منتهى الامال
قسمت اول : باب ششم

مرحوم حاج شيخ عباس قمى

- ۱۳ -


و امام مير عبدالواسع بن مير محمّد صالح سبط او مير محمّدحسين در ترجمه او گفته كه جدم سـيـد عـبـدالواسـع عـالم ورع مـتـعـبد، ماهر در فنون علم و انحاء نحو و ساير علوم و فنون عربيت بود تعلّم كرده بود بر فاضل علامه ابوالقاسم جرفادقانى و اخذ حديث كرده از جـمـاعـتـى از افـاضـل عـصر خويش خصوص از جدم علامه ملاّ محمدتقى مجلسى رحمه اللّه ، ولادتـش در خـاتون آباد شد و لكن به اصفهان رحلت كرد و متوطّن در آنجا شد. نود و نه سـال عـمـر كـرد و در ماه رمضان سنه هزار و يك صد و نه وفات كرد و در مقبره بابا ركن الدّيـن مـدفـون گـشـت ، بـعـد از چـنـدى از سـنـيـن (سـالهـا)، نـعـشـش را بـه نـجـف اشـرف حمل كردند و نزديك قبر مطهر به خاك سپردند و من او را درك كردم ، و نزد او مصحف شريف و مـقـدارى از نـحـو و صـرف و منطق خواندم و او مرا در حجر خود تربيت كرد و حقوق بر من بسيار است ( جَزاهُ اللّهُ عَنّى اَحْسَنَ الْجَزاءِ وَ حَشَرَهُ مَعَ مَواليِه . )

و فـرزنـد جـليـلش مـيـر مـحـمـّد صـالح بـن مـيـر عـبـدالواسـع عـالم جـليـل القـدر داماد علامه مجلسى رحمه اللّه بوده . در اصفهان شيخ ‌الا سلام بوده ، و او را مـصـنـفاتى است از جمله ( حدائق المقربّين ) و ( ذريعه ) و ( شرح فقيه و استبصار ) ، روايت مى كند از علامه مجلسى رحمه اللّه .و فرزند جليلش مير محمّد حسين خـاتـون آبـادى سـبـط عـلامـه مـجـلسـى امـام جـمـعـه اصـفـهـان عـالم عامل كامل فاضل ماهر در فقه و حديث و تفسير و خط بوده ، اخذ كرده از پدرش و از مير محمّد اسـمـاعـيـل و از فـرزنـدش مـيـرمـحـمـّد بـاقـر مـدرّس و او را كـتـابـى اسـت در اعـمـال سـنـه و رسـائلى در فـقـه و آن بـزرگـوار در زمـان افـاغـنه بوده لاجرم از ايشان گـريـخـتـه و در جـورت مـخـتـفـى شـد و در شـب دوشـنـبـه بـيـسـت و سـوم شوال سنه هزار و صد و پنجاه و يك وفات كرد.

و از مـيـر مـحمّدحسين دو فرزند معروف است : مير محمدمهدى كه بعد از پدر ماجدش امام جمعه اصـفـهـان گـرديـد و او پـدر مـيـر سـيـدمـرتضى است و او پدر مير محمّد صالح كه مدرّس مـدرسـه كـاسـه گـران بـوده و مير محمدمهدى كه امام جمعه طهران بوده و اين هر دو برادر عـقـيـم بـودنـد و بـرادر سـوم ايـشـان مير محسن است كه والد مير سيدمرتضى صدرالعلماء طهران و ميرزا ابوالقاسم امام جمعه طهران است .

و مـيـرزا ابـوالقـاسـم عالم عامل تقى نقى ماهر در فقه و حديث و غيره صاحب اخلاق حسنه و داراى جـود و سخا بوده به حدى كه ديگران را بر خود ايثار مى كرده و جد و جهد داشت در قـضـاء حـوائج مسلمين ، و آن جناب از شاگردان شيخ اكبر مرحوم شيخ جعفر و صاحب جواهر است ، در سنه هزار و دويست و هفتاد و يك وفات كرد و در طهران دفن شد. و قبر آن جناب در طهران مزارى است معروف با قبّه عاليه و آن بزرگوار والد مرحوم آمير زين العابدين امام جمعه و جد امام جمعه حاليه است .

و فـرزنـد ديـگـر مـيـر مـحـمـدحـسـيـن خاتون آبادى ، مير عبدالباقى است كه بعد از فوت بـرادرش مـيـر مـحـمـّدمـهـدى امـام جـمـعـه اصـفـهـان گـرديـد و آن جـنـاب را در عـلم و عمل و زهد و تقوى مقامى است معلوم ، و او است يكى از اساتيد علامه طباطبائى بحرالعلوم ، روايت مى كند از پدرش از جدش از علامه مجلسى مرحوم ، وفات كرد در سنه هزار و دويست و يازده .

و فرزند جليلش حاج مير محمدحسين سلطان العلماء و امام جمعه اصفهان است كه وفات كرد در سـنـه هـزار و دويـست و سى و سه . و فرزند جليلش حاج ميرزا حسن امام جمعه و سلطان العـلماء را سه فرزند است : يكى ميرمحمّد مهدى امام جمعه اصفهان كه وفاتش سنه هزار و دويـسـت و پـنـجاه و چهار بوده ، و ديگر مير سيدمحمّد امام جمعه كه در سنه هزار و دويست و نـود و يـك وفـات كـرده ، و ديـگـر مـحـمـدحـسـيـن امـام جـمـعـه كـه فـاضـل مـاهـر در غـالب عـلوم بـوده خصوص در كلام و تفسير، وفات كرده در سنه هزار و دويست و نود و هفت و بعد از آن جناب ميرزا محمّد على بن ميراز جعفر بن مير سيد محمّد بن مير عـبـدالبـاقـى بـن مـيـر مـحـمـّد حـسـيـن خـاتـون آبادى امام جمعه اصفهان گرديد، و اين سيد جـليـل عـالم عـامـل فـقـيـه محدث تلميذ مير محمدرضا و حاج ملاّ حسينعلى تويسركانى است و صـاحـب تـصنيفاتى است از جمله ( رساله منجّزات مريض ) و ( رساله تقليد ميّت ) و غير ذلك . وفات كرده سنه هزار و سيصد، قبرش جنب قبر مجلسيين است . و مير سيد محمّد بن حاج ميرزا حسن والد جناب حاج ميرزا هاشم امام جمعه اصفهان است كه در سنه هزار و سيصد و بيست و يك وفات كرد. رحمة اللّه و رضوانه عليهم اجمعين .

ذكـر عـبداللّه بن حسن بن على اصغر بن الا مام زين العابدين عليه السلام و بعض ‍ اعقاب او كه از جمله ( ابيض ) است كه در رى مدفون است :

صـاحـب ( عمدة الطالب ) گفته كه عبداللّه الشهيد بن افطس در واقعه فخ حضور داشـت و دو شـمـشـيـر حـمايل كرده و كوششى به سزا نموده ، و بعضى گفته اند كه حسين صـاحـب فـخّ او را وصـى خـود قـرار داده و گـفـت كه اگر من كشته گشتم اين امر بعد از من براى تو است .(202)

فـقـيـر گـويـد: كـه مـن در احـوال بـنـى الحـسـن در مـجـلد اول در قـصـه فـخ نـقل كردم كه در ابتداء خروج صاحب فخ كه علويين اجتماع كردند چون وقـت نـمـاز صـبـح مؤ ذّن بالاى مناره رفت كه اذان گويد، عبداللّه افطس با شمشير كشيده بـالاى مـنـاره رفت و مؤ ذن را گفت در اذان ( حَىِّ عَلى خَيْرِالْعَمَلْ ) بگويد، مؤ ذن از تـرس ‍ شـمـشـير حىّ على خيرالعمل گفت ، عبدالعزيز عمرى كه نايب الا ياله مدينه معظمه بـود از شـنيدن ( حَيَّعَله ) احساس شرّ كرد و دهشت زده فرياد برداشت كه استر مرا در خـانـه حـاضـر كـنـيـد و مـرا بـه دو حـبّه آب طعام دهيد، اين بگفت و فرار كرد و از ترس ضرطه مى داد تا خود را از ترس علويين نجات داد.

و بالجمله ؛ عبداللّه همان است هارون الرّشيد او را بگرفت و نزد جعفر بن يحيى حبس كرد، عـبـداللّه از زحـمـت زنـدان سينه اش تنگى گرفت رقعه اى به سوى رشيد نوشت و در آن نـوشـتـه دشـنـامهاى زشت براى او نوشت رشيد به آن رقعه اعتنايى نكرد و فرمان داد تا بر وى وسعت گشايش دهند و گفته بود روزى به حضور جعفر كه : خدايا كفايت كن امر او را بر دست دوستى از دوستان من و دوستان خودت . جعفر پس از شنيدن اين سخن امر كرد در شـب نـوروزى او را بـكـشـتـنـد و سرش را از تن برگرفتند پس آن سر را در جمله هداياى نـوروزى بـه نـزد رشـيـد فرستاد، چون سرپوش از روى سر برگرفتند و نظر رشيد بـر آن سـر افـتـاد و آن شـقـاوت را از جعفر نگران شد، اين امر بر وى عظيم و گران آمد، جـعفر گفت هرچه بينديشيدم هيچ چيزى را براى هديه پيشگاه تو در اين جشن نوروز و روز دلفـروز بـهـتـر از ايـن نـيـافـتـم كـه سر دشمن تو و دشمن پدران تو را به حضور تو بـفـرسـتـم ، و ايـن بـود تـا وقتى كه هارون الرّشيد اراده كشتن جعفر كرد. جعفر با مسرور كبير گفت كه اميرالمؤ منين به كدام جرم خون مرا روا شمرده ؟ گفت به كشتن پسر عمّش به كشتن پسر عمّش ‍ عبداللّه بن حسن بن على بدون اذن او.

عـمـرى نـسـّابـه گـفـتـه كـه قبر عبداللّه در بغداد در سوق الطّعام است و مشهدى (مزارى ) دارد.(203) و اعـقـاب او در مـدائن جـماعت جماعت بسيارند و او را عقب از دو فرزند اسـت : عـبـاس و مـحـمـّد امـيـر جليل شهيد كه معتصم خليفه او را به زهر كشته ، اما عباس بن عـبـداللّه شهيد عقبش قليل است و در ( تاريخ قم ) است كه پسرش عبداللّه بن عباس بـا عـلى بـن محمّد علوى صاحب زنج در بصره بوده ، چون على بن محمّد را بكشتند عبداللّه بن عباس در قم ابوالفضل العباس و ابوعبداللّه الحسين ملقّب به ( ابيض ) و سه دخـتـر بـه وجـود آمدند، و از عباس ، ابوعلى احمد متولد شد و ابوعبداللّه الا بيض به رى رفت و اعقاب او در رى اند. انتهى .

ابـونـصـر بـخارى گفته كه حسين بن عبداللّه بن عباس ابيض در سنه سيصد و نوزده در رى وفـات كـرد و قـبـرش ظـاهـر اسـت و در قـرب مـزار حـضرت عبدالعظيم عليه السلام و زيـارت كرده مى شود و عقبش منقرض شد و نسل محمّد بن عبداللّه به حاى ماند.(204)

مـؤ لف گـويـد: كه از نسل عبداللّه بن الحسن بن على بن على بن الحسين بن على بن ابى طـالب عليهم السلام كه عباداللّه الصالحين و از فقها و علما و متكلمين است ساكن نيشابور بـوده و كـتبى تصنيف كرده و در امامت و فرائض و غيره ، و شيخ نجاشى و علامه و ديگران در كتب خود او را ذكر كرده اند.(205)

next page

fehrest page

back page