جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
جلد ۶

ترجمه و تحشيه : دكتر محمود مهدوى دامغانى

- ۲۴ -


پاسخ به افتخاراتى كه بنى اميه براى خود بر شمرده اند 
بنى هاشم در پاسخ بنى اميه گفته اند: آنچه درباره زيركى و مكر بر شمرده ايد، از صفات افراد تبهكار است و از صفات خردمندان نكوكار و پسنديده نيست . آنچنان كه ابوبكر و عمر در كمال تدبير و درست انديشى بوده اند و هيچ كس به آن دو صفت مكار و زيرك نمى دهد و هر مكر و حيله اى كه معاويه و عمروعاص نسبت به على عليه السلام كردند، على از آن دو بر آن داناتر و آگاهتر بود و بديهى است جنگجويى كه جز كارهاى درست و حلال را براى خود جايز نمى داند هرگز در حيله گرى به پاى كسى كه مقيد به حلال و حرام نيست نمى رسد. شما چهار تن را از حيله گران و سياستمداران شمرده ايد - معاويه و زياد و عمروعاص و مغيره بن شعبه را - و هيچ يك از ايشان در نظر مسلمانان در زمره پرهيزكاران شمرده نمى شوند و حيله گرى و مكر هرگز از صفات اشخاص صالح نيست .
مگر نيم بينيد با آنكه پيامبر صلى الله عليه و آله به هر مكر و خدعه و مكيدت و سياست محيط است ولى هرگز جايز نيست كه گفته شود آن حضرت مكارتر و زيرك تر مردم بوده است .
اما آنچه درباره پادشاهان دادگر و زاهد خود - عمر بن عبدالعزيز - گفته ايد، مى دانيد كه على بن ابى طالب عليه السلام از خاندان ماست و به زهد و ديندارى او مثل زده مى شود و اگر پارسايان و زاهدانى را كه پادشاه نبوده اند و از خليفگان شمرده نمى شوند بر شمريد، شما كجا كسانى همچون على بن حسين ، زين العابدين ، و على بن عبدالله بن عباس داريد، بخصوص ‍ على بن حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام كه به او على سراپا خير و سپيدروى و عابد گفته مى شد و به هيچ چيز خداوند را سوگند نداد مگر آنكه حق تعالى سوگند او را بر آورد و شما كجا همچون موسى بن جعفر داريد و كجا همچون على بن محمد الرضا - حضرت هادى - داريد كه در تمام مدت عمر خود با آنكه اموال و املاك فراوان داشت ، پشمينه پوشيد.
اما اگر بخواهيد در فقه و علم و تفسير و تاويل سخنى بگوييد، شما يك تن هم نداريد و حال آنكه براى ما كسى همچون على بن ابى طالب عليه السلام و ديگرانى چون عبدالله بن عباس و زيد محمد - حضرت باقر - پسران على و جعفر بن محمد هستند كه علم و فقه جعفر بن محمد دنيا را انباشته كرده است و گويند ابو حنيفه و سفيان ثورى هر دو از شاگردان او بوده اند و در اين باره شاگردى همين دو نفر كافى است تا آنجا كه گفته اند ابوحنيفه و سفيان ، زيدى مذهب بوده اند.
و چه كسى همچون على بن حسين ، زين العابدين ، است كه شافعى در رساله اثبات خبر واحد مى گويد: على بن حسين را افقه اهل مدينه است چنين يافتم كه به اخبار واحد استناد فرموده است . و چه كسى همچون محمد بن حنيفه و پسرش ابو هاشم است كه همه مبانى علوم مربوط به توحيد و عدل را تقرير كرده اند و معتزله مى گويند ما بر همه مردم در پناه دانش ابو هاشم اول و ابوهاشم دوم برترى جستيم و پيروز شديم .
و اگر دليرى و شجاعت و دلاورى را بگوييد، چه كسى همچون على بن چه كسى همچون حمزه بن عبدالمطلب است كه شير خدا و رسول خدا صلى الله عليه و آله بوده است ، و چه كسى همچون حسين بن على عليه السلام است كه درباره جنگ او در عاشورا گفته شده است هرگز كسى را در قبال لشكر بى شمار و در حالى كه از ميان همه برادران و خويشاوندان و ياران خود تنها مانده باشد به شجاعت او نديده ايم كه همچون شير ژيان بود و سواران را درهم مى شكست . و گمان تو در مورد بزرگ مردى كه از ظلم پذيرى و تسليم شدن خود دارى كرد چيست ؟ ابر مردى كه خود و پسران و برادران و عموزادگانش با آنكه به ايشان امان داده شد و سوگندهاى استوار براى آنان خوردند كه در امان خواهند بود، چندان جنگ كردند كه كشته شدند. حسين عليه السلام است كه براى عرب سنت خود دارى از تسليم و زبونى را معمول فرمود و چنان شد كه پس از او پسران زبير و خاندان مهلب و كسان ديگرى جز ايشان از او پيروى كردند. (374)
و كجا شما را كسانى چون محمد و ابراهيم پسران عبدالله و چون زيد بن على است و شما سخنى را كه زيد به هنگام بيرون شدن از مجلس هشام گفت به ياد داريد كه گفت : زندگى را كسى دوست مى دارد كه زبون باشد. چون اين سخن او به اطلاع هشام رسيد گفت : سوگند به پروردگار كعبه كه خروج خواهد كرد. زيد قيام به شمشير و نهى از منكر كرد و براى بر پا داشتن شعاير خدا دعوت كرد و شكيبا و در راه خدا كشته شد.
بنى هاشم مى گويند: سه پسر عمو از خاندان ما معاصر يكديگر بوده اند كه نام هر سه على بوده است و هر سه از لحاظ فقه و پارسايى و خرد و تجربه و رفعت مقام ميان مردم شايسته خلافت بودند و ايشان على بن حسين و على بن عبدالله بن عباس و على بن عبدالله بن جعفراند، (375) و هرسه كامل و تمام و جامع خصال پسنديده و برتر بوده اند. لبابه دختر عبدالله بن عباس ‍ كه همسر على بن عبدالله بن جعفر بوده است . مى گويد: هرگز او را خندان و ترشروى نديدم و هيچگاه سخنى نمى گفت كه نيازمند پوزش خواهى شود و هرگز برده اى را نزد و هيچ گاه بيش از يك سال برده اى را نگه نمى داشت - آزادش مى كرد.
و گويند: پس از اين سه پسر عمو سه پسر ايشان هم كه نام هر سه محمد بود، همان گونه كه نام پدران ايشان على بود، و هر يك با توجه به خصال پسنديده و گهر نسب و تبار خود شايسته خلافت بوده اند و ايشان محمد بن على بن حسين بن على - حضرت باقر - و محمد بن على بن عبدالله بن عباس و محمد بن على بن عبدالله بن جعفر بوده اند.
گويند: محمد بن على بن حسين هيچ گاه به هيچ گرفتار و بيمارى كلمه اعوذ بالله را نمى شنوند - اين كلام را به زبان نمى آورد يا چنان نمى گفت كه شخص گرفتار بشنود - و همواره غلام و كنيز خود را از اينكه به شخص فقير كلمه سائل را بگويند، منع مى فرمود. او سرور همه فقيهان حجاز است و مردم فقه را از او و پسرش جعفر آموخته اند، و هموست كه ملقب به باقر يعنى شكافنده علم است و هنگامى كه هنوز آفريده نشده بود، پيامبر صلى الله عليه و آله به وجود مژده داد و او را به اين لقب ملقب فرمود (376) و به جابر بن عبدالله وعده ديدار او را داد و فرمود اى جابر او را در كودكيش خواهى ديد و چون او را ديدى سلام مرا به او ابلاغ كن . جابر چندان زنده ماند كه او را ديد و آنچه را كه به آن سفارش شده بود، ابلاغ كرد.
بنى هاشم به بنى اميه مى گويند اينكه شما از عاتكه دختر يزيد بن معاويه نام مى بريد و به او مى باليد، ما فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله را نام مى بريم كه خود بانوى بانوان جهانيان است و مادرش خديجه نيز سرور زنان جهانيان است و شوهرش على بن ابى طالب سرور همه مسلمانان است و پسر عموى ديگرش جعفر است كه داراى دو بال و دو هجرت است و دو پسرش حسن و حسين سرور جوانان بهشت اند و جد پدرى آن دو ابوطالب بن عبدالمطلب است كه از همگان دادرس تر و خردمندتر و خوش نفس تر و حمايت كننده تر است . پيامبر صلى الله عليه و آله را در قبال تمام قريش حمايت كرد و سپس بنى هاشم و بنى مطلب و برادر زادگان خود را از خواهر زادگان خويش يعنى بنى مخزوم حفظ كرد و او يكى از كسانى است كه در عين تنگدستى و بينوايى سيادت و سالارى كرده اند. ابوطالب در عين حال شاعرى توانا و خطيبى سخن آور است ، و چه كسى مى تواند با فرزندان ابوطالب مفاخره كند كه مادرشان فاطمه دختر اسد بن هاشم است و او نخستين زن هاشمى است كه براى شوهرى هاشم فرزند آورده است و آن بانو كسى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در دامنش پرورش يافته است و آن حضرت او را مادر صدا مى كرد و خود براى خاك سپردنش در گور او رفت و حقوق او را همچون حقوق مادر رعايت مى فرمود. چه كسى مى تواند در شرف همتاى مردانى شود كه از سوى پدر و مادر به هاشم نسب مى رسانند.
گويند، و از شگفتيها اين است ، كه او چهار پسر آورده است كه هر يك از ديگرى ده سال بزرگتر بوده است ، طالب و عقيل و جعفر و على . و چه كسى از قريش و غير قريش مى تواند همچون بنى طالب ده پشت پياپى را بشمرد كه هر يك عالم و زاهد و پارسا و شجاع و بخشنده و پاك سرشت و پاكيزه باشند. برخى از ايشان خليفه و برخى شايسته آن مقام بوده اند و ايشان عبارتند از حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن على ، عليهم السلام ، و چنين فضيلتى براى هيچ خاندانى از عرب و عجم فراهم نمى شود.
بنى هاشم به بنى اميه مى گويند و اگر شما به اين موضوع مباهات مى كنيد كه عبدالله بن يزيد از شماست ، در پاسخ مى گوييم حسن بن على ، كه سرور جوانان بهشت است ، از ماست ، كه از همه مردم گرامى تر و پاكيزه تر است . علاوه بر آن دليرى و بينش و فقه و صبر و حلم و عزت نفس را داراست و برادرش حسن نيز سرور جوانان بهشت و از همه مردم بلند مرتبه و از نظر خلق و خوى و شكل ظاهرى شبيه ترين افراد به رسول خداوند است و پدرشان على بن ابى طالب عليه السلام است .
شيخ ما ابوعثمان جاحظ مى گويد: على چنان كسى است كه ترك مدح و وصف او رساتر از توصيف اوست و به اين كتاب را گنجايش آن نيست و نياز به تاليف كتابى مخصوص دارد. عموى حسن و حسين جعفر ذوالجناحين و مادرشان فاطمه و مادر بزرگ ايشان خديجه و داييهاى ايشان قاسم و عبدالله و ابراهيم و خاله هاى ايشان زينب و رقيه و ام كلثوم و مادر بزرگهاى ديگرشان آمنه دختر وهب يعنى مادر پيامبر صلى الله عليه و آله و فاطمه دختر اسد بن هاشم هستند، و جد ايشان رسول خدا، صلوات الله عليه ، است و زبان هر كس را كه بخواهد افتخار كند بند مى آورد و بر همه چيره است . هر فضيلتى را كه مى خواهى بگو و هر چه را مى خواهى كن كه آنان را داراى آن فضيلت خواهى ديد.
بنى هاشم مى گويند و اگر افتخار به نيرو و قوت و درهم شكستن پهلوانان و فرو گرفتن دليران باشد، شما كجا همچون محمد بن حنفيه داريد و خود اخبار او را شنيده ايد كه دامن زرهى را كه بلند بود جمع كرد و با يك حركت و كشش آنرا قطع كرد، و خودتان داستان پهلوانى را كه پادشاه روم براى افتخار كردن به اعراب پيش معاويه فرستاده بود شنيده ايد و اينكه محمد بن حنيفه نشست و قرار شد كه آن پهلوان او را از زمين بلند كند و او نتوانست ، گويى كوهى را مى خواست تكان دهد. سپس پهلوان رومى بر زمين نشست تا محمد او را از جاى برادر و محمد او را بلند كرد و بالاى سر خود برد و بر زمين نشست تا محمد او را از جاى بردارد و محمد او را بلند كرد و بالاى سر خود برد و بر زمين كوبيد. اين نيرو همراه با شجاعت مشهور و فقه در دين و بردبارى و صبر و سخن آورى و علم به جنگها و خون ريزيهاى آينده و خبر دادن از امور پوشيده بود، تا آنجا كه مدعى شدند او مهدى است .
بنى هاشم مى گويند: وانگهى ميان قبيله و خاندان ما مردان ديگرى هستند كه شما امثال ايشان را هرگز نداريد، كه از جمله ايشان اميران ناحيه ديلم و طبرستان هستند يعنى ناصر كبير، حسن اطروش بن على بن حسن بن عمر بن على بن عمر اشرف بن زيد العابدين ، و او كسى است كه ديلم و طبرستان به دست او اسلام آورد. و ناصر صغير كه احمد بن يحيى بن حسن بن قاسم بن ابراهيم بن طباطبا است و برادرش محمد بن يحيى كه ملقب به مرتضى است و پدرشان يحيى بن حسين ملقب به هادى است . از اعقاب ناصر كبير بايد از جعفر بن محمد بن حسن ناصر كبير نام برد كه ملقب به ثائر بوده است . ايشان اميران نواحى طبرستان و گيلان و گرگان و مازندران و نواحى ديگر بوده اند و مدت يكصد و سى سال بر آن مناطق حكومت كردند و به نام خود درهم و دينار زدند و به نام ايشان بر منبرها خطبه خوانده شد و با پادشاهان سامانى جنگ كردند و لشكرهاى آنان را درهم شكستند و فرماندهان سامانى را كشتند. هر يك از اين افراد به مراتب مهم تر و دادگرتر و با انصاف تر و پارساتر و سخت گيرتر در امر به معروف نهى از بنى اميه است ، ديگر از افرادى كه همچون ايشان شمرده مى شوند، داعى كبير و داعى صغير، دو امير ناحيه ديلم هستند كه لشكرها كشيدند و افرادى را براى خود بر كشيدند.
بنى هاشم مى گويند: همچنين پادشاهان مصر و آفريقا كه دويست و هفتاد سال حكومت كردند، از ما هستند كه بسيارى از زمينها را گشودند و آنچه را كه روميان پس گرفته بودند از آنان باز پس گرفتند و كارهاى پسنديده بزرگ انجام دادند. و ميان ايشان دبيران و شاعران و اميران فرماندهان بوده اند، نخستين ايشان عبيدالله بن ميمون بن محمد بن اسماعيل بن جعفر بن محمد بن على بن حسين بن ابى طالب عليه السلام معروف به مهدى و آخرين ايشان عبدالله بن ابى القاسم بن ابى ميمون بن مستعلى بن مستنصر بن طاهر بن حاكم بن عبدالعزيز بن مغر بن منصور بن قائم بن مهدى است كه به عاضد مشهور بوده است .
و اگر بنى اميه بخواهند به پادشاهان اموى اندلس كه از اعقاب هشام بن عبدالملك بوده اند افتخار كنند، مى گوييم اين ما بوديم كه پادشاهى شما را در اندلس منقرض ساختيم همان گونه كه پادشاهى شما را در شام و تمام مشرق زمين منقرض ساختيم و چنان بود كه هنگام پادشاهى سليمان بن حكم بن سليمان بن عبدالرحمان بر قرطبه ، على بن حميد بن ميمون بن احمد بن على بن عبدالله بن عمر بن ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام بر سليمان كه ملقب به الظافر بود خروج كرد و او را كشت و پادشاهى او را نابود كرد و قرطبه را كه پايتخت امويان بود به تصرف خود در آورد. اين على بن حميد ملقب به ناصر شد و پس از او برادرش قاسم كه ملقب به معتلى بود به حكومت قيام كرد. بنابر اين ما در مشرق و مغرب شما را كشته ايم و پادشاهى شما را از ميان برده ايم ، و هركجا باشيد در كمين شما هستيم و شما را تعقيب كرده و كشته و پراكنده ساخته ايم و افتخار به حكم همه ملتها از آن غالب بر مغلوب است .
وانگهى افراد ديگرى داشته ايم كه براى شما نظير آن نيست و نبوده است ...
و از جمله مردان ما محمد بن ابراهيم طباطبا دوست و همدم ابوالسرايا است كه مردى سخت پارسا و عابد و فقيه بود و در نظر افراد خاندان خود و زيديه منزلتى بزرگ داشت ... و از جمله مردان ما نقيب ابو احمد حسين بن موسى است - پدر سيد رضى و سيد مرتضى - كه به روزگار خويش شيخ خاندان ابى طالب و بنى عباس بود و پادشاهان و خلفا در همه سرزمينها سخن او را مى پذيرفتند و از او اطاعت مى كردند و دو پسرش على و محمد كه همان مرتضى و رضى هستند و هر دو در ادب و فقه و كلام يگانه روزگار بوده اند، علاوه بر آنكه رضى ادبيى دلير و سخت با عزت نفس بوده است ...(377) و از مردان ما قاسم بن ابراهيم طباطبا است كه سخت پارسا و فراخواننده به سوى خدا و صاحب مصنفات است و از داعيان به توحيد و عدل و ستيز با ستمگران است و اميران يمن از اعقاب اويند... (378)
و از مردان ما محمد بن محمد بن زيد بن على بن حسين دوست و همدم ابوالسرايا است كه شاعرى اديب و فقيه بود و در جوانى به سرورى رسيد، امر به معروف و نهى از منكر مى كرد و چون اسير شد و او را پيش مامون بردند او را گرامى داشت و فضل و نسب او را رعايت كرد. و از مردان ما عبدالله بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام است كه معروف به عبدالله محض بوده است و پدرش حسن بن حسن و مادرش ‍ فاطمه دختر حسين بن على است . هرگاه گفته مى شد زيباترين مردم كيست ؟ گفته مى شد: عبدالله بن حسن ؛ و چون پرسيده مى شد شريف ترين مردم كيست ؟ مى گفتند: عبدالله بن حسن . (379)
ديگر از مردان ما برادر عبدالله ، حسن بن حسن و عمويش زيد بن حسن و پسرانش محمد و ابراهيم و موسى و يحيى هستند. كار محمد و ابراهيم معروف و فضيلت آن دو غير قابل انكار است كه در فقه و ادب و پارسايى و شجاعت و سرورى نام آور بودند. يحيى هم كه سالار ديلم است ، نيكو مذهب و ميان خاندان خود مقدم و از هر عيبى كه بر امثال او گرفته مى شده است ، دو بوده است . او از راويان حديث است كه از محدثان بزرگ و بيش ‍ از همه از جعفر بن محمد عليه السلام روايت كرده است و چون مرگ حضرت صادق فرا رسيد، او را هم از جمله اوصياى خود، همراه فرزند بزرگوارش موسى بن جعفر، قرار داد. موسى بن عبدالله بن حسن هم جوانمردى نجيب و شكيبا و دلير و بخشنده و شاعر بود.
ديگر از مردان ما حسن مثلث است ، يعنى حسن بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب ، عليه السلام . كه مردى عابد و فاضل و پارسا بود و در امر به معروف و نهى از منكر همان روش اهل بيت را داشت . ابراهيم بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام كه از سران و روى شناسان اهل بيت بوده است و گفته شده است شبيه ترين مرد روزگار خويش به پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است .
ديگر از مردان ما عيسى و يحيى پسران زيد هستند كه از لحاظ دليرى و زهد و فقه و پارسايى از گزيده تر مردم روزگار خويش بودند.
ديگر از مردان ما يحيى بن عمر بن يحيى بن حسين بن زيد شهيد و صاحب دعوت است كه فقيهى فاضل و دليرى سخن آور و شاعر بوده است و گفته مى شود مردم هيچ گاه هيچ يك از طالبيان را كه مردم را به بيعت با خويش ‍ فرا مى خوانده اند به اندازه يحيى دوست نمى داشته اند و براى هيچ يك از ايشان به مانند او مرثيه سروده نشده است . (380) و از مردان ما محمد بن قاسم بن على بن عمر بن (381) على بن حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام است كه در طالقان خروج كرد و از اين جهت كه جز جامه پشمينه سپيد نمى پوشيد به صوفى مشهور شد. او عالم فقيه و زاهدى متدين و نيكو مذهب و معتقد به عدل و توحيد بود.
و از مردان ما محمد بن صالح بن عبدالله بن موسى بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام است كه از جوانمردان و دليران بى باك و شاعران ظريف خاندان ابوطالب است ، و اشعارى لطيف از او باقى مانده است . (382)
ديگر از مردان ما احمد بن عيسى بن زيد است كه مردى فاضل و عالم و ميان عشيره خود محترم و معروف به فضل بوده است او از محدثانى است كه از قول او هم حديث نقل كرده اند. (383)
و از مردان ما موسى بن جعفر بن محمد عليه السلام است كه معروف به العبد الصالح است كه جامع فقه و دين و پارسايى و بردبارى و شكيبايى است و فرزند برومندش على بن موسى عليه السلام است كه شايسته خلافت بوده و خطبه وليعهدى به نامش خوانده شده است ، او عالم تر و سخاوتمندتر و گرامى تر و مردم از لحاظ اخلاق بوده است .
سپاس فراوان خداوند متعال را كه توفيق ترجمه تا پايان اين جلد را كه جلد پانزدهم از شرح نهج البلاغه است به اين ذره ارزانى فرمود و سپاس ديگر آن است كه پايان اين جلد به نام نامى و شرف سامى سلطان سرير ارتضاء حضرت امام على بن موسى الرضا، صلى الله عليه و على آبائه المعصومين و ابنائه المنتجبين ، شايسته عنوان ختامه مسك گرديد.
اميدوارم عنايت آن حضرت كه امام روف و غوث الامه و غياثها است شامل حال همه مسلمانان واقعى و شيعيان مخلص گردد و به پايمردى آن امام معصوم رحمت خداوند اين بنده ناتوان و پدر و مادر و وابستگانش را فرا گيرد. بمنه و كرمه .
محمود مهدوى دامغانى
مشهد، سحرگاه جمعه نوزدهم رمضان المبارك 1411 ق ، شانزدهم فروردين 1370 و پنجم آوريل 1991
 

 

fehrest page

back page