معاد عرفاني

پژوهشکده تحقيقات اسلامي

- ۱ -


مقدمه
همه انسان ها يقين دارند كه روزى خواهند مرد و طومار زندگى شان درهم پيچيده خواهد شد. اما اين كـه انـسـان پـس از مـرگ چـه مـى شـود؟ بـه كجا مى رود؟ و چه سرنوشتى در انتظار اوست ؟ از پرسش هايى است كه خرد آدمى از پاسخ دادن به آن ها ناتوان است و آنچه در اين باره مى داند، بـرگـرفته از آگاهى هايى است كه اديان الهى به او داده اند. در اين ميان كتاب آسمانى قرآن بـه هـمـراه سـخـنـان پـيـامـبـر گـرامـى اسـلام و امـامـان مـعـصـوم : بـيـش تـريـن و مـسـتـدل تـرين بيان را در اثبات معاد و نيز چگونگى عالم پس از مرگ در اختيار انسان قرار داده اند.
در كـتـاب (مـعـاد اسـتـدلالى ) بـا كـد 1/114 كـه پـيـش از اين تاءليف شده ، به اقامه برهان پـيـرامـون مـعـاد پـرداخـتـه ايـم ، امـّا در ايـن كـتـاب كـه (معاد عرفانى ) نام گرفته ، بيشتر، رخدادهاى عالم برزخ و قيامت از زبان پاك قرآن و معصومين :، بيان شده است .
شـرح حـوادث پـس از مـرگ از سـوى خـدا و بـرگـزيدگان معصوم ، مؤ منان را در فضاى هيجان انـگـيـز و نـاشـنـاخـتـه پـس از مـرگ قـرار مـى دهد و از اين رهگذر بر ايمانشان مى افزايد، بر رفـتـارشـان تـاءثير مى گذارد و احساس پيوند دنيا و آخرت را در دلشان تقويت مى كند و اين حـقيقت را باور مى كنند كه سرنوشت جهان آخرت به افكار، كردار و اخلاق زندگى دنيوى گره خـورده و آدمى ، آخرت خود را در آيينه دنياى خويش مى تواند ببيند. اين موضوع در خطبه بيستم نهج البلاغه چنين بيان شده است :
اگـر آنچه را مردگان شما پس از مرگ ديده اند، مى ديديد، بى تابى مى نموديد و هراس بر شـمـا چـيـره مى شد و اگر آنچه را نشنيده ايد، مى شنيديد، سر به فرمان خدا مى آورديد. ولى آنـچـه را مـردگـانـتـان پـس از مـرگ ديـده اند، اكنون از چشم شما نهان است و به زودى پرده ها بـرداشـتـه مى شود. [ اى مردم ] بينايتان كردند اگر بنگريد! شنوايتان كردند اگر بشنويد! هـدايـتـتـان كـردنـد اگـر هـدايـت پذيريد. به راستى مى گويم كه عبرت ها و اندرزها بر شما آشـكـار شـده و از هـر چه مى بايد دورى جوييد شما را منع كردند و پس از فرشتگان آسمانى ، جز انسان [ واجد شرايط] فرمان خدا را ابلاغ نخواهد كرد.
مـطـالب كـتـاب در شـانـزده درس و بر اساس يك واحد آموزشى تنظيم شده كه طبيعتا محدوديت و اختصار را در پى داشته است ، چنان كه هيچ گاه وارد عرفان نظرى مصطلح نگشته ايم . نظرات و پيشنهادهاى خوانندگان عزيز، مربيان و مسؤ ولان محترم آموزشى را با روى باز پذيراييم .
معاونت متون آموزشى و كمك آموزشى
گروه علوم اسلامى
درس اول

رابطه دنيا و آخرت

در مـيـان موجوداتى كه در پهنه گيتى زندگى مى كنند، ويژگى انسان آن است كه به واسطه قدرتى كه خداوند، در اختيار او قرار داده ، مى تواند ساير موجودات را به استخدام خود درآورد و در جهت منافع خود، آن ها را به كار گيرد؛
وَسَخَّرَ لَكُمْ مَّا فِي السَّمَوَاتِ وَمَا فِي الاَْرْضِ جَمِيعا (جاثيه :13)
او آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، همه را از سوى خودش مسخّر شما ساخته است .
حال ، از اين جهان هستى و مواهب و نعمت هاى آن به (دنيا) تعبير مى شود.
دنيا، هدف يا وسيله ؟
دنـيـا، بـراى انسان آفريده شده و انسان ها در برخورد با آن دو گونه اند: گروهى آن را هدف قـرار داده ، دسـت يـابـى بـه زنـدگـى دنـيـا و مـظـاهـر آن ، سـراسـر فكر و ذهنشان را به خود مـشـغـول سـاخـتـه و به هر قيمتى مى خواهند به آن برسند. گروهى نيز دنيا را وسيله اى براى رسيدن به زندگى بهتر در سراى آخرت مى دانند. به تعبير امام على (ع ):
اَلدُّنْيا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ وَالنّاسُ فيها رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ فَاَوْبَقَها وَرَجُلٌ اِبْتاعَ نَفْسَهُ فَاَعْتَقَها(2)
دنيا گذرگاه است نه قرارگاه و مردم در آن دو دسته اند: يكى آن كه در دنيا خود را مى فروشد [ و دنـيـا را هـدف مطلوب خود مى داند] و خويش را به هلاكت مى افكند؛ و ديگرى آن كه خويشتن را باز مى خرد و [ از قيد دنياپرستى ] آزاد مى كند.
دنـيـا سـراى نـاپـايـدارى اسـت كـه انـسـان بـراى انـدوخـتـن زاد و تـوشـه و كـسـب كـمـال و مـعـرفـت ، بـه آن گـام نـهـاده اسـت . بـه هـمـيـن دليـل ، خـداونـد انـسـان را بـا انـواع آزمـايـش هـا و تـمـريـن هـاى سـخـت از قـبـيـل انـجـام كـارهـاى عـبـادى ، پـرهـيـز از خـواسـتـه هـاى نـفـسـانـى ، تحمل سختى ها و گرفتارى ها مى پروراند و براى زندگى ابدىِ سرشار از خير و بركت آماده مى كند.
روزى پـيـامـبر(ص )، در منزل خود بر روى حصيرى استراحت مى كرد، يكى از اصحاب وارد شد. حـضـرت برخاست در حالى كه اثر حصير بر پهلوى ايشان مانده بود، آن شخص متاءثر شد و عرض كرد: اى پيامبر خدا! فرش بهترى تهيه نماييد. حضرت فرمود:
ما لى وَلِلدُّنْيا ما مَثَلى وَمَثَلُ الدُّنْيا اِلاّ كَراكِبٍ سارَ فى يَوْمٍ صائِفٍ فَاسْتَظَلَّ تَحْتَ شَجَرَةٍ ساعَةً مِنْ نَهارٍ ثُمَّ راحَ وَتَرَكَها(3)
مـرا بـا دنـيـا چـكـار! مـَثـَل مـن و دنيا، مَثَل سوارى است كه در روز گرمى در زير سايه درختى ساعتى بياسايد و شامگاه برود و آن را ترك كند.
امام سجاد(ع )، به نقل از سخنان حضرت مسيح (ع ) خطاب به حواريون ، فرمود:
اِنَّمَا الدُّنْيا قَنْطَرَةٌ فَاعْبُرُوها وَلا تَعْمُرُوها(4)
دنيا، پلى است . پس ، از آن عبور كنيد و به آبادانى و تعمير آن نپردازيد.
در تعبيرهاى ديگر، از دنيا به عنوان سراى گذر، تجارتخانه ، دارالموعظه ، مصلّى و مانند آن يـاد شـده اسـت .(5) ايـن تعابير حكايت از آن دارد كه نبايد به دنيا به عنوان يك هدف نـهـايـى نـگـريـسـت ، بـلكـه دنـيـا ابـزارى جـهـت انـدوخـتـن سـرمـايـه عمل صالح و تحصيل معارف الهى و بهره مندى از آن ها در سراى ابدى است .
امـيرمؤ منان (ع )، در نامه اى به شريح قاضى ، كه خانه اى را به هشتاد دينار خريده بود، او را از دلبـسـتـگى و هدف قرار دادن دنيا برحذر داشته ، فرمود: اگر وقت خريد خانه نزد من آمده بودى قباله اى اين گونه مى نوشتم كه رغبت نكنى آن خانه را به يك درهم معامله كنى :
خـريـدار: بـنده اى خوار. فروشنده : بنده اى در آستانه كوچ . مورد معامله : خانه اى از خانه هاى فـريـب آبـاد در مـنـطـقـه نـيـستان خطه تباهان . اين خانه از چهارسو به چهار حدّ محدود است : حدّ اول ، بـه زمـيـنـه انـواع آفـات مـنـتهى مى شود. حدّ دوم ، به كانون انگيزه هاى هر گونه مصيبت پـايـان مـى يـابـد. حـدّ سـوم ، بـه هـوس هـاى سـقـوط آفرين مى انجامد. حدّ چهارم ، به شيطان اغواگر مى رسد و درب اين خانه از حد چهارم باز مى شود.(6)

ستايش يا نكوهش دنيا؟
در شمارى از روايات معصومين :، نوعى از تعريف و تمجيد از دنيا به چشم مى خورد و در عده اى ديـگـر، از دنـيـا نـكـوهـش شـده و از بـى اعـتـنـايـى بـه آن سـخـن بـه مـيـان آمده است . به عنوان مثال درباره تمجيد از دنيا آمده است :
ـ (دنيا، جايگاه صدق و راستى است .)
ـ (دنيا، مسجد دوستان خدا و نمازگاه فرشتگان است .)
ـ (دنـيـا، مـحـل نزول وحى خدا و تجارتخانه اولياى حق است .)(7)
و درباره تقبيح دنيا نيز فرموده اند:
(دنيا، منزل سختى و فناست .)
(دنيا، فريبنده و خطرناك است .)
(دنيا، مانند مارى است كه ظاهرى خوش خط و خال ولى باطنى كشنده دارد.)
(دنيا، سراى غرور، محله فانى شوندگان و كوى هالكان است .)(8)
آيـا بـه راسـتـى مـيان اين دو گونه تعبير، تناقض وجود دارد؟ و يا وجه جمعى بين اين تعابير به ظاهر متضاد مى توان يافت ؟
پـاسـخ ايـن اسـت كـه دنـيـا در اصـل و ذات خـود، مذموم و ناپسند نيست ، بلكه ناپسندى دنيا به دلبـسـتـگى انسان و نحوه استفاده اش از آن مربوط مى شود؛ اگر انسان دنيا را به خاطر دنيا و دسـت يـابـى بـه لذت هـاى آن بخواهد و اموال و املاك ، جاه و مقام ، قدرت و مكنت در نظرش ‍ هدف شـود و تـا حـد پـرسـتـش بـه دنـيـا علاقه و دلبستگى پيدا كند و از آخرت و مرگ و قيامت وحشت داشته باشد، چنين دنيايى مورد مذمت شديد است . اما اگر دنيا را بدان سبب بخواهد كه از ثروت و اموال آن ، حاجت نيازمندان را برطرف سازد و يا با جاه و مقام آن ، حقى را به صاحبش برساند و در آن اعـمـال خـداپـسـنـد انـجـام دهد، چنين دنيايى نه تنها مذموم نيست كه مورد ستايش نيز قرار گـرفـتـه اسـت . بـنـابـرايـن نـكـوهيده يا پسنديده بودن دنيا، بستگى به چگونگى رويكرد و عـمـلكـرد انسان به دنيا دارد. اين سخن اميرمؤ منان (ع ) نيز به دو گونه نگرش به دنيا توجه مى دهد و يكى را مى ستايد و ديگرى را نكوهش مى كند:
وَاِنَّمـَا الدُّنـْيـا مـُنـْتـَهـى بـَصَرِ الاَْعْمى لا يُبْصِرُ مِمّا وَراءَها شَيْئا وَالْبَصيرُ يَنْفُذُها بَصَرُهُ وَيـَعـْلَمُ اَنَّ الدّارَ وَراءَهـا فـَالبَصيرُ مِنْها شاخِصٌ وَالاَْعْمى اِلَيْها شاخِصٌ وَالْبَصيرُ مِنْها مُتَزَوِّدٌ وَالاَعْمى لَها مُتَزَوِّدٌ(9)
دنـيـا، نـگاه كوردلان را بن بستى است كه فراسويش هيچ نمى بيند، ولى بينش مند [بصير] با آگـاهـى از ايـن اصـل كـه سـراى راسـتين او، جهانى ديگر است ، فراسوى دنيا را در قلمرو نگاه خـويـش مـى آورد. چـنـيـن اسـت كـه بـيـنـش مـنـد را نـگـاه از دنـيـا و كوردل را نگاه به دنيا است . بينش مند از دنيا و كوردل براى دنيا توشه مى گيرد.
دنيا، كشتزار آخرت
آنـان كـه از فـرصت كوتاه عمر بهره مى گيرند و زاد و توشه اى براى آخرت خود فراهم مى سـازنـد، كـسـانـى هـسـتـنـد كـه دنـيـا را مـحـل كـشـت و آخـرت را محل برداشت مى دانند؛ چنان كه رسول خدا(ص ) فرمود:
اَلدُّنْيا مَزْرَعَةُ الا خِرَةِ(10)
اينان ، آنچه را در توان دارند، از عمل صالح و كارهاى خير، در طبق اخلاص مى گذارند و براى فرداى خويش پيش مى فرستند. با توجه به اين روايت ، آنچه در آخرت نصيب انسان مى شود، محصول و تكامل يافته همان بذرهاى اعمال نيك و بدى است كه در اين جا افشانده است . همان طور كـه مـحـال اسـت انـسـان جـو بـكـارد و گـنـدم بـرداشـت كـنـد، مـحـال اسـت در دنـيـا انديشه ناصواب ، خلق و خوى حيوانى و كردار ناشايست داشته باشد و در آخرت از بهشت و مواهب الهى بهره مند گردد.
بـنـابراين ، انسان بايد آماده وداع با اين جهان و گام نهادن در سراى ديگر باشد و پيش از آن كـه فـرصـت از دست برود، با آينده نگرى به تهيه ساز و برگ مناسب و آنچه لازمه اين سفر پر خوف و خطر است ، بپردازد. در تمثيلى زيبا آورده اند كه :
مرد غريبى وارد شهرى شد، ديد مردم گرد آمده اند و انجمنى برپاست ، همين كه وارد آن جمع شد بـه اسـتقبال او آمدند و او را به پادشاهى خود برگزيدند. مدّتى گذشت و آن مرد از اين ماجرا درشـگـفـت بـود. روزى بـا يـك نفر از اهل شهر كه بيش از ديگران با او نشست و برخاست داشت ، خـلوت كـرد و حـقـيـقـت پـادشـاهـى و حـكـومـت خـود را از او سـؤ ال كـرد. آن مـرد گـفـت : در ايـن شـهر، هر سال يك نفر غريبه را به پادشاهى برمى گزينند و چـون سـال پـايـان گـرفـت ، او را بـرهـنـه كـرده و بـى زاد و توشه در بيابانى خشك رها مى سـازنـد. پـادشاه از شنيدن اين سخن به خود آمد و مخفيانه دستور داد تا در بيابان حومه شهر، قصرى مجهز برايش بنا كنند و انبارهاى آذوقه در آن فراهم كنند و نيز خدمتكاران مورد اعتماد خود را به آن جا فرستاد. چون مدّت يك سال ، سپرى گرديد، مردم شهر اجتماع كردند و او را برهنه و دسـت خـالى در بـيـابـان رهـا كـردنـد. او بـه قـصـر آمـاده خـود وارد شـد و نـتـيـجـه مآل انديشى و آينده نگرى خود را دريافت كرد.(11)
زنـدگـى ما در دنيا، همانند پادشاهى يك ساله آن مرد غريب است . پس از مردن ، بازماندگان در اوليـن فـرصـت مـا را از خـود جـدا مـى سـازنـد و حـتـى تـاب تـحـمـل جـسـدمـان را بـراى مـدت كـوتـاهـى هـم نـدارنـد، آن را در پـارچـه هـايـى پـيـچـيـده ، به دل خاك مى سپارند. حال اگر در چند روزه دنيا و فرصتى كه در اختيار داريم ، به فكر آخرت ، قـبـر و عـالم بـرزخ بـوده و زاد و تـوشه فراهم كنيم در جهان ديگر متنعم خواهيم بود؛ چنان كه حضرت على (ع ) فرمود:
هـر كـس در ايـّام امـيـد [ فـرصـت دنـيـا] و پـيـش از فـرا رسـيـدن اجل ، به عمل صالح پردازد، اعمالش به او سود مى بخشد و فرارسيدن مرگش ، زيانى به او نـمـى رسـانـد و كـسـى كـه در آن ايـّام ، پـيـش از فـرا رسـيـدن اجل ، در عمل كوتاهى كند، گرفتار خسران شده و فرا رسيدن مرگش براى او زيان بخش خواهد بود.(12)
خلاصه درس
دنـيـا، هـدف نـيـسـت ، وسـيـله و گـذرگـاهـى بـراى نـيـل بـه كمال اخروى و زندگى ابدى است .
دنيا، در اصل و ذات خود، مذموم و ناپسند نيست . ممدوح و مذموم بودن آن به نحوه استفاده انسان از آن بـسـتـگـى دارد. اگـر انـسـان ، دنـيـا را به خاطر دنيا و دست يابى به لذّت هاى زودگذر آن بـخـواهـد، چـنـيـن دنـيـايـى مـذمـوم اسـت ، ولى اگـر دنـيـا را وسـيـله اى بـراى نيل به آخرت بداند و در اين راستا از آن بهره گيرد، مذموم نبوده ، بلكه مورد ستايش است .
دنـيـا، مـحـل كـشـت و آخـرت مـحـل بـرداشـت اسـت بـه هـمـيـن جـهـت آبـادانـى آخـرت در گـرو عمل صالح است .
پرسش
1 ـ انسان ها در برخورد با دنيا به چند گروه تقسيم مى شوند؟ سخن گهربار امام على (ع ) در اين مورد را بنويسيد.
2 ـ چـرا خـداونـد انـسـان را بـا انـواع آزمـايـش و تـمـريـن هـاى سـخـت از قبيل انجام عبادات و پرهيز ازخواسته هاى نفسانى ، مبتلا مى كند؟
3 ـ حضرت مسيح (ع )، دنيا را به چه چيز تشبيه نموده و چه توصيه اى كرده است ؟
4 ـ جمع بين رواياتى كه به مذمت و تمجيد دنيا پرداخته ، چگونه است ؟
5 ـ بـا تـوجـه بـه تمثيل ذكر شده در درس ، وجه شباهت زندگى دنيوى با پادشاهى مرد غريب درچيست ؟
درس دوم
نقش ايمان به معاد در زندگى

اعـتـقـاد بـه مـعـاد از اصـول خـدشـه نـاپـذيـر اديـان الهـى اسـت و اصـولا مكاتبى كه فاقد اين اصـل بـاشند، الهى نيستند. در جهان بينى اسلامى ؛ معاد و سراى آخرت از اهداف نهايى آفرينش شمرده شده و قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد:
اءَفَحَسِبْتُمْ اءَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثا وَاءَنَّكُمْ إِلَيْنَا لاَ تُرْجَعُونَ (مؤ منون : 115)
آيا گمان كرده ايد شما را بيهوده آفريده ايم ، و به سوى ما بازنمى گرديد؟
از ايـن آيـه چـنـيـن بـرداشـت مـى شود كه ناباوران به رستاخيز به هدف زندگى انسانى دست نيافته اند و در وادى پوچ گرايى غلتيده اند. چنان كه نقش ارزنده اعتقاد به معاد نيز براى مؤ منان به آن آشكار مى شود.
اعـتـقـاد بـه مـعـاد ـ در شـكـل عـام آن يـعـنـى بـاور داشتن حساب و كتاب ، ورود به بهشت و دوزخ ، بـازگـشـت به محضر ربوبى و... ـ با همه ابعاد زندگى مؤ من عجين گشته و كمتر عملى را مى يـابـيـم كه چنين پيوندى با معاد نداشته باشد. نقش سازنده معاد در ابعاد گوناگون زندگى سـبـب شـده كه اديان و مذاهب آسمانى براى تربيت افراد و اصلاح جامعه ، تلاشى گسترده جهت پـرورش ايـمـان بـه مـعاد در دل مردم ، به عمل آورند. به خصوص در قرآن كريم قسمت مهمى از مـسـائل تـربـيـتـى از هـمـين راه تعقيب مى شود و شگفت آور نيست كه در اين كتاب آسمانى در حدود 1200 آيه به مساءله معاد و خصوصيات آن پرداخته است .(13)
ايـمـان و اعتقاد به معاد، آثار ارزنده اى در زندگى فردى و اجتماعى انسان دارد كه به اختصار مورد برسى قرار مى گيرد.
الف ـ در زندگى فردى
اعـتـقـاد بـه مـعـاد، مـنـشـاء گـرايـش انـسـان بـه خـصـلت هـاى نـيـك و فـضـايـل اخـلاقـى است . سخاوت ، از خودگذشتگى ، انفاق ، راستگويى ، مبارزه با ستمگران ، حـمـايت از مستضعفان ، صبر و پايدارى در سختى ها از آثار ايمان به معاد است ؛ چرا كه مؤ منان به حيات اخروى ، براى رسيدن به پاداش بى مانند قيامت از هيچ تلاشى فروگذار نمى كنند. مولاى متقيان (ع ) در توصيف پارسايان [ و مؤ منان به سراى آخرت ] چنين مى فرمايد:
پـارسـايـان ، در دنـيـا اهـل فـضـيـلت انـد: سخن آنان صواب ، جامه آنان ميانه روى و روش آنان فروتنى است ، بر حرام هاى الهى چشم فرو مى بندند و به علم سودمند گوش مى سپارند، در سـخـتى و بلا، چنان كه گويى در آسايش و راحتى به سر مى برند، اگر مدت عمرى نبود كه خدا برايشان مقرر داشته ، به سبب شوقى كه به ثواب و بيمى كه از عذاب دارند چشم برهم زدنـى جـان هـايـشان در بدن هايشان قرار نمى گرفت . تنها آفريدگار در نظرشان بزرگ و جـز او در ديـدگـانـشان خُرد مى نمايد. با بهشت چنان اند كه گويى آن را مى بينند و غرق نعمت هـاى آن مـى بـاشـنـد و بـا دوزخ چـنـان انـد كـه گـويـى آن را مـى بـيـنـنـد و بـه عـذاب آن گرفتارند.(14)
حـضـرت على (ع ) و فرزندان و همسرش ، سه روز پياپى روزه نذرى گرفتند و هنگام افطار، غـذاى خـود را بـه يـتـيـم ، فـقـيـر و اسـيـر داده ، بـا آب افـطـار كـردنـد. دربـاره دليل اين فداكارى در سوره انسان چنين مى خوانيم :
إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْما عَبُوسا قَمْطَرِيرا (انسان :10)
ما از پروردگارمان خائفيم در آن روزى كه عبوس (گرفته ) و سخت است .
كـسـى كـه مـعـاد را بـاور دارد، هـمـواره از خـويـشـتـن مراقبت مى كند، گرد معصيت نمى گردد و از آلودگى ها اجتناب مى كند تا از عواقب شوم آن ها ايمن باشد، چرا كه او مى داند:
فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرا يَرَهُ # وَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّا يَرَهُ (زلزله :7ـ8)
پـس هـر كس هم وزن ذرّه اى نيكى كند، آن را خواهد ديد و هر كه هم وزن ذره اى بدى روا دارد آن را خواهد ديد.
ب ـ در زندگى اجتماعى
جـامـعـه از مـجـمـوعـه افـرادى تـشـكـيـل شـده كـه بـا يـكـديـگـر در ارتـبـاط و تـعـامـل هـسـتـنـد. اگـر بـر روابـط افـراد جامعه ، ايمان به مبداء و معاد حاكم باشد، پيشرفت ، سرافرازى و سربلندى جامعه را دربرمى گيرد و آثار سازنده اى در پى خواهد داشت . برخى از آثار سازنده ايمان به معاد از اين قرارند:
1 ـ تاءمين امنيّت اجتماعى
در كـشـورهـاى پيشرفته جهان ، براى پيشگيرى از دزدى ، آدم كشى ، جرم و جنايت ازدستگاه هاى پـليـسـى بـسـيـار قـوى و مـجـهـز بـه مـدرن تـريـن وسـائل اسـتـفـاده مـى شـود. ولى بـا ايـن حـال ، شـاهـد شـنـيـع تـريـن جـنـايـت هـا و مـرگ بـارتـريـن فـجـايـع و قتل و غارت هاى دهشتناك هستيم . سبب ظاهرى اين است كه نمى توان براى هر فرد ناظر و مراقبى گـمـاشـت و بـر فرض امكان ، خود مراقب و پليس هم بشر است و نياز به مراقب ديگرى دارد. در سـال ، 1357، در نـيـويـورك شـبـى بـه طـور نـاگهانى خاموشى وسيعى پيش آمد، بسيارى از آمريكايى ها از فرصت استفاده كرده ، به چپاول و غارت مغازه ها پرداختند، به طورى كه تعداد دستگيرشدگان توسط پليس به سه هزار نفر رسيد!(15)
آرى ، تـنـهـا ايـمـان بـه خـدا و تـرس از مـجـازات دادگـاه عـدل الهـى اسـت كـه امـنيت و آسايش را در جامعه برقرار مى كند؛ چرا كه اين ايمان ، نگهبانى از درون انسان است كه همواره او را از بدى ها بازمى دارد و به خوبى ها رهنمون مى كند. باور به حـيـات اخروى و ثواب و عقاب آن از (فضيل بن عياض ) ـ كه سركرده راهزنان بود و مسافران از شـنـيـدن نـام او بـر خـود مـى لرزيـدنـد ـ انـسـانـى متواضع ، خدوم و الهى ساخت كه عبادت و خدمتگزارى او به خلق خدا، زبانزد همگان بود.(16)
2 ـ ساماندهى به مسائل اقتصادى
ايـمـان بـه سـراى آخرت ، در سامان دهى مسائل اقتصادى ، اعم از توليد مفيد، توزيع عادلانه ، مـصـرف مـتـعـادل ، فـقرزدايى و كمك به محرومان و نيز برچيدن مفاسد اقتصادى مانند: اسراف ، احـتكار، كم فروشى ، اجحاف ، زراندوزى و... نقش مهمى دارد؛ چرا كه تاجر و كاسبى كه ايمان بـه روز قيامت و حساب و ميزان دارد و مى داند كه ؛ (روز قيامت همان سكه هاى اندوخته شده را در آتـش جهنم ، گرم و سوزان كرده و با آن صورت ها، پهلوها و پشت هايشان را داغ مى كنند و به آن ها مى گويند: (اين همان چيزى است كه براى خود اندوختيد.)(17) و نيز باور دارد كـه : (روز قـيـامـت حـرام خـواران بـه شـكـل خوك و رباخواران به صورت واژگونه محشور مى شوند)،(18) ديگر به دنبال كم فروشى ، غش در معامله ، اجحاف ، زراندوزى و مانند آن ها نمى رود و اگر اين باور فراگير شود جامعه اى سالم و نمونه از لحاظ اقتصادى خواهيم داشت .
3 ـ تقويت روحيه نظامى
عقيده به مبداء و معاد، مهم ترين عامل جهاد و فداكارى در راه خداست و بدون آن ، هيچ جهادگرى در صـحـنـه دفاع قدم نمى گذارد و خود را برنده جنگى كه به شهادت منتهى مى شود، نمى داند. بـدون بـاور حـيـات اخـروى ، بـا چـه انـگـيـزه اى مـى تـوان از جـهـاد و جـانـبـازى استقبال كرد؟
اعـتـقـاد بـه سـراى ديـگـر، در روز عـاشـورا، در كـلمات امام حسين (ع ) و در اشعار و رجزهاى او و يارانش به چشم مى خورد و به شكل برجسته اى خود را نشان مى دهد، به گونه اى كه هر قدر دايره محاصره او و لشكريانش تنگ تر مى شد و مشكلات ميدان جنگ شديدتر مى گشت ، چهره آن حـضـرت بـرافـروخـتـه تـر مـى شـد و حـالتـى آرام تـر داشـت و در ايـن حـال بـعضى از يارانش به بعضى ديگر اشاره كرده ، مى گفتند: (به او بنگريد كه از مرگ هراسى ندارد). امام حسين (ع ) اين سخن را شنيد و خطاب به ياران خود فرمود: