حضرت معصومه (س) فاطمه (س) دوم

محمد محمدى اشتهاردى

- ۱ -


بسم الله الرحمن الرحيم

پيش سخن

در پناه بارگاه ملكوتي حضرت معصومه(ع)

آگاهي به فرهنگ و روش زندگي پرافتخار خاندان پيامبر(ص) و آل علي(ع) و پناهندگي معنوي و عملي به اين پناهگاه مطمئن و استوار، يكي از اصيل ترين راه هاي شناخت اسلام ناب و بهره ندي از آن است، چرا كه آن ها از سرچشمه زلال اسلام آب نوشيده اند، و تبلوري از مكتب حيات بخش پيامبر(ص) هستند.

در اين ميان، آگاهي به زندگي حضرت معصومه(ع) كه گلي درخشان از گلستان خاندان نبوت، و حرمش دارالشفاي آل محمد(ص) است، و آگاهي به سرزمين مقدس قم از قديم و نديم، و بركات اين سرزمين، و حوزه علميه آن، و آثار درخشان حوزه، و ماجراي مسجد جمكران و پايگاه بودن قم براي حكومت جهاني حضرت مهدي(عج) و... هركدام فرهنگي پربار و سازنده است، كه موجب هدايت و رشد بيشتر شده، و ما را در مسير ترقيات معنوي، مددكاري نيرومند، در سطح عالي خواهد بود.

بر همين اساس، به عنوان برگرفتن خوشه اي از اين خرمن يا ليوان آبي از اين دريا، به نگارش اين كتاب اقدام گرديد، چرا كه اين امور از شعائر و نشانه هاي دين است، و بايد نشانه هاي دين را كه نقش به سزايي در سازندگي و بازسازي و سازماندهي معنوي و فرهنگي دارند، ارج نهاد و حريم آنها را حفظ كرد، چنان كه قرآن مي فرمايد:

"وَمَنْ يُعَظِمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَها مِنْ تَقْوَي الْقَلَوبِ؛

و هر كس نشانه هاي الهي را بزرگ دارد، اين كار نشانه تقواي دلهاست"(1).

و مفهوم سوره‌ كوثر، بيانگر استواري و برقراري هميشگي آثار خاندان نبوت، و بهره گيري قاطع از اين آثار و جلوگيري از گزند دشمنان است.

احترام به مقدسات مذهبي

احترام به مقدسات مذهبي، و تجليل و بزرگداشت آن مقدسات، از امور بسيار مهم اسلامي است، بر همين اساس حتي تماس دادن جايي از بدن، بدون وضو به كلمه خدا(به هر زباني كه نوشته شده باشد) حرام است، همچنين تماس دادن جايي از بدن به نام مبارك چهارده معصوم:]بنا به فتواي بسياري از فقها[ حرام است، رفتن جنب به مسجد يا حرم امامان(ع) حرام است، و هرگونه اموري كه توهين به حريم آنها باشد حرام است، اين گونه دستورها بيانگر آن است كه حريم مقدسات را بايد حفظ كرد، و با خلوص و پاكي فوق العاده از آنها بهره گرفت.

بزرگان ما به اين موضوع اهميت زيادي مي دادند، نقل شده روزي شاه عربستان سعودي به ايران آمد، و هدايايي براي مرجع كل، حضرت آيت الله العظمي بروجردي(ع) فرستاد، آقا در ميان آن هدايا، چند قرآن و مقداري از پرده كعبه را پذيرفت و بقيه را رد كرد، در ضمن شاه عربستان تقاضاي ملاقات با آقاي بروجردي كرده بود، آقا اين تقاضا را رد كرد، وقتي كه از علت اين امر سؤال شد، آقا فرمود:"اين شخص(شاه عربستان) اگر به قم بيايد] به خاطر اينكه وهابي است به زيارت مرقد مطهر حضرت معصومه(ع) نمي رود[ و اگر او به قم بيايد و به زيارت حضرت معصومه(ع) نرود، به مقام ارجمند حضرت معصومه(ع) توهين خواهد شد، و من به هيچ وجه چنين امري را ـ كه توهين غير مستقيم به حضرت معصومه(ع) است ـ نمي پذيرم و تحمل نمي كنم".(2)

احترام متواضعانه و عميق رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني رحمه الله و مقام معظم رهبري، از حضرت معصومه(ع) و مقدسات دين نيز شاهد ديگري بر اين مطلب است. امام خميني آن بزرگ مرد الهي كنار مرقد مطهر حضرت معصومه(ع) مي آمد و با كمال تواضع و خضوع ضريح را مي بوسيد، و به عقيده بعضي شايد علت آنكه او نخواست مرقد مطهرش در كنار مرقد مطهر حضرت معصومه(ع) باشد، از اين رو بود كه مبادا به حريم حضرت معصومه(ع) بي احترام مي شود، زيرا با رفت و آمد ميليون ها نفر از مردم، و آمدن سران كشورها كنار قبر او، به طور طبيعي و موجب كم رنگ شدن احترام به مرقد مطهر حضرت معصومه(ع) مي گرديد، و چنين كاري هرگز با خلق و خوي امام خميني"ره" نسبت به خاندان عصمت و طهارت سازگار نبود.

مرحوم آيت الله العظمي، مرجع تقليد شيعيان آقاي نجفي مرعشي"ره"، حدود شصت سال، در زمستان و تابستان، صبح قبل از اذان براي اقامه جماعت در حرم حضرت معصومه(ع) ازخانه به طرف حرم مي آمدند، در بسياري از موارد، هنوز درهاي حرم باز نشده بود، در پشت در به انتظار مي نشستند تا در بازگردد.(3)يك بار خودم ديدم كه آن بزرگوار صبح قبل از اذان، عبا را بر سر افكنده بود، و در پشت در صحن(جانب خيابان موزه) خود را به در صحن چسبانده بود، و با كمال تواضع در انتظار آمدن خدام براي باز كردن در، مي نشست، و گويي شخص نيازمند دردمند، به در خانه حضرت معصومه(ع) پناهنده شده است.

در وصيتنامه خود چنين سفارش كرد:"جنازه امر روبروي مرقد مطهر بي بي فاطمه معصومه(ع) قرار داده، و در اين حال يك سر عمامه ام را به ضريح مطهر و سر ديگر را به تابوت بسته، به عنوان دخيل(دست توسل) و در اين هنگام مصيبت وداع مولاي من حسين مظلوم با اهل بيت طاهرينش(ع) را بخوانند.(4)

آري بزرگان علم و عمل، اين گونه به مقدسات احترام مي كردند، و از شعائر مذهبي تجليل مي نمودند.

كتاب حاضر و وجه نام گزاري آن

آغاز سال 1350 هجري شمسي بود كه به تأليف كتاب"زندگينامه حضرت معصومه(ع)" اقدام نمودم، مورد علاقه دوستداران خاندان پيامبر(ص) قرار گرفت و در همان سال ها، چهار بار به چاپ رسيد، اينك شايسته ديدم كه آن را با تجديد نظر كامل و تهذيب و تكميل اهدا كنم كه به خواست خداوند متعال، به صورت اين كتاب تقديم مي گردد.

وجه نام گزاري اين كتاب به"حضرت معصومه؛ فاطمه دوم"، از اين رو است كه نام اصلي حضرت معصومه(ع)، فاطمه است، و آن حضرت با اين نام، بعد از حضرت زهرا(ع)، نمونه اي از وجود حضرت زهرا(ع) بود و در راستاي اهداف حضرت زهرا(ع)، در سطح بسيار بالا درخشيد، و همچون او در دوران جواني در راه تأييد ولايت امامان: به شهادت رسيد.

نيز اين نام، اقتباسي است از اشعار ارزنده حضرت امام خميني رحمه اله كه در يكي از قصايد خود، تحت عنوان"مديحه نورين نيرين، فاطمه زهرا و فاطمه معصومه(ع)" پس از چند شعر، گويد:

نور خدا در رسول اكرم پيدا             كرد تجلي زوي به حيدر صفدر

وز وُي تابان شده به حضرت زهرا            >اينك ظاهر دخت موسيِ جعفر

آبروي ممكنات جمله از اين نور            گرنبُدي باطل آمدند سراسر

دختر چون اين دو از مشيمه قدرت            نامد و نايد ديگر هماره مقدر

آن يك، امواج علم را شده مبدأ            وين يك افواج حلم را شده مصدر

آن يك بر فرق انبيا شده تارُك            وين يك اندر سر، اوليا را مِغْفر

آن يك در عالم جلالت، كعبه            وين يك در مْلك كبريايي مُشْعُر

لم يُلِدُم بسته لب و گرنه بگفتم            دخت خدايند اين دو نور مطهر

آن يك بر مْلك لايزالي، تارُك            وين يك بر عرش كبريايي، افسر

آن يك خانه مدينه كرده مزين            صفحه قم را نموده اين يك، انوار

خاك قم اين كرده،‌از شرافت، جنت            آب مدينه نموده آن يك، كوثر

عرصه قم غيرت بهشت برين است            بلكه بهشتش يُساوْلي است برابر(5)

زيبداگر خاك قم به عرش كند،فخر            شايد گر لوح را بيايد همسر

خاكي عجب خاك، آبروي خلايق            ملجأ بر مسلم و پناه به كافر(6)

 

توضيح اين كه: در مورد نام گذاري اين كتاب در ميان چند نام ترديد داشتم، يكي از آن نام ها"حضرت معصومه(ع) فاطمه‌ دوم" بود، زيرا نام اصلي آن حضرت فاطمه(ع) است، و در ميان بانواني كه نامشان فاطمه است، بعد از حضرت زهرا(ع) كسي به مقام حضرت معصومه(ع) نمي رسد.

در اين فكر بودم كه آيا چنين اسمي مناسب و بي اشكال است يا نه؟ يا اين فكر وارد صحن نو حرم شدم و دركنار حوض، رو به روي مرقد مطهر ايستادم و محكم گفتم:"سلام بر تو اي فاطمه دوم!".

سپس از آنجا عبور كردم، همچنان در اين فكر بودم كه آيا اين نام، نام مناسبي براي كتاب است؟! در حين عبور از دري كه به طرف ميدان آستانه نزديك مدرسه فيضيه باز مي شود، ناگهان چشمم به درِ كتابخانه آستانه افتاد، با اين كه سال ها بود به آن كتابخانه نرفته بود، به دام القاء شد سري به كتابخانه بزنم. كتابخانه در طبقه دوم قرار گرفته، از پله ها بالا رفتم، تابلويي نظر مرا به خود جلب كرد، كه با فلش، اطاق هاي مديريت كتابخانه و آستانه را نشان مي داد، به آنجا رفتم وارد اتاق شدم ديدم چند نفر از خدمتكاران فرهنگي آستانه كه بعضي از آنها روحاني بودند، مشغول انجام وظيفه هستند، در آنجا موضوع را عنوان كردم و با آنها در مورد نام كتاب به مشورت پرداختم، يكي از آقايان بي درنگ برخاست و به اطاق ديگر رفت و بازگشت، ديدم كليات ديوان(7) حضرت امام خميني"ره" را آورد و صفحه هاي 253 تا 257 را گشود و به من نشان داد، ديدم در صفحه 253 اين جمله و صورت تيتر نوشته شده:

"مديحه نورين نيرين، فاطمه زهرا و فاطمه معصومه(ع)"

در ذيل اين تيتر 44 بيت بسيار عميق در شأن حضرت زهرا(ع) و حضرت معصومه(ع) ذكر شده بود كه حضرت امام خميني"ره" حضرت معصومه(ع) را با حضرت زهرا(ع) مقايسه كرده بود(كه بخشي از اين اشعار قبلاً ذكر شد).

دو بيت از آن اشعار مرا بيشتر جذب كرد و آن اين بود:

لَمً يُلِدُم بسته لب، و گرنه بگفتم              دخت خدايند اين دو نور مطهر

دختر چون اين دو از مشيمه قدرت              نامد و نايد دگر هماره مْقدُر

قلبم سرشار از اطمينان شد كه اين نام(حضرت معصومه(ع) فاطمه دوم) بهترين و زيباترين نام براي اين كتاب است، و اين موهبت را از راهنمايي ناپيداي حضرت معصومه(ع) يافتم كه مرا بدون نيت قبلي در چند لحظه روانه كتابخانه نموده و ترديد را از دلم برطرف كرده. لذا اين كتاب را به همين نام نام گذاري نمودم.

اين كتاب در سه فصل زيرا تنظيم گرديد:

1ـ پيشينه تاريخي قم، و سيره حوزه علميه در قم، و شاره اي به آثار آن، و برجستگان برخاسته از اين سرزمين مقدس.

2ـ اجراي ورود حضرت معصومه(ع) به قم، و مطالبي پيرامون اين بزرگ بانوي خاندان عصمت، و بارگاه ملكوتي آن حضرت و چند نمونه از كرامات آن بانوي ممتاز.

3ـ مسجد جمكران، يكي از پايگاه هاي مركزي حكومت جهاني حضرت مهدي(عج)، قبور امام زادگان و رجال و مكان هاي ديدني قم.

به اميد بهره گيري از اين گنجينه هاي فرهنگي و مذهبي، و دست يابي آگاهانه به بركاتي كه از اين رهگذر نشأت مي گيرد.

حوزه علميه قم: محمد محمدي اشتهاردي

بهار 1375 ش؛ با تجديد نظر، پاييز 1380 ش

فصل اول: پيشينه تاريخي قم، برخاستگان آن و حوزه علميه

قم قبل از اسلام

تاريخ، قيافه قم را قبل از ظهور اسلام درست نشان نمي دهد، ولي آنچه كه مسلم است اين است كه قم قبل از اسلام آباديِ داراي سكنه بوده و در لابلاي تاريخ به آن اشاره اي شده است، اما حدود قم به طور كلي، خصوصيات آن در زمان ها و قرون قبل از ظهور اسلام به خوبي روشن نيست.

به نظر مي رسد كه قم قبل از اسلام به صورت قلعه هاي متعدد بوده و ساكنان برخي از آنها زرتشتي و بعضي ديگر يهودي بوده اند، و شهر شدن آن چنان كه خاطر نشان مي شود به دست اشعري ها كه اصلاً از نژاد عرب يمني و شيعه بودند شده و لذا ايشان نزد اهل تاريخ از مفاخر قم به شمار آمده اند، و شهر شدن قم ملازم با تشيع و ولايت خاندان نبوت(ع) بوده است.

برخي از مورخان قديم، نام بعضي از نامداران پيش از ظهور اسلام را كه در قم حكومت كرده اند، ذكر كرده اند.

نويسنده كتاب انوار المشعشين(8)به نقل از كتاب سيرالملوك عجم مي گويد: بهرام گور(9)به جانب بلاد ارمنيه مي رفت، گذرش به سوي اطراف ساوه افتاد، قم و روستاهاي آن را بنا كرده و به نام"ممجان" گذاشت.(10)ولي با توجه به محل اصلي شهر قم كه خرابه هاي آن اكنون در يك كيلومتري شرقي شهر مشاهده مي شود و همچنين از نام هاي روستاهاي اطراف شهر، و وضع زندگي ساكنان اين روستاها، براي انسان شكي باقي نمي ماند كه شهر قم بر خلاف گفته"ياقوت حموي"(11)ا ز شهرهاي ساخته شده دوره اسلام نيست، بلكه مدتها پيش از ظهور اسلام وجود داشته و از شهرهاي آباد ايران بوده است.

نام قم و توصيف زعفران آن در كتاب"خسرو و كواذان وريذك" از آثار زمان ساساني(12)ذكر گرديده است.

به علاوه سندي در دست داريم كه اسكندر مقدوني(13)قم را نيز ويران كرد، به احتمال قوي آبادي قم از زمان هخامنشيان(14)شروع گرديده است.(15)

قدمت اين شهر به پايه اي است كه بناي آن را به يكي از پادشاهان پيشدادي يعني تهمورث(16)نسبت داده اند، شكي نيست كه در زمان ساسانيان، قم معروف بوده است... و در شاهنامه فردوسي(17)هم سه جا نام قم ذكر شده است.(18)

قم پس از اسلام

در اوايل قرن اول يعني سنه 23 هجري هنگام حمله مسلمانان به ايران، شهر قم توسط ابوموسي اشعري(19)فتح گرديد و بعضي فتح قم را به"احنف بن قيس" نسبت مي دهند كم كم رفت و آمد و نفوذ اعراب در قم، راه را براي آنها باز كرد، سرانجام در زمان خلافت عبدالملك بن مروان گروهي از عرب هاي منسوب به"بني الاشعر" به قم پناهنده شدند و به تدريج قم را تحت نفوذ خود قرار دادند. در مورد ورود اشعري ها به قم، از اين رو كه پايه گذار حوزه علميه قم بودند، بعداً در همين فصل، در بحث پيشينه تاريخي حوزه علميه قم سخن خواهيم گفت.

قم درعصر خلافت عباسيان

در زمان خلافت خلفاي عباسي(20) كه بيشتر اوقات، آل علي را(به تصور اينكه ممكن است مدعي خلافت گردند) تعقيب و شكنجه مي كردند بسياري از فرزندان علي(ع) به قم پناه مي آوردند، و از همين موقع عقايد شيعه در اذهان ساكنان قم رسوخ پيدا كرد، و به تدريج قم به عنوان يك شهر شيعه نشين شناخته شد، به همين مناسبت خلفا نسبت به اين شهر نه توجهي داشته اند و نه نظر كمك و مساعدتي.

از اين رو قم تا اواخر قرن دوم تابع اصفهان بوده است و حاكم مستقلي نداشت تا در زمان هارون الرشيد(21)حمزه بن يسع يكي از مشاهير قم به حضور هارون رسيد و از وي درخواست كرد كه قم را از اصفهان جدا كرده و اجازه داده شود نماز جمعه و نماز عيد فطر و قربان درآن انجام گردد، و خليفه تقاضاي او را پذيرفت.(22)

حمزه بن يسع كه از امراي نامي عرب در قم بود، به حضور هارون الرشيد رفته، پس از آنكه اجازه استقلال قم را از وي گرفت، مأمور وصول خراج و ماليات كشاورزي و تجاري قم شد… او در اين باره بسيار كوشش نمود، حتي سرزمين قم را تعيين مساحت كرد و ماليات را به خليفه مي رساند.(23)(در اين باره در همين فصل، در رابطه با حوزه علميه قم، سخن خواهيم گفت).

مهاجرت شيعيان كوفه به قم، و تشيع قمي ها

با اينكه در صدر اول اسلام همواره شيعه در فشار سختگيري هاي حكام و زمامداران جور بود، ولي مردم روشن بين حقيقت را به زودي درك كردند و به دنبال آن رفتند.

در زمان خلافت عمر، وقتي كه مسلمانان به ايران حمله كردند و يزدگرد سوم را در نهاوند شكست دادند، رفته رفته سپاه اسلام بر سراسر ايران مسخر شد و يزدگرد به خراسان گريخت و به دست آسياباني در مرو كشته شد.

در سال 22 هجري يعني يك سال بعد از واقعه نهاوند، سپاهيان عرب شهرهاي ري، زنجان، آذربايجان و شهرهاي قومس را كه شامل سمنان و دامغان و شاهرود امروزي است تحت تسخير خود درآوردند و سال بعد(23 هجري) همدان و قم و كاشان و اصفهان به دست ايشان افتاد، در اين عصر اكثر مردم روشن بين ايران، دين مقدس اسلام را پذيرفتند.

قابل توجه اينكه: همين كه در زمان امامت پيشواي پنجم شيعه امام باقر(ع) در اواخر قرن اول و سال هاي آغاز قرن دوم هجري به خاطر اختلال وضعي كه در حكومت امويان پيدا شد، شيعيان از اطراف كشورها پروانه وار در محور وجود پيشواي پنجم امام باقر(ع) اجتماع كرده و به كسب معارف ديني پرداختند.(24)

هنوز قرن اول هجري تمام نشده بود كه بر اثر آمدن چند نفر از كوفه به قم كه شيعه بودند، قم را شيعه نشين كردند و مردم به مذهب اهل بيت(ع) گرويدند، كشور شيعه نشين ايران كه اكثريت قريب به اتفاق مردم آن شيعه هستند خود يك حقيقتي را بازگو مي كند و آن اينكه: با اينكه ايران توسط طرفداران خليفه دوم فتح شد، ديري نپاييد بر اثر آزادي و قضاوت آزاد، مردم به آيين مبارك جعفري معتقد شدند، همان گونه كه ملاحظه كرديد، تنها چند نفر محدود كافي بودند كه مردم قم را به مذهب تشيع رهنمون سازند.

باري آن طوري كه از لابلاي تاريخ استفاده مي شود، قم در حدود دو قرن(يعني از نيمه قرن دوم تا نيمه قرن چهارم) بسيار آباد و وسيع و پر جمعيت بود ولي پس از آن دست حوادث دگوگوني هايي در اين سرزمين ايجاد كرد و اين آبادي را به ويرانه هايي تبديل نمود و در اين مسير، قم بارها آباد و ويران شده است.

چنان كه نويسنده كتاب تاريخ قديم قم، در ضمن اينكه اهميت و دشواري نگارش تاريخ قم را خاطر نشان مي سازد مي گويد:"...از جمع اخبار شهري كه محل او مندرس شده و اهل او منقرض گشته، و از آن نام و نشاني مانده"(25).

قم آماده استقبال از آل علي(ع)

اين سرزمين با آن همه خاطراتي كه داشت قرن اول و دوم هجري بر سرش گذشت و چنان كه يادآور شديم، بذر مذهب شيعه در نيمه دوم قرن اول هجري در اين سرزمين پاشيده شد، و ديري نپاييد كه به صورت يك شهر به تمام معنا شيعه درآمد، در اين مدت، قم آماده استقبال و پذيرايي از آل علي(ع) بود، كافي بود كه هر يك از دودمان پيامبر(ص) به اين سرزمين آيد و با كمال عزت و احترام زندگي كند.

بر همين اساس، بسياري از مردان نامي و سادات جليل القدر و نواده هاي پيشوايان مذهب شيعه به اين سرزمين آمدند. در رأس آنها دختر بزرگ و با عظمت حضرت موسي بن جعفر پيشواي هفتم شيعيان، حضرت معصومه(ع) به قم آمد، از همان زمان، قم فصل نويني را در تاريخ اسلام آغاز كرد، و ورود اين بانوي بزرگوار كه سال ها قبل، پيشوايان شيعه خبر اجلال نزول او را به قم به دوستان خود داده بودند، چون خورشيدي به قم درخشش داد، در فصل دوم اين كتاب مشروح ماجراي تشريف آوردن آن بانوي ارجمند را مورد بررسي قرار خواهيم داد.

قم تا سال 1221 ميلادي(قرن هفتم قمري) درنوعي آرامش نسبي به سر برده، و تا اين تاريخ وقايع مهمي رخ نداده است ولي در همين سال، اين شهر، دستبرد سپاهيان غارتگر مغول شده و ويراني هاي بسيار به آن وارد آمده است.

درحدود كمتر از نيم قرن پس از آن"تيمورلنگ"(26)به قم حمله كرد و پس از زحمت بسيار و مقاوت شديد و طولاني مردم، شهر را تحت سلطه خود درآورد و بسياري از مردم اين شهر را به خاطر مقاومت هاي شجاعانه اي كه ابراز داشته بودند از دم تيغ گذراند و قسمت اعظم شهر را ويران نمود.

ديدار چند نفر خارجي از قم

از قديم تا كنون از كشورهاي خارجي، جهان گرداني به اين شهر آمده، و از نزديك اوضاع شهر را از نظر تاريخي و مذهبي و اجتماعي تحت مطالعه قرار داده اند از جمله خارجيان كه به اين شهر آمده و مطالبي را راجع به اين سرزمين به رشته تحرير درآورده اند:

1ـ جياروفوباربارو

2ـ امبروجيوكونتاريني

اين دو نفر از مردم"ونيز" بودند و در سال 1474ميلادي برابر 853 هجري وارد اين شهر شده و چند روزي در آن به سربرده اند،"باربارو" در يادداشت هاي خود مي نويسد:"قم شهري است محصور به ديوار و در بناهاي آن آثار هنري زيادي ديده نمي شود." نامبرده سپس به باغ هاي ميوه قم اشاره كرده است.

"كونتاريني" مي نويسد:"در اين شهر همه چيز به حد وفور يافت مي شود و بازارهاي خوب و متعدد دارد، همان طور كه انتظار مي رفت، مردم اين شهر قديمي، مدافعين مذهب تشيع را دوست داشته و به آنان ياري مي كردند." به همين لحاظ بود هنگامي كه شاه اسماعيل صفوي(از مدافعان مشهور تشيع) در اوايل قرن 16 ميلادي به اين شهر آمد از وي استقبال گرم و شايسته اي به عمل آوردند. ولي شهرت واقعي اين شهر از نقطه نظر زيارتگاه و سرازير شدن انبوه زائران به اين شهر از آغاز سلطنت شاه عباس بزرگ شروع شد."

3ـ "جان كارترايت انگليسي" در سال 1600 ميلادي از قم ديدن كرده است، طي يادداشت هاي خود مي نويسد:"بر اثر ويراني هايي كه تيمور لنگ به جاي نهاده است اين شهر زيبا تقريباً به نصف مساحت واقعي خود تقليل يافته است".

4ـ "دون گارسيا" سفير اسپانيا در دربارشاه عباس اول در سال 1618 ميلادي از قم ديدن كرده و مي نويسد:"كمتر اتفاق مي افتاد كه در ميان آن همه مردمي كه در كوچه و خيابان قم رفت و آمد مي كنند زني را مشاهده كرد!"

5ـ "توماس هربرت" يك قرن بعد، از قم ديدن كرد، وي مي نويسد: تعداد خانه هاي اين شهر بيش از دو هزار است كه قسمت اعظم آن ها خوب ساخته شده و خوب مفروش گشته و شكل و فرم خوب دارد....

كوچه ها و خيابان ها پهن و بازار آن زيبا هستند، شهر قم اينك مانند بسياري از شهرهاي آسيايي فاقد ديوار است و مساجد زيبا و جالب بود.

6ـ‌"شاردن" كه در عصر قاجاريه به قم سفر كرده از آن به نام يك شهر بزرگ ياد مي كند و مي نويسد:"اين شهر در حدود پانزده هزار خانه دارد، فتح علي شاه قاجار پس از تاج گذاري، طبق وعده اي كه در مورد بسط و آباداني قم داده بود، كاشي هاي گنبد حضرت فاطمه(ع) را برداشته و به جاي آن ورقه اي از طلا برروي گنبد نصب كرده كه هنوز بر تارك اين شهر مي درخشد.(27)

چرا قم را"قم" گفتند؟

علل مختلفي براي وجه نام گذاري اين شهر به"قم" ذكر كرده اند، ما در اينجا به طور اختصار هر يك از آنها را خاطرنشان مي كنيم و قضاوت آنها با خود شما:

1ـ كلمه"قم" معرب"كومه" است، با اين توضيح: كه اين سرزمين پيش از آنكه به صورت شهر درآيد، داراي گودال هاي پر آبي بود، چوپانان گوسفندان خود را براي آشاميدن آب و چريدن در سبزه زارهاي اطراف آن گودال ها مي برده اند. به تدريج چوپانان به خاطر توقف طولاني در آن سرزمين مسكن هاي موقتي كه به فارسي به آن"كومه" مي گويند، ساختند، اين كومه ها كم كم زياد شد و به صورت قريه اي درآمد، رفته رفته به صورت شهر درآمد و به نام همان كومه(يا كوم) براي آن باقي ماند.

پس از ظهور اسلام و نفوذ زبان و ادبيات عرب و ايران در يكديگر، بسياري از كلمات فارسي تغيير شكل داد و از جمله"كوم" مبدل به"قم" گرديد، همانطور كه كرمانشاهان"قرميسين" خوانده شد.(28)

2ـ رسول اكرم در شب معراج، مشاهده كرد كه ابليس در اين سرزمين نشسته است فرمود:"قُم يا مُلعْون؛ برخيز(و از اينجا برو) اي ملعون." از اين رو اسم اين سرزمين را"قم" نهادند(29).

دراين معنا شاعر نيكو سروده است:

به ابليس گفتا شه دين كه قم                 از اين بقعه ملعون تو مي باش گم

به قم گفتن سيدالمرسلين                 مسمي به قم گشت اين سرزمين

3ـ‌ نيز روايت شده رسول خدا(ص) فرمود:"در شب معراج به بقعه اي در سرزمين جبل نظر كردم، كه از نظر رنگ زيباتر از زعفران و از نظر بوي، خوش بوتر از مشك بود،‌و شخص پيري در آن نشسته و بر سرش بْرنسي(كلاه دراز) بود گفتم: اي جبرئيل اين بقعه چيست؟ عرض كرد: اين بقعه اي است كه شيعيان علي(ع) در آن به گرد هم مي آيند، گفتم: اين شخص كيست؟! گفت:‌ابليس است، گفتم او از آنها چه مي خواهد؟!

گفت: مي خواهد آنان را از ولايت و دوستي علي(ع) منع كند و به سوي فسق و فساد سوق دهد، گفتم: مرا بر زمين فرود آر، از برق تندتر بر زمين آمديم، نزد ا و آمده و گفتم"قم يا ملعون...؛ برخيز اي دور افتاده از رحمت خدا، با طايفه مرجئه دشمنان آنها در زن و مالشان شركت كن، چه آنكه اهل قم شيعيان من و شيعيان وصي من علي بن ابيطالب(ع) مي باشند."(30)از اين رو به اين سرزمين"قم" گفتند.

نور محمدي چو به معراج در رسيد                 ابليس را به بقعه قم با سپاه ديد

زد بانك احمدي كه بشو دور اي پليد                 اين سرزمين بهشت، نه جاي تو و مريد

اُخْرج تو اي لعين و پليد و تباهكار

4ـ امام هادي(ع) فرمود: قم را از آن جهت قم گفتند، چون كشتي حضرت نوح در آن طوفان معروف در اين زمين ايستاد و اين سرزمين قسمتي از بيت المقدس است.(31)

5ـ امام صادق(ع) فرمود: قم را"قم" گفتند چون اهل قم با قائم آل محمد(ص) امام زمان(عج) قيام مي كنند و به نصرت و پشتيباني آن حضرت مي روند.(32)

6ـ‌ بعضي گويند به واسطه رودخانه و مسيله و درياچه و گودال هاي فراوان پر آبي كه در اطراف قم ديده مي شوند و عرب به جايي كه پرآب باشد قمقمه مي گويند از اين رو با حذف زوايد اين سرزمين را"قم" گفته اند.

7ـ يكي از وجوه نام گذاري قم را چنين گفته اند، قبلاً اسم قريه هاي قم، كُمندان بود، سپس بعضي از حروف كمندان را انداختند و آنگاه"كم" را معرب و مبدل به"قم" كردند.(33)

بايد توجه داشت كه مشهورترين نام اين سرزمين كه تاكنون به همين نام گفته مي شود"قم" است كه بيان شد.

ولي اين سرزمين اسم هاي ديگري هم دارد كه آنها را صاحب انوار المشعشين در اين كتاب، ج 1، ص 96 با استفاده از روايات، نام برده و مي گويد: زيادي اسم دلالت بر افزايش شرافت كند... و آن نام ها از اين قرار است:

زهرا، ارض جبل، قطعه من بيت المقدس، مطهره، مقدسه، مجمع انصار القائم، حرم اهل البيت، حجه‏ٌ علي البلاد، بحر، مأوي للفاطميين، استراحتگاه مؤمن، آشيانه آل محمد، معدناً للشيعه، كوفه صغيره، مأوي لشيعه آل محمد، معدناً للعلم و الفضل، مختار البلاد، مقصم الجبارين، مذاب الجبارين، بلد الائمه، ‌بلد شيعه الائمه، امان للخائفين، مفزع للمؤمنين، مفرللهاربين، المدفوع عنها البلاء، المرفوع عنها البلاء، المفتوح اليه باب الجنه، بلد الامين، مرفوف الملائكه، خاك فرج، محروس الملائكه، مزين‏ٌ بالعرب.(34)

قداست سرزمين مبارك قم

درباره قداست و فضايل قم، روايات بسيار نقل شده(35)كه هر كدام به نحوي آن را ستوده اند، در اينجا نظر شما را به چند روايت زير، جلب مي كنم:

1ـ روزي جمعي از مردم ري در مدينه به محضر امام صادق(ع) رفتند و عرض كردند:"ما از اهالي ري هستيم" امام صادق(ع) فرمود:"آفرين به برادران ما از اهالي قم" آنها گفتند ما از اهالي ري هستيم، امام باز همان سخن خود را تكرار كرد، و اين مطلب چند بار تكرار شد، آنگاه فرمود:

"اِنَ لِلهِ حَرَماً و هُوَ مَكَهُ، و اِنَ للرَسُولِ حَرَماً و هُوَ الْمَدينَهُ، و اِنَ لِاَميرالْمؤمِنينَ حَرَماً وَهُوَ الْكُوفَهُ، وَ اِنَ لَنا حَرَماً و هُوَ بَلْدَهُ قم...؛

براي خدا حرمي هست و آن مكه است، و براي رسول خدا(ص) حرمي هست و آن مدينه است، و براي امير مومنان علي(ع) حرمي است و آن كوفه است، و براي ما(امامان) حرمي است، و آن شهر قم است(36)…"

2ـ در روايت ديگر از قاضي نورالله شوشتري نقل شده كه امام صادق(ع) پس از ذكر حرم بودن مكه براي خدا، و مدينه براي پيامبر، و كوفه براي علي(ع) و قم براي امامان(ع) فرمود:

"اَلا و اِنَ اَلْكُوفَهُ الصَغيرَهِ، اَلا اِنَ لِلْجَنَهِ ثَمانِيَهَ اَبوابِ، ثَلاثَهٌ مِنْها اِلي قُمْ، تُقْبَضُ فيها اِمْرأَهٌ مِنْ وُلْدِي اِسْمُها فاطِمَهُ بِنْتُ مُوسي و تَدْخُلُ بِشَفاعَتِها شِيْعَتي الْجَنَهَ بِاَجْمَعِهِم؛

آگاه باشيد كه قم، كوفه كوچك است، آگاه باشيد كه براي بهشت هشت دراست كه سه در آن به سوي قم است، بانويي از فرزندان من به نام فاطمه دختر موسي بن جعفر(ع) در آنجا رحلت مي كند كه با شفاعت او همه شيعيان ما وارد بهشت مي گردند."(37)

از اين حديث چند مطلب فهميده است: 1ـ قم همانند كوفه مركز نشر علوم خاندان نبوت است. 2ـ سه در از قم به بهشت گشوده مي شود.(38) 3ـ مقام شفاعت حضرت معصومه(ع) بسيار وسيع است.

در مورد اينكه: سه در بهشت از قم به سوي بهشت گشوده شود، از حضرت رضا(ع) نيز نقل شده كه فرمود:

"لِلْجَنَهِ ثَمانِيَهُ اَبْوابٍ، فَثَلاثَهٌ مِنها لاَهْلِ قُمْ، فَطُوبي لَهُمْ ثُمَ طُوبي لَهُمْ؛

بهشت داراي هشت در است، سه در از آن براي اهل و ساكنان قم مي باشد، خوشا به سعادت آنها. باز خوشا به سعادت آنها."(39)

به احتمال قوي، اين سه در بهشت در اثر سه پديده مهم و بزرگي است كه از امتيازايت قم مي باشد: 1ـ بارگاه حضرت معصومه(ع) در قم و آثار درخشان آن كه موجب سوق دادن مردم به سوي بهشت مي شود. 2ـ حوزه علميه ديرپاي قم كه موجب هدايت انسان ها شده و آنها را به سوي بهشت رهسپار خواهد كرد. 3ـ‌ وجود جمكران و مركزيت قم بعد از مكه و كوفه، به عنوان پايگاه بزرگ امام زمان حضرت ولي عصر(عج) است، و آن حضرت در اين پايگاه مقدس، وسايل سعادت مردم را فراهم نموده و آنان را به عواملي كه موجب استحقاق رضوان خدا و بهشت مي شود رهنمون خواهد شد. و هم اكنون آثار معنوي آن، بسيار چشمگير است.

نيز امام صادق(ع) فرمود: شهر قم شهر ما شيعيان ما است، اين شهر، مقدس و پاك مي باشد، مردم اين شهر ولايت و دوستي ما را پذيرفتند، تا وقتي كه خيانت نكنند هر كسي قصد سويي به آنان داشته باشد به زودي به كيفر خود مي رسد، و چنان چه خيانت كنند، خداوند زمامداران ستمگر را بر ايشان مسلط مي نمايد، اما آنها ياور قائم ما(امام مهدي(ع)) و خواهان حق ما هستند. آنگاه حضرت سر مبارك را به آسمان بلند كرد و عرض كرد:"اَللهُمَ اَعْصِمْهُم مِنْ كُلِ فِتْنَهٍ؛ خداوندا مردم قم را از هر فتنه اي حفظ كن و از هر هلاكتي نجات بده."(40)

4ـ حضرت عبدالعظيم حسني از اسحاق بن ناصح نقل كرده كه امام كاظم(ع) درباره قم فرمود:"قم آشيانه و پناهگاه آل محمد و مأواي شيعيان آنها است."(41)

5ـ امام صادق فرمود: وقتي كه گرفتاري و بلا به شما روآورد، به قم برويد، قم مأوي و منزل فرزندان فاطمه(ع) است، ومحل استراحت مؤمنان مي باشد، به زودي زماني مي آيد كه شيعيان ما از ما دور هستند، و اين دوري براي آنان مصلحت است، تا شناخته نشوند و به اين ترتيب خونشان حفظ گردد، و اموالشان غارت نگردد، هر كسي قصد سويي به اهل قم كند، خداوند او را ذليل و خوار مي نمايد.(42)

6ـ نيز امام صادق(ع) فرمود:

"تُربَهُ قُمْ مُقَدَسهٌ وَ اَهْلُها مِنا و نَحْنُ مِنْهُمْ...؛سرزمين قم، مقدس است، و مردم آن از ما هستند و ما از آنها مي باشيم(43)…"

7ـ امام رضا(ع) فرمود: وقتي كه فتنه و بلا عمومي شد و همه جا را فرا گرفت، به قم و اطراف قم برويد، زيرا از قم بلاها برداشته شده است.(44)

8ـ رسول اكرم(ص) فرمود: در شب معراج در آسمان چهارم به قبه اي كه از لؤلؤ بود، نگاه كردم، چهار ركن و چهار در داشت، گويا از استبرق سبز بود، گفتم: اي جبرئيل اين قبه چيست كه در آسمان چهارم بهتر از آن نديده ام؟! گفت: اين قبه، صورت شهري است كه آن را"قم" مي گويند، بندگان خدا در آن اجتماع مي كنند، اميدوار به شفاعت رسول خدا در روز حشر و حساب هستند، و آنها دستخوش حزن و گرفتاري خواهند شد.(45)

فضيلت اهل قم

پيشوايان ما امامان معصوم(ع) نظر خاصي به اهل قم داشتند و در روايات بي شماري كه از آنان نقل شده استفاده مي شود كه فوق العاد اهل قم را ستوده اند. اينك به عنوان نمونه برخي از آنها را در اينجا خاطرنشان مي سازيم.

الف: حضرت علي(ع) فرمود: سلام و رحمت خدا بر اهل قم، خداوند بر مزارع آن ها باران رحمت بفرستد، بركات خود را بر آنها نازل كند، گناهان آنان مبدل به حسنات شود، آنان اهل ركوع و سجود و خشوع و نماز و روزه هستند، آنها علماء و فقها بوده و دانا هستند، آنها اهل دين و ولايت و عبادت مي باشند، ‌رحمت و درود خداوند بر آنها باد.(46)

ب: امام صادق فرمود: اهل قم درقبر خود محاسبه مي شوند، و هنگام حشر از قبر به بهشت رهسپار مي گردند، اهل قم آمرزيده شده اند.(47)

ج: امام صادق(ع) فرمود: خداوند قم را براي ساير شهرها حجت مي آورد و اهل قم را براي اهل تمام مردم از شرق و غرب، حجت مي آورد، و قم و اهل آن، در دين خود ضعيف نيستند، بلكه خداوند به آنها توفيق داده و آنها را تأييد كرده است.(48)

قم مركز شيعيان

علامه قاضي نورالله شوشتري(49)دركتاب مجالس المؤمنين(50)مي گويد: بلده قم شهري عظيم و بلده كريم است، و از جمله بلادي است كه هميشه درالمؤمنين بوده ا ست، و اكابر و افاضل و مجتهدان شيعه اماميه از آن جا برخاسته اند و انتساب به چنين جايي، از اقوي ادله صحت عقيده منسوب به آن است، يعني هر كس كه بگويد من قمي هستم، حتماً شيعه است چنان كه دراين باره گفته اند:

"مَنْ يَنْسِبُ اِليْ قُمْ فَكَاَنَما يَنْسِبُ اِلَي التَشَيُعِ وَالرَفْضِ فَيَقُولُونَ قَمِي‏ٌ رافِضِي‏ٌ؛

كسي كه خود را به قم نسبت دهد، گويا به مذهب شيعه و رفض(51)نسبت داده و مي گويند او قمي رافضي است."

مردم قم قبل از اسلام، بسان ساير مردم ايران مجوسي و زرتشتي و آتش پرست بودند، و آتكشده معروف قم نشانه اين موضوع است، وقتي كه فرزندان سعد بن مالك اشعري از كوفه به قم آمدند، رفته رفته، مذهب تشيع به وسيله آنها در قم رواج پيدا كرد به طوري كه سراسر مردم قم شيعه شدند.

در ايران نخستين شهري كه به مذهب شيعه گراييد قم بود، هنگامي كه اهل اصفهان هنوز اهل تسنن بودند و قم تابع اصفهان بود، در مذهب بين اين دو شهر جدايي افكنده شد، اينك بسيار مناسب است، نظر خوانندگان را به برخي از نكات تاريخي راجع به اين مطلب جلب كنيم:

در زمان حكومت زمامداران اهل تسنن در قم، يكي از حكام تعصب سني را در قم فرماندار كردند، او شنيده بود كه چون اهل قم با خلفاي ثلاثه(ابوبكر، عمر و عثمان) دشمني دارند، در ميانشان كسي را به نام اين سه نفر ندارند، دستور داد اهالي قم به حضور او آمدند، به اعيان و بزرگان قم خطاب كرد و گفت: شنيده ام شما به خلفا(ابوبكر، عمر و عثمان) بدگويي مي كنيد، و نام فرزندان خود را به نام آنها نمي گذاريد، به خدا سوگند اگر در ميان خود، كسي را كه به نام ابوبكر يا عمر يا عثمان باشد نزد من نياوريد شما را مؤاخذه و مجازات مي كنم.

اهالي سه روز مهلت خواستند، در اين سه روز به جستجو پرداختند، سرانجام مردي نامرتب، زشت رو با سر و پاي برهنه و گدا صفتي را كه نامش ابوبكر بود پيدا كرده و نزد او آوردند، او هم از اهل قم نبود بلكه پدر و غريب بود كه در اطراف شهر قم سكونت كرده بود.

چون نظر حاكم به او افتاد ناراحت شد، اهالي را فحش داد و گفت: بعد از چند روز، اين آدم زشت روي كثيف را آورده ايد، يكي از طنزگوهاي قم به او چنين جواب داد:

"اي امير! هر چه مي خواهي بكن، ولي در آب و هواي قم، ابوبكر نام بهتر از اين پرورش نمي يابد!!" حاكم هم كه بهره اي از خوش طبعي داشت، خنديد و او را بخشيد(52)"

اين ارادت خالص اهل قم به اهل بيت پيامبر(ص) از همان قرن اول تا قرن حاضر ادامه دارد و در تمام قرون اسلامي، اهل قم شيعه بوده و منسوب و معروف به مذهب اهل بيت بوده اند.

در سال 345 هجري قمري بين مردم قم و اصفهان نزاع و جنگ سختي درگرفت، سببش اين بود كه گروهي از مردم قم به عنوان تجارت به اصفهان رفته بودند، و در آنجا از خلفا(ابوبكر، عمر و عثمان) بدگويي نموده بودند، اهل اصفهان كه سني بودند گروهي از اهل قم را در اين كشمكش كشتند و اموالشان را غارت كردند.(53)

و بر اساس همين موضوع بود كه اهل قم همواره مورد شك و اعتراض متعصبين اهل تسنن بوده و در اين راه گرفتاري هايي براي آنان رخ داد.

شخصيت هاي برجسته شيعه در قم

قابل توجه اينكه: وجود افرادگران مايه و عالي مقام و شخصيت هاي برازنده كه مورد لطف و نظر امام معصوم(ع) بوده، و در تشيع خود، استوار و پابرجا بودند در اين موضوع(شيعي بودن مردم قم) بسيار مؤثر بوده، بلكه مي توان يگانه عامل بروز تشيع مردم قم را از آنِ آنان دانست كه امم در حقَشان فرمود:"لَولَا الْقُمِيْونُ لَضاعُ الدِينْ؛ اگر قمي ها نبودند، دين نابود مي شد."(54)

اين افراد لايق كه پرورده مكتب امامان معصوم(ع) بودند، مركز خود را قم قرار دادند، اينها بيش از صد نفر بودند كه برخي از آنها بارها به محضر امام صادق(ع) و امام كاظم(ع) و امام رضا(ع) رسيده بودند. و بعضي صاحب فتوا و از طرف امام در قم نيابت داشتند، به عنوان مراعات اختصار در اينجا نام چند نفر از آنها را مي بريم:

مانند: آدم بن اسحق، زكريا بن ادريس، زكريا بن آدم كه حضرت رضا(ع) وي را ستوده است.(قبر مبارك هر سه در قبرستان شيخان قم است) و اسحق بن آدم، و اسحق بن عبدالله، كه از امام صادق و امام كاظم(ع) نقل روايت مي كنند، و آدم بن عبدالله بن سعد قمي كه از اصحاب امام صادق(ع) است، و ابراهيم بن هاشم ابواسحق قمي كه از اصحاب امام رضا(ع) است و عمران بن عبدالله و...(55)

حضرت رضا(ع) در قم

هنگامي كه مأمون در سال 200 هـ . ق. حضرت رضا(ع) را از مدينه به خراسان دعوت اجباري كرد، و آن حضرت ناگريز به قبول دعوت گرديد، مأمون گروهي را همراه رجاء بن ابي الضحاك مأمور كرد، كه حضرت رضا(ع) را از راه بصره، اهواز، فارس به خراسان بياورند، نه از بلاد جبل(كرمانشاه، همدان و...) تا مبادا در اين مسير كه شيعيان بسياري وجود داشتند، به امام بپيوندند و مأمون براي حضرت رضا(ع) نوشت، كه از راه جبل نيا(56)، بنابر اين قول، امام رضا(ع) به قم نيامده است.

ولي مداركي اصيل، در دست است كه حضرت رضا(ع) در مسير خود به قم آمده است.

امام رضا(ع) از راه كوفه به بغداد رفت، از آنجا(از طريق بلاد جبل) به سوي قم حركت كرد، مردم قم با استقبال شكوهمندي آن حضرت را وارد قم كردند، و در مورد دعوت آن حضرت به خانه خود، با هم كشمكش داشتند، امام فرمود:"هر جا كه شتر من توقف كرد، همانجا مي روم". شتر در كنار خانه مرد صالحي توقف كرد كه او شب در عالم خواب ديده بود كه حضرت رضا(ع) مهمان او است، امام مهمان او شد، هم ا كنون آن خانه، به صورت مدرسه علميه رضويه، در خيابان آذر قم معروف است.(57)

اينكه بعضي ها با تمسك به روايت شيخ صدوق(ع) در عيون اخبار الرضا، آمدن حضرت رضا(ع) به قم را بعيد شمرده اند،

اولاً: بايد به آنها گفت:

آنچه در عيون اخبار الرضا و اصول كافي آمده اين است كه مأمون چنين دستوري داده ولي آيا امام دستور مأمون را عمل كرده، مبهم است.

ثانياً: مطابق تحقيق دانشمند محقق آقاي علي اصغر فقيهي در كتاب"تاريخ مذهبي قم" پس از ذكر چهار دليل و قرائن ديگر، نتيجه مي گيرد كه حضرت رضا(ع) به قم آمده است، و در آخر مي گويد:"بنابراين و با توجه به دلائلي كه قبلاً ذكر شد، تشريف فرمايي علي بن موسي الرضا(ع) به قم تقريباً مسلم مي شود"(58).

يكي از دلايلي كه نامبرده ذكر نموده، اين است كه:"روايتي از ابن الفقيه نقل شده كه در ضمن آن از آبي در قم توصيف شده كه حضرت رضا(ع) در آن غسل كرده و وضو ساخته است(59)..."

دليل ديگر اينكه: مطابق نقل كتاب"تاريخ قديم قم" حضرت رضا(ع) از آب مذكور نوشيد، و در آن غسل كرد.(60)

نكته ديگر اينكه: امروز در قم محله اي بنام"شاه خراسان" در اواسط خيابان آذر است، كه قبلاً كوچه اي بود، كه هنگام احداث خيابان آذر، جزو خيابان شد، و مدرسه رضويه در همين محل قرار دارد، اين نام نشانگر آن است كه موضع ورود حضرت رضا(ع) در همين محل بوده است.(61)

به هر حال توجه حضرت رضا(ع) به قم، و ورود اين او به اين شهر نيز بيانگر عظمت اين سرزمين از جهات گوناگون است.

داستان دِغبل، و عشق قمي ها به خاندان رسالت

يكي ديگر از فرازهاي تاريخي كه نشان دهنده اوج ارادت مردم قم، رد آغاز قرن سوم به ائمه اهل بيت(ع) و مذهب تشيع مي باشد، ماجراي"دِعبِلْ" خُزاعي(شاعر متعهد شيعي) است، خلاصه اش چنين است:

دعبل، قصيده اي در مدح و سوگ امامان(ع) سرود، و به مُرًو خراسان رفت، و در روز عاشورا، آن را در محضر امام رضا(ع) كه جمعي نيز حاضر بودند، خواند، كه به قصيده"مُدارِسْ آياتٍ" معروف مي باشد، امام هشتم(ع) يك كيسه محتوي صد دينار، به او عطا فرمود.

دعبل، به عنوان تيمن و تبرك، تقاضاي لباس كرد، امام هشتم(ع) لباس خز به او هديه كرد، و"دعبل" لباس و كيسه دينار را برداشت و به سوي وطن روانه شد، او در مسير راه، به قم آمد، مقدم او را گرامي داشتند، و از او دعوت كردند تا قصيده خود را بخواند.

او از مردم خواست كه در مسجد جامع قم، اجتماع كنند، تا قصيده خود را در آنجا بخواند.

مردم سيل آسا به سوي مسجد روانه شدند، دعبل، آن قصيده را در اجتماع بزرگ مردم خواند، و مردم هداياي بسياري به او دادند.

مردم قم، اطلاع يافتند كه حضرت رضا(ع)، لباسي به دعبل داده است، از او خواستند كه آن لباس را به هزار دينار به مردم قم بفروشد، ولي او حاضر نشد، تا آنكه مردم قم پيشنهاد كردند كه قسمتي از آن لباس را به هزار دينار بفروشد، باز او حضار به فروش نشد، وقتي كه دعبل از قم به سوي وطن حركت كرد، جوانان قمي سر راه او را گرفتند و به اجبار، آن لباس را از او ربودند، او به قم بازگشت و تقاضاي استرداد لباس كرد و پس از گفتگوي زياد، راضي شد كه قسمتي از آن لباس را به قمي ها بدهد، و قسمت ديگر را خود بر دارد، مردم قم، هزار دينار، بابت آن قسمت لباس به او دادند.(62)

اين فراز تاريخي همانند آيينه صافي است كه عشق و پيوند بسيار محكم مردم قم را با امامان اهل بيت(ع) و خط فكري آنها، نشان مي دهد، و شاهد صادق بر پيشگامي مردم قم، و مركزيت قم براي تشيع و گسترش آن است.

ملاقات جمعي از مردم قم، با حضرت رضا(ع)

اباصلت هروي مي گويد: در(خراسان در) محضر ا مام رضا(ع)، بودم، جمعي از مردم قم بر آن حضرت وارد شده سلام كردند و امام جواب سلام آنها را داد، و با آنها بسيار گرم گرفت، آنها را به نزديك خود خواند و به آنها فرمود:

"مَرْحَباً بِكُم وَاَهْلاً، فَاَنْتُمْ شِيعَتُنا حَقاً، فَسَيَأتِي عَلَيْكُِمْ يَوْماً، تَزُوروُنَ فيهِ تُرْبَتِي، اَلا فَمَنْ زارَنِي وهُوَ عَلي غُسْلٍ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِه كَيَوْمٍ وَلَدَتْهُ اُمُهُ؛

خوش آمديد، آفرين بر شما، شما به حق شيعيان ما هستيد، به زودي روزي فرا مي رسد كه شما قبرم را در طوس زيارت مي كنيد، آگاه باشيد، هركس از شما شيعه، با غسل، قبر مرا زيارت كند، آن چنان از گناه خارج مي گردد، كه روز تولد از مادرش متولد شده است."(63)

استقلال طلبي مردم قم در برابر خلفاي ستمگر و غاصب

پس از هجرت عرب هاي شيعه از كوفه به قم، شهر قم طي نيم قرن با سرعتي عجيب توسعه يافت، مردم قم چنان اهميت و عظمت يافتند كه گويي در كشور نيمه مستقل كوچكي در قلب دارالاسلام زندگي مي نمايند.

چنان كه از آغاز ظهور خلفاي عباسي تا اواخر خلافت هارون الرشيد از دادن باج و ماليات به حكومت وقت، خودداري مي نمودند.

هارون در سال 184 هـ . ق پس از به شهادت رساندن امام كاظم(ع) در صدد برآمد كه طرفداران آن حضرت را در فشار شديد قرار داده، و قم را كه به صورت كانون ضد خلفا درآمده بود، سركوب و تضعيف نمايد"عبدالله بن كوشيد قمي" را حاكم اصفهان نمود، و به او دستور داد كه ماليات پنجاه و چند ساله مردم قم را وصل كند، او برادرش"عاصم بن كوشيد" را عامل قم نمود، عاصم اهالي قم را تحت فشار سخت قرار داد، مردم از او اطاعت نمي كردند، او بر فشار خود افزود جمعي از مردم قم پراكنده شدند، شكايت هاي آنها بي نتيجه ماند، سرانجام شورش نموده و به عاصم حمله كردند و او را كشتند، هارون پس از اطلاع از قتل عاصم، عبدالله بن كوشيد حاكم اصفهان را از مقام خود عزل كرد، عبدالله نزد هارون رفت، تا بار ديگر به مقام پيشين خود بازگردد، مشروط بر اينكه حوزه قم را از حكومت اصفهان جدا سازد.

هارون اين پيشنهاد را نمي پذيرفت، در اين كشمكش"حمزه بن يسع اشعري" كه از شيوخ و بزرگان قم بود، به دارالخلافه آمد، هارون را واداشت كه قم را از اصفهان جدا سازد، آنگاه خود شخصاً پرداخت ماليات قم را تضمين نمايد، مشروط بر اينكه هارون از ماليات هاي نپرداخته شده سابق، صرف نظركند.

استدلال ها و قاطعيت پي گير حمزه باعث شد كه قم از اصفهان جدا گرديده و استقلال يافت، و همين حمزه بن يسع حاكم و امام جمعه قم شد، و منبر امامت جمعه را در مسجد جامع قم نصب كرد….

پس از استقلال قم، اعراب اشعري، به آباداني و بازسازي قم پرداختند و اين سرزمين را از نظر ظاهر و باطن، رونقي جديد و وسيع بخشيدند.(64)

آري تشيع علوي كه همواره در طول تاريخ در برابر زور و ستم ايستاده و موجب آزادي خواهي و استقلال شده بود، در همان عصر نيز شكوه خود را آشكار ساخت و قم را از چنگال ياغيان و دزدان دين و اموال مردم، نجات بخشيد.

اعتراض و شورش مردم قم در برابر مأمون

مردم قم از رحلت امام رضا(ع) آگاه شدند، و چنين باور كردند كه مأمون آن حضرت را به شهادت رسانده است، وقتي كه مأمون به بغداد رفت، مردم قم، به عنوان اعتراض به او، از دادن ماليات به حكومت او سرباز زدند و مدت هفت سال(از سال 204 تا 211 هـ .ق) اين وضع ادامه يافت، و مردم قم همچنان از حكومت مأمون، نافرماني مي كردند، مأمون شخصي به نام"علي بن هشام" را با نيرويي مجهز براي سركوب شورشيان، به سوي قم فرستاد، علي بن هشام با سپاه خود، وقتي كه به قلعه قم نزديك شد، مردم قم دروازه هاي قلعه را به روي آنها بستند، علي بن هشام و سپاهش، در پشت ديوار قلعه چادر زدند و خيمه به پاكردند و قلعه را به محاصره در آوردند و سرانجام از راه هاي قنات ها، به داخل قلعه نفوذ كرده و دروازه ها را گشودند و وارد قلعه قم شدند، يحي بن عمران اشعري شيخ و بزرگ قمي ها را با چند تن ديگر از سران قم كشتند، قسمت هايي از قلعه را خراب كردند، و ماليات هاي عقب مانده را وصول نمودند، و سپس علي بن هشام شخصي به نام(علي بن عيسي طلحي) را حاكم قم كرد، و خود به بغداد بازگشت. مردم قم به بازسازي قم و جبران ويراني ها پرداختند و در سال 215 هـ . ق بار ديگر بر ضد حكومت مأمون شورش نمودند، به طوري كه حاكم نصب شده از طرف او"علي بن عيسي طلحي" را از قم اخراج كردند.

طلحي به بغداد رفت و ماجرا را به مأمون گزارش داد، مأمون"عبدالرحمن بن مفلج ترك" را همراه سپاهي به قم فرستاد، مردم از ورود او به شهر جلوگيري كردند، ولي او شبانه وارد قلعه قم شد، و سران شورشي را كشت و عده اي را زنداني كرد و در اين گير و دار اكثر اهالي قم متواري شدند.

مردم آزاده و مبارز قم، پس از مأمون، با ساير خلفاي ستمگر عباسي نيز درگير شدند، و در اين راه فداكاري ها نمودند و بسياري از آنها به شهادت رسيدند.(65)

اين حوادث بيانگر آن است كه قم در همان قرن دوم و سوم، شهر قيام و خون بوده، و خيزش و قيام بر ضد ستمگران كه همان معني واژه قم است، از همان وقت به بعد همچنان ادامه داشته است.

همبستگي محكم اهل قم با آل علي(ع)

ارتباط و همبستگي و علاقه مردم قم با خاندان نبوت به قدري بود كه مأمون هنگام واگذاري مقام ولايت عهدي به حضرت رضا(ع) گفت:

"ما اَجِدُ اَحَداً يُعِينُنِي عَلي هذا الْاَمْرِ، لَقَدْ هَمَمْتُ اَنْ اَجْعَلَ اَهْلُ قُمْ شِعاري ودِثارِي؛

كسي را نمي يابم كه در اين كار(واگذاري ولايت عهدي به امام رضا(ع)) مرا ياري كند، تصميم قطعي گرفته ام مردم قم را ياران باطني و ظاهري خود قرار دهم."(66)

در ماجراي كشمكش مردم قم با هارون و سپس با مأمون، كه قبلاً به طور كوتاه سخن به ميان آمد، مأمون ناچار شد كه حكومت قم را به"هرثَمه" كه از رجال بزرگ و با نفوذ شعيه بود، واگذار كند، تا به اين وسيله مردم قم را از خود راضي نگهدارد.

همچنين مقتدر(هيجدهمين خليفه عباسي) در سال 296 هـ .ق،"حسين بن حمدان" را كه از شيعان با نفوذ و توانمند بود، و سال ها با بني عباس مبارزه كرده بود، حاكم قم نمود.

علامه اربلي در كشف الغمه نقل مي كند: حسين به حمدان گفت: كار اهل قم بر خليفه دشوار شد، زيرا خليفه هر كس را مي فرستاد، اهل قم با او مي جنگيدند، تا اينكه خليفه مرا همراه سپاهي به قم فرستاد، بر خلاف انتظار، اهل قم به استقبال من آمدند، و گفتند:"ما با كسي جنگ مي كنيم كه با مذهبمان مخالف باشد، و چون تو با ما هم مذهب هستي(تشيع آل حمدان، معروف است) ميان ما و تو اختلافي نيست"(67).

كوتاه سخن آن كه: مردم قم از همان آغاز ورود اسلام به اين شهر، از علاقمندان استوار خاندان پيامبر(ص) بودند و در همان عصر امامان(ع) آنچه ملك و باغ داشتند حتي بعضي از آنها خانه خود را وقف امامان(ع) كردند، و هر سال خمس اموال خود را براي امامان(ع) مي فرستادند، به آل علي(ع) احترام بسيار مي نمودند، به طوري كه قم پناهگاه آل علي(ع) بود، از اين رو تعداد امامزادگاني كه به قم آمده اند، از همه جا بيشتر است.

ارتباط اهل قم را امام صادق، امام كاظم، امام رضا، امام جواد، امام هادي و امام حسن عسكري(ع) و ناحيه مقدسه، در پيشاني تاريخ تشيع در قرن دوم و سوم هجري قمري، مي درخشد. در اينجا نظر شما را به ذكر چند نمونه جلب مي كنم:

لطف امام جواد(ع) به يكي از شيعيانقم

محمد بن سهل قمي مي گويد: در سفر حج به مدينه رفتم و در آنجا به محضر امام جواد(ع) رسيدم، خواستم لباسي از آن حضرت را براي پوشيدن و تبرك، درخواست كنم، فرصتي به دست نيامد، با آن حضرت خداحافظي كردم و از خانه او بيرون آمدم، تصميم گرفتم در اين مورد نامه اي براي آن حضرت بنويسم، به مسجد رفتم و پس از انجام دو ركعت نماز و استخاره به قلبم آمد كه نامه را نفرستم، نام را پاره كرده و از مدينه بيرون آمده و همراه كاروان به سوي قم روانه شدم، در مسير راه ناگهان شخصي به ميان كاروان آمد و پرسيد: محمد به سهل كيست؟

نزدش رفتم و گفتم:"من هستم". لباسي كه در ميان دستمالي بود، به من داد و گفت: مولاي تو امام جواد(ع) اين لباس را براي تو فرستاده است". نگاه كردم ديدم دو لباس مرغوب و نرم است، آن لباس ها را همراه خود بردم. محمد بن سهل آن لباس ها را تا آخر عمر نگهداشت، وقتي كه از دنيا رفت، پسرش احمد، با همان دو لباس، بدن او را كفن كرد.(68)

ارتباط مردم قم با امام هادي(ع)

مردم قم در همان عصر امام هادي(ع) كه شديدترين عصر اختناق بود، خود را به شهر سامرا مي رساندند، و اموالي را به محضر آن حضرت برده و روابط خود را با امام خود برقرار مي ساختند.

اين موضوع به متوكل دهمين طاغوت عباسي گزارش داده شد، او با وزيرش فتح بن خاقان، در اين امور به گفتگو پرداخت، فتح بن خاقان شخصي به نام"ابوموسي" را مأمور مخفي بازرسي و گزارش نمود.

ابوموسي خود را به عنوان يكي از علاقه مندان به امام هادي(ع) وانمود كرد، و به محضر آن حضرت رفت و آمد مي نمود، امام هادي(ع) كه از پشت پرده خبر داشت، روزي به او فرمود:"اي ابوموسي! همين امشب مال را مي آورند."

ابوموسي شب را در خانه امام ماند، نيمه هاي شب، امام به ابوموسي فرمود:"آن مرد قمي مال را آورد، ولي مأمور خدمتكار(طاغوت) از رسيدن آن به دست من جلوگيري كرد…."(69)

نامه امام حسن عسكري(ع) به مردم قم و آوه

آبه كه امروز به آن آوه مي گويند روستاي بزرگي در نزديك ساوه است، غالب مردم آنجا درعصر امام حسن عسكري(ع) شيعه بودند، قم نيز مركز رفت و آمد شيعيان بود، امام حسن عسكري(ع) كه با مردم قم و آوه ارتباط داشت، نامه اي براي آنها مي فرستد كه هم نامه تشكر از آنها است، و هم هشداري به آنها در مورد اتحاد و به هم پيوستگي، و دلگرمي به آنها است، در آن نامه چنين آمده است:

خداوند متعال با وجود لطف و عناتيش، با فرستادن پيامبر اسلام(ص) به عنوان مژده بخش و هشدار دهنده، بر مردم منت نهاد، و شما را به پذيرش دينش توفيق داد و با هدايتش گرامي داشت، و بذر محبت و دوستي خاندان پيامبر را در قلوب گذشتگان و آيندگان شما در سرزمين اطاعتش كاشت، آنها كه از ميان شما رفتند به نجات و سعادت رسيدند، و ميوه هاي كردار نيك خود را چيدند و به پاداش اعمالشان نايل شدند.

اي مردم! همواره اراده و نيت ما، استوار و محكم است، و روان ما به افكار نيك و پاك شما آرام است، و پيوند قرابت بين ما و شما پرتوان است كه چنين پيوندي از سفارش هاي گذشتگان ما و شما است.

پيماني است كه بر عهده جوانان ما و پيران شما برقرار است، و همواره با اعتقاد واحد و به هم پيوستگي، محكم هستيم، چرا كه خداوند اين ارتباط تنگاتنگ و ناگسستني را بين ما برقرار نموده است، چنان كه عالِم(اشاره به امام صادق يا امام باقر) مي فرمايد:

"اَلْمْؤمِنْ اَخُو الْمْؤمِنِ لِاُمِهِ وُ اَبِيهِ؛ مؤمن برادر پدر و مادري مؤمن است."(70)

از اين نامه به خوبي آشكار است كه امام حسن عسكري(ع) با مردم قم ارتباط نزديك داشته،

و آن ها را از شيعيان و طرفداران خود مي دانسته، و پيمان محكمي بين آن حضرت و مردم قم برقرار بوده است.

نامه امام حسن عسكري(ع) به علي بن بابويه، فقيه و مرجع قم(كه بعداً در پيشينه تاريخي حوزه علميه قم بيان مي شود،) نيز گواه ديگري بر اين مطلب است.

ارتباط مردم قم و مدائن با امام حسن عسكري(ع)

چند روز قبل از شهادت امام يازدهم حضرت حسن عسكري(ع)، آن حضرت، به خادم خود"اَبْو الْاَديان" نامه هايي داد و به او فرمود: اين نامه ها را به مدائن ببر، و به فلان و فلان و...برسان، پس از پانزده روز كه به شهر سامرا بازگشتي، صداي گريه از خانه من مي شنوي و خواهي فهميد كه من از دنيا رفته ام.

ابوالاديان مي گويد: عرض كردم:"اگر چنين اتفاقي رخ داد، به چه كسي به عنوان امام مراجعه كنم؟!

فرمود:"آن كس كه جواب نامه ها را از تو مطالبه مي كند، امام بعد از من است."

گفتم: نشانه ديگري ذكر كن.

فرمود:"آن كس كه بر جنازه من نماز مي خواند."

گفتم: نشانه ديگر ذكركن.

فرمود:"آن كس كه از محتواي هميان،‌خبر مي دهد."

شكوه ملكوتي آن حضرت، مانع شد كه نشانه هاي ديگر بپرسم، به سوي مدائن سفر كردم، و نامه امام حسن عسكري(ع) را به صاحبانشان دادم و جواب نامه ها را گرفتم و روز پانزدهم به سامرا بازگشتم، صداي گريه از خانه امام حسن(ع) شنيدم، به آنجا رفتم، ناگاه جعفر كذاب(برادر امام حسن عسكري) را ديدم كه شيعيان به گرد او اجتماع كرده اند و به او به عنوان امام بعد از امام حسن(ع) تبريك مي گويند. با خود گفتم، اگر اين شخص، امام شود، مقام امامت لكه دار مي گردد، زيرا من جعفر كذاب را مي شناختم كه شرابخوار و قمار باز بود و همواره با آلات لهوسرو كار داشت، نزد او رفتم و تسليت و تبريك گفتم، هيچ سؤالي از من نكرد.

سپس خادم خانه به نام"عقيد" نزد جعفر‌ آمد و گفت: اي آقاي من، بر جنازه برادرت، كفن پوشيده شد، بيا بر آن نماز بخوان.

جعفر با جمعي از همرهان، كنار جنازه براي نماز آمدند، همين كه جعفر آماده شد، ناگاه كودكي از درون خانه بيرون آمد، ورداي جعفر را گرفت و به عقب كشيد و فرمود:"اي عمو! عقب بيا كه من سزاوارتر به نماز بر جنازه پدرم هستم!"

جعفر كنار آمد،‌و آن كودك، بر جنازه نماز خواند، بعد از نماز به من فرمود: جواب نامه هارا به من بده، آنها را به آن حضرت دادم، با خود گفتم: اين دومين نشانه صدق امامت اين كودك، ولي يك نشانه ديگر(اطلاع از محتواي هميان) باقي مانده بود... در همان ايام كه ما در سوگ امام حسن عزادار بوديم، ناگاه ديدم جمعي از مردم قم به سامرا آمدند، و جوياي امام حسن(ع) شدند، فهميدند كه امام حسن(ع) از دنيا رفته است، حاضران، آنها را به جعفر كذاب، راهنمايي كردند.

گروه قمي نزد جعفر آمده و سلام كردند و تسليت و تبريك گفتند سپس گفتند:"همراه ما اموال و نامه هايي است بگو اين اموال و نامه ها از كيست؟!"

جعفر، عصباني شد واز شدت ناراحتي، لباس هايش را تكان مي داد و مي گفت:"اينها از من مي خواهند كه از غيب خبر بدهم."

در اين هنگام، خدمتكار از درون خانه(از نزد حضرت مهدي(ع)) بيرون آمد و به گروه قمي گفت: در نزد شما نامه هاي فلاني و فلاني و... است، و در ميان هميان هزار دينار وجود دارد، آنان امام راستين را شناختند، و نامه و پول ها را به آن خدمتكار دادند و گفتند:"آن كسي كه تو را نزد ما فرستاد، تا به سؤال ما پاسخ بدهي، امام بر حق همان است."(71)

استقبال مردم قم از فرماندار شيعه

فرمانداراني كه از طرف خلفاي عباسي براي قم تعيين مي شدند، مردم قم آنها را نمي پذيرفتند، مگر اين كه شيعه باشد، از اين رو خلفا معمولاً افرادي را به عنوان فرماندار به قم مي فرستادند كه شيعه باشند، يكي از اين موارد فرستادن شخصي به نام حسين از طرف خليفه وقت(در عصر محمد بن عثمان دومين نايب خاص امام زمان ـ عج) بود، او مي گويد: از بغداد به سوي قم حركت كردم، پيش خود فكر مي كردم براي جنگ با مردم قم مي روم ولي وقتي كه به نزديك قم رسيدم، گروهي از مردم قم به استقبال من آمدند و گفتند:"ما با كسي مي جنگيديم كه از نظر مذهب با ما مخالف بود، ولي چون تو با ما موافق هستي، با توجنگ نداريم، و اينك وارد شهر شو، و هرگونه كه مي خواهي، امور قم را تدبير و اداره كن."

حسين مي گويد: وارد قم شدم، به ناهنجاري هاي قم سر و سامان دادم، و مردم از من راضي بودند، وضع مالي وحال من نيز خوب شد، ولي حاسدان در نزد خليفه از من بدگويي كردند، خليفه نيز مرا(كه در مذهب تشيع و طرفدار مردم قم بودم) از فرمانداري عزل كرد. به بغداد بازگشتم، در آنجا محمد بن عثمان عُمًري(نايب خاص دوم امام زمان ـ عج) به ديدار من آمد… و خمس اموالم را به او دادم.

و از شك و ترديدي كه قبلاً‌ نسبت به ناحيه مقدسه امام عصر(عج) داشتم، بيرون آمدم و به حقانيت آن اطمينان يافتم(72).

نگاهي بر پيشينه تاريخي حوزه علميه قم و تحولات آن

اشاره:

بي شك در جهان اسلام به خصوص درتاريخ تشيع، يكي از پديده هاي مهم وبزرگي كه نمي توان براي آن نظيري يافت، پديده"حوزه علميه قم" است كه تاكنون منشأ آثار و بركات عظيم و بسياري شده، و موجب تحولات علمي، فرهنگي و سياسي ريشه دار و فراگيري گشته است، ازاين رو شايسته است كه همواره مورد توجه قرار گيرد و مسلمانان جهان، با اين حوزه عظيم و آثار آن آشنا باشند.

در اين فرصت براي آشنايي گذرا با حوزه علميه قم، بر آن شديم كه در اين راستا به ذكر و تحرير"سه موضوع مهم زير" بپردازيم، تا رهگشاي سازنده براي شناخت اين منبع عظيم و فرهنگ ساز تشيع راستين، و اسلام ناب باشد:

1ـ دور نمايي از پيشينه تاريخي حوزه علميه قم، از عصر امام صادق(ع) تاكنون.

2ـ نظري به آثار درخشان حوزه و فرزنگان برخاسته از آن.

3ـ نگاهي بر تحولات برجسته فرهنگي، اجتماعي و سياسي حوزه. هر يك از موضوعات فوق، در اينجا به طور اختصاص و فشرده، مورد بررسي قرار گرفته است، به اميد آنكه در فرصت ديگر، در اين راستا به طور مشروح سخن به ميان آيد.

1ـ دور نمايي از پيشينه تاريخي حوزه علميه قم

مطابق متون و شواهد تاريخي، چنان كه گفتيم، مردم قم مقارن ظهور اسلام پيرو آيين زرتشت بوده اند.

سرزمين قم در سال 23 هـ . ق در آخرين سال زندگي عمر، خليفه دوم، به دست مسلمانان فتح شد.

بلاذري و اعثم كوفي و حسن بن محمد بن حسن قمي مؤلف تاريخ قديم قم(73) تصريح كرده اند كه شهر قم در سال 23 هجري به دست مسلمانان به سرداري ابوموسي اشعري، فتح شد.(74)

تعبير بلاذري اين است:"و صحيح ترين اخبار اين است كه قم و كاشان به دست ابوموسي اشعري فتح شد".(75)

در مورد آغاز تشيع مردم قم، گرچه نويسندگان به پيروي از نويسنده تاريخ قديم قم، و به پيروي از ياقوت حُمُوي نويسنده معجم البلدان، آغاز تشيع مردم قم را به تاريخ پس از ورود"اشعري ها" به قم(در حدود سال 83 هـ . ق) دانسته اند، ولي متون و قراين تاريخي نشان مي دهد كه قم قبل از ورود"اشعري ها" مركز رفت و آمد و جنب و جوش شيعيان وتابعان و قاريان و مفسران قرآن، و پارسايان معروف تشيع مانند"سعيد بن جبير" و"كميل بن زياد" بوده است(چنان كه خاطر نشان مي شود) و مردم قم دوستدار خاندان نبوت بوده اند.

بر همين اساس، كساني كه در برابر حاكمان جبار اموي، پرچم مخالفت برمي افرشتند به قم و كاشان آمده و از مردم قم و كاشان استمداد مي كردند، از جمله در سال 77 هجري"مطرف به مغيره بن شعبه"، در راه مبارزه با حجاج بن يوسف ثَقَفي استاندار خون آشام عراق منصوب از جانب عبدالملك(پنجمين خليفه اموي)، به قم وكاشان براي استمداد از مردم آمد، و مردم قم به گرد او اجتماع كردند.(76)

نيز از متون تاريخ فهميده مي شود كه هنگام قيام مختار(در سال هاي 66 و 67 هـ .ق) جمعي از شيعيان بني اسد از كوفه به قم آمدند، و در قريه جمكران سكونت نمودند، و سرزمين قم و اطراف آن، پناهگاه خوبي براي آنها بود.(77)

و نيز در حدود سال 83 هجري،"عبدالرحمن بن محمد بن اشعث بن قيس" حاكم سيستان با اينكه از جانب حجاج، نصب شده بود، بر ضد او شورش كرد، ولي شورش او با شكست روبرو شد، در اين هنگام"هفده نفر" از علماي تابعين و شيعيان برجسته و پارسا، كه از جمله آنها كميل بن زياد و سعيد بن جبير بودند، به سوي قم روانه شدند، و در جمكران نزد بني اسد، سكونت نمودند.(78)

ورود اشعري ها به قم

آل اشعر اصلاً اهل يمن بودند، نخستين كسي كه از آنها به مدينه آمد و مسلمان شد"مالك بن عامر اشعري" بود، كه در اسلام داراي مقام ارجمندي گرديد.

يكي از فرزندان او به نام"سائب" از ياران خاص مختار بود و با او كشته شد(79).

يكي ديگر از فرزندان او،"عبدالله" نام داشت، عبدالله پسري به نام"سعد" داشت، سعد داراي دوازده(يا پانزده) پسر بود، و آنها از شاگردان امام صادق(ع) در كوفه بودند، و فرزندان و نوادگان آنها بيش از صد نفر، جزو روايان حديث از امامان ديگر بودند، و همه آنها از رجال شيعه بوده و به امامت ائمه اهلبيت(ع) اعتقاد داشتند(80).

ياقوت حُمُوي در كتاب معجم البلدان پنج نفر از پسران سعد اشعري را نام مي برد كه(در اواخر قرن اول) جزو هفده تن از علما و راويان حديث بودند كه در ماجراي شكست سپاه عبدالرحمن بن اشعث، در برابر سپاه حجاج، وارد قم شدند، كه نام آن پنج نفر عبارت بود از:

1ـ عبدالله بن سعد، 2ـ احوص، 3ـ عبدالرحمن، 4ـ اسحاق، 5ـ‌ نعيم، كه پس از ورود آنها به قم رفته رفته برادران و پسر عموها و ساير بستگان آنها به آنها پيوستند.

از جمله"موسي بن عبدالله اشعري" از شاگردان امام صادق(ع) بود و در كوفه سكونت داشت، وارد قم گرديد، و نقش به سزايي در تشييد وگسترش تشيع، در قم داشت.

محقق وكاوشگر شيخ محمد رازي مي نويسد:"اغلب تاريخ نويسان قم نوشته اند: قم با ورود"اشعري ها" دگرگون شده و مركز علما و محدثان و روايان و فقها گرديد، گروهي از اشعري ها كه به قم آمدند، از علماي تابعين بودند، كه در سپاه عبدالرحمن بن محمد بن اشعث، با حجاج مي جنگيدند.(81)

عبدالله بن سعد و پسر موسي كه از اشعري ها بودند، از علماي آن روز به حساب مي آمدند كه به قم وارد شدند."(82)

از گفتني ها اينكه: هنگامي كه آل اشعر در اواخر قرن اول و اوايل قرن دوم به قم آمدند، زمينه مساعد وخوبي براي پي ريزي حوزه عليمه به صورت ابتدايي در قم به وجود آمد، زمينه اي كه در آينده نه چندان دور، حوزه علميه فراگير و پرتلاشي را نويد مي داد، از اين رو امامان اهلبيت(ع) با آينده نگري وسيعي كه داشتند، از چنين حوزه اي خبر مي دادند، امام صادق(ع) در سخني فرمود:

"سَتَخْلُو كوُفَهُ مِنَ الْمُؤْمِنينَ و يَأْزِرُعَنْها الْعِلْمُ كَما تَأْزِرُ الْحَيَهُ فِي حُجْرِها، ثُمَ يَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلْدَهٍ يُقالُ لَها قُمْ، و تَصِيرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَالْفَضْلِ حَتي لايَبْقي الاَرْضِ مُسْتَضْعِفٌ فِي الدينِ حَتي الْمُخَدَراتِ فِي الْحِجالِ...؛

به زودي كوفه از مؤمنان خالي مي گردد، و علم از آن همچون ماري كه در لانه اش جمع مي شود، جمع و برچيده مي گردد و سپس در شهري كه آن را"قم" مي گويند، آشكار مي شود، و آنجا مركز علم و فضيلت خواهد شد در آن وقت(بر اثر گسترش علم از قم) در سراسر زمين هيچ كس حتي زنان خانه نشين باقي نمي ماند كه از نظر ديني، ضعيف و مستضعف باشد."(83)

حوزه علميه قم در قرن دوم، و آستانه قرن سوم هجري

از مطالب گذشته دور نمايي از پي ريزي حوزه علميه قم در اواخر قرن اول، و در قرن دوم را دانستيم، براي تكميل آن، نظر شما را به مطلب زير جلب مي كنيم:

عباس فيض نويسنده كاوشگر مي نويسد: احوص اشعري هنگام قيام ابومسلم خراساني(در اوايل قرن دوم هـ .ق) برضد خلفاي اموي، در سرزمين قم، كاري بي نظير انجام داد، در يك شب(چهارشنبه) تمام بت ها و سران بت پرستان حصارهاي اين منطقه را به وسيله غلامان خود، نابود كرد، و اين سرزمين را پايگاه شيعه ا ماميه گردانيد… براي نخستين بار مكتب اماميه، توسط عرب اشعري در قم افتتاح گرديد كه فقه شيعه به طور رسمي در آن تدريس مي شد، ومشعل هدايت وارشاد، در اولين بار، در اين شهر، فروزان گرديد، و تربيت يافتگان مكتب(حوزه) قم، بر ساير بلاد اسلامي نورافشاني كردند.

از اين مكتب اساتيد و اساتيني برخاستند كه نام نامي و لقب گرامي آنها براي هميشه زينت بخش صفحات كتب رجال و تراجم است…

يكي از تربيت شدگان اين مكتب"ابوعصيده، احمد بن عبيدبن ناصح بن بلنجر ديلمي" بود، كه به سوي بغداد رهسپار گشت، و نظر به ا ينكه در ادبيات عرب، استادي ماهر بود، متوكل(دهمين خليفه عباسي) او را معلم فرزندان خود نمود، از اين رو او پيوسته ملازم دربار متوكل بود، تا اينكه روزي شنيد متوكل به طور آشكار به ساحت مقدس حضرت زهرا(ع) و علي(ع) اسائه ادب كرد، بسيار اندوهگين شد، اين راز را با"معتَز"(فرزند متوكل) كه شاگردش بود، در ميان گذاشت، و چنين وانمود كرد كه ريختن خون متوكل، مباح است.

معتز گفت: اگر اجازه دهي، خون پدرم را بريزم.

ابوعصيده گفت:"چه گويم: كه كشنده پدر، بيش از شش ماه، زندگي نخواهد كرد." معتز گفت: من به خاطر بدگويي او از حضرت فاطمه(ع) يگانه دخت پيامبر(ص) او را مي كشم، هر چند كه خود نيز بر روي زمين نمانم.

سرانجام با يكي از امراي لشگر، پيمان سري بست، و با او شبانه همراه ياران، به خوابگاه متوكل يورش بردند، او وزيرش فتح بن خاقان را كشتند.(84)

سپس مي نويسد: عبدالله بن سعد اشعري از اصحاب امام باقر و امام صادق(ع) داراي پانزده پسر برازنده بود كه همگي از اصحاب امام صادق و امام كاظم(ع) بودند، عبدالله نخستين كسي بود كه باب مكتب تشيع را در قم گشود، پسران او در تحكيم و گسترش اين مكتب در اين سرزمين كوشيدند، و سپس علي بن ابراهيم صاحب تفسير معروف، هنگام ورود به قم، احاديث كوفه را كه از امامان(ع) به دست آورده بود در اين سرزمين نشر داد، و قم را به يك مكتب بزرگ مذهبي تبديل نمود.(85)

حوزه علميه قم در قرن سوم و ورود حضرت رضا(ع) به قم

در قرن دوم مي توان گفت كه قم در قبضه شيعيان بود، و همه شيعيان اين سرزمين تحت اشراف"آل اشعر" همان شاگردان امام صادق و ائمه ديگر(ع) به سر مي بردند، تا اينكه ماجراي حركت حضرت رضا(ع) در سال 200 هجري از مدينه به خراسان رخ داد، مأمون(هفتمين خليفه عباسي) در خراسان مي زيست، حضرت رضا(ع) را كه در مدينه بود به خراسان طلبيد، و براي آن حضرت نوشت كه از راه كوفه و قم نيايد بلكه از راه بصره و اهواز و فارس بيايد.(86)

ظاهراً منظور مأمون اين بود كه حضرت رضا(ع) از كوفه و قم كه مركز عمده شيعيان آن روز بود عبور نكند، تا مبادا شيعيان با محور قرار دادن آن حضرت، بر ضد حكومت بني عباس شورش كنند، در عين حال بعضي از متون تاريخي و قراين بيانگر آن است كه حضرت رضا(ع) در سفر خود به خراسان، به قم آمده است.(چنان كه قبلاً ذكر شد).

سيد بن طاووس كه از علماي قرن هفتم بوده، پس از ذكر آمدن حضرت رضا(ع) به قم، و خانه ورود او مي نويسد:

"وَ هُوَ الْيومُِ مَدْرسَهُ مَطْرُوقهٌ؛ و اين خانه(كه حضرت رضا(ع) در آن خانه مهمان شد) در زمان حاضر(قرن هفتم) مدرسه اي است كه رهگذر(ومحل اطراف طلاب) مي باشد."(87)

ورود حضرت رضا(ع) در سال 200 هجري به قم، و استقبال گرم مردم از آنحضرت بيانگر آن است كه در اواخر قرن دوم و آغاز قرن سوم هجري، در قم زمينه هاي عميق و وسيعي براي بروز فرهنگ تشيع و فقه آل محمد(ص) وجود داشته، و همان زمينه ها، پديدار شدن حوزه علميه، و برخاستن افراد فرزانه و برجسته را از آن حوزه، نويد مي داد، بر همين اساس بود كه امام صادق(ع) در سخني فرمود:

"وَسَيَأْتِي زَمانٌ تَكْونُ بَلْدَهُ قَمْ و اَهْلُها حُجَهً عَلَي الْخَلائقِ؛

به زودي زماني فرا مي رسد كه شهر قم و اهل آن، حجت ساير مردم خواهند شد."(88)

تأثير ورود حضرت معصومه به قم در تشييد و تداوم حوزه

در سال 201 هـ .ق حضرت معصومه(ع) دختر امام كاظم(ع)، از مدينه به سوي خراسان حركت كرد، هنگامي كه به ساوه رسيد، در آنجا بيمار و بستري شد، آن حضرت از وجود قم، و تمركز شيعيان در قم، اطلاع داشت، به خادم مخصوص خود فرمود:"مرا به قم ببريد".

از سوي ديگر، خبر ورود حضرت معصومه(ع) به ساوه، به مردم قم رسيد، پسران و نوادگان سعد اشعري به اتفاق تصميم گرفتند كه آن حضرت را به قم بياورند، در ميان آنها، موسي بن خزرج بن سعد اشعري نيز بود، با هم به ساوه براي استقبال از حضرت معصومه(ع) رفتند و او را با كمال احترام به قم آوردند، موسي بن خزرج زمام شتري را كه حضرت معصومه(ع) بر آن سوار بود، به دست گرفت و آن شتر را به سوي قم به خانه خود آورد، و حضرت معصومه(ع) را به منزل خود وارد كرد و با كمال احترام از او و همراهانش پذيرايي نمود، كه شرح آن در فصل بعد خاطرنشان مي شود. ورود حضرت معصومه(ع) به قم، و مرقد مطهر او، و سپس ورود امامزادگان بسيار به قم، موجب تحولات تازه و مؤثر در استحكام وگسترش تشيع گرديد، و در كنار آن نقش به سزايي در تحكيم و گسترش حوزه علميه و رفت و آمد و ارتباط علما و راويان و شاگردان برجسته امام صادق(ع)، امام كاظم(ع)، امام رضا(ع) و… داشت.

و مرقد مطهر حضرت معصومه(ع) همچون چراغ تابان در طول قرن ها از آغاز قرن سوم تاكنون فراراه رونق حوزه علميه در قم بوده و مي باشد.

چهره هاي برجسته حوزه عليمه قم در قرن هاي دوم، سوم و چهارم

از متون و شواهد تاريخي مي توان استنباط كرد كه بيش از صد نفر، از علما و شاگردان امامان(ع) كه غالباً از آل اشعر بودند، حوزه علميه قم را در قرن هاي دوم و سوم و چهارم تشكيل مي دادند، در اينجا به عنوان نمونه به ذكر پانزده نفر از آنها مي پردازيم:

1ـ زكريا بن آدم بن عبدالله بن سعد اشعري

يكي از علماي برجسته و روايان خبير، كه نقش بسيار در به وجود آوردن حوزه علميه، در قرن سوم در قم داشت، زكريا بن آدم بن عبدالله بن سعد اشعري است، محققين و راوي شناسان از اين بزرگوار، به عنوان"فقيه جليل و عظيم القدر" ياد كرده اند، او در عصر امام صادق(ع) و حضرت رضا(ع) مي زيست و از شاگردان برجسته و مورد وثوق آن دو بزرگوار بود، و در قم به عنوان يك مرجع تقليد، فتوا مي داد، و مسائل حلال و حرام را براي مردم بيان مي كرد.

علي بن مسيب مي گويد: به امام رضا(ع)(در خراسان) عرض كردم: فاصله محل زيست من با شما بسيار دور است، و من نمي توانم در هر وقت به حضور شما برسم و مسائل خود را بپرسم، احكام و معارف دينم را از چه كسي بياموزم؟

امام رضا(ع) در پاسخ فرمود:

"مِنْ زَكَرِيا بْنِ آدَمَ الْقُميِ، اَلمَأْمُونِ عَلَي الدينِ و الدُنْيا؛

از زكريا فرزند آدم قمي بياموز كه در امور دين و دنيا است."(89)

در روايت ديگر آمده: زكريابن آدم در ملاقاتي به حضرت رضا(ع) عرض كرد: مي خوام از قم بيرون بروم، زيرا تعداد افراد سفيه در آنجا زياد شده است. امام رضا(ع) در پاسخ فرمود:

"لاتَفْعَلْ فَاِنَ اَهْلَ بَيْتِكَ يُدْفَعُ عَنْهُمْ بِكَ كَما يُدْفَعُ عَنْ اَهْلِ بَغْداد بِاَبِي الْحَسَنِ الْكاظِمِ(ع)؛

چنين نكن زيرا به وسيله وجود تو بلا از اهلبيت تو(مردم قم) دفع مي شود، همان گونه كه به خاطر امام كاظم(ع) بلا از مردم بغداد دفع مي گردد."(90)

مرقد شريف اين فقيه عالي قدر در قبرستان شيخان قم، داراي بارگاه بوده و مزار شيعيان است.

2ـ زكريا بن ادريس بن عبدالله اشعري

يكي از فقها و راويان برجسته زكريابن ادريس، پسر عموي زكريا بن آدم است، كه به عنوان"ابوجرير قمي" خوانده مي شد، از فضيلت و فرزانگي اين بزرگوار اينكه، وقتي كه از دنيا رفت، زكريابن آدم مي گويد: به حضور امام رضا(ع) رفتم، از آغاز شب تا صبح، حضرت رضا(ع) مكرر از او سخن به ميان مي آورد و مي فرمود، خدا او را رحمت كند.

او از اصحاب امام صادق(ع) و امام رضا(ع) بود، و همواره روايت آنها را براي مردم نقل مي كرد، و داراي كتاب بود، و امامان(ع) او را امين و مورد اطمينان معرفي كرده اند.(91)

اين بزرگمرد نيز بيشتر در قم سكونت داشت، و همواره به ارشاد مردم و آموختن فقه و شرايع اسلام مشغول بود، قبر شريفش در قبرستان شيخان قم مي باشد.

پدر وي، ادريس بن عبدالله اشعري قمي نيز از فضلاء و داراي كتاب بوده است.(92)

3ـ آدم بن اسحاق بن آدم بن عبدالله اشعري

يكي ديگر از افراد مورد وثوق كه از فضلا و طلاب عالي مقام در عصر امامان(ع) بود"آدم بن اسحاق"، پسر پسر عموي زكريا بن آدم است، وي مؤلف كتابي محتوي روايات امامان(ع) بود كه علماي برجسته، از آن كتاب نقل روايت مي كردند، و مؤلفش را مورد اعتماد مي دانستند.(93)

قبر شريف اين بزرگوار نيز، در قبرستان شيخان قم قرار دارد.

4ـ اسحاق بن عبدالله بن سعد اشعري

يكي از فضلا و چهره هاي درخشنده از اصحاب امام صادق(ع) و امام كاظم(ع)، اسحاق بن عبدالله قمي، عموي زكريا بن آدم است، وي نيز داراي كتاب بوده، و در نشر علوم ائمه اهلبيت(ع) در قم كوشش مي نمود و از فضلاي حوزه علميه قم در آن عصر به شمار مي آمده است.(94)

فرزندش"احمد بن اسحاق" وكيل امام حسن عسكري(ع) در قم بود كه خاطرنشان مي شود، قبر شريف اسحاق بن عبدالله نيز در قبرستان شيخان قم قرار دارد.

5 و 6ـ عمران و عيسي، دو برادر از فرزندان عبدالله

دونفر از راويان برجسته و شاگردان برازنده امام صادق(ع) كه در پيشگاه آن حضرت در جايگاه ارجمندي بودند، عمران و عيسي پسران عبدالله بن سعد اشعري مي باشند، اين دو نيز در تعليم و تعلم فرهنگ و فقه شيعي، در قم، تلاش مستمر و وسيع مي كردند و در بازسازي حوزه علميه قم در اواخر قرن دوم و قرن سوم، نقش به سزا داشتند. براي اينكه به مقام ارجمند اين دو عالم رباني و پرتلاش پي ببريم نظر شما را به سه روايت زير در مورد لطف و توجه خاص امام صادق(ع) به آنها جلب مي كنيم:

1ـ از ابان بن عثمان روايت شده، عمران بن عبدالله قمي به حضور امام صادق(ع) آمد، امام صادق(ع) او را به گرمي پذيرفت و در كنار خود نشانيد و به او فرمود:"حالت چطور است؟ حال فرزندان و خانواده ات چطور است؟ حال پسر عموهايت چگونه است؟ بستگان و فاميلت در چه حال هستند؟".

در پايان وقتي كه براي خداحافظي برخاست و رفت، يكي از حاضران، از امام صادق(ع) پرسيد:"اين آقا چه كسي بود؟".

امام صادق(ع) در پاسخ فرمود:

"نَجِيبُ قَوْمٍ نُجَباءٍ، ما نَصَبَ لَهُمْ جَبارٌ اِلا قَصَمَهُ اللهُ؛

اين شخص، يكي از افراد شريف از خاندان شريف است، كه هر ستمگري از طاغوتيان نسبت به آنها سوء قصد كند، خداوند كمرش را مي شكند."(95)

2ـ و در روايت ديگر آمده: عمران، خيمه هايي بافت و آماده كرد و در سرزمين مني به حضور امام صادق(ع) رسيد و آنها را به آن حضرت اهدا نمود، امام صادق(ع) دست عمران را گرفت و چنين دعا كرد:

"از درگاه خداوند مي خواهم كه بر محمد و آلش درود بفرستد، و در روزي كه سايه اي جز سايه خدا نيست، تو و خانواده ات را در سايه خويش قرار دهد."(96)

3ـ يونس بن يعقوب مي گويد: در مدينه بودم، در يكي از كوچه هاي مدينه امام صادق(ع) را ملاقات نمودم، آن حضرت به من فرمود:

"اِذْهَبْ يا يُونُسُ فَاِنَ بِالْبابِ رَجُلاً مِنا اَهْلَ الْبَيْتِ؛

اي يونس! به سوي خانه حركت كن، كه در پشت خانه، مردي از ما اهلبيت منتظر است."

من زودتر به سوي خانه امام صادق(ع) حركت كردم، ديدم كه عيسي بن عبدالله قمي در كنار در نشسته است، طولي نكشيد كه امام صادق(ع) آمد و به ما فرمود:"وارد خانه شويد" سپس به من فرمود:"اي يونس! به گمانم تو سخن مرا نپذيرفته اي كه گفتم: عيسي بن عبدالله از ما خاندان است."

يونس عرض كرد: آري فدايت گردم، عيسي از اهل قم است، چگونه از اهل خانه شما است؟!"

امام صادق(ع) فرمود:

"يا يُونُس! بْنِ عَبْدِالله رَجُلٌ مِناحَيٌ و هُوَ مِنا مَيِتٌ؛

اي يونس! عيسي بن عبدالله در حيات و ممات، از ما خاندان است."(97)

هنگام خداحافظي، امام صادق(ع) بين دو چشم عيس بن عبدالله را بوسيد.(98)

7 و 8 ـ ابراهيم بن هاشم و پسرش علي بن ابراهيم

يكي از راويان و علماي پركار كه از اهالي كوفه بود، ولي در قرن سوم به قم مهاجرت كرد، ابراهيم بن هاشم است، او نخستين كسي است كه حديث كوفيان را در قم منتشر نمود، او از اصحاب خاص امام جواد(ع) بود، و به گفته بعضي با امام رضا(ع) نيز ملاقات نموده بود، و از رواياني است كه 6414 روايت از امامان(ع) نقل كرده است.

اوداراي تأليفاتي بود(99)از جمله:"كتاب النوادر" و"كتاب قضاوت هاي اميرمؤمنان علي(ع)" را مي توان نام برد(100).

آري آن كس كه حامل 6414 روايت از امامان معصوم(ع) است، و از اصحاب نزديك امام جواد(ع) مي باشد، و با اين مكنت علمي در اوايل قرن سوم به قم مي آيد و به نشر آثار امامان(ع) همت مي گمارد، قطعاً نقش به سزايي در تشكيل حوزه علميه در قم، در آن عصر خواهد داشت، چرا كه وجود ذيجود علماي پركار و برجسته اي همانند او، موجب رونقش بازار علم و دانش و تعليم و تعلم خواهد شد.

جالب اينكه پسر ارجمند او علي بن ابراهيم قمي(صاحب تفسير علي بن ابراهيم) نيز راه پدر را پيمود، و از دانشمندان و راويان لايق و تلاشگري بود كه در انتقال احاديث و فرهنگ امامان اهلبيت(ع) از عراق به قم يدطولا داشت. اين مرد بزرگ را به عنوان يكي از اعلام قرن 3 و كه در قم مي زيسته، خوانده اند.

او كتاب هاي متعددي تأليف كرد، مانند:

1ـ تفسير روائي قرآن، 2ـ‌ الناسخ و المنسوخ، 3ـ المغازي، 4ـ كتاب الشرايع، 5ـ قرب الاسناد، 6ـ المناقب، 7ـ اختيار القرآن 8ـ كتاب التوحيد و الشرك، 9ـ كتاب الحيض، 10ـ كتاب الانبياء، 11ـ كتاب فضايل اميرالمؤمنين(ع)، 12ـ كتاب المشذر.

قبر شريف اين عالم بزرگ، در قم در بقعه اي در كنار باغ شهرداري همراه قبر شريف محمد بن قولويه است.(101)

9ـ يونس بن عبدالرحمن

يكي از رجال برجسته كه با قم ارتباط داشت و شاگردانش از كوفه به قم آمدند، و به نشر آثار تشيع پرداختند، يونس بن عبدالرحمن شاگرد برجسته امام كاظم(ع)، سپس شاگرد امام رضا(ع) است، او داراي تأليفات ارزنده بود و با بيان و قلم از حريم ولايت و امامت دفاع مي كرد، به گفته فضل شاذان، يونس هزار كتاب در رد مخالفين و… نوشت.

يونس از فقها و مراجع عاليقدري است كه امام رضا(ع) در پاسخ به سؤال حسن بن علي بن يقطين فرمود:"يونس مورد اطمينان است، مسائل مورد نياز خود را از او بپرس".

و درمورد ديگر، اهالي بصره، درمورد يونس بن عبدالرحمن، شكايت كردند، يونس غمگين شد، حضرت رضا(ع) به او فرمود:

"اي يونس! باكي به بر تو نيست وقتي كه امام تو از تو راضي است، اي يونس! هرگاه در دست تو گوهر درخشاني باشد و مردم بگويند پشگل است يا در دستت پشگل باشد و مردم بگويند گوهر است، آيا در نظر تو اثر مي كند؟"

يونس عرض كرد: نه، امام رضا(ع) فرمود:"بنابراين وقتي كه راه و روش تو درست است و امام تو از تو راضي است، از گفتار مردم نگران نباش."(102)

10ـ احمد بن اسحاق، وكيل امام حسن عسكري(ع) در قم

يكي از علماي برجسته و محدثين عالي مقام و شيوخ علماي قم در قرن سوم"احمد بن اسحاق بن عبدالله اشعري قمي" است، او از اصحاب و نزديكان امام حسن عسكري(ع) بود، و حضرت ولي عصر(عج) را در كودكي در نزد پدرش امام حسن(ع) ديدار كرد، او از سراء و وكلاي امام حسن عسكري(ع) در قم بود، و به امر آن حضرت مسجد امام قم را ساخت، او داراي تأليفات متعدد بود، مانند:1ـ كتاب علل الصَلوه، 2ـ مسائل الرجال، 3ـ علل الصوم و…

او در رسيدگي به امور ديني، اجتماعي و سياسي شيعيان، به خصوص مردم قم، تلاش فراوان داشت، و بين مردم و امام حسن(ع) و آستان قدس امام زمان(ع) رابط بود، و توقيعات متعددي كه از ناحيه مقدسه امام زمان(ع) براي افراد خاص صادر مي شد، يكي از آنها به نام احمد بن اسحاق بود.

اين مرد مخلص و بزرگ، در تكوين و تشييد حوزه علميه در عصر خود، نقش مؤثر داشت، و در حديث رساني به طلاب آن زمان تلاش بسيار مي كرد.(103)سرانجام هنگام بازگشت از سامرا به قم، در مسير خود وقتي به حْلوان(سرپل ذهاب) رسيد، از دنيا رفت، قبرش در آنجا داراي بارگاه شكوهمند زيارتگاه شيفتگان خاندان رسالت(ع) است.

11ـ سعد بن عبدالله اشعري قمي

يكي از فقهاي برجسته و راويان جستجوگر و پرتلاش، و مؤلفان بزرگ قمي در قرن سوم، سعد بن عبدالله بن ابي خلف اشعري قمي پيشواي قمي ها است كه از اصحاب امام حسن عسكري(ع) بود، و در قم سكونت داشت و در راه استحكام و گسترش فقه تشيع، در قم رنج فراوان برد و كوشش بسيار نمود.

وي در روز 27 شوال سال 299 يا 300 يا 301 هجري قمري وفات يافت.(104)

شخصيت هاي برجسته اي مانند محمد بن قولويه، علي بن حسين بن موسي بابويه، حمزه بن قاسم و... را از شاگردان او به شمار آورده اند.(105)

وي در آن عصر كتاب هاي بسيار در فقه و تاريخ و رجال و علم كلام تأليف نمود كه از جمله‌ آنها است:

1ـ كتاب الرحمه، 2ـ كتاب جوامع الحج، 3ـ كتاب الضياء در امامت، 4ـ مقالات الاماميه، 5ـ مناقب، 6ـ مثالب رواه‌ الحديث، 7ـ‌كتاب في فضل قم و الكوفه، 8ـ بصائر الدرجات، 9ـ‌ منتخبات، 10ـ فضائل عبدالله و ابوطالب و عبدالمطلب(106).

نامه امام حسن عسكري(ع) به علي بن بابويه

امام حسن عسكري(ع) نامه اي براي علي بن بابويه نوشت كه ترجمه آن چنين است:

بسم الله الرحمن الرحيم، حمد و سپاس مخصوص پروردگار جهانيان است، و عاقبت نيك براي پرهيزكاران مي باشد، و بهشت براي يكتا پرستان، و آتش دوزخ براي منكران است، و عدواني جز بر ستگمران نيست، و معبودي جز خداي يكتا وجود ندارد، كه برترين آفريدگار است، درود بر بهترين خلقش محمد(ص) و عترت پاكش.

اما بعد اوصيک يا شَيخيِ و مْعًتَمُدي و فَقيهي اَبُالْحُسُنِ عُليِ بًنِ الحْسًينِ قُمي…؛

سفارش مي كنم تو را اي شيخ و مورد اعتماد و فقيه من، ابوالحسن، علي بن الحسين قمي، خداوند تو را بر آنچه مورد خشنودي او است موفق بدارد، و در پرتو رحمتش فرزندان شايسته در نسل تو قرار دهد.(سفارش مي كنم تو را) به تقوا و پرهيزكاري و برپا داري نماز و دادن زكات، زيرا نماز از كسي كه زكات نمي دهد قبول نمي شود، و تو را سفارش مي كنم به بخشيدن لغزش هاي ديگران، فرو بردن خشم هنگم غضب، صله رحم، ايثار و همكاري با برادران ديني، و كوشش در تأمين نيازهاي آن ها در هنگام سختي و آساني، تعقل و خردمندي، هنگام جهل و ناداني.

دين شناسي و استواري در امور، و فراگيري قرآن و پيوند معنوي با آن، خوش اخلاقي، امر به معروف و نهي از منكر كه خداوند مي فرمايد:

"لا خَيْرَ فِي كَثِير مِنْ نَجْواهُمْ اِلا مَنْ اَمَرَ بصَدَقهٍ اَوْ مَعْروُفٍ، اَوْ اِصْلاحٍ بَيْنَ الناس؛

از بسياري از درِ گوشي(و جلسات محرمانه) آنها(منافقان و منكران) خير و سودي نيسيت، مگر كسي كه(به اين وسيله) امر به كمك به ديگران يا كار نيك يا اصلاح در ميان مردم كند، و هر كس براي خشنودي خداوند چنين كند، پاداش بزرگي به او خواهيم داد."(107)

و دوري از همه زشتي ها.

و بر تو باد به نماز شب، همانا پيامبر(ص) به علي(ع) چنين وصيت كرد:

"يا عليٌ عَلَيْكَ بِصَلوهِ اللَيلِ، عَلَيْكَ بِصَلوهِ اللَيلِ و مَنْ اسْتَخَفَ بِصَلوهِ اللَيلِ فَلَيْسَ مِنا؛

اي علي بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب، و كسي كه نماز شب را سبك بشمرد از ما نيست."

به سفارش ما عمل كن، و آنچه را به تو امر كردم، به همه شيعيانم امر كن تا به آن عمل كنند.

و بر تو باد به صبر انتظار فرج(امام مهدي(ع)) همانا پيامبر(ص) فرمود: بهترين اعمال امت من، انتظار فرج است، و همواره شيعيان ما در اندوه هستند، تا پسر من آشكار گردد، همان كه پيامبر(ص) در مورد او چنين مژده داد: او سراسر زمين را همان گونه كه پر از ظلم و جور شده، پر از عدل و داد كند، اي شيخ من! و اي مورد اعتماد من ابوالحسن! صبر كن و همه شيعيانم را به صبر و استقامت امر كن؛"اِنَ الْاَرْضَ لِلهِ يُورِثُها مِنْ عِبادِهِ، وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَقينَ؛ همانا سراسر زمين از آن خدا است، و آن را به هر كس بخواهد(و شايسته بداند) واگذار مي كند، و سرانجام(نيك) براي پرهيزكاران است."

و سلام بر تو و همه شيعيان ما، و رحمت و بركات خدا بر آنها، و خداي براي ما كافي و نگهبان، و مولاي نيك و ياور نيكو مي باشد.(108)

اين نامه به روشني بيانگر آن است كه قم در همان قرن دوم و سوم، در دوران غيبت صغري، داراي وزنه هاي بزرگ علمي و معنوي بوده و مركزيرت ويژه اي براي نشر علوم آل محمد(ص) داشته است.

13ـ ابن وليد قمي

محمد بن حسن بن وليد قمي، بزرگترين فقيه و محدث شيعه در قم بعد از علي بن بابويه بود، و او را به عنوان استاد شيخ صدوق ياد كرده اند، و كتاب"الجامع" در فقه از تأليفات او است، وي در سال 343 هـ . ق در قم از دنيا رفت.

14ـ ابن قولويه قمي

يكي از فقها و علماي برجسته حوزه علميه قم در قرن چهار، جعفر بن محمد بن قولويه مؤلف كتاب"كامل الزيارات" استاد شيخ مفيد است، او كتاب هاي بسيار در فقه و حديث و… تأليف كرده كه علامه سيد محسن امين در اعيان الشيعه، تعداد 25 كتاب او را نام مي برد، اين مرد بزرگ در سال 367 يا 369 هـ . ق از دنيا رفت، و قبرش در كاظمين است(109).

15ـ شيخ صدوق"ره"

يكي از ستارگان درخشان آسمان فقه وعلم و فضيلت، عالم بزرگ و مجتهد اكبر، ابوجعفر محمد بن علي بن حسين بن موسي بابويه، معروف به"شيخ صدوق" است، وي در حدود سال 305 هجري قمري متولد شد و در سال 381 از دنيا رفت، در شرح حال اين فقيه بزرگ قمي، به ذكر گفتار محدث خبير، شيخ عباسي قمي"ره" اكتفا مي كنيم:

"شيخ صدوق، بسيار جليل القدر و حافظ احاديث بود، به حدي كه در ميان قمي ها مانند او در حفظ و كثرت علم ديده نشد، او در قم بود و به التماس شيعيان ري به ري رفت و در آنجا اقامت گزيد... او قريب سيصد كتاب تصنيف فرمود... غالب احاديثي كه به ما رسيده از بركات قلم او است، قبرش در اين بابويه، شهر ري است."(110)

جالب اين كه شيخ صدوق"ره" به دعاي امام زمان(عج) متولد شد، به اين ترتيب كه: علي بن بابويه(پدر شيخ صدوق) گويد: عريضه اي به محضر امام زمان(عج) نوشتم و توسط حسين بن روح(سومين نايب خاص امام زمان) به ناحيه مقدسه فرستادم، و از آن حضرت خواستم دعا كند تا داراي فرزند شوم، طولي نكشيد جواب آن:"به زودي خداوند دو فرزند صالح به او خواهد داد" دعاي امام مستجاب شد، او داراي دو پسر شد، نام يكي از آنها را محمد و ديگري را حسين گذاشت، محمد(شيخ صدوق) وقتي كه بزرگ شد افتخار مي كرد كه بر اثر دعاي امام زمان(عج) متولد شده است، اساتيد او مي گفتند:"سزاوار است كسي كه به دعا حضرت حجت(ع) متولد شده اين چنين(داراي مقامات عالي علمي و معنوي) گردد.(111)

كوتاه سخن آنكه: نويسنده تاريخ قديم قم(تأليف شده سال 378) كه معاصر شيخ صدوق بوده مي نويسد:"تعدادي علماي شيعه در عصر ما به 266 نفر رسيده، ولي تعداد علماي اهل تسنن به چهارده نفر مي رسند"(112).

نتيجه و جمع بندي:

مطالب فوق بيانگر آن است كه قم در قرون دوم و سوم، و به خصوص در قرن چهارم داراي حوزه علميه بود، و اين حوزه از نظر علمي در پرتو وجود علماي بزرگ و فقهاي عالي مقام، در جايگاه رفيعي قرار داشته است.

و مطابق بعضي از متون، تنها در قرن چهارم هجري قمري صد نفر از علماي بزرگ و محدثان از قم برخاسته اند.(113)

حوزه علميه قم از قرن پنجم تا كنون

رونق حوزه علميه قم در قرن پنجم و ششم

در قرن هاي 5 و 6 هـ . ق(دوره سلجوقيان) نيز قم مركزي بزرگ براي فقها و علما شيعه بوده و عده اي براي تحصيل به اين شهر مي آمدند و مدارس دايري داشت.

شيخ عبدالجليل رازي نويسنده كتاب"النقض الفضائح" وضع علمي قم را در قرن ششم شرح داده و گويد:"مدارس ديني قم، داراي وسايل كافي و علما و مدرسان و مفسران بزرگ مي باشد، و كتابخانه هايي مشحون از كتب فرقه هاي مختلف در آن وجود دارد."

شيخ عبدالجليل رازي نام اين چند مدرسه علميه را در قم كه در عصر خودش(قرن ششم هـ . ق) داير بود و فقيهان و پيشوايان ديني، با شكوه تمام در آن مي زيسته اند، ذكر كرده است كه عبارتند از:

مدرسه سعد صلت، مدرسه اثيرالملك، مدرسه سيد سعيد عزالدين مرتضي، مدرسه سيدزين الدين، مدرسه ظهير الدين عبدالعزيز، مدرسه ابوالحسن كميج، مدرسه شمس الدين مرتضي، مدرسه مرتضي كبير، و مدرسه اي در جنب مرقد مطهر حضرت معصومه(ع)(كه به نام مدرسه آستانه يا… بوده، اين مدرسه به احتمال قريب به يقين همان مدرسه فيضيه فعلي است).(114)

نويسنده تاريخ مذهبي قم، پس از نقل مطلب فوق، مي نويسد: در فاصله ميان سلجوقيان ـ كه در قرن 6 و 7 مي زيستند) تا آغاز حكومت صفويان(907 قمري، 877 شمسي) وضع قم از لحاظ روحانيت براي نويسنده روشن نيست، در اين فاصله در قم حوادث گوناگوني رخ داده و چند بار مردم آن قتل عام شده اند، و خود شهر ويران گرديد..."(115)

حوزه علميه قم در قرن 10 و 11 و 12(عصر صفويه)

سلسله صفويه حدود 240 سال قمري و 237 سال شمسي، از سال 907 تا سال 1148 قمري(877 تا 1114 شمسي) زمام حكومت ايران را به دست گرفتند، از آنجا كه زمامداران صفوي، مروج مذهب تشيع بودند، و امكانات فراواني در اختيار علماي شيعه گذاشتند و مساعدت فراوان با آنها داشتند، طبعاً حوزه هاي علميه در تبريز، شيراز، اصفهان و قم رونق فراوان يافت، و شهر قم رسماً مورد توجه دولت و ملت ايلران واقع شد، و بار ديگر مدارس ويران شده آباد گرديد، و يا مدارسي از نو ساخته شد، از اين رو علماي برجسته شيعه، در اين عصر در حوزه علميه قم به درس و بحث اشتغال داشته اند، مانند:

حكيم معروف مولي صدرا شيرازي صاحب اسفار، و داماهايش: مولي محسن فيض، فقيه و فيلسوف نامي آن عصر، و مولي عبدالرزاق فياض لاهيجي، و فرزند او ميرزا حسن گيلاني(متوفاي 1043 هـ . ق) و همچنين قاضي سعيد(116)و مولي طاهر قمي و ديگران، ‌و به گفته بعضي دو عالم بزرگ دوره صفويه، يعني شيخ بهائي و ميرفندرسكي نيز مدتي در حوزه علميه قم بودند و در مدرسه فيضيه حجره داشته اند.(117)

حضور اين علماي برجسته و پرتلاش در قم، در عصر صفويه بيانگر آن است كه قم در آن عصر، داراي حوزه علميه فعال، و مدارس و طلاب بسيار بوده، و علوم مختلف اسلامي در آن، تحصيل و تدريس مي شده است.

مدرسه فيضيه كه از قديمي ترين مدارس علمي قم است، و مي توان آن را در همه قرن ها، مركز طلاب علوم ديني ناميد در عصر شاهان صفوي تجديد بنا شد، چنان كه از كتيبه ايوان جنوبي مدرسه فيضيه، كه در آن به صحن كهنه مرقد مطهر حضرت معصومه(ع) باز مي شود، فهميده مي شود كه اين مدرسه در عهد صفويه بازسازي شده و اين تجديد بنا از بناهاي دومين شاه صفوي يعني طهماسب اول(متوفاي 984 هـ .ق) در سال 934 هـ . ق است، و به گفته بعضي وجه نامگذاري آن به فيضيه از اين رواست كه حكيم و محدث و فقيه بزرگ، مولي محسن فيض(متوفي 1091 هـ .ق) در اين مدرسه سكونت داشته است.

و به گفته بعضي ديگر: اين نام، از نام"حكيم عبدالرزاق فياض لاهيجي" گرفته شده كه او در همين عصر در مدرسه فيضيه سكونت داشت.

يكي ديگر از مدارس علميه كه در عصر صفويه، در زمان سلطنت شاه سلطان حسين(نهمين پادشاه صفويه) ساخته شده،"مدرسه مؤمنيه) مي باشد، كه آن را محمد مؤمن ساخته است كه اخيراً به دستور مرجع فقيد آيت الله العظمي مرعشي نجفي"ره" بازسازي و وسعت يافته است.

و نيز يكي از مدارس حوزه علميه،"مدرسه جانيخان" است كه در مقابل در بزرگ مسجد جامع قم قرار دارد، اين مدرسه نيز در عهد صفويان، توسط شخصي به نام جهانگيرخان ساخته شده است.

و همچنين بناي اوليه مدرسه آيت الله بروجردي، كه قبلاً نام آن، مدرسه خان بود، و توسط آيت الله العظمي بروجردي، تجديد بنا شد در عهد صفويه توسط شخصي به نام مهدي قلي خان كه از شاگردان مولي محسن فيض بود، ساخته شده است، اين مدرسه در سال 1123 قمري تأسيسي گرديد.(118)

اين آثار نشان مي دهد كه حوزه علميه قم در عصر صفويه در قرن هاي دهم و يازدهم و داوزدهم از رونق خاصي برخوردار بوده است.

حوزه علميه قم در عصر قاجاريه

شاهان قاجار از سال 1200 هجري تا 1339 هجري قمري، در ايران سلطنت كردند، كه معروف ترين آنها فتح علي شاه و ناصرالدين شاه بودند، در اين عصر نيز علماي بزرگي در حوزه علميه قم به تحصيل و تدريس اشتغال داشتند، به ويژه با سكونت مجتهد عالي مقام مرجع تقليد،"آيت الله العظمي ميرزاي قمي"ره""(119)در قم عصر سلطنت فتح علي شاه، حوزه علميه قم، شهرت و اهميت بيشتري پيدا كرد.

احداث و بازسازي مدارس متعدد علميه در اين عصر، نشان مي دهد كه حوزه علميه در اين عصر وارد مرحله تازه اي شد، و سكونت ميرزاي قمي در قم، مايه بركات و آثار و توسعه حوزه علميه قم گشته است.

توضيع اينكه: مدرسه فيضيه كه بازسازي نخستين آن در دوره صفويه تا حدود حوض وسط مدرسه بود، در عصر فتحعلي شاه در سال 1213 و 1214 هـ . ق توسعه يافت و بازسازي ديگر شد.

و بناي اصلي مدرسه"دارالشفا" به دستور فتحعلي شاه انجام گرفت.

مدرسه حاجي ملاصادق واقع درگذر قاضي قم، توسط ميرزا آقا خان از رجال دولتي ناصرالدين شاه ساخته شد و...

به اين ترتيب مي بينيم حوزه علميه قم در اين عصر، وارد مرحله جديدي شده و رونق عميق و گسترده اي داشته است.

نقش آيت الله فيض براي توسعه حوزه

يكي از برجستگان حوزه علميه قم مرحوم آيت الله العظمي ميرزا محمد فيض؛ بود، او در سال 1293 هـ . ق در قم ديده به جهان گشود و در 25 جمادي الاولي سال 1370 در 77 سالگي رحلت نمود، قبر شريفش در صحن عتيق جلوي ايوان طلاي بارگاه ملكوتي حضرت معصومه(ع) قرار گرفته است.

اين مرد بزرگ با تدريس و تأليف و تربيت شاگردان، قدم هاي راسخي در تحكيم و گسترش حوزه علميه برداشت.

او در سال 1340 هجري قمري براي گسترش علوم و توسعه حوزه علميه، براي‌ آيت الله العظمي شيخ عبدالكريم حائري كه در آن وقت در اراك بود، نامه نوشت و او را به سكونت در قم دعوت كرد، وافرادي را به اراك فرستاد، تا با پيام شفاهي، دعوت كتبي قبلي را تأكيد كند، پي گيري هاي او و ديگران باعث شد كه آيت الله حائري در همان سال 1340 به قم آمد.

آقاي فيض شخصاً همراه آقاي توليت با بسيج كردن مردم، به محله شاه جمال رفتند، و استقبال گرمي از آيت الله حائري نمودند، پس از ورود آيت الله حائري به صحن حضرت معصومه(ع) چون نزديك غروب بود، آيت الله فيض نماز جماعت خود را كه در صحن نو مي خواند به آيت الله حائري واگذار كرد و خود و همه علما به آيت الله حائري اقتدا كردند، شب بعد آيت الله فيض به صحن آمد، آيت الله حائري ايشان را به امامت جماعت دعوت كرد، آقاي فيض نپذيرفت، آيت الله حائري به او فرمود:"اگر بايد من نماز بخوانم، پس ميل ندارم شما اقتدا كنيد". در نتيجه آيت الله فيض محل نماز جماعت خود را به مسجد امام قم، انتقال داد.

به اين ترتيب مرحوم فيض، مرجعيت خود را فداي توسعه حوزه علميه نمود، و با دعوت از آقاي حائري، و استقبال از ايشان، گام بزرگ براي تحكيم واستواري و گسترش حوزه برداشت.

از گفتني هاي جالب اينكه: آيت الله فيض هنگام قنوت نماز، در حالي كه مي گفت:"اِلَهنا عامِلْنا بِفَضْلِكُ؛ اي خداي ما با ما به فضل و كرامت رفتار كن." جان به جان آفرين سپرد. در آن عصر هشتاد هزار نفر، در زير باران، جنازه او را تشييع كردند، آيت الله العظمي بروجردي"ره" بر جنازه اش نماز خواند، و تاريخ رحلت او را روي قبرش"آيت الله الفيض" نوشته اند كه اين جمله به حساب ابجد 1370 مي شود، يادش به خير و خدماتش هميشه در خاطره ها زند باد(120).

تأسيس جديد حوزه، توسط آيت الله العظمي حائري

حوزه علميه قم همچنان در نوسانات مختلف ادامه داشت، ولي داراي تشكل و انسجام نبود، بلكه مي توان گفت: پس از رحلت آيت الله ميرزاي قمي(در سال 1231 هـ .ق) سال ها در"فترت" و"ركود" به سر مي برد ونياز مبرم و به عالمي وارسته و مجتهدي استوار و پرصلابت و مدير و مدبر داشت، تا اينكه قرعه اين فار به نام مرجع عظيم الشأن حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري"ره" افتاد، و با ورود اين بزرگمرد علم و عمل، حوزه آنچنان متشكل و منظم و با شكوه شد، كه او را"مؤسس حوزه علميه قم" خواندند، ولي بهتر آن است كه بگوييم ايشان"مؤسس جديد حوزه علميه قم" مي باشند، زيرا حوزه علميه در اين تاريخ به دست مبارك اين بزرگمرد الهي، نوسازي و بازسازي گرديد، از اين روچنان كه بيان شد حوزه علميه قم در عصر امام صادق(ع) پي ريزي شد و ادامه يافت.

در گفتار مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي(در 13 آذر سال 1374 در صحن مطهر حضرت معصومه) چنين آمده:

"اين خصوصمت(اتصال مردم قم به اهلبيت(ع)) براي شما مردم قم، تقريباً از 1200 سال قبل تا امروز هست، اين خصوصيت است كه اينجا(قم) پذيرايي كننده بزرگ ترين حوزه علميه طول تاريخ شيعه است. ما در طول تاريخ از اول تشكيل حوزه هاي علميه تشيع تا امروز به بزرگي اين حوزه مباركه اي كه به دست مرحوم آيت الله حائري(رضوان الله تعالي عليه) در اين شهر، بنيان شد يا بازسازي گرديد، و در زمان مرحوم آيت الله العظمي بروجردي، عظمت و اعتلا پيدا كرد، و سپس به بركت امام بزرگوار و انقلاب عظيم به اوج اعتلاي خود رسيد، در هيچ جاي دنيا نداشته ايم."(121)

آيت الله حائري در حدود سال 1276 هـ . ق در روستاي مهرجرد يزد ديده به جهان گشود(122)وي سال ها در نجف اشرف و كربلا و سامرا به تحصيل و تدريس اشتغال داشت، سرانجام در سال 1332 هـ . ق به دعوت علماي اراك، وارد اراك شد و به تربيت شاگرد پرداخت، تا اينكه در اواخر سال 1299 شمسي مطابق سال 1340 هـ . ق براي زيارت و تحويل سال به قم آمد، و بر اثر دعوت و اصرار علما و دانشمندان حوزه علميه و اهالي قم، وارد قم شد، و رحل اقامت افكند، و اساس حوزه علميه فعلي را پي ريزي كرد، براي طلاب علوم ديني امتحان و شهريه قرار داد، و قانون اتحاد شكل(به لباس روحانيت) اجرا شد، به طوري كه در پرتو تدبير و مديريت و همت والاي اين مرد بزرگ، مدارس قم پر از طلاب گرديد و تحول عظيمي در حوزه علميه به وجود آمد، و نام حوزه علميه قم در همه جا شهرت يافت، از اين رو وي را به عنوان"مؤسس حوزه علميه قم" ياد مي كنند، يكي از آثار مكتب درسي آيت الله حائري در حوزه علميه قم، برخاستن اساتيد و مراجع بزرگي، از جمله: حضرت آيت الله العظمي شيخ محمد علي اراكي"ره" و حضرت آيت الله العظمي سيد محمدرضا گلپايگاني"ره" و حضرت امام خميني"ره" است، كه اگر هيچ اثري جز اين نداشت، براي نشان دادن عظمت حوزه در اين عصر، كفايت مي كرد، تعداد طلاب حوزه علميه قم در اين عصر از يك هزار تا دو هزار نفر مي رسيد.

تحول عظيم حوزه، در عصر زعامت آيت الله العظمي بروجردي

آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري، در شب 17 ذيقعده سال 1355 هجري قمري مطابق با 10 بهمن 1315 شمسي در قم از دنيا رفت، و مرقد شريفش در مسجد بالاسر رد جوار مرقد مطهر حضرت معصومه(ع) قرار دارد.

جالب اينكه: نام آيت الله حائري با اين تعبير"حاجي شيخ عبدالكريم يزدي" به حساب ابجد برابر 1340(قمري) است كه او در همين سال وارد قم شد و به تأسيس جديد حوزه پرداخت، و همچنين عبارت"حاج شيخ عبدالكريم" به حساب ابجد برابر 1299 است، كه او در همين سال 1299 شمسي، وارد قم براي تأسيس جديد حوزه شد.

مرحوم آيت الله سيد صدر الدين صدر، در قصيده اي كه در مدح او سروده تاريخ رحلتش را به حساب ابجد با اين جمله تطبيق نموده:"لَدُي الْكَرِيمِ، حُل ضَيًفاً عِنْدُه"(يعني او به عنوان مهمان به محضر خداوند كريم وارد شد) اين جمله به حساب ابجد مطابق با 1355 قمري سال رحلت ايشان است.(123)

پس از آيت الله حائري"ره" سه تن از مراجع و علماي بزرگ، و مجتهدين از شاگردانش، مانند آيت الله العظمي سيد محمد حجت، و آيت الله العظمي سيد صدرالدين صدر، و آيت الله العظمي سيد محمد تقي خوانساري، به طور ائتلاف سرپرستي حوزه را بر عهده گرفتند، و از پاشيدگي آن ممانعت نمودند. در اين دوره كه از سال 1315 شمسي تا سال 1324 ورود آيت الله بروجردي(يعني 9 سال) طول كشيده نيز به تدريج بر عظمت حوزه از نظر كميت و كيفيت افزوده شد، احداث"مدرسه حجتيه" كه يكي از مدارس علمي عظيم حوزه علميه قم است از آثار اين دوره تحت زعامت آيت الله حجت مي باشد كه به روشني از افزايش طلاب و وسعت حوزه در اين دوره حكايت مي كند.

اين مدرسه داراي پارك هاي متعدد و مسجد و آب انبار و صحن بزرگ است، كه پس از فيضيه و دارالشفاء به عنوان دومين مركز تجمع طلاب حوزه عليمه قم، به شمار مي آيد.

ورود آيت الله العظمي بروجردي به قم

در همين عصر در بين فضلاي حوزه علميه قم گفتگو بود تا از آيت الله العظمي بروجردي"ره" كه در آن روز در بروجرد سكونت داشت، دعوت به عمل آورند، تا فقيهي بزرگتر به قم بيايد و زعامت حوزه را به دست گيرد.

سرانجام اين دعوت انجام شد، و آيت الله بروجردي"ره" در سال 1324 شمسي وارد قم شد.

آيات ثلاث(آيت الله خوانساري، آيت الله حجت و آيت الله صدر) كمال احترام و تجليل را از آقاي بروجردي نمودند، سرانجام آيت الله خوانساري در شهريور 1330 و آيت الله حجت در 29 ديماه 1331 شمسي و آيت الله صدر در پنجم ديماه 1332، رحلت كردند.

و دو مرجع بزرگ آيت اله سيدابوالحسن اصفهاني در 13 آبان 1325 و آيت الله حاج آقا حسين قمي در اسفند همين سال در نجف اشرف رحلت كردند، مردم ايران و عراق و... متوجه آيت الله العظمي بروجردي شدند، به طوري كه ايشان مرجع كل گرديد، از اين رو حوزه علميه قم در پرتو توجهات مخصوص ايشان، و توجه مردم، رونق كامل يافت، و در اندك زماني داراي تحولات عظيم گرديد، موقعيت حوزه در عصر مرجعيت آقاي بروجردي از نظرات مختلف، به پيش رفت، و پيوسته بر كمال آن افزود.

مدارس، كتابخانه ها، درس و بحث ها، نشريات و مجلات عربي و فارسي، و علوم مختلف اسلامي، در سطح عميق گسترده اي، فعال شدند و زمان تصدي ايشان، تعداد طلاب ساكن در قم به شش هزار نفر رسيدند، با توجه به اينكه قبل از ايشان در حدود هزار تا دو هزار بودند، كوتاه سخن آنكه حوزه علميه قم در عصر زعامت آيت الله بروجردي از سال 1324 تا 1340 شمسي(16 سال) به صورت يك كانون عظيم علمي و فرهنگي و يك داشنگاه با عظمت فقه جعفري در آمد، و همزمان تحولات عظيم سياسي، اجتماعي و ديني بر اثر آن حوزه به زعامت آيت الله بروجردي، در كشور و خارج از كشور رخ داد.

در اين عصر، يكي از اساتيد بزرگ و يكي از اركان حوزه علميه قم، كه استادي والامقام، و مدرسي نيرومند بود، و نقش به سزايي در پيشرفت همه جانبه حوزه داشت، حضرت امام خميني"ره" بود، درس اصول و فقه او، مهمترين درس حوزه، و پرجمعيت ترين درس ها بعد از درس آيت الله العظمي بروجردي"ره" به شمار مي آمد(124).

پيشروي حوزه بر همين منوال ادامه داشت كه ناگاه حوزه در فروردين سال 1340 شمسي(مطابق با 13 شوال 1380 قمري) با سوگ فقدان آيت الله العظمي بروجردي"ره" روبرو شده كه بزرگترين فاجعه براي جهان تشيع و به خصوص براي حوزه علميه قم بود.

پس از رحلت آيت الله بروجردي، مراجع عظيم الشأن وقت همانند: امام خميني رحمه الله و آيت الله العظمي گلپايگاني و آيت الله العظمي نجفي مرعشي و... زمام حوزه را بر عهده گرفتند، حوزه در مرحله ديگري قرار گرفت و ماجراهاي سياسي دراين دوره، به خصوص ماجراي مبارزات روحانيت به رهبريت امام خميني"ره" با رژيم ستم شاهي و طاغوتي پهلوي، حوزه را بيش از پيش، مورد توجه مردم قرار داد، چرا كه حوزه به صورت كانون و محور مبارزات شده بود، بر همين اساس روز به روز بر رونق حوزه مي افزود، و به عنوان شكوه مندترين كانون فرهنگي و مبارزاتي و سياسي، جلوه كرد.

پس از پيروزي انقلاب، حوزه به مرحله تازه اي وارد شد، و در ابعاد مختلف، مورد توجه قرار گرفت وگسترش يافت و هم اكنون حدود سي هزار نفر از طلاب ايراني و خارجي در حوزه به درس و بحث اشتغال دارند و در تحت پوشش نظام جديد مديريت متمركز شده اند و به روند تكاملي خود ادامه مي دهند، از زحمات طاقت فرساي شوراي مديريت قبل و مديريت و شوراي عالي كنوني تشكر مي شود كه صميمانه با تلاش پي گير و وسيع براي حفظ حوزه و پيشرفت هاي آن كوشا و جدي بوده و هستند.

چرا كه حوزه هاي علميه، به خصوص حوزه علميه قم، اساس كار نظام ديني ما است، از اين رو در فرازي از گفتار رهبر انقلاب(125)حضرت آيت الله خامنه اي آمده:"دستگاه مديريت حوزه علميه قم علاوه بر جديت و برنامه ريزي، بايد نسبت به برگزاري همايش ها و اجتماعات علمي اقدام كند."

نظري به آثار درخشان حوزه، و فرزانگان برخاسته از آن

مي دانيم كه هدف اصلي حوزه هاي علميه، فراگيري علوم اسلامي و در رأس آن، فقه جعفري، و تبليغ و ترويج آن علوم است، به طوري كه تمام قشرهاي مردم در امور و شؤون مختلف ديني، بهره مند گردند، و وظائف و مسؤوليت ها را بشناسند بنابراين هدف اصلي حوزه، برد و پايه نهاده شده: 1ـ اسلام شناسي عميق، 2ـ اطلاع رساني، به گونه اي كه سخن امام صادق(ع) محقق شود كه فرمود:

"وَتَصِيُر مَعْدِناً لِلْعِلْمِ والْفَضْلِ حَتي لايَبْقي فِي الْاَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِي الدينِ؛

قم مركز علم و فضيلت گردد، به گونه اي كه در سراسر زمين مستضعف ديني يافت نشود."(126)

و در تعبير ديگر فرمود:

"فَيُضِيضُ الْعِلْمُ مِنْهُ اِلي سائرِ الْبِلادِ، فِي الْمَشْرِقِ وَ الْمَغرِبِ فَيُتِمَ حُجَهُ اللهِ عَلَي الْخَلْقِ حَتي لايَبْقي اَحَدٌ عَلَي الْاَرْضِ لَمْ يَبْلُغْ اِلَيْهِ الدينُ وَالْعِلْمُ ثُمَ يَظْهَرُ الْقائمُ(عج)؛

و از قم، به تمام شهرها در شرق و غرب، علم و دانش منتشر مي شود، و حجت خدا بر همه تمام مي گردد، و كسي در زمين باقي نمي ماند كه دين و علم از قم به او نرسد، سپس حضرت قائم(عج) ظهور مي كند".(127)

آثار درخشان حوزه علميه قم، بسيار است، و فرزانگان برخاسته از آن فراوان هستند، در اينجا به عنوان نمونه به ذكر چند اثر، وچند نفر از برخاستگان حوزه مي پردازيم.

1ـ پرورش اساتيد برجسته در رشته هاي گوناگون اسلامي، مانند: فقه، اصول، تفسير، ادبيات، منطق، علم كلام، فلسفه، اخلاق و… در ميان اين اساتيد مراجع بزرگي برخاستند كه بعضي از دنيا رفته اند و بعضي هم اكنون به رتق و فتق امور اشتغال دارند، علامه طباطبايي صاحب صاحب تفسير ارزشمند الميزان و بسياري از مسؤولان نظام، از جمله حضرت آيت الله شهيد دكتر محمد حسين بهشتي و رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي، و حضرت آيه الله شهيد صدوقي و حضرت آيت الله شهيد قدوسي از همين حوزه برخاسته اند.

2ـ تربيت نويسندگان توانا و برجسته و محققين نامدار، كه كتاب هاي تحقيقي بسيار نوشته اند و مجلات متعددي را منتشر نموده و به راستي نهضت عظيم فكري به وجود آورده اند.

3ـ علماي مسؤول و برجسته اي همچون آيت الله صدوقي، شهيد آيت الله قدوسي، شهيد آيت الله مرتضي مطهري، شهيد آيت الله دكتر بهشتي، استاد بزرگ آيت الله محقق داماد و صدها دانشمند و محقق و عالم بزرگ كه هر كدام استوانه هاي بزرگ علم و كمال بودند از اين حوزه برخاستند.

4ـ ايجاد بيش از يكصد مركز تحقيقاتي در سطح حوزه علميه قم.

5ـ پرورش مبلغين و گويندگان دانشمند و محقق براي ارشاد مردم، در داخل و خارج، كه بعضي از آنها در كشورهاي خارج با تجهيزات وسيع به زبان هاي مختلف دنيا، به ارشاد و تبليغ اشتعال دارند.

6ـ تأسيس كتابخانه هاي بزرگ و پرمحتوا، كه هر كدام گنجينه هاي عظيم فرهنگي و ماندگار براي اسلام و مسلمانان هستند، در رأس آنها كتابخانه بزرگ آيت الله العظمي مرعشي نجفي"ره"، كتابخانه دفتر تبليغات اسلامي، و كتابخانه مدرسه فيضيه را مي توان نام برد.

هم اكنون موقعيت حوزه علميه قم و آثار درخشان آن در تمام نقاط كشور ايران و در كشورهاي خارج در سطحي است كه گويي به مرحله تحقق پيشگويي جالب امام صادق(ع) نزديك شده آنجا كه فرمود:

"فَيُقِيضُ الْعِلْمُ مِنْهُ اِلي سائِرِ الْبِلادِ و…

پيش از ظهور قائم(عج) قم مركز علم و دانش مي گردد، و از آنجا علم و دانش به تمام شهرهاي غرب و شرق، انتشار مي يابد، و حجت خدا بر همه تمام مي شود، وكسي را نمي توان يافت كه از اين سرچشمه دين و علم بهره مند نشده باشد."(128)

بايد توجه داشت كه هر كدام از آثار فوق، منشأ ده ها و صدها آثار درخشنده ديگر شده و خواهد شد.

به عنوان مثال: وجود ذيجود سه نفر از برخستگان حوزه علميه قم يعني امام خميني و شهيد مطهري و شهيد بهشتي(قدس الله اسرارهم) را در نظر بگيريم، اين سه بزرگ مرد علم و دين و سياست، هر كدام سرچشمه صدها بلكه هزارها آثار و تحولات حوزوي، سياسي، علمي، اجتماعي و ديني شده اند.(تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل).

سخن عميق امام خميني"ره" و آيت الله خامنه اي

كوتاه سخن آنكه: درمورد آثار تابناك حوزه علميه قم در رابطه با حفظ و گسترش اسلام از گزند دشمن در طول قرون و اعصار اسلامي، به خصوص در قرن اخير، سخن بسيار است و در اين گفتار نمي گنجد، ولي براي پي بردن به اوج عظمت و اهميت آن، كافي است كه به اين سخن پرارج و عميق حساب شده حضرت امام خميني"ره" گوش جان فرا دهيم كه در پاسخ عده اي كه گفته بودند:"اگر بنا است مرجع ديني در سياست دخالت نمايد چرا مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائري(مؤسس حوزه علميه قم) اين كار را انجام نداده اند؟" فرموده بود:

"اگر مرحوم حاج شيخ در حال حاضر زنده بودند كاري را انجام مي دادند كه من انجام داده ام، و تأسيس حوزه علميه در ايران آن روز، از جهت سياسي كمتر از تأسيس جمهوري اسلامي در ايران امروز نبود."(129)

آيا به راستي جز اين است كه صاحبان اصلي انقلاب اسلامي ايران، و بنيانگذار جمهوري اسلامي، از برخاستگان حوزه علميه مي باشند؟!

مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي(مدظله) در گفتار خود(در روز 13 آذر، كه در صحن مطهر حضرت معصومه(ع) در برابر انبوه جمعيت قم سخن مي گفت) فرمود:

"عزيران من، جوانان قم، مرد و زن مؤمن و انقلابي حريم اهلبيت و خانه ولايت! من امروز مايلم نگاهي به انقلابي كه شما اين قدر نسبت به آن خويشاوندي و نزديكي داريد بيندازم، و از آغاز تا امروز، و از امروز به بعد آن را مختصر ارزيابي كنم.

خيمه اصلي دستگاه حركت عظيم انقلاب اسلامي، اين جاست، به همين دليل دنيا متوجه قم است، دوستان انقلاب و اسلام، قم را دوست مي دارند، ومستكبران و ظالمان و انسان هاي شرير در هر جا كه هستند، قم را زشت مي دارند، و همه چيزش را مبغوض مي شمارند."(130)

تحول حوزه، توسط امام خميني

از اموري كه هرگز نبايد آن را فراموش كرد، و نيز بايد آن را از افتخارات زندگي درخشان امام خميني"ره" دانست، تحول عميق در ابعاد گوناگون است كه توسط امام خميني"ره" در حوزه علميه قم و سپس در حوزه هاي ديگر، به وجود آمد.

آن بزرگمرد، حوزه را از زير حجاب تحجر و سطحي نگري نجات داد. حوزه اي كه از واژه سياست، يا عرفان، وحشت داشت، سردمدار سياست گرديد و به عرفان حقيقي در كنار فقه، روي آورد.

او طلبه ها را از گوشه انزوا بيرون كشيد، و به عرصهاي جهاد وشهادت، سياست و عرفان وارد ساخت، و در جهات مختلف، حتي در جهت تغيير فرهنگ ادبيات حوزه، منشأ خيرات و بركات بسيار گرديد. او در ضمن نامه اي خطاب به حوزويان تحول يافته مي نويسد:

"سلام بر حماسه سازان هميشه جاويد روحانيت، كه رساله علميه و عمليه خود را به دم شهادت و مركب خون، نوشته اند، و بر منبر وعظ و خطابه ناس، از شمع حياتشان گوهر شب چراغ ساخته اند، افتخار و آفرين بر شهداي حوزه و روحانيت كه در هنگامه نبرد، رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بريدند، و عقال تمنيات دنيا را از پاي حقيقت علم برگرفتند و سبكبالان به مهماني عرشيان رفتند، و در مجمع ملكوتيان، شعر حضور سروده اند.

آنان كه حلقه ذكر عارفان و دعاي سحر مناجاتيان حوزه ها و روحانيت را درك كرده اند، در خلسه حضورشان، آرزويي جز شهادت نديده اند".(131)

عنايت حضرت امام خميني"ره" به رونق حوزه به حدي بود كه در اشعاري خطاب به امام عصر(عج) چني گويد:

حوزه علميه قم را علم فرما به عالم            تاكند فُلك نجات مسلمين را بادباني

نيكخواهش را عطا فرما بقاي جاوداني            بهر بد خواهش رسان هر دم بلاي آسماني

تازفرط گل شود شاها! زمين چون طرف گلشن            تازفيض فروُدين گردد جهاني چون جناني

بگذرد بر دوستانت هر خزاني چون بهاري             روكند بر دشمنانت هر بهاري چون خزاني(132)

آن بزرگمرد، بذر سير وسلوك و عرفان بر اساس عشق(نه علم منهاي عشق) را در قلوب حوزويان كاشت، به طوري كه اين بذر در سطح وسيعي شكوفا شده و ثمر بخشيد.

او كتاب هاي: اسفار، فتوحات مكيه، فصوص الحكم ومصباح المنبر را وسيله اي به سوي همين عشق قرار داد، نه آنكه در اصطلاحات اين كتاب ها، غرق شود، و از پرواز غافل گردد، او در اين راستا مي گود:

بشكنيم آينه فلسفه و عرفان را              از صنم خانه اين قافله بيگانه شويم

فارغ از خانقه و مدرسه و دير شده              پشت پايي زده بر هستي و فرزانه شويم

در جواني سرگرم به مفاهيم و اصطلاحات پرزرق و برق شدم، كه نه از آنها جمعيتي حاصل شد، نه حال،"اسفار اربعه" با طول و عرضش، از سفر به سوي دوست بازم داشت، نه از"فتوحات" فتحي حاصل شد، و نه از"فصوص الحكم" حكمتي دست داد، تا چه رسد به غير آنها.

از فتوحات نشد فتحي و از مصباح نوري              هرچه خواهم در درون جامه آن دلفريب است(133)

و در پاسخ به يكي از بانوان از بستگانش كه از او خواسته بود تا چند كتاب عرفاني را به وي معرفي كند، ‌فرمود:"دخترم! در دفع حْجْب كوش، نه در جمع كُتُب."

به اين ترتيب امام خميني"ره" كتاب هاي عرفاني را اگر وسيله وصول به حق باشند، نور مي دانست و گرنه، آن را حجاب سر راه تكامل.

آري او همه دانش پژوهان، به خصوص را به عبور از پوست به مغز فراخواند و آنها را به تحول و دگرگوني عميق به حركت درآورد. به گفته شمس مغربي:

نظر را نغز كن تا نغزبيني              گذر از پوست كن تا مغز بيني

نگاهي بر تحولات فرهنگي، اجتاعي و سياسي حوزه

گرچه كار اصلي حوزه علميه، تعليم و تعلم است، ولي از نظر حوزه هيچ گاه تعليم و تعلم، هدف نيست، بلكه وسيله اي است براي وصول به اهداف عالي و كمالات متعالي انساني، بر همين اساس حوزه‌ علميه قم در هر زماني تا سرحد امكانات خود، منشأ تحولات عظيم فرهنگي، اجتماعي و سياسي و هر گونه عواملي كه موجب رشد و تعالي انسان ها مي شود، شده است، در اين كتاب كه بناي آن بر اختصار است، به طور فهرست به ذكر چند نمونه از اين تحولات مي پردازيم:

تحولات فرهنگي:

فرهنگ اسلام، غني ترين فرهنگي است كه بر همه ابعاد علمي توجه كرده، و از نظر عمق و فراگيري و پرمايه بودن، سرآمد فرهنگ هاي ملل مختلف جهان است، حوزه هاي علميه به خصوص حوزه علميه قم كه از يك سو، برخاسته از فرهنگ اسلام است، و از سوي ديگر نشانگر فرهنگ اسلام و نگهدارنده و پرورنده آن مي باشد، در اين راستا خدمات بسيار نموده است، دانشمندان بزرگ و جهاني مانند: بوعلي سينا، خواجه نصير طوسي، علامه حلي، وحيد بهبهاني، ملاصدرا شيرازي و ده ها نفر از اين گونه افراد كه در علوم مختلف مانند: ادبيات، منطق، فلسفه، عرفان، علوم طبيعي، رياضي، طب و… صاحب نظر بودند، و در اين مسير، خدمات شاياني نمودند از حوزه هاي علميه برخاسته اند، در رأس حوزه ها، حوزه علميه قم در اين موارد، گام هاي راسخ برداشته، و با تربيت داشنمندان بزرگي توانسته است تا بزرگترين خدمات فرهنگي را ارائه دهد.

تأليف كتاب ها در علوم مختلف، و تأسيس كتابخانه هاي پرمحتوا و عظيم، كه تعداد كتب بعضي از آنها بر صدها هزار كتاب بالغ مي شود، نشانگر روشن اين تحولات حوزه علميه قم در پيدايش آنها، از همه دانشگاه ها و محافل علمي بيشتر است.

محققان آگاه و عالمان بي نظير مي گويند:"اگر كتابخانه هايي مانند كتابخانه آستان مقدس، در مشهد، و كتابخانه مجلس در تهران، و كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي"ره" در قم را، كتاب هاي حوزويان و از آثار علمي عالمان دين و برخاستگان حوزه هاي علميه تهي كنيم، قفسه هاي آن كتابخانه ها جز از چند كتاب واريخته وگرد و خاك گرفته، چيزي باقي نمي ماند، آنچه كه مايه قوام و اعتبار اين كتابخانه ها شده، همان كتاب هاي حوزويان است.(134)

به عنوان نمونه، عالم بزرگ قرن چهارم"شيخ صدوق"(ابوجعفر محمد بن علي بن بابويه، متوفاي 381 هـ . ق)، از برخاستگان حوزه علميه قم در قرن چهارم است كه استادش"ابن وليد قمي" بود كه در سال 343 هـ . ق در قم از دنيا رفت، شيخ صدوق در آن عصر، با آن امكانات بسيار محدود، در حدود"سيصد جلد كتاب" در علوم مختلف اسلامي، مانند: فقه، حديث، كلام، رجال و… تأليف نمود، كه يكي از كتاب هاي معروف او از كتاب اربعه شيعه، به نام "من لا يحضره الفقيه" است.(135)

تحولات فرهنگي حوزه علميه در عصر زعامت آيت الله العظمي بروجردي"ره" تا كنون، به قدري عظيم است كه در اينجا قابل احصاء نيست و نياز به كتاب جداگانه اي دارد.

كوتاه سخن آنكه: به حق مي توان گفت: زيربناي تحولات اجتماعي و سياسي، انقلاب فرهنگي است، و حوزه علميه قم در هر عصري به خصوص در اين عصر، مشعلدار انقلاب فرهنگي در ابعاد گوناگون بوده و در اين راستا، سهم به سزايي دارد.

نمونه ديگر اينكه، احمدبن خالد برقي(136)صاحب كتاب"المحاسن" از محدثين و علماي برجسته قرن سوم در قم بود، وي با اينكه از علما و محدثان برجسته آن عصر بود، شيخ جليل ابوجعفر"احمدبن محمد بن عيسي قمي" كه شيخ و فقيه و رئيس محدثان حوزه علميه آن عصر قم بود، احمدبن محمد برقي را به دليل اينكه بر روايات مرسل(كه تعدادي از سلسله راويانش ذكر نشده اند) اعتماد مي كند، و از رواياتي كه موثق نيستند نقل روايت مي نمايد، از قم بيرون كرد، و بعداً او را به قم برگردانيد.(137)

و همچنين علي بن بابويه(پدر شيخ صدوق) متوفاي 329 هـ . ق كه شيخ محدثان قم بود، دستور داد حسين بن منصور حلاج، صوفي معروف را كه به قم آمده بود با كمال ذلت بيرون كردند، تا مبادا القائات انحرافي او افكار مردم را آلوده و منحرف نمايد.(138)

تحولات اجتماعي

عالمان رباني همواره داراي روح مردمي و خدمت گزاري به مردم بودند، و همچون پدر مهربان براي جامعه، دل سوزي مي كردند، و شعارشان اين سخن معروف پيامبر(ص) بود كه:

"مَنْ اَصْبَحَ لايَهْتَمُ بِاُمُورِ الْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِم؛

كسي صبح كند ولي به امور مسلمانان توجه ننمايد، مسلمان نيست."(139)

بر همين اساس، حوزه علميه قم و برخاستگان آن، همواره نقش مهمي در تحولات اجتماعي داشته، و در رشد و تعالي جامعه، و نگهداري آن از خطر سقوط، قدم هاي راسخ برداشته و برمي دارند، اكثر مؤسسات اجتماعي، و عواملي كه موجب ساختن جامعه سالم مي شود، و از نظرات مختلف مانند: اقتصادي، سياسي، مذهبي، ملي و روابط گوناگون اجتماعي مفيد است از همت والاي عالمان دين، نشأت گرفت و تحت نظارت و اقدامات علمي و جدي برخاستگان از حوزه هاي علميه، به خصوص حوزه علميه قم بوده است.

امام خميني"ره" با اينكه به حق رهبر راستين و مورد قبول جامعه بود، آن چنان از روح مردمي و خدمت گزاري برخوردار بود كه از روي صدوق و خلوص، مي فرمود:"به من رهبر نگوييد، به من خدمت گزار بگوييد."

امر به معروف و نهي از منكر، دو فريضه بزرگ اسلامي، شيوه هميشگي حوزويان است، آنها با اجراي اين دو وظيفه مهم، نقش به سزايي در تهذيب و تكميل، پاك سازي و به سازي جامعه داشته و دارند، انقلاب عظيم اسلامي ايران، كه يكي از آثار آن، تحولات اجتماعي آن است، در حقيقت نشأت گرفته از حوزه علميه قم است، زيرا بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني"ره" از حوزه برخاسته، و صاحبان اصلي انقلاب و تداوم دهندگان آن از حوزه بوده اند، و اين مطلبي است كه جملگي برآنند و نياز به توضيح ندارد.

يكي از تحولات اجتماعي در تاريخ ايران كه در جايگاه بسيار رفيعي قرار دارد، موضوع"تشيع ايرانيان" است، با اينكه اسلام در عصر خلافت خليفه دوم، وارد ايران گرديد، بدون ترديد يكي از عوامل تشيع ايرانيان، ورود محدثان و راويان شيعه در قرن دوم و سوم به قم بود، كه همان ها قم را مركز تعليم و تعلم(حوزه) قرار دادند، و مباني تشيع را به اطلاع مردم رساندند، و به زودي سراسر سرزمين قم در قبضه مكتب تشيع قرار گرفت و از آنجا به جاهاي ديگر سرايت كرد، و به طور كلي حوزه علميه قم از روز تأسيس تاكنون، قرن به قرن، نقش به سزايي در تشيع مردم و تداوم تشيع و اسلام ناب داشته است، و با تأليف و تبليغ و اطلاع رساني هاي مختلف، در اين راستا به پيش رفته است، كه نمونه هايي از آن در بحث"پيشينه تاريخي حوزه علميه قم" بيان گرديد.

تحولات سياسي

هيچ گاه سياست به معني حقيقي با اسلام حقيقي جدا نيست، بلكه اين دو، عين هم و مكمل همديگر هستند.

حضرت امام خميني"ره" در تحرير الوسيله مي فرمايد:

"فَمَنْ تَوَهَمَ اَنَ الدينَ مُنْفَكٌ عَنِ السياسَهِ فَهُوَ جاهِلٌ لَمْ يَعْرِفِ الْاِسْلامَ وَلْالسِياسَهَ؛

پس آن كس كه بپندارد كه دين از سياست جدا است چنين كسي ناآگاه است كه نه اسلام را مي شناسد و نه سياست را."(140)

حوزه علميه قم از ابتدا تا حال، در هر عصري، از ماجراهاي سياسي بر كنار نبوده، بلكه در بعضي از موارد، دخالت جدي كرده، و گاهي زمام سياست عصر خود را به دست گرفته است.

رابطه حوزه علميه با سياست، در طول زمان و شرايط و امكانات، مختلف بوده، كه چاره اي نيست جز اينكه در اينجا با ذكر نمونه هايي، به تماشاي دور نماي آن بپردازيم:

استقلال قم از اصفهان

مردم قم به خاطر وجود علما و محدثان شيعه در قم، در همان قرن دوم و سوم، حاضر نبودند كه به حكومت خلفاي جور كمك كنند، چرا كه آنها را غاصب و طاغوت مي دانستند، و درهر فرصتي بر ضد آنها رفتار مي نمودند.

قم تا سال 189 هجري قمري تابع اصفهان بود، و مردم قم خراج و ماليات خود را به اصفهان مي پرداختند، و از آنجا كه حكومت و مردم اصفهان در آيين غير تشيع بودند، مردم قم به پيروي از علماي خود، خواهان استقلال بودند، و از دادن ماليات به اصفهان، اكراه داشتند. چنان كه قبلاً خاطرنشان گرديد.

سرانجام در سال 189 هجري قمري با كوشش"حمزه بن اليسع اشعري" قم از اصفهان جدا شد، و به صورت كوره(به اصطلاح امروز شهرستان) درآمد، و در سال 195 در مسجد دزپل يا درپل منبر قرار دادند، با توجه به اينكه: منبر داشتن شهري، علامت استقلال آن شهر بود.(141)

چنين استقلالي، از نظر سياسي و مذهبي، براي مردم قم بسيار مهم بود، و قطعاً وجود محدثان و راويان و علما و شاگردان امامان(ع) در قم، موجب اين استقلال گرديد، زيرا آنها بودند كه با ارشاد و اطلاع رساني به مردم، چني زمينه اي را به وجود آوردند.

بر همين اساس، خلفا و سلاطين به قم توجه خاصي داشتند، تا آنها را آرام نگهدارند، زيرا مردم قم در هر فرصتي از فرمان آنها سرباز مي زدند، از اين رو خلفا براي جلب رضايت مردم قم، غالباً يكي از رجال بزرگ شيعه، يا متمايل به شيعه را فرماندار قم مي نمودند، از جمله مأمون(هفتمين خليفه عباسي)"هرثمه" را كه از رجال بزرگ و با نفوذ شيعه بود، حاكم قم كرد، و المقتدر عباسي(هيجدهمين خليفه عباسي)"حسين بن حمدان" را كه سال ها با بني عباس مبارزه كرده بود، به حكومت قم منصوب نمود.(142)

اما متوكل عباسي(دهمين خليفه بني عباس)، يكي از دژخيمان ناپاك و خونخوار خود، به نام"موسي بن بغا ابن كليب" را فرماندار قم كرد، موسي كه شخصي گستاخ و بدزبان بود، و با آل علي(ع) دشمني سخت داشت، به قم آمد و حكومت آن را به دست گرفت، او با اينكه به شدت مردم قم را ترسانده بود و آنها را به قتل تهديد نموده بود، ولي مردم قم در برابر او تسيلم نشدند، سرانجام جمعي از مردم قم به محضر امام حسن عسكري(ع) رفتند. و از بودن چنان حاكم سفاكي در قم، شكايت وچاره جويي نمودند.

امام عسكري(ع) به آنها امر كرد كه نماز مظلوم بخوانند(143) و پس از نماز او را نفرين نمايند، آنها به دستور امام حسن عسكري(ع) عمل كردند، نفرين آنها باعث شد كه پس از اندك مدتي، موسي بن بغا به هلاكت رسيد(144).

در ورق ديگر تاريخ مي خوانيم: معتمد(پانزدهمين طاغوت عباسي 23 سال(از سال 256 تا 279) خلافت كرد، و چهار سال از امامت امام حسن(ع) مقارن زمان او بود، موسي بن بغا در عصر مهتدي و معتمد عباسي، فرمانده لشكر بود، بسيار ظلم مي كرد، مردم قم از ظلم او به ستوه آمدند، و به محضر امام حسن عسكري(ع) رفته، و از ظلم او به آن حضرت شكايت نمودند، امام حسن(ع) دعايي را به مردم قم آموخت تا در قنوت نماز بخوانند، تا از شر او نجات يابند، فرازي از آن دعا چنين است:

"اَللهُمَ وَلْاتَدَعْ لِلْجَوْرِ دِعامَهً اِلا قَصَمْتَها، وَلاجُنَهً اِلا هَتَكْتَها، وَلا كَلِمَهً اِلا فَرَقْتَها... وَلا رافِعَهَ عَلَمٍ اِلا نَكَسْتَها؛

خدايا! براي ظلم و جور، پايه اي را رها نساز، مگر اينكه آن را در هم بشكن، و سپري نگذار مگر اينكه آن را پاره كن، وكلام وصف به هم فشرده اي نگذار، مگر اينكه گسيخته كن، و پرچم برافراشته اي نگذار، مگر اينكه سرنگون فرما..."(145)

نتيجه اينكه: وجود محدثان و شاگردان امامان(ع) و به زبان روز وجود علما و طلاب، در همان قرن دوم و سوم در قم، كه بيانگر وجود حوزه علميه كوچك در آن عصر است، باعث شده بود، كه مردم در برابر حكام جور، نه تنها تسليم نمي شدند، بلكه با آنها مبارزه كرده و براي بيرون راندن آنها، اقدامات گوناگون مي نمودند.

موضع گيري پنج عالم بزرگ در قم، در برابر طاغوت

1ـ ميرزاي قمي"ره" در برابر فتحعلي شاه

حوزه علميه قم به همين منوال، قرن به قرن، منشأ آثار مختلف سياسي بوده، تا عصر قاجاريه فرا رسيد، در اين عصر، در زمان سلطنت فتحعلي شاه قاجار، چنان كه قبلاً گفتيم، مرجع عظيم الشأن حضرت آيت الله العظمي ميرزا ابوالقاسم قمي(146)(معروف به ميرزاي قمي) در قم سكونت داشت، اين مرجع عالي مقام در رتق و فتق امور، و در سياست دخالت مي كرد، و با نصايح قاطع خود، فتحعلي شاه و حكام ديگر را از ظلم و ستم باز مي داشت، و در اين باره داستان ها ذكر كرده اند كه به عنوان نمونه به سه داستان زير كه بيانگر دخالت ميرزاي قمي"ره" در امور سياسي، و قاطعيت او در برابر سلطان عصرش است، توجه كنيد:

1ـ فتحعلي شاه گاهي به ديدار ميرزاي قمي مي آمد در يكي از ملاقات ها، ميرزا به فتحعلي شاه گفت:"اي پادشاه! عدالت را رعايت كن، از آن ترس دارم كه بر اثر رابطه اي كه با تو دارم مشمول عذاب و خشم خدا گردم، چرا كه خداوند در قرآن مي فرمايد:

"وَلا تَرْكَنْوا اِلَي الَذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَكُمُ النارُ؛

و تكيه بر ظالمان نكنيد كه موجب مي شود آتش دوزخ شما را فراگيرد."(147)

2ـ درملاقات ديگر، ميرزاي قمي؛ دست بر ريش بلند فتحعلي شاه كشيد و فرمود:"اي پادشاه! مبادا كاري كني كه اين ريش در روز قيامت بسوزد."(148)

3ـ و در يكي از ملاقات ها، فتحعلي شاه به ميرزاي قمي عرض كرد: اجازه بده دخترم را همسر پسرت كنم و به اين وسيله بين ما و شما رابطه خانوادگي برقرار گردد.

در آن ملاقات، در اين مورد نتيجه اي گرفته نشد، ميرزا از اين پيش نهاد نگران بود(چرا كه چنين وصلتي موجب تأييد كارهاي شاه مي شد، و ميرزا هرگز نمي خواست، با خاندان شاه نزديك گردد و او را تأييد كرد) ميرزا كه نمي توانست چنين اجازه اي بدهد، و از طرفي احتمال آن وجود داشت كه مجبور به اجازه گردد، دست به دعا برداشت و گفت:"خدايا! اگر بنا است دختر شاه، همسر پسرم شود، مرگ جوانم را برسان."

طولي نكشيد كه پسر ميرزا در ميان حوض خانه افتاد و غرق شده و فوت كرد.(149)

نظير اين موضع گيري در مورد ملا محسن يزدي يكي از علماي مشهور ايران در عصر فتحعلي شاه رخ داد، شاه با اصرار مي خواست دخترش"ضياءالسلطنه" را همسر پسر ملا محسن يزدي كند، ولي ملا محسن با كمال قاطعيت مانع چنين وصلتي گرديد.(150)

2ـ آيت الله حائري و رضاخان

قبلاً‌ گفتيم حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري رحمه الله در سال 1340 هجري قمري وارد قم شد، و حوزه علميه را بازسازي و منظم كرد، به طوري كه به عنوان"مؤسس حوزه علميه" لقب گرفت.

دوران زعامت و مرجعيت آيت الله حائري، با سلطنت مشئوم رضاخان، مصادف بود، و رضاخان دشمن سرسخت روحانيت بود، و مأمورين دژخيم او، عمامه ها را از سر طلاب مي گرفتند، و انواع هتاكي ها و آزارها را نسبت به علما و روحانيون روا مي داشتند، دراين عصر خشونت و ديكتاتوري، آيت الله حائري"ره" هرگز تسليم رضاخان نشد و در برابر او ايستادگي كرد، و با تدابير داهيانه و سياست معقول، حوزه را از گزند رضاخان و دژخيمان او محافظت نمود.

توضيح اينكه: آيت الله حائري در برابر رضاخان، بيشتر در صدد حفظ حوزه علميه بود، از اين رو، زياد خود را به عنوان مخالف او آشكار نمي نمود، زيرا در آن عصر، بازسازي حوزه مهم تر از همه چيز بود، در عين حال با سياست هاي رضاخان مخالف بود، رضاخان پوشيدن لباس روحانيت را ممنوع نمود، ولي آيت الله حائري عملاً افراد را به پوشيدن لباس تشويق مي كرد، آيت الله بهبهاني در مورد سياست معقول و تدبير داهيانه آيت الله حائري گفته بود:"اگر آيت الله حائري نبود، اين عمامه به سرها نبودند".

آيت الله حائري در برابر مزاحمت هاي رضاخان، تلگراف اعتراض آميزي به او كرد، و رضاخان جواب تند و تهديد آميزي داد.

آيت الله حائري در ماجراي كشف حجاب، به عنوان اعتراض به رضاخان، درس خود را تعطيل كرد، و نماز جماعت خود را ترك نمود، اين امور نشان مي داد كه آيت الله العظمي حائري"ره" به انحاء مختلف، نارضايتي خود را به اعمال رضاخان نشان مي داد، از اين رو هنگامي كه آيت الله حائري وفات كرد و مجلس ترحيم او را در مسجد امام قم برقرار نمودند، در همان آغاز مجلس، چكمه پوشان رضاخاني، مجلس را به هم زدند، و از برگزاري مجالس ترحيم به مناسبت رحلت آن مرحوم، جلوگيري نمودند، با اينكه قبل از ايشان، به مناسبت وفات آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم قمي، و وفات آيت الله حاج ميرزا جواد تبريزي، چهل شبانه روز، مجالس ترحيم برپا بود.(151)

3ـ فرياد آيت الله بافقي بر ضد رضاخان

در سال 1306 شمسي، عصر حكومت ديكتاتوري رضاخان، در قم شايع شد كه چند نفر از زنان خانواده رضاخان(همسر و دو دخترش شمس و اشرف) بدون حجاب وارد قم شده اند، و مي خواهند با همان وضع وارد حرم گردند، در اين ميان خبر به يكي از مدرسين عالي مقام حوزه علميه قم، كه از نزديكان و شاگردان برجسته و مجاهد آيت الله حائري بود، يعني"آيت الله محمد تقي بافقي"ره"" رسيد، اين مجاهد شجاع، نخست به خانواده رضاخان پيام داد كه:"اگر مسلمان هستيد نبايد، با اين وضع در اين مكان مقدس(حضرت حضرت معصومه) حضور يابيد، اگر مسلمان نيستيد، باز هم حق نداريد."(زيرا كافر نبايد وارد حرم شود.)

خانواده رضاخان به پيام آيت الله بافقي، اعتنا نكرد، آن عالم مجاهد شخصاً به حرم حضرت معصومه(ع) آمد، و به خانواده رضاخان به شدت اخطار كرد، و همين برخورد قاطع نزديك بود موجب قيام و شورش مردم قم بر ضد حكومت شاه گردد.

از طرف شهرباني قم به رضاخان اطلاع دادند كه:"خانواده شما(همسر و دو دختر شما) به دستور روحانيون در اتاقي زنداني شده اند و به آنها اخطار شده كه بدون حجاب، حق ورود به حرم حضرت معصومه(ع) را ندارند."

رضاخان شخصاً با يك واحد نظامي به قم آمد و خانواده‌ خود را نجات داد،‌و با چيكه وارد صحن مطهر شد، و آيت الله بافقي را مورد ضرب و شتم قرار داد، سپس با اشاره او دژخيمان او، آن عالم رباني را دمر خوابانيدند و شاه با عصاي ضخيم بر پشت او مي زد، سرانجام به دستور رضاخان، مدتي آيت الله بافقي"ره" را زنداني كردند و سپس به شهر ري تبعيد نمودند، و تا آخر عمر تحت نظر اداره آگاهي به عبادت اشتغال داشت و همانجا از دنيا رفت(152)

وي در سال 1332 شمسي در تبعيدگاه خود رحلت كرد، و جنازه او را به قم آوردند، قبر شريفش در مسجد بالاسر جنب مرقد حضرت معصومه(ع) است.

اين حوادث به روشني نشان مي دهد كه حوزه علميه قم در عصر زعامت آيت الله حائري"ره" نيز به امور سياسي توجه داشت و براي حفظ كيان اسلام به طاغوتي مانند رضاخان اعتراض مي كرد، گرچه در اين راه كتك بخورد و تبعيد گردد.(153)

4ـ آيت الله بروجردي در برابر شاه

آيت الله بروجردي"ره" در سال 1324 شمسي وارد قم شد، و زعامت حوزه علميه قم را به دست گرفت، و اين زعامت تا سال 1340 شمسي، سال رحلت آن مرجع عظيم الشأن(يعني 16 سال) ادامه يافت، در اين مدت، حوزه علميه قم كاملاً مستقل بود، و هرگز با حكومت طاغوتي محمدرضا شاه مقبور، سازش نكرد، در اين راستا،‌يكي از علما مي نويسد:

محمدرضا پهلوي پس از بازگشت از سفر هند، براي ديدار آيت الله بروجردي"ره" به شهر قم وارد شد، ولي آقاي بروجردي"ره" ملاقات با او را(در حرم حضرت معصومه(ع)) نپذيرفت، واسطه ها تلاش و اصرار بسيار داشتند تا اين ملاقات انجام شود، ولي آقاي بروجردي قبول نكرد و فرمود:

"من چگونه ملاقات با كسي را كه به هند رفته و در آنجا همسرش برهنه سوار فيل شده و در شهرهاي كفر گردش كرده و موجب ذلت مسلمين شده، بپذيرم؟!"

شاه مي خواست بعضي از قوانين را به ميل خود تغيير دهد، ولي آيت الله بروجردي"ره" را چون سدي خلل ناپذير، مانع سر راه خود مي ديد، شاه نخست وزير خود را نزد آيت الله بروجردي فرستاد تا او را راضي كند، نخست وزير از زبان شاه به آيت الله بروجردي گفت:"شاه مي گويد اين قوانين در كشورهاي همسايه پياده شده، ما هم مجبوريم آن را اجرا كنيم."

آيت الله بروجردي به نخست وزير گفت:"به شاه بگوييد، در آن كشورهاي همسايه رژيم پادشاهي به جمهوري تبديل شده است."(كنايه از آنكه اگر تو بخواهي به قوانين دست بزني، نخست بايد اعلام جمهوري كني) وزير در مقابل اين سخن آقاي بروجردي نتوانست سخني بگويد، زيرا اين سخن بزرگترين خطر و هشداري بود، كه سلطنت محمدرضا را تهديد مي كرد، لذا تا آقاي بروجردي زنده بود، شاه نتوانست، قوانين دلخواه خود را پياده كند.(154)

و در مورد ديگري آيت الله العظمي بروجردي"ره" اخطار كرد كه از كشور خارج مي شوم، اين خبر به شاه رسيد، شاه ديد خروج آيت الله بروجردي يعني همان انقلاب داخلي، از اين رو از تصميم نامشروع خود مبني بر تساوي حقوق زن و مرد، منصرف شد.(155)

قاطعيت و بي اعتنايي آيت الله بروجردي"ره" به شاه در حدي بود كه شاه در بازگشت از خوزستان همراه همسرش ثريا با قطار به قم آمد، و همسرش را در قطار گذاشت و خود سوار بر لندور شده و از خيابان هاي قم گذشت تا يه صحن رسيد، و وارد حرم شد، و انتظار داشت تا در حرم با آيت الله بروجردي"ره" ملاقات كند، در همان ايام توسط دانشجويان، عكس هايي از همسر شاه براي آقاي بروجردي فرستاده شده بود، كه او در اروپا با زنان و مردان با طرز بسيار زننده اي در استخر شنا كرده است.

شاه به توليت مي گويد:"آيا آقاي بروجردي درحرم است؟"

توليت جواب مي دهد:"نه، آقاي بروجردي همين امروز به خارج از شهر رفته اند."

شاه هم دُمُق شده، بدون اينكه به زيارت برود، يا قرائت زيارت نامه تمام شود، به صورت قهر از در ديگر رفت كه رفت، و از آن پس ديگر ملاقاتي بين شاه و آقاي بروجردي انجام نگرفت.(156)

اين برخوردها نيز نشان مي دهد كه حوزه علميه قم، در عصر زعامت مرجع كل آيت الله العظمي بروجردي"ره" در برابر شاه و دولت طاغوتي او قرار داشت، و هرگز آن را تأييد نكرد، بلكه به عكس در هر فرصتي مخالفت خود را با آن دستگاه ضداسلامي، آشكار مي نمود، و به همين منوال همواره حوزه علميه قم بر اساس همين سياست به حيات خود ادامه مي داد، تا آنگاه كه جهان تشيع و حوزه هاي علميه، به ويژه حوزه علميه قم با رحلت آن مرجع عظيم الشأن به سوگ نشست، و آن بزرگ مردم علم و دين، در فروردين سال 1340 شمسي، چشم از جهان فروبست.

5ـ امام خميني در ميدان سياست

بسياري تصور مي كردند با رحلت مرجع كل آيت الله العظمي بروجردي"ره" حوزه‌ علميه افول نموده، يا بي فروغ خواهد شد و بار ديگر در فترت و سكونت قرار مي گيرد، ولي فقهاي بزرگ و مشتعل داران عظيم علم و دين همچون آيت الله العظمي گلپايگاني و آيت الله العظمي مرعشي نجفي، زمام امور را به دست گرفتند و ضايعات را جبران كردند، و در اين ميان، مرجع عالي قدر حضرت امام خميني(قدس سره) پا به ميدان علم و فقه و سياست گذاشت، و با نهضت عظيم خود، تحولات عظيمي در جهان اسلام به وجود آورد، و همزمان حوزه علميه را به مرحله جديدي وارد ساخت، به گونه اي كه حوزويان هويت خود را يافتند، و در پرتو رهنمودهاي داهيانه آن مرجع شجاع و پرصلابت،‌نهضت را دامه دادند، و آن چنان در ميدان سياست درخشيدند، كه انقلاب به پيروزي رسيد، و رژيم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي، به جمهوري اسلامي تبديل يافت، و همين افتخار عظيم براي حوزه علميه قم بس كه در مهد خود بزرگمردي چون امام خميني"ره" را پروريد، كه بنيانگذار جمهوري اسلامي در ايران شد، و سياست اسلامي را كه در گوشه انزوا در حال نابودي بود، به صحنه آورد، و سياست را عين دين خواند، و بزرگ ترين گام را براي تثبيت سياست اسلامي برداشت، كه اين رشته را سردراز است و شرح آن نياز به كتاب ها دارد، و بخش هايي از آن در كتاب هاي مربوطه نگاشته شده است، تنها در اينجا پايان اين مقال را با سخني از آن بزرگمرد الهي و سياسي، مي آراييم:"...فرض است كه مردم را بيدار كنيد، و به مردم بفهمانيد اين را كه اين نغمه اي(جدايي دين از سياست) كه در همه ممالك اسلامي بلند است كه علما نبايد در سياست دخالت كنند، اين يك نقشه اي است مال ابر قدرت ها... به حرف اين ها گوش ندهيد... اين نغمه، نغمه اي است كه مي خواهند علما را از سياست كنار بزنند، و آن بكنند كه در زمان هاي سابق بر ما گذشته است، بيدار باشيم."(157)

وسعت حوزه علميه بعد از انقلاب اسلامي

حوزه علميه قم بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، از جهات مختلف در ابعاد گوناگون از نظر فرهنگي و سياسي، گسترش عميق يافته، و تحت نظر مديريت و شوراي عالي حوزه، داراي نظم عالي در سطوح مختلف اداره مي شود، برنامه هاي درسي در رشته هاي گوناگون در بيش از ده پايه، با امتحانات شفاهي و كتبي، و برنامه ريزي هاي تخصصي و... دوش به دوش روند انقلاب به پيش مي رود.

در اين راستا مدارس علمي بسيار، با برنامه هاي جديد و منظم، مشغول به كارند، از جمله آنها"مدرسه معصوميه" است كه بعد از پل صفائيه، روبروي راهنمايي قرار گرفته و خودش معرف عظمت خود مي باشد، و اداره بيمه درماني طلاب، قبلاً در اين مدرسه، و اكنون در نزديك امام زاده سيد علي(ع) واقع شده است.

مدرسه معصوميه در سال 1360 شمسي با بودجه آستانه مقدسه حضرت معصومه(سلام الله عليها) و با طرح و مهندسي معماران آستانه، در وسعت 15000 متر مربع، و زيربناي 2800 متر مربع، احداث و در سال 1368 مورد بهره برداري قرار گرفته است.

اين مدرسه داراي 406 حجره، دوازده مدرس شصت نفره، و قابل سكونت شبانه روزي 1200 نفر بوده، و نيز داراي سالن اجتماعات و مسجد بزرگ است.

مدرسه فيضيه و دارالشفا نيز بعد از انقلاب، در ابعاد مختلف، توسعه بسيار وسيع و عميق با تشكيلات مهم، يافته كه خود نياز به شرح جداگانه اي دارد.

پايان فصل اول