منتهى الامال
قسمت دوّم : باب چـهـاردهـم

مرحوم حاج شيخ عباس قمى

- ۹ -


و بـر ايـن مـضـمـون اخـبـار بـسـيـار روايـت كـرده و شـيـخ صـدوق رحـمـه اللّه در ( كـمـال الدّيـن ) روايـت كـرده از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود: گويا مى بينم شـمـاها را كه گردش مى كنيد گردش شتر، مى طلبيد چراگاه را پس نمى يابيد آن را اى گـروه شـيـعـه . و نـيـز از آن جـنـاب روايت كرده كه به عبدالرحمن بن سيابه فرمود: كه چگونه خواهيد بود شما در آن زمان كه بمانيد بى امام هادى و بى نشانه ، بيزارى جويد بعضى از شما از بعضى پس در آنگاه امتحان كرده مى شويد و جدا مى شويد و بيخته مى شويد.(156)

و نـيـز روايـت كـرده از سـديـر صـيـرفـى كـه گـفـتـم : مـن و مـفـضـل بـن عـمـر و ابـوبصير و ابان بن تغلب به خدمت مولاى خود امام جعفر صادق عليه السلام داخل شديم و آن حضرت را ديديم كه بر روى خاك نشسته بود و مسح خيبرى را در بـر داشـت كـه آسـتـيـنهايش كوتاه بود و از شدت اندوه واله بود و مانند زنى كه فرزند عـزيـزش مـرده بـود گـريه مى كرد مانند جگر سوخته آثار حزن و محنت در روى حق جويش ظـاهـر و هويدا بود و اشك از ديده هاى حق بينش جارى بود و مى گفت : اى سيد من ! غيبت تو خـواب مـرا بـرده اسـت و اسـتـراحـت مـرا زايـل گـردانـيـده و سـرور از دل مـن ربـوده اسـت ، اى سـيـد من ! غيبت تو مصيبت مرا دايم گردانيده و محن و نوايب را بر من پياپى گردانيد و آب ديده مرا جارى كرد و ناله و فغان و حزن را از سينه من بيرون آورد و بـلاهـا را بـر من متصل گردانيد. سدير گفت : چون حضرت را با آن حالت مشاهده كرديم عـقـلهـاى مـا پـرواز كـرد و واله و حـيـران شديم و دلهاى ما از آن جزع نزديك بود كه پاره گردد و گمان كرديم كه آن حضرت را زهر دادند يا آنكه بليه عظيمى از بلاهاى دهر بر او حـادث شـده اسـت . پـس عرض كردم كه اى بهترين خلق ، خدا هرگز چشم تو را گريان نـگـردانـد، چـه حـادثه اى تو را گريان گردانيده است و چه حالت روى داده است كه چنين مـاتـمـى گـرفـتـى ؟ پـس حـضـرت از شـدت غـصـه و گـريـه و آه سـوزنـاك از دل غـمـنـاك بركشيد و فرمود كه من در صبح اين روز نظر در كتاب جفر نمودم و آن كتابى اسـت مـشـتـمـل بـر علم منايا و بلايا و در آنجا مذكور است بلاهايى كه بر ما مى رسد و در آنـجا علم گذشته و آينده هست تا روز قيامت و خدا آن علم را مخصوص محمّد صلى اللّه عليه و آله و سـلم و ائمـه عـليـهـم السـلام بـعـد از او گـردانيده است ، نگاه كردم در آنجا ولادت حـضـرت صـاحـب الا مـر عـليـه السـلام و غـيـبـت آن حـضـرت و طـول غيبت و درازى عمر او را و ابتلاى مؤ منان را در زمان غيبت و بسيار شدن شك و شبهه در دل مـردم از جـهـت طـول غـيـبـت او و مـرتد شدن اكثر مردم در دين خود و بيرون كردن ريسمان اسلام را از گردن خود كه حق تعالى در گردن بندگان قرار داده است ، پس رقت مرا دست داده است و حزن بر من غالب شده است . الخبر.(157)

و از براى اين مقام همين خبر شريف ، كافى است چه اگر تحير و تفرق و ابتلاى شيعه در ايـام غيبت و تولد شكوك در قلوب ايشان سبب شود از براى گريستن حضرت صادق عليه السلام سالها پيش از وقوع آن و بردن خواب از چشمهاى مباركش ، پس ‍ مؤ من مبتلاى به آن حادثه عظيمه غرق شده در آن گرداب بى كرانه تاريك مواج سزاوارتر است به گريه و زارى و ناله و بى قرارى و حزن و اندوه دائمى و تضرع به سوى حضرت بارى جلاّ و علا.(158)

ثواب انتظار ظهور امام زمان عليه السلام

دوم ـ از تـكـاليـف بـنـدگـان در ايـام غـيـبـت ، انـتـظـار فـرج آل مـحـمـّد عـليـهم السلام در هر آن و ترقب بروز و ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره مهدى آل مـحـمـّد عليهم السلام و پر شدن زمين از عدل و داد غالب شدن دين قويم بر جميع اديان كـه خداى تعالى به نبى اكرم خود خبر دادده و وعده فرموده بلكه بشارت آن را به جميع پـيـغـمبران و امم داده كه چنين روزى خواهد آمد كه جز خداى تعالى كسى را پرستش نكنند و چـيـزى از ديـن نـمـانـد كـه از بـيم احدى در پرده ستر و حجاب بماند و بلا و شدت از حق پـرسـتـان بـرود چـنـانـچـه در زيـارت حـضـرت مـهـدى آل محمّد عليهم السلام است :

( اَلسـّلامُ عـَلَى الْمـَهْدىِّ الَّذى وَعَدَاللّهُ بِهِ الاُمَمَ اَنْ يَجْمَعَ بِهِ الْكَلِمَ وَيَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ يَمْلاَءَ بِهِ الاَرْضَ عَدْلا وَ قِسْطا وَ يَنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤ مِنينَ ) .

سلام بر مهدى آن چنانى كه وعده داده خداوند بر او جميع امتها را كه جمع كنند به وجود او كـلمـه ها، يعنى اختلاف را از ميان ببرد و دين يكى شود و گرد آورد به او پراكنندگى ها را و پـر كـند به او زمين را از عدل و داد و انفاذ فرمايد به سبب او وعده فرجى كه به مؤ مـنـيـن داده .(159) و ايـن فـرج عـظـيـم را در سنه هفتاد از هجرت وعده داده بودند چـنانچه شيخ رواندى در ( خرائج ) از ابى اسحاق سميعى روايت كرده و او از عمرو بـن حـمـق كـه يـكـى از چـهـار نـفـر صـاحب اسرار اميرالمؤ منين عليه السلام بود كه گفت : داخل شدم بر على عليه السلام آنگاه كه او را ضربت زده بودند در كوفه پس گفتم به آن جـنـاب كـه بـر تو باكى نيست جز اين نيست كه اين خراشى است ، فرمود: به جان خود قـسـم كـه مـن از شـمـا مـفـارقت خواهم كرد، آنگاه فرمود تا سنه هفتاد بلا است و اين را سه مرتبه فرمود پس گفتم : آيا پس از بلا رخائى هست ؟ پس مرا جواب نداد و بى هوش شد، تا آنكه مى گويد پس گفتم : يا اميرالمؤ منين عليه السلام ! به درستى كه تو فرودى تا [سال ] هفتاد، بلا است پس آيا بعد از بلا، رخاء است ؟ پس فرمود: آرى به درستى كه بعد از بلا، رخاء است و خداوند محو مى كند آنچه را كه مى خواهد و ثابت مى كند و در نزد او است ام الكتاب .(160)

و شـيـخ طـوسـى در ( كـتاب غيبت ) و كلينى در ( كافى ) روايت كرده اند از ابـى حـمزه ثمالى كه گفت : گفتم به ابى جعفر عليه السلام به درستى كه على عليه السـلام بـود كـه مى فرمود تا سنه هفتاد، بلا است و مى فرمود بعد از بلا، رخائ است و بـه تـحـقـيق كه گذشت هفتاد و ما رخاء نديديم ، پس ابوجعفر عليه السلام فرمود كه اى ثـابـت ! بـه درستى كه خداى تعالى قرار داده بود وقت اين امر را در سنه هفتاد پس چون حـسـيـن عـليـه السـلام كـشـتـه شـد، شـديـد شـد غـضـب خـداونـد بـر اهـل زمـيـن پـس بـه تـاءخـيـر انـداخـت آن را تـا سـال صـد و چـهـل پـس مـا شـما را خبر داديم پس ‍ شما خبر ما را نشر كرديد و پرده سرّ را كشف نموديد پس خداى تعالى آن را تاءخير انداخت و پس از آن وقتى براى آن قرار نداد در نزد ما ( وَ يَمْحُو اللّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ اُمُّالْكِتابَ ) (161)

ابوحمزه گفت من اين خبر را عرض كردم خدمت امام جعفر صادق عليه السلام پس ‍ فرمود: كه به درستى كه چنين بود.(162)

و شـيـخ نـعـمـانـى در ( كتاب غيبت ) روايت كرده از علاء بن سيابه از ابى عبداللّه جـعـفـر بـن محمّد عليه السلام كه فرمود: كسى كه بميرد از شما و منتظر باشد اين امر را مـانـنـد كـسـى اسـت كـه در خـيـمـه اى بـاشـد كـه از آن حـضـرت قـائم عـليـه السـلام اسـت .(163)

و نـيـز روايـت نـموده از ابوبصير از آن جناب كه فرمود روزى : آيا خبر ندهم شما را به چـيـزى كـه قـبـول نـمـى كـنـد خداوند عملى را از بندگان مگر به او؟ گفتيم : بلى ، پس ‍ فـرمـود: ( شـَهـادَةَ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّه وَ اَنَّ مـُحـَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ ) و اقرار به آنچه خـداونـد امر فرمود دوستى ما و بيزارى از دشمنان ما، يعنى ائمه مخصوصا و انقياد براى ايشان و ورع و اجتهاد و آرامى و انتظار كشيدن براى قائم عليه السلام ؛ آنگاه فرمود: به درسـتـى كـه بـراى مـا دولتـى اسـت كـه خـداونـد آن را مـى آورد هر وقت كه خواست ؛ آنگاه فـرمـود: هـر كس كه خوش دارد كه بوده باشد از اصحاب قائم عليه السلام پس هر آينه انتظار كشد و عمل كند با ورع و محاسن اخلاق در حالى كه او انتظار دارد پس اگر بميرد و قـائم عـليـه السـلام پـس از او خـروج كـنـد هـسـت بـراى او از اجـر مـثـل كـسى كه آن جناب را درك نموده باشد پس كوشش كنيد و انتظار كشيد هنيئا هنيئا براى شما اى عصابه مرحومه .(164)

و شيخ صدوق در ( كمال الدّين ) روايت كرده از آن جناب كه فرمود: از دين ائمه است ورع و عفت و صلاح و انتظار داشتن فرج آل محمّد عليهم السلام (165) و نيز از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: افـضـل اعـمـال امـت مـن انـتـظـار فـرج اسـت از خـداونـد عـز و جل . و نيز روايت كرده از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود: منتظر امر ما مانند كسى است كه در خون خود غلطيده باشد در راه خداوند.(166)

و شـيـخ طبرسى در ( احتجاج ) روايت كرده كه ( توقيعى ) از حضرت صاحب الا مـر عـليـه السـلام بـيـرون آمـد بـه دسـت مـحمّد بن عثمان و در آخر آن مذكور است كه دعا بسيار كنيد براى تعجيل فرج به درستى كه فرج شما در ان است .(167)

و شـيـخ طـوسـى رحـمـه اللّه در ( غـيـبـت ) از مفضل روايت كرده كه گفت : ذكر نموديم قائم عليه السلام را و كسى كه مرد از اصحاب ما كـه انـتـظـار او را مـى كـشيد پس ‍ حضرت ابوعبداللّه عليه السلام فرمود به ما كه چون قـائم عليه السلام خروج كند كسى بر سر قبر مؤ من مى آيد پس به او مى گويد كه اى فـلان بـه درسـتى كه ظاهر شد صاحب تو پس اگر خواهى كه ملحق شوى پس ملحق شو و اگر مى خواهى كه اقامت كنى در نعمت پروردگار خود پس اقامت داشته باش .(168)

و شيخ برقى در ( محاسن ) از آن جناب روايت كرده كه فرمود به مردى از اصحاب خـود كـه : هـركـه از شـمـا بـمـيـرد بـا دوسـتـى اهـل بـيـت و انـتـظـار كـشـيـدن فـرج ، مـثـل كـسى است كه در خيمه قائم عليه السلام باشد، (169) و در روايت ديگر بـلكـه مـثـل كـسـى اسـت كـه با رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم باشد. و در روايت ديـگـر مـانـنـد كـسـى اسـت كـه در پيش روى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم شهيد گردد. و نيز از محمّد بن فضيل روايت كرده كه گفت فرج را از حضرت رضا عليه السلام سـؤ ال كـردم ، حـضـرت فـرمـود كـه آيـا انـتـظـار فـرج از فـرج نـيـسـت ، خـداى عـز و جـل فـرمـوده : فـَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ؛(170) شما انتظار بريد به درستى كه من با شما از انتظار برندگانم . يعنى انتظار بريد فرج مرا و من انتظار مـى بـرم آن وقـتـى را كـه بـراى ايـن مـصلحت دانستم كه آن وقت در رسد. و نيز از آن جناب روايـت كـرده كـه فـرمـود: چـه نـيـكـو اسـت صـبـر انـتـظـار فـرج ، آيـا نـشـنـيـده اى قول خداوند را كه فرمود:

( فـَارْتـَقـِبـُوا اِنّى مَعَكُمْ رَقيبٌ ) (171) ، ( وَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَكُمْ مِنَ الْمـُنـتـظـريـنَ ) .(172) پس بر شما باد به صبر زيرا كه فرج مى آيد بـعـد از نـاامـيـدى و بـه تـحـقـيـق كـه بـودنـد پـيـش از شـمـا كـه از شـمـا صبر كننده تر بودند.(173)

دعا براى سلامتى امام زمان عليه السلام

سـوم ـ از تـكـاليـف ، دعـا كـردن اسـت از بـراى حـفظ وجود مبارك امام عصر عليه السلام از شـرور شـياطين انس و جن و طلب تعجيل و نصرت و ظفر و غلبه بر كفار و ملحدين و منافين براى آن جناب كه اين نوعى است از اظهار بندگى و اظهار شوق و زيادتى محبت و دعاهاى وارده در ايـن مـقـام بـسـيـار اسـت يـكى دعايى است كه از يونس بن عبدالرحمن مروى است كه حـضـرت امام رضا عليه السلام امر مى فرمودند به دعا كردن براى حضرت صاحب الا مر عـليـه السـلام به اين دعا: اللهم ادفع عن وليك و خليفتك و حجتك تا آخر و من اين دعا را در ( كـتـاب مـفـاتـيـح ) در بـاب زيـارت حـضـرت صـاحـب الا مـر عـليـه السـلام نـقـل كـردم ، و ديـگـر صلوات منسوبه به ابوالحسن ضراب اصفهانى است كه ما آن را در ( مفاتيح ) در آخر اعمال روز جمعه نقل كرديم ، و ديگر اين دعاى شريف است :

( اَللّهُمَ كُنْ لِوَلِيِّكَ (فلان بن فلان و به جاى فلان بن فلان مى گويى ) اَلْحُجَّةِ بْنِ الْحـَسـَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ فى هذِهِ السّاعَةِ وَ فى كُلِّ ساعَةٍ وَليّا وَ حافِظَا وَ قائِدَا وَ ناصِرا وَ دَليلا وَ عَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعَا وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلا ) .

مـكرر مى كنى اين دعا را در شب بيست و سوم ماه رمضان در حالت ايستاده و نشسته و بر هر حـالتـى كـه بـاشـى در تـمام آن ماه و هر قسم كه ممكن شود تو را و هر زمان كه از دهرت حـاضـر شـود مـى گـويـى بـعـد از تـمـجـيـد حـق تـعـالى و صـلوات بـر پـيـغـمـبـر و آل او صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلم ايـن دعـا را و دعـاهاى ديگر نيز وارد شده كه مقا نقلش نيست هركه طالب است رجوع به ( نجم ثاقب ) كند.(174)

صدقه دادن براى حفظ وجود امام زمان عليه السلام

چـهـارم ـ صـدقـه دادن اسـت بـه آنچه ممكن شود در هر وقت براى حفظ وجود مبارك امام عصر عليه السلام ، و چون هيچ نفسى عزيز و گرامى تر نيست و نبايد هم باشد از وجود مقدس امـام عـصـر عـليـه السـلام ، بـلكه محبوب تر از نفس خويش كه اگر چنين نباشد در ايمان ضـعـف و نـقـصـان و در اعـتـقـاد خـلل و سـسـتـى اسـت چـنـانـچـه بـه اسـانـيـد مـعـتـبـره از رسـول خـدا صـلى اللّه عليه و آله و سلم مروى است كه فرمود: ايمان نياورد احدى از شما تـا آنـكـه بـوده بـاشـم مـن و اهـل بـيت من محبوب تر نزد او از جان و فرزند و تمام مردم و چـگـونـه چـنـيـن نـبـاشـد و حـال آنـكـه وجـود و حـيـات و ديـن و عقل و صحت و عافيت و ساير نعم ظاهريه و باطنيه تمام موجودات از پرتو آن وجود مقدس و اوصياى او است عليهم السلام . و چون ناموس عصر و مدار دهر و منير آفتاب و ماه و صاحب ايـن قـصر و بارگاه و سبب آرامى زمين و سير افلاك و رونق دنيا از سمك تا سماك حاضر در قـلوب اخـيـار و غـايـب از مردمك اغيار در اين اعصار حضرت حجة بن الحسن عليهما السلام اسـت و جـامـه صـحـت و عـافـيـت انـدازه قـامـت مـوزون آن نـفـس مـقـدس و شـايـسـتـه قـد معتدل آن ذات اقدس است پس بر تمامنى خودپرستان كه تمامى اهتمامشان در حفظ و حراست و سـلامـتـى نـفـس خـويـش اسـت چـه رسد به آنانكه جز آن وجود مقدس كسى را لايق هستى و سـزاوار عـافـيت و تندرستى ندانند لازم و متحتم است كه مقصود اولى و غرض اهم ايشان از چـنـگ زدن بـه دامـان هـر وسـيـله و سـبـبـى كـه بـراى بـقـاى صـحـت اسـتـجـلال عـافـيـت و قـضـاى حـاجـت و دفـع بـليت مقرر شده چون دعا و تضرع و تصدق و توسل ، سلامتى و حفظ آن وجود مقدس باشد.(175)

تنبيه يكى از اولياءاللّه به دست امام زمان عليه السلام

پـنـجـم ـ حـج كردن و حجه دادن به نيابت امام عصر عليه السلام ، چنانچه در ميان شيعيان مرسوم بود در قديم و آن جناب تقرير فرمودند چنانچه قطب راوندى رحمه اللّه در كتاب ( خرائج ) روايت كرده كه ابومحمّد دعلجى دو پسر داشت يكى از آن دو صالح بود او را ابوالحسن مى گفتند و او مردگان را غسل مى داد و پسر ديگر او مرتكب مى شد محرمات را؛ و مردى از شيعيان ، زرى به ابومحمّد مذكور داد كه به نيابت حرت صاحب الا مر عليه السـلام حج كند چنانچه عادت شيعيان در آن وقت چنين بود و ابومحمّد قدرى از آن زر را به آن پـسـر فـاسـد داد و او را بـا خـود بـرد كـه بـراى حـضـرت حـج كند و وقتى كه از حج بـرگـشـت نـقـل كـرد كـه در مـوقـف يـعـنى عرفات جوان گندم گون نيكو هيئتى را ديدم كه مـشـغول تضرع و ابتهال و دعا بود و چون من نزديك او رسيدم به سوى من التفات نمود و فـرمـود: اى شـيخ ! آيا حيا نمى كنى ؟! من گفتم : اى سيد من ! از چه چيز حيا كنم ؟ فرمود: بـه تـو حجه مى دهند از براى آن كسى كه مى دانى ، و تو آن را به فاسقى مى دهى كه خـمـر مـى آشـامـد، نـزديـك اسـت كـه ايـن چـشـم تـو كـور شـود. پـس بـعـد از بـرگـشـتـن چـهـل روز نـگـذشـت مـگـر آنكه از همان چشم كه به آن اشاره شد جراحتى بيرون آمد و از آن جراحت آن چشم ضايع شد.(176)

احترام هنگام شنيدن نام امام زمان عليه السلام

شـشم ـ برخاستن از براى تعظيم [هنگام ] شنيدن اسم مبارك آن حضرت خصوص اگر اسم مـبـارك قـائم عليه السلام باشد چنانچه سيرت تمام اصناف اماميه ـ كثرهم اللّه تعالى ـ بر آن مستقر شده در جميع بلاد از عرب و عجم و ترك و هند و ديلم ، و اين خود كاشف باشد از وجـود ماءخذ و اصلى براى اين عمل اگر چه تاكنون به نظر نرسيده و لكن از چند نفر از عـلمـا و اهـل اطـلاع مـسـمـوع شـده كـه ايـشـان ديـدنـد خـبـر در ايـن بـاب بـعـضـى از علما نـقـل كـرده كـه ايـن مـطـلب را سـؤ ال كـردنـد از عـالم مـتـبـحـر جـليـل سـيد عبداللّه سبط محدث جزايرى و آن مرحوم در بعضى از تصانيف خود جواب دادند كـه خـبـرى ديـدند كه مضمون آن اين است روزى در مجلس حضرت صادق عليه السلام اسم مـبـارك آن جـنـاب بـرده شـد پس حضرت به جهت تعظيم و احترام آن برخاست .(177)

فـقـيـر گـويـد: كـه ايـن بـود كـلام شـيـخ مـا در ( نـجـم ثـاقـب ) لكن عالم محدث جليل و فاضل ماهر متبحر نبيل سيدنا لاجل آقا سيد حسن موسى كاظمى ـ ( اَدامَ اللّهُ بَقاءُهُ ) در ( تكمله امل الا مل ) فرموده آنچه كه حاصلش اين است : يكى از علماء اماميه عبدالرضا ابن محمّد كه از اولاد متوكل است كتابى نوشته در وفات حضرت امام رضا عليه السـلام مـوسـوم بـه ( تـاجـيـج نـيران الا حزان فى وفات سلطان خراسان ) و از مـتـفـردات آن كـتـاب ايـن اسـت كـه فـرمـوده روايـت شـده كـه دعـبـل خـزاعـى وقـتى كه انشاد كرد قصيده تائيه خود را براى حضرت رضا عليه السلام چـون رسـيـد بـه ايـن شعر: ( خُروُجُ اِمامٍ لامُحالَةَ خارِجٌ يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللّهِ بِالْبَرَكاتِ ) .

حـضرت امام رضا عليه السلام برخاست و بر روى پاهاى مبارك خود ايستاد و سر نازنين خـود را خـم كـرد بـه سوى زمين پس از آنكه كف دست راست خود را بر سر گذاشته بود و گفت : ( اَللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ مَخْرَجَهُ وَانْصُرْنا بِهِ نَصْرَا عَزيزا، انتهى ) .

خواندن دعا در دوران غيبت كبرى

هـفـتـم ـ از تكاليف عباد در ظلمات غيبت ، تضرع و مسئلت از خداوند تبارك و تعالى به جهت حفظ ايمان و دين از تطرق شبهات شياطن و زنادقه مسلمين و خواندن دعاهاى وارده براى اين كار از جمله دعايى است كه شيخ نعماى و كلينى به اسانيد متعدده روايت كرده اند از زراره كـه گـفـت : شنيدم از ابوعبداللّه عليه السلام مى فرمايد: به درستى كه از براى قائم عـليـه السـلام غـيـبـتـى اسـت پـيش از آنكه خروج كند پس ‍ گفتم : از براى چه ؟ گفت : مى ترسد و اشاره فرمود با دست خود به شكم مبارك ، آنگاه فرمود: اى زراره ! او است منتظر و اوست كسى كه شك مى شود در ولادتش ، پس بعضى از مردم مى گويند كه پدرش مرد و جـانـشـيـنـى نـگـذاشـت و بـعـضـى از ايـشـان مـى گـويـد كـه حـمـل بود و بعضى از ايشان مى گويد كه او غايب است و بعضى مى گويد كه متولد شد پيش از وفات پدرش به دو سال و او است منتظر غير اينكه خداوند خواسته كه امتحان كند قـلوب شـيـعـه را، پس در اين زمان به شك مى افتند مبطلون . زراره گفت : پس گفتم فداى تو شوم ! اگر درك كردم آن زمان را كدام عمل را بكنم ؟ فرمود: اى زراره ! اگر درك كردى آن زمان را پس بخوان اين دعا را:

( اَللّهـُمَّ عـَرِّفـْنـى نـَفـْسـَكَ فـَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تـُعَّرِفـْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِفْ نِبيِّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِّنَكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِى رَسُولَكْ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكْ اَللّهُمَّ عَرِّفْنِى حُجَّتَكْ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَّرِفْنى حُجَّتَكْ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ) .(178)

و ديـگـر دعـايـى اسـت طـويـل كـه اولش هـمين دعا است ، پس از آن ( اَللّهُمَّ لاتُمِتْنى ميتَةً جـاهِليَّةً وَ لاتُزِغْ قَلْبى بَعْدَ اِذْ هَدَيْتَنى ) تا آخر دعا، و ما آن را در ملحقات ( كتاب مـفـاتـيـح ) ذكـر كـرديـم و سـيـد بـن طـاوس در ( جـمـال الا سـبوع ) آن را ذكر كرده بعد از ادعيه ماءثوره بعد از نماز عصر روز جمعه ، آنـگـاه فـرمـوده : و اگـر بـراى تـو عذرى باشد از جميع آنچه ذكر كرديم آن را از تعقيب عـصـر روز جـمـعـه پـس حذر كن از آنكه مهمل گذارى خواند آن را، يعنى اين دعا را، پس به درسـتـى كـه مـا شـنـاخـتـيـم ايـن را از فـضـل خـداونـد جل جلاله كه مخصوص فرموده ما را به آن ، پس اعتماد كن به آن .(179)

فـقـيـر گـويـد: كـه قـريـب بـه هـمـيـن كـلام سـيـد بـن طـاوس در ذيل صلوات منسوبه به ابوالحسن ضراب اصفهانى فرموده اند و از اين كلام شريف چنان مـستفاد مى شود كه از جانب حضرت صاحب الا مر عليه السلام چيزى به دست آوردند در اين بـاب و از مـقـام ايـشـان مـسـتـبـعد نيست . و ديگر دعايى است كه شيخ صدوق روايت كرده از عبداللّه بن سنان كه گفت : فرمود ابوعبداللّه عليه السلام كه زود است مى رسد به شما شبهه پس مى مانيد بدون نشانه و راهنما و پيشواى هدايت كننده و نجات نمى يابد و در آن شبهه مگر كسى كه بخواند دعاى غريق را. گفتم : چگونه است دعاى غريق ؟

فرمود مى گويى :

( يـا اَللّهُ يـا رَحـْمـنُ يا رَحيمُ يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ ) . پس ‍ گفتم :

( يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالاَبْصارِ ثَبِّتْ قَلْبى عَلى دينِكَ ) .

سـپـس فـرمـود: بـه درسـتـى كـه خداوند عز و جل مقلب است قلوب و ابصار را و لكن بگو چنانكه من مى گويم : ( يا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِى عَلى دينِكَ.(180) )

استمداد و استغاثه به امام زمان عليه السلام

هـشـتـم ـ اسـتـمـداد و اسـتـعـانـت و اسـتـغـاثـه بـه آن جـنـاب در هـنـگـام شـدائد و اهـوال و بـلايـا و امـراض و رو آوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و نديدن راه چاره و خـواسـتـن از حـضـرتـش حـل شبهه و رفع كربة و دفع بليه ، چه آن جناب برحسب قدرت الهـيـه و عـلوم لدنـيـه ربـانـيـه بـر حـال هـر كسى در هرجا دانا و اجابت مسئولش توانا و فـيـضـش ‍ عـام و از نـظـر در امـور رعـايـاى خـود غـفـلت نكرده و نمى كند و خود آن جناب در تـوقـيعى كه براى شيخ مفيد فرستادند مرقوم فرمودند: كه علم ما محيط است به خبرهاى شـمـا و غـائب نـمـى شـود از عـلم مـا هـيـچ چيز از اخبار شما و معرفت به بلايى كه به مى رسد.(181)

و شيخ طوسى در ( كتاب غيبت ) روايت كرده به سند معتبر از جناب ابوالقاسم حسين بـن روح نـائب سوم رضى اللّه عنه كه گفت : اختلاف كردند اصحاب ما در تفويض و غير آن ، پـس رفـتم نزد ابى طاهر بن بلال در ايام استقامتش يعنى پيش ‍ از آنكه بعضى مذاهب باطله اختيار كند پس آن اختلاف را به او فهماندم ، پس گفت : مرا مهلت ده ، پس او را مهلت دادم چـنـد روز آنـگـاه مـعـاودت كـردم بـه نزد او. پس ‍ بيرون آورد حديثى به اسناد خود از حـضـرت صـادق عليه السلام كه فرمود: هرگاه اراده نمود خداى تعالى امرى را، عرضه مى دارد آن را بر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم آنگاه اميرالمؤ منين عليه السلام ، و يك يك از ائمه عليهم السلام تا آنكه منتهى شود به سوى صاحب الزمان عليه السلام ، آنگاه بيرون مى آيد به سوى دنيا و چون اراده نمودند ملائكه كه بالا برند عملى را به سـوى خـداونـد عز و جل عرضه مى شود بر رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم آنگاه عرضه مى شود بر خداوند عز و جل پس هرچه فرود مى آيد از جانب خداوند بر دست ايشان اسـت و آنـچـه بـالا مـى رود بـه سـوى خـداونـد عـز و جـل بـه سـوى ايـشـان اسـت و بـى نـيـاز نـيـسـتـنـد از خـداونـد عـز و جل به قدر به هم زدن چشمى .(182)

و سـيـد حـسـين مفتى كركى سبط محقق ثانى در ( كتاب دفع المناوات ) از ( كتاب بـراهـيـن ) نقل كرده كه او روايت نمود از ابى حمزه از حضرت كاظم عليه السلام كه گفت : شنيدم آن جناب مى فرمايد: نيست ملكى كه خداوند او را به زمين بفرستد به جهت هر امـرى مـگـر آنـكه ابتدا مى نمايد به امام عليه السلام ، پس ‍ معروض مى دارد آن را بر آن جـناب و به هم درستى كه محل تردد ملائكه از جانب خداوند تبارك و تعالى صاحب اين امر اسـت . و در خـبـر ابـوالوفـاى شـيـرازى اسـت كـه رسـول خـدا صـلى اللّه عـليه و آله و سلم فرمود به او كه چون درمانده و گرفتار شدى پـس استغاثه كن به حضرت حجت عليه السلام كه او تو را در مى يابد و او فريادرس ‍ است و پناه است از براى هر كس كه به او استغاثه كند.(183)

و شـيـخ كـشـى و شـيـخ صـفار در ( بصائر ) روايت كرده اند از رميله كه گفت : تب شديدى كردم در زمان اميرالمؤ منين عليه السلام پس در نفس خود خفتى يافتى در روز جمعه و گـفـتـم نـمـى دانـم چـيـزى را بـهـتـر از آنـكـه آبـى بـر خـود بـريـزم يـعـنـى غـسـل كـنـم و نماز كنم در عقب اميرالمؤ منين عليه السلام ، پس چنين كردم آنگاه آمدم به مسجد پـس چـون امـيرالمؤ منين عليه السلام بالاى منبر برآمد آن تب به من معاودت نمود پس چون امـيـرالمـؤ مـنـيـن عـليـه السـلام مـراجـعـت نـمـود و داخـل قـصـر شـد داخـل شـدم بـه آن جـنـاب ، فرمود: اى رميله ! ديدم تو را كه بعضى از تو، و به روايتى ( پس ملتفت شد به من اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: اى رميله ! چه شده بود كه تو را ديـدم كـه بـعـضـى از اعـضـايـت در بـعـضـى درهـم مـى شـد. ) پـس نـقـل كردم براى آن جناب حالت خود را كه در آن بودم و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نماز عـقـب آن جـنـاب ، پـس فـرمـود: اى رمـيله ! نيست مؤ منى كه مريض شود مگر آنكه مريض ‍ مى شويم ما به جهت مرض او و محزون نمى شود مگر آنكه محزون مى شويم به جهت حزن او و دعـا نـمـى كـنـد مـگر آنكه آمين مى گوييم براى او و ساكت نمى شود مگر آنكه دعا مى كنيم بـراى او، پـس گـفـتم به آن جناب يا اميرالمؤ منين عليه السلام فداى تو شوم اين لطف و مـرحـمـت بـراى كـسـانـى اسـت كـه بـا جـنـاب تـوانـد در ايـن قـصـر، خـبـر ده مـرا از حـال كـسانى كه در اطراف زمين اند؟ فرمود: اى رميله ! غايب نيست يا نمى شود از ما مؤ منى در مشرق زمين و نه در مغرب آن .(184)

و نـيـز شـيـخ صـدوق و صـفار و شيخ مفيد و ديگران به سندهاى بسيار روايت كرده اند از جـناب باقر و صادق عليهم السلام كه فرمودند: به درستى كه خداوند نمى گذارد زمين را مـگـر آنـكـه در آن عـالمى باشد كه مى داند زياده و نقصان را در زمين ، پس اگر مؤ منين زياد كردند چيزى را بر مى گرداند ايشان را و به روايتى ( مى اندازد آن را ) ، و اگـر كـم كردند تمام مى كند براى ايشان ، و اگر چنين نبود مختلط مى شد بر مسلمين امور ايشان ، و به روايتى ( حق از باطل شناخته نمى شد ) .(185)

نسخه برآورده شدن حاجات

در ( تـحـفـة الزائر ) مجلسى و ( مفاتيح النجاة ) سبزوارى مروى است كه هـركـه را حـاجتى باشد آنچه مذكور مى شود بنويسد در رقعه اى و در يكى از قبور ائمه عـليـهـم السـلام بـيـنـدازد يـا بـبـنـدد و مـهـر كـنـد و خـاك پـاكـى را گـل سـازد و آن را در مـيـان آن گـذارد و در نـهـرى يـا چـاهى عميق يا غدير آبى اندازد به حضرت صاحب الزمان عليه السلام مى رسد و او بنفسه متولى برآوردن حاجت مى شود.

نسخه رقعه مذكوره

( بـِسـْمِ اللّهِ الرَّحـمـنِ الرَّحـيـمِ كـَتـَبْتُ يا مَوْلاىَ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْكَ ـ مَسْتَغيثا وَ شَكَوْتُ ما نَزَلَ بى مُسْتَجيرا بِاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ بِكَ مِنْ اَمْرٍ قَْد دَهَمَنى وَ اَشْغَلَ قَلْبى وَ اَطـالَ فـِكْرى وَ سَلََبنى بَعْضَ لُبّى وَ غَيَّرَ خَطيرَ نِعْمَةِ اللّهِ عِنْدى اَسْلَمَنى عِنْدَ تَخَيَّلِ وُرُودِهِ الْخـَليلُ وَ تَبَرَّءَ مِنِّى عِنْدَ تَرائى اَقْبالِهِ اِلَىَّ الْحَميمُ وَ عَجَزَتْ عَنْ دِفاعِهِ حيلَتى وَ خـانـَنى فى تَحَمُّلِهِ صَبْرى وَ قُوَّتى فَلَجَاْتُ فيهِ اِلَيْكَ وَ تَوَّكَلْتُ فى الْمَسْئَلَةِ للّهِ جـَلَّ ثـَنـاؤُهُ عـَلَيـْهِ وَ عـَلَيـْكَ فـى دِفـاعـِهِ عـَنـّى عِلْما بِمَكانِكَ مِنَ اللّهِ رَبِّ العالَمينَ وَلىِّ التَّدْبـيـرِ وَ مـالِكِ الاُمـُورِ واثـِقـا بـِكَ فِى الْمُسارِعَةِ فِى الشَّفاعَةِ اِلَيْهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فى اَمْرى مَتَيَقّنا لاِجابَتِتِه تَبارَكَ وَ تَعالى اِيّاكَ بِاِعْطائى سُؤْلى وَ اَنْتَ يا مَوْلاىَ جَديرٌ بِتَحْقيقِ ظَنّى وَ تَصْديقِ اَمَلى فيكَ فى اَمْرِ كَذا وَ كَذا ) (و به جاى كذا و كذا نام حاجت خـود را ببرد) ( فيما لا طاقَةَ لى بِحَمْلِهِ وَ لاصَبْرَ لى عَلَيْهِ وَ اِنْ كُنْتُ مُسْتَحِقّا لَهُ وَ لاَضـْعافِهِ بِقَبيحِ اَفْعالِى وَ تَفْريطى فِى الْواجِباتِ الَّتى للّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاَغثِنى يا مـَوْلاىَ صـَلَواتُ اللّهِ عـَلَيـْكَ عـِنـْدَ اللَّهـَفِ وَ قـَدِّمِ الْمَسْئَلَةَ للّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فى اَمْرى قَبْلَ حـُلُولِ التَّلَفِ وَ شـَمـاتـَةِ الاَعْداءِ فَبِكَ بَسَطَتِ النِّعْمَةُ عَلَىَّ وَ اَسْئَلِ اللّهَ جَلَّ جَلالِهِ لى نـَصْرا عَزيزا وَ فَتْحا قَريبا فيهِ بُلُوغُالا مالِ وَ خَيْرُ الْمَبادى وَ خَواتِيمُ الاَعْمالِ وَ الاَمْنُ مـِنَ الْمـَخاوِفِ كُلُّها فى كُلِّ حالٍ اِنَّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ لِما يَشاءُ فَعّالٌ وَ هُوَ حَسْبى وَ نِعمْ الْوَكيلُ فِى الْمَبْدَءِ وَ الْمالِ. )

آنگاه بر بالاى آن نهر يا غدير برآيد و اعتماد بر يكى از وكلاى حضرت نمايد يا عثمان سـعيد العمروى يا ولد او محمّد بن عثمان يا حسين بن روح يا على بن محمّد السمرى و يكى از آن جماعت را ندا نمايد و بگويد:

( يـا فـُلانَ بـْنَ فـُلانٍ سـَلامٌ عـَلَيـْكَ اَشـْهـَدُ اَنَّ وَفـاتـِكَ فـى سَبيل اللّهِ وَ اَنَّك حَىُّ عِنْدَاللّهِ مَرْزُوقٌ خاطَبْتُكَ فى حَياتِكَ الَّتى لَكَ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هـذِهِ رُقْعَتى وَ حاجَتى اِلى مَوْلا نا عليه السلام فَسَلِّمْها اِلَيْهِ وَ اَنْتَ الثِّقَةُ الاَمينُ ) .(186)

پس نوشته را در نهر يا چاه يا غدير اندازد كه حاجت او برآورده مى شود.

و [محدث نورى مى فرمايد:] از اين خبر شريف چنين مستفاد مى شود كه آن چهار شخص معظم چـنـانـچـه در غـيـبـت صغرى واسطه بودند ميان رعايا و آن جناب در عرض حوائج و رقاع و گرفتن جواب و ابلاغ توقيعات ، در غيبت كبرى نيز در ركاب همايون آن جناب هستند و به ايـن مـنـصـب بـزرگ مـفـتـخـر و سـرافـرازنـد پـس معلوم شد كه خوان احسان و جود و كرم و فضل و نعم امام زمان عليه السلام در هر قطرى از اقطار ارض براى هر پريشان درمانده و گـم گـشـتـه و وامـانـده و مـتـحـير و نادان و سرگشته و حيران گسترده و باب آن باز و شارعش عام با صدق اضطرار و حاجت و عزم با صفاى يويت و اخلاص سريرت اگر نادان اسـت شـربـت عـلمش بخشند و اگر گمشده است به راهش رسانند و اگر مريض است لباس عافيتش پوشند.

next page

fehrest page

back page