف به ابن
بطريق از بزرگان محدثان و علماى اماميه و در گذشته به سال 600 هجرى است
. و او را نبايد با سعيد بن بطريق از مردم مصر كه پزشك بوده و به سال
328 در گذشته است ، اشتباه كرد. م
354-اين اظهار نظر ابن بطريق صحيح
نيست كه ايمان كامل على عليه السلام انگيزه آن بوده است . لطفا به
توضيحى كهاستاد سيد عبدالزهراء حسينى در اين مورد با توجه به سخن سيد
مرتضى (ره ) در جواب المسائل الطرابلسيه آورده اند به مصادر نهج
البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 299 مراجعه فرماييد. م
355-اين سخن در غررالحكم ، صفحه 177
با تفاوتى اندك آمده است . م
356-در چابهاى ديگر - ترجمه از قرن
پنجم و ششم ، فيض الاسلام و استاد دكتر شهيدى اين دو سخن به صورت
پيوسته و يك سخن آمده است و آمدى در غررالحكم ، صفحه 253 با اختلافى
اندك آن را آورده است . م
357-در چاپهاى ديگر - ترجمه از قرن
پنجم و ششم ، فيض الاسلام و استاد شهيدى اين دو سخن ب صورت پيوسته و يك
سخن آمده است و آمدى در غررالحكم ، صفحه 253 با اختلافى اندك آنرا
آورده است . م
358-نظير اين سخن به شماره 86 گذشت و
آن جا منابع آن نقل شد. م
359- بخشى از آيه دوم سوره طلاق .
360-اين سخن راست كلينى در اصول كافى
، جلد اول ، صفحه 20 با افزونى و اختلاف در الفاظ آورده است . م
361-اين سخن در الغرر، صفحه 76 با
اختلاف اندكى نقل شده است .م
362-در غررالحكم ، صفحه 212 با اندك
تفاوت آمده است . م
363-در متن به اين صورت است و در
برخى از نسخه ها به صورت لا يعصى الله كه خدا
نافرمانى نشود آمده است . م
364-در نسخه دال و در ترجمه نهج
البلاغه از قرن پنجم و ششم هجرى به صورت آماله
است كه آن هم درست است . م
365-در الغرر، صفحه 82 با تفاوت
اندكى آمده است . م
366-نظير اين سخن به شماره 385 هم با
تفصيل بيشتر آمده است و منابع آن همان جا گفته شد. سخن فوق را آمدى در
الغرر، صفحه 150 با اندك تفاوتى آورده است . م
367-اين سخن جافظ ابونعيم در حليه
الاوليا،، جلد يك ، صفحه 10 از قول حضرت عيسى آورده است و شيخ مفيد در
مجالس آن را از اميرالمؤ منين على عليه السلام آورده است . م
368-اين سخن در الغرر، صفحه 48 با
تفاوت لفظى مختصرى آمده است . م
369-رشيد الدين بن و طواط در
غررالخصائص الواضحه ، صفحه 320 آورده است . م
370-در نسخه مرحوم فيض الاسلام هم
همين گونه است ، ولى در نسخه استاد دكتر شهيدى از مصدر معرفه و به صورت
عرفت آمده است . م
371-اين سخن به شماره 174 هم آمده
است و از جمله كلماتى است كه مكرر در نهج البلاغه آمده است جاحظ در صد
كلمه و مفيد در اختصاص ، صفحه 245 و ميدانى در مجمع الامثال ، جلد دوم
، صفحه 454 و ديگران آن را نقل كرده اند. م
372-آيه 23 سوره حديد.
373- زمخشرى در باب خير و صلاح ربيع
الابرار آورده است و امام سجاد و امام صادق عليهما السلام هم اين را
روايت كرده اند. م
374-اين سخن را ميدانى در مجمع
الامثال ، جلد دوم ، صفحه 453 آورده است . م
375-اين سخن ضمن خطبه 215 كه در
تحريض ياران خود بر جهاد ايراد فرموده است آمده است ، شماره آن خطبه در
نهج البلاغه مرحوم فيض الاسلام 211 و در مصادر نهج البلاغه 239 است . م
376-ابوعمرو محمد بن يوسف كندى كه
پنجاه سال پيش از تاليف نهج البلاغه در گذشته است ، در كتاب الولاه
والقضاه اين سخن را آورده است ، ابن ابى الحديد هم در همين كتاب شرح
نهج البلاغه آن را از قول ابراهيم بن هلال ثقفى در الغارات و مفيد در
اختصاص ، صفحه 81 و مجالس ، صفحه 50 و ابن اثير در النهايه ، جلد سوم ،
صفحه 457 ذيل كلمه فند و ديگران نقل كرده اند. م
377-در امالى الامام ابى طالب يحيى
بن حسين حسينى در گذشته 425 آمده است ، نظير اين حكمت به شماره 184
گذشت . م
378-ميدانى در مجمع الامثال ، جلد
دوم ، صفحه 454 آن را آورده است . م
379- نقل اين موضوع خو دليل بر آن
است كه اين سخن اميرالمؤ منين عليه السلام پيش از نهج البلاغه و تاليف
آن مشهور بوده است . م
380- كلينى (ره ) در كتاب المعيشه
فروع كافى ، جلد پنجم ، صفحه 154 از قول حضرت صادق از اميرالمؤ منين
نقل كرده است . شيخ صدوق هم در الفقيه ، جلد سوم ، صفحه 120 آن آورده
است . در نهج البلاغه همراه با ترجمه فارسى قرن پنجم و ششم ، جلد دوم ،
صفحه 598 گويد، برخى هم اين سخن را از پيامبر صلى الله عليه و آله مى
دانند. م
381-ميدانى در مجمع الامثال ، جلد
دوم ، صفحه 453 آورده است . م
382-ميدانى در مجمع الامثال ، جلد
دوم ، صفحه 453 ابن عبدربه ، در عقد الفريد، جلد سوم ، صفحه 173 به نقل
از محمد بن حنفيه به صورت هانت عليه الدنيا
آورده اند. م
383-شعر از حاتم طايى است كه در
ديوان او صفحه 114 آمده است . م
384-با افزونى و كاستى در غررالحكم ،
صفحات 232 و 135 آمده است . م
385-با افزونى و كاستى در غررالحكم ،
صفحات 232 و 135 آمده است . م
386-قبل از تاليف نهج البلاغه اين
سخن نقل شده است و برخى از نقل كنندگان كلمه - نافرخنده - را نياورده
اند، مثلا به غقد الفريد، جلد سوم ، صفحه 96 مراجعه شود. ابن اثير در
اسدالغابه ، جلد سوم ، صفحه 162، طبرى هم ضمن شرح جنگ جمل و حوادث سال
36 در تاريخ طبرى ، جلد پنجم ، صفحه 204 ايت سخن را به اين صورت آورده
است كه على عليه السلام خطاب به زبير فرموده است : ما تو را از خاندان
عبدالمطلب مى شمرديم تا آنكه پسر بدت رشد كرد و ميان ما و تو جدايى
افكند. به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 309 مراجعه فرماييد. م
387-الاستيعاب ، چاپ دارالنهضته ،
مصر، صفحه 904.
388-اگر آغاز محاصره ابن زبير شب اول
ذيحجه و مدت محاصره اش شش ماه و هفده روز بوده است بايد كشته شدن او در
هفدهم جمادى الاخر باشد نه جمادى الاولى . م
389-اين بيت از حصين بن حمام مرى است
از مفضليه 12.
390-با توجه به هيمن گفته ابن ابى
الحديد، گزينه و خلاصه اى از گفتار زبير بن بكار ترجمه خواهد شد. م
391-ابن ابى الحديد سپس موضوعى را از
قول زبير بن بكار نقل مى كند كه عبدالله بن زبير همراه حضرت سيدالشهداء
پيش وليد حاكم مدينه رفته است و آنجا عبدالله بن زبير با مروان بگو و
مگو كرده و گلاويز شده اند و سپس دست امام حسين را گرفته و با خود
بيرون آورده است و با هم از مدينه بيرون آمده اند و به مكه رفته اند...
كه به هيچ وجه با حقيقت و آن چه مورخان بزرگ معاصر زبير بن بكار نوشته
اند نيست ، كسانى كه مايل باشند به اصل متن مراجعه خواهند فرمود. م
392-تاريخ طبرى ، جلد دوم ، چاپ
اروپا، صفحه 844 با تصرف و اختصار.
393-يعنى كثير عزه شاعر معروف قرن
اول هجرى كه شرح حال و نمونه اشعار در ابن قتيبه ، الشعر و الشعراء،
چاپ بيروت ، 1969 ميلادى ، صفحه 410 آمده است . م
394-آيه 104 سوره كهف .
395-بخشى از آيه 46 سوره حج .
396-چون طلحه و اسماء ذات النطاقين
هر دو از قبيله تيم هستند از طلحه به دايى تعبير كرده است . م
397-بخشى از آيه 18 سوره يوسف .
398-معن بن اوس از شاعران قرن اول
هجرت و در گذشته به سال 64 هجرى است . مرزبانى ضمن شرح حال او همين
اشعار را آورده است به معجم الشعراء، چاپ كرنكو، قاهره ، 1354 ق ، صفحه
399 مراجعه فرماييد. م
399-ابن ابى الحديد پس از اين مطالبى
در مورد بخل و امساك ابن زبير و بگو و مگوهاى او با معاويه و عمروعاص و
تحريض معاويه ، عمرو را بر تحقير ابن زبير آورده است كه خالى از مطالب
تاريخى است و بيشتر جنبه الفاظ در آن رعايت شده و خارج از بحث ماست ،
كسانى كه مايل باشند مى توانند به شرح نهج البلاغه ، جلد بيستم ، صفحات
143 - 139 چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم مراجعه فرمايند. م
400-مروج الذهب ، جلد سوم ، صفحات
85-83.
401-مروج الذهب ، جلد سوم ، صفحات 85
- 83.
402-مروج الذهب ، جلد سوم ، صفحات 86
- 85.
403-الاغانى ، جلد اول ، صفحات 22 -
23.
404-ابوالعباس مبرد ضمن نقل اين
اشعار از ابوالعتاهيه در الكامل ، جلد اول ، صفحه 239 مى گويد از سخن
على عليه السلام گرفته شده است و آن گاه اين سخن را نقل كرده است . به
مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 310 و روشهاى تحقيق در اسناد و
مدارك نهج البلاغه به قلم آقاى محمد دشتى ، صفحه 442 مراجعه فرماييد. م
405-آمدى در غررالحكم ، جلد اول ،
صفحه 23 و ابن راوندى در منهاج البراعه ، جلد سوم ، صفحه 430 اين سخن
را آورده اند. به روشهاى تحقيق در اسناد و مدارك نهج البلاغه ، صفحه
442 مراجعه فرماييد. م
406-ابن ابى الحديد مى گويد: در
امالى ابن دريد كه در گذشته به شعبان سال 321 هجرى است اين موضوع را
خوانده است و ابن رشيق هم در كتاب العمده ، جلد اول ، صفحه 41 اين
موضوع را آورده است . براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه ، جلد
چهارم 311 و به روشهاى تحقيق در اسناد و مدارك نهج البلاغه ، صفحه 443
مراجعه فرماييد. م
407-اين سخن را ميدانى در گذشته به
سال 518 در مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 453 و آمدى در گذشته به سال
588 هجرى در غررالحكم ، جلد پنجم ، صفحه 81 و ابن راوندى رد گذشته در
سال 573 در منهاج البراعه ، جلد سوم ، صفحه 430 آورده اند. براى اطلاع
بيشتر به كتاب استاد محترم محمد دشتى به نام روشهاى تحقيق در اسناد و
مدارك نهج البلاغه ، صفحه 443 مراجعه فرماييد. م
408-كلينى (ره ) در اصول كافى ، جلد
اول ، صفحه 46 و صدوق (ره ) در خصال ، جلد اول ، صفحه 26 و ابن عبدربه
در العقد الفريد، جلد اول ، صفحه 264 اين سخن را از پيامبر صلى الله
عليه و آله نقل كرده اند.
در عين حال لابد سيد رضى آن را نقل شده از اميرالمؤ منين عليه السلام
يافته است . به مصادر نهج البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 313 مراجعه
فرماييد. م
409-به نقل استاد محمد دشتى اين سخن
را تحف العقول ابن شعبه حرانى ، صفحه 217 در كذشته به سال 380 و محاسن
برقى ، جلد اول ، صفحه 205 در گذشته به سال 274 هجرى و جاهاى ديگر آمده
است . م
410-نظير اين سخن در شرح نهج البلاغه
ابن ابى الحديد، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، مصر، به شماره 17 و در
برخى از منابع به شماره 15 و 16 آمده است كه آن را حاجظ در صد كلمه خود
و ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه 223 و شيخ مفيد در ارشاد، صفحه
173 و ابونعيم در حليه الاولياء و ديگران آورده اند. م
411-اين سخن را طرطوشى در سراج
الملوك ، صفحه 154 و رشيد الدين و طواط در غررالخصائص ، صفحه 254 و ابن
معتز در كتاب البديع ،، صفحه 21 و ابوهلال عسكرى در الصناعتين ، صفحه
277 آورده اند. استاد محترم سيد عبدالزهرا، حسينى خطيب به نقل از سراج
الملوك چنين آورده اند: يكى از بزرگان ايرانيان پيش اميرالمؤ منين
آمدند و آن حضرت از ستوده ترين پادشاه ايشان پرسيد، گفت اردشير فضل
تقدم دارد ولى انوشيروان پسنديده روش تر است . فرمود: كدام خوى او بر
او چيرگى داشت ؟ گفت : بردبارى و درنگ و اميرالمؤ منين عليه السلام اين
سخن را فرمود. م
412-به نقل آقاى محمد دشتى در روشهاى
تحقيق در اسناد مدارك نهج البلاغه ، صفحه 445 اين سخن در مجمع الامثال
، جلد دوم ، صفحه 454 و غررالحكم ، جلد اول ، صفحه 268 و منهاج البراغه
، جلد سوم ، صفحه 431 و بحارالانوار مجلسى ، جلد هفتاد و دوم ، صفحه
262 آمده است . م
413-نظير اين سخن به شماره 257 آمده
است . اين سخن را پيش از سيد رضى ابن شعبه حرانى در تحف العقول ، صفحه
144 آورده است . م
414-اين سخن در غررالحكم آمدى ، صفحه
89 و در منهاج البراعه ، جلد سوم ، صفحه 431 و به نقل استاد محمد دشتى
در نسخه خطى نهج البلاغه مكتوب به سال 421 برگ 368 آمده است .
415-سقط الزند، صفحه 978 و 979.
416-استاد سيد عبدالزهرا، حسينى براى
اين سخن ماخذى ذكر نكرده اند، آقاى محمد دشتى هم به منهاج البراعه و
شرح ابن ميثم و نسخه خطى مورخ 421 هجرى استناد فرموده اند. م
417-زمخشرى در ربيع الابرار، جلد اول
، صفحه 364 اين سخن را آورده است . م
418-در مورد خالد بن سنان در منابع
كهن به ترجمه طبقات ابن سعد، جلد اول ، به قلم اين بنده نشر نو، تهران
1365 ش ، صفحه 298 و به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ذيل خطبه اى
193، 88، 103 مراجعه فرماييد. م
419-به طورى كه ملاحظه مى فرماييد
سيد رضى ماخذ اين كلمه را كه كتاب المقتضب مبرد در گذشته 258 ق است نقل
فرموده است . م
420-به طورى كه در شرح اين سخن
ملاحظه مى كنيد ابن ابى الحديد مى گويد خطبه معروفى است و بايد در
كتابهاى مخصوص جستجو شود. م
421-بخشى از آيه 237 سوره بقره
422-به گفته استاد محترم سبد
عبدالزهراء حسينى خطيب اين سخن را پيش از سيد رضى ، كلينى در كافى ،
جلد پنجم ، صفحه 310 و صدوق در عيون اخبار الرضا، جلد دوم ، صفحه 45 و
عامر طايى در صفحه 22 كتاب خود آورده اند. م
423-نظير اين سخن در خطبه 125 و حكمت
117 آمده است و ضمن نقل مدارك حكمت شماره 117 گفته شد و بيش از سيد رضى
اين سخن به حد تواتر نقل شده است ، لطفا به آن جا مراجعه شود. م
424-بديهى است كه اين عقيده معتزله
است ، ما مى پرسيم كه آيا بيعت اميرالمؤ منين عليه السلام با ميل و
رغبت بوده است يا با زور و تهديد و براى حفظ جان و پس از آن همه بازيها
كه خود ابن ابى الحديد در جاى جاى اين كتاب نمونه هاى آن را آورده است
. م
425-ابوالمنذر هشام بن ابى النصر
كلبى كه به ابن كلبى هم معروف است از دانشمندان بزرگ قرن دوم هجرى كه
حدود يكصد كتاب تاليف كرده و به ويژه در علم نسب پنج اثر ارزنده دارد.
مرگ او به سال 204 يا 206 قمرى بوده است به الكنى و الالقاب ، جلد سوم
، صفحه 97 مراجعه فرماييد. م
426-ميمون بن مهران رقى در گذشته به
سال 117 قمرى كوفه كه از سوى عمر بن عبدالعزيز عهده دار قضاوت و
كارگزارى خراج منطقه جزيره بود، به زركلى ، الاعلام ، جلد هشتم ، صفحه
301 مراجعه فرماييد. م
427-بخشى از آيه 83 سوره نساء.
428-به نقل استاد محمد دشتى در
روشهاى تحقيق در اسناد و مدارك نهج البلاغه ، صفحه 448 اين سخن در
مفردات راغب اصفهانى ، صفحه 49 و غررالحكم آمدى ، جلد اول ، صفحه 14 و
جاهاى ديگر آمده است . م
429-اين سخن را ابن اثير در النهايه
، جلد دوم ، صفحه 166 ذيل لغت ذلل آورده است . م
430-در ديگر نسخه هاى نهج البلاغه
اين سخن اندك تفاوتى دارد، اميرالمؤ منين عليه السلام خضاب نمى فرموده
است . شيخ بزرگوار ابونصر حسن طبرسى در مكارم الاخلاق ، چاپ اعلمى ،
بيروت ، صفحه 83 در اين باره بحث كرده است . م
431-اين سخن در بيشتر نسخه هاى نهج
البلاغه ، نيست ، مرحوم فيض الاسلام و استاد محترم دكتر جعفر شهيدى هم
به اين موضوع اشاره كرده اند. استاد سيد عبدالزهراء حسينى هم گفته اند
كه در شرح ابن ابى الحديد آمده است در شرح شيخ محمد عبده و شرح وسيط
ابن ميثم و ترجمه فارسى قرن پنجم و ششم به تصحيح استاد دكتر جوينى
نيامده است . م
432- توبه از مردان معروف به عشق
ليلى اخيليه است و هر دو از شاعران مشهور صدر اسلام شمرده مى شوند. شرح
حال هر دو ذيل شماره هاى 78 و 79 الشعر و الشعراء، بيروت 1969 ميلادى
آمده است . م
433- توبه از مردان معروف به عشق ليلى اخيليه است و هر دو از شاعران
مشهور صدر اسلام شمرده مى شوند. شرح حال هر دو ذيل شماره هاى 78 و 79
الشعر و الشعراء، بيروت 1969 ميلادى آمده است . م
434-اين سخن به صورت مستقل ذيل شماره
54 و ضمن سخنان شماره 355 تكرار شده است واز جمله وصيت اميرالمؤ منين
عليه السلام به فرزند بزرگوارش امام حسين عليه السلام است كه پيش از
سيد رضى ، ابن شعبه آن را در تحف العقول ، صفحه 64 آورده است . م
435-آمدى در غررالحكم ، صفحه 49 اين
سخن را آورده است و هم در نسخه خطى نهج البلاغه ، مورخه 421 ه . ق ،
برگ 369 آمده است . م
436-نظير اين كلمه با اندك تفاوت به
شماره 352 آمده است و از مكررات است كه آمدى در غررالحكم ، جلد دوم ،
صفحه 427 و زمخشرى در ربيع الابرار باب الخطايا و الذنوب آورده اند. م
437-ترجمه برگرفته از ترجمه استاد
دكتر سيد جعفرى شهيدى است . م
438-به نقل استاد محمد دشتى اين كلمه
در اصول كافى ، جلد اول ، صفحه 41 و غررالحكم ، جلد ششم ، صفحه 94 و
منيه المريد، شهيد ثانى و جاهاى ديگر آمده است . م
439-واصل بن عطاء معتزلى متولد 80 و
در گذشته به 131 براى اطلاع بيشتر از آثار او به عمر رضا كحاله معجم
المولفين ، جلد سيزدهم ، صفحه 159 مراجعه فرماييد. م
440-يعنى خليل بن احمد عروضى متولد
به سال 100 و در گذشته به سال 170 يا 175. به معجم المولفين ، جلد
چهارم ، صفحه 112 مراجعه فرماييد. م
441- در پاره اى از نسخ در پى اين
سخن توضيحى در يك سطر از سيد رضى آمده است ، اين كلمه را پيش از سيد
رضى ابن قتيبه در عيون الاخبار، جلد چهارم ، صفحه 231 و ابوطالب مكى در
قوت القلوب ، جلد اول ، دوبار در صفحه 181 و 490 و ابوحيان توحيدى در
الصديق و الصداقه ، صفحه 44 آورده اند. براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج
البلاغه ، جلد چهارم ، صفحه 322 مراجعه فرماييد. م
442-عبدالله بن محمد بن حسن معروف به
ابن ناقيا متولد به سال 410 و در گذشته به سال 485 قمرى از اديبان و
مقاله نويسان بوده است . به ترجمه مقاله Vadct در دانشنامه ايران و
اسلام ، صفحه 888 مراجعه فرماييد. م
443- عمرو بن مسعده كه به ابوالفضل
صولى هم معروف است در گذشته به سال 217 و وزير مامون عباسى و از دبيران
فاضل دوره حكومت هارون و مامون است . به محمد كرد على ، امراء البيان ،
صفحه 191 مراجعه فرماييد. م
444-به نقل استاد محترم سيد عبد
الزهراء حسينى خطيب در مصادر نهج البلاغه و اسانيده نظير اين سخن را
راغب اصفهانى در محاضرات الادباء، جلد دوم ، صفحه 28 آمده است . م
445-استاد محمد ابوالفضل ابراهيم كه
در چاپ مصر كلمات را شماره نهاده اند 998 كلمه آورده و توضيح داده اند
كه در نسخه ها چنين بوده و شايد دو كلمه با كلمات ديگر از اشتباه
نويسندگان ممزوج شده باشد و حال آنكه در نسخه چاپ 1271 قمرى تهران هزار
كلمه است . م
446-با توجه به اينكه اين سخنان
منسوب به اميرالمؤ منين عليه السلام است و ابن ابى الحديد هم هيچ گونه
شرحى نداده است و هدف اصلى اين بنده ترجمه مطالب تاريخى و نشان دادن
جلوه تاريخ در اين كتاب بوده است ، لزومى
براى آوردن اين سخنان و ترجمه آن نبود. م
447-ضرب المثل و اصطلاح گونه اى است
كه در كتب امثال آمده است . به مجمع الامثال ، جلد دوم ، صفحه 306
مراجعه شود. م