منازل الآخرة
(حكايات و روايات مرگ و عالم پس از مرگ)

خاتم المحدثين حاج شيخ عباس قمى (ره)

- ۳ -


1- روايت شده است كه هر كه سوره يوسف (ع) را در هر روز يا در هر شب بخواند، روز قيامت كه مبعوث مى شود جمالش مانند جمال يوسف باشد، و به او فزع و ترسى از روز قيامت نرسد.
و از حضرت امام محمد باقر (ع) مرويست كه هر كه سوره دخان را در نمازهاى فريضه و نافله ، بخواند حق تعالى او را در جمله آنهائى كه امين و بى ترسند مبعوث فرمايد.
و از حضرت امام جعفر صادق (ع) مروى است كه هر كه سوره احقاف را در هر شب يا در هر جمعه بخواند، به او ترسى در دنيا نرسد و حق تعالى او را از ترس روز قيامت ايمن گرداند.
و نيز از آن حضرت منقولست كه هر كه سوره والعصر را در نمازهاى نافله خود بخواند روز قيامت با صورت سفيد و روشن مبعوث مى شود، و دهانش به خنده گشوده باشد و چشمش روشن باشد تا داخل بهشت شود.
2- شيخ كلينى از حضرت امام جعفر صادق (ع) نقل كرده كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه احترام و تعظيم كند كسى را كه در اسلام موى خود را سپيد كرده حق تعالى او را از فزع و ترس روز قيامت ايمن گرداند.
3- و نيز از آن حضرت روايت كرده كه فرمود: هر كه بميرد در راه مكه ، خواه در وقت رفتن باشد يا در وقت برگشتن ، از ترس بزرگ روز قيامت ايمن باشد. و شيخ صدوق از آن حضرت روايت كرده كه فرمود هر كه در يكى از دو حرم ، يعنى حرم مكه و حرم مدينه بميرد خداوند او را از جمله آنهائيكه امين و بى ترسند قرار مى دهد.
4- شيخ كلينى از حضرت صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: هر كه در حرم مكه معظمه دفن شود از فزع اكبر ايمن گردد.
5- شيخ صدوق از حضرت رسول صلى الله عليه و آله نقل كرده كه هر كس ‍ از زنا و يا زشتى ديگر به خاطر خداوند بپرهيزد خداوند آتش جهنم را بر او حرام گرداند و او را از ترس بزرگ روز قيامت ايمن گرداند.
6- كسى كه نفس اماره را دشمن خويش شمرد خداوند او را از ترس روز قيامت ايمن گرداند.
7- شيخ اجل على بن ابراهيم قمى از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت كرده كه هر كس خشم خود را فرو برد خداوند دل او را از امن و ايمان روز قيامت پر گرداند.
8- حق تعالى در سوره نمل فرمود: من جاء بالحسنة فله خير منها و هم من فزع يومئذ آمنون (14) يعنى هر كه آورد در روز قيامت حسنه را پس از براى اوست بهتر از آن و ايشان از فزع آن روز ايمنند. از حضرت اميرالمؤ منين روايت شده كه فرمود: حسنه در اين آيه ، معرفت و ولايت و محبت ما اهل بيت است .
9- شيخ صدوق از حضرت صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: هر كس كه برادر مؤ من اندوهگين و تشنه را كمك كند و اندوهش را از بين ببرد و يا خواسته اش را بر آورده سازد براى او از طرف خداوند هفتاد و دو رحمت است كه يكى از آنها را حق تعالى در دنيا به او مرحمت فرمايد كه با آن زندگى خود را اصلاح نمايد و هفتاد و يك رحمت ديگر براى جلوگيرى از ترسهاى روز قيامت او باشد.
مؤ لف گويد كه در خصوص قضاء حوائج برادران دينى روايات بسيار نقل شده ؛ از جمله از حضرت امام محمد باقر (ع) مروى است كه كسى كه دنبال كار برادر مسلمان خود برود حق تعالى او را در حمايت هفتاد و پنج هزار فرشته قرار دهد كه براى او در هر قدمى حسنه اى بنويسد و زشتى را از او بردارد و درجه بالاتر را به او دهد. و چون فارغ شود از حاجت او بنويسد براى او اجر كسيكه حج و عمره را بجا آورده باشد. و از حضرت صادق (ع) منقول است كه قضاء حاجت مرد مؤ من افضل است از حجّه و حجّه و حجّه و شمرد تا ده حج .
و روايت شده كه در بنى اسرائيل هر گاه عابدى به نهايت عبادت مى رسيد از ميان همه عبادات سعى و كوشش در بر آوردن حاجات مردم اختيار مى كرد.
و شيخ جليل ، شاذان بن جبرئيل قمى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت كرده كه حضرت در شب معراج اين كلمات را ديد كه بر در دوم بهشت نوشته شده : لا اله الا الله محمد رسول الله على ولى الله ، از براى هر چيزى حيله ايست و حيله سرور در آخرت چهار خصلت است : دست ماليدن بر سر يتيمان و مهربانى بر بيوه زنان و رفتن پى حاجت مؤ منان و تعهد و پرستارى از فقيران و مسكينان لهذا علما و بزرگان دين خيلى اهتمام در قضاء حوائج مؤ منين داشتند و حكاياتى از ايشان در اين باب نقل شده كه جاى نقلش نيست .
10- شيخ كلينى از حضرت امام رضا (ع) نقل كرده كه هر كه نزد قبر برادر خود بيابد و دست خود را بر قبر بگذارد و انا انزلناه فى ليلة القدر را هفت مرتبه بخواند خداوند او را از فزع اكبر ايمن گرداند.
(مؤ لف گويد كه در روايت ديگر است كه رو به قبله كند و دست بر روى قبر بگذارد) و اين ايمن بودن از ترس بزرگ روز قيامت ، ممكن است براى خواننده باشد چنانچه ظاهر خبر است ، و محتمل است براى ميت باشد چنانچه از بعضى روايات ظاهر مى شود.
و اين فقير ديدم در مجموعه اى كه شيخ اجل افقه ، ابو عبدالله محمد بن مكى عاملى معروف به شيخ شهيد، به زيارت قبر استاد خود شيخ اجل عالم فخر المحققين نجل آية الله علامه حلى (رضوان الله عليهم اجمعين ) آمد و گفت : نقل مى كنم از صاحب اين قبر و او نقل كرد از والد ماجدش به سند خود از امام رضا (ع) كه هر كه زيارت كند قبر برادر مؤ من خود را و بخواند نزد او سوره قدر را و بگويد: اللهم جاف الارض عن جنوبهم و صاعد اليك ارواحهم و زدهم منك رضوانا و اءسكن اليهم من رحمتك ما تصل به وحدتهم و تونس وحشتهم ، انك على كل شى ء قدير ايمن شود خواننده و ميت از فزع اكبر.
مؤ لف گويد كه قبر فخر المحققين بنابر آنچه از كلام مجلسى اول در شرح فقيه ظاهر مى شود در نجف اشرف است و شايد نزديك قبر والدش علامه (رحمه الله عليه ) در ايوان مطهر باشد.

فصل پنجم : بيرون آمدن از قبر
يكى از مواقع هولناك قيامت ساعتى است كه انسان از قبر خود بيرون مى آيد و اين ساعت يكى از آن سه ساعتى است كه سخت ترين ساعات و وحشتناكترين آنها براى فرزندان آدم است .
حق تعالى در سوره معارج فرمود: فذرهم يخوضوا و يلعبوا - الى آخر السورة (15) ؛ ((يعنى ايشان كه در باطل خود فرو رفته اند بحال خود واگذار تا بازى كنند و روز خود را ملاقات كنند روزى كه از آنها دعوت شده و روزى كه از قبرهاى خود با شتاب بيرون مى آيند. تا بسوى پرچمى كه بر افراشته شده بسرعت روان شوند، چنانكه لشكر پراكنده كه علم را برپا ببينند به جانب آن شتاب كنان مى روند، در حاليكه چشمانشان فرو افتاده كه نمى توانند از هول نظر كنند، و خوارى بر ايشان چيره شده و اين است آن روزيكه وعده داده مى شدند.))
از ابن مسعود روايت شده كه گفت : من در خدمت حضرت اميرالمؤ منين (ع) نشسته بودم كه آن جناب فرمود: همانا در قيامت پنجاه موقف است هر موقفى هزار سال ؛ موقف اول بيرون آمدن از قبر است كه هزار سال با بدن برهنه و پاى برهنه با حال گرسنگى و تشنگى در جائى نگهدارى مى شوند، پس هر كه از قبر خود با ايمان بخدا و به بهشت و دوزخ و بعث و حساب و قيامت بيرون آيد و بخدا و پيامبر اقرار كند از تشنگى و گرسنگى نجات خواهد يافت .
و حضرت اميرالمؤ منين (ع) در نهج البلاغه فرموده : و ذلك يوم يجمع الله فيه الاولين و الآخرين لنقاش الحساب و جزاء الاعمال خضوعا قياما قد الجمهم العرق و رجفت بهم الاءرض و احسنهم حالا من وجد لقدميه موضعا و لنفسه متسعا(16)
((روزى كه خداوند خلق اول و آخرين را براى رسيدگى به حساب و اعمالشان در يك جا جمع فرمايد و حال مردم در آن روز به اين نحو است كه خاضع و فروتن ايستاده اند، و عرقهاى ايشان تا دهنهاى ايشان رسيده و زمين ايشان را به سختى و شدت مى جنباند و از ميان مردم حال آن كسى خوب است كه براى قدمهاى او جايى باشد و به قدر كافى توان نفس ‍ كشيدن را داشته باشد.
و شيخ كلينى از حضرت صادق (ع) روايت كرده كه مثل مردم هنگام ايستادن در روز قيامت مانند تير است در تركش ؛ يعنى همچنانكه تيرها را دسته كرده در تركش جاى مى دهند به حدى كه از تنگى تكان نمى خورند، همين طور جاى آدمى در آن روز به حدى تنگ است كه توان حركت از جاى خود ندارد.
و بالجمله اين موقف ، موقفى عظيم و شايسته است . در اينجا مطالبى را پيرامون اشخاصى كه از قبر بيرون مى آيند بيان مى كنيم .
1- شيخ صدوق روايت كرده از ابن عباس از حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه آن حضرت فرمود: كسى كه در ولايت و امامت على شك دارد روز قيامت در حالى برانگيخته مى شود كه در گردنش طوقى از آتش باشد كه داراى سيصد شعبه است كه بر هر شعبه اى از آن ، شيطانى باشد كه روترش ‍ كند در روى او و آب دهن افكند در صورت او.(17)
2- شيخ كلينى از حضرت امام محمد باقر (ع) روايت كرده كه خداوند تبارك و تعالى روز قيامت مردمانى را از قبرهايشان برمى انگيزد كه دستهايشان به گردنهايشان بسته شده بحدى كه توان كوچكترين چيزى را ندارند و فرشتگان با ملامت و سرزنش به آنها مى گويند اينها مردمى هستند كه حق خداوند را در اموالشان ندادند.
3- شيخ صدوق از حضرت رسول صلى الله عليه و آله در حديث طولانى روايت كرده كه هر كس بين دو نفر نمامى و سخن چينى كند خداوند در قبر آتشى بر او مسلط مى سازد كه بسوزاند او را تا روز قيامت ؛ پس چون از قبر خود بيرون آيد مسلط فرمايد حق تعالى بر او چهار مار سياه بزرگى كه گوشت او را با دندان بكند تا داخل جهنم شود.(18)
4- و نيز از آن حضرت روايت كرده كه هر چشم خود را از نگاه كردن به زن نامحرم پر كند حق تعالى او را روز قيامت در حالى محشور مى سازد كه او را به ميخهاى آتشين كشيده باشند و سپس امر شود كه او را به سمت آتش ‍ برند.
5 - و نيز از آن حضرت صلوات الله عليه روايت كرده كه فرمود: خداوند روز قيامت شرابخوار را با روى سياه و چشمهاى كبود و دهان كج محشور مى گرداند در حالى كه آب از دهانش مى ريزد و زبان او را از قفايش بيرون كرده اند.
و در علم اليقين محدث فيض است كه روايت شده در ((صحيح )) كه شارب الخمر محشور مى شود روز قيامت در حالى كه كوزه اى در گردنش ‍ است و قدح در دستش و بويش گنديده تر است از هر مردارى كه بر زمين است ، لعنت مى كند او را هر كه مى گذرد بر او از خلايق .(19)
6- شيخ صدوق از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: روز قيامت شخص دو رو و دو رنگ را مى آورند در حالى كه زبانش از پشت سرش بيرون آمده و زبان ديگر از جلو رويش در حالى آتش از دهانش ‍ شعله ور است و مى گويند اين مجازات دو روئى و دو زبانى است .
و بدان كه چيزهايى كه براى اين موقف سودمند است ، بسيار است و ما به چند نمونه از آن اشاره مى كنيم :
1- در حديثى وارد شده كه هر كه جنازه اى را تشييع كند، حق تعالى بر او ملائكه اى موكل فرمايد كه با ايشان راياتى باشد و تشييع كنند او را از قبرش ‍ تا محشرش .
2- شيخ صدوق از حضرت صادق (ع) روايت كرده كه هر كس از مؤ منى اندوهى را برطرف كند، حق تعالى بر طرف كند از او اندوه هاى آخرت را و بيرون آيد از قبر خود در حاليكه دلش خنك و سرد باشد.
3- شيخ ((كلينى )) و ((صدوق )) از ((سُدير صيرفى )) روايت كرده اند در خبر طولانى كه گفت : حضرت صادق (ع) فرمود: كه چون حق تعالى مؤ من را از قبرش بيرون آورد، بيرون شود با او مثالى يعنى قالبى و كالبدى كه پيش روى او باشد، پس مؤ من هر چه بيند، هولى از هولهاى روز قيامت ، آن مثال به او مى گويد: اندوهناك مشو و مترس و مژده باد تو را به سرور و كرامت از حق تعالى . و پيوسته او را بشارت دهد تا در مقام حساب ؛ پس حق تعالى حساب آسانى از او بگيرد و او را به بهشت فرمان دهد و آن مثال در جلو او باشد.
پس مؤ من به او گويد: خدا رحمت كند تو را خوب رفيقى براى من بودى ؛ از قبر با من بيرون آمدى و پيوسته مرا به سرور و كرامت از حق تعالى بشارت دادى تا ديدم من آن را. پس تو كيستى ؟ گويد: من آن سرور و شادى هستم كه بر قلب برادر مؤ من خود در دنيا وارد كردى ؛ حق تعالى مرا خلق فرموده تا تو را بشارت دهم .
4- و نيز شيخ كلينى از حضرت صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: هر كه برادر مؤ من خود را لباس زمستانى يا تابستانى بپوشاند، و آنكه بر او سختيهاى مرگ را آسان كند، و گشاد كند قبر او را و آنكه وقتى كه از قبر خود بيرون آيد فرشتگان را با مژده ملاقات كند؛ يعنى ملائكه او را بشارت دهند و اشاره به همين است آيه شريفه : و تتلقيهم الملائكه هذا يومكم الذى كنتم توعدون .
5- سيد بن طاووس در كتاب اقبال از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت كرده كه هر كسى كه در ماه شعبان هزار مرتبه بگويد: لا اله الا الله و لا نعبد الا اياه مخلصين له الدين و لو كره المشركون حق تعالى براى او عبادت سال را بنويسد و گناه او را محو كند و روز قيامت از قبرش بيرون بيايد در حالى كه چهره اش مانند ماه شب چهارده درخشان باشد.

6- خواندن دعاى جوشن كبير در اول ماه رمضان است .
شايسته است كه ما در اينجا چيزى كه مناسب مقام است نقل كنيم : شيخ اجل امين الدين طبرسى (رحمه الله عليه ) در مجمع البيان از ((براء بن عازب )) نقل كرده كه ((معاذ بن جبل )) نشسته بود نزديك حضرت رسول صلى الله عليه و آله در منزل ((ابى ايوب انصارى )). پس معاذ گفت : يا رسول الله خبر ده مرا از قول حق تعالى ((يوم ينفخ فى الصور فتاءتون افواجا))(20) يعنى روزى كه دميده شود در صور پس فوج فوج بيائيد. حضرت فرمود: اى معاذ سؤ ال كردى از امر عظيمى ، بعد فرمود: ده صنف از امت من متفرق و پراكنده محشور مى شوند كه خداوند ايشان را از مسلمانان جدا كرده و تغيير صورتشان را به اين صورتها تغيير داده است بعضى به صورت بوزينه باشند، بعضى به صورت خوكها، بعضى نگونسار باشند، به اين طريق كه پاهايشان از بالا و صوتهايشان از زير و ايشان را با صورتهايشان به محشر بكشند، بعضى كور باشند كه رفت و آمد كنند، بعضى كران و گنگان باشند كه چيزى نفهمند، بعضى زبانهايشان بمكند در حالى كه چرك و خون از دهانشان جارى باشد بعضى با دستها و پاهاى بريده محشور شوند، بعضى به تنه هاى درخت آتشين آويخته باشند بعضى از مردار، گنديده تر باشند بعضى پوشيده باشند از قطران كه تمام اندام ايشان را گرفته و پيراهنها به پوستهاى ايشان چسبيده باشد پس آنهائى كه به صورت بوزينه اند اشخاصى هستند كه سخن چينى و نمامى مى كردند. و آنهائى كه به صورت خوكها باشند كسبهاى حرام داشتند و اما آنان كه نگونسارند پس خورندگان ربا مى باشند. و آنان كه كورند كسانى اند كه با ستم داورى كرده اند و آنان كه كر و گنگ مى باشند اشخاصى هستند كه دچار عجب و خودبينى اند آنان كه زبانهايشان را مى مكند علما و قاضيانند كه اعمالشان مخالف با گفتارشان مى باشد و آنان كه دستها و پاهايشان بريده شده كسانى اند كه همسايگان خود را آزار داده اند و آنان كه به دار آتشين آويخته شده اند كسانى هستند كه سعايت و سخن چينى مى كنند و آنان كه از مردار گنديده ترند اشخاصى اند كه حق خدا را كه در اموالشان بوده نداده اند و آنان كه جبه هائى از قطران بر تن دارند مردم خودخواه و مغرورند.

فصل ششم : ميزان
يكى از مواقف هولناك قيامت ، موقف ميزان و سنجش اعمال است و خداوند در اين باره مى فرمايد:
و الوزن يومئذ الحق فمن ثقلت موازينه فاولئك هم المفلحون . و من خفت موازينه فاولئك الذين خسروا انفسهم بما كانوا بآياتنا يظلمون (21) ((يعنى وزن و سنجيدن اعمال در روز قيامت حق است پس هر كس ترازوى حسنات و خوبيهاى او سنگين باشد از رستگاران و هر كس سبك باشد از زيانكاران خواهد بود و آنها به خاطر انكار آيات ما از ستمكارانند.))
و در سوره قارعه فرموده : القارعة ما القارعة (تا آخر سوره ) قارعه يعنى قيامت به جهت آنكه دلها را به ترس و فزع مى كوبد؛ پس معنى چنين است : ((قيامت و چيست قيامت ؟ و چه دانا كرد تو را كه چيست آن ؟ روزى كه مردم مانند پروانه پراكنده اند، و كوهها مانند پشم حلاجى شده ؛ پس آنكس كه حسناتش سنگين باشد در عيش و خوشى پسنديده است و آنكس كه حسناتش سبك باشد جايگاهش هاويه است و تو چه مى دانى هاويه چيست ؟ آتشى است بسيار سوزنده .))
بدان كه براى سنگين كردن ميزان حسنات شايد هيچ عملى مثل صلوات بر حضرت رسول و آل او و مثل حسن خلق نباشد، و من در اينجا به ذكر چند خبر در فضيلت صلوات و سه روايت با چند حكايت در حسن خلق بيان مى كنم .

اخبارى درباره فضائل صلوات :
1- شيخ كلينى (رحمه الله عليه ) به سند معتبر روايت كرده كه حضرت امام محمد باقر (ع) يا امام صادق (ع) فرمودند: هيچ ميزانى سنگين تر از صلوات بر محمد و آل محمد - صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين - نيست . وقتى ميزان اعمال انسان سبك باشد در آن صلوات گذارند و سنگين مى شود.
2- از حضرت رسول (ص) مرويست كه فرمود: من روز قيامت نزد ميزانم ، پس هر كه گناهانش بسيار باشد كه كفه سيئاتش سنگين باشد صلواتى را كه براى من فرستاده بياورم تا كفه حسناتش سنگين شود.
3- و نيز شيخ صدوق از حضرت امام رضا (ع) نقل كرده كه فرمود: هر كه قدرت نداشته باشد بر چيزى كه گناهانش را برطرف كند پس بسيار صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد كه آن ، گناهان را خراب و ويران مى كند.
4- از دعوات راوندى نقل است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه هر كس به من هر روز سه مرتبه و در هر شب سه مرتبه از روى حب و شوق بر من صلوات فرستد بر خداوند سزاوار است گناهان او را كه در آن شب و آن روز كرده است بيامرزد.
5 - و نيز از آن حضرت مروى است كه در رؤ يا ديدم عمويم حمزة بن عبدالمطلب و برادرم جعفر بن ابى طالب را كه در پيش آنها طبقى است از سدر؛ پس يك ساعتى از آن ميل كردند پس از آن ، سدر مبدل شد به انگور، پس يك ساعتى از آن خوردند پس از آن ، انگور رطب شد، پس يك ساعتى از آن ميل كردند. من نزديك ايشان رفتم و گفتم : پدرم فداى شما باد چه عملى يافتيد كه از همه اعمال افضل باشد؟ گفتند: پدران و مادران ما فداى تو باد، ما بهترين اعمال را صلوات بر تو، و سقايت آب ، و محبت على بن ابى طالب (ع) يافتيم .

6- و نيز از آن حضرت مرويست كه هر كس بر من صلوات بفرستد پيوسته ملائكه براى او استغفار مى كنند.

7- شيخ كلينى از حضرت صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: هر گاه نام پيامبر برده شود پس بر او صلوات بسيار فرستيد.
زيرا هر كس بر پيامبر صلوات بفرستد خداوند هزار صلوات بر او فرستد و فرشتگان و مخلوقات الهى بر او صلوات فرستند.
فقير گويد كه شيخ صدوق در معانى الاخبار روايت كرده از حضرت صادق (ع) در معنى ان الله و ملائكته يصلون على النبى الآية . كه آن حضرت فرمود: صلوات از خداوند عز و جل رحمت است و از ملائكة تزكيه است و از مردم دعاست .
و در همان كتاب روايت است كه راوى گفت : ما چگونه بر محمد و آل محمد (عليهم السلام ) صلوات بفرستيم ؟ فرمود: مى گوئيد: صلوات الله و صلوات ملائكته و انبيائه و رسله و جميع خلقه على محمد و آل محمد والسلام عليه و عليهم و رحمه الله و بركاته . گفت : گفتم : چقدر ثواب است براى كسى كه اين صلوات را بر پيغمبر بفرستد؟ فرمود: آنچنان از گناه آزاد خواهد شد مثل روزى كه از مادر متولد شده است .

8 - شيخ ابوالفتوح رازى روايت كرده از حضرت رسول صلى الله عليه و آله كه فرمود: در شب معراج چون به آسمان رسيدم ملكى را ديدم كه هزار دست داشت در هر دستى هزار انگشت و مشغول حساب و شماره كردن با انگشتان بود از جبرئيل پرسيدم كه اين ملك كيست و چه چيزى را حساب مى كند؟ جبرئيل گفت : اين ملكى است موكل بر دانه هاى باران ، حفظ مى كند كه چند قطره از آسمان به زمين نازل شده . پس من به آن ملك گفتم كه تو ميدانى از زمانيكه حق تعالى دنيا را خلق كرده است چند قطره باران از آسمان به زمين آمده است ؟ گفت : يا رسول الله قسم به آن خدايى كه تو را به حق فرستاده به سوى خلق ، غير از آنكه من مى دانم چند قطره باران از آسمان به زمين نازل شده ، به تفصيل هم مى دانم چند قطره به دريا فرود آمده و چند قطره در بيابان و چند قطره در معموره و چند قطره در بستان و چند قطره در شوره زار و چند قطره در قبرستان .
حضرت فرمود: من تعجب كردم از حفظ و تذكر او در حساب خود. پس ‍ گفت : يا رسول الله ، با اين حفظ و تذكر و دستها و انگشتان كه دارم حساب كردن يك چيزى را قدرت ندارم . گفتم : آن چيست ؟ گفت : قومى از امت تو كه در جايى حاضر مى شوند و اسم تو نزد ايشان برده مى شود پس بر تو صلوات مى فرستند من قدرت ندارم ثواب آنها را شماره و حساب كنم .

9- شيخ كلينى در ذيل صلوات عصر جمعه روايت كرده : اللهم صل على محمد و آل محمد الاءوصياء المرضيين بافضل صلواتك و بارك عليهم بافضل بركاتك و السلام عليه و عليهم و رحمه الله و بركاته . هر كه اين صلوات را هفت مرتبه بگويد خداوند بر او به عدد هر بنده ، حسنه اى را رد مى كند و عملش در آن روز مقبول باشد و در روز قيامت كه مى آيد نورى مابين ديدگان اوست .

10 - روايت شده كه هر كه بعد از نماز صبح و نماز ظهر بگويد: ((اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم )) نميرد تا امام قائم (ع) را درك نمايد.

رواياتى درباره حسن خلق :
1- از ((انس بن مالك )) منقول است كه گفت : وقتى در خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله بودم بر تن شريف آن جناب بردى بود كه حاشيه و كنار آن غليظ و زبر بود، كه ناگاه عربى بيابانى نزديك آمد و رداى آن حضرت را گرفت و بشدت كشيد به نحوى كه حاشيه ردا در بن گردن آن جناب اثر كرد؛ پس گفت : اى محمد بر اين دو شتر من از مالى كه نزد تست ، بارش كن زيرا كه آن مال خدا است نه مال تو و نه مال پدر تو. حضرت در جواب او سكوت نمود، آنگاه فرمود: مال ، مال خدا است و من بنده خدا هستم ؛ پس فرمود: اى اعرابى آيا از تو قصاص كنم ؟ گفت : نه . حضرت فرمود: چرا؟ گفت : زيرا كه شيوه و خلق تو آنست كه بدى را به بدى مكافات نمى كنى . حضرت خنديد و امر فرمود كه بر يك شتر او جو بار كردند و بر شتر ديگرش خرما.
مؤ لف گويد: كه ذكر اين روايت در اين مقام به خاطر تبرك و تيمن است نه براى بيان حسن خلق حضرت رسول صلى الله عليه و آله يا ائمه هدى (عليهم السلام )، زيرا كه شخصى را كه حق تعالى در قرآن كريم به خلق عظيم ياد مى فرمايد و علماى فريقين در سيرت و خصال حميده اش كتابها نوشته اند يك دهم آنچه را كه در حضرت وجود داشته بيان نكرده اند.
و لقد اجاد من قال :

محمد سيد الكونين و الثقلين   و الفريقين من عرب و من عجم
فاق النبيين فى خَلق و فى خُلق   و لم يدانوه فى علم و لا كرم
و كلهم من رسول الله ملتمس   غرفا من البحر او رشفا من الديم
و هو الذى تم معناه و صورته   ثم اصطفاه حبيبا بارء النسم
منزه عن شريك فى محاسنه   فجوهر الحسن فيه غير منقسم
فمبلغ العلم فيه انه بشر   و انه خير خلق الله كلهم


2- از عصام بن المصطلق شامى نقل شده كه گفت : وقتى داخل مدينه معظمه شدم حسين بن على (ع) را ديدم كه با روش نيكو و اخلاق پسنديده اش ، مرا به شگفتى انداخت پس مرا واداشت كه كينه درونى خود را كه از پدرش داشتم ظاهر كنم پس نزديك شدم و گفتم : توئى پسر ابوتراب ؟ فرمود: بلى . فبالغت فى شتمه و شتم ابيه يعنى هر چه توانستم به آن حضرت و پدرش دشنام گفتم . فنظر الى نظرة عاطف رؤ وف ، پس نظرى از روى عطوفت و مهربانى به من كرد و فرمود: اعوذ بالله من الشيطان الرجيم ، بسم الله الرحمن الرحيم خذ العفو و اءمر بالعرف و اءعرض عن الجاهين - الى قوله تعالى - ثم لا يقصرون (22) - و اين آيات اشارت است به مكارم اخلاق كه حق تعالى پيغمبرش را به آن آراست ؛ از جمله آنكه به حداقل از اخلاق مردم اكتفا كند و متوقع زيادتر نباشد و بدى را به بدى مكافات ندهد. و از نادانان روى گرداند، و در مقام وسوسه شيطان به خدا پناه برد ثم قال خفض عليك استغفر الله لى و لك (يعنى ) پس به من فرمود: بر خود كار را سبك بشمار و از خدا آمرزش خود و مرا بخواه ؛ همانا اگر از ما طلب يارى كنى تو را يارى مى كنيم و اگر طلب بخشش كنى تو را عطا مى كنيم ، و اگر طلب ارشاد كنى تو را ارشاد كنيم عصام گفت من از جسارتهاى خود پشيمان شدم . آن حضرت با فراست پشيمانى مرا متوجه شد و فرمود: لا تثريب عليكم اليوم يغفر الله لكم و هو ارحم الراحمين (23) - و اين آيه شريفه حكايت كلام حضرت يوسف پيغمبر (ع) است به برادران خود كه در مقام عفو از تقصير آنها فرمود كه عتاب و ملامتى بر شما نيست ؛ خداوند شماها را بيامرزد و اوست ارحم الراحمين - پس آن جناب به من فرمود كه تو از اهل شامى ؟ عرض كردم : بلى . فرمود: شنشنة اعرفها من اخزم - و اين مثلى است كه حضرت به آن تمثل جست - حاصل آنكه اين دشنام و ناسزا گفتن به ما عادت و خوى اهل شام است كه معاويه در ميان آنها سنت قرار داده پس فرمود: حيانا الله و اياك هر حاجتى كه دارى با گشاده رويى از ماه بخواه تا به تو بدهم . عصام گفت : اين اخلاق شريفه آن حضرت در مقابل آن جسارتها و دشنامها كه از من سر زد چنان زمين بر من تنگ شد كه دوست داشتم كه به زمين فرو مى رفتم لاجرم از نزد آن حضرت آهسته بيرون شدم در حالى كه به مردم پناه مى بردم به نحوى كه آن جناب ملتفت من نشود و مرا نبيند، ولى بعد از آن مجلس هيچ كس مانند او و پدرش محبوب تر نزد من نبودند.

مؤ لف گويد كه صاحب كشاف در ذيل آيه شريفه لا تثريب عليكم اليوم كه حضرت سيدالشهداء به آن تمثل جست روايتى از حسن خلق يوسف صديق نقل كرده كه ذكرش در اينجا مناسب است و آن روايت اين است كه برادران يوسف (ع) پس از آنكه يوسف را شناختند، براى آن جناب پيغام دادند كه تو ما را صبح و شام در سر سفره خود، مى خوانى ما از تو به خاطر آن بلاهائى كه سر تو آورديم خجالت مى كشيم يوسف (ع) فرمود: چرا حيا مى كنيد و حال آنكه شما سبب عزت و شرف من هستيد؟ زيرا كه اگر چه من بر اهل مصر سلطنت دارم لكن ايشان به همان چشم اول به من نگاه مى كنند و مى گويند: سبحان من بلغ عبدا بيع بعشرين درهما ما بلغ يعنى منزه است خداوندى كه بنده اى را كه بيست درهم خريده شده به اين مرتبه رسانيد من الآن به واسطه شما شرف پيدا كردم و در چشمها بزرگ شدم ، زيرا كه دانستند شما برادران من هستيد و من بنده نبودم بلكه نواده ابراهيم خليلم .

و نيز روايت شده كه چون حضرت يعقوب و يوسف به هم رسيدند يعقوب پرسيد: پسر جان برايم بگو كه چه بر سرت آمد؟ گفت : بابا مپرس از من كه برادرانم با من چه كردند بلكه بپرس كه حق تعالى با من چه كرد.
3- شيخ مفيد و ديگران روايت كرده اند كه در مدينه طيبه مردى از اولاد خليفه دوم بود كه پيوسته حضرت امام موسى (ع) را اذيت مى كرد و به آن جناب ناسزا مى گفت و هر وقت كه آن حضرت را مى ديد به اميرالمومنين دشنام مى داد تا آنكه روزى بعضى از كسان آن حضرت عرض كردند كه بگذار تا اين فاجر را بكشيم ، حضرت ايشان را نهى كرد و پرسيد كه آن مرد كجاست ؟ عرض كردند در يكى از نواحى مدينه مشغول زراعت است . حضرت به قصد ديدار او از مدينه بيرون رفت . حضرت وقتى به مزرعه او رسيد و همانطور كه سوار بر الاغ خود بود به داخل مزرعه اش رفت . آن مرد صدا زد كه زراعت ما را نمال ؛ از آنجا نيا. حضرت همانطور كه مى رفت ، ادامه داد تا به او رسيد و نزد او نشست و با او به گشاده روئى و خنده سخن گفت ، و از او سؤ الى كرد كه چه مقدار خرج زراعت كرده اى ؟ گفت : صد اشرفى . فرمود: چه مقدار اميد دارى از آن بهره ببرى ؟ گفت : غيب نمى دانم . حضرت فرمود: من گفتم چه اندازه اميد دارى عايدت بشود؟ گفت : اميدوارم كه دويست اشرفى عايدم شود. پس حضرت كيسه زرى بيرون آوردند كه در آن سيصد اشرفى بود، به او مرحمت كرد و فرمود: اين را بگير و زراعت نيز برايت باقى بماند و خداوند به تو به آن مقدار كه اميد دارى بدهد. عمرى برخاست و سر آن حضرت را بوسيد و از آن جناب درخواست كه از تقصيرات او بگذرد و او را عفو فرمايد. حضرت تبسمى فرمود و برگشت و پس از اين عمرى را در مسجد ديدند نشسته چون نگاهش به آن حضرت افتاد گفت : الله اعلم حيث يجعل رسالته . اصحابش با وى گفتند كه قصه تو چيست ، تو پيش از اين غير اين مى گفتى ؟ گفت : شنيديد آنچه گفتم باز بشنويد، پس شروع كرد به آن حضرت دعا كردن . اصحابش با او نزاع كردند او نيز با ايشان به نزاع برخاست ، پس ‍ حضرت به كسان خود فرمود كداميك بهتر بود آنچه شما اراده كرده بوديد يا آنچه من اراده كردم ؟ همانا من كار او را اصلاح كردم و با پول شر او را برگرداندم .

حكاياتى درباره حسن خلق :
1- نقل است كه روزى مالك اشتر از بازار كوفه مى گذشت و بر تن او پيراهن و عمامه اى از خام بود. يكى از بازاريان كه او را نمى شناخت به نظر حقارت به او نگاه كرد و از روى استهزاء و استخاف گلوله گلى به طرفش پرتاب كرد. مالك از او بگذشت و چيزى به او نگفت . پس به آن مرد گفتند كه آيا مى دانى به چه كسى اين اهانت و استهزاء نمودى ؟ گفت : نه . گفتند: اين شخص مالك اشتر، يار اميرالمؤ منين (ع) بود. آن مرد ترس و لرزه گرفت و عقب مالك برفت تا او را دريابد و عذر خواهى نمايد؛ مالك را در مسجد يافت كه به نماز ايستاده . چون از نماز فارغ شد، آن مرد روى پاهاى مالك افتاد كه ببوسد، مالك فرمود: چرا چنين مى كنى ؟ گفت از آن كارى كه كرده ام عذر مى خواهم مالك فرمود: كه بر تو باكى نيست به خدا سوگند كه من داخل مسجد نشدم مگر براى آنكه براى تو استغفار كنم .
مؤ لف گويد ملاحظه كن كه چگونه اين مرد از حضرت اميرالمؤ منين (ع) كسب اخلاق كرده است ، با آنكه از امراء لشكر آن حضرت است و شجاع و شديد الشوكة است و شجاعتش به مرتبه اى است كه ابن ابى الحديد گفته كه اگر كسى قسم بخورد كه در عرب و عجم شجاعتر از اشتر نيست مگر استادش اميرالمومنين (ع)، گمان مى كنم كه قسمش راست باشد. چه بگويم در حق كسى كه لشكريان معاويه را درهم كوبيد و شكست داد و اميرالمؤ منين (ع) در حق او فرمود كه اشتر براى من چنان بود كه من براى رسول خدا صلى الله عليه و آله ، بودم و به اصحاب خود فرمود كه كاش در ميان شما مثل او دو نفر بود بلكه كاش يك نفر مثل او داشتم و شدت شوكتش بر دشمن از تاءمل در اين اشعار كه از آن بزرگوار است معلوم مى شود:


بقيت وفرى و انحرفت عن العلى   و لقيت اضيافى بوجه عبوس
ان لم اشن على ابن هند غارة   لم تخل يوما من نهاب نفوس
خيلا كامثال السعالى شزبا   تغدوا ببيض فى الكريهة شوس
حمى الحديد عليهم فكانه   و مضان برق او شعاع شموس 24

بالجمله با اين مقام از جلالت و شجاعت و شدت و شوكت ، حسن خلق او به مرتبه اى رسيده كه يك فرد عادى به او اهانت و استهزاء مى نمايد ولى ابدا تغيير حالى براى او پيدا نمى شود بلكه مى رود در مسجد و نماز مى خواند و براى او دعا و استغفار مى گويد اگر خوب ملاحظه كنى اين شجاعت و غلبه بر هواى نفس خود، بالاتر است از شجاعت بدنى او؛ اميرالمومنين (ع) فرموده : اشجع الناس من غلب هواه .

2- شيخ مرحوم در خاتمه مستدرك از جناب خواجه نصير الدين طوسى قدس سره نقل كرده كه روزى از جانب شخصى كاغذى به دستش رسيد كه در آن كلمات زشت گفته بودند؛ از جمله اين كلمه زشت در آن بود يا كلب بن كلب . خواجه چون آن كاغذ را مطالعه فرمود جواب آنرا به متانت و عبارات خوش مرقوم داشت بدون يك كلمه زشتى ؛ از جمله مرقوم فرمود كه قول تو خطاب به من : اى سگ ، اين صحيح نيست زيرا كه سگ به چهار دست و پا راه مى رود و ناخنهايش بلند و دراز است ولى من قامتم راست است پوستم آشكار و نمايان است ، نه آنكه مانند سگ ، پشم داشته باشم من بر خلاف سگ حرف مى زنم و مى خندم پس اين صفاتى كه در من است با سگ جور نمى آيد در اين صورت نمى توانم سگ باشم .

مؤ لف گويد كه اين اخلاق شريف از اين محقق جليل ، تعجبى ندارد زيرا كه آية الله علامه حلى رضوان الله عليه در حق او فرمود كه اين شيخ افضل عصر خود در علوم عقليه و نقليه بود و كتب بسيارى در علم و حكمت و احكام شرعيه بر مذهب اماميه تاءليف فرموده است .
اين فقير گويد: اينجا جاى تمثل به اين شعر است :

هر بوى كه از مشك و قرنفل شنوى   از دولت آن زلف چو سنبل شنوى

خواجه اين حسن خلق را از رجوع به دستورالعمل و كردار ائمه اطهار صلوات الله عليهم گرفته است ؛ آيا نشنيده اى كه حضرت اميرالمؤ منين (ع) شنيد كه مردى قنبر را دشنام مى دهد، قنبر خواست كه دشنام او را برگرداند كه حضرت او را ندا كرد: مهلا يا قنبر (آرام باش اى قنبر) بگذار كه اين شخص دشنام دهنده خوار باشد همانا با سكوت خود خداوند رحمان را خشنود مى كنى و شيطان دشمن خود را شكنجه مى دهى ؛ سوگند به خداوند كه مؤ من خدا را با حلم و بردبارى خشنود مى كند و با خاموشى خود شيطان را خشمناك مى سازد.

همه گروهها به مدح و ستايش خواجه برخاسته اند؛ جرجى زيدان در آداب اللغة العربيه در ترجمه او گفته كه كتابخانه اى ساخت و آن را پر از كتابهاى گوناگون كرد كه تعداد به چهار صد قبه مى رسيد. و اقام المنجمين و الفلاسفه و وقف عليها الاوقاف فزها العلم فى بلاد المغول على يد هذا الفارسى كانه قبس منير فى ظلمه مدلهمه .
و حقير در كتاب فوائد الرضويه كه در تراجم علماء اماميه است ترجمه اين بزرگوار را به اندازه اى كه فراخور آن كتاب بود نگاشتم و نوشتم كه اصل آن جناب از وشاره است كه يكى از بلوك جهرود ده فرسخى بلده قم است لكن ولادت با سعادتش در طوس در يازدهم جمادى الاولى سنه 597 (پانصد و نود و هفت ) واقع شده و در آخر روز دوشنبه هجدهم ذى الحجه سنه 672 وفات كرد و در بقعه منوره كاظميه به خاك سپرده شد و بر لوح مزارش ‍ نوشتند: و كلبهم باسط ذراعيه بالوصيد بعضى تاريخ فوت آن جناب را به نظم در آورده و گفته :

نصير ملت و دين پادشاه كشور فضل   يگانه اى كه چه او مادر زمانه نزاد
به سال ششصد و هفتاد و دو به ذى الحجه   به روز هيجدهم درگذشت در بغداد

3- نقل شده كه روزى شيخ الفقهاء مرحوم حاج شيخ جعفر صاحب كشف الغطاء در اصفهان پيش از آنكه نماز شروع كند وجهى بين فقرا قسمت نمود پس از اتمام آن به نماز ايستاد. يكى از سادات فقير خبردار شد، بين دو نماز خدمت شيخ رسيد و عرض كرد كه مال جدم را به من باز ده ، فرمود: تو دير آمدى و اكنون ديگر چيزى نمانده كه به تو بدهم . سيد در غضب شد و آب دهان خود را بر محاسن مبارك شيخ افكند شيخ از محراب برخاست ، و دامن خود را گرفت و در ميان صفوف جماعت گردش كرد و فرمود كه هر كه ريش شيخ را دوست دارد به سيد كمك كند پس مردم دامن شيخ را پر از پول نمودند. شيخ آنها را به سيد داد پس از آن به نماز عصر ايستاد. خوب ملاحظه كن در اين خلق شريف كه به چه مرتبه رسيده در اين بزرگوار كه رئيس مسلمين و حجة الاسلام و فقيه اهل بيت (عليهم السلام ) بوده ، و فقاهتش به مرتبه اى بود كه كتاب كشف الغطاء را در سفر تصنيف كرده و نقل شده كه مى فرمود: اگر كتب فقهيه را همه را بشوييد، من از طهارت تا ديات را مى نويسم ، و اولادش تمامى ، فقها و علماء جليل بوده اند.