جهنّم و عوامل جهنّمى شدن
پس از ترسيم قيافه مجرمان و دوزخيان ، در اين مبحث با توجه به آيات و روايات ، كمى
نيز درباره جهنّم و چگونگى آن سخن مى گوييم :
در قرآن يكصد وچهل وپنج مرتبه اسم آتش و نار برده شده و به همين عدد هم اسم بهشت و
جنّت ، يكصد و پانزده مرتبه نام دنيا و به همين عدد نام آخرت به ميان آمده ، و اين
به خاطر آن است كه يك كتاب تربيتى كه هدفش هدايت مردم به راه مستقيم است بايد تربيت
شدگان خود را ميان خوف و رجا و متعادل نگاه دارد، هرگاه يكى از جهات بيم يا اميد در
انسانى بيشتر شود، خطر سقوط او را تهديد مى كند.
در تاريخ مى خوانيم كه در صدر اسلام افرادى پس از آيات دوزخ ، وحشت زده شده و از
شدّت اندوه ، دنيا، كار، همسر، فرزند و معاشرت با ديگران را رها كرده و به بيابان
رفته و مشغول دعا و گريه و ناله مى شدند، پيامبر اكرم صلّى
اللّه عليه و آله آنها را دعوت و دستور مراجعت به زندگى و معاشرت مى دادند و
ضمن انتقاد از روش آنان مى فرمودند: دين من دين انزوا و گوشه گيرى نيست ، چنانكه
قرآن مى فرمايد: ربّنا آتنا فى الدّنيا حسنةً و فى الا خرة
حَسنةً و قنا عذاب النّار(801)
يعنى هم نيكى وزيبايى هاى دنيا را از خدا بخواهيدو هم حسنات آخرت را.
براى بردن مجرمان به دوزخ خطاب مى رسد: خُذُوهُ فَغُلُّوهُ
ثُمَّ الجَحِيمُ صَلُّوهُ(802)
اى ماءموران عذاب ، اين جنايتكاران را بگيريد و به او دستبند بزنيد سپس به دوزخ
پرتابش كنيد.
شايد از خداى ارحم الرّاحمين اين قهر باور كردنى نباشد، ولى در جهان به ظاهر متمدّن
امروز، عدّه اى همچون مردم مسلمان افغانستان و فلسطين ، تحت سلطه و ستمگرى زورگويان
و قدرت هاى بزرگ و يا با حمايت هاى آنان با مخرّب ترين سلاحها، مظلومانه كشته مى
شوند و يا از خانه و كاشانه خود آواره مى گردند، شما قضاوت كنيد كه آيا جزاى اين
جنايتكاران جز آتش است ؟ آيا بر دستى كه با فشار دكمه اى صدها بى گناه را به خاك و
خون مى كشد غُل نزنند؟ و آيا در جزاى پرتاب موشك او را به دوزخ پرتاب نكنند؟
درهاى جهنّم
قرآن مى فرمايد: لَها سَبعَةُ اَبوابٍ لِكلِّ بابٍ مِنهُم
جُزءٌ مَقسُومٌ(803)
دوزخ هفت در دارد و براى ورود از هر درى ، گروه معينى از مجرمان تقسيم شده كه از
همان در به دوزخ پرتاب مى شوند.
شايد عدد هفت اشاره به بسيارى درها باشد، همان گونه كه در آيه 26 سوره لقمان مى
خوانيم : اگر آب هفت دريا مركّب شود و با آن ، كلمات خدا نوشته شود، آبها تمام مى
شود ولى كلمات خدا تمام نمى شود، كه مراد از هفت دريا تنها عدد هفت نيست ، بلكه
درياهاى زياد است .
اين درها براى تشريفات نيست ، بلكه به خاطر اصناف جنايتكاران است .
(در عين حال هميشه لطف خداوند بيشتر از غضبش است ، زيرا درهاى ورودى بهشت هشت در
است .(804)))
در احاديث مى خوانيم : جهنّم هفت طبقه است كه روى هم قرار گرفته است و هر طبقه اى
مخصوص گروهى است .(805)
در پايين ترين و سخت ترين طبقات جهنّم منافقان جا دارند، چنانكه قرآن مى فرمايد:
المُنافِقِينَ فِى الدَّرَكِ الاَسفَلِ مِنَ النّارِ(806)
زيرا منافقان به خاطر مصونيّتى كه از اظهار اسلام خود دارند، در ميان مؤ منان عامل
نفوذى براى كفّار بوده و سخت ترين ضربه را در طول تاريخ به اسلام و مسلمين زده اند.
در اينكه چه گروهى و از كدام در و به كدام طبقه دوزخ سرازير مى شوند، رواياتى آمده
است ،(807)
كه به دليل اختصار، از بيان آنها صرف نظر مى كنيم .
وضع جهنّم و آتش
گرچه بحث از دوزخ و شدائد آن در متن وحى و آيات و روايات معصومين
عليهم السّلام
آمده است ، امّا بنا ندارم با طرح اين بحث شما را ماءيوس و دلسرد كنم ، لذا
در آينده نزديكى انشاءالله پيرامون بهشت و نعمت هاى جاودان آن نيز سخنى خواهم گفت .
از خداوند مى خواهم اين سطرها كه بيان قرآن و ترجمه و تفسير آن است ما را از غفلت
بيرون آورد و دل ما را از علاقه افراطى به دنيا و هوسها دور سازد و لااقل گاهى هم
ياد معاد وروز قيامت باشيم .
امّا حالات و وضع آتش جهنّم .
1 قرآن براى جهنّم يك خروش و حالت عصبانى و قهرى بيان كرده و مى فرمايد:
سَمِعُوا لَها تَغَيُّظا وَ زَفِيراً(808)
دوزخيان از راه دور صداى دلخراشى را از دوزخ مى شنوند.
2 دوزخ گرچه به خودى خود به قدرى بزرگ است كه هرگاه به او گفته شود:
هَل اِمتَلاَت آيا پُر شدى ؟ او در پاسخ مى گويد:
وَتَقُول هَل مِن مَزِيدٍ(809)
آيا باز هم چيزى هست ؟ ولى با اين همه وسعت و بزرگى ، قرآن از آن به
مَكاناً ضَيِّقاً(810)
تعبير فرموده است ، يعنى جاى دوزخيان بسيار تنگ است ! چنانكه در روايتى جهنم را به
ديوار بسيار بزرگى تشبيه كرده كه در آن ميخ هايى را مى كوبيم ، با اينكه ديوار
بسيار بزرگ و ضخيم است ، ولى جايگاه هر ميخى تنگ است ، دوزخ هم با همه بزرگى و
وسعتش ، براى دوزخيان بسيار تنگ است .
3 دوزخ ماءمورانى دارد كه قرآن عدد آنها را نوزده بيان فرموده است ،
عَلَيهَا تِسعَةَ عَشَرَ(811)
جالب اينكه همين عدد را وسيله آزمايش كفّار قرار داده و فرموده ما اين تعداد را
ماءمور دوزخ و به مردم ابلاغ كرديم تا ببنيم عكس العمل آنها به هنگام شنيدن اين عدد
چيست ؟ آيا مى پذيرند يا بهانه آورده و خواهند گفت : چرا تعداد آنها كم است و چرا
لااقل بيست نشد و... به هرحال در برابر اين بيان سه گروه عكس العمل نشان مى دهند:
الف : گروهى كه اين عدد را تحقير و مسخره مى كنند. (منافقان )
ب : گروهى از يهوديان و مسيحيان كه با اين عدد در كتاب هاى خودشان ماءنوس بوده اند،
به اسلام گرايش پيدا مى كنند.
ج : گروهى از مسلمانان همين كه گرايش اهل كتاب را ديدند، نسبت به قرآن خود مطمئن تر
مى شوند.
ولى ماءموران پذيرايى اهل بهشت شماره و عدد ندارند، آن قدر زيادند كه گاهى هزاران
فرشته فقط آنان را استقبال مى كنند.
4 قرآن در توصيف ماءموران جهنّم مى فرمايد: عَلَيهَا
مَلائِكَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لايَعصُونَ اللّهَ ما اءمَرَهُم و يَفعَلُونَ مايُؤ
مَرونَ(812)
آنان بسيار با خشونت و قدرت و قاطعيّت طبق همان فرمان خدا بدون هيچ گونه كم و كاستى
مشغول عذابند و به استمدادها و ناله ها و نعره هاى دوزخيان كوچك ترين توجّهى نمى
كنند، ولى فرشتگان ماءمور بهشت با جمله سَلامٌ عَلَيكُم طِبتُم
فَاْدخُلُوها خالِدِينَ(813)
بهشتيان را استقبال نموده و به آنان خوش آمد مى گويند.
5 وضع دوزخ طورى است كه نسبت به كفّار احاطه دارد و همه را فرا مى گيرد. در قرآن
چند مرتبه اين حقيقت با جمله اِنَّ جَهَنَّمَ لَمحِيطَةٌ
بِالكافِرِينَ(814)
بيان شده است .
همچنين در سوره كهف مى خوانيم : اَحاطَ بِهِم سُرادِقُها(815)
سراپرده ها و شعله هاى جهنّم همه جاى كفار را در برگرفته و مى پوشاند.
چنانكه در جاى ديگر مى خوانيم : لَهم مِن جَهَنَّم مِهادٌ
وَمِن فَوقِهِم غَواشٍ(816)
براى كفّار لجوج بسترهايى از آتش دوزخ كه روى آنها پوشش هايى از همان آتش است ،
قرار داده و از آنان پذيرايى مى نماييم .
6 دوزخيان در آتش آه و زوزه مى كشند. لهم فيها زفير وشهيق
.(817)
7 آتش دوزخ شعله و فوران دارد. وَ هِىَ تَفُورُ(818)
8 آتش دوزخ هرگز به سردى نمى گرايد، لايُخَفَّفُ عَنهُم
(819) زيرا هرگاه به سوى خاموشى برود، خداوند او را شعله ور مى كند.
كُلَّما خَبَت زِدنَاهُم سَعِيراً(820)
9 عذاب دوزخ بسيار پرمايه و چند لايه است . وَمِن وَرائِهِ
عَذابٌ غَلِيظٌ(821)
10 در دوزخ مرگ نيست ، لايُقضى عَلَيهِم فَيَمُوتُوا(822)
و عذاب هاى مرگ آور هر لحظه دوزخيان را به هلاكت و نابودى و مرگ مى كشاند، ولى از
مرگ خبرى نيست .
وَياءتِيهِ المَوتُ مِن كُلِّ مَكانٍ و ما هُوَ بِمَيِّت
(823)
امّا اهل بهشت تا ابد در انواع نعمت هاى الهى ودر كنار اولياى خدا در لذّتند.
11 شعله هاى دوزخ مثل شمشير به صورت مجرمان كشيده مى شود.
تَلفَحُ وُجُوهَهُم النّارُ(824)
لَفح به معناى ضربه شمشير است .
12 از سوز و حرارت آتش ، پوست صورت دوزخيان جمع و لب ها از هم باز و دندان ها آشكار
مى شود. وَهُم فِيهَا كالِحُونَ(825)
مانند سرگوسفندى كه آن را روى آتش مى گيرند تا موهاى او از بين برود، امّا قيافه
بهشتيان همه جوان ، شاد، زيبا و معطّر است .
13 علاوه بر آتش ، سايه اى از دود سياه نيز همه را فرا مى گيرد.
وَ ظِلٍّ مِن يَحمُومٍ(826)
14 آتش دوزخ شعله مى كشد، اِنّها لَظّى
(827) ولى در بهشت درختان سر به فلك مى كشند.
15 آتش طورى است كه به سراغ كنزاندوزان و سرمايه داران كافر مى رود،
تَدعُوا مَن اَدبَرَ وَتَوَلّى و جَمَعَ فَاَوعى
(828) همچون موشك هايى كه با هدايت قبلى به سراغ هواپيماهاى دشمن مى رود.
آرى آتش به سراغ كسانى مى رود كه به دعوت الهى پشت كردند و اموالى را جمع و ذخيره
كرده و به محرومان جامعه توجّهى ننمودند.
16 آتش دوزخ جرقه هايى دارد به بزرگى كاخ ، تَرمِى بِشَرَرٍ
كَالقَصرِ(829)
ولى براى بهشتيان قصرهايى زيبا از جواهرات آماده است . در سوره مرسلات كه آياتى از
دوزخ را بيان مى فرمايد ده مرتبه مى گويد: وَيلٌ يَومَئِذٍ
لِلمُكَذِّبِينَ واى بر تكذيب كنندگان (از خطرات آن روز).
17 جهنّم و آتش آن در محل سرپوشيده اى است كه نمى توان از آن اندكى نجات پيدا كرده
و فرار كرد، عَلَيهِم نارٌ مُؤ صَدَةٌ(830)
ولى براى بهشتيان محدوديّت مكانى نيست ، بلكه وسعت بهشت به اندازه وسعت زمين و
آسمان هاست .
18 آتش دنيا اوّل بيرون و پوست را مى سوزاند بعد استخوان و گوشت را، ولى آتش دوزخ
باطن را همچون ظاهر مى سوزاند، الَّتىِ تَطَّلِعُ عَلىَ
الاَفئِدَة
(831) و اساساً هيزم آن انسان و سنگ است ،
وَقُودُهَا النّاسُ وَالحِجارَةُ(832)
آتش دوزخ آتشى بر جان و جسم ، بر باطن و ظاهر است ، آتش دوزخ غير از سوزندگى ،
شكننده و كوبنده هم هست . وَ ما اَدراك مَا الحُطَمَة نارُ
اللّهِ المُوقَدَةُ(833)
19 لباس دوزخيان نيز از آتش است ، لَهُم ثِيابٌ مِن نارٍ(834)
ودر جاى ديگر مى خوانيم : سَرابِيلُهُم مِن قَطرانٍ(835)
پيراهن دوزخيان از مادّه اى سياه رنگ ، بدبو، قابل اشتعال ، اسيدگونه ، خشن و تيره
است ، ولى لباس بهشتيان از حريرى نرم و نازك و لطيف و زيورهاى آنان از بهترين
جواهرات خواهد بود.
20 علاوه بر همه عذاب ها، تازيانه ها و گرزهايى است كه بر سر آنان كوبيده مى شود.
وَ لَهُم مَقامِعُ مِن حَدِيدٍ(836)
21 غذاى دوزخيان چيزى نظير خار خُشك و جانگداز است كه آنان را نه سير مى كند و نه
فربه . قرآن مى فرمايد: لَيسَ لَهُم طَعامٌ اِلاّ مِن ضَرِيعٍ
لايُسمِنُ و لايُغنى مِن جُوعٍ(837)
ولى براى اهل بهشت بهترين ميوه ، غذا، نوشيدنى ، شير، عسل ، گوشت و پرنده و...
آماده است .
آيات و روايات در اين باره زياد است كه پرداختن به آنها سبب طولانى شدن بحث مى شود
و ما به همين اندازه اكتفا مى نماييم ، علاوه بر آنكه در آينده گوشه اى از سيماى
بهشت را در آيات و روايات بيان خواهيم كرد.
ياد دوزخ و قيامت
دليل آنكه اين همه قرآن به مساءله معاد و صحنه هاى آن توجه كرده آن است كه
ياد قيامت عالى ترين اثر تربيتى را در انسان دارد. تمام جنايت ها از كسانى
سر مى زند كه به قول قرآن روز قيامت را فراموش كرده اند،
نَسُوا يَومَ الحِسابِ(838)
چنانكه خداوند به كم فروشان مى فرمايد: اَلا يَظُنُّ اولئِكَ
اَنَّهُم مَبعُوثُونَ لِيَومٍ عَظِيمٍ(839)
آيا كم فروشان نمى دانند كه براى روز بزرگى در محضر عدل الهى زنده مى شوند و بايد
جوابگوى اعمال خود باشند؟
خداوند نيز براى تربيت اين قبيل انسان هاى مجرم و غير مجرم و پيشگيرى از گناه يا
ترك گناه ، از اهرم توجه به معاد استفاده مى كند، در هر روز كه ما نماز مى خوانيم
با گفتن جمله مالِكِ يَومِ الدِّين بايد فكر خودمان را
به معاد توجّه دهيم .
حضرت على عليه السّلام درباره حمّام رفتن مى فرمايد:
خوب جايى است حمّام ، زيرا آب داغ آن ما را به ياد قيامت و آتش مى اندازد.(840)
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در دعاى مجير هشتاد
و شش مرتبه با جمله اَجِرنا مِنَ النّارِ يا مُجِير كه
به معناى پناهم بده از آتش اى خداى پناه دهنده است ، ما را به دورى از آتش دوزخ
توجّه داده اند، چنانكه در پايان هر بند از دعاى جوشن كبير نيز رهايى از آتش را از
خداوند مى خواهيم . خلّصنا من النّار يا ربّ
و حضرت على عليه السّلام در مسجد كوفه و ديگر جاها يك
يك اوضاع خطرناك قيامت را به زبان آورده و از خداوند امنيّت را درخواست مى كند،
الّلهُمَّ اِنّى اَسئَلُك الاَمانَ يَومَ لا يَنفَعُ مالٌ وَ لابَنون ... اَسئلُكَ
الاَمانَ يَومَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلى يَدَيه ...
مساءله قيامت مساءله اى است كه امامان ما در نماز همين كه به جمله
مالك يَوم الدّين
مى رسيدند آن قدر آنرا تكرار مى كردند كه نزديك بود جان به جان آفرين تسليم كنند.(841)
چنانكه در مورد امام صادق عليه السّلام مى گويند: آن
قدر اين جمله را در نماز تكرار مى فرمود كه بعضى حوصله شمارش آن را نداشتند.(842)
خلاصه قيامت روزى است كه به فرموده حضرت على عليه السّلام
از گرمى ، عرق تا دهن مردم مى آيد و چنان درفشارند كه هر كجا جاى پايى براى ايستادن
پيدا كنند، خوشحال مى شوند.(843)
روزى كه تاريك و داغ و تنگ و وحشت آور است و انواع ناله ها و نعره ها به گوش مى
رسد، روزى كه هيچ قدرتى به دست هيچ كس نيست ، لِمَنِالمُلكُ
اليَومَ لِلّهِ الواحِدِ القَهّارِ(844)
امروز قدرت براى كيست ؟ براى خداوند قهار. كجا هستند كسانى كه ادّعاى خدايى و
الوهيّت مى كردند؟
گوشه اى از علل عذاب
در قرآن و روايات به بعضى از علل عذاب هاى آخرت اشاره شده است و ما در اينجا به
قسمتى از آنها اشاره مى كنيم :
الف : علل عذاب در قرآن
1 ايمان نداشتن به خدا و فكر محرومان جامعه نبودن .
در قرآن مى خوانيم : اِنَّهُ كانَ لايُؤ مِنُ بِاللّهِ
العَظِيمِ و لايَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسكِينِ(845)
در قيامت به ماءموران عذاب خطاب مى شود: بگيريد اين مجرم را و به دست او دست بند
بزنيد و به دوزخ ببريد، زيرا او به خداى بزرگ ايمان نياورد و به فكر محرومان نبود و
حتّى ديگران را به آن تشويق نكرد.
2 ايمان به معاد نداشتن ، پاى بند نماز نبودن و در ياوه سرايى و لهو و لعب ها غرق
شدن .
قرآن مى فرمايد: قالُوا لَم نَكُ مِنَ المُصَلِّينَ وَ لَم
نَكُ نُطعِمُ المِسكِينَ وَ كُنّا نَخُوضُ مَعَ الخائِضِينَ وَ كُنّا يُكَذِّبُ
بِيَومِ الدِّين
(846) بهشتيان از دوزخيان مى پرسند چه شد كه شما به جهنّم رفتيد؟ آنان مى
گويند: ما اهل نماز نبوديم و ايمان به قيامت نداشتيم و نسبت به محرومان بى تفاوت
بوديم و در باطل غرق شديم .
3 آيات و احكام خدا را مسخره كردن و به دنيا مغرور شدن .
قرآن مى فرمايد: وَ ماءواكُمُ النّارُ وَما لَكُم مِن
ناصِرِينَ ذلِكُم بِاَنّكُم اتّخَذتُم آياتِ اللّهِ هُزُواً وَ غَرَّتكُم الحَياةُ
الدُّنيا فَاليَومَ لايُخرَجُونَ مِنهَا وَلاهُم يُستَعتَبُونَ(847)
جايگاه شما آتش است و هيچ ياورى براى شما نيست ، زيرا آيات خدا را مسخره مى كرديد
و دنيا شما را مغرور كرد، بنابراين امروز گرفتار آتش شديد شده و از آن نيز بيرون
نخواهيد رفت و عذرتان هم پذيرفته نيست .
4 ارتكاب گناه و نپذيرفتن دعوت انبيا.
قرآن مى فرمايد: مِمّا خَطِيئاتِهِم اُغرِقُوا فَاُدخِلُوا
ناراً(848)
قوم نوح چون دعوت او را نپذيرفتند و مرتكب انواع خطاها شدند، در دنيا غرق و سپس
وارد آتش شدند.
5 خيانت به اولياى خدا.
در سوره تحريم مى خوانيم : فَخانَتاهُما فَلَم يُغنِيا عَنهُما
مِنَ اللّهِ شَيئاً وَ قِيلَ ادخُلاَ النّارَ مَعَ الدّاخِلِينَ(849)
همسران حضرت نوح و لوط خيانت كردند و آن دو پيامبر بزرگوار نيز با وجود مقام
پيامبرى نتوانستند آنها را نجات دهند و لذا همراه ساير دوزخيان حكم به دخول در آتش
آن همسران خائن صادر شد.
6 سرمايه اندوزانى كه متكبّرانه با حق برخورد مى كنند.
قرآن مى فرمايد: تَدعُوا مَن اَدبَرَ وَتَوَلّى وَجَمَعَ
فَاَوعى
(850) آتش به سراغ آن گروهى رود كه به نداى حق پشت كرده و اموالى را جمع
و ذخيره مى نمايند.
و خلاصه دليل قهر خدا در آن روز همين بى تفاوتى هاى آنها در دنياست ، زيرا خودشان
مى گويند: لَو كُنّا نَسمَعُ اَو نَعقِلُ ما كُنّا فى اَصحابِ
السَّعِيرِ(851)
اگر ما نسبت به حقّ فكر باز گوش شنوايى داشتيم ، امروز در ميان دوزخيان نبوديم .
دلائل رفتن به دوزخ زياد است كه ما به همين اندازه اكتفا مى كنيم .
ب : علل عذاب در روايات
در روايات متعدّدى نيز به علل عذاب دوزخيان اشاره شده است كه به گوشه اى از آنها
اشاره مى كنيم :
# در حديث مى خوانيم : كسانى كه با بناى ساختمان هاى زيبا خودشان را در جامعه مطرح
مى كنند، در قيامت گرفتار همان بناها خواهند بود.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در يك حديث طولانى
فرمودند:
# كسى كه به يك وجب از زمين همسايه خيانت كند، روز قيامت آن قطعه تا اعماق زمين به
صورت طوقى به گردنش انداخته مى شود.
# كسى كه اهل گناه زنا و لواط باشد، بدبوتر از مردار به دوزخ مى افتد.
# كسى كه به همسرش ظلم كرده و مهريّه او را نپردازد، در قيامت مانند زناكاران محشور
گشته و مورد سؤ ال قرار مى گيرد و از پاداش كارهاى نيك او كاسته و بدين وسيله حق
همسرش پرداخت مى شود.
# كسى كه همسران متعدّد دارد، اگر ميان همسران خود به عدالت رفتار نكند در قيامت به
دست او غُل و دستبند مى زنند.
# كسى كه به مسلمانى سيلى بزند، با عذاب قيامت استخوان هايش خرد مى شود.
# كسى كه با سخن چينى ونيش زبان ميان مسلمانان را بهم بزند، در قيامت با نيش
مارگزيده مى شود.
# كسى كه با مال وثروت خود به محرومان و فقرا فخرفروشى كرده و آنها را تحقير كند،
همچون مورچه ، خوار وكوچك محشور وبه دوزخ مى افتد.
# كسى كه در دنيا به زنان و مردان پاكدامن نسبت زنا و لواط بدهد، خداوند تمام
كارهاى خير او را نابود كرده و با وضع سخت و اسفبارى به دوزخ پرتاب مى شود، مگر اين
نسبت به عنوان شهادت وبا شرايط آن در نزد قاضى عادل باشد.
# كسى كه در دنيا به جاى اين همه نوشيدنى هاى گوارا و لذيذ، از شراب استفاده كند،
در قيامت به او از مايعات سمّى آتش زاى بدبو مى نوشانند.
# كسانى كه اهل احتكارند يا به مشروبات حرام خو گرفته اند يا عامل اغفال و گول زدن
دختران و پسرانند، در يك وادى جداگانه اى در دوزخ پذيرايى مى شوند.
# كسانى كه با شايعه ها، گواهى ها و شهادت هاى ناحق و پرونده سازى هاى دروغ باعث
سقوط افراد در جامعه مى شوند، در قيامت به زبانشان آويخته و در قعر دوزخ در كنار
منافقان قرار مى گيرند.
# كسانى كه با ريخت وپاش وسفره هاى رنگين در جامعه طاغوت تراشى كرده و خودشان را
مطرح كنند، همان غذا آتش هايى مى شود ودرون آنها را مى سوزاند.
# كسانى كه با تلاوت قرآن در جامعه خودشان را مطرح مى كنند، در قيامت با روى سياه
محشور مى شوند.
# كسانى متكبّرند، در قيامت در قيافه هاى بسيار ريز لگدمال مى شوند.
# كسانى كه مردم از ترس به آنها احترام مى گذارند، از بدترين مردم در قيامت خواهند
بود.
# كسانى كه حتّى با گفتن كلمه اى در قتل بى گناهى شريك شوند، در قيامت بخشى از خون
آن بى گناه به دامن آنها قرار داده مى شود.
# كسانى كه دنيا را بر آخرت و دنياپرستان را بر مردان خدا ترجيح دهند، در قيامت كور
محشور مى شوند.
# كسانى كه منافقانه با مردم برخورد كرده و دو رو و دوزبانه باشند، در قيامت دو
زبان از آتش به آنها داده مى شود.
# كسانى كه مال ديگران را به ناحق تصاحب كنند، گويا در قيامت قطعه اى از آتش را به
دهن فرو برده اند.
# كسانى كه (نعوذباللّه ) مرتكب زنا يا لواط يا ساير لذّت هاى شهوانى غيرمشروع
شوند، لگامى از آتش به دهن آنها زده مى شود و در درّه هاى آتش انداخته مى شوند.(852)
آرى ، با توجّه به اين روايت و روايت هاى ديگر، بيشتر عذاب هاى قيامت مربوط به
ناديده گرفتن حقوق مردم و جامعه است و از طرفى تمام تجاوزات به مال ، ناموس ، آبرو
و جان انسان هاى بى گناه ، يك عامل اصلى بيشتر ندارد و آن نداشتن ايمان به معاد است
، واگر مردم طبق وحى و كتاب هاى آسمانى به قيامت ايمان بياورند و قهر و عقوبت خدا
را باور داشته باشند و پاى خود را از اين همه مفاسد كنار بكشند، در دنياى ما ديگر
ترس ، فقر، قلدرى ، توهين و نفاق و تجاوز و جنايتى به چشم نخواهد خورد.
تمام دادگاه ها، دادگسترى ها، قضات ، حقوق دانان ، روان شناسان ، جامعه شناسان ،
مصلحان و بشردوستان دنيا بايد راهى كه مى روند تجديد نظر نمايند و ريشه اصلى مفاسد
را در دنيا بررسى كنند كه آن نبود تقواست ، سپس به عامل پيدايش تقوا كه همان ايمان
به حضور خدا و حضور در دادگاه قيامت و ايمان به كيفر و پاداش خداوند است ، بيشتر
توجه نمايند، ولى افسوس كه جهانيان راه اصلى را گم كرده اند.
عذاب هاى روحى و روانى
آنچه تاكنون درباره وضع دوزخ و كيفر مجرمان گفته شد مربوط به عذاب هاى جسمى آنان
بود، ليكن در قيامت نوع ديگرى از عذاب وجود دارد كه ناگوارى آن كمتر از عذاب هاى
جسمى نيست و آن عذاب هاى روحى است كه در آيات و روايات به آن اشاره شده است ، از
جمله :
1 مؤ منان به آنها مى خندند، فَاليَومَ الَّذِينَ آمَنوا مِنَ
الكُفّارِ يَضحَكُونَ(853)
زيرا در دنيا كافران آنها را مسخره كرده و به آنها مى خنديدند.
اِنَّ الَّذِينَ اَجرَمُوا كانُوا مِنَ الَّذِينَ آمَنوا يَضحَكون
(854) آرى ، جواب مسخره كردن و خنده كافران در دنيا، خنديدن به آنها در
قيامت است .
2 خداوند با آنها حرف نمى زند، وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ
يَومَ القِيامَة ...(855)
3 با خطاب تحقيرآميز با آنها سخن گفته مى شود. ذُقْ اِنّكَ
اَنتَ العَزِيزُ الكَرِيمُ(856)
بچش مزه عذاب و قهر خدا را كه همانا عمرى در شخصيّت موهومى زندگى كردى و خود را
انسانى نمونه ، كم نظير، عزيز و كريم مى پنداشتى !
سيماى بهشت و بهشتيان
در بحث دوزخ قيافه مجرمان را بيان كرديم كه چگونه پس از آنكه نامه اعمال به دست
چپشان داده شد، روسياه و سرافكنده و خيره و حيرت زده و مهر بر دهن خورده و به غل و
زنجير كشيده شده و غبارآلود و اشك ريزان و در تاريكى و فشار و عرق ريزان محشور مى
شوند، اكنون به شرح سيماى بهشت و بهشتيان مى پردازيم .
حوض كوثر
در قيامت قبل از ورود به بهشت ، نيكوكاران و پيروان خط نبوّت و امامت ، به دست
مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و اميرالمؤ منين
عليه السّلام از حوض كوثر سيراب خواهند شد.
بيش از يكصد حديث در اين زمينه در كتاب هاى بحار(857)،
الغدير(858)،
كنزالعُمّال
(859) وتفاسير شيعه وسنّى كه درباره سوره كوثر گفتگو كرده اند وارد شده
وساقى حوض كوثر حضرت علىّبن ابيطالب عليهما السّلام
معرّفى شده است .
در حديث ثقلين كه متواتر و مورد اتّفاق شيعه و سنّى است ، پيامبر اكرم
صلّى اللّه عليه و آله در آخرين لحظات عمر شريفشان فرمودند: من از ميان شما
مى روم ، ولى دو چيز گرانبها ميان شما مى گذارم : يكى قرآن و
ديگرى اهل بيت من و سپس فرمودند: اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا در
كنار حوض به من ملحق شوند.
كسانى كه خود را از راهنمايى وهدايت پذيرى قرآن وپيامبر اكرم
صلّى اللّه عليه و آله
و منسوبين آن بزرگوار محروم كرده باشند، در قيامت نيز از بهره مند شدن از آن
آب گوارا كه مقدّمه ورود به بهشت است ، محروم خواهند ماند و كسانى كه از علوم و
هدايت آنان برخوردار شده اند آنجا هم از عنايات آن بزرگواران بهره مند خواهند شد.(860)
ورود به بهشت
چنانكه گذشت ، مؤ منان نيكوكار به هنگام مرگ و زنده شدن در قيامت و دخول به بهشت ،
فرشتگان با آنان برخورد با كرامت و جالبى داشته و با سلام به آنان خيرمقدم مى گويند
و پذيرايى از آنها شروع مى شود، تَحِيَّتُهُم يَومَ يَلقَونَهُ
سَلامٌ(861)
و خداوند با جملاتى از قبيل اِرجِعى اِلى رَبِّكَ راضِيَةً
مَرضِيَّة
(862) اى روح هاى پاك ! به سوى پروردگارتان برگرديد و در زمره بندگان
خالص قرار گيريد و در بهشت خودم جاى گيريد، و به آنها مى فهماند آنچه از اين به بعد
مى بينند، سرور و شادى و مورد رضايت خواهد بود.
اين خطاب ها و برخوردها، هر نوع دلهره و غم و اندوه جدايى از دوستان و بستگان را
آسان مى كند و طبق روايات متعدّد، مقدّمات ورود به بهشت و پذيرايى در بهشت از همان
ابتداى رحلت انسان شروع مى شود كه اولياى خدا را در لحظه جان دادن بالاى سر خود مى
بيند و مرگ را مثل گل بو مى كند و همانند كندن لباس كثيف و پوشيدن لباس تميز از
دنيا به عالم برزخ وارد مى شود، نيكوكاران برزخى كه از پيش در انتظار او بودند،
آمدنش را به يكديگر مژده مى دهند، وَيَستَبشِرونَ بِالَّذِينَ
لَم يَلحَقُوا بِهِم
(863) و زندگى برزخى او با انواع لذّت ها و در همسايگى مردان خدا سپرى مى
شود و نوبت به قيامت مى رسد، روزى كه همه چيز دگرگون و عقل ها مبهوت و چشم ها خيره
و نفس ها در سينه حبس مى شود و قيافه ها به صورت هاى مختلف درمى آيد و اسباب وحشت
به قدرى زياد است كه همه از يكديگر مى گريزند و به فكر خود مى باشند، در آن صحنه
تنها مؤ منان هستند كه از همه اين ناراحتى ها درامانند،
وَ هُم مِن فَزَعٍ يَومَئِذٍ آمِنُون
(864) و با نوشيدن آب كوثر وارد بهشت مى شوند.
در برابر دوزخيان كه با گرزها و زنجيرهاى آتشين پذيرايى مى شوند، در بهشت فرشتگان
رحمت از هر سو بر آنان وارد شده و تبريك و تهنيت گفته و اداى احترام مى نمايند،
قرآن مى فرمايد: وَالمَلائِكَةُ يَدخُلُونَ عَلَيهِم مِن كُلِّ
بابٍ سَلامٌ عَلَيكُم بِما صَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَى الدّار(865)
جالب اينكه فرشتگان در مراسم تبريك و سلام دليل اين همه لطف از جانب خدا را هم بيان
نموده و مى گويند: سَلامٌ عَلَيكُم بِماصَبَرتُم
سلام بر شما به خاطر آن صبر و پشتكارى كه در دنيا در برابر طاغوت ها و
هوسها داشتيد.
آرى ، مؤ منان در عمر چند ساله خود، از گناه و انواع حرام ها دورى كردند و به انجام
واجبات و نماز و روزه پرداختند و هر نوع سختى و رنج هجرت و آزار و ايثار را تحمّل
كردند، ولى هر چه بود چند روزى بيشتر نبود و گذشت و به قول معروف :
ذَهَبَ العَناءُ وَ بَقِىَ الاَجرُ اِنَّ رَبِّكَ لَبِالمِرصاد سختى ها تمام
شد، ولى پاداشها همچنان باقى است ، همانا خداوند در كمينگاه است تا به آن وعده ها
وفا نمايد.
اين مؤ منان از عذاب خدا درامانند، زيرا آنان تنها خدا را مى پرستيدند (نه دنيا،
زور، پول ، شهوت و شكم و...) و هدفشان تنها راضى كردن خدا بود نه اين و آن و نه شرق
و غرب و در مسائل سياسى هم جز در خط رهبرى معصوم و يا كسانى كه منصوب آن بزرگواران
بودند دنبال ديگرى نرفتند، و شكّى نيست كه به اين قبيل افراد از قبل وعده امنيّت از
عذاب داده شده بود، زيرا كه در حديث طلايى امام رضاعليه
السّلام آمده است : لا اِلهَ اِلاّ اللّه حِصنى فَمَن
دَخِلَ حِصنِى اءمِنَ مِن عَذابى
(866) هر كه خالصانه تمام معبودهاى پوشالى و موهومى را كنار بزند و خداى
يگانه را پرستش كند، از عذاب درامان است ، البتّه آن حضرت در ادامه فرمودند: توحيد
شروطى دارد كه از جمله آنها پيروى از امام معصوم است .
و در حديث ديگرى مى خوانيم : ولاية علىّبن ابيطالب حِصنِى
فَمَن دَخِلَ حِصنِى اءمِنَ مِن عَذابى
(867) پذيرفتن رهبرى حضرت على عليه السّلام
قلعه محكم و دژ الهى است كه هر كس در آن داخل شود، از عذاب الهى در امان خواهد
بود.
بنابراين ايمان و پذيرش ولايت زمينه دريافت امنيّت الهى است .
دليل آنكه هم توحيد و هم پذيرفتن رهبرى حضرت على عليه السّلام
هر دو با يك تعبير به عنوان دژهاى محكم بيان شده آن
است كه امام معصوم ما را به توحيد راهنمايى مى كند و توحيد خالص هم ما را به رهبر
الهى حواله مى دهد و خط سير انسان در هر دو يكى است ، به خلاف رهبران طاغوتى كه ما
را به سوى خود و ستايش و تملّق از خودشان دعوت مى كنند و از خدا دور مى نمايند.
كوتاه سخن آنكه مؤ منان در آن روز بهت آور و خطرناك بيمى ندارند، زيرا خداوند مى
فرمايد: يا عِبادِ لاخَوفٌ عَلَيكُم اليَومَ و لااَنتُم
تَحزَنُونَ(868)
اى بندگان من ! در مورد ناگوارى هاى احتمالى ترسى به خود راه ندهيد و در مورد
ناراحتى هاى قطعى هم محزون نباشيد.(869)
درهاى بهشت
امام باقرعليه السّلام مى فرمايد:
اِنّ لِلجَنَّةِ ثَمانِيَة اَبوابٍ(870)
براى بهشت هشت باب است و درهاى بهشت بيشتر از درهاى جهنّم كه هفت در است ،
لها سبعة ابواب
(871) مى باشد، زيرا راه نجات و قرب به خدا بيشتر و لطف و رحمت او نيز از
غضب و عدلش بيشتر است .
بر بالاى درهاى بهشت شعارهاى جالبى نوشته شده است ازجمله :
الصَّدَقَةُ بِعَشرَةٍ وَالقَرضُ بِثَمانِيَة عَشَر(872)
صدقه دادن ده حسنه دارد، ولى وام دادن هيجده پاداش دارد، چون در صدقه ، گيرنده
حقارتى احساس مى كند كه در وام گرفتن آن ناراحتى را كمتر دارد.
بر سر بعضى درها خط رهبرى و نام رهبرانى كه واسطه فيض و ارشاد الهى بوده اند ضبط
شده است .
تعدّد درهاى بهشت به خاطر ازدحام يا زيبايى و امثال آن نيست ، بلكه به خاطر آن است
كه هر گروهى با توجّه به راهى كه رفته اند از درب مناسب وارد شوند و يا در مقام
معلوم و در جاى خود قرارگيرند.
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: براى بهشت
درى است به نام باب المجاهدين كه رزمندگان ، مسلّحانه
وارد مى شوند و ملائكه به آنان خوش آمد مى گويند.(873)
در حديث ديگرى مى خوانيم كه نام يكى از درهاى بهشت ريّان
است كه تنها روزه داران از آن وارد مى شوند.(874)
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد:
اِنّ لِلجَنَّةِ باباً يُقالُ لَهُ المَعرُوفُ لايَدخُلُهُ اِلاّ اهلُ المَعرُوفِ(875)
براى بهشت درى است به نام معروف كه اهل معروف از آن در
وارد مى شوند.
در بعضى روايات نام هاى ديگرى نيز براى درهاى بهشت بيان شده است ، از جمله :
باب البَلاء كه به خاطر صبر در برابر مشكلات و مصائب
است ، چنانكه قرآن مى فرمايد: سَلامٌ عَلَيكُم بِما صَبَرتُم
(876) و همچنين باب الرَّحمة ،
باب الصَّبر و باب الشُّكر.(877)
البتّه درهاى بهشت باز و آماده ورود بهشتيان است . مُفَتِّحَةً
لَهُمُ الاَبوابَ(878)
بزرگى بهشت
وسعت و بزرگى بهشت به مقدار پهنه آسمان ها و زمين است ، قرآن مى فرمايد:
جَنَّةٍ عَرضُهَا السَّمواتِ وَ الاَرضَ(879)
يا جَنّةٍ عَرضُها كَعَرضِ السَّماءِ وَ الاَرضِ(880)
و بهشتيان در آن آزادنه رفت و آمد دارند.
شايد بعضى خيال كنند اين وسعت به چه درد مى خورد؟ اگر ما را در گوشه اى از بهشت جا
بدهند كافى است ! ولى نبايد فراموش كنيم هنگامى كه در شكم مادر بوديم اگر از ما سؤ
ال مى شد: در دنيا چقدر جا لازم داريد؟ مى گفتيم : كمى از اين جايى كه هستيم بزرگتر
و روشنن تر، امّا همين كه بدنيا آمديم ، خانه هاى معمولى ما را قانع نمى كند و كار
انسان به جايى مى رسد كه حتّى كره زمين نيز براى او تنگ مى شود و به فكر تسخير كرات
آسمانى مى افتد.
علاوه بر اينكه عالم قيامت با دنيا بسيار فرق دارد، آنجا خانه ابدى است و همه خلائق
حاضرند و قدرت انسان ، كاميابى ها، خواسته ها، تمايلات و مهمانان او چندين برابر
است ، از همه گذشته هر جايى را مناسب با خودش مى سنجند و خداى بزرگ براى روز بزرگ
بايد پاداش بزرگ بدهد.
در حديث مى خوانيم : جايگاه ساده ترين افراد بهشت به قدرى بزرگ است كه هرگاه جنّ و
انس بر او وارد شوند، جا و وسيله پذيرايى (بدون آنكه سهمى از كسى كم شود) براى همه
هست .(881)
هواى بهشت
نسيم بهشتى بسيار مطبوع و دلربا و ملايم است ، قرآن مى فرمايد:
لايَروْنَ فِيهَا شَمساً وَلا زَمهَرِيراً(882)
در بهشت ، نه خورشيدى ديده مى شود تا از گرمى آن ناراحت شوند و نه زمهرير و هواى
بسيار سردى در كار است كه از سرماى آن رنج ببرند.
در مورد هواى بهشت همين بس كه قرآن سى و شش مرتبه فرموده است :
جَنّاتٌ تَجرِى مِن تَحتِهَا الاَنهار باغ هايى كه شاخه هاى آن برهم گردن
نهاده و در پاى درختانش نهرهاى آب زلال جارى است ، درختانى كه خشك شدن و فاسد شدن و
كهنه شدن ندارند و انواع مختلف آنها در آنجا هست كه در قرآن نيز نام بعضى آنها آمده
است : فِى سِدرٍ مَخضُودٍ در سايه درخت هاى سدر بى خار
هستند، وَ طَلحٍ مَنضُودٍ و در كنار درختان موزى
(883) كه ميوه هاى آن روى هم قرار گرفته است .
درختانى كه در سايه هاى دائمى هستند و با حرارت و آفتاب لطافت آنها از بين نمى رود،
وَ ظِلٍّ مَمدُودٍ و در كنار آب جارى مى باشند.
وماءٍ مَسكوب
(884)
علاوه بر آن هواى لطيف ، آهنگ هاى دلربايى نيز در آنجاست كه به گفته روايات متعدّد
توسط حوريان و درختان نواخته مى شود، ولى با مفاهيم بسيار عرفانى كه شامل حمد و
تقديس خداوند متعال است .(885)
بهشت محل كاميابى
بر خلاف آنكه در دوزخ همه نوع زجر و شكنجه وجود دارد، در بهشت همه نوع لذّت و رفاه
و آسايش در اختيار بهشتيان است ، قرآن مى فرمايد: فِيهَا ما
تَشتَهِيهِ الاَنفُسُ وَتَلَذُّ الاَعيُنُ(886)
يعنى هر آنچه را انسان ميل و اراده كند و هرچه چشم از آن لذّت مى برد، همه در
اختيار اوست .
اين آيه با همه كوتاهى خود به قدرى جامع است كه اگر تمام نويسندگان و گويندگان در
تمام عمر خود در اوصاف بهشت بگويند يا بنويسند، در اين جمله كوتاه جا دارد و همه را
شامل مى شود.
نعمت هاى دنيا هر چه عالى باشد، بالاخره انسان سير شده و نسبت به كاميابى از آنها
به حالت بى تفاوتى مى رسد، مثلاً منظره هاى ديدنى براى كسانى جالب است كه هنوز
نديده باشند، ولى براى ساكنان آن منطقه ديگر چندان لذّتى ندارد و عادّى شده است ،
امّا ديدنى هاى بهشت و نعمت هاى آن كسل كننده نيست و از نشاط انسان نمى كاهد، بلكه
تا ابد لذّت بخش است و كاميابى ها همچنان باقى است ، البتّه شايد اين امر به خاطر
تنوّع و تغييرات پى در پى در آنها باشد كه بهشتيان از آن خسته و سير نمى شوند،
چنانكه قرآن مى فرمايد: لَهُم ما يَشاؤ نَ فِيهَا وَلَدَينَا
مَزِيد(887)
آنچه بهشتيان بخواهند در بهشت وجود دارد و اضافه و زائد بر آن نيز در اختيار ماست .
بهشت قابل وصف نيست
خداوند مى فرمايد: براى هيچ كس قابل تصوّر نيست كه ما براى سحر خيزان نيايشگر چه
مقام و نعمت هايى را كه سبب روشن شدن چشم آنان است ، پنهان و ذخيره كرده ايم ،
فَلا تَعلَمُ نَفسٌ ما اُخفِىَ لَهُم مِن قُرَّةَ اَعيُنٍ(888)
چنانكه در كتاب هاى آسمانى گذشته مى خوانيم كه خداوند مى فرمايد:
اءعدَدتُ لِعِبادِى ما لا عَينَ رَاءَت وَلا اُذُنَ سَمِعَت وَلا خَطَرَ بِقَلبِ
بَشَرٍ(889)
براى بندگان صالح خود چيزهايى را آماده كرده ام كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و
نه به فكر انسانى آمده است .
نعمت هاى ابدى
بارها قرآن مساءله پايدار بودن نعمت هاى بهشتى و بهشتيان را بيان فرموده و با جمله
خالِدِينَ فِيهَا به ما گوشزد كرده است كه بهشتيان ديگر
به هيچ عنوان از بهشت خارج نمى شوند.
در جاى ديگر مى فرمايد: اُكُلُها دائِمٌ(890)
ميوه هاى بهشتى نه فصلى و موسمى است و نه آفت زده مى شود كه در مدّتى اصلاً نباشد،
يا مى فرمايد:
لامَقطُوعَةٍو لامَمنُوعَةٍ(891)
ميوه هاى بهشت نه گاه بيگاه همچون ميوه هاى دنيا قطع مى شود و نه انسان از خوردن آن
منعى دارد، امّا در دنيا گاهى ميوه هست ، ولى تهيّه آن مشكل است ، يا از ما دور است
، يا بى اشتها هستيم ، يا هنوز نارس و نامطبوع است ، يا براى معده ما قابل هضم نيست
، يا آلوده و فاسد است ، يا تيغ دارد، يا ما از خوردن آن منع شده ايم ، يا عوارض
دارد و امثال آن ، به هر حال در آيه فوق مى فرمايد: ميوه هاى بهشت هميشه هست و هيچ
وقت براى هيچ يك از بهشتيان هيچ گونه منعى در كار نيست و عوارضى هم ندارد.
در قرآن مى خوانيم : اِنّ هَذا لَرِزقُنا ما لَه مِن نَفادٍ(892)
اين نعمت ها روزى ماست كه به بهشتيان عطا مى كنيم و هيچ كمبود وتمام شدن هم براى
آنها نيست .
ميوه ها و نعمت هاى بهشتى فراوان بوده ، وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ(893)
و تمام آنها قابل زيادن شدن هستند، وَ لَدَينا مَزِيدٌ(894)
يعنى علاوه بر خواسته هاى اهل بهشت ، نزد ما زيادتر هم هست ، بالاتر از خواسته يا
تفكّر آنان ، بهتر و عالى تر از آنچه آنان بخواهند. (اللّهم ارزقنا بحقّ محمّدٍ و
اهل بيته صلوات اللّه عليهم اجمعين )
بهشت سراى اءمن
قرآن مى فرمايد: اِنَّ المُتَّقِينَ فى مَقامٍ اءمِينٍ(895)
افراد باتقوا در قيامت در جايگاهى ثابت (و از هرگونه تغيير، انتقال ، شيطنت ،
بيمارى ، مرگ ، كمبود، آفات و ناگوارى ) درامانند.
و در جاى ديگر مى فرمايد: اءلَّذِينَ آمَنوا وَلَم يَلبِسُوا
اِيمانَهُم بِظُلمٍ اُولئِكَ لَهُم الاَمنُ(896)
كسانى كه ايمان آوردند و ايمان خود را با شرك به خدا و پيروى از رهبرى هاى باطل
آلوده نكردند، در قيامت درامانند.
در قرآن مى خوانيم : لَهُم دارُالَّسلامِ عِندَ رَبِّهِم
(897) در قيامت براى حق طلبان ، در پيشگاه پروردگارشان خانه سلامت وجود
دارد.
صورت بهشتيان
درباره شادابى قيافه ها و صورت بهشتيان قرآن مى فرمايد:
وُجُوهٌ يَومَئِذٍ مُسفِرَةٌ(898)
در آن روز صورت هايى درخشان و سفيد دارند.
وُجُوهٌ يَومَئِذٍ ناضِرَةٌ اِلى رَبِّها ناظِرَةٌ(899)
صورت هاى شاداب و زيبا كه به الطاف الهى چشم دوخته اند.
وُجُوهٌ يَومَئِذٍ ناعِمَةٌ(900)
صورت هايى كه در روز قيامت از انواع نعمت ها بهره مند هستند.
ضاحِكَةٌ مُستَبشِرَةٌ(901)
اهل بهشت در آن روز هولناك خندان هستند و به نعمت هاى الهى بشارت داده شده اند.
آرى ، صورت هايى كه در برابر عظمت خدا به خاك ماليده شده و در جبهه هاى جنگ با خون
آغشته شده و در دل شب با اشك شسته شده و با شنيدن ظلم ها درهم كشيده شده و با ديدن
آثار خدا به توحيد رسيده است ، آن روز بايد اين چنين خندان و منوّر باشند.
افتخار و دعوت از ديگران
قرآن مى فرمايد: همين كه پرونده مسرّت بخش خوبان را به دست راستشان مى دهند و مى
بينند هر چه هست كمال و سرافرازى و بندگى و اطاعت خداوند است ، از شادى ديگران را
دعوت مى كنند و فرياد مى زنند:
هاؤُمُ اقرَاءوا كِتابِيَه اى اهل محشر! بياييد كتاب
مرا بخوانيد.
اِنِّى ظَنَنتُ اَنّى مُلاقٍ حِسابِيَه من در دنيا مى
دانستم كه چنين روزى هست و به فكر حسابم بودم و از كارهاى حرام دورى كردم و الا ن
تمام وجودم را شادى فرا گرفته است .
فَهُوَ فى عِيشَةٍ راضِيَةٍ او در يك زندگى شادى آفرين
و رضايت بخشى است .
فى جَنَّةٍ عالِيَةٍ(902)
در بهشتى عالى مقام زندگى مى كند و از ميوه ، غذا، نوشيدنى و نعمت هاى بهشتى بهره
مى برد.
و اين همه به خاطر آن اعمال صالحى است كه در گذشته داشته اند.