امام جعفر صادق(عليه السلام)
پرتوى از سيره و سيماى امام جعفر صادق(عليه السلام)
امام صادق(عليه السلام) در روز 17 ربيعالاوّل سال 83 هجرى قمرى در مدينه متولّد
گرديد.
پدر گرامى آن حضرت، امام محمّد باقر(عليه السلام) و مادر ارجمندش امّ فروه، دختر
قاسم بن محمّد بن ابىبكر مىباشد.
نام شريفش جعفر ولقب معروفش صادق و كنيهاش ابوعبداللّه مىباشد.
شهادت آن حضرت در 25 شوّال سال 148 هجرى قمرى، در 65 سالگى، به دستور منصور
دوانيقى، خليفه ستمگر عبّاسى، به وسيله سمّى كه به آن بزرگوار خوراندند، در شهر
مدينه اتّفاق افتاد، و محلّ دفنش در قبرستان بقيع است.
برنامه امام صادق(عليه السلام)
امام جعفر صادق(عليه السلام) تلاش و كوشش خود را با مساعى علمى سخت كوشانه آغاز و
حوزه فكرى و ثمربخش خويش را كه بزرگان فقها و متفكّران از آن بيرون آمدند، در صفوف
امّت، افتتاح كرد، و با تربيت شاگردانى دانشمند، ذخيرهعلمى بزرگى براى امّت برجاى
گذاشت.
بعضى از شاگردان نامى آن بزرگوار عبارتند از: هشام بن حكم و مؤمنالطّاق و محمّد بن
مسلم و زرارة بن اعين و غير آنان كه هر يك چهرههاى درخشانى از تربيت شدگان مكتب آن
حضرتاند.
حركت علمى او آن سان گسترش يافت كه سراسر مناطق اسلامى را دربر گرفت و مردم از علم
او چيزها مىگفتند و شهرتش در همه شهرها پيچيده بود.
جاحظ در مورد امام صادق(عليه السلام) گويد:«امام صادق چشمههاى دانش و حكمت را در
روى زمين شكافت و براى مردم درهايى از دانش گشود كه پيش از او معهود نبود و جهان از
دانش وى سرشار گرديد.»هدف امام صادق(عليه السلام) از گسترش برنامه فرهنگى، چاره جهل
امّت و تقويت عقيده به مكتب اسلام و نيز ايستادگى در برابر امواج كفرآميز و شبهههاى
گمراه كننده و حلّ مشكلات ناشى از انحراف حكومت بود.
تلاش آن حضرت از طرفى مقابله با امواج ناشناخته و فاسد اوضاع سياسى عهد امويان
و عبّاسيان بود كه انحرافات عقيدتى آن، بيشتر معلولِ ترجمه كتابهاى يونانى و فارسى
و هندى و پديدآمدن گروههاىخطرناك از جمله غُلات و زنديقان و جاعلان حديث و اهل رأى
و متصوفّه بود كه زمينههاى مساعد رشد انحراف را به وجود آورده بودند.
امام(عليه السلام) در برابر تمامى آنها ايستادگى كرد و در سطح علمى، با همه مشاجره
و مباحثه كرد و خطّ افكارشان را براى ملّت اسلام افشا نمود و از طرف ديگر، با
تلاشهاى خستگى ناپذير، مفاهيم عقيدتى و احكام شريعت را منتشر ساخت و آگاهى علمى را
پراكند و تودههاى عظيم دانشمندان را به منظور آموزش مسلمانان مجهّز ساخت.
امام صادق(عليه السلام) مسجد پيامبر را در مدينه محلّ تدريس خويش قرار داد و مردم
دسته دسته از دور و نزديك به آنجا مىشتافتند و سؤالات گوناگون خود را مطرح و جواب
لازم را دريافت مىنمودند.
از جمله استفادهكنندگان از محضر آن بزرگوار، مالك بن انس و ابوحنيفه و محمّد بن حسن
شيبانى و سفيان ثورى و ابن عيينه و يحيى بن سعيد و ايّوب سجستانى و شعبة بن حجّاج و
عبدالملك جريح و ديگران بودند.
امام صادق(عليه السلام) به پيروان خود فرمان داد كه به حاكم منحرف پناه نبرند و از
داد و ستد و همكارى با او خوددارى كنند و به اصحاب و دوستان خود سفارش مىكرد كه در
هر كار، مخفيانه عمل كنند و تقيّه را رعايت نمايند و در هر عملى كه انجام مىدهند
توجّه كامل داشته باشند كه دشمنان و مخالفانشان متوجّه آن نشوند.
آن حضرت مردم را بر آن مىداشت تا در شورشى كه زيد بن على بن الحسين(عليه السلام) بر
ضدّ دولت امويان كرده بود، پشتيبان زيد باشند.
هنگامى كه خبر قتل زيد به او رسيد بسيار ناراحت شد و اندوهى عميق به او دست داد و
از مال خود به خانواده هر يك از ياران زيد كه با او در آن واقعه آسيب ديده بودند
هزار دينار داد.
و نيز هنگامى كه جنبش بنىالحسن(عليه السلام) شكست خورد، امام را حزن و اندوه فرا
گرفت و سخت بگريست و مردم را مسئول كوتاهى در برابر آن جنبش دانست.
با اين حال، آن حضرت از در دست گرفتن حكومت خوددارى فرمود و اين كار را به وقتى
موكول كرد كه نقش دگرگونسازى امّت را ايفا كند و در مجراى افكار امّت تأثير گذارد و
انحرافهاى گوناگونى را كه واقعيّت سياسى و اجتماعى به وجود آورده بود تصحيح نمايد،
آن گاه در داخل امّت عهدهدار تجديد بنا شود و امّت را آماده سازد تا در سطحى درآيند
كه بتوانند حكومتى را كه خود مىخواهند، تشكيل دهند.
امام صادق در نگاه ديگران
فقها و دانشمندانِ زمان امام صادق(عليه السلام) و همچنين عالمان بعد از او، همگى آن
حضرت را به عظمت و برترى علمى و گستردگى دانش ستودهاند.
از آن جمله:1 ـ ابوحنيفه، پيشواى مشهور فرقه حنفى، گفته است:«من دانشمندتر از
جعفربن محمّد نديدهام.» و نيز از او نقل شده كه گفته است:
«لَوْ لاالسَّنَتانِ لَهَلَكَ نُعمْانُ» يعنى اگر آن دو سال (شاگردى من نزد او)
نبود، نعمان هلاك مىشد.
(اسم ابوحنيفه نعمان بن ثابت بوده است).
2 ـ مالك، پيشواى فرقه مالكى، گفته است:«مدّتى نزد جعفر بن محمّد رفت و آمد مىكردم،
او را همواره در يكى از سه حالت مىديدم: يا نماز مىخواند يا روزه بود و يا قرآن
تلاوت مىكرد، و هرگز او را نديدم كه بدون وضو حديث نقل كند.»3 ـ ابن حجر هيتمى گفته
است:«به قدرى علوم از او نقل شده كه زبانزدِ مردم گشته و آوازه آن، همه جا پخش شده
است و بزرگترين پيشوايان (فقه و حديث) مانند: يحيى بن سعيد، ابن جريح، مالك، سفيان
ثورى، سفيان بن عُيَيْنَه، ابوحنيفه، شعبه و ايّوب سبحستانى از او نقل روايت
كردهاند.»4 ـ ابوبحرجاحظ گويد:«جعفربن محمّد كسى است كه علم و دانش او جهان را
پركرده است و گفته مىشود كه ابوحنيفه و سفيان ثورى از شاگردان اوست، و شاگردى اين
دو تن در اثبات عظمت علمى او كافى است.»5 ـ ابن خلّكان مورّخ مشهور نوشته است:«او
يكى از امامانِ دوازده گانه در مذهبِ اماميّه، و از بزرگانِ خاندانِ پيامبر است كه
به علّت راستى و درستى گفتار، وى را صادق مىخواندند.
فضل و بزرگوارى او مشهورتر از آن است كه نياز به توضيح داشته باشد.
ابوموسى جابربن حيّان طرطوسى شاگرد او بود.
جابر كتابى شامل هزار ورق تأليف كرد كه تعليمات جعفر صادق را دربرداشت و حاوى پانصد
رساله بود.»6 ـ شيخ مفيد مىنويسد:«به قدرى علوم از او نقل شده كه زبانزد مردم گشته
و آوازه آن، همه جا پخش شده است و از هيچ يك از افراد خاندان او، به اندازه او علوم
و دانش نقل نشده است.»
توفيق فرهنگى در پرتو آشفتگى سياسى
زمان امام صادق(عليه السلام)، زمانِ تزلزل حكومت بنى اميّه و فزونىِ قدرت بنى عبّاس
بود و اين دو گروه مدّتى در حال كشمكش و مبارزه با يكديگر بودند.
از زمان هشام بن عبدالملك، تبليغات و مبارزات سياسى عبّاسيان آغاز گرديد و در سال
129 وارد مرحله مبارزه مسلّحانه و عمليات نظامى گرديد و سرانجام در سال 132 به
پيروزى رسيد.
بنى اميّه در اين مدّت، گرفتار مشكلات سياسى فراوان بودند، لذا فرصت فشار و اختناق
نسبت به شيعيان را نداشتند.
عبّاسيان نيز چون از دستيابى به قدرت در پوشش شعار طرفدارى از خاندان پيامبر و
گرفتن انتقام خون آنان عمل مىكردند، فشارى از طرف آنان مطرح نبود.
از اينرو، اين دوران، دوران آرامش و آزادى نسبىِ امام صادق(عليه السلام) و شيعيان
بود و آن حضرت از اين فرصت استفاده كرده و تلاش فرهنگىِ وسيعى را آغاز كرد.
او آن قدر فقه و دانش اهل بيت را گسترش داد و زمينه ترويج احكام و بسط كلام شيعى را
فراهم ساخت كه مذهب شيعه به نام او به عنوان مذهب جعفرى شهرت يافت.
امام صادق(عليه السلام) با تمام جريانهاى فكرى و عقيدتى آن روز برخورد كرده و موضوع
اسلام و تشيّع را در برابر آنها روشن ساخته و برترى بينش اسلام شيعى را ثابت كرده
است.
امام صادق(عليه السلام) هر يك از شاگردان خود را در رشتهاى كه با ذوق و قريحه او
سازگار بود، تشويق و تعليم مىنمود و در نتيجه، هر كدام از آنها در يك يا دو رشته از
علوم مانند: حديث، تفسير، فقه و كلام، تخصّص پيدا مىكردند.
هشام بن سالم مىگويد: روزى با گروهى از ياران امام صادق(عليه السلام) در محضر آن
حضرت نشسته بوديم.
مردى شامى اجازه ورود خواست و پس از كسب اجازه، وارد مجلس شد.
امام فرمود: بنشين.
آن گاه پرسيد: چه مىخواهى؟ مرد شامى گفت: شنيدهام شما به تمام سؤالات و مشكلات مردم
پاسخ مىگوييد، آمدهام با شما بحث و مناظره كنم! امام فرمود: در چه موضوعى؟ شامى
گفت: درباره كيفيّت قرائت قرآن.
امام رو به حمران كرده فرمود: حمران! جواب اين شخص با توست.
مرد شامى گفت: من مىخواهم با شما بحث كنم، نه با حمران! امام فرمود: اگر حمران را
محكوم كردى، مرا محكوم كردهاى!مرد شامى ناگزير با حمران وارد بحث شد، هر چه شامى
پرسيد، پاسخ قاطع و مستدلّى از حمران شنيد، به طورى كه سرانجام از ادامه بحث فرو
ماند و سخت ناراحت و خسته شد!امام فرمود: حمران را چگونه ديدى؟ مرد شامى گفت: راستى
حمران خيلى زبردست است، هر چه پرسيدم به نحو شايستهاى پاسخ داد! آن گاه مرد شامى
گفت: مىخواهم درباره لغت و ادبيّات عرب با شما بحث كنم.
امام رو به ابان بن تغلب كرد و فرمود: با او مناظره كن.
ابان نيز راه هرگونه گريز را به روى او بست و وى را محكوم ساخت.
مرد شامى گفت: مىخواهم درباره فقه با شما مناظره كنم!امام به زرارة فرمود: با او
مناظره كن.
زراره هم با او به بحث پرداخت و به سرعت او را به بن بست كشاند!شامى گفت: مىخواهم
درباره كلام با شما مناظره كنم!امام به مؤمن الطّاق دستور داد با او به مناظره
بپردازد.
طولى نكشيد كه شامى از مؤمن الطّاق نيز شكست خورد!به همين ترتيب وقتى كه شامى
درخواست مناظره درباره استطاعت برانجام خير و شرّ، توحيد و امامت نمود، امام به
ترتيب به حمزه طيّار، هشام بن سالم و هشام بن حكم دستور داد با وى به مناظره
بپردازند و هر سه با دلائل قاطع و منطق كوبنده، شامى را محكوم ساختند.
با مشاهده اين صحنه هيجانانگيز، از خوشحالى، خندهاى بر لبان امام نقش بست.
اينك از ميان سخنانِ فراوانِ آن اسوه علم و فضيلت، چهل حديث برگزيده به دانش طلبان
و فضيلت خواهان تقديم مىدارم.
* * *
قالَ الاِْمامُ الصّادِقٌ (عليه السلام) : 1 محاسبه روزانه نفس
حَقٌّ عَلى كُلِّ مُسْلِم يَعْرِفُنا أَنْ يَعْرِضَ عَمَلَهُ فى كُلِّ يَوْم وَ
لَيْلَة عَلى نَفْسِهِ فَيَكُونَ مُحاسِبَ نَفْسِهِ، فَإِنْ رَأى حَسَنَةً
اسْتَزادَ مِنها، وَ إِنْ رَأى سَيِّـئَـةً اسْتَغْفَرَ مِنْها لِئَلاّ يَخْزى
يَوْمَ الْقِيمَةِ.
بر هر مسلمانىكه ما را بشناسد سزاوار است كه در هر شبانهروز عملش را بر خود عرضه
دارد و خود حسابگر خويش باشد، اگر حسنه ديد بر آن بيفزايد، و اگر گناه ديد از آن
آمرزش خواهد تا اين كه روز قيامت رسوا نشود.
2 استقامت
لَوْ أَنَّ شيعَتَنا اسْتَقامُوا لَصافَحَتْهُمُ الْمَلائِكَةُ وَلاََظَلَّهُمُ
الْغَمامُ وَ لاََشْرَقُوا نَهارًا وَ لاََكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ
أَرْجُلِهِمْ وَ لَما سَأَلُوا اللّهَ شَيْئًا إِلاّ أَعْطاهُمْ.
اگر شيعيان ما استقامت مىورزيدند، هر آينه فرشتگان با آنها دست مىدادند و ابر بر
آنها سايه مىانداخت و در روز مىدرخشيدند و از فراسر و زير پاى خود روزى مىخوردند و
چيزى از خدا نمىخواستند، مگر اين كه به آنها مىداد.
3مفاسدِ نيرنگ و حسادت
مَنْ غَشَّ أَخاهُ وَ حَقَّرَهُ وَ ناواهُ جَعَلَ اللّهُ النّارَ مَأْواهُ.
وَ مَنْ حَسَدَ مُؤْمِنًا إِنْماثَ الاْيمانُ فى قَلْبِهِ كَما يَنْماثُ الْمِلْحُ.
هر كه با برادرش نيرنگ ورزد و او را كوچك شمارد و با او درافتد، خداوند آتش را
جايگاهش گرداند، و هر كه بر مؤمنى حسد برد، ايمان در دلش آب شود، چنان كه نمك در آب
حلّ شود.
4 پارسايى، كوشش و كمك به مؤمنان
لاتَذْهَبَنَّ بِكُمُ الْمَذاهِبُ فَوَ اللّهِ لا تُنالُ وِلايَتُنا إِلاّ
بِالْوَرَعِ وَ الاِْجْتِهادِ فِى الدُّنْيا وَ مُواساةِ الاِْخْوانِ فِى اللّهِ،
وَ لَيْسَ مِنْ شيعَتِنا مَنْ يَظْلِمُ النّاسَ.
مسلكها و مذهبها شما را نبرند، به خدا سوگند به ولايت ما نتوان رسيد جز با پارسايى
و كوشش در دنيا، و يارى دادن برادران براى خدا.
و كسى كه به مردم ستم كند، شيعه ما نيست.
5 نتيجه اعتماد به خدا
مَنْ يَثِقْ بِاللّهِ يَكْفِهِ ما أَهَمَّهُ مِنْ أَمْرِ دُنْياهُ وَ آخِرَتِهِ وَ
يَحْفَظْ لَهُ ما غابَ عَنْهُ، وَ قَدْ عَجَزَ مَنْ لَمْ يُعِدَّ لِكُلِّ بَلاء
صَبْرًا وَ لِكُلِّ نِعْمَة شُكْرًا وَ لِكُلِّ عُسْر يُسْرًا.
هر كه به خدا اعتماد ورزد، خدا مهمِّ دنيا و آخرتش را كفايت كند و هر چه از او غايب
است برايش حفظ كند.
درمانده و ناتوان است هر كه براى هر بلا صبرى، و براى هر نعمت شكرى، و براى هر
دشوارى آسانىاى ندارد.
6 دستورهاى اخلاق عملى
صِلْ مَنْ قَطَعَكَ، وَأَعْطِ مَنْ حَرَمَكَ، وَ أَحْسِنْ إِلى مَنْ أَساءَ
إِلَيْكَ وَ سَلِّمْ عَلى مَنْ سَبَّكَ.
وَ أَنْصِفْ مَنْ خاصَمَكَ، وَ اعْفُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ كَما أَنَّكَ تُحِبُّ أَنْ
يُعْفى عَنْكَ، فَاعْتَبِرْ بِعَفْوِ اللّهِ عَنْكَ.
أَلا تَرى أَنَّ شَمْسَهُ أَشْرَقَتْ عَلَى الاَْبْرارِ وَ الْفُجّارِ.
وَ أَنَّ مَطَرَهُ يَنْزِلُ عَلَى الصّالِحينَ وَ الْخاطِئينَ.
با كسى كه از تو بريده بپيوند، و به آن كه از تو دريغ كرده بخشش كن، و با كسى كه به
تو بدى كرده نيكى كن.
و به كسى كه به تو دشنام داده سلام كن.
و با كسى كه به تو دشمنى ورزيده انصاف ورز.
و كسى كه تو را ستم ورزيده عفو كن، همچنان كه دوست دارى كه از تو گذشت شود.
به عفو خدا از خودت عبرت گير، آيا نبينى كه آفتابش بر نيكان و بدان هر دو مىتابد و
بارانش بر شايستگان و ناشايستگان مىبارد؟! 7 آهسته!
وَ اخْفِضِ الصَّوْتَ، إِنَّ رَبَّكَ الَّذى يَعْلَمُ ما تُسِّرُونَ وَ ما
تُعْلِنُونَ، قَدْ عَلِمَ ما تُريدُونَ قَبْلَ أَنْ تَسْأَلُوهُ.
صدايت را فرودآر، زيرا خدايى كه نهان و آشكار را مىداند سؤال ناكرده مىداند كه شما
چه مىخواهيد.
8 بهشت و جهنّم، خير و شرّ واقعى
أَلْخَيْرُ كُلُّهُ أَمامُكَ، وَ إِنَّ الشَّرَّ كُلَّهُ أَمامُكَ، وَ لَنْ تَرَى
الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ إِلاّ بَعْدَ الاْخِرَةِ، لاَِنَّ اللّهَ جَلَّ وَ عَزَّ
جَعَلَ الْخَيْرَ كُلَّهُ فِى الْجَنَّةِ وَ الشَّرَّ كُلَّهُ فِى النّارِ،
لاَِنَّهُما الْباقيانِ.
تمام خير در برابر تو و تمام شرّ نيز در برابر توست.
و خير و شرّ را نبينى، مگر بعد از آخرت، زيرا كه خداوند عزّوجلّ تمام خير را در
بهشت و تمام شرّ را در دوزخ قرار داده، زيرا كه اين دواند كه باقىاند.
9 جلوه و چهره اسلام
أَلاِْسْلامُ عُرْيانٌ فَلِباسُهُ الْحَياءُ وَ زينَتُهُ الْوَقارُ وَ مُرُوءَتُهُ
الْعَمَلُ الصّالِحُ وَ عِمادُهُ الْوَرَعُ وَ لِكُلِّ شَىْء أَساسٌ وَ أَساسُ
الاِْسْلامِ حُبُّنا أَهْلَ الْبَيْتِ.
اسلام، برهنه است، لباسش حيا و زيورش وقار و جوانمردىاش عمل صالح و ستونش پارسايى
مىباشد.
و براى هر چيزى پايهاى است و پايه اسلام دوستى، ما اهل بيت است.
10 عمل براى آخرت
إِعْمَلِ الْيَوْمَ فِى الدُّنْيا بِما تَرْجُوا بِهِ الْفَوْزَ فِى الاْخِرَةِ.
امروز در دنيا كارى كن كه به وسيله آن اميدِ كاميابى در آخرت را دارى.
11 پاداش يارى دوستان اهل بيت
لا يَبْقى أَحَدٌ مِمَّنْ أَعانَ مُؤْمِنًا مِنْ أَوْلِيائِنا بِكَلِمَة إِلاّ
أَدْخَلَهُ اللّهُ الْجَنَّةَ بِغَيْرِ حِساب.
در روز قيامت كسى نماند كه يك كلمه به مؤمنى از دوستان ما كمك كرده باشد، جز اين كه
خداوند او را بىحساب به بهشت داخل گرداند.
12 پرهيز از ريا و جدال و دشمنى
إِيّاكَ وَ الْمُراءَ فَإِنَّهُ يُحْبِطُ عَمَلَكَ وَ إِيّاكَ وَ الْجِدالَ
فَإِنَّهُ يُوبِقُكَ وَ إِيّاكَ وَ كَثْرَةَ الْخُصُوماتِ فَإِنَّها تُبْعِدُكَ
مِنَ اللّهِ.
از رياكارى بپرهيز كه عملت را از بين برد و از جدال بپرهيز كه هلاكت گرداند.
و از خصومتها و دشمنيها بپرهيز كه تو را از خدا دور كند.
13 پاكيزگىِ روح، ابزار تشخيص مؤمن
إِذا أَرادَ اللّهُ بِعَبْد خَيْرًا طَيَّبَ رُوحَهُ فَلا يَسْمَعُ مَعْرُوفًا
إِلاّ عَرَفَهُ وَ لا مُنْكَرًا إِلاّ أَنـْكَرَهُ، ثُمَّ قَذَفَ اللّهُ فى
قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِها أَمْرَهُ.
چون خدا خير بندهاى را خواهد روحش را پاك گرداند، به طورى كه هيچ معروفى به گوشش
نرسد، مگر آن كه آن را بفهمد و هيچ منكرى را نشنود، جز آن كه زشتش داند و سپس
كلمهاى به دلش الهام كند كه كارش را بدان فراهم آرد.
14 درخواست عافيت از خدا
فَسْئَلُوا رَبَّكُمُ الْعافِيَةَ وَ عَلَيْكُمْ بِالدَّعَةِ وَ الْوَقارِ وَ
السَّكينَةِ وَ الْحَياءِ.
از پروردگارتان عافيت بخواهيد و نرمش و وقار و آرامش حيا را حفظ كنيد.
15 نفسِ دعا، عمل است
أَكْثِرُوا مِنَ الدُّعاءِ، فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ مِنْ عِبادِهِ الَّذينَ
يَدْعُونَهُ، وَ قَدْ وَعَدَ عِبادَهُ الْمُؤْمِنينَ الاِْسْتِجابَةَ وَ اللّهُ
مُصَيِّرٌ دُعاءَ الْمؤْمِنينَ يَوْمَ الْقِيمَةِ لَهُمْ عَمَلاً يَزيدُهُمْ بِهِ
فِى الْجَنَّةِ.
زياد دعا كنيد، زيرا خداوند بندگان دعا كن خود را دوست دارد و به بندگان مؤمنش وعده
اجابت داده است، وخداوند در روز قيامت دعاى مؤمنان را از كردارشان محسوب دارد و
ثوابش را با بهشت فزايد.
16 دوستى بينوايان مسلمان
وَ عَلَيْكُمْ بِحُبِّ الْمَساكينِ الْمُسْلِمينَ، فَإِنَّ مَنْ حَقَّرَهُمْ وَ
تَكَبَّرَ عَلَيْهِمْ فَقَدْ زَلَّ عَنْ دينِ اللّهِ وَ اللّهُ لَهُ حاقِرٌ ماقِتٌ
وَ قَدْ قالَ أَبُونا رَسُولُ اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم) «أَمَرَنى رَبّى
بِحُبِّ الْمَساكينِ المُسْلِمينَ مِنْهُمْ».
بر شما باد به دوستى مستمندانِ مسلمان، زيرا هر كس آنان را كوچك بدارد و بر آنها
تكبّر ورزد، به راستى كه از دين خدا لغزيده و خدا كوچك كننده و زبون كننده اوست.
و پدر ما رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرموده: «پروردگارم به من دستور داده
است كه مستمندانِ مسلمان را دوست بدارم.»17 ريشه كفر
إِيّاكُمْ أَنْ يَحْسُدَ بَعْضُكُمْ بَعْضًا فَإِنَّ الْكُفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَدُ.
از حسدورزى به يكديگر بپرهيزيد، زيرا ريشه كفر، حسد است.
18 اعمال محبّت آور
ثَلاثٌ تُورِثُ الَْمحَبَّةَ: أَلدَّيْنُ وَ التَّواضُعُ وَ الْبَذْلُ.
سه چيز است كه محبّت آورد: قرض دادن و فروتنى و بخشش.
19 اعمال دشمنى آور
ثَلاثَةٌ مَكْسَبَةٌ لِلْبَغْضاءِ: أَلنِّفاقُ وَ الظُّلْمُ وَ الْعُجْبُ.
سه چيز است كه دشمنى مىآورد: دورويى، ستم و خودبينى.
20 نشانههاى سه كس
ثَلاثَةٌ لا تُعْرَفُ إِلاّ فى ثَلاثَةِ مَواطِنَ: لا يُعْرَفُ الْحَليمُ إِلاّ
عِنْدَ الْغَضَبِ وَ لاَ الشُّجاعُ إِلاّ عِنْدَ الْحَرْبِ، وَ لا أَخٌ إِلاّ
عِنْدَ الْحاجَةِ.
سه كساند كه شناخته نشوند جز در سه جا:بردبار شناخته نشود جز به هنگام خشم، و شجاع
شناخته نشود جز به وقت نبرد، و برادر و دوست شناخته نشود جز به وقت نياز.
21 نشانههاى نفاق
ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فيهِ فَهُوَ مُنافِقٌ وَ إِنْ صامَ وَ صَلّى: مَنْ إِذا حَدَّثَ
كَذَبَ، وَ إِذا وَعَدَ أَخْلَفَ.
وَ إِذَا ائْتُمِنَ خانَ.
سه چيز است در هر كه باشد منافق است، اگر چه روزه بدارد و نماز بخواند: آن كه چون
سخن گويد دروغ گويد، و چون وعده كند خلاف ورزد و چون امينش دانند خيانت نمايد.
22 به سه كس اعتماد نكن!
لا تُشاوِرْ أَحْمَقَ، وَ لا تَسْتَعِنْ بِكَذّاب وَ لا تَثِقْ بِمَوَدَّةِ مُلُوك.
با احمق مشورت نكن، و از دروغگو يارى مجو، و به دوستى زمامداران اعتماد مكن.
23 نشانههاى سرورى و بزرگى
ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فيهِ كانَ سَيِّدًا: كَظْمُ الْغَيْظِ وَ الْعَفْوُ عَنِ
الْمُسيىءِ وَالصِّلَةُ بِالنَّفْسِ وَ الْمالِ.
سه چيز است كه در هر كه باشد آقا و سرور است: خشم فرو خوردن، گذشت از بدكردار، كمك
و صله رحم با جان و مال.
24 نشانههاى بلاغت
ثَلاثَةٌ فيهِنَّ الْبَلاغَةُ: أَلتَّقَرُّبُ مِنْ مَعْنَى الْبُغْيَةِ، وَ
التَّبَعُّدُ مِنْ حَشْوِ الْكَلامِ، وَ الدَّلالَةُ بِالْقَليلِ عَلَى الْكَثيرِ.
سه چيز است كه در آن بلاغت و شيوايى است: معنى مقصود را رساندن، و از سخن بيهوده
دورى جستن، و بالفظ كم، معنى بسيار را رساندن.
25 نجات در سه چيز است
أَلنَّجاةُ فى ثَلاث: تُمْسِكُ عَلَيْكَ لِسانَكَ، وَ يَسَعُكَ بَيْتُكَ وَ
تَنْدَمُ عَلى خَطيئَتِكَ.
نجات در سه چيز است.
زبانت را نگهدارى و در خانهات بمانى! و بر خطايت پشيمان شوى.
26 انس و صفا در سه چيز است
أَلاُْنْسُ فى ثَلاث: فِى الزَّوْجَةِ الْمُوافِقَةِ وَ الْوَلَدِ الْبارِّ وَ
الصَّديقِ الْمُصافى.
انس در سه چيز است: زن موافق و فرزند نيكوكار و دوست خالص و با صفا.
27 نشانههاى كرم و بزرگوارى
ثَلاثَةٌ تَدُلُّ عَلى كَرَمِ الْمَرْءِ: حُسْنُ الْخُلْقِ، وَ كَظْمُ الْغَيْظِ وَ
غَضُّ الطَّرْفِ.
سه چيز است كه دليل بزرگوارى شخص است : خوشخويى، فروبردن خشم، و فروهشتن چشم.
28 سه چيز، تباهى مىآورند
ثَلاثَةٌ تُكَدِّرُ الْعَيْشَ: السُّلْطانُ الْجائِرُ، وَ الْجارُ السَّوْءُ وَ
الْمَرْأَةُ الْبَذِيَّةُ.
سه كس زندگى را تيره كنند: زمامدار ستمگر، و همسايه بد، و زنِ بىشرم و بدزبان.
29 حقّ و ناحقّ
مَنْ طَلَبَ ثَلاثَةً بِغَيْرِ حَقّ حُرِمَ ثَلاثَةً بِحَقٍّ: مَنْ طَلَبَ
الدُّنْيا بِغَيْرِ حَقٍّ حُرِمَ الاْخِرَةَ بِحَقٍّ، وَ مَنْ طَلَبَ الرِّياسَةَ
بِغَيْرِ حَقٍّ حُرِمَ الطّاعَةَ لَهُ بِحَقٍّ وَ مَنْ طَلَبَ الْمالَ بِغَيْرِ
حَقٍّ حُرِمَ بَقاءَهُ لَهُ بِحَقٍّ.
هر كه سه چيز را به ناحقّ خواهد از سه چيز به حقّ محروم گردد:1ـ هر كه دنيا را به
ناحقّ خواهد از آخرتِ به حقّ محروم گردد،2ـ هر كه به نا حقّ رياست طلبد از طاعتِ به
حقّ محروم گردد،3ـ هر كه به ناحقّ مالى را طلبد از ماندگارى به حقّ آن محروم گردد.
30 پرهيز از سه چيز
إِنْ يَسْلَمِ النّاسُ مِنْ ثَلاثَةِ أَشْياءَ كانَتْ سَلامَةً شامِلَةً: لِسانِ
السَّوْءِ وَ يَدِ السَّوْءِ وَ فِعْلِ السَّوْءِ.
اگر مردم از سه چيز در سلامت باشند، سلامت كامل خواهند داشت: زبان بد و دست بد و
كاربد.
31 كمال احسان به سه چيز
لا يَتِمُّ الْمَعْرُوفُ إِلاّ بِثَلاثِ خِصال: تَعْجيلُهُ وَ تَقْليلُ كَثيرِهِ وَ
تَرْكُ الاِْمْتِنانِ بِهِ.
احسان و نيكى كامل نباشد، مگر با سه خصلت: شتاب در آن، كم شمردن بسيار آن، و منّت
ننهادن بر آن.
32 ايمان سودمند
مَنْ لَمْ تَكُنْ فيهِ ثَلاثُ خِصال لَمْ يَنْفَعْهُ الاِْيمانُ: حِلْمٌ يَرُدُّ
بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ، وَ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ طَلَبِ الَْمحارِمِ وَ خُلْقٌ
يُدارى بِهِ النّاسَ.
هر كه سه خصلت در او نباشد، ايمان به او سودى نرساند:1ـ حلمى كه با آن، نادانىِ
نادان را برطرف كند،2ـ پارسايىاى كه از طلبِ حرام بازش دارد،3ـ و اخلاقى كه به
وسيله آن با مردم مدارا كند.
33 درباره دانش
أُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَ تَزَيَّنُوا مَعَهُ بِالْحِلْمِ وَ الْوَقارِ وَ
تَواضَعُوا لِمَنْ تُعَلِّمُونَهُ الْعِلْمَ وَ تَواضَعُوا لِمَنْ طَلَبْتُمْ
مِنْهُ الْعِلْمَ، وَ لا تَكُونُوا عُلَماءَ جَبّارينَ فَيَذْهَبَ باطِلُكُمْ
بِحَقِّكُمْ.
دانش بياموزيد و با آن خود را به بردبارى و سنگينى بياراييد و با دانشآموزان خود
فروتن باشيد، و در برابر استاد خويش تواضع كنيد، و از عالمان متكبّر و مستبدّ
نباشيد، كه رفتار ناحقّتان حقّ شما را از بين بَرَد.
34 اعتماد بر حسب شناخت
إِذا كانَ الزَّمانُ زَمانَ جَوْر وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدْر فَالطُّمَأْنينَةُ إِلى
كُلِّ أَحَد عَجْزٌ.
هر گاه زمان، زمانِ جور و ستم باشد و اهل زمانه اهل غدر و نيرنگ، اعتماد و دلبستگى
به هر كسى عجز و درماندگى است.
35 نتيجه تمايل به دنيا و اعراض از آن
أَلرَّغْبَةُ فِى الدُّنْيا تُورِثُ الْغَمَّ وَ الْحُزْنَ وَ الزُّهُدُ فِى
الدُّنْيا راحَةُ الْقَلْبِ وَ الْبَدَنِ.
رغبت و تمايل به دنيا مايه غم و اندوه، و زهد و بىميلى به دنيا سبب راحتى قلب و بدن
است.
36 صفات آمر به معروف و ناهى از منكر
إِنَّما يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهى عَنِ المُنْكَرِ مَنْ كانَتْ فيهِ
ثَلاثُ خِصال:1ـ عالِمٌ بِما يَأْمُرُ، عالِمٌ بِما يَنْهى.
2ـ عادِلٌ فيما يَأْمُرُ، عادِلٌ فيما يَنْهى.
3ـ رفيقٌ بِما يَأْمُرُ، رَفيقٌ بِما يَنْهى.
كسى امر به معروف و نهى از منكر مىكند كه در او سه ويژگى باشد:1ـ به آنچه امر كند
دانا باشد و بدانچه نيز نهى كند دانا باشد،2ـ در آنچه امر كند عادل باشد و در آنچه
نيز نهى كند عادل باشد،3ـ به آنچه امر كند با نرمش امر كند و بدانچه نيز نهى كند با
نرمش نهى كند.
37 زمامدار ستمگر
مَنْ تَعَرَّضَ لِسُلْطان جائِر فَأَصابَتْهُ مِنْهُ بَلِيَّةٌ لَمْ يُوجَرْ
عَلَيْها وَ لَمْ يُرْزَقِ الصَّبْرَ عَلَيْها.
هر كه از زمامدار ستمگر، طالب فضل و احسانى شود، از او بلايى بيند كه، بر آن پاداش
نيابد و صبر بر آن، روزى او نشود.
38 بهترين هديه
أَحَبُّ إِخْوانى إِلَىَّ مَنْ أَهْدى إِلَىَّ عُيُوبى.
محبوبترين برادرانم نزد من، كسى است كه عيبهايم را به من اهدا كند.
39 برترى جوى گمراه
مَنْ دَعَا النّاسَ إِلى نَفْسِهِ وَ فيهِمْ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ
مُبْتَدِعٌ ضالٌّ.
هر كه با وجود داناتر از خود، مردم را به اطاعت از خود دعوت كند بدعت گزار و گمراه
است.
40 صله رحم و آثار آن
إِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ وَ الْبِرَّ لَيُهَوِّنانِ الْحِسابَ وَ يَعْصِمانِ مِنَ
الذُّنُوبِ فَصِلُوا إِخْوانَكُمْ وَبِرُّوا إِخْوانَكُمْ وَ لَوْ بِحُسْنِ
السَّلامِ وَ رَدِّ الْجَوابِ.
به راستى كه صله رحم و نيكوكارى، حساب را آسان كند و از گناهان جلوگيرى نمايد، پس
با برادران خود صله رحم و نيكى كنيد، گرچه به نيكو سلام دادن و جواب سلام باشد.