مقدمه
بسمه تعالى
قال رسول الله :
انى تارك فيكم الثقلين ، كتاب الله و عترتى اهل بيتى ، ما ان
تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض
.
معصومين (عليه السلام ) همگى نور واحد هستند.
معصومين (عليه السلام ) همگى به نوعى عليه قدرت هاى ظالم عصر خود قيام كردند.
معصومين (عليه السلام ) تنها و بى هيچ ياورى در مقابل زورگويان زمان قد علم كردند و
در اين راه تا مرز شهادت به پيش رفتند.
معصومين (عليه السلام ) در راه حفظ اسلام و احكام قرآن كريم شهيد شدند، زندانها را
به جان خريدند، فداكارى ها كردند. تا توانستند اسلام را احيا و به دست ما برسانند.
معصومين (عليه السلام ) حامى مستضعفان و محرومان بودند.
معصومين (عليه السلام ) براى تربيت انسان آمدند، تا بشر را از آلودگى گناه و پليدى
فساد و رذايل اخلاقى دور كنند و با فضايل و آداب برجسته انسانى آنها را رشد دهند.
معصومين (عليه السلام ) در برابر زورگويان و جباران مقاوم و در برابر فقرا و ضعفاء
و مستضعفين فروتن بودند.
معصومين (عليه السلام )، زهد و تهجد را بر خود فرض و واجب مى دانستند
معصومين (عليه السلام )، دائم الذكر بوده و در نماز، خشوع و حضور قلب كامل داشتند.
معصومين (عليه السلام ) با مردم ، بين مردم و جزوى از آنها بودند.
ما بر خود افتخار كرده و مى باليم كه پيرو مذهبى هستيم كه رسول خدا (صلى الله عليه
وآله ) مؤسس آن به امر خداى بود. ائمه اطهار (عليه السلام ) نيز تا مرز شهادت در
اين راه پيش رفتند.
امروزه ، پيشرفت و ترقى بشد در گروى عمل به رهنمودهاى معصومين (عليه السلام ) است و
سعادت انسان در اين است كه متوسل به ساحت قدسى آنان شود؛ چرا كه راه درست و صحيحى
زندگى را آنان پيمودند.
اگر مى خواهيم كه دنيا و آخرتمان را بيمه كنيم ، بايد به سيره قولى و عملى معصومين
(عليه السلام ) عمل نماييم ؛ زيرا تنها سيره زندگى آنها جاويد و راه گشا است .
در طول تاريخ چه بسيار كه دشمنان قصد داشتند نام و روش زندگى ائمه (عليه السلام )
را محو و نابود سازند؛ ولى برخواست خداوند نتوانستند.
اينك ما بايد شاكر درگاه خدا باشيم كه شيعه ايم و شكر گزار اين نعمت باشيم كه
خداوند چنين پاكانى را براى هدايت ما فرستاده است . زيرا همه نعمات و حتى نفس كشيدن
ما مرهون بركت وجودى حضرت بقيه الله الاعظم - عج الله فرجه الشريف - مى باشد كه ما
زير لواى آن حضرتيم .
از خداوند بخواهيم كه محبت رسول و فرستاده خود و اهل بيت (عليه السلام ) مكرم آن
حضرت را در دل ما قرار دهد، به گونه اى كه لحظه اى از آنان جدا نشويم كه همين جدايى
ها، باعث گمراهى و بدبختى است .
بار خدايا !اين توفيق را به ما عنايت كن كه در راه معصومين (عليه السلام ) قدم
برداشته و در همين مسير كشته شويم .
علت تنظيم گرد آورى اين كتاب اين بود كه جاى خالى چنين اثرى كاملا در جامعه مشهود
بود؛ استاد فرزانه حسن حسن زاده آملى كه خود، يكى از شيفتگان و محبين اهل بيت عصمت
و طهارت (عليه السلام ) است و به آنها عشق مى ورزد، با قلمى پاك و زيبا و دلى آكنده
از حب به اهل البيت (عليه السلام ) گوشه اى از فضائل و سيره معصومين (عليه السلام )
را در آثار خويش به تصوير كشيده است كه هر يك گوياى جلوه اى نورانى از زندگانى ائمه
اطهار (عليه السلام ) مى باشد و عمل به آنها سبب هدايت دنيا و سعادت آخرت ما مى
گردد.
عباس عزيزى - حوزه علميه قم - بهار 81
عشق و علاقه علامه حسن زاده آملى به معصومين
1- عِلْمٌ حينَ فُسِّرَ وُجِد
روز پنج شنبه ، بيستم شعبان المعظم 1378 هجرى قمرى برابر با 2 آذر 1346 هجرى شمسى ،
در قم در محضر روحانى بزرگوار جناب آقاى حاج سير حسين قاضى طباطبايى ، ابن عم آيه
الله حاج سيد على قاضى تبريزى (رضوان الله عليهما )بودم ، فرمودند:
موحوم كفعمى كتابى به نام صفوه الصفات فى شرح دعاء السمات دارد؛ در آن كتاب مى گويد
كه : اسماى دوازده امام (عليه السلام ) آنچه مكرر است القاء شود باقى مى شود
علم حين فسر وجد، و ما اين را دانستيم يعنى چه ، از
جناب آقا سيد محمد حسين الهى آيه الله استاد الهى برادر علامه آقا سيد محمد حسين
طباطبايى صاحب تفسير الميزان ، و اين هر دو بزرگوار (روحى لهما الفداء )از استادان
اين كم ترين بوده اند )سوال كرديم ، آن جناب موحوم آيه الله حاج سيد على قاضى (نام
برده )را احضار كرده است و معنى جمله مذكور را از ايشان پرسيدند، آن مرحوم در جواب
فرمود كه : با اسماء چهارده معصوم چنين كنند كه مى شود طه علم
حين فسر وجدولى آن را بيان نفرمودند
(1).
2- بدترين كورى ، كورى قلت است !
الهى !رسولت فرموده : شر العمى عمى القلت ؛ يعنى بدترين كورى ،
كورى قلب است .
و چه نيكو فرمود كه : كور چشم سر، از مشاهده خلق محروم است و كور چشم دل از رؤيت حق
.
حسن را چشم سر بينا داده اى ، چشم دل بينا نيز ده تا خلق بين حق بين شود
(2) !
3- المؤمن مراه المؤمن !
الهى !سفير كبيرت فرمود:المومن مراه المؤمن . اگر من
مومنم تو هم مومنى ، چه آخر حشرم گواه است كه : هو الذى لا
اله هو، الاملك القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر .(3)
4- شكر سايه خاتم (ص )
الهى !مرا در سايه خاتم (عليه السلام ) داشتى ، كه تو را يابم و بندگانت را دريابم
؛ شكر اين موهبت چگونه گذارم . بارالها ! نا پاك را به سويت بار نيست و با بندگانت
كار نيست ، دستم را بدار تا در راهت استوار باشم .(4)
5- تمثل از سيماى محمد (ص )
در مبارك سحر ليله چهار شنبه هفدهم ربيع المولود 1402 هجرى قمرى مطابق بيست و سوم
در ماه 1360 هجرى شمسى فرخنده ميلاد خاتم النبياء (عليه السلام ) و وصى او صادق آل
محمد عليه الصلوه و السلام كه به ترقيم رساله انه الحق
- به عنوان يادنامه استاد علامه طباطبايى كه سب شصتم از رحلت آن جناب بود - اشتغال
داشتم ، ناگهان مثال مباركش با سيماى نورانى كه از سيماهم فى
وجوههم من اثر السجودحكايت مى نمود، برايم متمثل شد - فتمثل لنا بشرا سويا -
و تفقدى نمود كه با لهجه اى شيرين و دلنشين از طيب طويت و حسن سيرت و سريرتم بشارتم
داد تا چند لحظه اى در حضور انورش مشرف بودم ، و چون به خود آمدم تعبير رفت كه اين
تحفه و هديه انه الحق مرضى خاطر آن متاءله به حق است
(5)
6- دل اگر خدا شناسى همه در رخ على بين !
مؤمن را رسالت حضرت ختمى مرتبت ، ناچار، معترف به عصمت امير المؤمنين على (عليه
السلام ) بايد باشد؛ و معترف به عصمت آن جناب را امامت يك يك ائمه اثنى عشر و غيبت
تامه صاحب الامر (ع )؛ زيرا وصى معصوم ، معصوم است ، و وصى امام ، امام است ، و وصى
حجه الله ، حجه الله است .(6)
7- شكر ولايت على (ع )
جناب حجه الاسلام و المسلمين ابراهيميان امام جمعه محترم آمل در بيان خاطره اى مى
فرمايند:
بنده شبى استاد علامه را در رويا ديم ، مسجدى بود و سكويى و
جمعيتى و ستونى .
ايشان بر بالاى سكو مشغول سخنرانى بودند. جمعيت روى به ايشان داشتند. من بيچاره بر
ستونى تكيه داده ، پشت به ايشان كردم . جمعيت همه رفتند، هيچ كس نمانده بود جز
ايشان و من . آنگاه روز به ايشان كردم . مرا بر بالا خواند نرد ايشان رفتم . دو دست
مبارك به زير گوش من نمادند و اين جمله را بر من قرائت فرمودند:
الحمد لله الذى جعلنا من المتمسكين بولايه مولانا
اميرالمؤمنين (عليه السلام ) .
و به راستى كه هنوز آن دعاى جانبخش در جانم طنين انداز است و ان شاء الله كه مرا از
اين دعاى جان پاك ، ثمراتى فراوان خواهد بود.(7)
8- مرثيه بر امام حسين (ع )
در سال تعطيلى نداشتيم . بنده يادم نمى رود كه سال بر ما گذشت و دو روز تعطيل كرديم
: (استاد مى گويد )يكى روز عاشورا، يكى روز شهادت حضرت امام مجتبى (ع )و بقيه روزها
را درس خوانديم . ايشان خودشان شايق بودند.(8)
9- عظمت حق محمد (ص )و خاندانش
الهى !حق محمد و آل محمد بر ما عظيم است ؛ اللهم صل على محمد و
آل محمد !(9)
10- ره رها كرده اى از آنى گم !
دعاى عرفه حضرت سيد الشهداء (عليه السلام )، و دعاى سحر حضرت امام محمد باقر (عليه
السلام ) كه در سحرهاى ماه مبارك رمضان مى خوانيد، و مناجات هاى باب الحوائج الى
الله امام هفتم موسى بن جعفر (عليه السلام ) كه در بلد اين كفعمى نقل شده اند، و
مناجات شعبانيه جناب وصى اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) و مناجات خمس عشر حضرت
امام سجاد (عليه السلام ) به خصوص مناجات هاى محبين و عارفين و ذاكرين آن ، و
همچنين توقيع سريع حضرت بقيه الله و تتمه النبوه امام زمان معدى موعود (عج )كه از
ناحيه مقدسه آن جناب به شيخ كبيرايى جعفر محمد بن عثمان بن سعيد - رضوان الله عليه
- داده شد كه در هر روز از ايام ماه مبارك رجب دستور خواندن آن صادر گرديده است و
صدها كتاب از اين گونه حقايه الهيه كه از وسائط فيض الهى ، يعنى ائمه اطهار ما
(عليه السلام ) به ما رسيده است كه از هيچ عارف و حكيم ، لطائف عرفانى در ظريف ترين
كسوت الفاظ بدين پايه ديده و شنيده نشده است ، بلكه نقش عرفاى اسلام ترويج و احياى
اين معارف حقه مروى از اين مقربين و اولياء الله است كه دستور العمل را بايد از اين
دهن هاى عصمت فر گرفت ، عارف سنائى چه نيكو گفته است :
عز ندانسته اى از آنى خوار
|
به ز قرآن مدان و به ز اخبار
|
اى لطائف ذوقى و عرفانى ، آن نكات سرى كه در ادعيه و اوراد و مناجاتهاى ائمه اطهار
ما پيدا مى شود در روايات نمى شود به دست آورد؛ زيرا كه در روايات مخاطب مردم اند و
با مردم به فراخور عقل آنها صحبت مى كردند و سخن مى گفتند، اما در مناجاتها و ادعيه
در خلوت خانه عشق با جمال مطلق به راز و نياز مى پرداختند كه آنچه گفتنى بود به
زبان مى آوردند.
العرف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن كل ما يبعدها ؛
يعنى عارف كسى است كه خود را شناخت ، پس از هر چه كه او را دور مى كند، آزاد و پاكش
گردانيد.(10)
11- قدر زر، زرگر شناسد، قدر گوهر، گوهرى !
بنده حدود سى سال پيش صحبتى با يك رياضيدان داشتم تا اين كه كلام كشيد به اين شكل
هندسى قطاع من از او، به خاطر غرض الهى كه در نظرم
داشتم ، سؤ ال كردم : عزيز من !از اين شكل چند حكم هندسى مى توان استفاده كرد ؟
گفت : شايد هفت تا ده تا حكم .
گفتم : مثلا بيست تا چطور ؟
گفت : شايد.ممكن است .
گفتم : دويست تا چطور ؟به من نگاه مى كرد كه آيا دويست حكم هندسى مى توان از آن
استنباط كرد و توقف كرد.
گفتم : دويست هزار چطور ؟ خيال مى كرد كه من سر مطايبه و شوخى دارم و به مجاز حرف
مى زنم . بعد به او گفتم : آقا !اين خواجه نصير الدين طوسى كتابى دارد به نام
كشف القباع عن اسرار شكل القطاع .
و جناب خواجه از اين شكل ، چهارصد و نود و هفت هزار و ششصد و شصت و چهار حكم هندسى
استنباط كرده ؛ يعنى قريب نيم ميليون .
بعد به او گفتم : اين خواجه نصير طوسى كه راجع به يك شكل هندسى ، يك كتاب نوشته و
قريب پانصد هزار حكم از آن استنباط كرده ، شما آن كتاب و خود خواجه را مى شناسى ؟
گفت : نخير.
بعد راجع شخصيت خواجه صحبت كرديم و به او گفتيم : اين خواجه وقتى كه در بغداد حالش
دگرگون شد و ديد دارد از اين نشانه به جوار الهى ارتحال مى كند، وصيت كرد:
مرا از كنار امام هفتم ، باب الحوائج الى الله ، از اين معقل و پناهگاه بيرون نبريد
و در عيبه به خاك بسپارند و روى قبر در پيشگاه امام هفتم ؛ مثلا نوشته نشود،
آيت الله علامه اين امام است ، حجه الله . قرآن
ناطق و امام ملك و ملكوت است . روى قبر من بنويسيد: و كلبهم
باسط ذراعيه بالوصيد
.
و اين عالمى است صاحب اين همه كتاب در حكمت ، فلسفه ، عرفان ، رياضيات ، فقه و اصول
، علوم غريبه ، معمارى و مهندسى و بنا كننده رصد خانه مراغه و صاحب زيج ايلخانى و
بالاخره خواجه نصير الدين طوسى و استاد بشر و استاد كل فى الكل . اما در پيشگاه
امام هفتم اين طور وصيت مى كند كه روى قبرش بنويسند.(11)
12- دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند#!
در عنفوان جوانى و آغاز درس زندگانى كه در مسجد جامع آمل سرگرم به صرف و تهجد عزمى
راسخ و ارادتى ثابت داشتم ؛ در رؤياى مبارك سحرى به ارض اقدس رضوى تشرف حاصل كردم و
به زيادت جمال دل آراى ولى الله اعظم ، ثامن الحجج ، على بن موسى الرضا - عليه و
على آبائه و ابنائه آلاف التحيه و الثناء - نائل شدم .
در آن ليله مباركه قبل از آن كه به حضور باهر النور امام (عليه السلام ) مشرف شوم ،
مرا به مسجدى بردند كه در آن مزار حبيبى از احباء الله بود و! من فرمودند: در كنار
اين تربى دو ركعت نماز حاجت بخوان و حاجت بخواه كه بر آورده است ، من از روى عشق و
علاقه مفرطى كه به علم داشتم نماز خواندم و از خداوند سبحان علم خواستم .
سپس به پيشگاه والاى امام هشتم ، سلطان دين رضا - روحى لتربه الفداء، و خاك درش تاج
سرم - رسيدم و عرض ادب نمودم ، بدون آيين كه سخنى بگويم ، امام كه آگاه به سر من
بود و اشتياق و التهاب و تشنگى مرا براى تحصيل آب حيات علم مى دانست فرمود:
نزديك بيا !
نزديك رفتم و چشم به روى امام گشودم ، دردم با دهانش آب دهانش را جمع كرد و بر لب
آورد و به من اشارت فرمود كه : بنوش ، امام خم شد و من زيانم را در آوردم و با تمام
حرص و رلع كه خواستم لب هاى امام را بخودم ، از كوثر دهانش آن آب حيات را بوسيدم و
در عمان حال به قلبم خطور كرد كه اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) فرمود:
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) آب دهانش را به لبش آورد و من آن را بخوردم كه
هزار در علم و از هر درس هزار در ديگرى به دوى من گشوده شد.
پس از آن امام (عليه السلام ) طى الارض را عملا به من بنمود، كه از آن خواب نوشين
شيرين كه از هزاران سال بيدارى من بهتر بود به در آمدم ، به آن نويد سحرگاهى
اميدوارم كه روزى به گفتار حافظ شيرين سخن به ترنم آيم كه :
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
|
وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
|
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى
|
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
(12)
|
13- زهى مراتب خوابى كه به ز بيدارى است !
اينجانب بنابر فرموده شيخ الرئيس كه فرمود: از عوامل ضعف
بينايى چشم ، خوابيدن با شكم سير است و لازم است بين غذاى شب و خوابيدن فاصله
انداخت .، هميشه مقيد بودم شام را سر شب صرف كنم تا فاصله مورد نظر شيخ را
مراعات كرده باشم كه مبادا خداى نكرده چشمم كه يكى از مهم ترين سرمايه هاى كسب دانش
و پيمودن راه كمال است ضرر ببيند و اين امر سبب شود كه از تحصيل علم و كمال باز
بمانم (يا در شب حتى الامكان از خوردن غذا خوددارى كنم . )
ولى با اين همه شبى از شب ها (در شب چهار شنبه 29 جمادى الاول 1405 قمرى برابر با
اول اسفند 1363 )شامم به تاءخير افتاد و متاءسفانه بعد از شام خواب شديدى بر من
عارض شد.
براى اينكه فرموده شيخ را عمل كرده باشم ، بلند شدم و شروع كردم به قدم زدن و تا
دوازده نصف شب بيدار بودم ، ولى بر اثر شدت حالت خواب نتوانستم از خوابيدن خوددارى
كنم ، لذا خوابيدم .
خواب شيرين بود و رؤياى شيرين تر كه به زيادت حضرت ثامن الحجج ، على بن موسى الرضا
(عليه السلام ) تشرف حاصل كردم . در ابتدا به اشاره تفهيم فرمودند كه : چرا كمتر
خودت را به ما نشان مى دهى و پس از آن به عبارت صريح به من فرمودند،
اين قدر خودت را زحمت مده ، ما چشم تو را تا آخر عمر ضمانت مى
كنيم ..
الحمد لله كه از اين بشارت آن ولى الله اعظم كه به لقب ضامن هم شناخته شده است ،
برايم ، يقين حاصل است كه هر او كريمه من تا آخرين دقايق عمرم بينا خواهند بود، چون
ضامنشان معتبر است ، چنانكه مشمول الطاف ديگر آن حضرت نيز بوديم و هستيم .
و آن حضرت فرمود: چرا كمتر خودت را به ما نشان مى دهى ؟.
شايد علتش اين بود كه در آن اوان ، بر اثر تراكم اشتغال درس و بحث و تصنيف و تصحيح
، مدتى به زيارت حضرت بى بى ستى فاطمه معصومه (عليه السلام ) خواهر آن جناب توفيق
نيافتم و تشرف حاصل نكردم . شگفت اين كه در آن شب اصلا انديشه آن جناب در خاطرم
نبود.
(13)
14- عظمت شخصيت علامه حسن زاده
علامه كبير و مفسر قرآن حضرت آيه الله طباطبايى قدس سده در وصف اين شاگرد فرهيخته و
ممتازش مى فرمايند: شخصيت آقاى حسن زاده را جز امام زمان (ع
)كسى بدان پى نبرده است .(14)
15- سر تواضع
تواضع و فروتنى از سجاياى برگزيده مردان خداست و اصولا تا تواضع و فروتنى نباشد،
انسان شايسته رسيدن به هيچ مقام معنوى نخواهد بود؛ چرا كه عزت و رفعت مقام انسان به
دست خداست و اين فرموده نورانى معصوم است كه : من تواضع لله
رفعه ؛ آنكه به خاطر خداوند نسبت به بندگان خدا متواضع باشد تا خداوند مقامى رفيع
به او اعطا خواهر كرد.
16- رؤياى صادقه
هر كسى در مدت زندگى خود خواب هايى مى بيند، اين كمترين وقتى در عالم خواب لوحى
زرين را از دستى سيمين گرفت كه در آن به زيباترين خط درخشنده و فروزان با آب طلا
نوشته بود: يا حسن خذ الكتاب بقوه . و نيز وقتى در عالم خواب مرحوم استاد آيت الله
حاج شيخ محمد تقى آملى در ضمن هدايا و تحفى به من فرمود: التوحيد ان تنسى غير الله
. و نيز وقتى ديگر در عالم خواب مرحوم استاد علامه جامع علوم معقول و منقول آقا شيخ
محمد حسين معروف به فاضل تونى به من فرمود: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله )
علم الحكمه متن المعارف با معرفه الحكمه متن المعارف كه اين شك در بيدارى برايم پيش
آمد و از اين گونه خواب ها در القاى آيات و روايات برزخى برايم پيش آمد كه جداگانه
در دفتر خاطرم ضبط كرده ام و لكن هيچ يك مانند اين دو واقعه در عالم خواب برايم
شگفت نبود، يكى اين كه شبى در خواب ديدم كه كتابى خطى به اسمى خاص داراى جلدى چنين
و چنان و آسيبى بدو رسيده ووو كه فرداى آن شب آن كتاب را كتاب فروشى سيار برايم
آورده كه به حقيقت اوصاف كتاب در خواب و بيدارى يكى بود تفصيل آن را در دفتر ياد
شده نگاشته ام .
و ديگر اين كه وقتى جلد اول تكلمه منهاج البراعه تمام شده بود شرح خطبه 236 آن به
اتمام رسيد كه آخر آن اين است : حوطوا قواصى الاسلام و كتاب براى چاپ حاضر شده بود،
يكى از آشنايان كه مريض شده بود برايم نامه نوشت كه هم من مريضم از من عيادتى
بفرماييد و هم خوابى اين چنين شما را ديده ام . به عيادتش رفتم رو كرد به من و گفت
: آقا من شما را در خواب ديدم كه با هم سفر مرديم او تونلى در آمديم كه در كنار آن
تونل سبزه و مرغزار و نزهتگاه خيلى زيبايى بود و شما در آن جا رفتيد و نشستيد و
مشغول نوشتن شديد و من به دست سما نگاه مى كردم كه داريد چه مى نويسيد. اين عبارت
به چشم خورد: حوطوا.(15)
17- واقعه بعد از نماز صبح جمعه
بعد از نماز صبح جمعه 15 ج 2 سنه 1389 هجرى قمرى . شهريور 1348 هجرى شمسى ، در حال
توجه نشسته بودم ، پس از برها اى بدنم به ارتعاش آمد ولى خفيف بود، بعد از چند
لحظه اى شنيدم شخصى با زبان بسيار شيوا و شيرين اين آيه كريمه را قرائت مى كند:
ان الله و ملائكه يصلون على النبى يا ايها الذين آمنوا صلوا عليه و سلموا تسليما
. ولى من آن شخص را نمى ديدم ، و من هم از شنيدن آن آيه صلوات مى فرستادم . در آن
حال يكى به من گفت : بگو يا رسول الله ، و من پى در پى مى گفتم با رسول الله . و پس
از آن با جمعى از مخلوقى خاص محشور شدم كه تلاوت آيه فوق براى اين جهت بود كه روز
جمعه بود، و ذكر صلوات در اين روز بسيار تاءكيد شده است .(16)
18- واقعه شنيدن اذان
در بعد از ظهر جمعه هشتم ذوالحجه 1387 هجرى قمرى . كه روز ترويه بود، در حالتى بودم
كه ديدم صداى اذان به گوشم مى آيد و تنم مى لرزد، و مؤذن در پهلوى راست من ايستاده
است ، ولكن من به كلى چشم به سوى او نگشودم و جمال مباركش را به نحو كامل زيادت
نكردم ، فقط شيخ حضرتش گاه گاهى جلوه مى كرد و پنهان مى شد؛ از يكى ديگر كه شخص او
را ديدم ولى او را نشناختم ، پرسيدم اين مؤ ذن كيست كه بدين شيوايى و دلربايى اذان
مى گويد ؟گفت : اين جناب پيغمبر خاتم محمد بن عبدالله (صلى الله عليه وآله ) است ،
از شنيدن اين بشارت چنان گريه بر من مستولى شده است كه از آن حال باز آمده ام .
(17)
فصل اول : سيماى پيامبر خاتم حضرت محمد (ص )
بخش اول : خداشناسى
19- شناخت خدا با خدا
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) پرسش شد: به چه خدايت را
شناختى ؟
فرمود: با خدا، اشيا را شناختم .
همچنين امير مؤمنان (عليه السلام ) مى فرمايد: با خدا، خدا را(18)
بشناسيد.
20- داناترين مردم به خدا
علم الهدى سيد مرتضى از رسول الله (صلى الله عليه وآله ) روايت كرده است كه آن جناب
فرمود، اعلمكم بنفسه اعلمكم بربه ؛ داناترين مردم به خويشتن ،
داناترين آنان به خداست .(19)
21- نشانه معرفت خداوندى
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: هر كس خدا و عظمت او را
بشناسد، دهانش را از سخن ، و شكمش را از طعام ، باز دارد و خود را به نماز و روزه
مشغول سازد.
پس مردم گفتند: پدر و مادرمان فدايت اى رسول خدا ! آيا اين گونه اشخاص ، از اولياى
خدايند ؟
فرمود: اولياى خدا سكوت كنند، و سكوت شان تفكر باشد، و سخن
گويند و سخن شان ذكر باشد، و نظرشان عبرت است ، و نطق كنند نطق شان حكمت باشد. راه
رفتن شان ميان مردم بركت است . اگر خدا براى آنان اجلى مقرر نفرموده بود، از ترس
عذاب و شوق به ثواب ، ارواحشان در اجسادشان نمى گنجيد.(20)
22- گاه خداشناسى
هر كس چشم بصيرتش باز باشد، سر فرمايش پيامبر (صلى الله عليه وآله ) را در مى يابد،
كه فرمود:
من عرف نفسه ، فقد عرف ريه .
روايت شده است كه يكى از زنان پيامبر (صلى الله عليه وآله )، از ايشان پرسيد: چه
زمانى انسان خدايش را مى شناسد ؟
حضرت فرمود: وقتى كه خود را بشناسد.(21)
23- رؤيت با ديدگان قلب
محمد بن فضيل گفته اين از ابوالحسن (عليه السلام ) پرسيدم : آيا رسول خدا (صلى الله
عليه وآله ) خداى عزوجل را ديد ؟
فرمود: آرى ، با قلبش او را ديد. مگر اين آيه را نشنيده اى :
ما كذب الفؤ اد ماراى ؛ يعنى او را با چشم نديد، بلكه با قلب و فؤ اد ديد.(22)
24- ديدن خدا با قلب
در كتاب كافى از محمد بن ابى عبدالله از
على بن ابى القاسم از
يعقوب بن اسحاق نقل مى كند كه مى گويد: به ابو محمد
(عليه السلام ) نوشتم و از آن حضرت پرسيدم : چگونه بنده خدايش را عبادت مى كند، در
حالى كه او را نمى بيند ؟
آن حضرت اين گونه توقيع فرمودند: اى ابو يوسف !سرور و مولايم و
ولى نعمت من و پدرانم ، بزرگ تر از آن است كه ديده شود.
باز پرسيدم : آيا پيامبر خدا (عليه السلام ) پروردگارش را ديد ؟
توقيع فرمود: خداى تبارك و تعالى به رسول خود، از نود عظمتش
آنچه را كه دوست داشت ، به ديد قلبش نشان داد.(23)
25- داناترين مردم
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: داناترين شما به خود،
داناترين شما به پروردگار خود است .(24)
26- نگهداشت ادب در نزد خداى متعال
رسول الله (صلى الله عليه وآله ) براى ديدن گوسفندانش به در رفت ، شبان برهنه بود و
از جامه خويش شپش مى جست ؛ چون ديد پيغمبر به سويش مى آيد، لباس به تن كرد؛ پس
حضرت او را از سمتش بر كنار نمود و فرمود: ما اهل بيتى هستيم
كه كسى را كه ادب به خدا نباشد و در خلوت از او حيا ندارد استخدام نمى كنيم .(25)
27- معرفت نفس
يكى از همسران پيامبر (صلى الله عليه وآله ) از او پرسيد كه : چه وقت انسان خداى
خود را شناسد ؟
پاسخ فرمود: وقتى كه نفس خويش را شناسد.(26)
28- خلقت آدم
پيامبر (صلى الله عليه وآله ) مردى را ديد كه بر صورت شخصى ديگر سيلى نواخت ، حضرت
بدو فرمود: بر صورتش سيلى مزن ؛ زيرا خداوند، آدم را بر صورت
او خلق فرموده كه مقصود اين است كه او را بر صورت اين وجه خلق فرموده است .
(27)
29- زراعت كار بشر نيست
از پيامبر (صلى الله عليه وآله ) روايت شده كه آن حضرت فرمود:
لا يقولن احدكم زراعت و ليقل حرثت ؛ هيچ يك از شما نگويد زراعت كردم ، بلكه
بگويد كشت كردم .(28)
فصل اول : سيماى پيامبر خاتم حضرت محمد (ص )
بخش دوم : نماز حضرت رسول اكرم (ص )
30- گفتگو با خدا
پيامبر بزرگوار اسلام فرمود:
اگر مى خواهيد با خدا گفتگو كنيد نماز بخوانيد، و اگر مى
خواهيد خدا با شما گفتگو كند قرآن بخوانيد.(29)
31- من خداى جفاكار نيستم !
ديلمى رضوان الله تعالى عليه ، در باب سيزدهم و ديگر در انتهاى باب بيستم كتاب
ارشاد القلوب ، از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) نقل مى نمايد كه :
خداوند متعال فرموده است : هر كس محدث شود و وضو نگيرد، بر من
جفا مرده است ، و هر كس محدث شود و وضو گيرد و دو ركعت نماز نخواند، او نيز بر من
ظلم كرده است ، و كسى كه دو ركعت را بخواند وليكن دعا نكند، او هم جفا كرده است ، و
آن كس كه محدث شود، سپس وضو گيرد و دو ركعت نماز به جاى آرد و دعا كند و در امر دين
و دنيايش از من حاجت طلبد، اگر اجابتش نكنم ، من به او جفا كرده ام ، ولى من خدايى
ستمكار نيستم .(30)
32- چهار عضو مطهر
امتى الغر المحجلون يوم القيامه من آثار الوضوء . گفت
پيامبر (صلى الله عليه وآله ): امت من روى سپيده و دست و پاى
سفيد باشند از اثر دست و روى شستن
.
(31) بدانكه !ايزد تعالى چون نماز را واجب كرد، نخواست كه بندگان وى به
دنيا آلوده به خدمت آيند، ايشان را فرمود كه وضو كنند و با اين چهار عضو مخصوص كرد؛
زيرا كه آدم اول روى به درخت گندم كرد و پاى برفت و به دست از درخت گندم باز كرد و
بر سر نهاد و بر حوا آورد، ايزد عز اسمه اين چهار عضو گناهكار را بفرمود شستن به
گاه خدمت .
انتهى .
در روايات معراجيه آمده است كه : رسول اكرم (عليه السلام ) در ركعت نخستين سوره حمد
و توحيد را قرائت كرد، و در ركعت دوم حمد و سوره قدر را.(33)
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) در مقابل حجر الاسود نماز مى خواند، هم رو به بيت
المقدس بود و هم كعبه را جلو قرار مى داد و اين آيات را مى خواند و هيچ كس هم او را
نمى ديد:
و اذا قراءت القرآن جعلنا بينك و بين الذين لايؤ منون بالاخره
حجابا مستورا ؛
وقتى كه قرآن مى خوانى ، خدا بين تو و كسانى كه ايمان ندارند
پرده اى قرار داده است .(34)
اولئك الذين طبع الله على قلوبهم ؛ آنان كسانى هستند
كه خدا به قلب هاى آنها مهر زده است .(35)
و جعلنا على قلوبهم اكنه ان يفقهوه و فى آذانهم و قرا
؛ بر قلب هاى آنان پرده قرار داده ايم كه فهم آن نتوانند كرد و گوش هاى آنها از
شنيدن حق ، سنگين است .
(36)
افرايت من اتخذ الهه هواه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه و جعل
على بصره غشاوه ؛ آيا ديدى كسى را كه هواى نفس را خداى خود قرار
داده و خدا او را گمراه كرده و بر گوش و قلبش مهر زده و جلو چشمش ، پرده اى نهاده
است .(37)
در جنگ خندق وقتى كه محاصره مدينه شدت يافت و رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) ديد
كه مردم مى نالند، به مكان مسجد فتح رفت و دو ركعت نماز خواند و فرمود:
خداوندا ! اگر اين گروه هلاك شوند، در روى زمين كسى نيست تا تو را بپرسند.(38)
در حديث است كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در حال نماز بود كه مردى باديه نشين
در نماز خود چنين مى گفت : خداوندا !من و محمد را مشمول رحمت
خويش قرار ده و نه كسى ديگر را !
پس چون پيامبر (صلى الله عليه وآله ) نماز را سلام گفت ، خطاب به باديه نشين فرمود:
رحمت واسعه الهى را تنگ كردى (محدود و سنگچين نمودى ).(40)
رسول الله (صلى الله عليه وآله ) پس از آن كه مبعوث به رسالت شده است ، سيزده سال
در مكه ، و يك سال و چند ماه در مدينه به سوى بيت المقدس نماز مى خواند.
پس از آن از جانب حق تعالى فرمان فول وجهك شطر المسجد الحرام
(42) فرا رسيده است ، و رسول الله ماءمور به صرف از بيت المقدس به سوى
مكه شده است ، و كعبه قبله مسلمان گرديده است .
از مدينه تا مكه به مسافت قريب صد فرسنگ است ، رسول الله رو به كعبه ايستاد و
فرمود: محرابى على الميزاب يعنى اين گونه كه من ايستاده
ام ، مستقيم به سمت ناودان كعبه و مواجه آنم .
اين تعيين جهت و سمت قبله به سوى ميزاب كعبه بدون اعمال آلات نجومى و قواعد رياضى و
هيوى و يا در دست داشتن زيج و ديگر منابع طول و عرض جغرافيايى ، در غايت دقت و
استواء صورت گرفته است .
علاوه اين كه رسول الله با مردم بيت المقدس در نماز ظهر ايستاده بود، و در اثناى
نماز ماءمور به صرف قبله از بيت المقدس به سوى كعبه شده است .(43)
دمساز با سين سعفص بر وزن شهباز به معنى محب و موافق به مدعا و هم نفس و همراز است
.
روايت است كه : مردى در مسجد مدينه به نماز ايستاده بود و با ريشش بازى مى كرد،
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
روزى كه ابراهيم ، فرزند رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) وفات كرده بود، سه سنت
جارى شده است ، يكى اين كه آفتاب منكسف شد، مردم گفتند: چون فرزند رسول خدا وفات
كرده است ، آفتاب منكسف شده است .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى فرمود،
اى مردم !آفتاب و ماه دو آيت از آيات الهى اند كه به امر او سير مى كنند و مطيع
فرمان اويند، به ممات و حيات كسى منكسف نمى شوند. پس هرگاه انكساف ماه يا آفتاب روى
داد، نماز بخوانيد.
سپس از منبر فرود آمد و با مردم صلات كسوف به جاى آورد.
منطق شريعت اين گونه است كه متن علم و صرف حقيقت است . يكى حرف گزاف در دين الهى ره
ندارد.و نفى كسوف شمس و قمر به موت و حيات كسى ، خود از اعظم آيات نبوت و دليل صدق
آن حضرت (عليه السلام ) است .
آن سه سنت كه در حديث آمده است ، در مرآه العقول گويد: احدى
السنن وجوب الصلوه للكسوف ، و الثانيه عدم وجوب الصلوه رجحانها على الطفل قبل ان
يصليت و الثلاثه عدم نزول الوالد فى قبر الوالد ؛
يعنى يكى از آن سه سنت ، وجوب صلات كسوف است و دوم عدم وجوب و رجحان صلات كسوف بر
طفلى كه هنوز نماز بر او واجب نشده است . و سوم عدم نزول والد در قبر والد (كه
كراهت دارد پدر فرزندش را به خاك بسپارد.(45)
وقتى نجاشى پادشاه حبشه از دنيا رفت ، حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) مردم را در
بقيع جمع كرد و از دور بر جنازه او نماز خواند. بعد از آن خبر موت نجاشى از حبشه
رسيد. نجاشى چنانكه در تواريخ مسطور است ، مسلمين را ماءوا داد و تصديق رسالت حضرت
را نمود.(47)
قنوتى است كه در فردوس العارفين از حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) نقل نموده است
: اللهم ارزقنى حبك و حب ما تحفه ، و حب من حبك ، و العمل
الذى يبلغنى الى حبك ، و اجعل حبك احب الاشياء الى