معاد

شهيد محراب آيةالله سيد عبدالحسين دستغيب

- ۸ -


نعمتها و لذتهاى معنوى و روحانى‏

نعمتهاى روحانى هم در بهشت انواع متعددى دارد كه ادراك آن از عقول ما خارج است. از آن جمله پرده از جلو چشم ادراك برداشته مى‏شود؛ يعنى آنچه را كه در دنيا دانسته بود، اين‏جا مى‏بيند و به حقايق و معرفت الهيه - كه در دنيا آرزوى او بود - مى‏رسد. خصوصاً معرفت و لقاى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و آل.

در تفسير صافى ضمن آيه: و أقبل بعضهم على بعض يتسآءلون (291)، مى‏نويسد؛ يعنى عن المعارف و الفضائل‏ (292)، بهشتيان معارف الهيه و فضايل محمديه (صلى الله عليه و آله و سلم) را با يكديگر مذاكره مى‏كنند.

و از آن جمله است انواع تكريمها و تعظيمهاى الهيه؛ مانند اين كه هر فرد بهشتى، پدر و مادر و همسر و اولادش را اگر صلاحيت دخول بهشت را داشته باشند (يعنى با ايمان رفته باشند) آنها را شفاعت كرده، پهلوى خود مى‏برد.

اين امر براى احترام مؤمن است، هرچند بستگانش هم اهليت آن مقام را نداشته باشند؛ چنانچه خداى تعالى در قرآن مجيد مى‏فرمايد: جنت عدن يدخلونها و من صلح من ءابآئهم و أزوجهم و ذوريتهم... (293).

و نيز پس از استقرار در بهشت، هزار ملك مأمور مى‏شوند كه براى تهنيت و مبارك باد به زيارت مؤمن بيايند و قصر مؤمن كه هزار در دارد از هر درى ملكى وارد مى‏شود و بر او سلام مى‏كند (294) و مبارك باد مى‏گويد. از همه بالاتر مكالمه پروردگار عالم است با بنده مؤمن و رواياتى چند در اين زمينه رسيده ليكن آنچه را كه خداوند در سوره ياسين، آيه 58 ذكر مى‏فرمايد، كافى ايت كه: سلم قولاً من رب رحيم.

و در تفسير منهج از جابر بن عبدالله روايت كرده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چون بهشتيان در نعمتهاى بهشت مستغرق باشند، ناگاه نورى بر ايشان ساطع گردد و از آن آوازى آيد كه: السلام عليكم يا اهل الجنه .

و از اين‏جاست كه گفته شده: آنچه در دنيا نصيب پيغمبران خدا بوده كه از آن جمله گفتگو با پروردگار عالم است، در آخرت نصيب بهشتيان مى‏گردد.

در جلد دوم بحارالأنوار احاديث مفصله‏اى است در كيفيت تجليات انوار الهيه براى بهشتيان كه از آن جمله مقام رضوان است كه در قرآن مجيد تذكر فرموده‏ (295) و (296).

و از آن جمله است نعمت همسايگى و اتصال به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) و آل؛ چنانچه فرمود: يا على! شيعيان تو بر منبرهايى از نور بارويهاى سفيد اطراف من هستند و ايشان همسايگان من هستند در بهشت‏ (297).

و از آن جمله نعمت خلود در بهشت است، وقتى كه متوجه مى‏شود كه اين نعمتهاى بزرگ، هرگز از او گرفته نمى‏شود، لذت عجيبى مى‏برد كه به وصف در نيايد.

از نعمتهاى روحانيه آن است كه با انبيا و صلحا و مؤمنين تلاقى مى‏كند؛ چنانچه در قرآن مى‏فرمايد: على سرر موضونة (298).

و مروى است كه: هر روزى در بهشت به زيارت و ملاقات يكى از پيغمبران اولواالعزم حاضر مى‏شوند و آن روز را ميهمان آن بزرگوار هستند، پنجشنبه‏ها ميهمان خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏باشند و جمعه‏ها به مقام قرب حضرت احديت جل و على دعوت مى‏شوند.

موعظه‏

اين مختصرى از نعمتهاى بهشت بود كه ذكر گرديد. حالا انصاف دهيد آيا عاقلى مى‏تواند بر خود هموار كند كه از چنين لذايذ و مقامات و درجاتى، خود را محروم نمايد (299).

براى رسيدن به مقامى از مقامات دنيويه، چه رنجها كه مى‏برد و چه زحمتها و ناراحتيهايى كه مى‏كشد با آن كه يقين ندارد كه به مقصود مى‏رسد و بر فرض هم كه برسد به مرگ از او گرفته خواهد شد؛ ولى نسبت به اين مقامات عاليه و سعادات باقيه، قدمى بر نمى‏دارد، با آن كه هركس در اين راه كوشيد، يقيناً به مقصود مى‏رسد. علت كوتاهى و مسامحه، پست همتى و دلخوشى به شهوات دو روزه دنيا با هزاران آلودگى آن است؛ چنانچه در قرآن مجيد مى‏فرمايد: بل يريد الانسن ليفجر أمامه‏ (300).

حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) - در خطبه‏اى كه در نهج‏البلاغه است - چنين مى‏فرمايد:

منزه مى‏دانم تو را از هرچه لايق به كبريايى تو نيست در آن حال كه آفريننده مخلوقاتى و خداى مكنوناتى به اعتبار حسن آزمايش تو نزد آفريده‏هاى خود كه به آن اعتبار سرايى را آفريدى كه آن بهشت است و در آن‏جا براى مهمانان، وسايل پذيرايى را از مكان آشاميدن و محل غذا خوردن و حوران پاكيزه منظر و خادمان پرى پيكر و غرفه‏هاى در كمال رفعت و جويهاى در عين لطافت و زراعتها در غايت طراوت و ميوه‏ها درنهايت نزاكت آماده ساختى، سپس نماينده‏اى را فرستادى (كه او حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏خواند مردمان را به آن سرايى كه در آن انواع نعمتهاى جاودانى است، پس نه آن دعوت كننده را اجابت نمودند و نه در آنچه ترغيب فرمودى، راغب شدند و نه به سوى آنچه آرزومند گردانيدى، آرزومند شدند بلكه بر مردار دنياى فريبكار روى آوردند كه به خوردن آن رسوا شدند و با يكديگر آشتى كردند بر دوستى آن جيفه بى‏مقدار و هركه دوست داشت و واله شد، بر دنياى بى‏اعتبار ديده او را كور ساخت به طورى كه عيب و ضرر خود را ديگر نمى‏بيند و دلش را بيمار كرد از ادراك آنچه سزاوار است، پس به ديده بيمار مى‏نگرد و به گوش غير شنوا مى‏شنود از چيزى كه برايش فايده دارد. به درستى كه شهوتهاى دنيا عقلش را پاره كرده و دنيا دلش را ميرانده و بر خود شيفته و واله ساخته، پس بنده دنيا گرديده و بنده كسى كه چيزى از متاع دنيا در دست او باشد (301)

با اين كه راه سومى در پيش نيست، يا بهشتى يا جهنمى؛ يعنى اگر كسى رو به خدا نرفت، نه تنها از اين نعمتها كه شمه‏اى از آن ذكر گرديد محروم است بلكه جايگاهش دوزخ است و ناراحتيهايى در پيش دارد كه شمه‏اى از آن اشاره مى‏شود.

دوزخ چيست؟

دوزخ گودالى است بى‏پايان و آتشى است افروخته شده از غضب يزدان و زندان اخروى است كه در آن انواع عذابها و اصناف شدتها و اقسام بلاهاست كه ادراك آنها فوق فهم ماست و تحقيقاً مقابل و ضد بهشت است؛ چناچه در بهشت انواع نعمتها و لذتها موجود و ذره‏اى ناراحتى نيست. در جهنم، انواع شدتها و ناراحتيها موجود و اندكى آسايش و راحتى نيست.

در اين‏جا هم به بعضى از اصول عذابها كه در قرآن ذكر فرموده، اشاره مى‏شود.

خوردنيهاو آشاميدنيهاى جهنم‏

ثم انكم أيها الضآلون المكذبون * لأ كلون من شجر من زقوم‏ (302).

پس به درستى كه شما اى گمراهان از طريق حق كه قيامت را تكذيب كننده‏ايد! هر آينه خورندگان از درختى هستيد كه از زقوم خواهد بود

فمالئون منها البطون‏ (303).

پس پر كنندگان شكمهايتان باشيد از زقوم به واسطه شدت گرسنگى.

فشربون عليه من الحميم‏ (304).

آشامندگان باشيد بر بالاى آنچه از زقوم خورديد از آبى در نهايت گرمى (به سبب زيادى تشنگى).

در خبر است كه: عذاب گرسنگى را بر دوزخيان مسلط مى‏كنند تا به ناچار شكمهاى خود را از زقوم پر سازند، پس از آن تشنگى را چنان بر آنها چيره مى‏كنند و حميم را برايشان عرضه مى‏سازند كه بسيار از آن مى‏آشامند.

...و سقوا مآء حميماً فقطع أمعآءهم‏ (305)؛ به قسمى گرم است كه اندرون آنها را ريزه‏ريزه مى‏كند. و مروى است كه: اگر قطره‏اى از آن بر كوههاى دنيا بريزند، آنها را متلاشى مى‏سازد.

فشربون شرب الهيم‏ (306).

آشامندگان باشيد از حميم مانند آشاميدن شتران بسيار تشنه و مدتها آب نديده‏ (307).

هذا نزلهم يوم الدين‏ (308).

اين زقوم و حميم پيشكش ايشان است در روز جزا(يعنى عذاب ابتدايى و مقدماتى است و اما آنچه براى آنها تدارك شده از انواع خوردنيها و آشاميدنيهاى سخت، پس قابل شرح و بيان نيست).

و در سوره حم دخان مى‏فرمايد: ان شجرت الزقوم * طعام الأثيم * كالمهل يغلى فى البطون * كغلى الحميم‏ (309).

به درستى كه درخت زقوم (ميوه و برگ آن) خوراك كسى است كه بسيار گناكار است (و گفته شده كه مراد كافر معاند است) و زقوم مانند چيزى است كه به آتش گداخته شده باشد (چون مس و روى و گفته شده كه مهل، روعن زيت جوش آمده است).

زقوم؛در شكمهاى كفار مانند آبى كه بى‏نهايت گرم شده باشد، مى‏جوشد، يا مثل روغن زيت كه حرارت زياد ببيند و از همان آب جوش بر سر آنها مى‏ريزند تا ظاهر و باطن آنها را بگدازد: ...يصب من فوق رءوسهم الحميم‏ (310).

و نيز مى‏فرمايد: ان لدينآ أنكالا و جحيما * و طعاماً ذا غصة و عذاباً أليم (311).

نزد ما است قيدهاى بزرگى كه باز شدنى نيست و آتش بزرگى و خوراك گلوگيرى و شكنجه دردناكى است.

و از حضرت باقر (عليه السلام) منقول است كه: درخت زقوم، از قعر جهنم بيرون مى‏آيد و ميوه و برگ و خار آن از آتش است و از سبر تلخ‏تر و از مردار، گنديده‏تر و از آهن سخت‏تر است.

از جمله طعامهاى جهنم، غسلين است: و لا طعام الا من غسلين‏ (312). و در مجمع البحرين گويد: از آنچه از شكم دوزخيان بيرون مى‏آيد پس از خوردن زقوم، همان دوباره خوراكشان مى‏شود و از آن جمله ضريع است.

و مروى است كه: آن چيزى است شبيه خار از حنظل تلخ‏تر و از لاشه، بدبوتر و از آتش، سوزنده‏تر است.

ديگر صديد است كه: و يسقى من مآء صديد (313) و آن چرك و خونى است كه از عورت زناكاران در جهنم خارج مى‏شود.

ديگر غساق است: الا حميما و غساق (314) و بعضى از مفسرين فرموده‏اند كه آن چشمه‏اى در دوزخ است كه سمهاى حيوانات سمى در آن جارى است.

لباس اهل جهنم‏

...قطعت لهم ثياب من نار... (315).

براى كفار جامه‏هايى از آتش بريده شده و مهيا گريده است.

و منقول است كه: جامه‏اى از مس گداخته شده مى‏سازند.

و در سوره ابراهيم، آيه 50 مى‏فرمايد: سرابيلهم من قطران و تغشى وجوههم النار.

لباسهاى ايشان از قطران است و مى‏پوشانند رويهايشان را آتش (و قطران، چيزى است سياه و بدبو كه بيشتر جرب‏دار مى‏ماند كه او را با پوست مى‏سوزانند و نيز به آتش، زود مشتعل مى‏گردد).

مروى است كه اگر جامه‏اى از جامه‏هاى جهنم را بين آسمان و زمين دنيا آويزان سازند، تمام اهل زمين از بوى گند و حرارتش خواهند مرد.

شناخت گنهكاران‏

يعرف المجرمون بسيمهم فيؤخذ بالنوصى و الأقدام‏ (316).

گنهكاران به سيمايشان شناخته مى‏شوند كه كبودى چشم و سياهى روى نشانه آنهاست. آنگاه به موهاى جلو سر و به قدمها گرفته شوند؛ يعنى گاهى با موى سر و دفعه‏اى با پا به دوزخ كشانده مى‏شوند يا اين‏كه گروهى را با موى پيشانى و گروهى را با پاها به آتش مى‏كشند.

اذ الأغلل فى أعنقهم و السلسل يسحبون * فى الحميم ثم فى النار يسجرون‏ (317)

زمانى كه غلها در گردنهايشان است با زنجيرها كشانيده مى‏شوند در حميم، سپس در آتش افروخته مى‏شوند.

...ترى الذين كذبوا على الله وجوههم مسودة... (318).

مى‏بينى كسانى را كه بر خدا دروغ گفتند، روزهايشان سياه است.

تلفح وجوههم النار وهم فيها كلحون‏ (319).

آتش، روهايشان را مى‏سوزاند و ايشان زشت رويانند (يعنى مانند كله گوسفند بريان شده، دندانها نمايان و لبها آويزان است).

موكلين جهنم‏

...عليها ملائكة غلاظ شداد لا يعصون الله ما أمرهم... (320).

بر آتش جهنم ملائكه‏هايى هستند كه غليظ و شديدند و رحمى بر جهنميان ندارند و مخالفت نمى‏كنند خداى را در آنچه از عذاب جهنميان مأمورند.

و لهم مقمع من حديد (321).

به دست خزنه جهنم، گرزهاى آهنين است كه بر سر جهنميان مى‏كوبند، هر وقت كه بخواهند از جهنم فرار كنند (و در وزن آن رسيده كه اگر جن و انس جمع شوند يك مقمعه (عمود آهنى) جهنم را نتوانند بلند كنند.

و مروى است. دو چشم موكلين دوزخ مثل برق جهنده است و نيشهاى آنها مانند بلنديهاى كوههاست. آتش از دهان آنها خارج مى‏شود. ما بين دو كتف آنها يك سال راه است و مى‏توانند به يك دست، هفتاد نفر را بلند كرده در آتش اندازند.

جهنم و درهاى آن‏

لها سبعة أبوب لكل باب منهم جزء مقسوم‏ (322).

براى دوزخ هفت در است و هر عده‏اى از جهنميان از درى كه به آنها اختصاص دارد، وارد مى‏شوند.

اسامى هفت در جهنم - چنانچه از حضرت امير (عليه السلام) رسيده - بدين قرار است:

اسفل دركات آن جهنم است و فوق آن، لظى و فوق آن، حطمه و فوق آن، سقر و فوق آن، جحيم و فوق آن، سعير و فوق آن، هاويه مى‏باشد و البته عذابهاى اين طبقات متفاوت خواهد بود (323).

از ظاهر آيات شريفه معلوم مى‏شود كه آتش جهنم بر خلاف آتش دنيا داراى ادراك و شعور است؛ چنانچه مى‏فرمايد:

روزى كه به جهنم مى‏گوييم آيا پر شدى از اهل عذاب؟ پس در جواب مى‏گويد: آيا باز هم اهل عذاب هستند؟! يعنى مرا هم گنجايش و هم اشتياق به زيادتى است‏ (324).

و نيز آتش جهنم اهل عذاب را مى‏شناسد و به آنها حمله مى‏كند و جاذبه دارد ونعره زننده است؛ چنانچه مى‏فرمايد: چون ببيند آتش جهنم ايشان را از جايى دور، از آن آتش آواز جوشيدن از زيادى خشم و غريدن بشنوند (325).

و از حضرت صادق (عليه السلام) مروى است كه: صداى خروش جهنم را خواهند شنيد.

در جاى ديگر مى‏فرمايد: تكاد تميز من الغيظ... (326)؛ نزديك باشد كه پاره‏پاره شود از خشم بر كافران.

و مروى است كه: در موقع عبور مؤمن از صراط، صداى آتش جهنم بلند مى‏شود كه اى مؤمن! از من زود دور شو كه نورت التهاب مرا خاموش مى‏كند، چون مؤمن از رحمت و آتش جهنم از غضب مى‏باشد و رحمت حق بر غضب غالب است: يا من سبقت رحمته غضبه.

و بالجمله شواهدى بر اين كه آتش جهنم مثل ساير موجودات اخرويه صاحب حيات و داراى ادراك و شعور است، دوست دوستان خدا و دشمن دشمنان خداست، داريم.

از اوصاف جهنم اين است با اين‏كه اگر جن و انس را در آن جاى دهند، هنوز جا دارد، مع الوصف جاى هر يك از جهنميان تنگ و در فشارند مانند ميخى كه در ديوار بكوبند؛ چنانچه در سوره فرقان مى‏فرمايد:

چون در انداخته شود، جهنميان در دوزخ در مكانى تنگ به جهت عذابشان در حالى كه به زنجيرهاى آتش بسته شده باشند (327).

به قسمى در فشارند كه آرزوى هلاكت كنند، يا اين كه گويند: وا اسفا! واويلا!. به همان اندازه كه بهشتيان در روشنايى هستند، دوزخيان در ظلمت و تاريكى و وحشت و دهشت ابدى هستند؛ مانند كسى كه در قعر دريايى گرفتار شود كه ظلمات امواج متراكمه او را احاطه كرده باشد. در سوره نور مى‏فرمايد: به قسمى است كه اگر دستش را بيرون آورد، نمى‏تواند ببيند (328).

عذابهاى روحانى‏

براى دوزخيان، علاوه بر شكنجه‏هاى جسمانى، عذابهاى روحانى است، از آن جمله تذكر به اين موضوع كه اين‏جا هميشه خواهند ماند و نجاتى برايشان نخواهد بود كه اين سخت‏ترين عذابهاى دوزخيان است و شكى نيست كه كفار و منافقين كه حجت برايشان تمام شده باشد و بى‏ايمان مرده باشند، در عذاب جهنم هميشگى خواهند بود؛ چنانچه در سوره بينه، آيه ششم مى‏فرمايد: ان الذين كفروا من أهل الكتب و المشركين فى نار جهنم خلدين فيهآ....

و در جاى ديگر مى‏فرمايد: ذلك جزآء أعدآء الله النار لهم فيها دار الخلد... (329) پس جزاى دشمنان خدا آتش است و جاى هميشگى ايشان است بلكه بيرون آمدنشان را از آتش دوزخ، تشبيه به محال فرموده، در آن جا كه مى‏فرمايد: ...و لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط....

داخل نخواهند شد ايشان در بهشت تااين كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد.

يعنى چنانچه اين امر محال است، پس دخول كفار در بهشت هم محال خواهد بود و اخبار وارده در مقام بسيار است و كسى كه ذره‏اى ايمان در قلبش باشد، هميشه در جهنم نخواهد ماند.

ديگر از عذابهاى روحانيه اين است كه متوجه مى‏شود از الطاف و رحمتهاى بى‏پايان حضرت آفريدگار محروم مانده است. به علاوه مورد غضب و بى‏اعتنايى خداست؛ چنانچه مى‏فرمايد: كلآ انهم عن ربهم يومئذ لمحجوبون‏ (330).

جز اين نيست كه ايشان از پروردگار خود در حجابند (يعنى از رحمت و احسان و ثوابهاى الهى محروم خواهند بود).

و در جاى ديگر مى‏فرمايد: ايشان را جزاى نيكى در آخرت نيست و خداوند با ايشان سخن نمى‏فرمايد و نظر رحمت و شفقت به آنها نمى‏كند (331).

از آن جمله است حسرت و هم و غمهايى كه بر آنها وارد مى‏شود كه اگر در دوزخ، مرگ بود، هر روزى مرگى داشتند از شدت اندوه چنان‏كه خداى تعالى مى‏فرمايد:

نشان مى‏دهد پروردگار عملهايشان را كه اسباب اندوه بر آنهاست‏ (332).

و در جاى ديگر مى‏فرمايد: و روزى كه ظالم، دو دست خود را با دندانهايش مى‏جود و مى‏گويد: اى كاش! با فرستاده خدا راهى تحصيل كرده بودم‏ (333).

و از حضرت صادق (عليه السلام) مروى است كه: پس از استقرار بهشتيان در بهشت و دوزخيان در جهنم، روزنه‏هايى بين دوزخ و بهشت باز مى‏شود. منادى ندا مى‏كند اى بهشتيان! منازل جهنميان را ببينيد، اگر مخالفت خداوند را نموده بوديد، در اين منازل جاى شما بود (وبعد مى‏گويد:) اى جهنميان! منازلى كه دربهشت است ببينيد، اگر اطاعت خداوند را نموده بوديد، جاى شما اين‏جا بود، پس چنان اندوه و حسرتى عارض‏شان مى‏شود كه اگر مردن ميسر بود، مى‏مردند.

از آن جمله، انواع سرزنشها و توبيخها و سخريه‏ها كه از طرف خداوند عالم و ملائكه و بهشتيان و شياطين به آنها وارد مى‏شود؛ چنانچه خداوند به آنها مى‏فرمايد:

آيا شما را پيغمبرانى نيامد كه به شما خبر بدهد آيات مرا و شما را از چنين روزى بترساند؟! گويند بلى بر ضرر خود شاهديم‏ (334).

و باز مى‏فرمايد: آيا شما را در دنيا مهلت نداديم به مقدارى كه بتوانيد با خبر و متذكر شويد و آمد شما را ترساننده از چنين روزى، پس بچشيد عذاب را كه براى ظالمين يارى كننده‏اى نيست‏ (335).

و امثال اين قسم خطابات زياد است، خزنه جهنم هم اهل جهنم را سرزنش مى‏كنند؛ چنان‏كه در قرآن مجيد مى‏فرمايد:

هرگاه انداخته شود فوجى و دسته‏اى در جهنم، خزنه جهنم از آنها مى‏پرسند آيا شما را ترساننده نيامد؟ گويند آرى آمد ليكن ما آنها را تكذيب نموديم و گفتيم شما در گمراهى بزرگى هستيد و گويند: اگر ما اهل شنيدن حق و تعقل و فهم بوديم، هيچ‏گاه جهنمى نمى‏شديم، پس خودشان اقرار به گناه خود كنند (336).

شياطين هم آنها را سرزنش مى‏كنند. و مروى است كه دوزخيان از ترس اين كه مبتلا به شماتت ايشان نشوند، كمتر از شدت عذاب ناله مى‏كنند و در آيه شريفه مى‏فرمايد: و شيطان به دوزخيان پس از تمام شدن كار و قرار گرفتن آنها در آتش، گويد: جز اين نيست كه خداوند به شما وعده حقى داد و من هم وعده دروغى، من به شما قدرتى نداشتم جز اين‏كه وسوسه نمودم و شما به سوء اختيار خود، وعده دروغى مرا اجابت نموديد، پس مرا ملامت نكنيد خودتان را ملامت كنيد. امروز نه من از شما فريادرسى مى‏توانم بكنم، نه شما از من. امروز من از شما بيزارم از اين كه مرا در دنيا شريك خداوند قرار داديد، جز اين نيست كه براى ستمكاران، شكنجه دردناكى است‏ (337).

بهشتيان هم آنها را سرزنش مى‏كنند؛ چنانچه در سوره اعراف مى‏فرمايد:

بهشتيان دوزخيان را ندا كنند و گويند: آنچه را كه پروردگارمان به ما وعده داده است از ثوابها به تحقيق يافتيم، آيا شما هم آنچه را كه پروردگارتان وعده داده از عذابها نيز يافتيد؟ گويند: بلى رسيديم به آن عذابها، پس منادى ندا كند در بين ايشان كه لعنت خدا بر ستمكاران است‏ (338).

و در سوره مطففين مى‏فرمايد: امروز مؤمنين بر كفار مى‏خندند و آنها را مورد استهزا و مسخره قرار مى‏دهند، اين سخريه، در مقابل مسخره‏هايى است كه كفار در دنيا به مؤمنين مى‏نمودند (339)

از جمله عذابهاى روحانيه، مصاحبت با با شياطين و ساير دوزخيان است. به همان اندازه كه بهشتيان با يكديگر انس دارند و از ملاقات يكديگر لذت مى‏برند، دوزخيان با يكديگر دشمن‏اند و نهايت تناكر و تنافر بين آنها است و اين معنا در قرآن مجيد تذكر داده شده، آن‏جا كه مى‏فرمايد:

و هركه خود را بر كورى دارد از ياد كردن خداوند رحمان، پس بر او شيطان را مسلط مى‏سازيم كه همنشين او شود. آنها را از راه حق باز مى‏دارند و ايشان مى‏پندارند كه راه يافتگانند، تا وقتى كه كافر با شيطانى كه همراه اوست در محل جزاى ما حاضر شود، به او گويد: اى كاش! ميان من و تو، به اندازه دورى مشرق و مغرب از يكديگر بود، پس بد همنشينى است (340)

و مروى است كه هر دو را در يك زنجير بسته و در دوزخ افكنند و درباره دشمنى اعوان ظلمه و پيروان پيشوايان گمراهى از رؤساى خود در سوره بقره آيه 166 - 167 مى‏فرمايد:

چون بيزارى جستند آنهايى كه پيروى كرده شدند از آنهايى كه پيروى آنها را كردند و ديدند عذاب خداى را و بريده شد به ايشان سببها، گويند متابعت كنندگان باطل: كاش ما را بازگشتن به دنيا ممكن بود تا از پيشوايان خود بيزارى مى‏جستيم؛ چنانچه امروز آنها از ما بيزارى مى‏جويند (341)

و درباره دشمنى دوزخيان با يكديگر، در سوره عنكبوت، آيه 25 مى‏فرمايد: پس در قيامت بعضى از شما از بعض ديگر بيزارى مى‏جويد و نفرين مى‏كند (342).

و در سوره زخرف مى‏فرمايد: كسانى كه در دنيا دوست بودند در آن روز، دشمن يكديگر خواهند بود، مگر پرهيزگاران از اهل ايمان كه در قيامت هم مثل دنيا دوست يكديگرند (343).

مروى است كه: هر دوستى كه در دنيا براى خدا نبوده، در آخرت مبدل به دشمنى مى‏گردد.

در سوره محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏فرمايد: جز اين نيست كه براى سركشها و كسانى كه از پيروى حق بيرون رفتند، بدترين بازگشت است كه آن دوزخى است كه در آن درآيند و بستر و فراش آنها آتش است و بد فراش و آرامگاهى است دوزخ. اين شكنجه را بايد طاغيان بچشند، پس بايد حميم و غساق را (كه آبى سوزنده در جهنم و چرك سخت گنديده است) بچشند و عذاب ديگرى كه در شدت مثل عذاب است از نوعهاى گوناگون‏ (344).

مروى است كه: چون پيشوايان گمراهى را در دوزخ اندازند، پشت سرشان اتباعشان را به آنها ملحق نمايند، پس مى‏پرسند اينها كيستند؟ خزنه جهنم گويند: اينها گروهى هستند كه به رنج و سختى در دوزخ با شما در آيند، پس به آنها گويند: هيچ مرحبا به اينها مباد، ايشان به دوزخ در آيندگانند، پس اتباع گويند: بلكه شما را مرحبا مباد، شما سبب اين عذاب براى ما شديد، پس دوزخ بد قرارگاهى است. گويند: پروردگارا! هركه سبب اين عذاب براى ما شد، پس دو چندان فرما عذابش را براى گمراهى خود و ديگران آنچه نقل شد از احوال و گفته‏هاى دوزخيان، هر آينه راست است و آن جدال و نزاع كردن اهل آتش است با يكديگر (345).

ضعف جسمى انسان‏

ممكن است چند شبهه در نظرها بيايد كه مجملاً به آنها اشاره مى‏شود و جوابهاى هر كدام هم ذكر مى‏گردد؛ يكى اين‏كه اين عذابهاى شديد با انسان ضعيف كه تاب كمترين آنها را ندارد چگونه است؟ چون در مرحله اوليه نيست و نابود مى‏شود، پس مناسبتى با اين بدن جسمانى ندارد.

جواب آن است كه درست است كه بدن در قيامت همان بدن جسمانى دنيوى است، ليكن به قدرت الهيه طورى در آخرت تركيب مى‏شود و به قدرى سخت و محكم است كه قابل مقايسه با بدن دنيوى نيست و در حقيقت بدن اخروى در لطافت و غلظت، تابع لطافت و غلظت نفسى است كه به آن تعلق دارد؛ چنانچه نفس مؤمن در دنيا در نهايت لطافت ونرمى بوده به طورى كه در مقابل هر حقى متأثر و تسليم مى‏شود؛ چنانچه در خطبه نهج‏البلاغه اميرالؤمنين (عليه السلام) است كه: المؤمنون هينون لينون‏ (346)، پس در آخرت هم بدن آنها مانند نفس شريفشان در كمال لطافت خواهد بود.

همچنين نفس كافر در دنيا در نهايت غلظت و سختى بوده كه از سنگ هم سخت‏تر است؛ چنان‏كه در قرآن مجيد مى‏فرمايد: ...فهى كالحجارة أو أشد قسوة... (347) و لذا در مقابل هيچ حقى خاضع و منقاد نمى‏گردد، پس در آخرت هم بدنش مانند نفس پليدش، در نهايت غلظت و سختى است.

و مروى است كه: دندان كافر مانند كوه احد خواهد شد (پس بدنش چقدر است؟!).

و به عبارت ديگر: سراى آخرت غلبه معنا بر صورت است و آشكار شدن حقايق و يكى شدن ظاهر و باطنهاست: يوم تبلى السرآئر (348) است.

و نيز پس از متلاشى شدن بدنشان از عذاب و پاره‏پاره گرديدن اندرون آنها از خوردن زقوم و نوشيدن حميم و ساير آبهاى دوزخ، دو مرتبه بدنهاى آنها درست مى‏شود؛ چنانچه صريح قرآن است‏ (349).

آيا عذاب شديد با عدل مى‏سازد؟

شبهه ديگرى كه ممكن است در بعضى از اذهان بيايد اين است كه اين عذابها به اين شديدى آيا از عدل الهى است؟

اين شبهه در اثر قياس كردن عذابهاى الهيه در آخرت است، با شكنجه‏هاى سلاطين و حكام در دار دنيا. در حالى كه به هيچ‏وجه اين طور نيست؛ زيرا انتقام سلاطين و حكام از مجرمين، خود از روى تشفى غيظ؛ يعنى دل خنكى است، بر كسى كه مخالفتشان را كرده، غضبناك مى‏شوند و خونشان به جوش مى‏آيد، براى خنك شدن دلشان امر مى‏كنند كه او را به زندان برند، شكنجه دهند، بكشند و غيره، ولى عذابهاى اخروى از باب ترتب مسببات بر اسباب، يعنى لازمه بى‏ايمانى، بى‏نورى و ماندن در تاريكى هميشگى است. لازمه رويگردانيدن از خداوند در تنگى و فشار ابدى بودن است. لازمه ناديده گرفتن هر حقى، كورى و كرى جاودانى است. لازمه پيروى از شيطان و رؤساى گمراهى، همنشينى ابدى با آنها است. لازمه خوردن مال يتيم يا هر مال حرام ديگر، بر افروخته شدن آتش در باطن است و غيره. پس جهنم از خود شخص است بلكه به نص قرآن مجيد آتشگيره دوزخ، خود خلق هستند كه از آنها آتش افروخته مى‏شود (350).

بنابراين، هر عذابى كه به انسان مى‏رسد خودش سبب آن را درست كرده و خودش به خود ستم روا نموده وگرنه خدا به كسى ظلم نمى‏كند (351).

كافر را به آن غلظت و سختى كه دارد چگونه در بهشت كه در نهايت لطافت است مى‏شود جاى داد؟ با آن كه بهشتى كه دارالسلام است جاى آنهايى است كه از هر مرضى دور باشند، چگونه مى‏شود كسى را كه سر تا پا بيمارى قلبى است، پر از حسد و بخل، كينه و عداوت، كبر و غرور است جاى داد. محل چنين شخصى دارالمرضى (بيمارستان) جهنم است نه دارالسلام بهشت. و در حقيقت جا دادن كافر در بهشت، مثل ريختن شيشه عطر بر سر كسى كه زكام و گريپ دارد مى‏باشد. پس جا دادن كافر در دوزخ به هيچ وجه با عدل منافاتى ندارد؛ زيرا معناى عدل اين است كه هر چيزى را در محل مناسب خود قرار دهد؛ لذا دخول كافر در بهشت محال است؛ چون بر خلاف عدل حقيقى است، اصلاً نمى‏تواند از آن‏جا بهره ببرد مثل اين است كه عروس زيبايى را براى كورى آرايش كنند يا نغمه دلربايى را براى كرى بنوازند.

رحمان را با عذاب چكار؟

باز هم ممكن است از جهت رحمت رحمانيه پروردگار، شبهه‏اى كنند كه چطور خداوندى كه به بندگانش مهربان است، راضى شود مخلوقش كه مورد علاقه و محبت او بوده، در چنين عذابهاى مخوفى به سر برد؟

جواب آن است كه چنانچه خداوند متعال داراى صفات جماليه و لطيفه است، داراى صفات جلاليه و قهريه هم مى‏باشد؛ چنانچه ارحم‏الراحمين است: فى موضع العفو و الرحمه، اشدالمعاقبين است: فى موضع النكال و النقمه؛ چنانچه بهشت محل ظهور لطف بى‏نهايت اوست، دوزخ محل ظهور قهر شديد اوست. بلى چون رحمتش بر قهر و غضب چيره است‏ (352)، راضى نيست كه كسى كافر شود و به دوزخ برود (353) ليكن اگر خلق به سوء اختيار خود رو به آتش روند، آنها را به زور و جبر و اكراه باز نمى دارد؛ زيرا بر خلاف حكمت اوست. خدا بى‏نياز مطلق است احتياجى ندارد كه به او ايمان بياوريم؛ چنانچه به رحمت و رأفت خود به خلق، توبه را سبب رهايى از اين عذابها قرار داده و تا لحظه آخر عمر، اين در را گشوده است ليكن اگر خلق از اين سبب رحمت رو بگردانند، آنها را مجبور به توبه نمى‏فرمايد؛ زيرا توبه اكراهى كه توبه نشد. بلى خدا رحمان و رحيم است. از رحمت اوست كه جميع واجبات و مستحبات را امر نموده؛ يعنى آنچه را كه سبب استعداد و آماده شدن براى دخول بهشت و جوار حضرتش نافع است، ما را بدان راهنمايى فرمود؛ چنانچه از جميع محرمات و مكروهات نهى نموده؛ يعنى از آنچه موجب دورى از خدا و نزديكى به شياطين و آتش ابدى است دور باشيم و در حقيقت جميع تكاليف الهيه ناشى از رحمت واسعه اوست؛ لذا مؤمن بايد مواظبت نمايد كه در انجام تكاليف مسامحه نشود و بداند اگر تكليفى از آنها فوت شود، ضررى جبران ناپذير كرده و به همان اندازه خود را از رحمت پروردگار محروم ساخته است كه به هيچ‏چيز ديگرى جبران نمى‏شود.

عمر كوتاه و عذاب هميشگى‏

اشكال ديگر اين است كه خلود و هميشگى بودن كافر در جهنم چگونه با عمر كوتاه دنيوى پنجاه يا شصت ساله جور مى‏آيد؟

جواب آن است كه كافرى كه عمرى به كفر به سر برده، در حقيقت يك امر ثابت و غير قابل زوالى را در همين مدت كم، به سوء اختيارش كسب نموده كه لازمه آن ماندن هميشگى در آتش است.

به عبارت ديگر، ظلمى براى خودش تهيه ديده كه هيچ‏گاه روشنايى به آن راه ندارد.

چنانچه مؤمن كه با ايمان و تقوا از اين‏جا رفته، در مدت كم عمرش، امر غير قابل زوال و بى‏نهايتى را به حسن اختيارش كسب نموده؛ يعنى نورى به دست آورده كه هرگز خاموش نمى‏شود؛ چنانچه در بحار است حضرت صادق (عليه السلام) در پاسخ ابوهاشم كه از هميشگى بودن در بهشت و دوزخ از حضرت پرسيد، فرمود: هميشگى بودن دوزخيان در دوزخ براى اين است كه نيتهاى آنها در دنيا اين طور بوده كه اگر هميشه در دنيا بودند هميشه معصيت خدا مى‏كردند و هميشگى بودن بهشتيان در بهشت براى اين است كه نيتهاى آنها اين بود كه اگر هميشه در دنيا مى‏ماندند هيچ‏گاه از فرمانبردارى پروردگار سرپيچى نمى‏كردند، پس نيتهاست كه سبب خلود بهشتيان و دوزخيان است؛ چنانچه در قرآن مجيد مى‏فرمايد: هركس بر طبق نيت خود عمل مى‏كند (354).

پايان‏