جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
جلد ۷

دكتر محمود مهدوى دامغانى

- پى ‏نوشتها -


1)براى اطلاع بيشتر در مورد منابع پيش از سيدرضى كه اين گفتار على عليه السلام را نقل كرده اند، نظير ابوالعباس مبرد در الكامل و بيهقى در المحاسن و المساوى و مسعودى در مروج الذهب ، به مصادر نهج البلاغه و اسانيده ج 2، ص 37، مراجعه فرماييد. م
2)خوانندگان گرامى مستحضرند كه موضوع مبالغه و غلو در مورد شان حضرت اميرالمؤ منين على و ديگر ائمه اطهار عليه السلام از دير باز مطرح بوده است و از سوى ائمه اطهار به شدت از آن منع شده است ، اين دو خبر در منابع كهن شيعى با اندك تفاوت لفظى آمده است و براى اطلاع بيشتر در اين مورد بحث مستوفاى مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 25، 349-261. چاپ جديد تهران ، 1388 ق مراجعه فرماييد. م
3)رجوع كنيد به پاورقى صفحه قبل .
4)ظاهرا منظور احمد بن عبيدالله خصيبى وزير دانشمند و اديب مقترد عباسى و قاهر عباسى است كه به سال 328 درگذشته است . رجوع كنيد به الاعلام ، ج 1، ص 160. م
5)نظير اين حديث با اندك تفاوتى به نقل از مسند احمد بن حنبل در بحارالانوار، ج 25، ص 284 آمده است . م
6)نظير اين حديث با اندك تفاوتى به نقل از مسند احمد بن حنبل در بحارالانوار، ج 25، ص 284 آمده است . م
7)مصيص به كسر اول و تشديد صاد و سكون يا، نام شهرى بر كنار درياست .
8)اين موضع بنا به روايات منقول در كتابهاى معتبر شيعه صحيح نيست . شيخ طوسى (ره ) در دو روايت از حضرت باقر و حضرت صادق نقل مى كند كه عبدالله بن سبا در آتش افكنده شد. به اختيار معرفة الرحال ، ص 106، چاپ آقاى حسن مصطفوى ، مشهد 1348 ش مراجعه فرماييد. هر چند سعد بن عبدالله اشعرى در المقالات والفرق ، ص 20، چاپ استاد دكتر محمد جواد مشكور سخن از تبعيد او به مداين آورده است ولى در هر دو روايتى كه شيخ طوسى آورده است ابن قولويه از قول سعد بن عبدالله اشعرى سوزاندن عبدالله بن سبا را كه نقل فرموده است به ص صد و نود و يك مقدمه ترجمه فرق الشيعه نوبختى به قلم استاد دكتر مشكور نيز مراجعه شود. م
9)وليد بن طريف از سران خوارج در دهه هفتم قرن دوم هجرى است كه به سال 177 در جزيره خروج كرد و در رمضان 179 كشته شد، براى اطلاع بيشتر مراجعه كنيد به وفيات الاعيان ، ج 5، ص 84، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، مصر 1367 ق و الاعلام( زر كلى ، ج )، ص 140 م
10)نام خواهر وليد قارعه است ، قصيده او به طور كامل در وفيات الاعيان ابن خلكان آمده است و ابياتى از آن در امالى قالى ، تاريخ طبرى و اللالى و شرح شواهد مغنى آمده است .
11)خابور نام منطقه و نام درختى است . همين شعر را ابن منظور در لسان العرب شاهد آورده است . م
12)نام اصلى متوكل جعفر و متولد به سال 205 يا 207 هجرى است ، پس از مرگ و اثق به سال 232 با او به خلافت بيعت شد و به سال 247 كشته شد. به تاريخ ‌الخلفاء سيوطى ، ص 346، چاپ 1398 ق ، مصر مراجعه فرماييد. م
13)وليد بن عبيد طائى معروف به بحترى از شاعران بزرگ قرن سوم هجرى متولد به سال 206 و در گذشته 284 قمرى است ، چند كتاب مستقل هم درباره او نوشته شده است . براى اطلاع از منابع ، رجوع كنيد به معجم المولفين عمر رضا كحاله ، صفحات 171 و 172 .م
14)ابواسحاق ابراهيم بن هلال صابى از دبيران دانشمند و اديب كه مورد توجه كامل عزالدوله بويهى و مورد بى مهرى عضدالدوله بود در رسائل او مشهور است ، به سال 384 در بغداد درگذشت ، براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به وفيات الاعيان ابن خلكان ، ج 1، ص 34. م
15)بيهسيه : شاخه يى از خوارج كه ياران ابى بيهس هيصم بن جابرند، حجاج به روزگار حكومت وليد در جستجوى او بود به مدينه گريخت ، عثمان بن حيان به تعقيب او برآمد و او را گرفت و زندانى كرد او شبها براى عثمان افنانه مى گفت و نديم او بود تا آنكه وليد نامه نوشت كه نخست دستها و پاهايش ‍ را قطع كند و سپس او را بكشد و چنان كرد.
16)اباضيه : ياران عبدالله بن اباض هستند كه به روزگار مروان خروج كرد. براى اطلاع بيشتر از افوال اين دو گروه رجوع كنيد به الملل والنحل شهرستانى ، ج 1 ص 113 و 121.
17)اين بحث در واقع دنباله بحث مفصل ابن ابى الحديد در جلد قبل است . م
18) اشاره به آنكه زياد، زنازاده بوده است .
19)آيه 6 سوره توبه .
20)در آخرين بخش از شرح خطبه سى و ششم نيز اين دو موضوع نقل شده است . م
21)الكامل ، ج 3، ص 222 م
22)1 و 2 الكامل ، ج 3، ص 248-247.م
23)منظور از پسر وهب ، عبدالملك بن وهب راسبى است كه از شاخه راسب قبيله ازد است و در آغاز خروج خوارج سالارشان بوده است .
24)در الكامل نام پدر مثلم به صورت مسروح است ، ثور هم يعنى قبيله كنده .
25)اين كلمه در متن به صورت (رسى ) آمده است و در كامل مبرد به صوربت زينبى آمده كه صحيح است . م
26)در كامل مبرد، ج 3، ص 256 به صورت حبطى آمده است ، در متن به صورت خطى است و صحيح است ؛ به معجم الشعراء مرزبانى ، ص 258، چاپ كرنكو مصر، 1354 ق مراجعه كنيد. م
27) عباس بن فرج يا ابوالفرج رياشى از موالى مقيم بصره و در شعر و ادب از بزرگان اهل نظر است او به سال 257 ق در فتنه كشته شده است . به الاعلام زرگلى ، ج 4، ص 37، مراجعه كنيد. م
28)محمد بن سلام (به تشديد لام ) از مردم بصره و از بزرگان ادباست ، طبقات الشعراى او چاپ شده است او به سال 232 هجرى در بغداد درگذشته است . به الاعلام ج 17 ص ، 16، مراجمعه فرماييد. م
29)منظور دو بيتى است كه چنين است : (خوش باد ضربتى از مردى پرهيزگار؟ اراده يى نداشت مگر اينكه با آن كه از صاحب عرش به رضوان برسد؛ من هرگاه آن ضربت را به ياد مى آورم او را در پيشگاه خداوند از همه مردم ترازويش را سنگين تر مى بينم ). براى پاسخهايى كه به اين شعر مزرخرف داده شده است به كامل مبرد، ج 3، ص 169، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم مراجعه فرماييد. م
30)اوزاع نام يكى از شاخه هاى قبيله همدان است به جمهرة انساب العرب ، چاپ عدبالسلام محمد هارون ، مصر 1391 ق مراجعه فرماييد. م
31)اين ابيات در كامل مبرد از لحاظ الفاظ و ترتيب اندك تفاوتى دارد.
32)سروه طه آيه 84.
33)جاى بسى تعجب است كه ابن ابى الحديد چگونه توجه نكرده است كه اين كار مخالفت وصيت اميرالمؤ منين است كه خطاب به امام حسن و ديگر فرزندان خود فرموده است : ( ولا تمثلوا بالرجل فانى سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول اياكم والمثلة ولو بالكلب العقور ) (مباد كه اين مرد را پاره پاره كنيد كه خود شنيدم پيامبر مى فرمود : از پاره پاره كردن حتى نسبت به سگ هار و گزنده خوددارى و پرهيز كنيد.) براى اطلاع بيشتر از متن وصيت رجوع كنيد به شرح نهج البلاعه ابن ابى الحديد، ج 17. بخش رسايل ، ص 11-5، شماره چهل و هفت . در عين حال اشاره به اين مطلب لازم است كه ظاهرا ابن ابى الحديد اين سخن را از كامل مبرد، ج 3 ص 200، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم مصر، گرفته است و حال آنكه در آن كتاب چنين آمده است كه (عبدالرحمن بن جعفر به امام حسن گفت او را در اختيار من بگذار تا انتقام خود را بگيرم ، و درباره چگونگى كشتن ابن ملجم اختلاف است ....)
اين موضع در ديگر منابع به صورتهاى مختلف نقل شده است . مثلا يعقوبى مورخ مشهور و معاصر مبرد در تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 214 ص چاپ بيروت ، 1960 ميلادى مى نويسد : (امام حسن عليه السلام بر ابن ملجم شمشير زد او دست خود را سپر قرار داد كه قطع شد و حسن عليه السلام او را كشت ). مقدسى در البد والتاريخ ، ج 5 ص 233، چاپ كلمان هوار، 1916 ميلادى مى نويسد : (ابن ملجم كه نفرين خدا بر او باد كشته شد.) شيخ مفيد هم در ارشاد، ص 11، چاپ 1377 ق ، تهران مى نويسد : (امام حسن فرمان داد گردن ابن ملجم را زدند...) بنابر اين كار، استناد به حضرت مجتبى عليه السلام دور از انصاف و شيوه تحقيق است . م
34)آيات 37 و 38 سوره نجم .
35)اين اظهار نظر در مورد مرداس از سوى معتزله و شيعه در كامل مبرد به چشم اين بنده نخورد و نفهميدم آيا اين ابن ابى الحديد از جاى ديگر نقل كرده يا نظر خود اوست . م
36)اين گفتارها در الكامل مبرد، ص 239 مقدم و موخر است . م
37)اين گفتارها در الكامل مبرد، ج 3 ص 239 مقدم و موخر است . م
38)كامل مبرد : ج 3، ص 256.
39)داستان عروة در كامل مبرد ج 3، ص 260 - 258) با افزونيهايى آمده و ابن ابى الحديد آن را تلخيص كرده است .
40)ابن مورد نيز در كامل مبرد (ج 3، ص 276) مفصل تر و با افزودنيهايى آمده است ظاهرا ابن ابى الحديد اين موارد را تلخيص كرده است . م
41)استاد محمد ابوالفضل ابراهيم در پاورقى نوشته است يعنى عبيدالله بن زياد؛ واين اظهار نظر با توجه به آنكه خوارج ابن زياد را از خاندان حرب نمى دانسته اند و پدرش را زنازاده مى دانستند صحيح به نظر نمى رسد و حق با ابن ابى الحديد است . م
42)بدر نام پدر يكى از قبايل عرب است و اين ابيات ؛ در اغانى ، ج 6 ص 147 چاپ دارالمكتب هم آمده است .
43)دولاب نام چند جا است . در اينجا مقصود دهكده يى است كه ميان آن و اهواز چهار فرسنگ است .
44)ام حكيم نام يكى از زنان بسيار زيبا و شجاع خوارج است .
45)قديد نام جايى نزديك مكه است .
46)اغانى ، ج 20، ص 97 و صفحات پس از آن با اختصار و تصرف .
47)وادى القرى نام جايى ميان مدينه و شام است .
48)سوره مريم بخشى از آيه 64.
49)در صفحات قبل ، تاريخ خروج عبدالله بن يحيى را سال يكصد و نوزده ذكر كرده است كه ظاهرا صحيح نيست و بايد يكصد بيست و نه باشد زيرا مى گويد : (فقط ماهى در صنعاء مقيم بوده ) و اينك مى گويد : (نهم صفر سال يكصد و سى براى جنگ فرود آمد،) حكومت مروان از سال صد و بيست و هفت شروع شده است . م
50)در متن اصلى تفاوتهايى مختصر بوده كه از اغانى و طبرى اصلاح كرده اند.
51)سوره احقاف بخشى از آيه 32.
52)اقتباس و تلفيق از چند آيه است : سوره طه آيه 60، سوره توبه آيه 14 و 52. م
53)هرگز احساس خستگى نمى كنند. م
54)ملاحظه مى فرماييد كه از خطبه 184، نهج البلاغه اقتباس كرده اند م
55)اقتباس از آيه 20 سوره حشر.
56)اقتباس از آيه 9 سوره حشر.
57) سوره تغابن آيه 14.
58)بخشى از آيه سوره نساء .
59)مقصود ما اين است كه براى گرفتن خراج مردم را مى زنند و موى آنان را مى كشند. م
60)بخشى از آيه 13 سوره حجرات .
61)سوره توبه بخشى از آيه 30.
62)ظاهرا (ابن قيس ) كه دو سه سطر پيش از اين آمده است صحيح نيست .
63)سوره فتح بخشى از آيه 10.
64)در اغانى آمده است كه آنان به جاى (جنة )، (كنة ) مى گفته اند.
65) در اغانى بنى عباس است .
66)عبدالملك بن ماجشون از فقها و ادباى قرن دوم و سوم هجرى كه به سال 213 يا 212 هجرى در گذشته است . رجوع كنيد به وفيات الاعيان ابن خلكان ، ج 3، ص 34. م
67)آخرين آيه سوره شعرآء. مطالب فوق به صورت مختصرتر در ترجمه تاريخ طبرى هم آمده است . به صفحات 4576-4567 ترجمه مرحوم پاينده مراجعه فرماييد. م
68)عبدالعزيز قارى ملقب به بشكست از شاعران و عالمان علم نحو مدينه است ، رحوع كنيد به انباء الرواة قفطى ، ج 2 ص 183.
69)عبدالله بن سلمه معروف به ابوصخر هذلى از شاعران دوره اموى و مروانى است ، رجوع كنيد به الاعلام زر كلى ، ج 4، ص 223 م
70)عمرو بن حصين يا عمرو بن حسن از شعراى خوارج است . رجوع كنيد به اغانى ، ج 23، ص 250 م
71)حضرموت : نام يكى از بخشهاى شرقى يمن است كه مركز آن شهرى به نام به شام است ، رجوع كنيد به ترجمه تقويم البلدان به قلم استاد عبدالحميد آيتى ، ص 132 م
72)اين مطالب با تفصيل بيشترى در اغانى ، ج 23، ص 225-224 آمده است ، ابن ابى الحديد آن را در مواردى تخليص كرده است . م
73)اين حديث در مستدرك الصحيحين حاكم نيشابورى ، ج 2، ص 154 آمده است و براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به فضائل الخمسة استاد محترم سيد مرتضى حسينى فيروز آبادى ، ج 2، ص ‍ 410-400 م
74)مشركان قريش براى تحقير حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله به آن حضرت ابن ابى كبشه مى گفتند : ابو كبشه جد مادرى پيامبر صلى الله عليه و آله بود و ستاره (شعرى ) را مى پرستيد، و چون او از پرستش بتان رايج در ميان اعراب به پرستش ستاره شعرى روى آؤ رده بود لهذا مشركين ، پيامبر صلى الله عليه و آله را پسر ابوكبشه مى گفتند زيرا از آيين آنها پيروى نمى كرد. براى اطلاع بيشتر به لسان العرب ، ابن منظور، ج 6، ص 338، چاپ 1405 ق ، قم ذيل كلمه كيش ‍ مراجعه كنيد. م 75)استعمال اين كلمه گاه براى تحبيب است . م
76)اين خبر در كتابهاى غريب الحديث آمده است . از جمله در النهاية ، ابن اثير، ج 12، ص 255، چاپ ، افست ، 1346 تهران . م
77)براى اطلاع بيشتر در اين مورد به ترجمه نهاية الارب به قلم اين بنده ، ج 6، ص 314 و 378، چاپ 1364 ش ، تهران مراجعه فرماييد. م
78)به نقل از استاد سيدعبدالزهراء حسينى در مصادر در نهج البلاغه ج 2، ص 56-52 اين خطبه را ابن قتيبه در عيون اخبار، ج 1، ص 110 و نصر بن مزاحم در وقعه صفين و فرات بن ابراهيم (در آغاز قرن سو. در تفسير خود و ابراهيم بيهقى در المحاسن والمساوى ، ص 45 آورده اند. براى اطلاع بيشتر به كتاب مذكور مراجعه شود. م
79)سخت ترين رويارويى در جنگ صفين .م
80)وقعة صفين ، ص 230 چاپ دوم عبدالسلام محمد هارون ، مصر، 1382 ق م
81)آيه 13 سوره زخرف
82) آيه 98 سوره اعراف .
83)در وقعه چنين است : نصر از ابيض بن اغر، از سعد بن طريف .
84)حروف مقطعه آغاز سوره مريم است . م
85)مقايسه فرماييد با آخرين بخش از دعاى معروف افتتاح در مفاتيح الجنان مرحوم محدث قمى ، ص 327 م .
86)سوره فتح بخشى از آيه 25.
87)يكى از معانى مسجور انباشته است . رجوع كنيد به تفسير ابوالفتح رازى ، چاپ مرحوم شعرانى ، ج 10 ص 313 م
88)آنچه در ابن ابى الحديد آورده است با متن وقعه صفين اندكى اختلاف لفظى دارد و در مواردى هم تلخيص شده است . م
89)در وقعه صفين ص 223، به صورت دو خطبه يكى از معاويه و ديگرى از عمروعاص نقل شده و ظاهرا همان گونه درست است . همچنين رجوع كنيد به البيان و التبين جاحظ، چاپ عبدالسلام محمد هرون ، ج 2، ص 285. م
90)در كتاب وقعه صفين چنين است : سخن مرا بشنويد و گفتارم را به جان و دل بپذيريد.
91)در وقعه صفين سلسلهخ سند چنين است : (از عمرو بن شمر، از مالك بن اعين ، از يزيد بن وهب ).
92)بخشى از آيه 31 سوره و النجم .
93)آنچه كه در متن آمده است با آنچه كه در وقعه صفين آمده است تفاوتهاى لفظى مختصر و تقدم و تاخر در مطالب دارد.
94)ضرب المثلى است كه در متن آمده است در مجمع الامثال ميدانى و فرائداللال و لسان العرب به چشم اين بنده نخورد و در ترجمه تسامحى است كه اميدوارم دور از واقع نباشد ارشاد اهل فضل مايه سپاس خواهد بود. م
95)بخشى از آيه 13 و تمام آيه 14 سوره توبه .
96)سوره صف : آيه 3.
97)آيه شانزدهم از سوره احزاب . م
98)اين خطبه با تفاوتهاى مختصر لفظى و افزونيهايى در نهج البلاغه (چاپ اول مرحوم فيض ‍ الاسلام )، ص 373، ذيل شماره 124 آمده است . م
99)قناصرين : نام جايى در شام است .
100)در يكى از نسخه هاى كتاب وقعه صفين به جاى بينى بريده ، (فريب خورده ) است و ر متن چاپ شده (سياه حبشى بينى بريده است ) آنچه استاد محترم پرويز اتابكى در حاشيه ص 323 پيكار صفين ، مرقوم داشته اند در شرح نهج البلاغه (چاپ سنگى تهران ) و چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، ج 5، ص 189، مصر چنان نيست و به صورت (رجلا مجدعا) مرد بينى بريده ثبت شده است . م
101)آيه 75 سوره زخرف . ترجمه از تفسير ابوالفتوح اقتباس شد. م
102)سعيد بن قيس از بزرگان و پارسايان تابعان است ، رجوع كنيد به اختيار معرفة الرجال شيخ طوسى ، ص 69؛ ذيل شماره 124؛ چاپ استاد حسن مصطفوى ، مشهد 1348 م
103)سوره زخرف : آيه 75.
104)در وقعه صفين چنين آمده است كه كاسه هاى سرتان را به پروردگارتان عاريه دهيد.
105)اين روايت در وقعه صفين ، چاپ عبدالسلام محمد هارون نيست و جاى تعجب است كه چگونه در پاورقى اشاره نشده كه در نسخه (ح ) آمده است . م
106)سوره اعراف آيه 128.
107)سوره طه : آيه 5 و 6.
108)همان گونه كه مترجم محترم وقعة صفين در پاورقى ص 329 مرقوم داشته اند موضوع همسرى عثمان با دو دختر پيامبر صلى الله عليه و آله و به ويژه مورد رقيه ترديد است ، رجوع كنيد به الصحيح من سيرة النبى الاعظم ، استاد جعفر مرتضى عاملى ، ج 1، ص 124، قم ، 1400 ق ، م
109)سوره فتح بخشى از آيه 2. خوانندگان گرامى توجه دارند كه گناهان مردم عادى را با ترك اولايى كه از پيامبران سر زده است نمى توان مقايسه كرد. براى اطلاع بيشتر بايد به مباحثق مختلف كتاب تنزيه الانبياء سيد مرتضى (در منابع فارسى ) تفسير ابوالفتح رازى ، ج 10، ص 203، چاپ مرحوم شعرانى مراجمع كرد. م
110)موضوع ترك اولاى نوح و آدم عليه السلام در وقعة صفين نيامده است . م
111)خوانندگان گرامى توجه دارد كه مقصود از پسر عمو بودن اين است كه هر دو از نسل عبد مناف هستند و منظور از پسر عمه هم اين است كه عثمان نوه دختير بيضآء دختر عبدالمطلب است . م
112)به نقل از استاد عبدالسلام محمد هارون در وقعة صفين ، حاشيه ص 241، اين حديث را سيوطى در الجامع الصغير، ج 1، ص 351 به روايت ابن عساكر از عمر آورده است . م
113)سلسله سند در متن افتادگى دارد. صحيح آن از وقعة صفين نقل شد. م
114)برخى از كلمات با آنچه كه در متن چاپ شده وقعة صفين آمده است تفاوت دارد و در ترجمه از ترجمع رساى استاد محترم پرويز اتابكى بهره بردارم م
115)سعيد بن عاص پس از وليد بن عقبة از سوى عثمان حاكم كوفه بوده و از سوى معاويه حاكم مدينه بوده است . وليد بن عقبه برادر مادرى عثمان است كه از سوى او حاكم كوفه شد و به سبب ميگسارى عزل شد. عبدالله بن عامر بن كريز پسر دايى عثمان است و از سوى عثمان و معاويه حاكم بصره بوده است .
116)حجر بن يزيد سلمه معروف به حجر بد سرشت به حضور پيامبر آمد، و مسلمانان شد. نخست با على عليه السلام بود و بعد معاويه ، و معاويه او را والى ارمنستان كرد. براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به اسدالغابة ابن اثير، ج 1، ص 378، م
117)در متن اين سخن به رفاعه نسبت داده شده است . از وقعه صفين اصلاح شد. م
118)اين ابيات از حاتم طايى است كه در صفحه 121 ديوان او آمده است .
119)به طورى كه ملاحظه كرديد هفت برادر را نام مى برد. بنابراين يا شش اشتباه و هفت صحيح است يا آنكه هبيرة زائد است كه نامش در صفين هم نيامده است . م
120) عبارات متن با عبارات وقعه صفين تفاوتهاى مختصرى دارد. به پيكار صفين ، ترجمه استاد پرويز اتابكى ، ص 347 مراجعه فرماييد. م
121)در طبرى و صفين حر بن صباح است . حر و حارث هر دو از راويان ثقه و شيعه و مورد اعتمادند. براى اطلاع بيشتر به وقعه صفين ، ص 254، حاشيه عبدالسلام محمد هارون و پيكار صفين ، ص 247 مراجعه فرماييد. م
122)متن درست نيست ، متن صفين هم درست نبوده است ، استاد عبدالسلام محمد هارون از طبرى اصلاح كرده است به وقعه صفين ، پاورقى ص 255 مراجعه فرماييد. م
123)خطبه مالك اشتر در تاريخ طبرى ، مفصل تر و همان خطبه يى است كه چند صفحه قبل نقل شد.
124)تا اينجا خطبه شماره 106 نهج البلاغه است كه در ص 309 چاپ مرحوم فيض آمده است . م
125)ظاهرا مقصود اين است كه به گونه يى آنان را بزنيد كه از پا بيفتند ولى كشته نشوند. م
126)در نام پدر و نياكان او اختلاف است ، كنيه او (ابوشداد) و لقب پدرش كه مكشوح است مورد اتفاق است . براى اطلاع بيشتر به الاستيعاب ابن عبدالبر، حاشيه ، ص 244 الاصابه ، چاپ 1328 ق ، مصر مراجعه فرماييد. م
127)در واقعه صفين آمده است كه او رجز مى خواند و مى گفت : (همانا على كه بردبار دلاور است ، چون كارهاى دشوار فرا رسد سخت چابك است ..)
128)ابن اثير در اسدالغابة ، ج 1، ص 360 مى نويسد : حازم پدر قيس . م
129)در كتاب وقعه صفين مطالب ديگرى هم آمده است . م
130)در واقعه صفين آمده است : (برادرانش عبيدالله و عو ف و مالك ). م
131)در صفين و تاريخ طبرى به جاى (ورق العيش ) (رزق الدنيا) است .
132)نهلش از شاعرانى است كه دوره جاهلى و اسلام را درك كرده است و به اصطلاح -(مخضرم ) است براى اطلاع از شرح حال او به الشعروالشعراء ابن قتيبه ، ص 532، چاپ 1969 ميلادى ، بيروت مراجعه فرماييد. م
133)براى اطلاع بيشتر از بقيه اين ابيات به ترجمه شيواى استاد پرويز اتابكى در ص 363 پيكار صفين مراجعه فرماييد. م
134)نام شهرى در منطقه شام .
135)در اينجا حدود يك صفحه از متن (وقعه صفين ) كمتر است . م
136)در متن به جاى كلمه (نار) كلمه (ريح ) است و در صفين (نار) است و مقتبس از آيه 266 سروه بقره است . م
137)در وقعه صفين پس از اين ، بيتى از حاتم طايى نقل شده است . م
138)اين توضيح در صفين نيست . م
139)اين موضوع در اخبارالطوال دينورى با تفضيل بيشترى آمده است . رجوع كنيد به ترجمه آن به قلم اين بنده ، ص 218، چاپ تهران ، نشر نى ، 1346 ش م .
140)آنچه در متن آمده است با آنچه ؛ در وقعه صفين آمده است تفاوتهايى دارد. م
141)شاكر و شبام نام دو گروه از قبيله بزرگ همدان است . از مجموعه اين ابيات دو بيت در عقدالفريد ابن عدربه ، ج 3، ص 390 ج 4، چاپ 1372 ق ، مصر آمده است و به نقل از عبدالعزيز سيدالاهل در ص 122، من الشعرالمنسوب الى الامام الوصى ، چاپ بيروت ، 1393 ق ، هفت بيت از العمدة ابن رشيق با تفاوتهاى لفظى مختصر آمده است . م
142)براى اطلاع بيشتر از فقيه ابيات معاويه و عمرو به وقعه صفين ، ص 275 و پيكار صفين ، ص 277 مراجعه فرماييد. اختلافات لفظى اندكى دارد.م
143)عيون اخبار، ج 1، ص 169، اين موضوع را از ابوسوقه تميمى ، از پدرش ، از جدش از ابوالاغر آورده است .
144)عباس بن ربيعه از اصحاب محترم اميرالمومنين است ، به رجال شيخ طوسى ، ص 51 چاپ نجف ، 1380 ق مراجعه فرماييد. م
145)اين بيت از اعشى قيس است ، كه با اندك تفاوت لفظى در ص 48 ديوان او آمده است .
146)سوره توبه آيات 14 و 15.
147)اصل عبارت (فما عدا ممابدا) را به قول سيد رضى (ذيل خطبه 31) براى نخستين بار تنها حضرت على عليه السلام عليه السلام بكار برده اند م
148)با توجه به توضيح ابن اثير در النهاية فى غريب الحديث ، ج 3، ص 86، چاپ 1364 ش ، تهران ترجمه شد. م
149)سوره توبه بخشى از آيه 33.
150)سوره حج آيه 40.
151)سوره بقره آيه 194.
152)طمح ، نام يكى از تيره هاى قبيله كنده است . به لسان العرب ، ج 2، ص 535، چاپ 1405، ق قم مراجعه فرماييد.
153)نام پدرش در وقعه صفين (نهد) و در طبرى (قره ) آمده است .
154)در وقعه صفين اضافاتى آمده است ، به متن عربى ، ص 277 يا پيكار صفين ص 380 مراجعه فرماييد. م
155)2 و 3 در وقعه صفين كاستى و افزونيهايى ديده مى شود. نام پدر بشرهم به صورت (عشوش ) و در طبرى به صورت (عوس ) آمده است . م
156)در وقعه صفين (نصرى ) است .
157)براى اطلاع از ترجمه بقيه اين ابيات به پيكار صفين ، به قلم شيواى پرويز اتابكى ، ص 392 مراجعه فرماييد. ابن عبدربه در عقدالفريد چند بار بيت اول اين شعر را نقل كرده و در ج 5، ص 283 چاپ 1967 ميلادى ، مصر فقط سه بيت آورده است . نويرى در نهايه الارب ، ج 20، ص 127. مصر 1965 ميلادى ، شش بيت از آن را آورده است . عبدالعزيز سيدالاهل در من الشعرالمنسوب الى الامام الوصى ، ص 120، چاپ بيروت 1393 ق به نقل از زهرالآداب حصرى و المعدة ابن رشيق چهار بيت آورده است م
158)در نسخه ج (ابن كلبى ) است . م
159)در وقعه صفين تفاوتهاى لفظى مختصرى با متن ديده مى شود. م
160)در وقعه صفين ابياتى ديگر هم نقل شده است به ص 294 متن عربى آن مراجعه شود. م
161)آيه 253 سوره بقره .
162)در وقعه صفين ، ص 298، افزونيهايى ديده مى شود. م
163)كعب بن جعيل در گذشته حدود 55 هجرى و از شاعران پيوسته با معاويه بوده و شرح حال و اشعارش در كتب تذكره از جمله : در الشعر والشعرا ابن قيبه ، ص 543، چاپ 1969، ميلادى ، بيروت آمده است . م
164)براى اطلاع از بقيه اين ابيات و ابيات بعد به پيكار صفين ترجمه آقاى اتابكى ، صفحات 405 و 406 مراجعه فرماييد. م
165)قثم بن خبية معروف به صلتان عبدى از شاگردان قرن اول هجرى و در گذشته حدود سال 80 هجرى است . به الموتلف والمختلف آمدى ، ص 145، چاپ كرانكو قاهره ، 1354 ق مراجعه فرماييد. بيت اول و دوم با آنچه در صفين آمده است تفاوت دارد. م
166)اين مطالب با آنچه كه در وقعه صفين آمده است تفاوتهاى لفظى اندك دارد و مطالب مقدم و موخر است . م
167)اين مطالب هم در وقعه صفين داراى فزونى و كاستى و همچنين مقدم و موخر است . م
168)اين نكته قابل ذكر است كه ابن حجر عقلانى در الاصابة فى تمييز الصحابة ، ج 1، ص 461، شماره 2123 مى نويسد : خالد از سوى معاويه به حكومت ارمنستان گماشته و چون به نصيين رسيد درگذشت . م
169)روايت اين بيت در وقعه صفين و ديوان منسوب به حضرت امير، ص ) 5، چاپ ادبيه تهران ، 1384 ق همراه با ترجمه محمد جواد نجفى ، با عبارات فوق اختلاف لفظى اندك دارد. م
170)عامر در سال جنگ احد در مدينه متولد شد. هشت سال از مدت عمر حضرت ختمى مرتبت را درك كرد، بعد ساكن كوفه شد. از اصحاب محترم اميرالمؤ منين على است كه در همه جنگها همراه ايشان بود. به سال صد يا صد و ده هجرى درگذشت ، به اسدالغابة ابن اثير، ج 3، ص 97 مراجعه فرماييد. م
171) سليمان بن صرد از ياران و اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله است . ميان قوم خود شريف و محترم بود و ساكن كوفه شد. در جنگهاى اميرالمؤ منين همراه بود و به سال شصت و پنج هجرى ؛ حالى كه فرمانده توبان بود به سن نود و سه سالگى در جنگ با ابن زياد كشته شد. به اسدالغابة ابن اثير، ج 2، ص 351 مراجعه فرماييد. م
172)سوره كهف آيه 20.
173)نام اين شخص در متن مكرر به صورت (عمرو) آمده است كه اشتباه چاپى است . پيش از اين اشتباه از اين تذكر دادم كه از روايان قرن دوم است و نبايد با عمر بن سعد ابى وقاص اشتباه شود. م
174)سوره توبه بخشى از آيه 14.
175)اين دو حديث شريف نبوى در آثار اهل سنت به حد تواتر رسيده است . پس از اين اين نيز به منابع هر دو اشاره شده است . براى اطلاع بيشتر به بحث مسوفاى استاد محترم سيد مرتضى حسينى فيروز آبادى ؛ فضائل الخمسه ، ج 1، ص 318-309 و ج 2، ص 319-315 مراجعه فرماييد. م
176)ظچون در وقعه صفين صحيح تر بود با توجه به آن ترجمه شد. م
177)سوره بقره آيه 194.
178)در صفين به صورت (جزرى ) و در نسخه ج (حريرى ) آمده است .
179)سوره والمرسلات آيه 6.
180)در وقعه صفين آمده است كه : (معاويه و ابوسفيان مشرك و بت پرست بودند). اختلافات اندك ديگرى هم دارد.
181)در وقعه صفين پس از اين ، چند بيت آمده است . همچنين گفتگويى ميان عمار و عبيدالله بن عمر. لطفا به صفحه 320 متن عربى و 438 پيكار صفين ترجمه استاد پرويز اتابكى مراجعه فرماييد. م
182)بخشى از اين حديث در النهاية فى غريب الحديث ابن اثير، ج 1، ص 339 آمده است .
183)نام پدر اين راوى را ذهبى در ميزان الاعتدال حكم ثبت كرده و اسماء را موثق مى داند. به ج 1، ص 255، چاپ مصر، 1382 ق مراجعه فرماييد.م 184)با آنكه در متن صفين چنين است ولى بايد به جاى حنين ، احزاب صحيح باشد زيرا عمروعاص ‍ در جنگ حنين ظاهرا مسلمان بوده است . او در سال فتح خيبر مسلمان شده است . م
185)هجر : همان سرزمين بحرين است ه خرماى آن به خوبى و فراوانى مشهور است . براى اطلاع بيشتر به ترجمه تقويم البلدان ابوالفداء، ص 137، به قلم استاد عبدالمحمد آيتى مراجعه فرماييد. در وقعه صفين پس از اين فزونى مختصرى دارد. م
186)سلسله سند در وقعه صفين ، به اين صورت است نصر، يحيى بن يعلى ؛ حزور، اصبغ بن نباته . م
187)بخشهايى از آيه 253 سروره بقره .
188)در نسخه (ب ) چنين است : اين پايان جزء پنجم از شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد معتزلى است و به خواست خداوند تعالى و تقدس جز ششم از پى آن خواهد آمد.
189)عمرو بن سعيد بن عاص متولد سال دوم و مقتلو به دست عبدالملك بن مروان در سال 70 هجرى است . براى اطلاع بيشتر از سرگذشت او به ترجمه النهايه الارب به قلم اين بنده ج 6 ص ، 85-82، چاپ امير كبير، تهران 1364 ش مراجعه فرماييد. م
190)لطفا به ص 175 شرح متوسط ابن ميثم بحرانى اختيار مصباح السالكين چاپ آقاى دكتر محمد هادى امينى ، مشهد، 1366 ش مراجعه شود. م
191)جوهرى در گذشته به سال 323 هجرى است . براى اطلاع بيشتر از آثار او به مقدمه فاضلانه آقاى دكتر محمد هادى امينى بر كتاب السقيفة و فدك ، تهران ، بدون تاريخ مراجعه فرماييد. م
192)احمد زكى صفوت اين خطبه را با اندك تفاوتى در الفاظ در جمهرة خطب العرب . ج 1، ص 173، چاپ مصر آورده است . م
193)ظمعن بن عدى از هم پيمانان انصار است . در عقد اخوت ميان او زيد بن خطاب عقد برادرى بسته شد و هر دو در جنگ يمامه به روزگار ابوبكر كشته شدند. با االاستيعاب ابن عبدالبر، ج 3، ص ‍ 445 در حاشيه الاصابة مراجعه فرماييد.م
194)اين خطبه ابوبكر در اين منابع هم آمده است : البيان والتبيين جاحظ، ج 3، ص 297، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، مصر 1388 ق با تفاوتهاى لفظى . الامامه والسياسية ابن قتيبه ، ج 1، ص 13، چاپ طه محمد الزينى ، بيروت . عقد الفريد ابن عبدربه ج 4، ص 258، مصر 1967 م با تفاوتهايى . و نيز به پاورقى استاد محمد هادى امينى در السقيفه و فدك ، ص 56 مراجعه فرماييد. م
195)اين بنده نمى خواهم ؛ در نقد سخنان عمر در اين باره چيزى بنويسم ولى هيچكدام از اين دو مورد، فضيلتى آن چنان كه او پنداشته نيست . لفطا به الشيعه بين الاوهام و الحقايق ، مرحوم سيد محسن امين جبل عاملى (ره ) ص 119، بيروت 1397 ق مراجعه فرماييد. م
196)حباب از افراد محترم خزرج است ، در جنگ بدر شركت كرد و پيشنهاد او براى تغيير موضع لشكر مرود قبول پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفت و سپس به خردمند و صاحب راى معروف شد، در حكومت عمر درگشت . به اسدالغابة ابن اثير، ج 1 ص 364 مراجعه فرماييد. م
197) بشير بن سعد از شركت كنندگان در بيعت عقبه و جنگهاى بدر و احد و ديگر جنگهاى پيامبر صلى الله عليه و آله است . او به سال دوازدهم در عين التمر همراه خالد بن وليد بود و كشته شد. به الاستيعاب ابن عبدالبر، ج 1، ص 148، در حاشيه الاصابة ، مراجعه فرماييد. م
198)اشاره به آيه 40 سوره توبه ( اذا اخرجه الذين كفروا ثانى اثنين اذهما فى الغار... ) است . م
199)اسيد از شركت كنندگان در بيعت عقبه و از ثقفيان دوزاده گانه است . ابوبكر و عمر پاس او را براى اين كار همواره رعايت مى كردند. به سال 20 و 21 در حكومت عمر درگذشت . رجوع كنيد به الاصابة ابن حجر، ج 1، ص 49، ذيل شماره 185، مصر 1328 ق ، م .
200)نام ناحيه يى از نواحى دمشق است و مركز آن بصرى است ، به ترجمه البلدان يعقوبى به قلم مرحوم دكتر محمد ابراهيم آيتى ، ص 105، تهران 1356، ش مراجعه فرماييد. م
201)هر چند ابن ابى الحديد در اين مورد اينجا توضيح نداده است ولى ضمن شرح خطبه 183 در ج 10، ص 111، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم در باره مرگ مشكوك سعد بن عباده و شعرى كه از زبان جن ساخته و پرداخته اند توضيح داده است كه به خواست خداوند متعال در جاى خود ترجمه خواهد شد.
202)بدون ترديد اين موضوع در آن روز نبوده است كه هنوز جسد مطهر رسول خدا صلى الله عليه و آله را تجهيز نكرده بوده اند. م
203)ملاحظه مى فرماييد كه اين مرد به هيچ روى در اين گفتار و رفتار از ادب اسلامى برخوردار نيست . م
204)سلمة بن اسلم از قبيله اوس انصار است . ابن اثير در اسدالغابة ، در باره نسب او اقوال مختلف را آورده است . به همان كتاب ، ج 2، ص 332 مراجعه فرماييد. م
205)اين ضرب المثل كه به صورت : (لا عطر بعد عروس ) در فرائداللال شيخ ابراهيم حنفى ، ج 2، ص 179 آمده ، دو گونه معنى شده است كه يك معنى آن نزديك به (نوشدارو پس از مرگ سهراب ) است . م
206) ابن سعد هم در طبقات ، ج 3، بخش 1، ص 127، چاپ ادوار ساخاو، بريل آورده است . م
207)خداوند متعال مولفان گرانقدر عبقات الانوار و الغدير و امثال اين دو كتاب را رحمت فرمايد؟ وظيفه خود را به بهترين صورت انجام داده اند و لزومى ندارد كه اين بنده در رد سخن ابن ابى الحديد بنويسم . همين قدر مى گويم اظهار نكردن چيزى براى مصلحتى بزرگ كه حفظ اسلام و حرمت پيامبر است ، دليل بر آن نيست كه چيز وجود نداشته باشد و اين مورد هم از مواردى است كه مسلم مى دارد ابن ابى الحديد شيعه نيست . م
208)يعنى امام باقر عليه السلام .
209)به نقل استاد دكتر محمد هادى امينى اين موضوع در الامامة والسياسة ، ج 1، ص 19 و الغدير، ج 7 ص 18 نيز آمده است . م
210)يحيى بن محمد از اشراف سادات حسينى و اديبان و شعر شناسان به نام قرن ششم و هفت هجرى ، متولد 548 و در گذشته 613 قمرى است ، به اعلام زركلى ، ج )، ص 208 مراجعه شود. م
211)به شرح حال اين مرد دسترسى پيدا نكردم بدون ترديد او غير از على بن حسين مغربى مقتول به دست حاكم فاطمى است . راهنمايى اهل فضل موجب سپاس است . م
212)شرف الدوله در رمضان 376 سمت اميراالاميرايى بغداد را داشته است . به معجم الانساب والاسرات الحاكمه ، ص 322، زامباور مراجعه شود. م
213)القارد بالله : ابوالعباس احمد بن اسحاق ، از سال 422-381 خليفه بوده است .
214)يان كلمه بيشتر به معنى باتلاق و زمينهاى آب گرفته است و به نواحى ميان واسط و بصره گفته مى شده است . به معجم البلدان ياقوت حموى ، ج 2، ص 222، چاپ 1906 ميلادى ، مصر مراجعه فرماييد. م
215)عويم بن ساعده از افراد قبيله اوس انصار و از شركت كنندگان در بيعت عقبه دوم بوده است . بعه اسدلغابة ابن اثير، ج 4، ص 158 مراجعه فرماييد. م
216)يعقوبى در تاريخ يعقوبى ، ج 2، ص 124، چاپ بيروت . 1379 ق اين چهار بيت را با اندك اختلافى در مصراع سوم از تعبه پسر ابولهب مى داند. شيخ مفيد در كتاب الجمل ، ص 58، جاپ نجف آنرا زا عبدالله بن ابى سفيان بن حارث بن عبدالمطلب مى داند، و نيز به نبرد جمل ، ص 64، چاپ تهران ، نشر نى ، 1367 ش مراجعه فرماييد. م
217)در صورتى كه اينان نسبت به انصار اين چنين كينه توزى كنند، كينه هاى آنان نسبت به اميرالمؤ منين عليه السلام كه بيشتر كشته شدگگان بدر به دست او كشته شده اند چه اندازه بوده است ؟ م
218)حارث ، برادر تنى ابوجهل است كه روز فتح مكه به ام هانى پناه برد و از كشته شدن نجات يافت . به اسدالغابة ابن اثير، ج 1، ص 351 مراجعه فرماييد. م
219)ثابت بن قيس از قبيله خزرج انصار است و او را سخنگوى انصار و خطيب پيامبر صلى الله عليه و آله مى دانسته اند. در جنگ يمامه به روزگار حكومت ابوبكر كشته شد. براى اطلاع بيشتر به الاستيعاب ، ابن عبدالبر، ج 1 ص 193، در حاشيه الاصابه مراجعه فرماييد.م
220) به شرح حال اين شاعر دسترسى پيدا نكردم . آيا پسر ابوعزة جمحى است كه شاعر قريش بود و در جنگ بدر اسير شد و پيامبر آزادش فرمود و تعهد كرد در جنگ ديگرى شركت نكند و باز در جنگ احد شركت كرد و اسير و اعدام شد؟ براى اطلاع بيشتر در اين مورد به ترجمه مغازى و اقدى به قلم اين بنده ص 222 مراجعه فرماييد. م
221)فروة از كسانى است كه در بيعت عقبه و جنگ بدر و ديگر جنگهاى پيامبر صلى الله عليه و آله جضور داشته است . به اسدالغابة ابن اثير، ج 4، ص 178 مراجعه فرماييد. م
222)خوانندگان گرامى ملاحظه فرمودند كه اين گروه به ظاهر مسلمان يعنى : ابوسفيان و عمروعاص و حارث و عكرمه و ديگر اقران به آنان چه كوششى براى در گرفتن جنگ داخلى انجام مى دهند و بر هيچ كس هدفهاى آن شوم آنان پوشيده نيست .م
223)نعمان بن عجلان زرقى پس از شهادت جناب حمزه با همسر او ازدواج كرد و از بزرگان انصار است . به الاستيعاب ابن عبدالبر، ج 3، ص 549، در حاشيه الاصابة مراجعه فرماييد.م
224)براى اطلاع بيشتر از متن خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله كه اين جمله هم در آن است رجوع كنيد به ترجمه مغازى و اقدى به قلم اين بنده ، ص 728. م
225)اين ابيات را كه هجده بيت است ، ابن عبدالبر در الاستيعاب آورده است . م
226)به صفحات اول شرح خطبه 26 در جلد اول مراجعه فرماييد. م
227)سوره حشر آيه 9.
228)به گفته جارالله زمخشرى در اساس البلاغه ، ص 497، جمله (وريت بك زنادى ) جزء مجازات عرب است و منظور اين است كه از راى و نظر تو بهره بردم و شكفته شدم .
229)متن مخدوش بود با توجه به چاپ اول تهران تصحيح و ترجمه شد. م
230)سوره انفال آيه 26.
231)سالم بن عبيد، از اصحاب درويش و از اهل صفه است . او بعدها ساكن كوفه شد و روايت ديگرى نيز در همين زمينه از او نقل شده است . رجوع كنيد به اسدالغالبة ابن اثير، ج 2، ص 248 م
232)سوره توبه آيه 20 .
233)سوره توبه آيه 20.
234)سوره توبه آيه 40.
235)سوره توبه آيه 40.
236)براى اطلاع بيشتر از اين جنگ كه پس از جنگ موته بوده است . در منابع كهن ، به ترجمع مغازى و اقدى به قلم اين بنده ، ص 586، چاپ مركز نشر دانشگاهى ، 1362 ش مراجعه شود، كه اين موضوع هم در آن آمده است . م
237)ام مسطح دختر ابورهم بن مطلب بن عبدمناف و دختر خاله ابوبكر است . به اسدالغابة ان اثير، ج 5، ص 618 مراجعه فرماييد. م
238)اين ابيات در طبقات ابن سعد، ج 2، بخش دوم ، ص 97، چاپ ادوارد ساخاو پنج بيت است و سراينده آن را هند دختر اثاثه دانسته است . مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 43، ص 195، چاپ جديد، به نقل از اصول كافى اين دو بيت را از حضرت فاطمه زهرا مى داند. همچنين ابن اثير در النهايه ، ج 5، ص 227، و ابن منظور در لسان العرب ، ص 199، ج 2، چاپ 1405 ق همين دو بيت را نقلف كرده و آنرا از حضرت زهرا دانسته اند. م
239)ظاهرا كنايه از كمى سن حضرت اميرآلمومنين على است .
240)در اين روايت به سبب وجود همين سفيان ضعفى ديده مى شود. زيرا بزرگان علم حديث در مورد روايات از زهرى ترديد كرده اند. به پاورقى صفحه 68 السقيفه و فدك به قلم آقاى دكتر هادى امينى مراجعه فرماييد. م
241)صحيح بخارى ، ج 2، ص 186، و صحيح بن مسلم ، ج 3، ص 138 با اختلاف در الفاظ.
242)خوانندگان گرامى توجه دارند كه داود و زكريا عليه السلام از پيامبران بزرگوارند و قرآن با صراحت ارث بردن آنان از يكديگر را بيان كرده است . به آيه ششم سوره مريم و آيه شانزدهم سوره نمل مرجع شود؛ درست است كه مصداق مهم آن ميراث معنوى است ولى چه دليلى بر محروم بودن آنان از ميراث مادى وجود دارد؟ و در كتابهاى كلامى شيعه در اين باره مفصل بحث شده است . م
243)بدون هيچگونه اظهار نظرى فقط توجه خوانندگان را به اين نكته جلب مى كنم كه راوى اصلى اين روايت عايشه است و معلوم نيست رعايت مصالح پدر را در نظر گرفته نباشد. م
244)بدون ترديد متن غلط است نام جد اين شخص (وفش ) است به الاصابة ، ج 2 ، ص 95 و الاستيعاب ، ص 86، اسدالغابة ، ج 2، ص 336 مراجعه فرماييد. م
245)براى اطلاع بيشتر درباره كلمه (فلته ) رجوع كنيد به ج اول همين كتاب ، ص 199-198 و 209-208. م
246)به نقل آقاى دكتر هادى امينى ، در حاشيه صفحه 70 السقيفه و فدك اين موضوع در سيره ابن هشام ، ج 4، ص 325 (با اندك تفاوتى ) و الغدير، ج 7 ص 118، و الامامة والسياسة ، ج 1، ص 16 و كنزالعمال ج 3 ص 126، و الرياص انضرة ، ج 1، ص 167، آمده است . م
247)عبدالله كه كنيه اش ابومحمد و به بصرى معروف است شاعر و محدث بوده است به المحدى على بن محمد عمرى ، ص 50، به تحقيق استاد دكتر احمد مهدوى دامغانى ، چاپ قم ، 1409 ق مراجعه فرماييد. م
248)جاى تعجب است كه ابن ابى الحديد مى گويد : مطلب صحيح در نظرم اين است كه فاطمه زهرا عليه السلام خشمگين و دلگير از آن دو رحلت فرموده است و اين موضوع مخالفت صريح با تنها خواسته حضرت ختمى مرتبت است كه قرآن حاكى از آن است و مى فرمايد : بگو از شما مزدى جز دوستى و مودت با نزديكان خويش نمى خواهم ). هيچ كس از لحاظ قربت به درجه حضرت زهرا نيست ، با اين وجود آنرا خطا و گناه صغيره مى داند! البته بنده ابن ابى الحديد را با توجه به اينكه در هر حال از دولتمردان دولت عباسى است در برخى از اين اظهار نظرها ناچار مى بينم و حقايقى كه اظهار مى دارد كفاره اينگونه لغزشها خواهد بود. كه (خصلوا عملا صالحا و آخر سئيا). م
249)براى اطلاع بيشتر در اين مورد به تاريخ طبرى ، ترجمه مرحوم ابوالقاسم پاينده ، ص 1572 مراجعه فرماييد. م
250)جرف : به ضم اول نام جايى است كه در سه ميلى در راه شام است . به معجم اللبلدان ، ج 3، ص ‍ 78، مراجعه شود. م
251)ام ايمن ، كنيز آزاد كرده پيامبر صلى الله عليه و آله و همسر زيد و مادر اسامه است رجوع كنيد به اسدالغابة بن اثير، ج 5، ص 567. م
252)اين بانوى بزرگوار از پيشگامان مسلمانان است . شصت حديث از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده و گروه بسيارى از او روايت كرده اند. براى اطلاع بيشتر از منابع شرح حال او به اعلام انساء مرحوم عمر رضا كحاله ، ج 1، ص 58 بيروت ، 1404 ق مراجعه فرماييد. م
253)پسر زن اسماء از شوهر ديگر.
254)المعارف ص 76.
255)از اين قصيده نه بيت در ديوان شريف رضى ، ج 1، ص 277 بيروت ، بدون تاريخ آمده است . م
256)واقدى در اين مورد با تفضيل بيشترى سخن گفته و اقول مختلف را بررسى كرده ات به مغازى ، ج 1، ص 244 چاپ مارسدن جونز مراجعه فرماييد م .
257)سوره آل عمران ، آيه 122، براى اطلاع بيشتر به تفسير ابوالفتح رازى ، ج 3 ص 182، چاپ مرحوم شعرانى مراجعه فرماييد. م
258)از اين اشعار پنج بيت با اختلافات لفظى اندكى در ص 169، ديوان حسان ، چاپ بيروت ، 1386 ق آمده است . م
259)بدون ترديد اينكه در چند سطر پيش نام اين شخص محمد بن مسلمه آمده غلط است و نام صحيح همين مسلمه است . او در چهار سالگى به حضور پيامبر در مدينه رسيد و بعد در فتح مصر شركت كرد و ساكن آنجا شد. به اسدالغابه ابن اثير، ج 4، ص 246 مراجعه فرماييد. م
260)كوفه و بصره .
261)متن با آنچه كه در شرح نهج البلاغه چاپ سنگى تهران آمده است اندكى اختلاف دارد. م
262)به صفحات الغارات ، 216-213، چاپ استاد فقيد سيد جلال الدين محدث و ترجمه الغارات ، به قلم آقاى كمره يى ، ص 80 مراجعه شود. م
263)اين نامه اندكى با آنچه كه در صفحه 218 الغارات آمده است تفاوت بسيارى دارد. آنجا آمده است كه ممكن است اين پيشنهاد قيس در پيب توافق و سازگارى با معاويه باشد. م
264)در معجم البلدان بلقينة آمده است كه از نواحى مصر است و به آن (بوب ) هم مى گويند. م
265)اين موضوع با تفصيل بيشترى ضمن سريه (خبط) در مغازى واقدى آمده است . به ترجمع مغازى به قلم اين بنده ، ص 591 مراجعه فرماييد. م
266)ابن ابى الحديد نام راويان را حذف كرده است . براى اطلاع بيشتر به صفحه 223 الغارات و صفحه 86 ترجمه آن مراجعه شود.م
267)معلوم مى شود نسخه يى از الغارات كه در اختيار ابن ابى الحديد بوده است با الغارات چاپ مرحوم محدث ارموى تفاوتهاى اندكى داشته است . مطالب اين نامه را شيخ مفيد و ابن الشيخ در امالى هاى خود ضمن نامه مفصل ديگرى آورده اند. م
268)براى اطلاع بيشتر از سلسله روايان اين حديث كه بدون هيچگونه تفاوتى نقل شده است به صفحه 121 بخش اول جلد دوم طبقات ابن سعد چاپ بريل و ترجمه آن به قلم ابن بنده مراجعه فرماييد.م
269)سوره مدثر آيه 38.
270) سوره آل عمران بخشى از آيه 28.
271)سوره حجر آيات 92 و 93.
272)سوره نحل : آيه 30.
273)سوره اعراف آيه 32.
274)سوره نحل آيات 28 و 29.
275) در امالى شيخ طوسى ج 1، ص 27 با اندك افزونى آمده است و در ريضا الصالحين نووى ، ص ‍ 258 از قول ترمذى روايت شده است . م
276)سوره طه : آيه 124.
277)سوره حج : بخشى از آيه 2.
278)سوره دهر بخشى از آيات 7 و9.
279)سوره دهر بخشى از آيات 7 و9.
280)سوره الحاقة آيه 15.
281)سوره الرحمن آيه 39.
282)سوره زمر آيه 68.
283)سوره حديد آيه 21.
ين نامه با تفضيل بيشترى در تحف العقول ابن شعبه حرانى ، (دانشمند قرن چهارم هجرى ) ص 120 چاپ افست قم از چاپ نجف ، 1394، ق آمده است . م
285)بخشهايى از اين نامه در نامه شماره 27 نهج البلاغه آمده است . م
286)برخى او را از اصحاب و برخى از تابعان دانسته اند. او از طرفداران عثامان و دشمنان على عليه السلام است او در حكومت يزيد هم فرمانده مصر بوده است . به الاصابة ، ج 3، ص 431، ذيل شماره 8062 مراجعه فرماييد. م
287)در متن عربى كلمه (لهاة ) جا افتاده بود؛ زيرا در نامه 46 نسخه نهج البلاغه از جمله نسخة ابن ابى الحديد كلمه (لهاة ) هم آمده است ، ولى در اينجا جا افتاده است . زبانك ؛ گلو بطور استعاره در مورد مرز آمده است . م
288)براى اطلاع بيشتر در مورد كرمانى و كارهاى او به صفحه 393 ترجمه اخبار الطوال ابوحنيفه دينورى ، به قلم اين بنده ، 1364، نشر نى ، تهران مراجعه فرماييد م .
289)قلزم نام شهرى است در مصر كنار خليجى به همين نام است . خرابه هاى آن هم اكنون نزديك شهر سوئز باقى است .
290)افيق بر وزن امير نام يكى از دهكدهاى حوران است .
291)اين مطلب در نامه 34 نهج البلاغه نيز آمده است .م
292) در متن اشتباه چاپى و به جاى معاويه (على ) آمده است . م
293)سوره آل عمران بخشى از آيه 148.
294)سوره احزاب بخشى از آيه 25.
295)اقتباس از آيه 20 سوره قصص .
296)در الغارات آمده است (از مثله مى ترسانى ) و ظاهرا با توجه به چند سطر بعد مثله صحيح است و اشاره به جنگ احد و مثله كردن جناب حمزه است . م
297)بخشى از آيه 145 سوره آل عمران . در الغارات تمام آيه آمده است . م
298)فسطاط نخستين شهرى بوده كه تازيان در مصر بر كرانه شرقى رود نيل بر پا كرده اند. اين شهر توسط عمروعاص بنا شده است و مسجدى نيز در آن تاسيس كرد. المنجمد (الاعلام ) .م .
299)سوره قمر آيه 43.
300)سوره بنى اسرائيل بخشى از آيه 96.
301)ظظسوره مائده آيات 44 و 45 و 47.
302)محمد بن ابى بكر متولد روزهاى آخر ماه ذيقعده سال دهم هجرت (حجة الوداع ) است . به شرح حال او در الاصابه ، ج 3، ص 348، در حاشيه الاستيعاب ابن عبدالبر مراجعه فرماييد م
303)آنچه ميان كروشه آمده است از تاريخ طبرى است و سياق عبارت مويد آن است . به الغارات ، صفحه 292. پاورقى شماره يك مراجعه كنيد. م
304)اين خطبه اميرالمؤ منين در نهج البلاغه چاپ مرحوم فيض الاسلام ، ذيل شماره 179 با افزونيهايى آمده است و به نقل استاد عبدالزهراء حسينى (در مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 440.) طبرى هم ضمن حوادث سال 38 آن را آورده است . م
305)با توجه با متن الغارات ترجمه شد .م
306)سوره انفال آيه 6.
307)بخشى از عبارات اين خطبه با كاستى و افزونيهايى ضمن خطبه شماره 39 نهج البلاغه ، چاپ مرحوم فيض الاسلام آمده است و به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى (در مصادر نهج البلاغه ، ج 1، ص 438) در انساب الاشراف بلاذرى هم آمده است . م
308)مرقال از مصدر ارقال به نوعى دويدن و پويه كردن است . مى گويند اشتر پويه رفت . ابن منظور در لسان العرب مى گويد : مرقال لقب هاشم بن عتبة زهرى است كه على عليه السلام روز جنگ صفين رايت خويش را به او سپرد و او با آن به سرعت مى دويد و پيش مى رفت .
309)اين خطبه كه ابن ابى الحديد آنرا آورده است در متن الغارات با عنوان نامه على عليه السلام به ياران خود پس از كشته شدن محمد، آمده است و پيش از شروع متن اين خطبه يا نامه افزونيهاى دارد. مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 8 ، ص 651 ، سطر 25، چاپ قديم ، اين نامه را آورده است . (اين بخش از بحار هنوز در چاپ جديد چاپ نشده است .) ابوجعفر طبرى شيعى هم در كتاب المسترشد، ص 103-95 آنرا با افزونيهاى آورده است . سيد رضى (رضوان الله عليه ) برخى از عبارات را در نهج البلاغه چاپ مرحوم فيض الاسلام ، ص 83، ضمن خطبه 26 آورده است . لطفا به پاورقى هاى مرحوم محدث ارموى در الغارات ، ص 302 و پاورقى آقاى كمره يى در در ص 127 ترجمه آن هم مراجعه فرماييد. م
310)سوره يوسف : بخشى از آيه 106.
311)سوره نساء : بخشى از آيه 58.
312)سوره نحل : بخشى از آيه 91.
313)اين بخشها در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 17، ص 151 ضمن نامه شماره 67 چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم آمده است و تفاوتهايى دارد. م
314)اين بخشها در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 17، ص 151 ضمن نامه شماره 67، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم آمده است و تفاوتهايى دارد. م
315)خوانندگان گرامى توجه داشته باشند كه در از ديرباز در كتابهاى اخبار و كلام شيعه دراين موارد بحث و اظهار نظر شده است و مناسب است به المسترشد طبرى و بحارالانوارت جلد هشتم ، چاپ قديم مراجعه شود. م
316)اين عبارت در نهج البلاغه چاپ مرحوم فيض الاسلام ضمن خطبه 208 و در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 11 ص 109 چاپ محمدابوالفضل ابراهيم آمده است . م
317)هندوانه ابوجهل ، زيتون تلخ . م
318)سوره مؤ منون ذيل آيه 41.
319)در متن الغارات مختصر تفاوتى ديده مى شود كه بدين صورت است : (و آنان شايسته گمراهى بودند.) م
320)اشاره به گروهى است كه براى جلب قلوب آنان و مسلمان شدن ايشان به آنان اموايل پرداخت مى شد و (مولفة قلوبهم ) بودند. م
321)سوره توبه آيه 41.
322)علاوه بر آنكه متن چاپ شده الغارت در اين نامه يا خطبه افزونى هايى دارد پس از آن هم مباحث ديگرى در پنج صفحه آمده است و ظاهرا ابن ابى الحديد تلخيص كرده است . م
323)حوارين : نام دهكده يى از دهكده هاى حلب يا دژى در ناحيه حمص است . (مراصدالاطلاع )
324)عيون الخبار، ج 4، ص 169.
325)غزاله : نام همسر شبيب خارجى است .
326)عيون اخبار، ج 1، ص 168.
327)عيون اخبار، ج 1، ص 168.
328)مقاتل الطالبين ، ص 28-14. چاپ نجف و افست قم ، 1385. ق م .
329)در متن مقاتل الطالبين پس از اين جمله (لعنة الله ) آمده است . م
330)اين كلمه در متن شرح نهج البلاغه همه جا به صورت اشناندانى است و ظاهرا صحيح نيست . اشنان گياهى است كه به نقل اين منظور براى شست و شو بكار مى رود و به قول صفى پورى در منتهى الارب اشنانى لقب چند تن از محدثان است . م
331)اين كلمه در نسخه ها به صورت قطن ثبت شده است كه اشتباه است ، از مقاتل الطالبين اصلاح شد، او فطر بن خليفه است كه به قول مولف التهذيب از راويان عامر بن وائله است .
332)به نقل از ابن عبدربه در عقدالفريد، ج 1، ص 120، چاپ 194 ميلادى ، مصر و همچنين زمخشرى در اساس البلاغة ، ص 295 سراينده اين بيت عمرو بن معدى كرب است . براى اطلاع از تمام اين قصيده كه يازده بيت است به عقدالفريد همان صفحه مراجعه فرماييد.م
333)ابوالفرج اصفهانى سلسله سند خود را در مقاتل الطالبين ، ص 19 آورده است . م
334)در متن مقاتل الطالبين تفاوتهاى مختصرى با آنچه در متن فوق آمده است ديده مى شود. م
335)اين مورد در ارشاد شيخ مفيد، ص 9، چاپ 1377 ق ، تهران گوياتر و با توضيح بيشترى آمده است . و به ترجمه روضة الواعظين ، فتال ، به قلم اين بنده ، ص 224، چاپ 1366 ش ، نشر نى ، تهران مراجعه فرماييد. م
336)در ترجمه تاريخ طبرى ، به قلم مرحوم ابوالقاسم پاينده ، ص 2685 گوينده اين سخن محمد بن حنفيه است . م
337)در ترجمه تاريخ طبرى ، به قلم مرحوم ابوالقاسم پاينده ، ص 2685 گوينده اين سخن محمد بن حنفيه است .م
338)اين بيت و دو بيت ديگر به نقل ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبين از ابن ابى مياس فزارى است كه از شاعران معروف خوارج است . در الموتلف والمختلف آمدى ، ص 186، چاپ كرنكو، قاهره ، 1354 ق دو بيت از اين ابيات با تفاوتهاى لفظى آمده است . م
339)در اينجا عبارات متن مقاتل الطالبين با متن فوق از لحاظ تقدم و تاخر متفاوت است . م
340)سوره انعام آيه 162. م
341)بخشى از آيه 97 سوره آل عمران .
342)
بخشى از آيه 98 سوره آل عمران .
343)با توجه به توضيح و تفسيرى كه ابن ابى الحديد در چند سطر بعد آورده است ترجمه شد. م
344)سوره مائده بخشى از آيه 3.م .
345)ابن ابى الحديد در اينجا چند سطرى توضيح لغوى و اصطلاحى داده است كه ترجمه با توجه به آن انجام شد. متن اين وصيت در متون كهن ديگر تفاوتهايى اندك دارد. براى اطلاع بيشتر به ترجمه روضة الواعظين فتال نيشابورى به قلم اين بنده ، ص 228، 1366 ش ، نشر نى تهران ، و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 17 ص ، 10-6، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، 1963 ميلادى مراجعه فرماييد. م
346)در متن نوزدهم رمضان است . از مقاتل الطالبين ثبت شد.م
347)در متن ابى الساج است كه صحيح نيست و از مقاتل الطالبين اصلاح شد. م
348)جاى تامل است كه عبدالله بن عباس در غسل شركت داشته باشد كه حضور او در آن هنگام در عراق مورد بحث و گفتگو است . م
349)محمد بن زيد بن اسماعيل بن حسن علوى حسنى پس از مرگ برادرش حسن بن زيد به فرمانروايى طبرستان رسيد و در سال 279 پس از هفده سال حكومت درگذشت . به الاعلام زركلى ، ج 6، ص 366 مراجعه فرماييد و براى اطلاع بيشتر به فرحة الغرى ابن طاووس ، ص 119، چاپ نجف ، 1368 ق نيز مراجعه شود. م
350)در الكامل المبرد، ج 1، ص 317، چاپ محمدابوالفضل ابراهيم وسيد شحانه ، مصر، بدون تاريخ ، شش بيت از اين ابيات آمده و آنرا از حارثة بن بدر دانسته است و درباره ثويه كه نام جايى نزديك كوفه است و برخى از لغات و اصطلاحات آن توضيح داده است . م
351)عدى بن ربيعه معروف به مهلهل از شاعران دوره جاهلى و از افراد شجاع و سوار كار است كه حدود صد سال قبل از هجرت مى زيسته است . رجوع كنيد به الشعر و الشعراء ابن قتيبه ، ص 215، چاپ 1969، بيروت . م
352)در باره سراينده اين ابيات كه در منابع كهن ، نظير اخبار الطوال دينورى آمده است ، اختلاف است . برخى آنرا ابن ملجم دانسته اند. مثلا نويرى در نهاية الارب ، ترجمه فارسى آن به قلم اين بنده ، ج 5، ص 247. مصحح متن نهاية الارب در پاورقى به نقل از تاريخ طبرى آنرا از ابن مياس دانسته است . اخطب خوارزم در مناقب ، ص 284. ابن حجر هيئمى در الصواعق ، ص 133، آنرا از فرزدق دانسته اند.
كلمان هوار در حواشى البدء و التاريخ ، ج 5، 233، اين اشعار از ابوالاسود دانسته است . در عين حال سخن ابوالفرج اصفهانى با توجه به احاطه او بر شعر و ادب عرب مى تواند بر اقوال ديگر مرجح باشد. م
353)در الاستيعاب ابن عبدالبر و در نهاية الارب نويرى اين ابيات را كه شش بيت است به حماد بن بكر نسبت داده اند. م
354)در متن غلط چاپى و به صورت (ابى العباس ) چاپ شده است . م
355)الاستيعاب ، ص 263 و 264 با تصرف .
356)براى اطلاع بيشتر در مورد چگونگى راه رفتن پيامبر (ص ) به ترجمه طبقات ابن سعد، ص 282، چاپ تهران ، 1365 ش و ترجمه دلايل النبوة بيهقى ، ج 1، ص 135، چاپ تهران ، 1361، ش و در مورد نفرين پيامبر صلى الله عليه و آله بر او به النهاية ابن اثير، ج 1، ص 310، مراجعه فرماييد. م
357)سوره احقاق آيه 17.
358)اين روايت در كتابهاى تفسير نيز ذيل آيه مذكور آمده است . از جمله به تفسير ابوالفتح رازى ، ج 10، 159، چاپ مرحوم شعرانى مراجعه فرماييد. م
359)مالك بن ريب مازنى تميمى از شاعران ظريف و بذله گو كه در آغاز حكومت بنى اميه مشهور شد. و معروف است كه راهزن بوده است ، حدود سال 60 هجرى در گذشته است به الاعلام زركلى ، ج 6، ص 134، مراجعه فرماييد. م
360)در اغانى ، ج 13، ص 259، چاپ دارالكتب به جاى (پيش برادرت )، (پيش آن مرد) آمده است . اخبار مربوط به عبدالرحمان بن حكم در همين منبع ، همين جلد، ص 269-259 آمده است . م
361)اين دو بيت از قطعه يى از عباس بن مرداس است كه در حماسه ابوتمام همراه با شرح مرزوقى ، جلد 3، ص 1453 آمده است مؤ لف لسان العرب آنرا به كثيره عزه نسبت داده است .
362)در متن به اشتباه اعقاب پدرش آمده است از الاغانى تصحيح شد .م
363)تاريخ الطبرى ، ج 7، ص 34 و به ص 3157 ترجمه مرحوم ابوالقاسم پاينده مراجعه شود.
364)عبارت متن مخدوش است با توجه به طبرى و نهاية الارب نويرى ، ج 6 ص 70، ترجمه آن ، ترجمه شد. م
365)اين بيت با تفاوت اندكى كه مناسب تر است منسوب به عثمان ابن ابى طلحه يكى از پرچمداران قريش در جنگ احد است و به جاى كلمه سالار كلمه پرچمدار را بكار برده است . لطفا به مغازى واقدى ، ج 1، ص 226، چاپ مارسدن جونز و ترجمه آن ، ص 164 مراجعه فرماييد. م
366)ابن ابى الحديد مطالب طبرى را گاه در آن تصرف كرده است . در طبرى سخن از نجات پيدا كردن عبدالعزيز بن مروان نيامده است .
367)نام ديگر اين شخص در كامل التواريخ ابن اثير به صورت دحيه آمده و براى اطلاع بيشتر از روايات ديگر لطفا به ترجمه نهاية الارب به قلم اين بنده ، ج 6 ص 77 تهران ، 1364 ش مراجعه فرماييد .م
368)اين ابيات در معجم البلدان ، ج 4، ص 216 و الاغانى ، ج 17 ص 111، چاپ ساسى با اختلافاتى آمده است .
369)متن بدون ترديد اشتباه است از طبرى و نهاية الارب اصلاح و ترجمه شد. م
370)براى اطلاع بيشتر در اين مورد لطفا به ترجمة نهاية الارب ، ج 6 ص 80 مراجعه فرماييد.م
371)بنا بر توضيح استاد عبدالزهراء حسينى خطيب در مصادر نهج البلاغه ، ج 4، ص 22، كلمه قصار شماره 21، هم دنباله همين خطبه است . م
372)بر خوانندگان گرامى روشن است كه جور و ستم عثمان تنها منحصر به اميرالمؤ منين على عليه السلام نبوده است . رفتار عثمان با بزرگان اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله چون ابوذر و عمار و ابن مسعود چنان همراه با جور و ستم بوده كه پوشيده نيست . در مورد اموال و ستمى كه در آن معمول داشت و بر بستگان خود بذل و بخششهاى آنچنانى مى كرده است در همين كتاب (شرح نهج البلاغه ) مكرر در مكرر مرود بحث و بررسى قرار گرفته اين و اين مختصر را گنجايش توضيح بيشتر نيست . م
373)كنايه از تحمل مشقت است .
374)براى اطلاع بيشتر از منابع ديگرى كه اين سخن در آنها آمده است ، از قبيل تهذيب اللغه ازهرى و جمهرة الامثال ابوهلال عسكرى ، به مصارد نهج البلاغه ، ج 2، ص 80 مراجعه فرماييد. م
375)الاغانى ، ج 12، ص 144، چاپ دارالكتب . در متن اشتباها ج 2 چاپ شده است كه اصلاح شد. م
376)اسناد اين روايت در كتاب الاغانى چنين آمده است : ابوزيد گويد : عبدالله بن محمد بن حكيم طايى از سعدى ، از قول پدرش چنين مى گفت :
# الف . در خطبه 77 كه از ادعيه آن حضرت است و با عبارت (اللهم اغفرلى ما انت علم به منى ) (خدايا براى من گناهانى را كه خد، از من به آن داناترى بيامرز) شروع مى شود هيچ گونه بحث تاريخى مطرح نشده است ، ولى تذكر پاره يى از نكات براى خوانندگان گرامى كه بخواهند به متن مراجعه كنند سود بخش است :
نخست ، آنكه معلوم مى شود به روزگار ابن ابى الحديد (قرن هشتم هجرى ) كتاب شريف صحيفه سجاديه حضرت امام زين العابدين عليه السلام مورد كمال توجه بوده است . ابن ابى الحديد چند دعا را كه اصل آن از حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام است و از ادعثه صحيفه سجايده هم هست آورده است . از جمله دعاى چهل و ششم صحيفه و دعاى شانزدهم و دعاى سى و دوم و دعاى هشتم و دعاى دوم ، و در آنچه ابن ابى الحديد آورده است با آنچه در صحيفه چاپ مرحوم فيض الاسلام است اندكى اختلاف لفظى و كم و بيش و تقيدم و تاخير؛ در جملات ديده مى شود.
دوم آنكه نمونه هاى از ادعيه پيامبران معظم صلوات الله عليهم را آورده است كه از جمله دعايى از حضرت عيسى عليه السلام است . همچنين ادعيه گروهى از صلحاء و زهاد را نقل كرده است كه بسيار شيوا و لطيف است .
سوم ، بحثى لطيف و خوندانى در آداب دعا كردن است كه ضمن آن درباره اوقات دعا نيز بحثى مختصر و مفيد آورده است . م
# ب . در خطبه 78 كه هنگام حركت براى جنگ با خوارج به يكى از همراهان خود كه آن حضرت را از حركت در آن ساعت منع كرده و گفته است : اوضاع و احوال نجمى چنان است كه مى ترسم به مراد خود دست نيابى . ايراد فرموده است و با عبارت ( اتزعم انك تهدى الى الساعة التى من سار فيها صرف عنه السؤ ) (آيا چنين مى پندارى كه تو مى توانى به ساعتى راهنمايى كنى كه هر كس در آن ساعت حركت كند بدى از او بازداشته مى شود) شروع مى شود، هر چند بحث تاريخى قابل تذكرى در آن نيامده است ، ولى حاوى مبحثى دقيق درباره احكام نجوم است كه از مباحث علمى و كلامى است و اقوال فلاسفه و رياضى دانان را مورد بررسى قرار داده است و از كتاب المعتبر ابوالبركات بن ملكا بغدادى و آثار ابوجعفر صنعانى خازن يعنى زيج الصفائح و كتاب العالمين او استفاده كدره است . م
به نقل از اسناد سيد عبدالزهراء حسينى بخشهايى از اين خطبه را ابوطالب مكى در قوت القلوب كلينى (ره ) در فروغع كافى آورده اند. به مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 86 مراجعه فرماييد. م
377)خطاب به طلحه است . م
378)اين اظهار نظر صحيح نيست . در صفحات آينده ملاحظه خواهيد فرمود كه ام سلمه (رض ) كوشش خود را براى خير دنيا و آخرت عايشه مبذول داشته است . م
379)جاى تعجب است كه ابن ابى احديد سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را چنان فرموده اند كه نياورده است و از سبب خوددارى ايشان سكوت كرده است .
نيكخواهان دهند پند و ليك

نيكبختان بودند پندپذيرم

380)اين گفتگو يا نامه ام سلمه با عايشه در منابع كهن قرن سوم و چهارم هجرى آمده و چون از لحاظ لغوى مشكل است لغات آن در كتابهاى غريب الحديث توضيح داده شده است . براى اطلاع بيشتر مراجعه كنيد به اسكافى ، المعيار والموازنة ، ص 27 و ابن قتيبه ، الامامة و سياسة ، ج 1، ص 55 و غريب الحديث او و صدوق ، معانى الاخبار، ص 375، و شيخ مفيد، المجمل (ص 142 ترجمه آن ) و اختصاص ، ص 116، چاپ استاد محترم آقاى غفارى ، بدون تاريخ ، همچنين رجوع كنيد به علامه مجلسى (ره ) بحارالانوار، ج 32، ص 149 تا 170 چاپ استاد محترم حاج شيخ محمد باقر محمودى . م
381)ابن ابى الحديد در بيش از دو صفحه ، مشكلات لغوى و اصطلاحى را توضيح داده است كه در ترجمه مورد استفاده قرار گرفته است . م
382)زيد بن صوحان برادر صوصعة بن صوحان و مورد كمال و مهر و محببژت حضرت امير عليه السلام بوده است . او در جنگ جمل در ركاب آن حضرت شهيد شد. رجوع كنيد به اختيار - معرفة الرجال شيخ طوسى (ره )، ص 67، كه اين نامه هم در آن آمده است . م
383)بخشى از اين سخن را ابن اثير در النهاية فى غريب الحديث ، ج 2، ص 208، چاپ اسماعيليان ، قم ، 1364 ش آورده است . م
384)آنچه در متن آمده است داراى اشتباهاتى است كه استاد محمد ابوالفضل ابراهيم به آن توجه نكرده است . گفتگوى ميان ابن عباس و عايشه در منابع كهن از جمله : در رجال كشى ، ضمن شرح حال ابن عباس ، ص 55، چاپ نجف و به نقل از آن در بحارالانوار، ج 32، ص 269، چاپ استاد محمد باقر محمودى و در اختيار معرفة الرجال شيخ طوسى ، ص 59، چاپ استاد حسن مصطفوى ، مشهد 1348 ش با تفصيل بيشترى آمدهه است . مرحوم علامه جلسى هم مواردى را توضيح داده است دو بيت مذكور هم در ثمارالقلوب فى المضاف والمنسوب ثعالبى ، ص 397، چاپ قاهره ، 1326 ق آمده است و به حضرمى بن عامر اسدى نسبت داده شده است و در ترجمه از اين آثار استفاده كردم .
385) سوره آل عمران آيه 31.
386)در كتابها و منابع پيش از سيد رضى و نهج البلاغه اين خطبه در كتابهاى زير نقل شده است : ابن قتبه در عيون الخبار، ج 3، ص 10، ابن عبدربه ، در عقدالفريد، ج 2، ص 287، ابوحيان توحيدى در الامتاع والموانسة ، ج 3، ص 183؛ بيهقى در المحاسن و المساوى ، ص 54، و بلاذرى در انساب الاشرف ، ص 145 و 151، چاپ اعلمى . براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 119 مراجعه فرماييد. م
387)سوره حجر آيه 95، اين استهزاء كنندگان پنج تن بوده اند : عاص ، وليد بن مغيره ، ابوزمعه ، اسود بن عبد يغوث و حرث بن عيطله . براى اطللاع بيشتر به تفسير تبيان شيخ طوسى ، ج 6، ص 356 چاپ نجف مراجعه فرماييد. م
388)براى اطلاع بيشتر به كشف الاسرار ميبدى ، ج 10، ص 638، چاپ مرحوم على اصغر حكمت و تفسير ابوالفتح رازى ، ج 12، ص 189، چاپ مرحوم شعرانى مراجعه شود كه اقوال ديگرى نيز گفته شده است . م
389)واقدى در فتح مكه اين موضوع را آورده است . به ترجمه مغازى ، ص 656 و ترجمه دلايل النبوة بيهقى ، ج 2، ص 316، كه مفصل تر است مراجعه فرماييد. م
390)ماخود و مقتبس از آيه 11 سوره قمر است . اصل آيه چنين است : (فدعا ربه انى مغلوب فانتصر) م .
391)اين موضوع با اندك تفاوتى به نقل از دلائل النبوه در بحارالانوار، ج 18، ص 209، چاپ جديد آمده است . م
392)در برخى از منابع ديگر و در يكى دو صفحه بعد (در همين كتاب ) اين ابيات به حسان بن ثابت نسبت داده شده است و ظاهرا صحيح نيست . م
393)به الاستيعاب در حاشيه ص 8، ج 3، الاصابة مراجعه فرماييد. م
394)الكامل مبرد، ج 3، ص 79، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، مصر بدون تاريخ . م
395)براى اطلاع بيشتر در مورد هشام كه از مسلمانان قديمى و مهاجران به حبشه است و به روزگار حكومت ابوبكر در جنگ اجنادين يا يرموك كشته شده است . به اسدالغابة ابن اثير، ج 5 ص 63 مراجعه فرماييد. م
396)سوره نحل بخشى از آيه 29. م
397)خوانندگان گرامى توجه دارند كه مادر عثمان نوه دخترى عبدالمطلب است . م
398)سوره مائده بخشى از آيه 87. سيد هاشم بحرانى در تفسير برهان ، ج 1، ص 494 به نقل از على بن ابراهيم و طبرسى ، شان نزول اين آيه را در مورد على عليه السلام و بلال و عثمان بن مظعون دانسته است . م .
399)اين موضوع در صحيح مسلم ، كتاب البر والصلة والآداب و در مسند ابى داود، ج 11 ص 359 آمده است و براى اطلاع بيشتر به السبعة من السيف استاد سيد مرتضى حسينى فيروز آبادى ، ص 183 مراجعه فرماييد م .
400)سوره سجده آيه 18 و سوره حجرات بخشى از آيه 7. به گفته بزرگان اهل سنت ، شان نزول اين دو آيه همانگونه است . به اسباب النزول واحدى ، ص 236، 261، چاپ افست ، قم 1362 ش ، و كشف الاسرار ميبدى ، ج 7، ص 535، و ج )، ص 249، چاپ مرحوم على اصغر حكمت مراجعه فرماييد. م
401)نام بخشش و شهركى از اردن و نزديك طبريه شام است . به معجم البلدان ياقوت حموى ، ج 5، ص 369، چاپ مصر، 1906 ميلادى مراجعه فرماييد. م
402)سوره بنى اسرائيل آيه 169.
403)موضوع اين گفتگو در منابع شيعه به نقل از احتجاج احمد بن على طبرسى (در گذشته حدود 620 ه .ق . كه از معاصران ابن ابى الحديد شمرده مى شود) در بحارالانوار علامه مجلسى ج 44، ص 86 - 70 چاپ جديد، به اهتمام استاد محمد باقر بهبودى با تفاوتهايى آمده است . طبرسى روايت خود را از شعبى و ابومخنف و يزيد بن ابى حبيب مصرى نقل كرده است . براى اطلاع بيشتر به آنجا مراجعه فرماييد. م
404)سوره توبه بخشى از آيه 55 كه در وصف منافقان است .
405)يعنى هر حيله و ترفندى كه به كار مى برد برايم مكشوف و معلوم بود.م .
406)اين شخص خواهر زاده معاويه است . از افراد بسيار نادرست و دغل بوده است مدتى حاكم كوفه بوده و چنان ناپسند رفتار كرده است كه از كوفه بيرونش كرده اند. به اسدالغابة ابن اثير، ج 3، ص 278 مراجعه كنيد تا نمونه هاى ديگر كثافت كاريهايش را ملاحظه فرماييد.م .
407)برگرفته از آيه 99 سوره انبياء
408)بخشى از آيه سوره مريم .
409)از شاعران بزرگ قبيله هوازن كه در سال هشتم هجرت همراه مشكران بود و در آن جنگ كشته شد. براط اطلاع بيشتر به اغانى ، ج 10 ص 40-3، چاپ دارالكتب مراجعه فرماييد. م
410)از اين ابيات هشت بيت در اغانى ، ج 10، ص 5 آمده و افزوده است كه برخى گفته اند شعر در مورد صبر بر گرفتاريهاست . م
411)سوره مجادله بخشى از آيه 23.
412)سوره كهف ، آيه 51. براى اطلاع بيشتر در مورد گفتگوى مغيره با اميرالمؤ منين عليه السلام به ترجمه نهاية الارب نويرى ، به قلم اين بنده ، ج 5، ص 108 مراجعه فرماييد كه به تفصيل از استيعاب ابن عبدالبر نقل كرده است . م
413)احمد بن يحيى شيبانى معروف به ثعلب (متولد به سال 200 و در گذشته به سال 291 هجرى ) پيشواى بزرگ مكتب كوفه در نحو و لغت و از شعرشناسان مشهور است . براى اطلاع بيشتر از آثار او به الاعلام زركلى ، ج 1، ص 252 مراجعه فرماييد. م
414)ضمن خطبه 35 از قول انبارى در امالى آورده است و آنجا به جاى عتبة بن ابوسفيان ، عبدالرحمان بن خالد بن وليد است . م
415)در منابع كهن شيعه اين موضوع با تفاوتهاى مختصرى در تفسير على بن ابراهيم قمى و به نقل از آن در بحارالانوار، ج 18، ص 414، چاپ جديد آمده است . م
416)در تفسير على بن ابراهيم به جاى همسر نجاشى كنيز او كه بالاى سرش مى ايستاد و مگسها را مى راند آمده است و ظاهرا به صواب نزديك تر است . م
417)از اين ابيات در اغانى ، ج 9، ص 59، چاپ دارالكتب هفت بيت آمده است و اين داستان در همان جلد ص 59-56 با تفاوتهاى مختصرى نقل شده است .
418)مغازى ابن اسحاق در دسترس اين بنده نيست ، ولى در آنچه محدث بزرگ احمد بن حسين بيهقى از همان منبع آورده است تفاوتهاى مختصرى ديده مى شود. گويا اين ابن ابى الحديد پاره يى از مطالب را تلخيص كرده است . لطفا به ترجمه دلايل النبوة بيهقى به قلم اين بنده ، ج 2، ص 56، 1361 ش تهران مراجعه فرماييد. م
419)در سيره ابن هشام و دلايل النبوه بيهقى آمده است كه كتابهاى ايشان خيس شد.
420)بيهقى در دلائل النبوة مفصل ديگرى را از زهرى نقل كرده است . لطفا به ص 60 ج 2 ترجمه آن ماخذ مراجعه فرماييد.م
421)براى اطلاع بيشتر از احوال عبدالله به بحث شيخ مفيد (رض ) در ص 304 ارشاد مراجعه فرماييد. م
422)در وقعه صفين نسبت اين مرد (جشمى ) است .
423)نام قاتل پدر امرى القيس .
424)سراينده اين بيت امروقيس است و در لسان العرب ذيل (وطب ) همين بيت را شاهد آورده است . م
425)عمرو بن اميه از پيشگامان مسلمانان است كه به حبشه هجرت كرد و سپس به مدينه هجرت كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را به حبشه فرستاد و نامه يى همراه او براى نجاشى نوشته شد كه او را به اسلام دعوت فرمود و وكيل پيامبر بود تا ام حبيبه دختر ابوسفيان را به ازدواج آن حضرت در آورد. براى اطلاع بيشتر به ترجمه مغازى واقدى ، ص 567 و اسدالغابة ج 4، ص 96 و ترجمه الوثائق ، ص ‍ 83 مراجعه فرماييد . م
426)در سيره ابن هشام ، ج 3، ص 290 چاپ 1355 ق ، مصر نيز همينگونه است . ولى در ترجمه مغازى واقدى ، ص 566 چنين است كه بر بينى من كوفت و از دو سوراخ بينى من خون بيرون جهيد. م
427)براى اطلاع بيشت در اين موارد به الاستيعاب ، ص 435 (يا الاصابة بان حجر، ج 2، ص 509 كه استيعاب در حاشيه آن چاپ شده است .) مراجعه فرماييد. م
428)با تفاوت اندكى در البيان والتبين جاحظ، ج 2، ص 39، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، مصر 1388 ق آمده است . م
429)با تفاوتى اندك كه صحيح تر هم هست ، يعنى به جاى زندگى (حيا و شرمى ) در ص 298 ج 2 البيان و التبين جاحظ چاپ عبدالسلام محمد هارون مصر آمده است . م
430)اين مصراع كه به صورت مثل در آمده است از اغلب عجلى است به مجمع المثال ميدانى ، ج 2، ص 58 چاپ محمد محى الدين عبدالحميد، مصر 1379 ق ، و فرائداللآل - فى مجمع الامثال شيخ ابراهيم حنفى ، ج 2، ص 45 مراجعه فرماييد. م
431)بخشى از اين گفتار در عقدالفريد ابن عبدربه ، ج 1، ص 7، چاپ مصر، 1948، بدون نسبت به عمروعاص ، بلكه با عنوان : (برخى از دانشمندان گفته اند) آمده است . م
432)با اندك تفاوت ، يعنى بدون جمله (ميان غرق شدن و....) و در البيان و التبين جاحظ، ج 2، ص ‍ 113، چاپ عبدالاسلام محمد هارون ، مصر 1968 ميلادى آمده است . م
433)سوره نساء آيه 18.
434)براى اطلاع بيشت در مورد (مرجئه ) به توضيح الملل ، ص 14، چاپ استادسيد محمدرضا جلالى نائينى ، 1362 ش ، تهران و تاريخ ادبيات در ايران ، استاد دكتر ذبيح الله صفا، ص 45، چاپ اول ، 1335 ش ، تهران مراجعه فرماييد. م
435)سوره زمر بخشى از آيه 53.
436)ابن ابى الحديد در پى اين مباحث سه فصل ديگر هم آورده است . نخست ، اقوالى درباره مزاح و حكاياتى در آن مورد كه ضمن آن نمونه هايى از مزاحهاى لطيف پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحاب و تابعان را نقل كرده است . دوم ، بحثى درباره حسن خلق و پسنديده بودن آن . سوم بحثى درباره انگيزه هاى مادى ، درستخويى و تندى از جهات مختلف خواندنى است و سرانجام به نقل از كتاب الموفقيات زبير بن بكار نمونه هايى از خشونتهاى عمر را آورده است كه خارج از بحث تاريخ است و به همين سبب از ترجمه آن خوددارى شد.م .
437)طبرى و ابن اثير ضمن وقايع سال 35 هجرت با اندك تفاوتى اين خطبه را آورده اند. م
438)سوره دخان آيه 49، براى اطلاع بيشتر در اين مورد كه اين آيه به طريق حكم است بت تفسيرابوالفتح رازى ، ج 10 ص 123 چاپ مرحوم آقاى شعرانى مراجعه فرماييد. م
439)ابوجعفر محمد بن عبدالله معروف به اسكافى يكى از متكلمان بزرگ معتزله بغداد و داراى كتابهاى ارزنده و در گذشته به سال 240 هجرى است . براى اطلاع بيشتر به المعيار والموازنه اسكافى ، ص 1 كه به همت استاد شيخ محمد باقر محمودى چاپ شده است مراجعه فرماييد. م
440)سوره آل عمران بخش پايانى آيه 198. م
441)بخشى از آيه 34 سوره زخرف .
442)سوره حجرات آيه 13. در ترجمه از تفسير كشف الاسرار بهره برده ام . م
443)آيه 42 سوره فصلت
444)يكى از گرفتاريهاى بزرگ جامعه اسلامى به خصوص در مكه و مدينه دگرگوين نظام مالى و تقسيم اموال بود كه عمر آنرا پديد آورد، و طبيعى است كه پرداخت اموال در جلب قلوب مردم سست ايمان موثر است . براى اطلاع بيشتر در اين باره (در متون بسيار كهن ) به بحث محمد بن سعد در طبقات ج 3، بخش اول شرح حال عمر مراجعه فرماييد. م
445)به قولى بيست و پنج ساپروردگار
446)اين كلمه در متن به صورت (باب حمزه ) چاپ شده كه بدون ترديد غلط است . در چاپ سنگى تهران درست ضبط شده است . به مقاتل الطالببين ، ص 227 مراجعه فرماييد. م
447)اين كلمه به صورت (وج ) آمده كه صحيح نيست . (فخ ) جايى نزديك مكه است . در چاپ سنگى تهران درست ضبط شده است . به مقاتل الطالبين ، ص 285 چاپ نجف ، 1385 مراجعه فرماييد. م
448)چون در مورد اسماعيل درباره (بداء) مطرح شده به اين لقب ملقب گرديده است . م
449)ابوالقاسم عبدالله ، به المستكفى ، در ماه صفر 333 به خلافت رسيد و در جمادى الاخر سال 343 به دست معزالدوله خلع شد. به تاريخ الخلفا سيوطى ، ص 397، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، مصر، 1389 ق مراجعه فرماييد. م
450)ابوبكر عبدالكريم بن مطيع در سال 363 پس از استفعاى پدرش به خلافت رسيد و به سال 381 زندانى شد و از خلافت استعفا داد و قادر به خلافت رسيد، به همان منبع ، ص 405 - 411 مراجعه فرماييد. م
451)به الكامل ، ج 2، ص 217، چاپ استاد محمد ابوالفضل ابراهيم مراجعه فرماييد كه با تفاوتها و افزونيهايى آمده است .
452)برخى او را معجول مى دانند. م
453)تفصيل اين خبر در كامل التواريخ ، ابن اثير، ج 4، ص 324-327 آمده است .
454)سوره احزاب آيات 61 و 62. م
455)براى اطلاع بيشتر در اين مورد به ص 110 ج 55 بحارالانوار، چاپ جديد مراجعه فرماييد. م
456)براى اطلاع بيشتر در مورد سفيانى ، در منابع كهن ، به اكمال الدين و اتمام النعمه شيخ صدوق ص ‍ 649، قم 1363 ش مراجعه فرماييد. م
457)به نقل استاد سيدعبدالزهراء حسينى خطيب در مصادر نهج البلاغه و اسانيده ، ج 2، ص 185، اين خطبه بر گرفته از خطبه مفصل تر و مشهورى است كه كلينى (ره ) كتاب ، كافى در بخش توحيد و صدوق هم در كتاب توحيد و ابن عبدربه در عقدالفريد، ج 4، ص 74 با تفاوتى آن را نقل كرده اند. م
458)اين دو بيت كه در پاورقى به نقل از امالى سيد مرتضى (ره )، ج 2، ص 268، به مطرود بن كعب خزاعى شاعر پناهنده به عبدالمطلب نسبت داده شده و در سيره ابن هشام ، ج 1، ص 58، چاپ مصر، 1355 نيز همين گونه آمده است . در منابع كهن ديگر، از جمله طبقات ابن سعد، ج 1، بخش اول ، ص ‍ 43، چاپ بريل و ترجمه طبقات به قلم اين بنده ، ج 1، ص 67، نشر نو، تهران ، 1365 و عقدالفريد ابن عبدربه ، ج 3، ص 327 پاورقى سوم ، 1372ق مصر، به عبدالله بن زبعرى نسبت داده شده است . م
459)همه مواردى كه سيد رضى آورده منقول از خطبه مفصلى است كه به صورت پراكنده در كتابهاى متعددى پيش از نهج البلاغه آمده است . از جمله : كتاب سليم بن قيس هلالى ص 110، و اصول كافى ، ج 2، ص 236 و عيون الاخبار ابن قتيبه ، ج 2، ص 301 و حلية اولياء ابونعيم ، ج 1، ص 76. براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 192 مراجعه فرماييد.م
460)سوره انعام ، بخشى از آيه 57.
461)اعتراض كننده . ابن كواء و از سران خوارج است . شيخ طوسى اين موضوع را در تهذيب الاحكام با اسناد خويش آورده است . همچنين به تفسير برهان سيد هاشم بحرانى ، ج 3، ص 268، ص چاپ 1393 مراجعه فرماييد. م
462)ابن ابى الحديد سپس به شرح موارد ديگر خطبه پرداخته است و ضمن آن مى گويد : على عليه السلام سوگند مى خورد و مى گويد دوست مى دارد معاويه يك تن از شاميان را به او بدهد و در قبال آن ده تن از ايشان را بگيريد و اين مثل آن است كه كسى يك دينار بدهد و يك درهم بگيرد.
463)به نقل از استاد سيد عبدالزهراء حسينى خطيب بخش آخر اين خطبه را على بن ابراهيم قمى در ص 384 ج 1 تفسير خود ذيل آيه بيست و پنجم سوره نحل با سند خود از حضرت صادق عليه السلام و شيخ مفيد در ص 160 الارشاد بخشى از آنرا آورده اند، و به ص 212 ج 2 مصادر نهج البلاغه مراجعه فرماييد. م
464)منظور رودخانه زاب بالاست كه ميان موصل و اربل است . م
465)صاحب مراصد الاطلاع آن را با ضم (ف ) و سكون (ط) و ضم (ر) آورده و گفته است نزديك رمله و از فلسطين است .
466)رجوع كنيد به تاريخ طبرى ، ج 3، ص 1428. م
467)نام دختر شاعر است . م
468)الاغانى ، ج 4، ص 343، چاپ درالكتب .
469)اغانى ، ج 4، ص 344، چاپ دارالكتب .
470)سديف بن اسماعيل بن ميمون وابسته بنى هاشم و شاعر حجازى از اهل مكه به سال 146 به دست كارگزار منصور داونيقى بر مكه كشته شد. به اعلام زركلى ، ج 3، ص 126 مراجعه كنيد. م
471)كافر كوب ، در متن عربى به صورت جمع مونث كافر كوبات آمده است ، چماق هاى مخصوصى بوده است . ميان متن و آنچه در اغانى آمده است تفاوتهاى لفظى اندكى وجود دارد. م
472)با الكامل مبرد، ج 4، ص چاپ ابوالفضل ابراهيم ، مصر مراجعه فرماييد. ابن عبدربه هم در عقدالفريد، ج 4، ص 486، چاپ مصر، 1976 همين گونه است . م
473)ميان روايت مبرد در الكامل و ابوالفرج اصفهانى در الاغانى تفاوتهاى لفظى ديده مى شود. توضيحاتى كه مبرد درباره لغات داده است در ترجمه مورد استفاده قرار گرفت و ترجمه جداگانه آن ضرورتى نداشت . م
474)اين خبر به تفصيل بيشترى و با افزونيها و تفاوتهاى لفظى در صفحات مروج الذهب ، ج 6، ص ‍ 80-77 چاپ باربيه دومينار، پاريس آمده است . ظاهرا ابن ابى الحديد مطالب را تلخيص كرده است . م
475)يعنى ادريس بن حسن بن عبدالله بن حسن بن على عليه السلام موسس دولت ادريسيان درگذشته به سال 177 هجرى .براى اطلاع بيشتر از شرح حالش به المجدى عمرى ، ص 62، چاپ استاد دكتر احمد مهدوى دامغانى ، قم ، 1409 ق مراجعه فرماييد. م
476)اين موضوع هم با تفاوتهايى در مروج الذهب ، ج 6، ص 100 چاپ باربيه دومينار آمده است ؛ از جمله به جاى هزار تن دويست تن است . اين اشعار را هم مسعودى به عباس بن عبدالمطلب نسبت داده است و آنجه سه بيت است و حال آنكه در متن دو بيت . م
477)دابق نام دهكده و رودخانه يى در منطقه حلب است .
478)مروج الذهب مسعودى ، ج 6 ص ، 82-81، چاپ پاريس .
479)درب به نواحى ميان طوس و مرزهاى روم گفته مى شود.
480)مروج الذهب ، ج 6، ص 86-84. چاپ باربينه دومينار، پاريس با اندكى تلخيص و تصرف .
481)حكم بن ميمون ، از موسيقى دانان و ترانه خوانان معروف اواخر دوره مروانى و اوائل دوره عباسى است . عمرى دراز داشته و حدود سال 180 هجرى درگذشته است . رجوع كنيد به الاعلام زركلى ، ج 6، ص 296 م .
482)عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان اموى معروف به عرجى از شعراى غزلسرا و شيفته به شكار و عشرت كه حدود سال 120 در زندان مكه در گذشت . به الاعلام زركلى ، ج 4، ص 246 مراجعه فرماييد.م .
483)در متن به جاى حجر اتس كه صحيح نيست از مروج الذهب تصحيح شد. م
484)دبا تفاوتهاى مختصر لفظى در مروج الذهب ، ج 6، ص 35-32 چاپ باربيه دومينار، پاريس آمده است . م
485)دبا تفاوتهاى مختصر لفظى در مروج الذهب ، ج 6، ص 35-32 چاپ باربيه دومينار، پاريس آمده است . م
486)در مروج الذهب حميمه است . م
487)با تغييرات لفظى و افزودنيهايى در مروج الذهب ، ج 6، 109-105 آمده است . م
488)آنچه كه ابن ابى الحديد آورده است در اغانى ، ج 4، ص 355-343 ، چاپ دارالكتب با اضافاتى آمده است ، ابن ابى الحديد سلسله روايان را حذف و به راوى مشهور قناعت و برخى از موارد را تلخيص كرده است . م
489)ابراهيم بن على بن سلمة بن عامر هرمه كه بيشتر به ابن هرمه معروف است از شاعران غزلسراى قرن دوم هجرى و از شاعران هر دو حكومت اموى و عباسى و در گذشته حدود 176 هجرى است . به الاعلام ، ج 1، ص 44، مراجعه فرماييد. م
490)سوره انبياء بخشى از آيه 38.
491)سليمان بن على (142-82 ه . ق .) عموى سفاح و منصور بوده است و مشهور به جود و بخشش . از سال 133 به حكومت بصره گماشته شد. براى اطلاع بيشتر به فوات الوفيات ابن شاكر كتبى ، ج 1، 362، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، مصر مراجعه فرماييد.م .
492)به فتح اول و تشديد و ضم دوم لقب على بن عبدالله از موسيقى دانان بزرگ نيمه اول قرن سوم هجرى است كه به سال 236 هجرى درگذشته است . شرح حال و پاره اى از ترانه هاى او در الاغانى ، ج 11، ص 364-333، چاپ دارالكتب آمده است . م
493)ظاهرا (شرطه حجام ) ضرب المثل است . زمخشرى در اساس البلاغه ، ص 233اش ارتى دارد. شايد منظور اين است كه قتل عام بنى اميه را از حيث بيمقدار بودن آن به خون حجامت تشبيه مى كند. م
494)آيه 105 سوره انبياء.
495)از آيه 47 سوره هود.
496)از آيه 47 سوره هود.
497)سوره ابراهيم ، آيه 18.
498)سوره مريم ، آيه آخر.
499)1 و 2 مبرد، ج 2، ص 220-218، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم .
500)1 و 2 مبرد، ج 2، ص 220-218، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم .
501)در متن و چاپ اول تهران (ابوهاشم محمد بن حنفيه ) آمده كه صحيح نيست . ابوهاشم كنيه عبدالله پسر محمد بن حنفيه است در سطور آيند هم ملاحظه خواهيد فرمود. م
502)نام كوهپايه يى ميان دمشق و مدينه و از توابع حميمة است كه فرزندان على بن عبدالله بن عباس ‍ آنجا ساكن بوده اند. به معجم البلدان ياقوت مراجعه فرماييد. م
503)در متن به صورت محمد بن معاويه آمده كه اش تباه است ، از چاپ تهران تصحيح شد.م
504)ابوالحسن عمرى مى گويد : عبدالله سوار كار شجاع و شريفى بود كه به روزگار مروان بن محمد خروج كرد. به المجدى ، ص 297، چاپ استاد محترم دكتر احمد مهدوى دامغانى ، قم 1409 ق مراجعه فرماييد.
505)مصراع دوم بيتى از ابوذويب هذلى است كه در ديوان الهذليين ، ج 1، ص 156 آمده است و مصراع اولش چنين است : (از سنتى كه خودت نهاده اى بى تابى مكن .)
506)همسر مهدى عباسى و مادر هادى و رشيد، از زنان اديب و دانشمند است كه به سال 173 درگذشت . رجوع كنيد به الاعلام زركلى ، ج 2، ص 375. م .
507)سوره شورى بخشى از آيه 23.
508)سوره شورى بخشى از آيه 38.
509)براى اطلاع بيشتر در مورد اين خطبه و خطبه هاى ديگر داود بن على به ترجمه تاريخ طبرى به قلم مرحوم ابوالقاسم پاينده ، ص 4622-4619 مراجعه فرماييد. م
510)سوره والشمس آيات 14 و 15.
511)صبر، گياهى است بسيار تلخ و بد مزه . م
512)بخشى از آيه اول سوره مائده . م
513)ظاهرا منظور اسماعيل بن عياش است كه متولد سال 106 و در گذشته در سال 182 ه . ق . كه محدث و عالم شام بوده و از سوى منصور به سرپرستى جامه خانه گماشته شده است . به الاعلام زركلى ، ج 1، ص 318 مراجعه شود. م
514)اسماعيل بن محمد، معروف به سيد حميرى (173-105 ه ق ) از شاعران پر كار و مشهور شيعه است .
براى اطلاع بيشتر از شرح حال او در منابع ، عربى به الاغانى ، ج 7، ص 278-229؛ دراالكتب مصر، و اعيان الشيعه مرحوم علامه امين ، ج 3، صفحات 405 تا 430، چاپ جديد، بيروت ، 1403 ق ، و در منابع فارسى به مقاله اين بنده در نشريه دانشكده الهيات و معارف اسلامى ، ص 210-192، شماره 16 و 17 مراجعه فرماييد. م
515)اين ابيات در الاغانى ، ج 7، ص 240، چاپ دارالكتب ، با اختلافاتى آمده است .
516)سوره احزاب آيه 33.
517)اين سخنور چاپلوس كه به مقتضاى سياست روز چنين سخن مى گويد و مصلحت نمى بيند؟ نامى از ابوطالب و على عليه السلام ببرد اندكى پس از سخنرانى ، پاداش خود را با شمشير دژخيمان منصور چنان دريافت كرد كه مايه عبرت است . براى اطلاع بيشتر به بحث ابوحنيفه دينورى در اخبال الطوال ، ص 421، و ترجمه آن كتاب به قلم اين بنده ، نشر نى ، تهران ، 1346 ش ، مراجعه فرماييد .م
518)نام جايى ميان مكه نزديك جحفه است . به معجم البلدان ياقوت ، ج 8، ص 360، چاپ 1906 ميلادى ، مصر مراجعه كنيد.
519)ابوالفضل ربيع بن يونس از وابستگان بنى عباس كه نخست به پرده دارى منصور و سپس به وزارت او و هادى رسيد و در آغاز سال 170 درگذشت . به تاريخ بغداد، ج 8 ص 414 مراجعه فرماييد .م
520)فضل بن عبدالرحمان كه در گذشته حدود سال يكصد و سه هجرى است و پيرمرد و شيخ بنى هاشم به روزگار خود بوده است و از علما و شاعران مشهور است . او نخستين كسى است ؟ در سوك زيد بن على جامه سياه پوشيد. براى اطلاع بيشتر از شرح حال او و منابع آن به الاعلام ، ج 5، ص 356 مراجعه فرماييد. م
521)ابن ابى الحديد سپس درباره بقيه اين خطبه سه صفحه شرح داده است كه هيچ گونه مطلب تاريخى ندارد.