مقدمه ناشر
نماز ميدان فراخ و عرصه ى پهناورى است كه روح و انديشه انسان در آن وسعت مى يابد و
به گستردگى آن فرصت پرواز پيدا مى كند. نماز به عنوان تجلى نهاد عبادى دين و نمود
بندگى انسان مسلمان ، در عصرهاى مختلف ميان نسلهاى مسلمانان با قوميت ها، فرهنگ ها
و جغرافياى متفاوت ، پديد آور عالى ترين و فاخرترين نمونه هاى فرهنگى ، هنرى و
معمارى بوده است كه خود بستر ظهور ماندگارترين حركتهاى اصيل اسلامى ، انسانى در
حوزه هاى سياست ، اجتماع ، فرهنگ و اقتصاد شده است .
با آن كه در دورانهاى مختلف ، گرايش ها و باورها در معرض تعرض انديشه هاى بيگانه
و يا تحت فشار فرهنگهاى مهاجم قرار گرفته و در رفتار و كردار و عواطف آحاد مردم
تاثير گذاشته است ، اما هيچگاه شعله هاى اعتقاد و ايمان به خدا و رهبران الهى در دل
مردم افسرده نشده است و عالم هدايت و شعائر دينى در كانون هاى قدسى آن همچون مساجد
و حرم هاى مطهر به خاموشى و خمودى نگرائيده است . در اوج فشار و هجوم ، رويشى تازه
از ايمان و اعتقاد در ميان مسلمانان مخصوصا نسل جوان آن پديد آمده است كه بهارى
مجدد را نويد داده و دوباره ، شكوفايى ، و رشد و حيات مجدد در سبزه زار حيات
مسلمانى رخ نموده است .
در روزگار انقلاب اسلامى كه پير فرزانه اى آن را رهبرى نمود. نسل جوان ، فرياد گران
پرخروشى بودند كه نداى توحيد و عدالت و كرامت انسانى را در مصاف هاى مبارزه و
درگيرى با پيشوايان شرك و ظلم و بردگى سر دادند و در ميدان مقابله با آنها با
استعانت از نماز مقاومت كردند تا سرفرازى و فرازمندى انسان مومن به خدا را در برابر
ديدگان مبهوتان قدرت طاغوتها به نمايش گذاشتند و نقاب از چهره اقتدار پوشالى
ابرقدرتها بر گرفتند.
باز فهمى منشا اين قدرت الهى در نسل انقلابگر دو دهه اخير ايران اسلامى و بسط و
توسعه آن در ميان نسل دوم و سوم انقلاب و همچنين توده هاى مسلمان و محرومان و
مستضعفان ساير نقاط دنيا از اهميت ويژه اى برخوردار است . يقينا اين باز فهمى
نيازمند بازشناسى و آسيب شناسى جريان دينگرايى و دلدادگى به ارزشها و آرمانهاى
اسلامى و قرآنى است . پديده بازگشت به دين در دوره رواج ارزشهاى غربى و سلطه حاكمان
دين ستيز نه اين چنين است كه معلول سخت گيرى و ديكتاتورى آن دوره باشد، بلكه بازگشت
به دين ، رجوع به فطرت دينى و حاصل روشنگريهاى دير پاى عالمان و انديشمندان اسلامى
بود كه بذر اعتقاد و ايمان را در فطرتها سيراب مى ساختند.امروز نيز باز فهمى دين
نيازمند بازشناسى و روشنگرى و سيراب سازى انديشه ها و جانها از آبشخور زلال معارف
اسلامى است .آميختگى با خرافه ، دلدادگى به اسطوره و احساس سيرابى با هيجان و عاطفه
، نهاد دين و باور به آن را در معرض خطر پوسيدگى و از درون پاشيدگى قرار مى دهد.
اما تعقل و تدبير در آموزه هاى دينى و الگو و اسوه قرار دادن پيشوايان معصوم (ع ) و
پاسخوگويى به پرسشهاى درونى و بيرونى به كمك انديشه و فكر، حاكميت نهاد دين را
استحكام بخشيد و دينداران را در مواجهه با شبهه و ترديدها تقويت مى كند.
مسابقه نويسندگان جوان و جوانان نويسنده ، گامى در جهت آماده سازى مخاطبان جوان در
ميدان تدبير و انديشه و بازشناسى و باز فهمى راز قدرت انقلاب اسلامى در مواجهه با
قدرتهاى مادى جهان معاصر است . آنان در چنين مجالى فرصت مى يابند توسن فكر خويش را
در عرصه هاى مختلف به حركت در آورند. به زواياى مختلف سر بكشند و با سر پنجه قلم ،
گزارش كاوشهاى علمى خود را بنگارند.
در سومين مسابقه نويسندگان جوان نيز انبوهى از جوانان نويسنده به فكر و تامل و
تحقيق و پژوهش پرداختند و دريافت هاى خود را در قالب هاى متنوعى از نوشته ها و
سروده ها به صورت كتاب عرضه داشته اند.
در اين ميان همت ما نيز بر اين بود كه همچون آينه دارانى سيماى زيباى انديشه و فكر
جوانان دلداده زيباى مطلق را به همه دوستداران زيبايى گفت و گو با او بنمايانيم .
آن چه شما خوانندگان در اين مجموعه مى بينيد ما به ازاى تجلى آن جمال و برون داد
اين همت است . توفيق نمازيان را در گسترش فرهنگ بندگى پروردگار بندگان خواستاريم .
دكتر محمديان معاون تحقيق و تاليف
مقدمه
و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا
(1)
مسجد اين خانه خدا در روى زمين ، نهادى است كه به امر الهى و به دست مبارك پيامبر
بزرگوار اسلام در نخستين روزهاى تاسيس حكومت اسلامى ، در مدينه بنيان نهاده شد و
از همان آغاز همچون دين مبين اسلام ، جامع و همه جانبه بود.
مسجد كه نخستين نهاد عينى تمدن اسلامى محسوب مى شود از همان بدو تاسيس علاوه بر اين
كه پايگاه دينى و معبد مسلمين به شمار مى رفت ، نخستين كانون فعاليتهاى سياسى ،
اجتماعى ، علمى و فرهنگى مسلمين نيز بود و پايه هاى اساسى حكومت اسلامى در زمان
پيامبر اكرم در اين مكان استوار شد چرا كه مقر حاكميت پيامبر در آن قرار داشت و
بعدها نيز اصول و مبانى دين اسلام از همين نهاد مقدس به مردم عرضه مى شد.
بدين ترتيب مسجد كه خود يك نهاد تمدن اسلامى بود به زودى ، به عنصر مادى و عينى در
كنار عنصر فرهنگى اسلام تبديل شد و در تمدن سازى دخيل گشت و به تدريج با توسعه
گسترده تمدن اسلامى جاى خود را به عنوان نماد اسلام در سراسر بلاد اسلامى باز كرد
به طورى كه هر كجا و در هر شهر و قريه اى كه مسجدى وجود داشت ، آن منطقه جزء قلمرو
فكرى و فرهنگى و البته گاه سياسى اسلام شمرده مى شد.
مساجد با كاركردهاى متعددى كه داشت ، آن چنان در درون جامعه اسلامى نهادينه شد-
مومنان آن را بر خانه هاى خويش ترجيح مى دادند، در واقع ويژگى اصلى مسجد اين بود
كه هم چون اسلام با همه شوون زندگى مردم سر و كار داشت و البته به همه آنها جهت
الهى و دينى مى داد و اين با روح اسلامى نيز سازگار بود چرا كه اسلام جوهره همه
فعاليتهاى مسلمين در جامعه اسلامى را عبوديت مى دانست .
اين نهاد مقدس نيز همانند ساير نهادهاى تمدن اسلامى و همچون خود تمدن اسلامى فراز و
فرودهاى فراوانى را طى كرد تا به زمان حال رسيد، روزگارى در دوران صدر اسلام ، مسجد
قلب تپنده امت و جامعه اسلامى و مقر حاكميت و حضور بزرگترين فرستاده الهى (ص ) و
مركز بى بديل همه فعاليتها و امور جارى مردم بود، و مردم همه جهت گيرى هاى خود را
از آن اخذ مى نمودند، پس از ارتحال نبى اكرم (ص ) در دوران خلفاى راشدين نيز اوضاع
تا حدود زيادى به همين منوال بود، اما با به قدرت رسيدن بنى اميه ، و حاكميت آنها
بر جهان اسلام توام با انحرافات و بدعتهاى فراوانى كه در همه ابعاد اسلام اتفاق
افتاد، تحولات فراوان نيز در كاركردهاى مسجد آغاز گشت و اين تحولات منفى به تدريج
ادامه يافت تا جايى كه در دوران حاكميت بنى عباس و بعد از آن مركز جامعه به حاشيه
رانده شد و اهم كاركردهاى خود را از دست داد و ديگر نه پايگاه حاكم بود نه پايگاه
حضور مردم ، اين وضعيت تا دوران حال ادامه يافت و تلاشهاى پراكنده و مقطعى براى
احياى موقعيت آن نيز ثمرى نداشت و اكنون ما وارث اين روند تاريخى هستيم .
اما امروز شرايط متفاوت است و ما اگر- بخواهيم نمى توانيم نسبت به شرايط مساعد
جامعه بى اعتنا باشيم ، امروز در قسمتى از جهان اسلامى انقلابى به پيروزى رسيده است
كه كانون جوشش آن ، مساجد بوده و حكمتى بر سر كار آمده است ؟ داعيه دار پايه گذارى
نظامى مبنى بر احكام اسلام ناب است و الگوى اين حكومت ، نظام حاكميت پيامبر (ص ) در
مدينه النبى است و كدام نهاد در مدينة النبى مهم تر از مسجد و كدام مكان مركزى تر و
راهبردى تر از مسجد بود؟ و مگر مى شود داعيه تاسيس حكومت اسلامى داشت و به
بازگرداندن وضعيت مساجد به حال مساجد صدر اسلام نى انديشيد؟
مبناى ما در نگارش اين نوشتار نيز همين بود؛ چرا كه معتقديم نمى توان بدون شناخت
پيشينه و تاريخ يك موضوع و يا نهاد به احياء آن پرداخت ، لازم است كه ابتدا گذشته
مسجد و فراز و فرودهاى آن را بشناسيم تا با نگاهى روشن و انديشه اى عبرت يافته وارد
ميدان شويم در جهت احياى مساجد اسلامى تلاش نماييم .
در اين نوشتار پس از بررسى برخى مفاهيم مربوطه ، به بررسى موقعيت مسجد رد صدر اسلام
و نحوه و علل تاسيس آن پرداخته ايم و سپس كاركردهاى متعدد مسجد در صدر اسلام را
تبيين نمودهايم ، آن گاه به بررسى تحولات ساختارى در كاركردهاى مسجد در دوران ميانه
تاريخ اسلام و بيان علل اين تحولات پرداخته ايم ، آن چه بايد مورد توجه قرار گيرد
اين كه در اين نوشتار تلاش شده است ، حيت الامكان تبيين مطالب توام با آوردن نمونه
هاى تاريخى باشد تا مطالب مزبور مستند و قابل دفاع باشد.
آن چه كه مسلم است اين نوشتار همان طور كه از عنوان نيز پيداست تنها در آمدى است بر
جايگاه مسجد در تمدن اسلامى كه نگارنده در حد بضاعت اندك خود آن را به رشته تحرير
در آورده است و بديهى است كه مسجد و ابعاد آن عظيم تر از آن است كه بتوان به متونى
چون اين متن اكتفا كرد و بلكه همت پژوهشگران برجسته اى را مى طلبد تا هر چه بيشتر
در روشن كردن اين جايگاه در تمدن اسلامى بكوشند، در پايان لازم مى دانم از ستاد
محترم اقامه نماز و به ويژه معاونت محترم تحقيق و تاليف اين ستاد كه فرصتى را براى
انجام چنين پژوهشهايى فراهم نمودند نهايت سپاسگزارى را به عمل آورم .
وما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب
عباس برومند اعلم .
تعاريف
مسجد
اين واژه كه مبنايى ترين واژه در اين نوشتار است از دو جنبه لغوى و اصطلاحى مورد
بررسى قرار مى گيرد.
بررسى لغوى واژه مسجد
در بررسى لغوى و ريشه اى كلمه مسجد در كتب لغت معتبر نظرات نزديك و مشابهى ديده مى
شود. ابن منظور در لسان العرب درباره مسجد مى نويسد: مسجد و مسجد: جايى است كه در
آن سجده مى كنند و مفرد مساجد است . زجاج مى گويد: هر جايگاهى كه در آن عبادت كنند
مسجد است . همانطور كه پيامبر (ص ) فرمود: جعلت لى الارض مسجدا طهورا...ابن اعرابى
مى گويد: مسجد به فتح جيم ، محراب و نماز گاه خانه هاست و مسجد به كسر جيم ، نماز
گاه جماعات است و جمع آن مساجد است .(2)
در تاج العروس نيز ذيل كلمه مسجد كه از ريشه است چنين آمده است : مسجد به كسر جيم ،
هر جايگاهى كه در آن سجود كنند و در كتاب الفروق نوشته اين برى آمده است كه مسجد
خانه اى است كه در آن سجده مى كنند و به فتح جيم موضع قرار گرفتن پيشانى است .(3)
و با توجه به ورود اين كلمه به زبان فارسى و استعمال كامل آن در اين زبان در مراجعه
به لغت نامه هاى فارسى نيز معانى ذيل براى مسجد به دست آمد: سر بر زمين نهادن ، محل
و موضعى كه در آن جا سجده كنند و هر محلى كه در آن عبادت كنند و از آن جمله است
اطلاق مسجد بر جامع و گويند مسجد با كسر جيم اسم است محل عبادت را، خواه در آن جا
سجود بكنند يا نكنند و هر گاه فعل و عمل آن مورد نظر باشد، جاى عبادت مسلمانان ،
خاه خدا، محل سجود، جاى نماز خواندن ، خانه اى كه براى گزاردن نماز سكنه كويى يا
شهرى سازند.(4)
درباره علت نامگذارى محل عبادت مسلمين به اين نام ، نظرياتى وجود دارد از جمله يك
نظر آن است كه در عبادتگاه مسلمين بزرگترين عبادتى كه انجام مى شود نماز است و اين
عبادت عظيم ترين عبادت و اولين فرع از فروع دين محسوب مى شود و سجده نيز كه در هر
ركعت نماز دوبار تكرار مى شود مهمترين و ضمنا بهترين و زيباترين ركن نماز است كه
نماد اوج بندگى مسلمين است كه در نماز ظاهر مى شود. بدين ترتيب اين عبادتگاه كه در
آن مسلمين به صورت دسته جمعى هر روز بارها در آن به سجده مى افتند و بر درگاه بارى
تعالى پيشانى بندگى مى سايند، مسجد يعنى محل سجود ناميده شده است .
ديدگاه ديگر كه از يك روى كرد تاريخى نشات مى گيرد مى گويد: كه مسجد معرب مزكت يا
مزكت است كه اين كلمه از زبان آرامى وارد زبان عربى شده است و اعراب نيز آن را به
صورت مسجد به عبادتگاهى خود اطلاق كرده اند.
البته در اين كه سابقه اين كلمه به پيش از اسلام بر مى گردد ترديدى نيست و مساله در
ريشه عربى يا غير عربى آن است كه به نظر مى رسيد ريشه غير عربى آن صحيح تر باشد؛
چرا كه سابقه استعمال اين كلمه در خارج از جهان عرب وجود دارد. از آن جمله حضرت
سليمان (ع ) كه پس از ساختن معبد در اورشليم آن را مسجد الاقصى
ناميد(5)
و اين نام ارتباطى به دوره اسلامى و يا جهان عرب نداشته است . بعدها يهوديان بنى
اسرائيل كه پس از دوران اسارت بابلى ، زبان عبرى را كه زبان تورات است فراموش كرده
و به زبان آرامى تكلم مى كردند نيز اين معبد را به همين نام يم شناختند.
اما روايت در كتاب سنن بيهقى ديده مى شود كه ظاهرا مضمون آن مى تواند در تضاد با
نظريه فوق باشد. در اين روايت از قول ابوذر صحابى بزرگوار رسول خدا (ص ) نقل شده
است كه گفت : به رسول خدا (ص ) گفتم : يا رسول الله اولين مسجدى كه در زمين ساخته
شد كام است ؟ فرمود: مسجد الحرام . گفتم : سپس كدام مسجد؟ فرمود: مسجد الاقصى
(6)
بدين ترتيب اگر خانه كعبه از زمان احداث مسجد الحرام ناميده شده است و با توجه به
تقدم ساخت آن بر مسجد الاقصى كه در آن ترديدى نيست چرا كه حتى اگر رواياتى كه
پيشينه اين خانه را تا زمان خلقت زمين و يا زمان حضرت آدم و يا حضرت نوح به عقب مى
برد را نپذيريم در ساخت اين خانه توسط حضرت ابراهيم (ع ) به تصريح قرآن شكى وجود
ندارد بايد گفت كه اين كلمه ريشه عربى و بلكه ريشه آسمانى دارد و اولين با در ميان
اعراب استعمال شده است . و سپس يهود كه از پيروان اديان ابراهيمى محسوب مى شوند با
پيروى از حضرت ابراهيم كلمه مسجد را براى معبد خود برگزيده اند، البته نبايد از نظر
دور داشت كه در قرآن هر كجا سخن از ساختن خانه كعبه توسط حضرت ابراهيم به ميان آمده
از لفظ بيت استفاده شده است .
بنابر اين مشاهده مى شود كه نظر قطعى درباره ريشه تاريخى اين كلمه وجود ندارد و
نگارنده در حد بضاعت اندك خود احتمالات مختلف را طرح كرده است تا خود زمينه اى براى
پژوهشى مستقل در اين زمينه باشد.
بررسى اصطلاحى واژه مسجد
در بررسى اصطلاحى با توجه به اين كه روال بر اين است كه واژه مورد نظر در اصطلاح
حوزه علمى مورد تحقيق بررسى مى شود، طبيعى است كه بايد نگاهها را از گذشته تاريخى
اين كلمه برداشته و متوجه حوزه تمدن اسلامى كرد.
مسجد در تاريخ تمدن اسلامى اولين نهاد اجتماعى و سازمانى است كه مستقيما از سوى
پيامبر اكرم (ص ) و در نخستين روزهاى تاسيس حكومت اسلامى پايه گذارى شد و تا مدتها
قلب تپنده جامعه اسلامى و مركز بى بديل اجتماع مسلمين بود.
اين نهاد در طول تاريخ تمدن اسلامى و نشيبهاى متعددى را طى كرده است كه بدون ترديد
درخشان ترين فراز حياتش دوران صدر اسلام است . اين مكان مقدس گرچه در ظاهر دجار
تحولات شگرفى شده و گاه زينتهاى آن به حدى بوده كه با كاخهاى پادشاهان برابرى مى
كرده است ، اما در باطن هرگز تعريف اصيل خود كه همانا قطعه زمينى پاك براى عبادت
فردى و اجتماعى امت بود را از دست نداده و نخواهد داد.
مسجد قطعه اى كوچك يا بزرگ از زمين است كه پس از نظافت ، تسطيح و پاكيزه كردن آن ،
سمت قبله در آن مشخص مى شود و به نماز اختصاص مى يابد.
اين قطعه زمينها گاهى داراى ديوارند و گاهى بدون آن ، با شن پاكيزه و با حصيرهاى
ارزان يا فرشهاى گران قيم فرش مى شوند. گاهى بر روى اين قطعه زمين بناهاى عظيم با
ديوارها، سقفها، گنبدها و ماذنه هاى بزرگ بر پا ميشود و گاهى نيز هيچ يك از اينها
را ندارد. اما اين در مسجد بودن آن تاثيرى ندارد؛ زيرا يك مسجد ساده و معمولى نيز
همانند عظيم ترين مساجد مكانى مقدس با ويژگيهاى ممتاز است .(7)
مسجد از همان ابتداى تاسيس تنها يك عبادتگاه مسلمانان نبود بلكه محل اجتماع عمومى و
نشانه وحدت امت نيز به شمار مى رفت . چنان كه جامع نيز كه به مسجد گفته مى شود
حكايت از همين اجتماع دارد و طبيعى است كه در جايى كه محل اجتماع مردم است صرفا
امور عبادى مطرح نيست بلكه همه شوون جامعه اعم از سياسى ، اقتصادى ، قضايى ،
ارتباطى ،تبليغاتى و.. نيز مطرح مى شود و لذا مساجد به ويژه در صدر اسلام كاركردهاى
متعدد داشتند. اما در مسجد يك راز نهفته بود و آن اين كه گر چه مسجد كاركردهاى
متعدد داشت ، ولى با اين همه اين مكان ، مسجد و محل عبادت بود و اين جوهره همه
فعاليتهاى سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى و...امت مسلمان در راستاى عبوديت بندگان براى
خداوند است . شايد اين اقدام را بايد نوعى حركت نمادين پيامبر (ص ) و بلكه اسلام
تلقى كرد؛ اگر بپذيريم جوهره جامعه اسلامى عبوديت است ، مى توان گفت :همه چيز از
مسجد مى جوشد و در جامعه سريان مى يابد.
بدين ترتيب مسجد و تاسيس آن پاسخى بود به يك نياز؛ نياز جماعتى كه تمدنى جديد را
مبتنى بر بينش الهى پايه ريزى مى كرد و طبيعى است كه در اين مسير نيازمند نهادهاى
جديدى باشد كه با نگرش خاص او به عالم و هستى مناسبت داشته باشد.
بينشى كه دنيا را مزرعه آخرت و آبادانى اخروى را در گرو آبادانى دنيا و سعادت
جاودانى را در گرو حيات اجتماعى پاك و الهى مى دانست .بينشى كه سلوك فردى محض را
مردود و سلامت جامعه در همه عرصه ها را ضامن سلامت فرد مى شمرد. مسجد با كاركردهاى
متعدد و متنوعى كه داشت بهترين و مناسب ترين پاسخ به اين نياز بود.
تمدن اسلامى
تمدن اسلامى در واقع بستر حركت پژوهشى ما را تشكيل مى دهد. چرا كه ما در اين نوشتار
به دنبال بررسى جايگاه مسجد در تمدن اسلامى هستيم ، بنابراين اين واژه مركب نيز
بايد از جهات مختلف مورد بررسى قرار گيرد.
بررسى لغوى واژه تمدن اسلامى
واژه تمدن اسلامى از آن جا كه يك تركيب است لذا مستقلا در لغت نامه ها، داراى معنا
نيست بلكه هر يك از اين واژه ها جاى از يكديگر داراى معنا مى باشد.لذا ابتدا معناى
لغوى تمدن را بررسى مى كنيم ، سپس تركيب آن را به صورت تمدن اسلامى ،
تمدن در لغت به معناى تخلق به اخلاق اهل شهر و انتقال از خشونت و جهل به حالت ظرافت
و انس و معرفت ، در شهر بود باش كردن و انتظام شهر نمودن و اجتماع اهل حرفه ، مجازا
تربيت و ادب مى باشد.(8)
كلمه اسلامى نيز كه به ثمن اضافه مى شود در واقع يك وصف است و اين تركيب وصفى است
يعنى تمدنى كه متصف به اسلام است و بر اساس آن شكل گرفته است و بينش حاكم بر آن و
در واقع روح فرهنگ آن ، محصول يك دين آسمانى به نام اسلام است .
بررسى اصطلاحى واژه تمدن اسلامى
با توجه به وجود تعاريف متعدد از فرهنگ و تمدن بايد يك تعريف نسبتا كلى كه تا حدودى
جامع همه تعاريف ديگر باشد را مبنا قرار دهيم تا بر اساس آن بتوانيم تمدن اسلامى را
نيز مورد بررسى قرار دهيم ، آن تعريف كلى عبارت است از اين كه تمدن وجه عملى و
فيزيكى حيات بشرى مى باشد، در برابر فرهنگ كه وجه نظرى حيات بشرى است .
در بيان معناى اصطلاحى تمدن اسلامى نيز با تكيه بر تعريف فوق براى تمدن بايد گفت كه
تمدن اسلامى عبارت از آن دسته نمودهاى عينى و فيزيكى است كه در تمدن بشرى با
پشتوانه فرهنگ اسلامى به وجود آمده و يا بعضا تحولات گسترده اى كه در برخى نهادها و
نمودهاى عينى جامعه بشرى با اين پشتوانه پديد آمده است . اين يك معنا اصطلاحى كلى
براى تمدن اسلامى است . لذا براى فهم دقيق تر آن اندكى اين معنا را شرح مى دهيم .
اسلام به عنوان دين خاتم در منطقه اى ظهور مى كند كه در آن سابقه رشد نهادهاى
فرهنگى و تمدنى اگر ساقط نباشد، بسيار محدود است .اصولا اعراب تمايل زيادى به تمدن
گريزى يا تمدن ستيزى داشتند و اين البته به علت حريت فردى بود كه در گمان عرب بسيار
قوى بود و تحت هيچ شرايطى حاضر نبودند اين آزادى فردى را از دست بدهند كه البته اين
مورد بحث ما نيست .روايات و قرائن تاريخى كه از اوضاع عرب دوره جاهليت در دست است
به ويژه از نواحى مركزى عربستان حالى از يك نوع عقب افتادگى بسيار شديد است كه
انسان را شگفت زده مى كند.بايد توجه داشته باشيم كه اين در زمانى است كه در نزديكى
جزيرة العرب تمدنهايى مثل ايران و مصر و شامات و در فاصله اى دورتر تمدنهاى هند و
يونان بعضا در اوج شكوه و تلالو خود به سر مى برند.
در يك چنين بسترى پيامبر اسلام (ص ) ظهور مى كند و رسالت را با خواندن آغاز مى كند
و درست از همان نخستين لحظات بعثت تاسيس نهادهاى فرهنگى و تمدنى در دستور كار رسالت
پيامبر قرار مى گيرد و پس از آن نيز آن حضرت با پشتوانه فرهنگ آسمانى اسلام به جد
شروع به تاسيس نهادهاى مختلف فرهنگى ، سياسى ، نظامى ، اقتصادى و اجتماعى مى كند كه
همين نهادها پايه هاى اوليه تاسيس تمدن اسلامى را تشكيل مى دهد.
شايد بهترين مثال از اين نهادها مسجد باشد كه با آن چه در تبيين مفهوم تمدن اسلامى
گفته شد مناسبت كامل دارد. مسجد نهادى است كه از بطن اسلام جوشيده است و كاركردهاى
متعددى نيز براى آن در نظر گرفته مى شود. و البته مشابه مسجد موارد ديگرى چون
مفاهيم زكات و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر را نيز مى توان نام برد كه همگى
يا به وسيله اسلام تاسيس شده اند يا توسط اسلام اصلاح و متحول شده اند و با تكيه بر
آنها مى توان مفهوم تمدن اسلامى را مورد بررسى قرار داد.
مسجد در صدر اسلام
همان طور كه اشاره شد بدون ترديد درخشان ترين فراز حيات مسجد در طول تاريخ تمدن
اسلامى متعلق به صدر اسلام است و در اين دوره است كه مسجد همه كاركردهاى خود را
بالفعل دارا مى باشد و در جايگاه واقعى خود در جامعه اسلامى قرار دارد.
بديهى است كه اگر قرار است جايگاه مسجد در تمدن اسلامى را مورد بررسى قرار دهيم
ابتدا بايد به سر چشمه مراجعه كنيم و جايگاه مسجد در صدر اسلام را بشناسيم تا در
دوره هاى بعدى فراز و نشيبهاى گوناگون اين نهاد را با معيارى مناسب مورد تجزيه و
تحليل قرار دهيم . لذا در اين فصل ضمن بررسى جايگاه مسجد در قرآن و سنت ، نگاهى به
چگونگى تاسيس و تثبيت اين نهاد در جامعه مدينه انداخته و سپس تسرى اين سنت در سراسر
جهان اسلام در دوره فتوحات را بيان نموده ايم .
جايگاه مسجد در قرآن و سنت
قرآن و سنت به عنوان دو منبع اصلى و قطعى نزد همه مسلمين و همه پيروان مذاهب اسلامى
مورد قبول است . و اساسا محتواى اسلام و پيام آسمانى اين دين مقدس را از اين دو
منبع استخراج مى نمايند. گر چه منابع ديگرى نيز براى استخراج اين محتوا مد نظر است
، اما هيچ يك از آنها مانند قرآن و سنت از اجماع كامل در نزد عموم مذاهب اسلامى
برخوردار نيستند.
لذا مناسب است كه در آغاز بحث درباره مسجد در صدر اسلام نگاهى داشته باشيم به
موقعيت و رتبه اين نهاد مقدس دينى در آيات الهى و روايات تا با در نظر داشتن اين
موقعيت ممتاز بحث را ادامه دهيم .
مسجد در آيات الهى
فى بيوت اذن الله ان ترفع و يذكر فيها اسمه يسبح له فيها
بالغو و الاصال
(9)
در خانه هايى خدا رخصت داده كه آن جا رفعت يابد و در آن ذكر نام خدا شود و صبح و
شام تسبيح و تنزيه ذات پاك او كنند.
مسجد جايگاهى است كه خداوند آن را رفيع گردانيده است ؛ تا به آن جايگاهى را كه
خداوند رفيع كرده است ، چه كسى مى تواند تضعيف كند و رفعت آن را چه كسى مى تواند
توصيف نمايد.
و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا(10)
و مساجد مخصوص و از آن خداست پس نبايد با خدا احدى را غير او پرستش كنيد.
در اين آيه شريفه خداوند خطرنشان مى سازد كه مسجد متعلق به خداست و مفهوم اين آيه
با رجوع به رواياتى كه در ادامه اين نوشتار مى آيد و در آن تصريح مى كند كه مساجد
خانه هاى خدا در روى زمين است بهتر فهميده مى شود.
بدين ترتيب صاحب اصلى مساجد خداوند است كه در آن جا ميزبان بندگان مومنى است كه
براى عبادت او به مسجد مى آيند و طبيعى است كه چنين خانه هايى بايد بزرگترين پايگاه
توحيد و يگانه پرستى در جامعه اسلامى باشند. پايگاههايى كه در آن هر روز تنيدن نوبت
به يگانگى خداوند و اصل توحيد به عنوان مبنايى ترين ركن دين اسلام شهادت داده مى
شود تا تذكارى باشد دائمى براى مومنين و بدين وسيله جامعه اسلامى همواره از پليدى
شرك مصون بماند.
و اقيموا وجوهكم عند كل مسجد و ادعوه مخلصين له الدين
(11)
و در هر مسجد و در هر عبادت روى به حضرت او آريد و او را از سر اخلاص بخوانيد.
در همه مساجد تنها يك جهت معروف و شناخته شده است و آن جهت قبله است ؛ يعنى سمتى كه
رو به سوى بيت الله ، خانه كعبه و حرم امن الهى دارد. و همه مومنين نيز در مسجد به
هنگام به جا آوردن اداب دينى و عبادى موظفند به همان سمت بايستند و وجوه خود را از
هر سمت و جهتى به آن سو بگردانند و خالصانه خداوند را بخوانند و بر بندگى خود در
برابر او تاكيد نمايند و اين يعنى اين كه جهت گيرى عمومى مومنين و مسلمين ، توحيدى
است و در مسجد؟ پايگاه توحيد جامعه است آن محسوس تر و بارزتر است . مومنين با اين
جهت گيرى مشترك و با انجام دادن يك رفتار مشترك بر اتحاد و يگانگى جامعه اسلامى و
امت مسلمان نيز صحه مى گذارند.
تصور اين كه هر روز صدها ميليون انسان مسلمان در سراسر جهان در مساجد جمع مى شوند و
همه به يك سو مى ايستند و يك عمل را انجام مى دهند بسى دشوار و در عين حال شكوهمند
است . در واقع مساجد علاوه بر اين كه پايگاه توحيدند، پايگاه نمايش روزانه مفهوم
امت واحده نيز هستند.
يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد
(12)
اى فرزندان آدم زينتهاى خود را به هنگام حضور در مسجد و در هر عبادت به خود بر
گيريد.
وقتى ميزبان خداست كه خود زيبا است و دوستدار زيبايى ، شايسته است كه ميهمانان نيز
در خانه خدا پاكيزه و آراسته حضور يابند و بدين طريق خانه و صاحبخانه را تكريم
نمايند.
روايات و احاديث متعدد درباره پوشيدن بهترين لباسها و استعمال عطر و حضور پاكيزه و
آراسته در مساجد وارد شده است كه در بخش بعيد به برخى از آنها اشاره خواهد شد.
انما يعمر مساجد الله من امن بالله و اليوم الاخر و اقام
الصلوة واتى الزكوة و لم يخش الا الله فعسى اولئك ان يكونوا من المهتدين
(13)
منحصرا آباد كردن و تعمير مساجد خدا به دست كسانى است ؟ به خدا و روز قيامت ايمان
آورده و نماز به پا دارند و زكات مال خود بدهند و از غير خدا نترسند. آنها اميدوار
باشند؟ از هدايت يافتگان هستند.
طبيعى است همان طور كه مومنين بايد پاكيزه و آراسته باشند، مساجد خداوند نيز بايد
پاكيزه و آباد و معمور باشد.
البته بايد توجه داشت ؟ آبادانى و ساختن مساجد به تصريح قرآن كريم منحصرا بايد توسط
صالحين و مومنين راستين كه فرمانبرداران واقعى خداوند هستند صورت گيرد تا انفاس پاك
آنان موجب رونق و آبادى معنوى مساجد نيز بشود و اثرى از ريا و تظاهر و شرك و نفاق
در آن باقى نماند. به همين منظور خداوند در آيه ديگرى مشركين و آن كه ايمان واقعى
ندارند را از تعمير و ساخت مساجد منع مى كند و اعمال آن ها را بيهوده و نابود توصيف
مى نمايد.
ما كان للمشركين اين يعمروا مساجد الله شاهدين على انفسهم
بالكفر اولئك حبطت اعمالهم و فى النارهم خالدون
(14)
مشركان را نرسد كه مساجد خدا را تعمير كنند در صورتى كه به كفر خود شهادت مى دهند.
خدا اعمالشان را نابود خواهد گردانيد و در آتش دوزخ آنها جاويد معذب خواهند بود.
و من اظلم ممن منع مساجد الله يذكر فيها اسمه و سعى فى خرابها
اولئك ما كان لهم اين يدخلوها الا خائفين لهم فى الدنيا خزى و لهم فى الاخره عذاب
عظيم
(15)
و كيست ستمكارتر از آن كه مردم را از ذكر نام خدا در مساجد، منع كند و در خرابى آن
اهتمام و كوشش نمايد، چنين گروهى در مساجد مسلمين در نيايند جز آن كه بر خود ترسان
باشند، اين گروه را در دنيا ذلت و خوارى نصيب است و در آخرت عذابى بسيار سخت .
اين آيه در حكم انذارى دائمى براى همگان است كه مبادا با منع مردم از مساجد و تخريب
خانه هاى خدا در رديف ستمكارترين و خوارترين مردم قرار گيرند. به عبارت ديگر اين
آيه به مانند حفاظى دائمى در طول تاريخ اسلام بوده است .و باعث مصونيت مساجد از
تعدى افراد مختلف شده است .
گر چه كسانى كه ايمانى نداشته و يا كافر بوده اند از اين مساله مستثنى بوده اند و
به عذاب عملكرد خود گرفتار شده و خواهند شد.
و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بيع و صلات
و مساجد يذكر فيها اسم الله كثيرا(16)
اگر خدا رخصت جنگ ندهد و دفع شر بعضى از مردم را به بعض ديگر نكند همانا صومعه ها
و ديوسيرتها و مساجدى كه در آن نماز و ذكر خدا بسيار مى شود همه خراب و ويران مى
شد.
در اين آيه شريفه يكى از فلسفه هاى تشريع جهاد در راه خدا كه همانا حفاظت مساجد از
ويرانى و پايدارى ذكر و تسبيح خداوند در جامعه است بيان مى شود. و مسلمين بدين طريق
موظف مى شوند كه در راه خدا با ستمكارترين مردم كه به تخريب مساجد و مقابله با
مظاهر دين مى پردازند جهاد كنند و اين گونه دين خدا را يارى كند كه يقينا يارى
خواهند شد.
و الذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المومنين و
ارصاد لمن حارب الله و رسوله من قبل و ليحلفن ان اردنا الا الحسنى و الله يشهد انهم
لكاذبون لا تقم فيه ابدا(17)
آن مردم منافقى كه مسجدى براى زيان اسلام بر پا كردند و مقصودشان كفر و عناد و
تفرقه كلمه بين مسلمين و مساعدت با دشمنان ديرينه خدا و رسول بود و با اين همه
قسمهاى موحد ياد مى كنند كه در بناى اين مسجد ما جز قصد خير و توسعه اسلام نداريم
خدا گواهى مى دهد كه محققا دروغ مى گويند و تو اى رسول ما هرگز در مسجد آنها قدم
مگذار.
اين آيه درباره مسجد ضرار نازل شده است و مهترين نكته اى كه از اين آيه استفاده مى
شود اين است كه اساسا مسجد داراى تقدس ذاتى نيست بلكه تقدس : در صورتى است -
پايگاه توحيد و در خدمت اهداف دين محل ذكر و ياد خدا و عبادت بندگان مؤ من خدا
باشد. و گرنه اگر به جاى اينها در خدمت تفرقه و نفاق باشد و براى تضعيف جامعه
اسلامى و رخنه در صفوف امت مسلمان تاسيس شده باشد نه تنها تقدسى ندارد بلكه همچون
بتكده بايد نابود شود و از بين برود. همان طور كه پيامبر اكرم (ص ) چنين كرد و مسجد
ضرار را به آتش كشيد.
اما درباره مسجد ضرار و ماجراى تاريخى آن با توجه به اين كه در اين نوشتار درباره
اين مسجد چيزى نيامده است ، لازم است در اين جا به صورت خلاصه اشاره اى به اين
واقعه تاريخى بنماييم .(18)
جمعى از منافقين مدينه در فاصله اى دورتر از مسجد پيامبر اقدام به ساختن مسجدى
كردند كه هدف اصلى آنها به تصريح قرآن كريم ، ايجاد تفرقه و جلوگيرى از حضور مسلمين
در صفوف نماز جماعت مسجد النبى بود. اين جمع پس از ساخته شدن مسجد به نزد پيامبر
اكرم (ص ) آمدند و از ايشان خواستند كه براى افتتاح مسجد در آن نماز بگزارد و هدف
آنها اين بود كه با اين اقدام به عملكرد خود مشروعيت داده باشند و اعتبار لازم را
در نزد مسلمين از اين رهگذر به دست آورند.اما پيامبر اكرم (ص ) كه آماده سفر براى
غزوه بلوك بودند اين كار را به پس از بازگشت از اين غزوه موكول فرمودند.در سفر
بازگشت نيز اين آيات بر پيامبر نازل شد و خداوند بدين وسيله پيامبر و مسلمين را از
نيت منافقين آگاه نمود. پيامبر نيز دو نفر از اصحاب خود را فرستادند تا مسجد را
تخريب نموده و به آتش كشيدند و اين روايات تاريخى عبرتى شد براى مسلمين كه به هر
كارى كه با ظاهر دينى انجام مى شود اطمينان نكنند و مراقب نفوذ منافقين در صفوف خود
باشند.
لمسجد اسس على التقوى من اول من اول يوم احق ان تقوم فيه ،
فيه رجال يحبون ان يتطهر وا و الله يجب المطهرين
(19)
همان مسجد كه بنيانش از اول بر پايه محكم بنا گرديده سزاوارتر است بر اين كه در آن
اقامه نماز كنى كه در آن مسجد مردان پاكى كه مشتاق تهذيب نفوس خودند در آيند و خدا
مردان پاك مهذب را دوست مى دارد.
اين آيه شريفه نيز كه به ضرورت اساس تقوا براى مساجد تاكيد دارد به نظر اكثر مفسرين
درباره مسجد قبا نازل شده است كه پيامبر اكرم (ص ) در نخستين روزهاى ورود به مدينه
آن را تاسيس نمودند؛ البته برخى نيز معتقدند كه اين آيه درباره مسجد النبى است كه
هر يك صحيح باشد در اساس تقواى آنها تفاوتى نمى كند.
به اين ترتيب با بررسى آياتى چند از قرآن مجيد به عظمت جايگاه مسجد در كلام وحى پى
برديم . و اكنون جايگاه اين نهاد مقدس را در احاديث و روايات مورد بررسى قرار مى
دهيم .
مسجد در احاديث و روايات
در جوامع روايى شيعه و سنى به حدى حديث و روايات در عظمت جايگاه مسجد و همچنين
فضيلت نماز و عبادت در مساجد و تكريم اهل مسجد وارد شده است كه بايستى دست به گزينش
زد و اخبارى را بيان نمود تا به صورت اجمال نسبت به جايگاه مسجد در سنت آگاهى پيدا
كرد.
بايد توجه داشت كه اين سخنان و احاديث از زبان كسانى نقل مى شود كه مسلمين در طول
تاريخ به نام سنت همه تلاش خود را در تاسى به رهنمودهاى آنها نموده اند و همواره به
عنوان پيشوايان خود به آنها اقتدا كرده اند، بنابراين كاملا طبيعى است كه اين تكريم
و تعظيم بازتاب گسترده اى در ميان مسلمين داشته و آنها را به توجه همه جانبه و حضور
پيوسته در مساجد در طول تاريخ واداشته است .
در اين بخش بيشتر به نقل احاديث و روايات اكتفا شده و كمتر توضيح و تفسير داده شده
چرا كه احاديث خود گوياترين و رساترين بيان را دارا مى باشند.
اميرالمؤ منين على (ع ) فرمود: دنيا مسجد محبان خداست و نماز
گاه فرشتگان او(20)
در تكريم و احترام خاصى كه پيامبر اكرم (ص ) براى مسجد قائل بوده اند چنين نقل شده
است كه : رسم رسول خدا (ص ) بود كه هر گاه از سفرى بر مى گشت ابتدا به مسجد مى رفت
و دو ركعت نماز مى خواند. سپس در آن جا مى نشست و مردم به ديدنش
(21)
مى آمدند.
جناب شيخ صدوق در كتاب شريف من لا يحضره الفيه چنين
روايت مى كند: كه در تورات ثبت و مقرر گرديده ، به راستى خانه هاى من در روى زمين
همان مساجد است ، هلا فرخنده باد آن بنده اى كه در سراى خويش وضو سازد و مرا در
خانه ام زيارت كند. البته كه گرامى داشت ميهمان بر صاحبخانه لازم و فرض است . حالا
آنان را كه در تاريكيهاى شب گام برداشتن به سوى مساجد را پيشه ساخته اند. بشارت ده
كه در روز رستاخيز با نورى درخشان وارد محشر خواهند شد.
پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: خدواند تبارك و تعالى فرموده است : كه همانا مساجد
خانه هاى من در زمين است . مى درخشند براى اهل آسمان همان طور كه ستارگان براى اهل
زمين مى درخشند.(22)
و نيز فرمود: در دنيا همچون ميهمانان باشيد و مساجد را خانه هاى خود گيريد.(23)اميرالمومنين
على (ع ) مى فرمايد: نشستن در مسجد در نزد من بهتر است از نشستن در بهشت ، چرا كه
در نشستن در بهشت خشنودى من است و در نشستن در مسجد رضايت پروردگارم .(24)
در بحار روايت شده است كه ابو بصير گفت : از امام صادق (ع ) از علت تعظيم مساجد
پرسيدم ، پس فرمود: همانا امر به تعظيم مساجد براى اين است كه مساجد خانه هاى خدا
در زمين است .(25)
و نيز امام على چ ) مى فرمايد: هر كس مسجدى را بزرگداشت و احترام كرد در روز قيامت
پروردگار را خندان و شادان ملاقات مى كند نامه عملش به دست راستش داده مى شود.(26)
در باب تحيت و احترام مسجد به هنگام ورود احكام و روايات فراوانى وارد شده است كه
در برخى از آنها از حق مسجد بر مومنين سخن به ميان آمده است كه از آن جمله پيامبر
اكرم (ص ) مى فرمايد: حق مساجد را بدهيد كه آن دو ركعت نماز است قبل از اين كه
بنشينيد و يا هنگامى كه يكى از شما وارد مسجد مى شود ننشيند تا اين كه دو ركعت نماز
به جا آورد.(27)
درباره فضائل اهل مسجد و ثوابى كه نصيب آنها مى شود نيز احاديث فراوانى وجود دارد.
امام صادق (ع ) فرمود: هر كس پياده به سوى مسجدها گام بردارد، يا رو به مسجد رود،
پاهاى خود را بر هيچ تر و خشكى نگذارد، مگر اين كه براى او تسبيح خداوند گويند تا
طبقه هفتم زمين .(28)
اميرالمومنين (ع ) مى فرمود: هر كس پيوسته يا در وقت هر نماز به طرف مساجد روان
باشد يكى از اين هشت چيز را بهره خواهد برد: بردارى كه در راه خدا مورد استفاده او
باشد. يا طرفه دانشى كه از زبده هاى علم باشد، يا نشانه محكمى كه در راه حق او را
استوار سازد، يا رحمتى از طرف خدا كه در انتظار او بوده ، يا كلمه و سخنى كه او را
از بدى باز دارد، يا شنيدن جمله اى كه او را به راه خير و نجات راهنمايى كند، يا
گناهى را از ترس خدا ترك نمايد، و يا آن كه از سر شوم و حيا گناهى را ترك كند.(29)
رسول خدا (ص ) فرمود: هفت فرد را خداوند در سايه خود قرار مى دهد روزى كه هيچ سايه
اى جز سايه او نيست . امام عادل و جوانى كه در عبادت خدا رشد كند و بزرگ شود و مردى
كه قلبش وابسته به مسجد است هنگامى كه از آن خارج مى شود تا اين كه بدان باز
گردد...(30)
امير المومنين على (ع ) فرمود: براى همسايه مسجد نمازى نيست مگر در مسجد، جز آن كه
براى او عذر و علتى باشد، پس گفتند يا امير المومنين همسايه مسجد كيست ؟ فرمود: هر
كس كه صداى منادى را بشنود.(31)
و نيز رسول خدا (ص ) فرمود: هر گاه مردى را ديديد كه عادت به حضور در مساجد دارد
براى او به ايمان شهادت دهيد.(32)
و درباره آبادانى و ساختن و نيز پاكيزه كردن مساجد نيز رواياتى موجود است كه از آن
جمله :
امام باقر (ع ) فرمود: هر كه مسجدى بسازد اگر چه به اندازه لانه باشد،(33)خداوند
عز و جل برايش در بهشت خانه اى مى سازد.(34)
پيامبر گرامى اسلام (ص ) مى فرمايند: هر بنايى وبال صاحبش ، در روز قيامت خواهد بود
جز مسجد
و نيز فرمود: هر كه در مسجدى از مساجد خداوند متعال چراغى افروزد، تا وقتى روشنايى
آن چراغ در آن مسجد باقيست ، فرشتگان و حاملان عرش الهى براى او طلب آمرزش كنند.
و در باب پاكيزگى مسجد فرمود: هر كس روز پنجشنبه و شب جمعه مسجد را برود و به
اندازه سرمه اى كه در چشم كنند از زباله آن جا بيرون برد خداوند تعالى او را
بيامرزد.(35)و
مساجدتان را از ناپاكى و آلودگى حفظ كنيد.(36)
و از امام صادق (ع ) نقل شده است كه : سه چيز به خداوند متعال شكايت مى كنند: مسجد
خرابى كه اهل (و همسايگانش ) در آن نماز به پا نمى دارند، و عالمى كه در ميان جهال
است و قرآنى كه (در گوشه اى قرار داد) غبار بر آن نشسته است و آن را نمى خوانند.(37)
اينها تنها گوشه اى از رواياتى است كه در منابع روايى مذاهب اسلامى درباره فضيلت و
عظمت جايگاه مسجد آمده است و اكنون با مشاهده اين جايگاه مى توان درك كرد كه چرا
مساجد اين نهادهاى مقدس جامعه اسلامى ، در طول قرنهاى متمادى همچنان اعتبار و ارزش
خود را در ميان مسلمين حفظ كرده است و چون نمادى استوار براى تمدن اسلامى دوشادوش
تاريخ اين تمدن حركت كرده و به زمان ما رسيده است و يقينا پس از اين نيز چنين خواهد
بود.
مسجد نخستين نهاد اجتماعى دولت شهر
مدينه
پيامبر اكرم (ص ) پس از هجرت و ورود به شهر مدينه در نخستين گام در راستاى تحقق
حاكميت خويش اقدام به تاسيس يك نهاد اجتماعى دينى نمود كه مسجد نام داشت .گر چه
نهاد نماز جمعه پيش از ساختن مسجد النبى پايه گذارى شد، اما اگر مبنا را ورود به
حدود مدينه قرار دهيم باز هم ساخت مسجد قبا بر نماز جمعه مقدم است . با توجه به
چنين تقدمى كه مسجد در نظام نوين مدينه دارا است جاى اين پرسش وجود دارد كه چرا
مسجد نخستين نهاد اين نظام بود؟
در پاسخ به اين سوال بايد مباحثى چند را طرح كرد تا به اهميت و ضرورت تقدم تاسيس
مسجد بر هر نهاد ديگرى پى برد.
با سپرى شدن دوران دعوت در مكه و وقوع هجرت به مدينه فراز جديدى از رسالت پيامبر
اكرم (ص ) آغاز مى شود كه در آن جهت گيرى اصلى ، بنيانگذارى يك نظام حاكميت مبتنى
بر تعاليم اسلام است .اين جهت گيرى كه اولين نشانه هاى بارز آن را در جريان بيت
عقبه ثانيه
(38)و مفاد اين بيعت مى توان يافت ، حاكى از آغاز حركتى بى سابقه در محيط
جزيره العرب يعنى ايجاد دولت و حكومت متمركز بود.
همانطور كه قبلا نيز اشاره شد نواحى مركزى جزيره العرب دچار عقب افتادگى تمدنى
بسيار شديدى بود كه آن نيز از مدنيت گريزى و بلكه مدنيت ستيزى اعراب ناشى مى شد. در
چنين محيطى در طول تاريخ پيش از اسلام اثرى از تشكيل يك حكومت و دولت مركزى كه
اعراب از آن تمكين كنند مشاهده نمى شود. و جامعه شكسته عربى تنها شاهد نظام از هم
گسيخته و غير متمركز قبيلگى در اين نواحى است . با اين وصف تجربه دولت مدينه نخستين
تجربه در نوع خود در مركز جزيرة العرب محسوب مى شود.
درباره اين كه چطور مردم يثرب آماده پذيرش چنين حاكمتى شدند و چه عواملى آنها را به
اين سو سوق داد كه حاكميت پيامبر و بلكه پيش از پيامبر، ايجاد يك نظام سلطنتى در
محيط يثرب را بپذيرند و از آن استقبال كنند، تحليلهاى فراوانى وجود دارد كه بحث
درباره آنها در اين مجال نمى گنجد.
آن چه كه مهم است اين است كه تشكيل دولت نيازمند ابزارها و نهادها و سازماندهى
اجتماعى است كه در درون آنها روابط اجتماعى مردم و سامانه اقتصادى و سياسى جامعه
تبيين و در قالب اين سامانه احكام دين يا شريعت اسلامى جارى شود، حال كه چنين نظامى
بى سابق است پيامبر بايد از چه الگويى پيروى كند، آيا از نظامهاى حكومتى
امپراطوريهاى روم و ايران تبعيت كند، يا اين كه نه در فاصله اى نزديكتر به تقليد از
نظام پادشاهى نجاشى عادل بپردازد؟ اما پيامبر پاسخ منفى به اين سوال را خود در
اعتراض به يكى از اصحاب كه از ايشان خواسته بود كمى وضعيت زندگى خود را بهتر كنند
داده بودند آن جا كه فرمودند: آيا پنداشته اى كه اين امارت و سلطنت است و نمى دانى
آن چه من دارم نبوت است ؟
بدين ترتيب امكان تقليد از آنها منتفى بود گر چه باب اقتباس و استفاده از تجارب
مفيد آنان هرگز بسته تلقى نمى شد. بنابراين پيامبر بايد الگوى جديدى از حاكميت و
روابط حكومت شونده و حكومت كننده را ارائه مى كرد، كه اين الگو هم با شرايط خاص
اعراب جزيرة العرب تناسب داشت و هم با جهان شمولى دعوت پيامبر اسلام و جهت گيرى
جهانى اين دين آسمانى .
اين الگو كه پيامبر با تكيه بر وحى آن را ارائه نمود بر دو روى كرد و نگرش خاص
اسلام به حيات اجتماعى نشات گرفته از تفسير عمومى انبياء الهى و اديان توحيدى از
اين حيات است . نگرشى كه حيات اجتماعى را نه تنها منفك از حيات فردى نمى داند، بلكه
كمال و سعادت فرد را در گرو سعادت و سلامت جامعه تعريف مى كند. در اين نگرش افراد
جامعه به همان اندازه كه در قبال سر نوشت و سعادت خود موجبند، درباره سرنوشت كلى
جامعه نيز مسووليت دارند. با اين روى كرد ديگر تحصيل صرف كمال فردى نه تنها مطلوب
نيست بلكه تلاشهاى رياضت گرايانه در اين مسير نيز مطرود و مذموم است . كمال انسان
داراى دو بعد فردى و اجتماعى است و هر يك بدون ديگرى ناقص و يا اساسا نا ممكن خواهد
بود.بلكه كمال و تحقق آن ، در بستر حيات فعال اجتماعى و گذر از درون مناسبات همه
جانبه اجتماعى ممكن مى شود.
بدين ترتيب : تفسير كمال بشرى بر بنياد ضرورت تكاپوى فعال اجتماعى ، طبعا وجوب تلاش
براى تاسيس نظام مطلوب اجتماعى را به عنوان بستر، زمينه و شالوده كمال فردى به
دنبال مى آورد. به همين دليل ، رسول خدا (ص ) از همان آغاز دوره مدنى ، دوره اى كه
به عكس عصر مكى سرزمين ، قدرت ، امت و قانون در آن مجتمع و مهيا بود، در قالب وحى و
رسالت الهى به تاسيس نظام اسلامى پرداخت و در طول حبات خود در اين دوره همه تلاشها
را بر آن محور متمركز ساخت .(39)
با عنايت به اين مبانى و شالوده هاى نظرى نسبت به وجود انسان و غايت حيات فردى و
اجتماعى او در آيين اسلام ، مى توان اين نتيجه را گرفت كه تمامى سامانه ها و
نهادهايى كه در نظام حاكميت مدينه به كار گرفته مى شد بايد مناسبت تام با اين مبانى
مى داشت و نهادها بايد تامين كننده اين نگرش خاص از حضور فعال مومنين در بستر جامعه
در راستاى كمال مى بود.
اما رويكرد ديگر عبارت از نوع نگرش خاص پيامبر و اسلام به شيوه حاكميت و نوع تعادل
ميان حاكم و مردم و در يك كلام نقش مردم در حاكميت بود.
مردمى كه در عرصه حيات اجتماعى آن چنان كه اشاره شد مسوول و حاضر بودند، به طريق
اولى در بحث حاكميت نيز نقش ايفا مى كردند. حكومت اسلامى مدينه متفاوت از
حكومتهاى رايج آن روز شرق و غرب جهان بود. روابط در اين حكومت دو طرفه بود و نه يك
طرفه و طرفين در برابر هم مسووليت داشتند، نه اين كه يك طرف حق محض باشد و طرف ديگر
تكليف محض آن چنان كه در دستگاه حاكمه امپراطوريهاى كسرى و قيصر رايج بود.
درست است كه بنياد فلسفه سياسى و اساس حاكميت پيامبر را جايگاه نبوى او تشكيل مى
داد و مشروعيت او در نخستين شالوده و اصلى ترين آن بر حق حاكميت الهى استوار بود،
اما به گمان ما خساست كه شباهت صورى اين فلسفه سياسى يا تئوكراسيهاى شناخته شده در
تاريخ فلسفه سياسى را به معنى همسويى و هم معنايى آنها بدانيم .(40)
تفاوت اصلى در اين زمينه را بايد در سه حوزه اصلى جستجو كرد كه عبارتند از پذيرش
اعمال حاكميت از سوى مردم و ويژگيهاى حاكم روش اعمال حاكميت .
1- در باب پذيرش اعمال حاكميت از سوى مردم بايد متذكر شد كه گر چه همانطور كه اشاره
شد حق حاكميت پيامبر يك حق الهى و ناشى از جايگاه نبوى وى مى باشد؛ اما به فعليت در
آمدن اين حق حاكميت تنها با پذيرش مردم ميسر است به عبارت ديگر؛ اصل بيعت ارادى آن
هم بر بنياد ميثاق روشن و محتواى قرآن آشكار از پيوند دو سويه روابط حاكميت و ملت
در حكومت مدينه خبر مى دهد.(41)
بنابراين بايد اذعان كرد كه پايه مشروعيت اعمال حاكميت پيامبر، راى و پذيرش مردم
بود. در اين جا براى اين كه از بحث اصلى خود دور نشويم به همين مقدار بسنده مى كنيم
و تنها اشاره مى نماييم كه در سيره نبوى نيز اين مقوله آشكار است .در مكه كه خواست
مردم در جهت تحقق اين حاكميت نيست اثرى از تلاش پيامبر براى تحقق حكومت اسلامى
مشاهده نمى شود و حتى رنگ و بوى آيات مكى نيز بيشتر رنگ بوى عقيدتى ، اخلاقى و
تبليغى است . اما به عكس در مدينه از همان نخستين روزها و حتى پيش از هجرت در روش
پيامبر نوعى جهت گيرى حكومتى مشاهده مى شود و آيات مدنى نيز بيشتر جنبه حقوقى ،
تكليفى و اجتماعى يافته اند. چرا كه اهل مدينه براى پذيرش حاكميت پيامبر اعلام
آمادگى كرده بودند.
2- پيامبر به عنوان حاكم در مدينه به حكومت رويكردى در جهت اعمال حاكميت شخصى خود
ندارد. پيامبر در مدينه شالوده قدرت ، حكومت و اعمال حاكميت را ناشى از خداوند مى
داند. ولى نه به عنوان عطيه اى براى اعمال اراده شخصى خود.چنان كه پيامبر در سيره
سياسى خود نشان مى دهد، اين حكومت براى اعمال و تحقق حقوق معين الهى در جامعه و
ميان امت است نه حقى خاص براى خود او در راستاى خواسته هاى شخصى وى . به عبارت ديگر
حاكميت الهى پيامبر براى تحقق قانون الهى است ؛ قانونى كه مردم آن را به عنوان
ميثاق ملت و دولت با اراده خود پذيرفته اند.(42)
با اين اوصاف شايد بهتر باشد از لفظ حاكم استفاده نكنيم چرا كه پيامبر حكمرانى نمى
كرد بلكه احكام الهى را در جامعه پياده مى كرد بلكه از واژه ديگرى استفاده نماييم و
آن واژه امام است .پيامبر جامعه را امامت مى كرد و اين نوع از حاكميت با قانون يا
زور و در جهت حفظ نظم و آرامش جامعه نبود، بلكه پيشوايى مردم بود با محبت و عشق در
جهت هدايت و نيل به سعادت رابطه پيامبر به عنوان امام با مردم به عنوان امت در
بررسى سيره آن حضرت در مدينه گواهى است بر صدق سخن ما.
پيامبر در رفتار و سلوك سياسى خود نه براى خود و خانواده اش امتيازى قائل بود و
نه ميان خود و مردم تفاوتى قائل مى شد. در اجراى همه احكام خود پيشقدم بود و
دستورات را ابتدا از خود آغاز مى كرد تا در عين حال نمونه و اسوه عملى جامعه نيز
باشد. با مردم نشست و برخاست مى كرد و هرگز خود را جدا از آنها نمى ديد و در يك
كلام مانند بندگان مى نشست و مانند بندگان غذا مى خورد و مانند بندگان زندگى مى كرد
و تا از اين جهان رحلت فرمود چنين بود.
3- روش اعمال حاكميت پيامبر نيز روشى كاملا متفاوت و جديد در جهان آن روز بود. در
اين روش نقش مردم تنها به تشكيل حكومت و مشروعيت بخشيدن به اعمال حاكميت محدود نمى
شد.بلكه اين نقش با تشكيل حكومت تازه آغاز مى گرديد و هر لحظه جدى تر مى گشت .
پيامبر بزرگوار اسلام (ص ) با تاسيس نهادهاى متعدد روز به روز در جهت تقويت اين نقش
بر آمد و انجام وظايف اجتماعى و سياسى براى مردم را نه فقط يك حق شهروندى بلكه يك
تكليف الهى مى شمرد. به طورى كه سرباز زنندگان از اين مسووليت مورد مواخذه قرار مى
گرفتند. نهادهايى مانند مسجد كه در ادامه بيشتر درباره آن توضيح داده خواهد شد و
زكات و جهاد و نماز جمعه و مهمتر از همه امر به معروف و نهى از منكر از اين جمله
اند. امر به معروف و نهى از منكر كه با پشتوانه يك حق براى مومنين واجب شده بود،
عاليترين سطح مشاركت اجتماعى در جهت نظارت عمومى و همه جانبه مردم در همه سطوح و
اركان جامعه از صدر تا ذيل را موجب شده بود و آن حق ، مساله ولايت مومنين بر مومنين
بود.
بدين ترتيب مشاهده مى شود كه روش اعمال حاكميت پيامبر نيز كه دقيقا مبتنى بر حضور و
مسووليت مداوم مردم بود، روشى كاملا متفاوت و بلكه متضاد با الگوهاى رايج در آن روز
يا امروز جهان بوده و هست .
اكنون كه تا حدودى با دو نوع نگرش خاص به حيات اجتماعى و رابطه مردم و حاكميت در
الگوى حاكميت پيامبر در مدينه آشنا شديم مناسب است بار ديگر به سوالى كه در آغاز
اين بخش مطرح نموديم باز گرديم و به آن پاسخ دهيم و آن اين كه ، چرا مسجد نخستين
نهاد نظام حكومتى پيامبر در مدينه بود؟
در پاسخ به اين سوال بايد اذعان نمود كه چنان رويكردى به حيات اجتماعى و رابطه مردم
و حاكميت مستلزم اين است كه نهادهاى اين نظام نيز در تناسب با اين رويكردها باشند.
پيامبر اسلام (ص ) در نخستين گام براى تثبيت حاكميت خود نياز به يك مقر حاكميت و
پايگاه فرماندهى دارد. پايگاهى كه مردم آن جا را به عنوان مركز روحى ، فكرى و سياسى
خود بشناسند.با توجه به نگرشهاى مزبور آن مركز نمى توانست كاخ و قصر و داراالاماره
باشد. آن مركز نمى توانست ايوان مدائن يا شهر ممنوعه و يا تخت جمشيد باشد، آن مركز
حتى نمى توانست مجلس سنا كه در ظاهر رنگى از مشاركت مردمى ؛ مردمى كه نه مشاركت
اعيان و اشراف را داشته ، باشد. بلكه اين مركز بايد پايگاهى مى بود كه در آن حاكم و
حكومت شونده يك جا حاضر باشند و هر روز يكديگر را ملاقات نمايند. حاكم در همان جا
حكم كند و حكومت شونده همان جا اعتراض و استيضاح كند.حاكم و حكومت شونده همان جا با
هم مشورت نمايند و با توجه به جهت گيرى الهى اين حكومت عبادات اجتماعى به امامت
پيشواى جامعه نيز بايد در همين مكان صورت گيرد.ابلاغ و تعليم احكام الهى نيز در
همين مكان به عنوان مقر حاكميت دينى بايد انجام شود و...
با توجه به اين كاركردهاى متعدد اساسا كدام نهاد بهتر و مناسبتر از مسجد را مى توان
نام برد. مسجد در عين اين كه معبد و جايگاه عبادت مسلمين بود همه كاركردهاى سياسى ،
اجتماعى ، اقتصادى ، حقوقى ، تبليغى ، ارتباطى و...را داشت .
به عبارت ديگر مسجد النبى از همان بدو تاءسيس نه تنها به عنوان جايگاه اصلى اجتماع
مسلمانان براى اداى فرائض دينى مورد استفاده بود، بلكه نخستين كانون فعاليتهاى علمى
، سياسى و اجتماعى نهضت جهانى اسلام نيز به شمار مى رفت . در واقع پايه هاى اساسى
حكومت اسلامى در زمان رسول خدا (ص ) در اين مسجد بنيانگذارى شد و اصول و مبانى دين
مبين اسلام از اين پايگاه مقدس به مردم جهان عرضه شد.
به عبارت ديگر مسجد الرسول (ص ) براى جامعه اسلامى نوپا در حكم مسجد جامعى بود كه
ضمن آن كه در آن نمازهاى جماعت و ديگر آداب دينى برگزار مى شد پيامبر و اصحابش در
آن گرد هم مى آمدند.هركه مى خواست پيامبر را در آنجا ملاقات مى كرد و پيامبر هر آن
چه كه مى خواست به شخصه يا به وسيله يكى از صحابه به امتش ابلاغ مى نمود و بدين
ترتيب مسجد النبى مركز روحى ، فكرى و سياسى امت و رمز وحدت آنان بود.(43)
با اين وصف مسجد النبى باعث ايجاد عنصر مادى ، امت اسلامى و مكانى براى تجمع و
ديدار مسلمانان شد. و لذا مكملى براى عنصر قانونى و شرعى تشكيل امت گرديد.(44)
اكنون مى توان ادعا كرد كه ضرورى ترين نهاد در جامعه مدينه مسجد بود كه پيامبر به
درستى آن را به عنوان نخستين نهاد در جامعه مدينه تاءسيس نمود و بدين ترتيب با
تشكيل حكومت اسلامى ، پيامبر ادبيات سياسى جديدى را پايه گذارى كرد؛ ادبيات سياسى
كه در آن حكومت كننده امام و حكومت شونده امت مقر حاكميت مسجد بود.
مسجد نماد اسلامى شدن شهرها در فتوحات
اكنون كه دريافتيم كه مسجد نخستين نهاد شهر مدينه بود لازم است به اين نكته نيز
اشاره نماييم كه اين نقش براى مسجد در تمامى دوران فتوحات حفظ شد و فاتحان مسلمان
همواره به اين سنت پيامبر تاسى مى نمودند. هر كجا شهرى بنا مى كردند اولين بناى آن
كه نماد اسلامى بودن شهر محسوب مى شد ساختن يك مسجد بود، آنهم در ميانه شهر. آن
چنان كه در بصره و كوفه چنين شد. مسلمين پس از پيروزى بر سپاه ايران در قادسيه ،
بصره و كوفه را از اين جهت كه براى اقامت سپاهيان اردوگاه مناسبى بود ساختند. در
زمان خلافت عمر به سال 16هجرى عتبة بن غزوان ، بنيان بصره را آغاز كرد و كوفه نيز
به دست سعد بن وقاص بنياد گرفت ، بصره در آغاز كار به يك دهكده بيشتر شباهت داست .
نخست در آن جا مسجدى ساختند و پهلوى مسجد دارالاماره به وجود آمد و در اطراف آن هر
ناحيه به قبيله اى اختصاص يافت كه در آن مسجد و...وجود داشت .(45)
درباره كوفه نيز كه در سال 17هجرى ساخته شد ابوالهياج بن مالك اسدى نقشه خيابانها و
كوچه ها را كشيد و مسجد جامع را پى افكند و جلو آن را سايبانى بر ستونهاى سنگى ساخت
، مسجد را وسط شهر قرار دادند و كوچه ها از آن آغاز مى شد.(46)
در زمان منصور عباسى سپاهى براى فتح مناطق سند گسيل شد كه فرمانده آن سپاه هشام بن
عمر و تغلبى بود. وى كشتى ها ساخت و آنها را به رودخانه سند انداخت و تا قندهار پيش
رفت و آن را فتح كرد و اسير گرفت و بد
بتخانه را ويران ساخت و به جاى آن مسجدى بنا نهاد.(47)
به نظر مى رسد كه در سيره پيامبر علاوه بر آن چه درباره مسجد النبى در مدينه اشاره
شد تاكيدات ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد و پيامبر خود نيز در سرزمينهايى كه در
طول حيات ايشان به جامعه اسلامى ملحق مى گشت چنين عمل مى فرمود و از اين رو مسلمين
با الهام گرفتن از اين سنت مؤ كد نسبت به تاءسيس مسجد در جريان فتوحات اهتمام
ورزيدند.به عنوان نمونه در طبقات ابن سعد آمده است كه پس از اين كه در عام الوفود،
نمايندگان بنى حنيفه براى پذيرش اسلام از يمامه به مدينه آمده بودند به هنگام
بازگشت پيامبر (ص ) ظرف آبى به آنها داد كه در آن مقدارى از آب باقى مانده از وضوى
آن حضرت قرار داشت و فرمود: چون به سرزمين خود رسيديد معابد خود را ويران سازيد و
به جاى آنها از اين آب بپاشيد و همان جا مسجد بسازيد و چنان كردند.
در توضيح علت اين امر به نظر مى رسد علاوه بر آن مطالبى كه در بخش قبلى پيرامون
ضرورت تاءسيس مسجد به عنوان اولين نهاد در مدينه بدان ها اشاره شد و در اين زمينه
نيز صدق مى كند، يك نكته بسيار اساسى ديگر نيز درباره شهرهاى فتوحات وجود داشته است
و آن اين كه مسجد نشانى از روح اسلامى بود و تسلط معنوى مسجد بر شهر باعث تذكر دائم
ارزشهاى اسلامى و غلبه معنويت بر روابط اجتماعى مردم شهر مى گشت وقتى مساجد در وسط
شهر ساخته و همه خيابانهاى اصلى شهر به آن ختم مى گرديد، طبيعى است كه مردم به صورت
روزمره با آن نماد اسلاميت شهرشان ارتباط برقرار مى كردند و اين باعث مى شد كه روح
ارزشهاى اسلامى در جامعه زنده بماند و حال آن كه اگر به مساجد توجه نمى شد و يا
مركزيت خود را در شهرها از دست مى داد و به حاشيه رانده مى شد چنان كه در دوره هاى
بعد اين اتفاق افتاد از تسلط معنويت بر شهرها خبرى نبود، بدين ترتيب مساجد همواره
نماد اسلاميت و حافظ روح اسلامى يك شهر در سراسر جهان اسلام به شمار مى رفت .
چگونگى تاءسيس مسجد در مدينه
پس از وقوف به موقعيت مسجد، پرداختن به چگونگى تاءسيس مسجد در مدينه با رويكردى
تاريخى خالى از لطف نيست .لذا در اين بخش به صورت مختصر به ساخت مسجد قبا و نيز
مراحل مختلف تاءسيس مسجد در مدينه اشاره شده است و از نحوه ورود پيامبر به مدينه و
تعيين زمين مسجد و مشاركت عمومى پيامبر و مردم در ساخت مسجد و نيز طرح بناى مسجد كه
در مناسبت كامل با روح اسلام بود، سخن به ميان آمده است .
بديهى است كه تفصيل اين مراحل را بايد در كتب معتبر تاريخى جستجو كرد و در اين جا
به تناسب اين نوشتار صرفا به اشاراتى اكتفا شده است .
مسجد قبا
لمسجد اسس على القوى من اول يوم احق ان تقوم فيه فيه رجال
يحبون ان يتطهروا والله يحب المطهرين .
(48)
همان مسجد كه بنيانش از اول بر پايه تقوا محكم بنا گرديده سزاوارتر است بر آن كه در
آن اقامه نماز كنى كه در آن مسجد مردان پاكى كه مشتاق تهذيب نفوس خودند در آيند و
خدا، مردان پاك مهذب را دوست مى دارد.
اين آيه به نظر اكثر مفسرين درباره مسجد قبا يعنى همان مسجدى كه پيامبر اكرم پس از
هجرت در نخستين روزهاى ورود به حوالى مدينه آن را ساخت نازل شده است . مسجدى كه
اساس آن بر تقوا گذاشته شده و در آن مردانى حضور مى يابند كه خالصانه در صدد بندگى
و تهذيب نفس هستند.
درباره ساخت اين مسجد در كتب معتبر تاريخى چنين نقل شده است كه : روز دوشنبه بود كه
رسول خدا (ص ) در محله قبا وارد شد و تا روز جمعه در قبا در ميان قبيله بنى عمرو بن
عوف ماند و در همان چند روز مسجد قبا را كه نخستين مسجدى است كه در اسلام بنا شده
به دست خود بنا كرد.(49)
مسعودى نيز در مروج الذهب با اشاره به تاريخ ورود پيامبر روايت مشابهى را نقل مى
كند و مى نويسد: ورود پيامبر (ص ) به مدينه روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول بود.
وقتى به مدينه رسيد در قبا بر سعد بن هيثمه فرود آمد و مسجد قبا را ساخت و روز
دوشنبه و سه شنبه و چهار شنبه و پنجشنبه در قبا بود و روز جمعه چاشتگاه به راه
افتاد.(50)
بدين ترتيب اگر تاريخى كه مسعودى نقل كرده است را بپذيريم ساخت مسجد قبا در فاصله
دوازدهم تا شانزدهم ربيع الاول سال اول هجرى صورت گرفته است . با توجه به اين كه
پيامبر براى رسيدن على (ع ) كه در مكه به موجب ماموريتهايى كه داشت باقى مانده و
سپس حركت كرده بود، در قبا منتظر مانده بودند و مى خواستند كه با على (ع ) وارد
مدينه شوند. پس از پيوستن ايشان به پيامبر (ص ) در قبا به موجب برخى روايات ، رسول
گرامى اسلام (ص ) مسجد قبا را با يارى على (ع ) بنا كرد.(51)
البته با توجه به حضور برخى مسلمانان در قبا و در ميان قبيله بنى عمر و بن عوف
احتمال شركت آنان در ساخت مسجد نيز وجود دارد. به هر حال پيامبر اين مسجد را قبل از
ورد به مدينه ساخت و البته پس از تغيير قبله به سوى كعبه پيامبر به همراه جمعى از
ياران به محل اين مسجد آمدند و قبله آن را كه به سوى بيت المقدس بود به سوى كعبه
گردانيدند و همين امر موجب تعميراتى در مسجد قبا گرديد. ابن سعد در اين باره نقل مى
كند كه : چون قبله از بيت المقدس به كعبه پيامبر به همراه جمعى از ياران به محل اين
مسجد آمدند و قبله آن را كه به سوى بت المقدس بود به سوى كعبه گردانيدند و همين امر
موجب تعميراتى در مسجد قبا گرديد. ابن سعد در اين باره نقل مى كند كه : چون قبله از
بيت المقدس به كعبه تغيير پيدا كرد پيامبر (ص ) به محل مسجد قبا آمد و ديوار آن را
در مين محل كه امروز قرار دارد بنا نهاد و فرمود جبرئيل جهت قبله را براى من تعيين
مى كند و خود
(52)آن حضرت و يارانش براى ساختن آن مسجد سنگ حمل مى كردند.(53)پس
از اى نيز پيامبر اكرم در تمام دوران مدينه احترام و تكريم خاصى از مسجد قبا مى
فرمودند و پيوسته مسلمين را به حضور و نمازگزاردن در اين مسجد تشويق مى نمودند و مى
فرمودند: هر كس به اين مسجد من كه مسجد قباست بيايد و در آن جا دو ركعت نماز گزارد
با برخوردارى از ثواب عمره باز مى گردد.(54)
علاوه بر اين تشويق ها پيامبر خود نيز دائما در اين مسجد حضور مى يافتند و در آن
اقامه نماز مى فرمودند. به طوريكه ابن سعد چنين نقل مى كند كه پيامبر (ص ) هر روز
شنبه پياده به مسجد قبا مى آمد(55)و
اينها همگى حاكى از منزلت و جايگاه ويژه مسجد قبا در نزد پيامبر بود. و شايد بتوان
گفت كه اين مسجد در مدينه پس از مسجد النبى در رتبه دو اعتبار و اهميت قرار داشته
و دارد؛ مسجدى كه به تعبير قرآن كريم بنيان آن بر تقواى الهى نهاده شده است .
ورود به مدينه و ماءموريت ناقه
پيامبر اكرم (ص ) در روز جمعه پس از چهار روز اقامت در قبا با همراهى على بن
ابيطالب (ع ) در ميان استقبال پرشور انصار كه از مدتها قبل انتظار ورود آن حضرت را
مى كشيدند وارد مدينه شدند.مردم انصار طايفه به طايفه آمدند و هر گروه تقاضا
داشتند، پيش آن ها فرود آيد و مهار شترش را مى گرفتند پيامبر مهار آن را مى كشيد و
مى فرمود: بگذاريد برود كه ماءمور است .
در اين تدبير دو نكته نهفته است ؛ اول اينكه مكانى كه در آن مسجد النبى تاءسيس شد
مكانى بود كه توسط باريتعالى انتخاب شد حتى اراده پيامبر هم در اين انتخاب نقش
نداشت بلكه اراده الهى از طريق يكى از جنودش كه ناقه باشد مكان مسجد النبى به عنوان
پايگاه اسلام را تعيين نمود.
ديگر اين كه اين تدبير باعث شد كه زمينه هر گونه سوء تفاهم ميان طوايف مدينه از بين
برود، طبيعى است كه ميزبانى از پيامبر افتخار بزرگى بود كه اگر القاب پيامبر نصيب
يكى از طوايف مى گشت موجب آزردگى و ناراحتى ديگر قبايل مى شد و همين مساءله در
بدايت امر مى توانست مشكلاتى را براى پيامبر و جامعه مدينه ايجاد كند بخصوص كه يثرب
همواره آبستن درگيريهاى سنگين و سخت ميان قبايل خود بود. اما اين تدبير كه ناقه
ماءمور انتخاب منزلگاه پيامبر باشد همه را قانع كرد.چرا كه آن را ناشى از مشيت الهى
مى ديدند و لذا همه نيز به جايگاه انتخابى رضايت دادند.
پس از اين كه ماءموريت ناقه به اطلاع رسيد شتر مزبور همچنان بيامد تا به محله بنى
مالك بن نجار رسيد و در همان جايى كه اكنون مسجد آن حضرت قرار دارد زانو زد و
خوابيد زمين مزبور متعلق به دو كودك يتيم بود به نامهاى سهل و سهيل فرزندان عمر و
كه در تحت سر پرستى معاذ بن عفراء زندگى مى كردند و در آن زمين خرماى خود را كه از
درخت مى چيدند خشك مى كردند.شتر رسول خدا در آن زمين خوابيد ولى آن حضرت پياده نشد،
از اين رو شتر برخاست .چند قدمى برداشت ولى مجددا به پشت سر خود نگاه كرده به همان
جاى اول بازگشت و همانجا زانو زده خوابيد.و گردن و سينه خود را نيز به زمين چسباند.
در اين وقت رسول خدا (ص ) از شتر پياده شده پرسيد: اين زمين كيست ؟ معاذبن عفرا پيش
آمده عرض كرد: اين جا متعلق به فرزندان يتيم عمرو، سهل و سهيل است كه تحت سر پرستى
من هستند و من آن دو را راضى مى كنم تا آن را به شما واگذار كنند و شما در اين جا
مسجدى بنا كنيد.(56)
سخن درباره نحوه در اختيار گرفتن زمين در سيره به همين جا ختم مى شود اما برخى
منابع ديگر تاكيد دارند كه پيامبر به واگذارى زمين راضى نشدند و آن را از آن دو طفل
خريدارى نمودند.پيامبر (ص ) آن دو پسر بچه را خواست و پيشنهاد كرد آن قطعه زمين را
براى ساختن مسجد بفروشند، گفتند زمين را براى مسجد مى بخشيم و به شما مى دهيم .
رسول خدا (ص ) نپذيرفت و فقط به خريدن از آنها قبول كرد.
(57)
درباره اين زمين نيز كه براى مسجد انتخاب شد نقلهايى هست كه پيش از ورود پيامبر به
مدينه نيز نمازگاه مسلمين مدينه بوده است از جمله ابن سعد نقل مى كند كه آن زمين به
صورت چهار ديوراى بدون سقفى بود و قبله اش به جانب بيت المقدس بود كه اسعد بن زراره
آن را ساخته و با ياران خود آن جا نماز مى گزارد.(58)
نويرى نيز همين نظر را تاييد مى كند و نقل مى كند كه زمينى كه ناقه رسول خدا بر آن
زانو زد همان موقع هم زمينى بود كه گروهى از مسلمانان در آن جا نماز مى گزاردند.(59)
بدين ترتيب با مشخص شدن محل ساخت مسجد النبى پيامبر رسما دستور ساخت بناى مسجد را
صادر نمودند و بدين ترتيب نخستين مشاركت عمومى امت اسلامى در ساخت مسجد شكل گرفت .
مشاركت عمومى در ساخت مسجد
براى آغاز ساخت مسجد لازم بود كه ابتدا زمين مزبور تسطيح شود و زوائد آن از بين
برود. لذا پيامبر (ص ) فرمان داد تا درختان خرما و درختان خاردار ديگرى را كه در آن
زمين بود بريدند و خشت خام كردند و دستور فرمود تا چند گور را كه از دوره جاهليت در
آن بود نبش كردند و استخوانها را در جاى ديگر دفن نمودند، در بخشى از زمين آبى بود
كه آن را كشيدند تا خشك شد و مسجد را بنيان نهادند.(60)
نكته مهم در جريان بنيانگذارى مسجد، حضور فعال شخص پيامبر اكرم (ص ) و كار كردن
ايشان پيش و بيش از ديگران بود.به طورى كه درخواستهاى مكرر اصحاب مبنى بر اين كه
آنها كارها را انجام مى دهند و پيامبر به استراحت بپردازند، اثرى نداشت و پيامبر (ص
) همچنان به فعاليت خودشان ادامه مى دادند و طبيعى بود كه اين حضور موجب حضور جدى
تر و پر شورتر اصحاب به تبعيت از پيشواى خود مى شد.
ابن هشام در سيره به اين موضوع اشاره دارد و مى نويسد: پس از اين كه رسول خدا (ص )
دستور بناى مسجد را در آن زمين داد ابتدا خود آن حضرت دست به كار ساختمان مسجد شد
تا مسلمانان نيز ترغيب شوند و از همين رو عموم مهاجر و انصار در بناى مزبور شركت
جسته و كوشش بسيارى در اتمام آن كردند.(61)
تلاش غالب مسلمانان در مشاركت ساختمانى هم از شوق آنان حكايت داشت و هم متاءثر از
مشاركت كاملا فعال پيامبر بود. آنان مى ديدند كه رسول خدا (ص ) نه تنها در موضع
نظارت و هدايت ننشسته بلكه خود در كنار همه بلكه بيش از همه در ساختن بنا فعال است
.از اين رو هرگز روا نمى ديدند كه بى دليل در سايه اى بيارامند و شاهد تلاش و كار
پيشواى خود باشند.(62)
از جمله روشهايى كه پيامبر و اصحاب در اين كار سنگين براى حفظ روحيه به كار گرفتند
زمزمه اشعارى با مضامين خوب و مطلوب بود كه هم باعث ايجاد شادابى در محيط كار مى
گشت و هم باعث مى شد كه كمتر خسته شوند. به خصوص كه شخص پيامبر (ص ) نيز به اين
كار اقدام نمودند و با زمزمه هايى حتى انصار و مهاجرين را دعا مى كردند و اين خود
بر شوق آنان مى افزود.
از جمله زمزمه هايى كه از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده است اين كه :
اللهم لاعيش الاعيش الاخرة فاغفر للانصار و المهاجره هذا
الحمال لاحمال خيبر هذا ابر ربنا و اطهر
پروردگارا، زندگى جز زندگى آن جهانى نيست . خدايا انصار و مهاجران را بيامرز. و نيز
اين بيت : اينها بارهاى پر بركت است نه بارهاى خيبر، آرى سوگند به پروردگار ما، اين
نيكوتر و پاك تر است .(63)
و على بن ابيطالب (ع ) نيز اين ابيات رامى خواند:
لايستوى من يعمر المساجدايداب فيه قائما و قاعدا و من يرى عن
الغبار حائدا
كسانى كه با كوشش و جديت در هر حال به ساختمان مسجد اقدام مى كنند با كسانى كه روى
خود را از غبار و خاك مى گردانند مساوى و يكسان نيستند.(64)
بدين ترتيب نخستين و در عين حال يكى از زيباترين جلوه هاى مشاركت عمومى مسلمين در
ساخت مسجد مدينه به نمايش گزارده شد و جامعه مدينه شاهد آغاز نوع ديگرى از مشاركت
فعال و آگاهانه اقشار مختلف مردم از طبقات مختلف اقتصادى و اجتماعى در كنار هم در
راستاى هدفى الهى و اجتماعى بود و اين روند در طول دوران حيات پيامبر در عرصه هاى
مختلف نمود داشت و الگوساز بود.
در پايان سخن پيرامون چگونگى ساخت مسجد مدينه ، در يغمان مى آيد كه از صحابى
پاكباخته رسول خدا (ص ) عمار سخن به ميان نياوريم كه به گواه منابع معتبر تاريخى
نخستين كسى بود كه براى ساخت مسجد دست به كار شد و بيش از همه در اين راه تلاش كرد
و زحمت كشيد.و به همين دليل پيامبر نيز وى را مورد ملاطفت ويژه قرار دادند و او را
پوست ميان دو چشم خويش خواندند.اتفاقا خبر شهادت عمار به دست گروه باغى را نيز در
همين جا به وى ابلاغ فرمودند. در سيره ماجرا چنين نقل شده است كه عمار نخستين كسى
است كه اقدام به ساختمان مسجد كرد، عمار در كار ساختمان مسجد بيش از ديگران زحمت مى
كشيد و خشت براى بالا بردن ديوار حمل مى كرد. روزى آنقدر خش بر پشتش بار كردند كه
به رسول خدا (ص ) عرض كرد:
اينان امروز مرا كشتند.بارهايى از من كشيدند كه خود ياراى كشيدن آن را ندارند.
رسول خدا (ص ) كه اين سخن را از عمار شنيد، دست خود را به موهاى سر عمار كه گرد
آلود شده بود كشيد و فرمود: اى فرزند سميه ، اينان كشنده تو نيستند.
بلكه كشنده تو گروه متجاوز و ستمكار است .(65)
طرح بناى مسجد
بايد گفت طرح بناى مسجد طرح منحصر به فرد بود و هيچ نشانى از تقليد از بناها و
ساختمانهاى ديگر و حتى عبادتگاهها و معابد ساير اديان در آن مشاهده نمى شد. به طورى
كه وقتى در طرحى كه پيامبر در ساخت مسجد اجرا كرد تامل مى كنيم وضوح ، اصالت و
تطابق كامل اين طرح با روح اسلام ما را به تعجب وا مى دارد. بى شك پيامبر طرحهايى
كلى از شكل كليساها و كنيسه ها در اختيار داشته است و دست كم در سفر دومى كه در سن
24 سالگى با سرمايه خديجه (س ) به شام رفت كلياتى از آن در ذهنش وجود داشت . اما در
بناى مسجد هيچ يك از اين طرحها تاءثير نداشته ، و هياءت و طرح آن تنها برگرفته از
روح اسلام بود.(66)
گزارشهاى تاريخى موجود از جمله گزارش ابن سعد از طرح بناى مسجد گواهى بر صدق اين
گفته هاست .وى در باب ساختمان مسجد مى نويسد: طول آن از محل محراب تا آخر مسجد صد
ذراع و عرض آن هم همچنان و مسجد مربع بود و برخى گفته اند كمتر از صد ذراع بوده است
. پايه هاى اصلى را به اندازه سه ذراع با سنگ بنا كردند و بقيه را با خشت خام ...و
سه در براى آن قرار دادند.درى در آخر مسجد و درى ديگر كه آن را در رحمت نامگذارى
كردند و در سوم مخصوص آمد و شد رسول خدا (ص ) بود، تمام ديوارها ساده بود و تنه
درختان خرما را ستون قرار دادند و آن را با شاخ و برگ خرما پوشاندند.به پيامبر (ص )
گفته شد: آيا براى مسجد سقف نمى سازى ؟
فرمود: نه سايبانى چون سايبان موسى (ع ) كافيست ، مقدارى چوبهاى كوتاه و برگ . اجل
شتابان تر از اين است .
(67)
در واقع از آن جايى كه اسلام دينى ساده و روشن است و تنها جاده اى است ميان عبد و
خالق ، بنابراين مسجد پيامبر (ص ) نيز مكانى است پاكيزه كه بنده با آفريدگار خويش
ملاقات مى كند؛ قطعه تميز و مسطح و پاكيزه از زمين كه ديوارى محيط بر آن
(68) است .
علاوه بر روح سادگى اسلام كه بر مسجد مدينه حاكم بود يك مساله اساسى ديگر وجود داشت
و آن ضرورت اصالت مسجد در اسلام بود. براى پيامبر حفظ استقلال و اصالت اسلام و
نمودهاى آن مساله اى اساسى بود و ايشان با حساسيت خاصى از اين امر مراقبت مى
نمودند.نمونه اين امر را در جريان تغيير قبل شاهد هستيم كه پيامبر (ص ) به شدت مايل
بودند كه قبله اسلام مستقل از قبله يهود باشد و قرآن نيز به اين تمايل اشاره
دارد.بديهى است كه اصالت مسجد اگر مهمتر از استقلال قبله نباشد كم اهميت تر نيست .
بنابراين ساختمان مسجد به عنوان نهاد دينى و اجتماعى اسلام بايد نشانگر هويت مستقل
اسلام مى بود و لذا در طرح بناى مسجد مدينه كمترين نشانى از تقليد و اقتباس از
معابد يهود و مسيحيت ديده نمى شود.
اين سادگى و اصالت در تمام دوران صدر اسلام حفظ شد. در زمان ابوبكر هيچ تغييرى در
مسجد داده نشد و در زمان خليفه دوم نيز صرفا بر وسعت و تعداد درهاى آن افزوده شد و
آن نيز ناشى از افزايش جمعيت مسلمين و كثرت زائران ديگر بلاد به ويژه در ايام حج
بود.تنها در زمان عثمان مسجد اندكى تغيير كرد.وى در سال 29 هجرى قمرى مسجد پيامبر
را وسعت داد و در ستونهاى آن قلع به كار برد و طول آن را صد و شصت ذراع و پهناى آن
را صد و پنجاه ذراع قرار داد.(69)
بدين ترتيب تا پيش از دوران اموى ويژگيهاى سادگى و اصالت براى مسجد النبى حفظ شد و
تنها از اين دوره بود كه همراه با تغييرات بنياد دينى كه در همه چيز اسلام اتفاق
افتاد، در بناى مسجد نيز تغييرات مختلفى به جود آمد.