جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
جلد ۵

ترجمه و تحشيه : دكتر محمود مهدوى دامغانى

- پى ‏نوشتها -


1- استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 419 مى نويسد: ظاهرا اين خطبه دنباله خطبه هاى 22 و 135 است كه قبلا در مورد مصادر آنها توضيح داده شد و شيخ طوسى هم در امالى ، ج 1، ص 172 آن را آورده است . خوارزمى هم در مناقب ص 117 نظير همين را نقل كرده است . همچنين رجوع كنيد به استناد نهج البلاغه امتياز عليخان عرشى ، ترجمه دكتر سيد مرتضى آيت الله زاده شيرازى ، تهران ، اميركبير، 1363. م .
2- به تاريخ طبرى ، ج 1، ص 3046 و 3047، چاپ اروپا. مراجعه شود.
3- معمارى رومى كه قصر خورنق را براى نعمان ساخت و چون آن را تمام كرد نعمان از بيم آنكه براى ديگرى چنان بنايى بسازد او را از فراز قصر به زمين انداخت و درجا درگذشت . به مجمع الامثال ميدانى ، ج 1، ص 159 مراجعه فرماييد. م .
4- به ضم اول و سوم و سكون دوم نام ناحيه يى در هفت ميلى مدينه است و پيامبر (ص ) سال فتح مكه در آن منزل فرموده است .
5- به تاريخ طبرى ، ج 1، ص 3040، چاپ اروپا مراجعه شود.
6- نام جايى نزديك بقيع است . ياقوت در معجم البلدان مى گويد: عثمان آن را خريد كه ضميمه بقيع كند و چون كشته شد جسدش را آنجا انداختند و سپس كنار آن به خاكش سپردند.
7- به تاريخ طبرى ، ج 1، ص 3046، 3047، چاپ اروپا. مراجعه شود.
8- به تاريخ طبرى ، ترجمه مرحوم ابوالقاسم پاينده ص 2332 مراجعه شود كه تفاوتهاى مختصرى دارد. م .
9- در متن غلط چاپى حال كه به صورت مال چاپ شده است از چاپ اول تهران اصلاح شد. م .
10- با استفاده از شرح ابن ابى الحديد ترجمه شد. م .
11- براى نمونه به مباحث طرح شده در خطبه هاى 46 و 138 مراجعه فرماييد. م
12- استاد محمد ابوالفضل ابراهيم در پاورقى نوشته است مذهب قرامطه منسوب به سالار بزرگ ايشان حسن بن بهرام جنابى است كه در شهر جنابه از شهرهاى فارس آرد فروش بوده و از آنجا تبعيد و در بحرين ساكن شده است و اعراب را به مذهب خود فرا خوانده و كارش بالا گرفته است و بر هجر و احساء و قطيف و ديگر نواحى بحرين پيروز شده است و يارانش او را سيد لقب داده اند. او مردى شجاع و بسيار زيرك بود و به سال 301 در حمام به دست يكى از خدمتگزاران صقلابى خود كشته شد.
براى اطلاع بيشتر از اين موضوع و اينكه آنان منسوب به حمدان قرمط هستند به مقاله هوار (Huart) در دائرة المعارف الاسلامية ، ج 8، ص 77 و به همان منبع ، ج 7، مقاله كارادو (Vaux de Carra) ص ‍ 117 و بحث مفصل استاد دكتر ذبيح الله صفادر تاريخ ادبيات در ايران ، ج 1، ص 255-251، تهران ، 1335 ش ، مراجعه شود. م .
13- براى اطلاع به مقاتل الطالبيين ، ص 450-466، چاپ 1385 ق ، نجف مراجعه فرماييد. م
14- اين گفتار على عليه السلام در خطبه 92 آمده است و در خطبه 235 هم خواهد آمد. م
15- اين موضوع در امالى شيخ صدوق آمده است كه خالى از سهوى در آن نيست و مفيد در ارشاد بدون ذكر نام تميم و حصين آن را نقل كرده است ؛ طبرسى هم به پيروى از مفيد در اعلام الورى از كسى نام نبرده است . به بحارالانوار، ج 44، ص 257، چاپ جديد، پاورقى و توضيح استاد محمدباقر بهبودى مصحح محترم مراجعه فرماييد. م
16- از انصار و قبيله اوس و از ياران على عليه السلام در جنگهاى جمل ، صفين و خوارج و در گذشته به سال 72 هجرى است . به شماره 618 الاصابة ابن حزم ، ج 1، ص 142 مراجعه فرماييد. م
17- شيخ مفيد (ره ) اين خبر را در ارشاد، ص 156 آورده است . براى اطلاع از نمونه هاى ديگرى در اين باره به بحارالانوار ج 44، ص 268-250 چاپ جديد مراجعه شود. م
18- اين خطبه از خطبه هاى مفصل است كه اميرالمؤ منين عليه السلام آن را همان روهايى كه با او بيعت شد و پس از كشته شدن عثمان ايراد فرمود. زمخشرى بخشى از اين خطبه را در جزء نخست ربيع الانوار آورده است و بخش پايانى آن را كه با عبارت همانا ظلم سه گونه است شروع مى شود، كلينى (ره ) به صورت همانا گناهان سه گونه است در اصول كافى ج 2، ص 443، و برقى در المحاسن ، ص 6 و صدوق در امالى ، مجلس 44 و عياشى در تفسير عياشى ، ج 2، ص 262 آورده است ، مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 430 و استناد نهج البلاغه امتياز عليخان عرشى (ترجمه )، ص 68 مراجعه فرماييد. م
19- عبدالرحمان بن عمرو (158 - 88 ه . ق ) منسوب به اوزاع كه نام شاخه يى از قبيله همدان است . به الاعلام ، ج 4، ص 94 مراجعه فرماييد. م
20- ابوجعفر محمد بن حسن فنال نيشابورى به سال 508 قمرى اين روايت را بدون ذكر راوى آورده است به روضة الواعظين ، ترجمه اين بنده ، ص 797، تهران ، نشر نى ، 1366 ش مراجعه فرماييد. م
21- اين خطبه خطاب به خوارج است و طبرى آن را در تاريخ طبرى ، ج 5، ص 48 ضمن حوادث سال 37 آورده است و مفصلتر از اين است مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 432. م
22- خطيب (502-421) از شاگردان ابوالعلاء معمرى است . براى اطلاع از آثار او و كتابهايى كه شرح حالش در آنها آمده است به معجم المولفين عمر رضا كحاله ، ج 14، ص 214 مراجعه فرماييد. م
23- نام جايى است در مرز شام و عراق كه حكميت و صدور حكم آنجا صورت گرفته است . م
24- زفر از اميران ناحيه جزيره و سالار قبيله قيس است كه گريخته و در قرقيسياء متحصن شده بود و به الاعلام زركلى ، ج 3، ص 78 مراجعه فرماييد. م
25- روح سالار يمانيان شام و امير فلسطين و از فقها و خطيبان بوده كه به سال 84 هجرى درگذشته است . به منبع پيشين ، همان جلد، ص 63 مراجعه فرماييد.م
26- به نقل استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى خطيب در مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 435 شيخ صدوق بخشى از اين خطبه را در خصال ، ج 2، ص 163، و ابن شاكر ليثى فصل اول آن را در عيون الحكم والمواعظ، و زمخشرى در ربيع الابرار (نسخه خطى ) ص 162 آورده اند. م
27- در خطبه 180 كه با عبارت لا تدركه العيون بمشاهدة العيان و لكن تدركه القلول بحقائق الايمان (چشمها به مشاهده آشكار او را در نمى يابد ولى دلها او را با حقايق ايمان در مى يابد) هيچ گونه بحث و اشاره تاريخى نيامده است و به توضيح كلامى پرداخته است . لازم به تذكر است كه ذعلب يمانى از آن حضرت پرسيد: اى اميرالمؤ منين ، آيا پروردگار خود را ديده اى ! على (ع ) فرمود: آيا پرستش مى كنم چيزى را كه نبينم . ذعلب گفت : چگونه ديده اى ؟ آن گاه اين سخنان را ايراد فرمود.
اين گفتگو در چند كتاب معتبر شيعيان كه همگى پيش از نهج البلاغه تاءليف شده آمده است : كلينى آن را در اصول كافى ، ص 32، شيخ صدوق در امالى ، مجلس 55، و التوحيد، ص 324 و 320، شيخ مفيد در ارشاد ص 131، با اختلافى اندك در الفاظ آورده اند.
به ص 68 استناد نهج البلاغه امتياز عليخان عرشى ، ترجمه دكتر سيد مرتضى آيت الله زاده شيرازى ، تهران ، اميركبير 1363، و مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 437 مراجعه فرماييد. م
28- اين خطبه را كه اميرالمؤ منين عليه السلام براى تشويق مردم به حركت به مصر و يارى دادن محمد بن ابى بكر ايراد فرموده است و نپذيرفته اند، ابراهيم بن هلال ثقفى (در گذشته به سال 283 هجرى ) در الغارات ، ج 1، ص 291 چاپ مرحوم محدث ارموى و طبرى در تاريخ طبرى ، ج 6، ص 60 آورده اند. به حواشى مرحوم محدث ارموى در منبع مذكور و همچنين مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص ‍ 439، و استناد نهج البلاغه (ترجمه ) ص 69 مراجعه فرماييد. م
29- براى اطلاع از منابع اين خطبه به مصادر نهج البلاغه و اساتيد، ج 1، ص 451 مراجعه فرماييد. م
30- به همين كتاب ، ج 2، ص 57-48 مراجعه شود. م
31- اين كلمه در متن به صورت آدم است كه بدون ترديد غلط چاپى است در چند صفحه بعد صحيح آن آمده است . م
32- اين خطبه كه از خطبه هاى مفصل و شماره آن هم متفاوت است (يعنى 180 و 182 و 183 ضبط شده است ) شايد آخرين خطبه يى باشد كه حضرت امير ايستاده ايراد فرموده و پس از آن مضروب ساخته شده است . زمخشرى بخشى از آن را در ربيع الابرار و ابن شاكر واسطى لبيثى (درگذشته حدود 455 ه . ق ) در عيون الحكم والمواعظ بخشى ديگر را آورده اند. به مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 452 مراجعه فرماييد. م
33- به جمهرة انساب العرب ابن حزم ، ص 475 و 396، دارالمعارف مصر، چاپ 1391 قمرى ، و نهاية الارب فى معرفة انساب العرب ، قلقشندى ، ص 168 چاپ بغداد، 1378 ق مراجعه فرماييد. م
34- نام ام هانى ، فاخته يا هند بوده است . معرفى ، مختصرى از او در طبقات ابن سعد، ج 8، ص 32، و شرح حالش در الاصابة ابن حجر عسقلانى ، ج 4، ص 503 آمده است . م
35- رجوع كنيد به استيعاب ، ص 782، و الاصابة ، ابن حجر عسقلانى ، ج 4، حاشيه ص 503، براى اطلاع بيشتر در مورد داستان ابووهب مخزومى و تعقيب اميرالمومنين عليه السلام و گفتگوى حضرت ختمى مرتبت و ام هانى ، در منابع بسيار كهن ، به مغازى واقدى ترجمه اين بنده ، ج 2، ص 634 و 649 و طبقات ابن سعد، ج 2، بخش 1، ص 104 ترجمه آن . و سيره ابن هشام ، ج 4، ص 62، چاپ مصر، 1355 ه . ق . مراجعه فرماييد. البته در اين منابع تفاوتهاى مختصرى با آنچه ابن ابى الحديد آورده است . به چشم مى خورد. م
36- در متن پس از لاوذ كلمه ابن از قلم افتاده است از چاپ تهران صحيح شد.
37- براى اطلاع بيشتر در اين مورد و اين اشعار به اخبارالطوال ابوحنيفه دينورى ، ترجمه اين بنده ، ص 39 و نهاية الارب نويرى ترجمه اين بنده ، ج 10، ص 316، مراجعه فرماييد. م
38- نظير همين مطالب در تفاسير قرآن مجيد ذيل آيه چهلم سوره فرقان آمده است ، به عنوان مثال به تبيان شيخ طوسى ، ج 7، ص 433 و مجمع البيان طبرسى ج 8-7، ص 170 و تفسير ابوالفتوح رازى ، ج 8، ص 272 مراجعه فرماييد و در اين منبع اخير به تفصيل بحث شده است . م
39- آيا اين شخص همان احمد بن طيفور (ابى طاهر) است كه در گذشته به سال 280 هجرى است و شرح حال و آثارش در الاعلام ج 1، ص 138 زركلى آمده است ؟ م
40- سوره نحل ، بخشى از آيه 106.
41- در كتاب ا لجامع الاحكام القرآن قرطبى ، ج 10، ص 180 آمده است كه اين آيه در مورد عمار نازل شده است و مفسران بر اين عقيده اند؛ زيرا عمار اندكى خود را به آنچه ايشان فرا مى خواندند نزديك ساخت و در حال اجبار و كراهت آنچه را مى خواستند گفت و سپس از اين موضوع به حضور پيامبر (ص ) شكايت كرد. پيامبر از او پرسيدند: دل خود را چگونه ديدى ؟ گفت : مطمئن به ايمان . فرمود اگر باز هم چنان كردند همان گونه بگو.
42- سوره انعام ، آيه 122. در تفسير قرطبى از ابن عباس نقل شده كه اين آيه درباره حمزة عبدالمطلب نازل شده است و ابوجهل و صحيح آن است كه در مورد هر مومن و كافرى صادق است .
43- عبدالرحمن ابزى از ياران محترم پيامبر (ص ) و مورد عنايت حضرت امير و از قاريان و حافظان بنام قرآن است . براى شرح حالش به اسدالغابة ابن اثير، ج 3، ص 279، مراجعه فرماييد. م
44- عقبة بن عمرو معروف به ابومسعود كه به سبب سكونت در منطقه بدر ملقب به بدرى است . او از اصحاب پيامبر (ص ) است و شرح حالش در اسدالغابة ، ج 5، ص 296 آمده است . م
45- نام اين شخص در ميزان الاعتدال ذهبى به صورت حارثه بن مضرب آمده و از راويان قرن اول هجرت است . به همان منبع ، شماره 1662 مراجعه شود. م
46- در صورتى كه عمار به گفته خودش هم سن حضرت ختمى مرتبت (ص ) بوده است در سال يازدهم هجرت 63 ساله بوده و قاعده بر اين است كه در سال 37 هجرت نود سال بلكه چيزى كمتر از آن داشته باشد. همچنين براى اطلاع بيشتر از فضايل عمار ياسر در منابع شيعى به بحث مستوفاى مرحوم مجلسى در بحارالانوار ج 22، ص 354-315 (چاپ جديد) مراجعه فرماييد. م
47- منظور از ابونعيم ، فضل بن دكين ملائى (219-130 ه . ق ) از راويان بسيار معتبر حديث و مورد احترام شيعيان و اهل سنت است و نبايد او را با ابونعيم اصفهانى مؤ لف حلية الاولياء اشتباه كرد. به دانشنامه ايران و اسلام ، ص 117 مراجعه فرماييد. م
48- ابن اثير مى گويد پسر ذوالشهادتين ، يعنى عماره ، نقل مى كند كه پيامبر (ص ) از سواء بن قيس ‍ محاربى اسبى خريد، سواء منكر شد، خزيمه در آن مورد به سود پيامبر (ص ) گواهى داد. پيامبر به او فرمودند تو كه همراه ما نبودى چه چيزى تو را بر آن داشت كه به سود من گواهى دهى ؟ گفت : من در مورد آنچه كه آورده اى تو را تصديق كرده ام و مى دانم و يقين دارم كه چيزى جز حق نمى گويى و بدين سبب گواهى دادم . پيامبر (ص ) فرمودند: خزيمة بن ثابت به نفع و زيان هر كس گواهى دهد همان گواهى او كافى است . اسدالغابة ، ج 2، ص 114.
49- ابن ابى الحديد سپس توضيحاتى درباره چند لغت و اصطلاح داده است . م
50- ابوايوب انصارى به سال 50 يا 51 هجرى در حال جهاد با روميان كفر شهر قسطنطنيه در گذشت و همانجا به خاك سپرده شد. به اسدالغابة ابن اثير، ج 5، ص 143 مراجعه فرماييد. م
51- بخشى از اين خطبه را كه از خطبه هاى مفصل است زمخشرى در ربيع الابرار آورده است . به مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 460 مراجعه فرماييد. م
52- ظاهرا كنيه اين شخص به اين صورت كه در متن آمده است صحيح نيست و صحيح آن همان است كه ابن خلكان در وفيات الاعيان ، ج 1، ص 368، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، مصر 1367 ق و زركلى در الاعلام ج 2، ص 210 به نقل از او آورده اند حسن بن عبدالصمد بن شخباء عسقلانى به سال 482 ه . ق از نويسندگان و خطباى مشهور است . م
53- به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه اين خطبه را ابوهلال عسكرى در گذشته به سال 395 قمرى در الصناعتين ، ص 285 آورده است . اين خطبه از كوتاهترين خطبه هاى نهج البلاغه است . م
54- ابن برج مسهر بن جلاس را نبايد با برج بن مسهر بن جلاس طائى شاعر سالخورده دوره جاهلى كه حدود 30 سال قبل از هجرت در گذشته است و شرح حال مختصرى از او در المؤ تلف والمختلف آمدى ، ص 60، چاپ كرنكو، 1354، ق ، مصر والاعلام زركلى ، ج 2، ص 16 آمده است اشتباه كرد. م
55- سوره نحل ، بخشى از آيه 128.
56- شماره اين خطبه در نهج البلاغه چاپ مرحوم فيض الاسلام 184 و در اختيار مصباح السالكين ابن ميثم 186 ولى در نهج البلاغه ترجمه فارسى حدود قرن پنجم و ششم به تصحيح استاد محترم دكتر عزيزالله جوينى به شماره 193 آمده و در كتاب مصادر نهج البلاغه و اسانيده به شماره 191 آمده است . اين خطبه را سالهاى دراز پيش از سيد رضى (ره ) ابان بن ابى عياش به نقل سليم بن قيس هلالى در كتاب سليم بن قيس ، ص 211 و شيخ صدوق در امالى ، مجلس سى و چهارم خود و بخشى از آن را ابن قتيبه در كتاب عيون الاخبار ج 2، ص 352 و حرانى در تحف العقول آورده اند. بر اين خطبه چند شرح نوشته شده است . و لطفا به مصادر نهج البلاغه ، ج 2، ص 64 مراجعه فرماييد. م
57- ابن ابى الحديد سپس به توضيح لغات و اصطلاحات پرداخته است و جملاتى را كه ماءخوذ و مقتبس از آيات قرآنى بوده با ارائه آيه روشن كرده است . نظر به اهميت و شهرت فراوان اين خطبه به مباحث مفصلى كه ابن ابى الحديد در بيش از سى صفحه آورده است اشاره يى لازم است تا خواننده گرامى از آن آگاه گردد و در صورتى كه بخواهد بتواند به متن مراجعه كند. م
58- در خطبه هاى 187، 188 و 189 هيچ گونه بحث تاريخى و اجتماعى طرح نشده است . م
59- شماره اين خطبه در ترجمه فارسى نهج البلاغه از حدود قرن پنجم و ششم هجرى ، 197، و در كتاب مصادر نهج البلاغه و اسانيده به شماره 195 ثبت است و به نقل از همين ماءخذ مفيد آن را در امالى يا مجالس خود آورده است . به استناد نهج البلاغه امتياز عليخان عرشى ترجمه دكتر آيت الله زاده شيرازى ص 70 مراجعه فرماييد. م
60- اين شخص عمر بن خطاب است . براى اطلاع بيشتر در اين مورد به سيره ابن هشام ج 3، ص ‍ 331، چاپ مصر، 1355 ق و مغازى واقدى ترجمه اين بنده ، ص 460 و نهاية الارب نويرى ترجمه اين بنده ج 2، ص 204 مراجعه فرماييد. م
61- خود عمر اين عقيده را ندارد و متوجه خطاى بزرگ خود مى باشد. به نهاية الارب ترجمه اين بنده ، ج 2، ص 205 و مغازى ترجمه اين بنده ، ص 461 مراجعه فرماييد و ببينيد به ابن عباس در اين باره چه مى گويد. م
62- سوره بقره ، بخشى از آيه 261.
63- براى اطلاع بيشتر در اين دو به مغازى واقدى (ترجمه )، ص 340-359 مراجعه فرماييد. م
64- با همه احترامى كه اين بنده براى ابن ابى الحديد قائلم ولى ناچارم توجه خوانندگان گرامى را به سخن خود عمر در اين مورد جلب كنم كه مى گويد ارتبت ارتيابا لم ارتبه منذ اسلمث چنان شكى كردم كه از هنگام مسلمان شدن چنان شكى نكرده بودم . در پى همين سخن مى گويد: اگر يارانى پيدا مى كردم از دين بيرون مى رفتم ، به متن عربى مغازى واقدى ، ص 607 و ترجمه آن ، ص 461 مراجعه فرماييد. م
65- لابد از سوراخ شاخ خونگيرى . م
66- عياش كه نام اصلى او عمرو و ملقب به ذوالرمحين است پسرعموى خالد بن وليد و از پيشگامان مسلمانان است . كه در سال پانزدهم هجرت درگذشته است . به الاصابة ابن حجر، شماره 6123 مراجعه فرماييد. م
67- براى اطلاع بيشتر در اين مورد به ارشاد شيخ مفيد، صفحات 101-98 مراجعه فرماييد. م
68- اين موضوع در كتابهاى معتبر اهل سنت هم آمده است . براى نمونه به طبقات ابن سعد ج 2، بخش 2، ص 61، چاپ ادواردساخاو مراجعه فرماييد. م
69- شرح اين خطبه كه از خطبه هاى مفصل نهج البلاغه است اگر چه مطالب تاريخى ندارد ولى متضمن بحثهائى درباره مدت عمر دنياست كه اطلاع از آن براى خوانندگان سودمند است . م
70- سوره معارج آيه چهارم . به تبيان شيخ طوسى و كشاف زمخشرى و مجمع البيان سه تفسير بسيار معروف و مورد توجه در قرن هفتم مراجعه شد. چنين مطالبى كه مراد از كلمه يوم عمر دنيا باشد به چشم اين بنده نخورد. م
71- اين مسئله از همان زمان رسول خدا مطرح بوده و پاسخ داده است كه براى مومن آن زمان كمتر از فاصله ميان نماز ظهر و عصر است . به تبيان ج 10، ص 115، و كشاف ، ج 4، ص 157 مراجعه شود. م
72- سوره سجده ، آيه 5.
73- حمزه اصفهانى (360-280 ه . ق ) از ادبا و مورخان بزرگ و معروف بر كثرت آثار و تاليفات است . به الاعلام ، ج 2، ص 309 مراجعه فرماييد. م
74- سوره نازعات ، آيات 42 و 43.
75- سوره اعراف ، بخشى از آيه 187.
76- سوره قمر، آيه 1.
77- سوره انبياء، آيه 1.
78- سوره نحل ، آيه 1.
79- سوره معارج ، آيه 6. 80- به نقل استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى خطيب در مصادر نهج البلاغه ج 3 ص 85، شيخ كلينى (ره ) اين خطبه را در اصول كافى كتاب الجهاد ج 5، ص 36 آورده است . م
81- به نقل مرحوم امتياز عليخان عرشى اين خطبه را كلينى (ره ) در اصول كافى ، ص 332 آورده است . م
82- سوره نساء، بخشى از آيه 105.
83- سوره مجادله ، آيه 8.
84- سوره مجادله آيه 10.
85- سوره محمد، آيات 16 و 20 و 29.
86- سوره محمد، آيات 16 و 20 و 29.
87- سوره محمد، آيه 29.
88- سوره فتح ، آيات 11 و 12 و 15.
89- سوره فتح ، آيات 11 و 12 و 15.
90- سوره حجرات ، آيه 4.
91- سوره انفال آيه 1.
92- سوره انفال ، آيه 5.
93- براى اطلاع بيشتر در اين مورد به مغازى واقدى (ترجمه )، ص 39 مراجعه فرماييد. م
94- سوره انفال ، آيه 7.
95- سوره آل عمران ، بخشى از آيه 153.
96- سوره آل عمران ، آيه 152.
97- سوره توبه ، آيات 40-38.
98- سوره توبه ، آيات 40-38.
99- سوره توبه ، آيه 42.
100- سوره توبه ، آيات 45-44.
101- تفصيل اين موضوع در عموم كتابهاى سيره و مغازى آمده است . براى مثال به مغازى واقدى (ترجمه ) ، ص 466 مراجعه فرماييد. م
102- براى اطلاع بيشتر در مورد اين بزرگوار به طبقات ابن سعد، ترجمه اين بنده ، ص 298 تهران ، نشر نو، 1365 و تاريخ ‌الخميس بكرى ، ج 1، ص 119، و الاعلام زركلى ، ج 2، ص 338، مراجعه فرماييد. م
103- ترجمه سه صفحه از اين گفتگو در شماره چهارم گلچرخ به تاريخ پيوست و سوم مهرماه 1364 به قلم برادر بزرگوارم استاد محترم جناب دكتر احمد مهدوى دامغانى دامت افاضاته منتشر شده است كه بدون هيچ گونه تغييرى نقل مى شود. م
104- پايان ترجمه برادر بزرگوارم استاد محترم جناب دكتر احمد مهدوى دامغانى دامت افاضاته . م
105- در متن پدرزاده است كه صحيح نيست از چاپ اول تهران تصحيح و ترجمه شد. م
106- اين دو بيت از امروالقيس است . به ديوان او، ص 134 مراجعه كنيد.
107- علاج واقعه قبل از وقوع بايد كرد. م .
108- اين ابيات از عبدة بن طبيب است كه در مرثيه قيس بن عاصم سروده است به الشعروالشعراء ص ‍ 707 مراجعه شود.
109- كتاب الموفقيات زبيربن بكار كه به نقل (زركلى در الاعلام ) چهار جلد آن چاپ شده است . از كتابهايى است كه نثر آن به اصطلاح فنى و آكنده از صنايع لفظى و معنوى و نظير كارهاى جاحظ است ؛ ترجمه لغات و يافتن معادل آنها دشوار است بويژه براى افراد كم مايه يى نظير اين بنده ، بدين جهت ممكن است نارساييها و زلاتى در ترجمه از ديده اهل فضل به چشم آيد كه انتظار راهنمايى دارم ، و در عين حال اميدوارم خلاف واقع ترجمه نشده باشد. م
110- امير ابومحمد عبدالله بن سنان از سرداران و شاعران معروف شيعه و مؤ لف كتاب سرالفصاحة و آثار ديگر است كه در سال 466 ه . ق به وسيله زهر كشته شده است . به الكنى الالقاب مرحوم محدث قمى ، ج 2، ص 194 مراجعه شود. م
111- براى اطلاع بيشتر در اين مورد در كتابهاى مقدم بر شرح نهج البلاغه به بحث مستوفاى شيخ مفيد (ره ) در (كتاب الجمل )، نبرد جمل ترجمه اين بنده ، ص 98 و 99 تهران ، نشر نى ، 1367 ش مراجعه فرماييد. م 112- ظاهرا اشتباه است و منظور مصقلة بن هبيرة شيبانى است كه داشتان او به تفصيل ضمن شرح خطبه چهل و چهارم آمده است . م
113- سوره انعام ، بخشى از آيه 57.
114- سوره نساء، بخشى از آيه 35.
115- سوره مائده ، بخشى از آيه 95.
116- كامليه : پيروان مردى از رافضيان كه به ابوكامل معروف بود و چنين مى پنداشت كه صحابه به سبب ترك بيعت با على (ع ) و على به سبب ترك جنگ با آنان كافر شده اند، به الفرق بين الفرق ، ص ‍ 39 مراجعه فرماييد. م
117- بخشى از خطبه سوم كه آن را شقشقيه و مقمصه مى نامند.
118- به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه ، ج 3، ص 91، اين خطبه (پيش از سيدرضى ) در كتابهاى المحاسن برقى و الغيبة نعمانى و المسترشد طبرى و الارشاد مفيد آمده است . م
119- روزى مشخص . م
120- براى اطلاع بيشتر از داستان صالح (ع ) در كتابهاى مقدم بر شرح نهج البلاغه به صفحات 78 تا 82 قصص در قرآن مجيد (برگرفته از تفسير سورآبادى (ص 82-78 تهران ، 1347 ش و در كتابهاى پس از آن نهاية الارب نويرى ، ترجمه اين بنده ج 8، ص 84-70، تهران ، 1364 ش مراجعه فرماييد، ضمنا خوانندگان گرامى توجه دارند كه داستان صالح (ع ) و قوم ثمود و ناقه در بيست و يك سوره قرآن به اجمال و تفصيل آمده است و مى توان به تفاسيرمراجعه كرد. م
121- براى اطلاع بيشتر در اين مورد به بحث نسبتا مفصل واقدى در مغازى ترجمه اين بنده ، ص ‍ 767-766، تهران ، مركز نشر دانشگاهى ، 1366 ش مراجعه فرماييد. م
122- براى اطلاع بيشتر از منابع اين حديث كه در اسدالغابه ابن اثير و تاريخ بغداد خطيب هم آمده است به فضائل الخمسه من الصحاح السنة ، سيدمرتضى فيروزآبادى ج 3، ص 68-64 مراجعه فرماييد كه از منابع متعدد نقل كرده اند.
123- براى اطلاع از منابع شيعيان و اهل سنت كه اين خطبه را پيش از سيدرضى و پس از او نقل كرده اند به بحث مفصل استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه و اسانيده مراجعه شود كه ماءخذ اين خطبه را در كافى كلينى (ره )، ج 1 ص 458 و المجالس شيخ مفيد، ص 165 و امالى شيخ طوسى ، ج 1، ص 108 و دلائل الامامه طبرى ، ص 47 و كشف الغمة اربلى ، ج 2، 14 ارائه داده اند. م
124- دارويى است . م
125- اين موضوع چنان است كه در كتابهاى كهن دو فصل جداگانه دارد. مثلا محمد بن سعد در طبقات دو عنوان جداگانه دارد و به آن كتاب و ترجمه آن كتاب به قلم اين بنده ، ج 2، بخش دوم ، ص ‍ 51-49 مراجعه فرماييد. م
126- ابن ابى الحديد سپس درباره پاره يى از لغات به ويژه كلمه رهينة و اينكه ابن ثوابه كاتب و صابى دبير دانشمند قرن چهارم هم اين كلمه را در آثار خود از امام (ع ) گرفته اند توضيحات نسبتا مفصلى داده است و سپس نامه ابوبكر به على عليه السلام را در مورد خلافت به روايت ابوحامد مرورودى از قول ابوحيان توحيدى در چند صفحه نقل مى كند كه چون خود ابن ابى الحديد آنرا مجعول و ساخته و پرداخته ابوحيان مى داند و دلائل بسيار استوارى در جعلى بودن آن ارائه مى دهد و مى افزايد كه اين خوى نكوهيده ابوحيان است كه در كتاب البصائر هر چه را كه مى خواهد بگويد و منسوب به او ندانند به دروغ به استادش ابوحامد نسبت مى دهد از ترجمه آن خوددارى شد. م
احمد بن عامر بن بشر بن حامد مرورودى شافعى در بصره ساكن بود از فقيهان بنام قرن چهارم است و تاريخ مرگش مورد اختلاف و ظاهرا سال 362 ق است ابوحيان توحيدى از گزيده ترين شاگردان اوست به معجم المولفين عمررضا كحاله ، ج 1، ص 258، مراجعه فرماييد. م
على بن محمد بن عباس شيرازى نيشابورى در بغداد! از مشايخ فلاسفه و صوفيه و ادبا و متهم به الحاد و زندقه و درگذشته حدود 380 ق در شيراز است . به الكنى والالقاب ج 1، ص 58، مرحوم محدث قمى مراجعه فرماييد. م
127- در الكامل ، ج 4، ص 30، چاپ استاد محمد ابوالفضل ابراهيم ، بيت اول نيامده و بيت دوم را از نسخه ر نقل كرده . شعر از ابوخراش هذلى است .
128- خطبه 196 كه با عبارت ايهاالناس انما الدنيا دار مجاز و الاخرة دار قرار (اى مردمان بدرستى كه دنيا سراى گذشتن است و آخرت سراى قرارگرفتن ) شروع مى شود.
ابن ابى الحديد موضوعى را از قول ابوالعباس محمد يزيد مبرد در كتاب الكامل نقل مى كند كه او از قول اصمعى آورده كه مى گفته است عربى در باديه براى ما خطبه خواند كه همين خطبه است با يكى دو تفاوت لفظى و افزونى مختصرى كه شامل صلوات بر رسول خدا و دعا براى خليفه (منصور دوانيقى ) و پسرعمويش جعفر بن سليمان والى مدينه است ، ابن ابى الحديد سپس مى گويد بيشتر مردم معتقدند كه همين خطبه اميرالمومنين على عليه السلام است و ممكن است كه آن اعرابى خطبه را حفظ كرده باشد و همانگونه كه مردم سخنان ديگر را نقل مى كنند و هم سخن اميرالمومنين را با اندك تفاوت حفظ و ايراد كرده است .
پس از آن لغات و تعبيرات خطبه را توضيح مى دهد. م
اين خطبه را (پيش از سيدرضى ) اين قتيبه در عيون الاخبار، ج 2، ص 253، و ابن عبدربه در عقدالفريد، ج 2، ص 200، و بيهقى در المحاسن والمساوى ، ج 2، ص 31، و ديگران آورده اند، به استناد نهج البلاغه ، ترجمه ، ص 71، مراجعه فرماييد. الكامل ، ج 4، ص 108 چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم .
م
در خطبه 197 كه از مشهورترين گفتار على عليه السلام است و در منابع مقدم بر نهج البلاغه چون امالى صدوق و معاصر آن چون مجالس مفيد به نقل از امام باقر (ع ) آمده است و هيچ گونه بحث تاريخى و اجتماعى طرح نشده است و ابن ابى الحديد فقط به توضيح درباره چند لغت قناعت كرده است . م
129- اين خطبه را به نقل از ابن ابى الحديد، ابوجعفر اسكافى ، از بزرگان معتزله در كتاب نقض العثانية آورده است . م
130- تاريخ طبرى ، ج 5، ص 152 المطبعة الحسينيه با تصرف .
131- براى اطلاع از نمونه ثروت اين دو مرد به نهاية الارب نويرى ، ترجمه اين بنده ، ج 5، ص 159 و 165 مراجعه فرماييد كه مى گويد: درآمد روزانه طلحه هزار من گندم بود و ثروت زبير پنجاه و نه ميليون و هشتصدهزار درهم . م
132- سوره نساء، بخشى از آيه 77.
133- سوره قصص ، آيه 83.
134- تاريخ طبرى ، ج 1، ص 3069، چاپ اروپا و كلمه غيرواضح است و با تسامح ترجمه شد.
135- سوره مدثر، آيات 18 و 19.
136- سوره فاطر، آيه 42.
137- سوره شعراء، آيه آخر.
138- اين خطبه را نصر بن مزاحم در كتاب صفين و ابوحنيفه دينورى در اخبارالطوال ، ص 205، ترجمه اين بنده ، نشر نى ، تهران ، 1366 ش آورده اند. براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه و اسانيده ، ج 3، ص 102، مراجعه فرماييد. م
139- براى اطلاع به بحث غزالى در كيمياى سعادت ذيل آفت ششم به زبان ص 478 و محجة البيضاء فيض (ره )، ج 5، ص 219، مراجعه فرماييد كه پاسخ غرالى داده شده است . م
140- سوره احزاب ، آيه 64.
141- سوره بقره ، بخشى از آيه 159.
142- سوره ص ، آيه 78.
143- سوره احزاب ، بخشى از آيه 61.
144- سوره ممتحنه ، آيه 4.
145- سوره نور، آيه 6.
146- سوره نور، آيه 22.
147- ابن ابى الحديد سپس مبحثى كلامى كوتاه درباره نيايش آورده است كه خارج از بحث ماست . م
148- طبرى در تاريخ خود ج 6، ص 34، (ذيل وقايع سال 37) نظير همين سخن را آورده است (به نقل از مصادر نهج البلاغه ، ج 3، ص 103). م
149- سوره آل عمران ، بخشى از آيه 61.
150- سوره انعام ، بخشى از آيه 84.
151- سوره احزاب ، بخشى از آيه 40.
152- اكثم (در گذشته به سال نهم هجرى ) همراه صد تن از قوم خود به قصد مسلمان شدن حركت كرد؛ در راه مدينه درگذشت . به الاعلام زركلى ج 1، ص 344 مراجعه فرماييد. م
153- سوره تغابن ، بخشى از آيه 14.
154- اين خطبه را نصر بن مزاحم در صفين ص 484 و ابن قتيبه در الامامه والسياسة ، ج 1، ص 118، و مسعودى در مروج الذهب ، ج 2، ص 400 آورده اند. (به نقل از مصادر نهج البلاغه ). م
155- در قوت القلوب مكى ، ج 1، ص 531، عقدالفريد ابن عبدر به ، ص 329 و اختصاص مفيد، ص ‍ 152 و تلبيس ابليس ، ابن جوزى ، ص 194 و ربيع الابرار زمخشرى آمده است . (به نقل از مصادر نهج البلاغه ، سيد عبدالزهرا حسينى ، ج 3، ص 110). م
156- سوره رحمان ، آيه 9.
157- سوره رحمان ، آيه 22.
158- سوره فاطر، آيه 12.
159- سوره ضحى ، آيه 11.
160- سوره اعراف ، بخشى از آيه 33.
161- سوره بقره ، بخشى از آيه 172.
162- سوره مومنون ، آيه 51.
163- ربيع از اعدام حجر بن عدى سخت افسرده بود. نويرى در نهاية الارب اين موضوع و چگونگى دعاكردن و مرگ ربيع را به گونه ديگر آورده كه آموزنده تر است به نهاية ترجمه اين بنده ، ج 7، ص 107 مراجعه فرماييد. آيا مزار خواجه ربيع معروف مشهد، آرامگاه اين بزرگوار نيست ؟ م .
164- اين اشتباه نساخ است يا اشتباه و سهوالقلم سيدرضى .
165- براى اطلاع از منابع اين خطبه كه در كافى كلينى ، ج 2، ص 62 و تحف العقول حرانى ، ص 136، و خصال صدوق ، ج 1، ص 333 ، و الامتاع و الموانسه ، ج 3، ص 197 آمده است به مصادر نهج البلاغه ، ج 3، ص 115، مراجعه فرماييد. م
166- آيه 84 سوره توبه .
167- براى اطلاع بيشتر در مورد عمروبن مره به اسدالغابة ابن اثير، ج 4، ص 131، مراجعه فرماييد. م
168- خوانندگان گرامى توجه دارند كه مدائنى (255-135 ه . ق ) از دانشمندان پركار است كه ابن نديم دويست و چند كتاب او را نام برده است و در تاريخ ، اهل نظر او را بر ديگران مقدم مى دارند به الاعلام زركلى ج 5، ص 140 مراجعه فرماييد.
169- ابن عرفه متولد به سال 244 و درگذشته به سال 333 هجرى است . به الكنى و الالقاب ، ج 3، ص ‍ 218 مرحوم محدث قمى (ره ) مراجعه شود. م
170- چاهى كه اجساد كشته شدگان كفار در آن افكنده بودند.
171- سوره نمل ، بخشى از آيه 80. خوانندگان گرامى توجه دارند كه در اين گونه مباحث به اظهارنظر يك تن يا گروه نمى توان بسنده كرد و بايد به كتابهاى درايه مراجعه كرد. م
172- آنچه كه تذكر آن را براى خوانندگان گرامى سودبخش مى بينم اين است كه به عنوان مثال همين حديث سطل را بزرگان اهل سنت ، چه پيش از ابن ابى الحديد و چه پس از او، بدون هيچ اظهارنظر و استغرابى نقل كرده اند. براى نمونه به مناقب ابن مغازلى (درگذشته به سال 483)، ص 94، و به اخطب خوارزم به نقل مولف طرايف در ص 22 و به قندوزى در ينابيع الموده ، ص 142 به نقل از انس بن مالك مراجعه فرماييد. م
173- در شرح خطبه 204 كه با عبارت و كان من اقتدار جبروته و بديع لطائف صنعته ان جعل من ماء البحر الزاخر المتراكم المتقاصف يبسا جامدا (از قدرت جبروت و لطيف تر صنع بديع او آن است كه از آب درياى موج كننده بر هم نشسته به هم شكننده زمين خشك و جامد را بيافريد) شروع مى شود هيچ گونه بحث تاريخى نيامده است ولى از لحاظ چگونگى آفرينش زمين و اطلاع از اقوال مختلف حكماى قديمى در خور كمال توجه است و برخى از دانشمندان با اين خطبه به حركت و گردش زمين استناد مى كنند.
اين خطبه را به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى در مصادر نهج البلاغه ج 3، ص 117، زمخشرى در ربيع الابرار، جزء اول آورده است . م
در خطبه هاى 205 و 206 هيچ گونه مطلب تاريخى نيامده است . م
174- هيثم بن عدى (207-114 ه . ق ) موالى ، اديب و نسب شناس است . براى اطلاع از شرح حال و آثار او و اينكه كتاب مثالب او به دو صورت كبير و صغير بوده است به الاعلام ، ج 9، ص 114، و معجم الادباء، ج 7، ص 261، چاپ مارگليوث مراجعه فرماييد. م
175- براى اطلاع از بقيه اين ابيات كه شش بيت است به ديوان احسان ، ص 140، چاپ بيروت ، 1966 م مراجعه فرماييد. م
176- المعارف ، ص 250.
177- سوره نور، آيه 19.
178- محمد بن جرير آملى دانشمند شيعى قرن چهارم هجرى كه سال مرگش با سال مرگ محمد بن جرير طبرى (سال 310 ه . ق ) يكى است . به معجم المولفين عمر رضا كحاله مراجعه شود. م
179- در خطبه 208 كه در واقع يكى از دعاهاى اميرالمومنين عليه السلام است . كه فراوان مى خوانده اند هيچگونه بحث تاريخى طرح نشده است . م
180- ابن ابى الحديد پس از بيان گفتار جاحظ كه هيچ كس از عيب در نسب خويشاوندان خود كاملا مبرا نيست غير از حضرت ختمى مرتبت ، و پس از توضيح چند جمله ديگر از خطبه بحثى در دوازده صفحه در مورد بيان بعضى از احوال اوليا و عارفان مى آورد كه از جهات مختلف در خور اهميت است و پاره يى از حالات و مقامات را تعريف كرده و شواهدى از گفتار صوفيان بزرگ ارائه داده است . او در مورد مقام محبت بسيار پسنديده از عهده بر آمده است و ترجمه آن خارج از بحث ماست . م
181- سوره نساء، آيه 59.
182- اين خطبه كه غالبا با خطبه بعد ضميمه است در روضه كافى ص 352، به نقل از حضرت باقر (ع ) آمده است . براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه ، ج 3، ص 129، مراجعه فرماييد. م
183- مردى از ياران على عليه السلام با گفتارى طولانى كه در آن ستايش بسيار از آن حضرت بود و فرمانبردارى خود را بيان مى داشت پاسخ داد و على (ع ) چنين فرمود ان من حق من عظم جلال الله سبحانه فى نفسه و جل موضعه من قلبه ان يصغر عنده لعظم ذلك ما سواه (همانا براى كسى كه جلال و شكوه خداوند در دل او بزرگ و جايگاهش در انديشه او والاست اين است كه در قبال چنان عظمتى هر چه جز اوست در نظرش كوچك باشد). در شرح اين خطبه - 210 - كه در واقع دنباله خطبه قبلى است ، هيچ گونه بحث تاريخى ايراد نشده است ولى در آن نكات پسنديده بسيار در مورد آداب و سياست آمده است كه براى اطلاع خوانندگان گرامى توضيح مى دهم كه درباره كوچك شمردن هر چيز غير از خدا را در برابر خداوند، و گريز از ستايش خواهى و اهميت مشورت شواهدى ارائه شده است . (اين خطبه در روضه كافى ، ص 352 آمده است ) م .
184- براى اطلاع در مورد منابع اين سخن به خطبه 26 مصادر نهج البلاغه و اسانيده ج 2، ص 413 و ج 3 ص 132 مراجعه فرماييد. م
185- شايد مطالعه پاره يى از موارد خطبه هاى اخير در ذهن خواننده گرامى موضوع شيعه بودن ابن ابى الحديد را جايگزين كرده باشد ولى با دقت در اين مورد مى بينيد كه اين عقيده به هيچ وجه نمى تواند عقيده شيعى باشد. م
186- جناب حمزه در جنگ احد به شرف شهادت رسيده و در ديگر جنگها شركت نكرده است . چگونه از على (ع ) معروف تر بوده است كه شجاعتش در جنگهاى خندق و خيبر و غيره و زبانزد خاص و عام است . م
187- براى اطلاع بيشتر در مورد ابيات ديگر اين قصيده مفصل به زهرة الادباء فى شرح لامية شيخ البطحاء جعفر نقدى ، چاپ 1356 قمرى ، نجف مراجعه فرماييد. م
188- به شرح حال اين مرد كه لابد از معتزله است در منابع مورد دسترس بر نخوردم ، راهنمايى اهل فضل موجب سپاس خواهد بود. م
189- اين بزرگوار از فرزندزادگان حضرت مجتبى و متولد به سال 93 و مقتول به سال 145 بدست عيسى بن موسى عباسى است . به نقل ابن خلدون در تاريخ ، ج 2، ص 190، مالك و ابوحنيفه امامت او را از خلافت منصور صحيح تر مى دانسته اند. همچنين به الاعلام زركلى ، ج 7، ص 90 مراجعه فرماييد. م
190- ابوجعفر محمد بن عبيدالله معتزلى معروف به اسكافى (درگذشته به سال 240 هجرى ) از معتزله بغداد است . به تاريخ بغداد ج 5، ص 416، مراجعه فرماييد. م
191- اين گفتار اميرالمومنين دنباله گفتار قبلى است و برخى آن را از نامه هاى او مى دانند و منابع اين خطبه و خطبه قبل ضمن منابع خطبه 26 بيان شده است . به مصادر نهج البلاغه ، ج 3، ص 133، مراجعه شود. م
192- زمخشرى در كتاب الفائق ، ج 3، ص 32، و ابن اثير در النهاية فى غريب الحديث ، ج 2، ص 170 و همان كتاب ، ج 4، ص 98، هم درباره اين حديث و مشكلاتش توضيح داده اند. م
193- ابن اثير در اسدالغابة ، ج 1، ص 392، و قهپايى در مجمع الرجال ، ج 2، ص 89، مرگ حذيفه را چهل روز پس از مرگ عثمان دانسته اند. م
194- طلحه و زبير و عايشه . م
195- اين خطبه را ابوالفرج اصفهانى در الاغانى ، ج 21، ص 246، و مبرد در الكامل ج 1، ص 126، و ابن عبدربه در عقدالفريد ج 2، ص 279، و بيهقى در المحاسن و المساوى ج 2، ص 53، آورده اند (به نقل از مصادر نهج البلاغه ، ج 3، ص 135).م
196- خوانندگان گرامى توجه دارند كه ابن ابى الحديد در مقدمه نيز به اين موضوع اشارتى دارد و معلوم مى شود كه شرح نهج البلاغه قطب راوندى در كمال شهرت و مورد استفاده فراوان بوده است كه ابن ابى الحديد شرح خود را با آن مقايسه و گاه گاه آن را نقد و بررسى مى كند. م
197- آنچه قابل تذكر است اين است كه در ترجمه فارسى نهج البلاغه از قرن پنجم و ششم كه به همت استاد دكتر عزيزالله جوينى چاپ شده است آمده است كه اين خطبه در وصف رسول خدا (ص ) است و انصاف مطلب اين است كه رسول خدا (ص ) نمونه اكمل و اسوه هر عارف است . م
198- در خطبه 215 كه از خطبه هاى كوتاه و در تحريض اصحاب خود بر جهاد ايراد فرموده است ، ابن ابى الحديد هيچ گونه بحث تاريخى و اجتماعى نياورده است . م
199- آيات اول و دوم سوره يكصد و دوم . اين خطبه را على بن محمد بن شاكر ليثى در كتاب عيون الحكم و المواعظ آورده است . براى اطلاع بيشتر در اين مورد به مصادر نهج البلاغه و اسانيده ج 3، ص 145، مراجعه فرماييد. م
200- ابن ابى الحديد در آغاز شرح اين خطبه برخى لغات و اصطلاحات را توضيح داده و به اختلاف مفسران در تاويل اين دو آيه اشاره كرده است . م
201- از شاعران قرن اول هجرى (درگذشته حدود 95 هجرى ) و از ويژگان وليد بن عبدالملك است . براى اطلاع از شرح حال و شعر او، به الشعر و الشعراء، ص 515، چاپ 1969 م ، بيروت مراجعه فرماييد. م
202- از دليران نام آور عربند. م
203- ابن ابى الحديد سپس به شرح و تفسير خود بر مى گردد و دو فصل جداگانه هم مطرح مى سازد، نخست فصلى در مورد اشعار و حكاياتى كه درباره قبرها و مردگان سروده و گفته شده است و اين فصل را با ابياتى از مرثيه سيدرضى درباره ابواسحاق صابى يكى ديگر از دوستانش شروع مى كند و سپس ابياتى از ابوالعلاء معرى و شاعران ديگر شاهد مى آورد كه همگى خواندنى و در خور كمال تامل است آنگاه احاديثى از رسول خدا (ص ) و اصحاب در همين مورد عرضه مى دارد. م
204- او سپس فصل ديگرى را درباره اشعار و حكاياتى كه در وصف مرگ و احوال مردگان است مى آورد و بر همان شيوه اشعار و احاديثى را طرح مى كند. م
205- شرح حال مختصر و برخى از ابيات اين شاعر مسلمان (درگذشته حدود سال 25 هجرت ) در كتب تذكره آمده است . به الاعلام ج 4، ص 322 مراجعه فرماييد. م
206- ابن ابى الحديد شرح اين خطبه را با ارائه ابياتى از دو قصيده استوار سيدرضى (ره ) كه قصيده دوم را در رثاء مادرش سروده است به پايان برده است .
207- سوره نور، بخشى از آيه 21 .
208- سوره آل عمران ، بخشى از آيه 102.
209- ابوالسحاق ابراهيم بن احمد خواص از صوفيان بزرگ قرن سوم هجرى (درگذشته به سال 291 يا 248 ه . ق ) و داراى تاليفات متعدد است به تاريخ بغداد ج 6، ص 7، مراجعه فرماييد. م
210- به نقل از محجة البيضاء، ج 5، ص 194 حاشيه ، اين حديث در صحيح مسلم ج 1، ص 49، آمده است . م
211- سوره سجده ، آيه 16.
212- سوره بقره ، بخشى از آيه 40.
213- حسين بن على نيشابورى معروف به دقاق از صوفيان قرن چهارم در گذشته به سال 405 هجرى است . م
214- سوره آل عمران ، بخشى از آيه 175.
215- سوره فاطر، بخشى از آيه 28.
216- سوره آل عمران ، بخشى از آيه 28.
217- ابوسليمان در گذشته به سال 215 هجرى از قدماى مشايخ صوفيه است . به نفحات الانس ص ‍ 39، مراجعه شود. م
218- محمد بن احمد رودبارى در گذشته به سال 323 ه . ق از شاهزادگان ساسانى و از صوفيه بزرگ قرن چهارم هجرى و داراى كتابهاى سودمندى در فقه و حديث است . به تاريخ بغداد مراجعه فرماييد. م
219- براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 11، ص 273-181، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، ملاحظه خواهيد فرمود كه ابن ابى الحديد در اين باره با چه تفصيلى داد سخن داده است . مقامات عارفان در بسيارى از امهات كتب ايشان به مراتب مختصرتر از اين است و شمارش از ده نمى گذرد، در كتاب گرانقدر رساله قشيريه هم كه پنجاه و پنج فصل است از آن فصول به مقامات تعبير نشده است ، هر چند كه ظاهرا خود رساله قشيريه از منابع عمده ابن ابى الحديد در تنظيم و تاليف اين فصل بوده است . عزالدين محمود بن على كاشانى (درگذشته به سال 735 هجرى ) مقامات صوفيه را فقط در ده فصل و عنوان آورده است . رجوع كنيد به مصباح الهداية و مفتاح الكفاية ، ص 404-366 كه به همت استاد فقيد مرحوم علامه همايى چاپ شده است . م
220- در خطبه 218 هيچ گونه بحث تاريخى مطرح نشده است و ابن ابى الحديد در قبال شيوايى و فصاحت كلام اميرالمومنين عليه السلام از هرگونه شرح و تفسيرى اظهار عجز كرده است .
221- اين خطبه را به صورتى مفصل تر شيخ صدوق در امالى ص 369، با سند خويش از حضرت صادق آورده است . سبط ابن جوزى در تذكرة الخواص و زمخشرى در ربيع لابرار آورده اند به مصادر نهج البلاغه ، ج 3، ص 159 مراجعه فرماييد. م
222- در اين مورد بايد به كتابهاى فقهى شيعه مراجعه شود و نبايد به اين گفتار قناعت كرد كه ظاهرا پرداخت زكات واجب و فطريه به سادات به سادات فقير جايز است . م
223- اين حديث در منابع كهن از جمله در طبقات محمد بن سعد ج 4، بخش اول ، ص 30 آمده است . از عبارت ابن سعد چنين استنباط مى شود كه عقيل پس از بازگشت از موته گرفتار بيمارى شده و در ديگر جنگها شركت نكرده است آيا عارضه مربوط به چشم او و كورشدنش بوده است ؟ م
224- اين موضوع كه مدائنى آن را نقل كرده است نمى تواند درست باشد، هر چند سال تولد جناب مسلم بن عقيل ضبط نشده است ولى ترديد نيست كه شهادت آن بزرگوار روز نهم ذى حجة الحرام سال 60 هجرت بوده است و به نقل از ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبين ص 62، چاپ نجف ، 1385 ق ، دو پسر جناب مسلم به نامهاى محمد و عبدالله و به نقل شريف على بن محمد عمرى در المجدى ، ص 307، چاپ استاد محترم دكتر احمد مهدوى دامغانى ، قم ، 1409 ق ، محمد و عبدالله از شهيدان كربلايند و اگر عمر آنان را حدود پانزده سال فرض كنيم ، مسلم سلام الله عليه نمى تواند به هنگام شهادت بيست ساله بوده باشد، خاصه كه ابن ابى الحديد خود مى گويد رفتن عقيل به شام و پيش معاويه پس از سال چهلم هجرت بوده است . م
225- سوره غافر، آيه 71.
226- اين دعا را قطب راوندى در كتاب الدعوات با افزونيهايى آورده است . سيد يمانى هم آن را در الطراز ج 1، ص 119 با تفاوتهايى آورده است خود ابن ابى الحديد هم در بخش كلمات قصار و حكم آن را با مغايرتهايى نقل كرده است و اين دعا ميان اهل بيت عليهم السلام چنان مشهور بوده كه حضرت سجاد در دعاى مكارم الاخلاق آن را آورده اند. براى اطلاع بيشتر به مصادر نهج البلاغه ، ج 3، ص 160 مراجعه فرماييد. م
227- عبدالله بن جعفر (180-1 ه . ق ) از شدت بخشش و كرم به بحرالجود معروف بوده است او همسر حضرت زينب است . براى اطلاع بيشتر به الاصابة ، صفحه 4582 مراجعه فرماييد. م
228- متقى هندى در كنزالعمال ج 3، ص 511 از دينورى و ابن عساكر اين خطبه را آورده است . سبط ابن جوزى هم در تذكرة الخواص ، ص 122 اين خطبه را آورده است و مى گويد معروف به بالغه است . به مصادر نهج البلاغه ، ج 3، ص 167 مراجعه شود. م
229- به نقل از استاد محترم سيد عبدالزهراء حسينى خطيب در مصادر نهج البلاغه ، ج 3، ص 170، اين دعا را سماهيجى در صحيفة العلوية الاولى با افزونيهايى آورده است و در مصباح شيخ طوسى ، آمده است كه حضرت سجاد اين دعا را ضمن نوافل روز جمعه مى فرموده است . م
230- آخرين خليفه مروانى . م
231- ابن ابى الحديد سپس در ده صفحه نمونه هايى از ادعيه فصيحه ابوحيان توحيدى ارائه داده است كه ترجمه آن خارج از بحث ما قرار دارد ولى آنچه كه مايه شگفتى اين بنده شد اين است كه ابن ابى الحديد ضمن شرح خطبه 211 از قول ابوجعفر نقيب ابوحيان را ملحدى زنديق مى داند و دفاعى هم نمى كند و اينجا ده صفحه از ادعيه او را مى آورد! م
232- بعضى از فرازهاى اين خطبه را طبرى در تاريخ طبرى آورده . استناد نهج البلاغه (ترجمه ) ص 73 مراجعه فرماييد. م
233- ابن ابى الحديد ضمن اصرار بر آنكه اين خطبه درباره ستايش از عمر بن خطاب ايراد شده است تمام جلد دوازدهم را مخصوص بررسى حالات عمر قرار داده است و در دويست و نود صفحه در آن باره مطالبى ايراد داشته است ، برخى از اين مطالب جنبه تاريخى دارد كه به ترجمه آن قناعت مى شود برخى از مطالب هم به طور كلى از جنبه تاريخى بيرون است كه از آن جمله بحث نود و پنج صفحه يى مطاعن عمر و پاسخ آنهاست و اين بنده در جلدهاى پيشين هم از ترجمه اين گونه مباحث خوددارى كرده ام .
تذكر اين نكته لازم است كه ميان شارحان نهج البلاغه در اين مورد كه مقصود از كلمه فلان عمر بن خطاب باشد اختلاف نظر است . ابن ميثم مى گويد گفته شده است مقصود عمر است و هم گفته شده است مقصود كس ديگرى از اصحاب است ، قطب راوندى هم مى گويد مقصود كسى از اصحاب است . در ترجمه نهج البلاغه از قرن پنجم و ششم كه به همت استاد محترم دكتر عزيزالله جوينى چاپ شده است مقصود از فلان را حضرت ختمى مرتبت دانسته است ولى ابن ابى الحديد مى گويد به نقل از فخار بن معد موسوى به خط خود سيدرضى زير كلمه فلان نوشته بوده است و به هر حال موضوع قابل تاءمل است ، و نبايد مطالب خطبه شقشقيه را هم از نظر دور داشت . م
234- اين فصل بسيار مفصل و در يكصد و هشت صفحه است ، گزينه هايى از آن ترجمه شد. م
235- سوره طلاق ، بخشى از آيات 3 و 4.
236- سوره احقاف ، آيه 20.
237- سوره نساء، بخشى از آيه 20.
238- سوره حجرات ، بخشى از آيه 12.
239- سوره بقره ، بخشى از آيه 189.
240- سوره نور، بخشى از آيه 61.
241- سوره يونس ، آبه 58.
242- نام معشوقه است . م
243- سوره غافر، آيات 1 و 2.
244- سوره عبس ، آيه 31. انواع ميوه هاى خوش و مرغزارها. م
245- خبيص نوعى حلواست (كه در فارسى به آن افروشه گويند. م ).
246- ناحيه اى در شام . م
247- همسر ابوهريره . م
248- كعب بن سور از قبيله ازد است . گفته شده محضر پيامبر (ص ) را درك كرده است . از اين هنگام كه عمر او را به قضاوت بصره گماشت همچنان در آن شهر بود تا در جنگ جمل همراه عايشه شد و لگام شتر او را در دست داشت و كشته شد. به اسدالغابة ، ج 4 نت ص 242 و به نبرد جمل ، ص 235، نشر نى ، تهران 1367، مراجعه فرماييد. م
249- اين موضوع كه عمر دختر على (ع ) را به همسرى گرفته باشد و ترديد است و از ديرباز مورد گفتگو بوده و كتابها و رساله هايى در رد آن نوشته شده است و بايد به آنها مراجعه كرد. م
250- ابن ابى الحديد قبلا در اين مورد به تفصيل سخن گفته است . م
251- سوره طه ، آيه 115.
252- عجيب است كه در مساءله شورا عمر دستور مى دهد اگر سه نفر يك سو و سه نفر سوى ديگر بودند آن كس را كه عبدالرحمان با اوست خليفه سازيد. م
253- هنگامى كه اميرالمومنين عليه السلام از صفين به كوفه برگشت حرب بن شرحيل در التزام ركابش ‍ پياده چند قدمى رفت . فرمود: برگرد كه اين كار موجب فريفته شدن والى و مايه زبونى مومن است . براى اطلاع به نهج البلاغه ، ص 1229 چاپ مرحوم فيض الاسلام ، چاپ اول به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 19، ص 235، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، مصر، 1963 مراجعه فرماييد. م
254- نام شخصى افسانه اى است كه گويند از مردم ثقيف طائف بود و ابرهه را به مكه راهنمايى كرد و مردم بعدها گورش را سنگباران كردند. به دانشنامه ايران و اسلام ، مراجعه فرماييد. م
255- ابن ابى الحديد سپس برخى از سخنان عمر را آورده است كه هيچ گونه جنبه تاريخى در آنها نيست و بيرون از محدوده كار ماست . م
256- ابن ابى الحديد سپس مباحثى اصولى و كلامى از قول نقيب ابوجعفر آورده است كه چرا مردم نص پيامبر (ص ) در مورد على عليه السلام را ناديده گرفتند و آن را منسوخ دانستند كه بيرون از مباحث تاريخى است . م
257- سوره اعراف ، آيه 172. اين موضوع در منابع كهن آمده است به اخبار مكه ابوالوليد ارزقى ، ترجمه اين بنده ، ص 243، چاپ 1368، ش ، تهران و به تفسير برهان ج 2، ص 48، كه آن را از امالى شيخ طوسى نقل كرده است مراجعه فرماييد. م
258- سوره يوسف ، آيه 3.
259- كنيه عقبة حارث بن نوفل بن عبدمناف است ، كه از اهل بدر نيست و اندك زمانى از اصحاب بوده و سال فتح مكه مسلمانان شده بوده است . به اسدالغابه ج 5، ص 208 مراجعه فرماييد. م
260- سه تن از پسران عمر نام عبدالرحمان داشته اند. به نقل ابن اثير در اسدالغابة اين موضوع مربوط به عبدالرحمان اوسط است . البته روايتى را كه عمرو عاص نقل مى كند با توجه به آنچه ابن ابى الحديد ضمن شرح خطبه 203 آورده است با احتياط پذيرفت . م
261- خوانندگان عزيز ملاحظه مى فرمايند، مردى در آستانه مرگ حاضر نيست در مورد عترت و سنت كه به هر حال قرآن ملازم با آن سخن است سخنى بر زبان آورد. به راستى عترت پيامبر (ص ) مظلوم اعادى خود بوده اند. م
262- ابن ابى الحديد در اين قسمت چند خطبه عمر را آورده است . م
263- اين خبر در عقدالفريد، ج 1، ص 94 و 179، چاپ مصر، 1367 ق با تفاوتهاى مختصر لفظى آمده است . م
264- براى اطلاع بيشتر در مورد اين شمشير به عقدالفريد، ج 1، ص 180، چاپ مصر مراجعه فرماييد. م
265- ابن ابى الحديد سپس در بحثى مفصل كه پنجاه و هفت صفحه است الفاظ مشكلى را كه در احاديث منقول از عمر آمده است با استفاده از كتابهاى ابن قتيبه و ابوعبيد قاسم بن سلام توضيح داده است كه جنبه تاريخى ندارد و با مراجعه به كتابهايى چون الفائق زمخشرى و النهاية ابن اثير هم مى توان نمونه هاى آن را ديد. م
266- اين حديث در كتاب اللولوء و المرجان نيامده است و چگونه ممكن است از نظر استاد محمد فواد عبدالباقى پوشيده مانده باشد. م
267- اين حديث اگر چه به مباحث كلامى و اعتقادى نزدكيتر است تا مطالب تاريخى ولى نمودارى از گرفتارى هاى مسلمانان در مورد احاديث ساخته و پرداخته است و ترجمه مى شود تا خوانندگان گرامى و منصف خود قضاوت فرمايند و به گرفتارى ابن ابى الحديد هم در اين تاءليف گرانقدر پى ببرند كه در فضاى اجتماعى قرن هفتم بيش از اين نمى توانسته است توضيح دهد. م
268- اين حديث را بخارى در باب صفات ابليس و لشكريان او آورده است . به اللولوء و المرجان فيما اتفق عليه الشيخان ، ج 3، ص 128 مراجعه فرماييد. م
269- برخواننده گرامى پوشيده نيست كه جعل كنندگان اين حديث و نظاير آن به مفهوم مخالف آن توجه نداشته اند اين است كه رسول خدا (ص ) باطل را دوست مى داشته اند ولى عمر آن را دوست نمى داشته است . م
270- سوره انفال ، بخشى از آيه 33.
271- سوره انفال ، آيه 16. لطفا براى اطلاع بيشتر به تفسير تبيان شيخ طوسى ، ج 5، ص 92، چاپ نجف و تفسيرابواالفتوح ، ج 5، ص 385، چاپ مرحوم شعرانى مراجعه فرماييد. م
272- سوره انفال ، آيه 68.
273- سوره توبه ، آيه 128.
274- هر چند بر خواننده بصير ضعف اين تاءويل ابن ابى الحديد و شايد گرفتارى او براى چنين تاءويلى پوشيده نيست ولى تذكر اين نكته لازم است كه فتوحات دوره حكومت عثمان در شمال آفريقا و شرق ايران و شبه جزيره هند كمتر از فتوحات عمر نبوده است . م
275- ظاهرا در اينكه عمر به سال بيست و سوم هجرت در شصت و سه سالگى كشته شده است ترديدى نيست ، در اين صورت به سال ششم بعثت كه سى سال پيش از مرگ اوست نمى تواند بيست و شش ساله باشد. م
276- سوره طه ، آيات 1 تا 15.
277- در كتابهاى مقدم بر شرح نهج البلاغه اين موضوع با اندك تفاوتهاى لفظى و كم و بيشهايى آمده است . رجوع كنيد به طبقات ابن سعد، ج 3، بخش اول ، ص 194-191 چاپ ادوارد زاخاو، بريل ، 1321 ه . ق و دلائل النبوة بيهقى ، جلد دوم ص 8-3، چاپ عبدالرحمن محمد عثمان ، مدينه ، 1389 ه . ق و همچنين رجوع كنيد به هر دو كتاب به قلم اين بنده . م
278- حسين بن عبدالله عسكرى (382-293 ه . ق )، مردى اديب و لغوى و اخبارى كه داراى تاليفات فراوانى است . به معجم المولفين ، ج 3، ص 239، مراجعه فرمايد. م
279- استاد محمد ابوالفضل ابراهيم در پاورقى ، مقدمه اين روايت را هم از صحيح بخارى آورده اند كه نشان دهنده توجه عمر به بيوه زنان و مستمندان عراق است و قبلا هم طرح شده است و ترجمه اش ‍ ضرورى نيست . م
280- استاد محمد ابوالفضل ابراهيم دنباله حديث را در پاورقى آورده كه درباره چگونگى شوراست و قبلا در مباحث اين كتاب مكرر آمده است و ترجمه آن چند سطر ضرورتى ندارد. م
281- سبحان الله ! مگر در چند صفحه قبل نبود كه در روايت اقرار كرد كه پيامبر صلى اللّه عليه و آله خواستند به نام على (ع ) تصريح فرمايند و من نگذاشتم ، ان يوم الفصل كان ميقاتا. م
282- سوره بقره ، آيه 147.
283- در متن اشتباه چاپى است ، از چاپ اول تهران تصحيح و ترجمه شد. م
284- سوره مريم ، بخشى از آيه 71، در تفاسير گفته شده است مقصود عبور از پل صراط است . م
285- پروردگارا ما را از خوشامدگويان و چرب زبانان قرار مده ، اين عمر بود كه تقسيم مساوى ميان مسلمانان را بر هم ريخت . م
286- نمونه شعر اين دو برادر و برادر ديگرشان جزء بن ضرار را ابن قتيبه در الشعر و الشعراء ص ‍ 235-232، چاپ بيروت ، 1969 م آورده است و بيت اول اين ابيات هم با اندك تفاوتى همانجا ثبت است . ابن اثير نيز در اسدالغابه ، ج 4، ص 74، مى گويد: اين اشعار از شماخ يا از برادرش مزرد است . همچنين به ترجمه نهاية الارب ج 4، ص 315، مراجعه شود. م
ابن ابى الحديد سپس مبحثى مفصل درباره مطاعن عمر آورده كه حدود يكصد صفحه است و تا پايان جلد دوازدهم را در بر گرفته است . او مطالب قاضى عبدالجبار، در كتاب المغنى . و اعتراضات سيدمرتضى را بر او، در كتاب الشافى ، و پاسخهاى آن دو به يكديگر را ملاك كار خويش قرار داده است و در مواردى هم خود اظهارنظر كرده است و با آنكه مشتمل بر مطالب تاريخى ارزنده بسيارى از جمله چگونگى در هم ريختن نظام مالى و تقسيم غنايم و داستان ننگين زناى مغيرة بن شعبه و ميدان دادن به تبهكارى چون زياد بن سميه است ، ولى چون در واقع جنبه كلامى آن بر جنبه تاريخى غلبه دارد از ترجمه اش خوددارى شد.

287- اين خطبه را شيخ مفيد در الارشاد ص 142، و در الجمل ، خويش آورده است و ثقفى هم الغارات ج 1، ص 310، آن را نقل كرده است . براى اطلاع بيشتر به استناد نهج البلاغه (ترجمه )، ص 74 و مصادر نهج البلاغه و اسانيده ، ج 3، ص 172 مراجعه فرماييد. م
288- ضمن شرح خطبه سوم كه معروف به شقشقية است همچنين در شرح خطبه هاى ديگر در اين باره توضيح داده شده است . م
289- در خطبه هاى 225 و 226 كه درباره پرهيزگارى و توصيفى از حضرت ختمى مرتبت است هيچ گونه بحث تاريخى مطرح نشده است . م
290- اين خطبه را آمدى در غررالحكم ص 29، ذيل حرف الف آورده است و چون الفاظ آن متفاوت است لابد آمدى آن را از مصدر ديگرى غير از نهج البلاغه نقل كرده است . به مصادر نهج البلاغه ، ج 3، ص 178، مراجعه شود. م
291- براى اطلاع بيشتر در مورد اين استهزاءكنندگان و مكافاتهايى كه به ايشان رسيد به بحث بيهقى در دلائل النبوة (ترجمه ) ج 2، ص 69، چاپ 1361، مركز انتشارات علمى و فرهنگى مراجعه فرماييد. م 292- اين ابيات در مغازى واقدى ، ج 1، ص 123، چاپ مارسدن جونز شش بيت است . براى اطلاع بيشتر به همان كتاب (ترجمه )، ص 92 چاپ مركز نشر دانشگاهى مراجعه فرماييد. م
293- براى اطلاع بيشتر در مورد جناب يحيى كه از بزرگان اهل بيت در عصر خود و از راويان حضرت صادق است و چگونگى فتواى ابوالبخترى به بحث مستوفاى ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبيين ، ص 321-309 مراجعه فرماييد. م
294- اين بيت در سيره ابن هشام ، ج 2، ص 407، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد آمده است .
295- اين خطبه را كلينى (ره )، در روضه كافى ، ص 396، و آمدى در دو جا از غررالحكم آورده اند، زمخشرى هم آن را در ربيع الابرار، اوايل جزء اول نقل كرده است و ظاهرا اين خطبه بخشى از خطبه مفصلى است . به مصادر نهج البلاغه ، ج 3، ص 179، مراجعه فرماييد. م
296- البيان و التبيين ، ج 2، ص 250.
297- عدى بن ارطاه (درگذشته 102 ه . ق ) از اميران مروانيان است كه از سوى عمر بن عبدالعزيز به حكومت بصره گماشته شد. به الاعلام زركلى ، ج 5، ص 8، مراجعه فرماييد. م
298- روح بن حاتم (درگذشته 174 ه . ق ) اميرى از خاندان مهلبى مورد توجه عباسيان است . به وفيات الاعيان ابن خلكان ج 2، ص 64، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد مراجعه شود. م
299- اين مورد و موارد ديگر همگى از البيان و التبيين جاحظ نقل شده است . م
300- در شرح خطبه 229 هيچ گونه مبحث تاريخى ايراد نشده است . م
301- اين خطبه را محمد بن حبيب (درگذشته به سال 245 ه . ق يعنى يكصد و چهارده سال پيش از تولد سيدرضى ) در امالى خود نقل كرده است . زجاج نيز (درگذشته به سال 311 ه . ق ) آن را در امالى ، ص 112، و شيخ مفيد در امالى ، ص 60، آورده اند. به مصادر نهج البلاغه و اسانيده ، مراجعه فرماييد. م
302- ابن ابى الحديد پس از توضيح پاره يى از لغات و اصطلاحات و آوردن شواهدى از اشعار در مرائى دو بيت از سروده هاى خود در آورده است .
303- طبرى در تاريخ ، ج 1، ص 1780، چاپ اروپا، او را در زمره بردگان آزاد كرده پيامبر (ص ) و از متولدين در مزينة دانسته است كه رسول خدا او را خريد و آزاد فرمود.
304- تاريخ طبرى ، ج 1، ص 1799، چاپ اروپا.
305- از سوره قصص آيه 83، در منابع ديگر پس از اين آيه ، آيه 60 سوره زمر هم آمده است كه پيامبر تلاوت فرمود. به نهاية الارب ج 3، ص 328، ترجمه اين بنده مراجعه فرماييد. م
306- براى اطلاع از نظير اين روايت در منابع شيعى لطفا به روضة الواعظين ، فتال نيشابورى ، ترجمه اين بنده ، ص 128، تهران ، نشر نى ، 1366 ش مراجعه فرماييد. م
307- روغن آميخته با داروهاى مختلف .
308- براى اطلاع در مورد ارقم كه ابوزرعه و گروهى ديگر او را موثق دانسته اند به ميزان الاعتدال ذهبى ، ج 1، ص 171، چاپ على محمد بجاوى ، مصر مراجعه فرماييد. م
309- به راستى از خاندان زبير جاى تعجب نيست كه از روى كينه توزى نسبت به على عليه السلام چنين روايات سست را به خاله خود عايشه نسبت دهند و جعل كنند. براى اطلاع بيشتر در مورد اين روايت به ترجمه طبقات ابن سعد ج 2، ص 280، به قلم اين بنده نشر نو، تهران ، 1369 ش مراجعه فرماييد. م
310- گروهى از بزرگان علماى شيعه از جمله شيخ مفيد در الارشاد، ص 90، چاپ 1377 ق ، تهران ، وفات پيامبر را دوشنبه بيست و هشتم صفر و طبرسى در اعلام الورى در دوشنبه چند روز مانده از صفر و فتال نيشابورى در ترجمه روضة الواعظين ، ص 125، تهران ، 1366 ش ، نشر نى ، دوشنبه بيست و هشتم صفر مى دانند. م
311- بنا به استخراج زامباور در معجم الانساب و الاسرات الحاكمه ، ص 523، روز اول محرم سال يازدهم هجرى 19 مارس 632 ميلادى بوده است . بنابراين وفات پيامبر (ص ) اواخر ارديبهشت يا اوائل خرداد ماه بوده است . م
312- صحارى منسوب به صحار كه دهكده يى از يمن است ، اين اخبار همگى در صفحات 1800/1831، ج 1 تاريخ طبرى چاپ اروپا آمده است .
313- اين دقت و نقد و بررسى كه ابن ابى الحديد مبذول فرموده است بسيار آموزنده و در خور توجه است و بايد روايات را اينچنين بررسى كرد. م
314- معادل ضرب المثل مرغ يك پا دارد. م
315- لازم به تذكر است كه اين خطبه در ترجمه نهج البلاغه از قرن پنجم و ششم ، چاپ استاد دكتر عزيزالله جوينى به شماره 185 و در مصادر نهج البلاغه به شماره 183 و در نهج البلاغه مرحوم فيض الاسلام به شماره 227 و در اختيار مصباح السالكين ابن ميثم به شماره 226 ثبت است در يكى دو خطبه بعد هم اين اختلاف ديده مى شود. م
316- اين خطبه را طبرسى در احتجاج ص 305 ج 1 مختصرتر آورده است . زمخشرى هم در ربيع الابرار در باب دواب البر و البحر بخشى از اين خطبه را آورده است و به ص 467 ج 3 مصادر نهج البلاغه مراجعه شود.
317- شماره اين خطبه در مصادر نهج البلاغه 184 و در ترجمه نهج البلاغه 186 است در نهج البلاغه مرحوم فيض الاسلام هم به شماره 228 ثبت است اين اختلاف را كه در نسخه هاى ابن ابى الحديد و كيدرى و ميثم بحرانى از لحاظ شماره گذارى ديده مى شود استاد سيد عبدالزهراء حسينى ضمن همين خطبه بيان كرده اند و منابع خطبه را هم كافى كلينى (ره ) و احتجاج طبرسى است بيان فرموده اند. م
318- مناسب است سخن سيدمرتضى (ره ) متكلم بزرگ شيعه را به اطلاع خوانندگان ارجمند برسانم . اودرج 1، ص 103 امالى خود مى نويسد، بدان كه اصول توحيد و عدل از سخنان و خطبه هاى حضرت اميرالمومنين على عليه السلام برگرفته شده است و هر كس در آنچه از علم كلام نقل شده است دقت كند و بنگرد خواهد ديد كه آنچه متكلمان تاءليف و تدوين كرده اند برگرفته از همين سخنان و خطبه ها و شرح و تفصيل آن است .
319- شماره اين خطبه در مصادر نهج البلاغه 185 و در ترجمه نهج البلاغه 187 است ، اين خطبه را ابوالحسن مدائنى در كتاب صفين خود آورده است و مى گويد: على عليه السلام پس از جنگ نهروان خطبه يى ايراد كرد و ضمن آن چنين فرمود. بعضى از الفاظ مدائنى با اين خطبه تفاوت دارد و از اين خطبه هم افزون تر است ، در آخر خطبه ، مدائنى مى گويد: مردى از بصريان به مردى از كوفيان كه كنارش نشسته بود، گفت : گواهى مى دهم كه على دروغگوست و بر خدا و رسولش دروغ مى بندد، مرد كوفى گفت : از كجا مى گويى و چه مى دانى ؟ گويد: به خدا سوگند هنوز على (ع ) از منبر فرو نيامده بود كه آن مرد فلج شد و او را به خانه اش بردند و همان شب درگذشت . به ج 2، ص 479، مصادر نهج البلاغه مراجعه فرماييد. م
320- در خطبه 234 كه شرح آن فقط يك صفحه است هيچگونه بحث تاريخى مطرح نشده است .
321- شماره اين خطبه در مصادر 187 است و منابع آن به نقل استاد سيد عبدالزهراء حسينى در ج 3، ص 19 چنين است ؛ ثعالبى در ص 32 الايجاز و الاعجاز آنرا با اختلافى اندك و ابوجعفر صفار درگذشته به سال 290 هجرى يعنى يكصد و ده سال پيش از تنظيم نهج البلاغه در ص 31، و ص 202 بصائرالدرجات و شيخ صدوق در ج 1، ص 164، عيون اخبارالرضا و درج 2، ص 164 خصال آورده اند، ضمنا به منابع خطبه 91 كه درج 2، ص 187، مصادر آمده است نيز مراجعه فرماييد. م
322- الناصر لدين الله ، متولد دهم رجب 553 هجرى است و در سال 575 پس از مرگ پدرش به خلافت رسيد و چهل و هفت سال خلافت كرد، به صفحه 448 تاريخ ‌المخلفاء، سيوطى ، چاپ محمد محيى الدين عبدالحميد، مصر، 1389 ق ، مراجعه فرماييد. م
323- در خطبه هاى 236 و 237 هيچگونه بحث تاريخى مطرح نشده است . م
324- اين خطبه طولانى ترين خطبه نهج البلاغه است ، سيد بن طاووس اين خطبه را از نسخه يى كه در سال 280 هجرى نوشته شده نقل كرده است و در ص 196 كتاب اليقين خود آنرا آورده است . كلينى هم در ص 168، ج 4، فروغ كافى فصلى از اين خطبه را آورده است . صدوق هم در ص 152، ج 1، الفقيه و زمخشرى در ربيع الابرار و ماوردى در ص 97 اعلام النبوة بخشى از آن را نقل كرده اند. همچنين به ص 58، ج 3، مصادر نهج البلاغه مراجعه فرماييد. م
325- گويا كتاب اخبار مكه ابوالوليد ازرقى كه پيش از طبرى يا معاصر آن تاليف شده در اختيار ابن ابى الحديد نبوده است . لطفا براى اطلاع بيشتر در مورد سابقه كعبه معظمه و بيت الحرام به صفحات 25 - 42 ترجمه اخبار مكه به قلم اين بنده ، تهران ، نشر بنياد، 1368 ش ، مراجعه فرماييد. م
326- ابن ابى الحديد در چند سطر بعد راجع به كيفيت اين كار توضيح مى دهد كه ملاحظه خواهيد كرد. م
327- آيه 31، سوره بنى اسرائيل .
328- بخشى از آيه 12، سوره ممتحنه .
329- آيات 8 و 9، سوره تكوير.
330- شرح حال مختصرى از صعصعه همراه با همين داستان با تفاوتى اندك در ص 21، ج 3، اسدالغابة ابن اثير آمده و افزوده است : فرزدق در شعر خود او را ستوده و گفته است : از زنده به گور كردن دختران جلوگيرى مى كرد. م
331- اين موضوع در ص 133، ج 3، الفائق زمخشرى هم آمده است ، ضمنا ابن اثير در اسدالغابة مى نويسد: پيامبر به او فرمودند: آرى اين كار پسنديده براى تو است و اگر خداوند بر تو منت گزارد پاداشت عنايت مى كند. م
332- براى اطلاع از منابع اين حديث در آثار اهل سنت به بحث مستوفاى استاد محترم سيدمرتضى حسينى فيروزآبادى در صفحات 363/358، ج 2، فضائل الخمسه من الصحاح السته مراجعه فرماييد. م
333- بخشى از آيه دهم ، سوره فتح .
334- آيه پانزدهم ، سوره جن .
335- صفحه 314، ج 2، تاريخ طبرى ، چاپ المعارف .
336- صفحه 310، ج 2، تاريخ طبرى ، چاپ المعارف .
337- جناب حسين بن زيد پس از كشته شدن پدر بزرگوارش و برادر گراميش يحيى ، تحت كفالت حضرت صادق قرار گرفت و بسيار بهره مند شد و از شدت گريستن به ذوالدمعه ملقب شد. آن بزرگوار در هفتاد و شش سالگى درگذشت . به ص 159 المجدى چاپ استاد محترم دكتر احمد مهدوى دامغانى قم 1409 ق . مراجعه فرماييد. ضمنا نقل چنين روايتى از جناب ذوالدمعه بدون ذكر ماءخذ در مورد ادعاى پدر بزرگوارش چندان نمى تواند مورد اعتماد قرار گيرد. م
338- در متن غلط چاپى است از چاپ سنگى تهران اصلاح و ترجمه شد. م 339- موضوع شكافتن سينه حضرت ختمى مرتبت از لحاظ بزرگان علماى شيعه مورد ترديد است و آنرا نپذيرفته اند، براى اطلاع لطفا به ص 458، ج 7، تفسير ابوالفتوح رازى چاپ مرحوم آقاى شعرانى و به توضيح اين بنده در ص 304، ج 2، ترجمه دلايل النبوه بيهقى چاپ تهران 1361 ش مراجعه فرماييد. م
340- ميان اصحاب حضرت ختمى مرتبت دو تن شداد بن اوس هستند كه يكى از ايشان برادرزاده حسان بن ثابت است و چون مدتها مقيم مدينه بوده است ظاهرا بايد راوى اين روايت همو باشد، به ص 387، ج 2، اسدالغابه مراجعه فرماييد. م
341- اين خبر با شرح و تفصيل بيشترى در صفحات 165-161، ج 2، تاريخ طبرى چاپ معروف آمده است . به صفحات 94/88 ترجمه نهاية الارب فى فنون الادب به قلم اين بنده 1364 اميركبير تهران مراجعه شود. م
342- در تفاسير تبيان و مجمع البيان و ابوالفتوح و برهان ذيل آيه 27، سوره جن چنين حديثى نقل نشده است يا از چشم اين بنده پوشيده مانده است . م
343- تاريخ طبرى ، ص 279، ج 2، چاپ معاف و لطفا به صفحات 201/199 ترجمه ج 1 دلائل النبوة بيهقى به قلم اين بنده ، 1361 ش تهران مراجعه شود.
344- محمد بن حبيب كه بيشتر به ابن حبيب معروف است از دانشمندان پركار قرن سوم و درگذشته به سال 245 هجرى است . به ص 307، ج 6، الاعلام زركلى مراجعه شود. م
345- عبدالله بن جدعان كه چند سال از زندگى حضرت پيامبر را پيش از هجرت درك كرده است و تاريخ تولد و مرگش روشن نيست . از اشراف و افراد بخشنده مكه است يعقوبى در تاريخ خود او را از براى مكه مى داند. به ص 204، ج 4، الاعلام زركلى مراجعه فرماييد. م
346- خوانندگان گرامى توجه دارند كه در بسيارى از منابع شيعى بعثت در بيست و هفتم رجب ثبت شده است . م
347- آيات اول تا پنجم ، سوره علق .
348- آيه 214 سوره شعراء.
349- اين موضوع به تفصيل در صفحات 321/319، ج 2، تاريخ طبرى ، چاپ المعارف و صفحات 75/74، ج 19، تفسير طبرى ، چاپ بولاق آمده است .
350- آيات 31/29، سوره طه
351- تاريخ طبرى ، صفحات 321/322، ج 2.
352- سيره ابن هشام ، ص 418، ج 1، چاپ مصر و براى اطلاع بيشتر مراجعه فرماييد به صفحات 278/284، ج 3، ترجمه نهاية الارب فى فنون الادب به قلم اين بنده تهران ، اميركبير، 1365 ش و به ص ‍ 368، ج 17، بحارالانوار چاپ جديد، بوصيرى هم در ابيات 73 و 72 قصيده برده اين موضوع را آورده است به ص 76 شرح قصيده برده به تصحيح آقاى على محدث ، تهران 1361 مراجعه شود. م
353- عمرو بن بحر كه بيشتر به جاحظ معروف است از دانشمندان پركار و از مشهورترين چهره هاى ادبى و كلامى قرن سوم هجرى است . او متولد به سال 163 و درگذشته به سال 255 در بصره است . بسيارى از آثار او چون الحيوان ، البيان و التبيين ، التاج و البخلاء مكرر و به صورت بسيار پسنديده چاپ شده است . از ديرباز كتابهاى مستقلى درباره او و آثارش تاليف شده است از جمله ابوحيان توحيدى تقريطالجاحظ را نوشته است كه ياقوت حموى آنرا ديده است . او پيشواى گروه جاحظيه است كه از شاخه هاى فرقه معتزله است و از بزرگان معتزله بصره شمرده مى شود. به مقاله مفصل هارتمان (Hartman .R) در دائرة المعارف الاسلاميه و به ص 239، ج 5، الاعلام مراجعه فرماييد. م
354- ابوجعفر محمد بن عبدالله اسكافى درگذشته به سال 240 هجرى يعنى پانزده سال پيش از جاحظ از چهره هاى درخشان معتزله بغداد و از دانشمندان پركارى كه تنها در علم كلام هفتاد كتاب تاءليف كرده است و قاضى عبدالجبار معتزلى اين موضوع را نوشته است . اسكافى معتقد به تفضيل اميرالمومنين على عليه السلام بر همگان پس از پيامبران است . به مقدمه فاضلانه استاد شيخ محمدباقر محمودى بر كتاب المعيار و الموازنه اسكافى ، چاپ 1402 ق ، بيروت مراجعه فرماييد. م
355- درست است كه اين بحث تاريخى نيست ، ولى اين بنده ضمن مطالعه آن به نكات فراوان تاريخى برخورد م و چون بحث ميان دو تن از بزرگان معتزله معاصر يكديگر است و هيچگونه طعن و لعنى در آن نيامده است ، ترجمه آن لازم به نظرم رسيد و مطالعه آن براى خوانندگان گرامى هم بسيار سودبخش است ، زيرا نشان دهنده عظمت و مظلوميت على عليه السلام است و ضمنا تلاش ‍ حكومتهاى اموى و مروانى و بنى عباس را در پوشيده و نگه داشتن مقام شامخ او و القاى اينگونه شبهات ارائه مى دهد و خداوند را بندگانى است كه همواره حق را مى گويند و مى نويسند كه اسكافى را مى توان از آن جمله دانست . م
356- همين تعبير عينا در متن آمده است . شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم ، جز 13، ص 216، سطر 4. م
357- اين ابيات در ص 174 ديوان حسان بن ثابت بيروت ، 1386 ق ، شش بيت است ، ضمنا براى اطلاع از بى اعتبارى حسان به ص 131 و صفحات بعد نبرد جمل ، شيخ مفيد 1367 ش ، نشر نى مراجعه فرماييد. م
358- به راستى جاى شگفتى است كه مردى چون جاحظ در مورد مساءله يى به اين روشنى ديده بر هم نهد. آخر كسى نبوده است از او بپرسد اين موضوع در صورتى درست است كه ميزان سن اميرالمومنين بدون هيچ اختلافى مشخص باشد. اگر آنچه را كه اهل بيت گفته اند از آن روى كه به امور خانوادگى خود از ديگران داناتر بوده اند بپذيريم ، ابن عبدالبر در ص 57، ج 3، الاستيعاب در حاشيه الاصابة از قول حضرت صادق سن على عليه السلام را به هنگام شهادت شصت و پنج يا شصت و سه سال مى نويسد و سيد بزرگوار على بن محمد علوى عمرى در ص 10 المجدى چاپ استاد دكتر احمد مهدوى دامغانى مى نويسد شصت و پنج سال صحيح تر است . در اين صورت بر فرض كه اختلاف اقوال در مورد اقامت حضرت ختمى مرتبت در مكه و مدينه را ناديده بگيريم و همان بيست و سه سال مشهور را بپذيريم و جمع فاصله بعثت تا شهادت على (ع ) را پنجاه و سه سال بدانيم و سن ايشان به هنگام بعثت حداقل ده و حداكثر دوازده سال بوده است . م
359- ابواليقضان يعنى عثمان بن عمير كه از راويان قرن دوم هجرى است . به شماره 5550 در ص 50، ج 3، ميزان الاعتدال ذهبى مراجعه فرماييد. م
360- عدى بن ارطاة : از امراى مروانيان كه از سوى عمر بن عبدالعزين حاكم بصره بود و به سال 102 بدست معاويه بن يزيد بن مهلب در واسط كشته شد به ص 8، ج 5، الاعلام زركلى مراجعه فرماييد. م
361- خوانندگان گرامى توجه دارند كه گتگو كردن در حال ايراد خطبه نماز جمعه براى ماءموم حرام است و منظور ابراهيم اين بوده است كه اين خطبه ديگر خطبه نماز جمعه نيست و سخن گفتن در آن جايز است . م
362- حديث موقوف حديثى است كه از مصاحب شخص معصوم نقل شده باشد. حديث مرفوع آن است كه از وسط يا آخر سلسله يك تن حذف شده باشد. به ص 112 علم الحديث استاد كاظم شانه چى ، مشهد 1344 ش مراجعه فرماييد. م
363- بخشى از آيه دهم ، سوره حشر.
364- عفيف كه از قبيله كنده و پسرعمو يا عموى اشعث بن قيس كندى است در زمره صحابه حضرت ختمى مرتبت است و آنچه در خور اهميت است اين است كه اين موضوع را كه در اين روايت آمده است ابن عبدالبر در الاستيعاب ص 163، حاشيه ج 3، الاصابة و ابن اثير در ص 414، ج 3، اسدالغابة و ابن حجر عقلانى در ص 487، ج 2، الاصابة آورده اند. م
365- براى اطلاع از احوال او كه از اصحاب پيامبر (ص ) و بعد ساكن بصره بوده است به ص 398، ج 4، اسدالغابة مراجعه كنيد. م
366- نمونه هاى ديگرى از اين ابيات ذيل خطبه دوم از صفحات 141 تا 150، ج 1، متن عربى و صحفات 54-59، ج 1، جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه آمده است . م
367- خوانندگان گرامى توجه دارند كه با جاحظ در نخستين سخن خود گفت : خياب بن ارت از كسانى است كه گفته شده است نخستين مسلمان بوده است و اقرار آن بزرگوار را به نفع على (ع ) مى بينيد. م 368- براى اطلاع بيشتر در اين مورد و ميزان عمر پيامبر (ص ) در منابع كهن به طبقات ابن سعد ص ‍ 363-366 ترجمه ، ج 2، به قلم اين بنده تهران ، نشر نو، 1369 ش مراجعه فرماييد.م
369- خوانندگان گرامى توجه دارند كه در آيه 233 سوره بقره آمده است و مادران فرزندان خود را دو سال كامل شير دهند و در آيه 15، سوره احقاف آمده است مدت حمل و از شير بازگرفتن او سى ماه است كه چون بيست و چهار ماه از سى ماه كاسته شود. شش ماه براى حمل صحيح است و براى اطلاع بيشتر به صفحات 175/172، ج 4، تفسير برهان سيدهاشم بحرانى 1394 ق ، قم مراجعه فرماييد. م
370- براى اطلاع بيشتر در مورد رفتار ناپسند عتبة كه منجر به نفرين كردن رسول خدا (ص ) بر او شد و او در يكى از سفرهاى خود به چنگ و دندان شيرى گرفتار و كشته آمد. به ص 78 ترجمه ج 2 دلائل النبوة بيهقى به قلم اين بنده تهران 1361 ش ، مركز انتشارات علمى و فرهنگى مراجعه فرماييد. م
371- ابوبكر اصم از دانشمندان پركار قرن دوم و سوم هجرى و مورد توجه معتزله بوده است . براى اطلاع از آثار او به ص 214 الفهرست ابن نديم چاپ مرحوم رضا تجدد مراجعه فرماييد.م
372- آيه 75، سوره انعام .
373- آيه 68، سوره آل عمران .
374- آيه ششم ، سوره يس .
375- ممكن است اين اظهارنظر اسكافى در نظر خوانندگان ارجمند بعيد باشد، لطفا براى اطلاع بيشتر به ص 319، ج 2، صحيح ترمذى و به صفحات 189/185، ج 2، فضائل الخمسه استاد معظم سيدمرتضى حسينى فيروزآبادى مراجعه شود كه از منابع متعدد استخراج فرموده است . م
376- براى اطلاع بيشتر در مورد محاصره بنى هاشم ، در منابع كهن اهل سنت به صفحات 205/207، ترجمه ، ج 1، طبقات ابن سعد به قلم اين بنده ، تهران ، نشر نو 1365 ش ، مراجعه فرماييد. م
377- آيه 41 سوره نحل ، و براى اطلاع بيشتر به ص 188 اسباب النزول واحدى مراجعه فرماييد. م
378- بخشى از آيه 106، سوره نحل .
379- صفحات 40/39 العثمانيه با اندكى تصرف و اختصار.
380- آيه 82، سوره هود. 381- خوانندگان گرامى توجه دارند كه در نظر ما شيعيان و گروه بسيارى ديگر از مسلمانان ذبيح حضرت اسماعيل عليه السلام است و براى اطلاع بيشتر بايد به تفاسير قرآن مجيد ذيل آيات 105/100 سوره والصافات مراجعه كرد. م
382- براى اطلاع بيشتر در اين مورد به ص 154، ترجمه ج 2، نهاية الارب به قلم اين بنده تهران ، اميركبير 1365 ش مراجعه فرماييد. م
383- ص 44، العثمانية .
384- آيه 30، سوره انفال .
385- آيه 30 سوره انفال .
386- آيه 207، سوره بقره .
387- ص 45، العثمانية .
388- آيه 67، سوره مائده .
389- بخشى از آيه 20، سوره توبه .
390- بخشى از آيه 7، سوره مجادله .
391- بخشى از آيه 40، سوره توبه .
392- آيات 25-26، سوره توبه .
393- آيه 37، سوره كهف .
394- اين حديث همراه احاديث ديگرى در صفحه 2397 احياء علوم الدين غزالى چاپ دارالشعب قاهره و صفحه 320 ج 7، محجة البيضاء فيض كاشانى چاپ استاد على اكبر غفارى با استخراج منابع آنها در پاورقى به تفصيل آمده است . م
395- اين حديث همراه احاديث ديگرى در صفحه 2401 احيا علوم الدين غزالى چاپ دارالشعب قاهره و صفحه 324، ج 7، محجة البيضاء فيض كاشانى چاپ استاد على اكبر غفارى با استخراج منابع آنها در پاورقى ها به تفصيل آمده است . م
396- يعنى مالك بن الدغنة يكى از افراد قبيله بنى حارث بن بكر بن عبدبن منات ، ظاهرا مسلمان نشده است ، ابن اثير در اسدالغابه از او نام نبرده است .
397- ص 29، العثمانيه با تصرف و اختصار.
398- بخشى از آيه 10، سوره ممتحنه .
399- ص 32/31، العثمانيه با تصرف و اختصار.
400- آيه 17، سوره احقاف و به ص 521، ج 3، تفسير كشاف زمخشرى و ص 159 ج 10 تفسير ابوالفتوح رازى چاپ مرحوم شعرانى مراجعه فرماييد. م
401- آيات 7-5، سوره والليل .
402- براى اطلاع از اقوال ديگرى كه در مورد شاءن نزول اين آيات گفته شده است به تفسير مجمع البيان و تبيان مراجعه فرماييد. م
403- آيه 22، سوره نور
404- آيه 12 سوره مجادله ، طبرى در ص 14، ج 28 تفسير طبرى و واحدى در ص 308؛ اسباب النزول و فخر رازى در تفسير خود ذيل آيات مذكور و ديگران آورده اند كه فقط على عليه السلام بآن عمل كرده است و براى اطلاع بيشتر به ص 293، ج 1 فضائل الخمسه استاد محترم سيدمرتضى حسينى فيروزآبادى مراجعه فرماييد. م
405- آيه 13 سوره مجادله ، طبرى در ص 14، ج 28 تفسير طبرى و واحدى در ص 308، اسباب النزول و فخر رازى در تفسير خود ذيل آيات مذكور و ديگران آورده اند كه فقط على عليه السلام بآن عمل كرده است و براى اطلاع بيشتر به ص 293، ج 1 فضائل الخمسه استاد محترم سيدمرتضى حسينى فيروزآبادى مراجعه فرماييد. م
406- ص 37 العثمانيه با تصرف و اختصار.
407- بخشى از آيه 77 سوره نساء، براى اطلاع بيشتر به عموم تفاسير قرآن مجيد ذيل آيه مذكور مى توان مراجعه كرد. م
408- جاى بسى شگفتى است كه استاد ابوالفضل ابراهيم در پاورقى نوشته است پاره يى از غلوكنندگان شيعه پنداشته اند كه درباره على (ع ) و اهل بيت سوره هاى مختلفى نازل شده است و به كتاب فصل الخطاب مرحوم محدث نورى ارجاع داده است . اى كاش استاد ابوالفضل ابراهيم به ص 197، ج 4، تفسير كشاف زمخشرى ذيل سوره هل اتى و به ص 296 اسباب النزول واحدى و به ص 530، ج 5، اسدالغابة ابن اثير ذيل شرح حال فضة نوبيه مراجعه مى كرد و مى ديد كه آنان همينگونه نوشته اند و چنين شتابزده قضاوت نمى كرد. م
409- آيه 247 سوره بقره و براى اطلاع از منابع اهل سنت كه همين سخن را گفته اند به ص 247، ج 1، فضائل الخمسه استاد محترم حسينى فيروزآبادى مراجعه فرماييد. م
410- آيه 55 سوره مائده ، براى اطلاع بيشتر كه شان نزول آن درباره حضرت على عليه السلام در منابع اهل سنت به ص 123، اسباب النزول واحدى و ص 624، ج 1، تفسير كشاف مراجعه شود.
411- آيه 4، سوره صف .
412- آيه 95، سوره نساء
413- آيه 112، سوره توبه .
414-آيه 121، سوره توبه .
415- خوانندگان گرامى توجه دارند كه حسان بن ثابت ضرب المثل در ترسوبودن است براى اطلاع بيشتر به ص 6، ج 2 اسدالغابه مراجعه شود. م
416- آيه 89، سوره انبياء.
417- براى اطلاع بيشتر از روايات ديگر به بحث مرحوم علامه مجلسى در صفحات 7-1 ج 39 بحارالانوار چاپ جديد مراجعه فرماييد. م
418- براى اطلاع بيشتر از اين مورد در منابع اهل سنت به تفسير در المنثور سيوطى ذيل آيه 25، سوره احزاب و در منابع شيعه به ص 350، ج 7 و 8 مجمع البيان طبرسى چاپ صيدا مراجعه فرماييد. م
419- ص 47، العثمانيه با تصرف و اختصار.
420- صفحات 50/49، العثمانيه . 421- بخشى از آيه 67، سوره مائده .
422- اين خبر را حاكم نيشابورى در ص 366، ج 3، مستدرك و ابن حجر عسقلانى در ص 6، ج 3، الاصابة آورده اند. م
423- آيه 53، سوره احزاب ، قرطبى در تفسير خود ذيل آيه ، اين موضوع را متذكر شده است . م
424- صفحه 59، العثمانيه .
425- صفحه 62، العثمانيه .
426- بخشى از آيه 89، سوره اعراف .
427- ص 62، العثمانيه
428- استاد عبدالسلام هارون كتاب العثمانيه را همراه با آنچه از كتاب نقض اسكافى پيدا كرده است ، به صورت علمى و محققانه در دارالكتاب العربى به سال 1955 ميلادى چاپ كرده است .
429- اين خطبه در مصادر نهج البلاغه به شماره 238 و در ترجمه نهج البلاغه كه به تصحيح آقاى دكتر عزيزالله جوينى منتشر شده است به شماره 218 ثبت شده است . بخشى از اين خطبه را ابن عبدربه در ص 309، ج 4 عقدالفريد و مبرد در ص 11، ج 1 الكامل و ابن قتيبه در ص 34، ج 1، الامامة و السياسة آورده اند م .
430- ظاهرا يعنى ابراهيم بن عباس صولى درگذشته به سال 243 قمرى كه از نويسندگان و دبيران مشهور قرن سوم هجرى است به ص 42، ج 1، معجم المولفين عمر رضا كحاله مراجعه فرماييد. م 431- زفر بن هذيل عنبرى يكى از فقها و عابدان قرن دوم و درگذشته به سال 158 قمرى است به شماره 2867، ص 71، ج 2. ميزان الاعتدال ذهبى مراجعه فرماييد. م
432- محمد بن مقلاص اسدى معروف به ابوالخطاب از غلات شيعه و معاصر حضرت باقر و حضرت صادق و لعنت شده و مطرود است . به ص 60، ج 1، الكنى و الالقاب مرحوم محدث قمى مراجعه شود. م
433- شماره اين خطبه در مصادر نهج البلاغه 234 و در ترجمه نهج البلاغه 237، است اين خطبه را ابن اثير هم در جلد پنجم النهاية فى غريب الحديث آورده است .
434- در خطبه 241 هيچگونه مطلب تاريخى نيامده است .
435- در اينكه آيا اين گفتار اميرالمومنين عليه السلام به صورت خطبه ايراد شده يا نامه يى بوده كه خطاب به اصحاب خود مرقوم فرموده است اختلاف است ، و مطالب آنرا پيش از سيدرضى ، با كاستى و افزونى هايى ابن قتيبه در الامامه و السياسه و ابراهيم بن هلال ثقفى در الغارات و طبرى در المسترشد و كلينى در رسائل آورده اند. به ص 390، ج 1، مصادر نهج البلاغه مراجعه فرماييد. م
436- صفحات 380/658/659 الاستيعاب .
437- شماره اين خطبه در ترجمه نهج البلاغه 240 و در مصادر نهج البلاغه 237 و در ترجمه مرحوم فيض الاسلام 239 است . بخشى از آن ضمن خطبه 145 مصادر و 147 شرح ابن ابى الحديد آمده است و مصادر آن ذيل خطبه 145 مصادر نهج البلاغه ذكر شده است م .