نگرشي به زيارت نامه حضرت فاطمه معصومه (س)

محسن رفيعي و معصومه شريفي

- ۴ -


فصل سوّم: شرح حال رجال سند زيارت نامه حضرت فاطمه معصومه عليها السلام

1. ابوالحسن، علي بن ابراهيم بن هاشم قمّي

درباره ولادت و وفاتش اطلاع دقيقي در دست نيست؛ ولي به يقين، او در دوران امام حسن عسكري عليه السلام مي زيسته؛ و گفته اند تا سال 307 ه .ق. زنده بوده است.(1) محمد بن يعقوب كليني در «كافي» از او بسيار روايت كرده است.(2) نيز احمد بن زياد بن جعفر همداني، حسن بن حمزة العلوي و محمد بن موسي بن المتوكّل از علي بن ابراهيم روايت كرده اند.(3)

وي در اسناد بسياري از روايات - كه تعدادشان به 7140 مورد مي رسد - واقع شده است. از او در اين روايات، با اين عنوان ها ياد مي شود: در بيشتر موارد با عنوان «علي بن ابراهيم عن ابيه»، و در برخي موارد با عنوان «عليّ عن أبيه»، و «عليّ بن ابراهيم بن هاشم عن أبيه». رواياتش از پدرش به 6214 مورد مي رسد.(4)

نجّاشي، و پس از او شيخ طوسي، ابن داود حلّي، مطهر حلّي و ديگران درباره اش نوشته اند:

«ثقة في الحديث، ثبت، معتمَد، صحيح المذهب، سمع فأكثر، و صنّف كتباً، و أضرَّ في وسط عمره.»(5)

علاّمه حّلي در «خلاصةالاقوال» مي نويسد:

«فطريق الشيخ الطوسي رحمةالله في التهذيب الي محمد بن يعقوب الكليني صحيح، و كذا الي عليّ بن ابراهيم بن هاشم».(6)

همو مي نويسد:

«وطريق الشيخ أبي جعفر الطوسي رحمة الله في كتاب الاستبصار الي محمّد بن يعقوب صحيح، و كذا علّي بن ابراهيم بن هاشم.»(7)

و در جاي ديگر مي نويسد:

«وعن ابراهيم بن هاشم صحيح»(8)

از جمله مواردي كه بر شأن والاي علي بن ابراهيم دلالت مي كند، اين است كه ادعيه و اعمال شايع در مسجد سهله - كه در «المزار الكبير» و ساير مزارات آمده، و مورد قبول همگان است - سندش فقط به او منتهي مي شود.(9) وي كتاب هاي فراواني تأليف كرده است؛ از جمله كتاب التفسير (معروف به تفسير قمي)، الناسخ و المنسوخ، قرب الاسناد، الشرايع، الحيض، التوحيد و الشرك، فضائل اميرالمؤمنين عليه السلام، المفازي، الانبياء، المشذّر، رساله اي در مضاي هشام و يونس، پاسخ سؤال هايي كه محمد بن بلال از او پرسيده است.(10) ابن نديم كتاب هاي المناقب و اختيارالقرآن و رواياته را بر تأليفاتش افزوده است.(11)

2. ابواسحاق، ابراهيم بن هاشم القمي (متولد 183 يا 186 يا 189 ق.)(12)

ابراهيم بن هاشم كوفي نخستين كسي است كه حديث كوفيان را در قم انتشار داد. مي گويند وي امام رضاعليه السلام را ملاقات كرده است. كتاب هاي «النوادر» و «قضايا اميرالمؤمنين عليه السلام» از اوست كه توسط شيخ ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان (معروف به مفيد) و احمد بن عبدون و حسين بن عبيدالله، به نقل از حمزة بن علي بن عبيدالله العلوي، از علي بن ابراهيم بن هاشم از پدرش، از آنها خبر داده شده است.(13)

نجاشي مي نويسد:

«كشي مي گويد: ابراهيم بن هاشم شاگرد يونس بن عبدالرحمن، و از اصحاب امام رضاعليه السلام بوده است؛ اين نظر كشي است، و قابل تأمّل است.»(14)

نخستين كسي كه وي را شاگرد يونس بن عبدالرحمن دانسته، كشي است كه در رجالش از آن ياد كرده و شيخ طوسي از وي پيروي كرده است. نجاشي اين نظر را قابل تأمل دانسته است. علامه حلّي نيز با نجاشي هم عقيده است و ابراهيم را شاگرد يونس نمي داند: «ابراهيم بن هاشم - با توجه به كثرت رواياتش - بدون واسطه از امام رضاعليه السلام و يونس روايت نكرده است.» وي در ادامه مي نويسد: «و منافاتي ندارد آن گونه كه اصحاب گفته اند، وي امام رضاعليه السلام را ديده باشد.»(15)

از آنچه در «تهذيب المقال» آمده، به دست مي آيد كه ابراهيم بن هاشم از گروهي از اصحاب امام حسن عسكري، امام هادي، امام جواد، امام رضا، امام كاظم عليهم السلام وگروهي از اصحاب امام صادق عليه السلام - كه تا آن زمان امام رضاعليه السلام زنده بوده اند - روايت كرده است.(16) با اين سخن، يونس بن عبدالرحمن نيز مي تواند يكي از مشايخ او باشد.

شيخ طوسي درباره يونس بن عبدالرحمن مي نويسد:

«من أصحاب أبي الحسن موسي، مولي علي بن يقطين، طعن عليه القميون و هو عندي ثقة»(17)

به نظر مي رسد برگزيده ترين نظر اين باشد كه ابراهيم از يونس كسب حديث نموده است؛ زيرا هردو هم عصر و ساكن قم بوده اند. شايد آنان كه تأكيد بر عدم شاگردذ ابراهيم نزد يونس دارند، به دليل طعن قمي ها از يونس باشد.

ابراهيم بن هاشم را از كساني مي دانند كه در عصر غيبت، به محضر امام زمان عليه السلام رسيده است.(18) او در ميان راويان، داراي بيشترين و متنوّع ترين روايات است؛ به گونه اي كه در بسياري از ابواب فقهي و اخلاقي، احاديثي از او موجود است و كمتر بابي است كه از روايات او تهي باشد.(19)

برخي برآنند كه به سبب اينكه هيچ گونه تنصيصي درباره ابراهيم بن هاشم نشد، رواياتش «مقبول» است؛ و حديثي را كه وي در سلسله سندش قرارداشته باشد، «حسن» مي شمارند. سيد محمدباقر داماد در «الرّواشح السماوية» مي نويسد:

«الاشهر - الذين عليه الأكثر عدّ الحديث من جهة ابراهيم بن هاشم أبي اسحاق القميّ في الطريق حسناً، و لكن في أعلي درجات الحسن، الثانية لدرجة الصحة لعدم التنصيص عليه بالتوثيق»(20)

نويسنده كتاب «الفوائد الرجاليّة» ضمن يادآوري سخن سيد محمدباقر داماد، اين چنين به نقدش مي نشيند:

«والصحيح الصريح عندي: أنّ الطريق من جهته صحيح، فأمره أجلّ و حاله أعظم من أن يعدل بمعدل أو يوثق بموثق. كيف و أعاظم أشيا فنا الفخام كرئيس المحدّثين، والصدوق، و المفيد، و شيخ الطائفة، و نظراتهم و من طبقتهم و درجتهم و رتبتهم و مرتبتهم من الاقدميين و الاحدثين، شأنهم أجلّ و خطبهم أكبر من أن يظنّ بأحد منهم أنه احتاج الي تنصيص ناص و توثيق مؤثق، و هو شيخ الشيوخ، و قطب الاشياخ و وتدالاوتاد، و سند الاسناد، فهو أحقّ و أجدر بأن يستغني عن ذلك.»

آنگاه بحثي دراز دامن را در وثاقت ابراهيم بن هاشم و صحّت رواياتي كه وي در طرقش قرار دارد، پهن مي كند.(21)

برخي نيز روايت ابراهيم بن هاشم را «حسن كالصحيح» مي دانند.(22) از جمله دلايل ديگر بر وثاقت ابراهيم و صحّت رواياتش، سخن آيةالله العظمي خويي است. وي در بيان چگونگي اثبات وثاقت يا حُسن راويان، افزون بر تصريح معصوم عليه السلام، «تصريح يكي از بزرگان متقدّم»، و «تصريح يكي از بزرگان متأخّر» به «ادّعاي اجماع از سوي أقدميين» اشاره مي كند؛ و ذيل مورد اخير مي نويسد:

«يكي ديگر از راههايي كه موجب اثبات وثاقت يا حُسن راويان است، ادّعاي اجماع يكي از بزرگان پيشين در زمينه وثاقت يك راوي است. اين اجماع هرچند از نوع اجماع منقول است؛ اما دست كم گوياي توثيق دانشمندي است كه ادّعاي اجماع كرده است؛ توأم با ادعاي توثيق از طرف ديگران. ادّعاي اجماع بر وثاقت يك راوي، حتّي اگر از جانب متأخّران نيز باشد، مقبول است؛ و برآن اعتماد مي شود. اين حالت در خصوص ابراهيم بن هاشم رخ داده است؛ زيرا ابن طاووس ادّعا كرده كه راجع به وثاقت او، اتفاق نظر هست. چنين ادّعايي، خواه ناخواه از توثيق دسته اي از قدما پرده بر مي گيرد؛ و اين خود در اثبات وثاقت راويان كافي است.»(23)

3. سعد بن سعد الاحوص بن سعد بن مالك الاشعري القميّ

«سعد بن سعد» از اصحاب امام رضا و امام جوادعليهما السلام است؛ و همه علماي رجال بروثاقتش اتّفاق دارند. وي بدون واسطه از امام رضاعليه السلام روايت نموده است. «شيخ طوسي» وي را موثق، امامي مذهب، و از كساني كه از امام رضاعليه السلام روايت نموده،(24) و «برقي» او را در شمار اصحاب امام موسي كاظم عليه السلام برشمرده است.(25) «نجاشي» درباره اش مي نويسد:

«سعد بن سعد بن الاحوص بن سعد بن مالك الاشعري القميّ، ثقة، روي عن الرضا أبي جعفر8، كتابه المبّوب رواية عباد بن سليمان أخبرناه علي بن احمد بن محمد بن طاهر. قال حدّثنا محمد بن الحسن بن الوليد قال حدّثنا الحسن بن متيل عن عباد بن سليمان عن سعد به. كتاب غير المبّوب رواية محمد بن خالد البرقي، آخبرناالحسين و غيره عن أبي حمزة، عن ابن بطّة، عن الصّفّار، عن أحمد بن محمد عن محمد بن خالد، عنه. مسائله للرضا7، اخبرنا الحسين بن عبيدالله عن أحمد بن جعفر، عن أحمد بن ادريس، عن أحمد بن محمد بن عيسي، عن محمد بن خالد البرقي، عنه.»(26)

«علامه حلّي» درباره اش مي نويسد:

«سعد بن سعد بن الاحوص بن سعد بن مالك الاشعري القميّ، ثقة، روي عن الرضا أبي جعفرعليهما السلام و روي الكشي من أصحابنا عن أبي طالب عبدالله بن الصّلت القميّ أنّ أبا جعفرعليه السلام سأل اللهَ أن يجزيه خيراً.»(27)

پي نوشت:

1) پ تفسير قمي، ج 1، ص 8 و المعجم الموحّد، ج 2، ص 106.
2) همان و طرائف المقال، ج 1، ص 208.
3) معجم رجال الحديث، ج 11، ص 195.
4) همان، ص 193 - 195.
5) رجال نجاشي، ص 260؛ الفهرست، طوسي، ص 89؛ رجال ابن داود، ص 238؛ رجال علامه حلّي، ج 1، ص 100؛ خلاصةالاقوال، ص 187؛ طرائف المقال، ج 1، ص 208؛ قاموس الرجال، تستري، ج 7، ص 264 - 265؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 193؛ رياض المحدّثين، ص 409 - 410.
6) خلاصةالاقوال، ص 435.
7) همان، ص 436.
8) همان، ص 443.
9) تفسيرالقمي، ج 1، ص 8.
10) رجال نجاشي، ص 260.
11) الفهرست، طوسي، ص 89.
12) تهذيب المقال، ج 1، ص 275؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 177 -180.
13) رجال نجاشي، ص 16؛ الفهرست، طوسي، ص 4؛ رجال طوسي، ص 353.
14) رجال نجاشي، ص 16، نيز ر.ك: رجال علامه حلي، ج 1، ص 4 - 5؛ رجال طوسي، ص 354.
15) خلاصةالاقوال، ص 49.
16) تهذيب المقال، ج 1، ص 277 و 279 - 281.
17) رجال طوسي، ص 369.
18) تهذيب المقال، ج 3، ص 446.
19) همان، ج 1، ص 280 - 281.
20) الرواشح السماوية في شرح احاديث الاماميّة، ص 48.
21) الفوائد الرجاليّة، ج 1، ص 450 - 465.
22) رجال المجلسي، ص 146.
23) معجم رجال الحديث (المدخل)، ج 1، ص 60.
درباره ابراهيم بن هاشم، ر.ك: قاموس الرجال، (تستري)، ج 1، ص 332-337؛ اعيان الشيعه، ج 2، ص 233؛ معجم رجال الحديث، ج 1، ص 174 و 316، ج 21، ص 15 و ج 22، ص 93؛ رجال (خاقاني)، ص 184-186؛ اصحاب الامام الصادق عليه السلام، ج 1، ص 172، ج 2، ص 265 و ج 3، ص 463؛ رياض المحدّثين، ص 17-22؛ مجلّه «نامه قم»، سال چهارم، شماره 14، تابستان 1380، ص 127 - 142 و نقدالرجال، ج 1، ص 90-95.
24) رجال طوسي، ص 359.
25) رجال برقي، ص 51. نيز.ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 8، ص 53 - 59.
26) رجال نجاشي، ص 179.
27) رجال علامه حلّي، ص 78. نيز ر.ك: معجم رجال الحديث، ج 8، ص 53 و 59 و 66؛ جامع الرواة، ج 1، ص 354 و رياض المحدّثين، ص 298 - 300.