142.
مؤ منان ، نشسته بر تختهاى آراسته ، به كافران مى خندند
ان الذين اجرموا كانوا من الذين آمنوا
يضحكون و اذا مروا بهم يتغامزون و اذا انقلبوا الى اهلهم انقلبوا
فاكهين و اذا راوهم قالوا ان هولاء لضالون و ما ارسلوا عليهم حافظين
فاليوم الذين آمنوا من الكفار يضحكون على الارائك ينظرون .
مطففين : 29 - 35
گنهكاران به مؤ منان مى خنديدند؛ و چون بر آنان مى گذشتند به چشم و
ابرو اشاره مى كردند، و چون نزد كسانشان باز مى گشتند، شادمانه باز مى
گشتند، و چون آنان را مى ديدند، مى گفتند كه اينان گمراه اند، و حال
آنكه آنان را به مواظبت اعمال مومنان نفرستاده بودند؛ و امروز مومنان
به كافران مى خندند، بر تختها تكيه زده اند و مى نگرند.
((يتغامزون )) از ماده
((غمز)) به معناى اشاره
به چشم و پلك و ابروست .
((فاكهين )) جمع
((فكه ))، به معناى بذله
گوست و از ((فكاهة )) به
معناى مزاح و بذله گويى است ؛ و ((فاكهة
)) هم هر چيز خوردنى سرورآور را گويند.
درباره شجره طوبا
اميرالمؤ منين (عليه السلام) فرموده اند: ((طبا
درختى است در بهشت كه اصل و ريشه آن در خانه پيامبر است و در خانه هر
يك از مؤ منان و شاخه اى از آن هست و همين كه آن مومن به چيزى ميل
داشته باشد و از قلب و ذهنش چيزى بگذرد آن شاخه براى او همان موقع
فراهم مى كند. بزرگى اين درخت به حدى است كه اگر سواركارى با جديت و
سرعت تمام در سايه اين درخت صد سال حركت كند از آن خارج نمى شود و
بلندى آن به قدرى است كه اگر كلاغى از پايين آن به پرواز در آيد تا
وقتى كه از ضعف پيرى بر زمين بيفتد به بالاى آن نمى رسد. الا ففى هذا
فارغبوا. (آگاه باشيد كه براى چنين نعمتهايى تلاش و رغبت كنيد.)))(781)
درباره بزرگى انهار الجنة
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره مقدار پهناى هر
يك از نهرهاى بهشت پرسيدند. حضرت فرمودند: ((عرض
هر نهر از نهرهاى بهشت به اندازه مسير صد و پنجاه سال است . آن نهارها
از زير قصرها و بلنديهاى بهشت عبور مى كنند و امواج آن آوازى خوش و
دلنشين و آهنگ فرح بخشى دارند و تسبيح مى گويند.))(782)
درباره حوض كوثر و ساقى
آن
بر اساس برخى روايات ، حوض كوثر نهرى در بهشت است كه عمق آن در
زمين معادل هفتاد هزار فرسخ است ؛(783)
و برخى ديگر از روايات آن را نهرى آسمانى دانسته اند كه از زير عرش
جارى است و بر آن هزار هزار قصر، با خشتهايى از طلا و نقره ، بنا شده
است .(784)
در روايت ديگرى عرض و طول آن مابين مشرق و مغرب تعيين شده است .(785)
((هنگامى كه انا اعطيناك الكوثر بر پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم) نازل شد، اميرالمؤ منين (عليه السلام) از رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خواستند تا اين نهر شريف ، يعنى كوثر،
را برايشان توصيف كنند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمودند:
اى على ، كوثر نهرى است كه خداوند آن را از زير عرش جارى مى كند. آب آن
از شير سفيدتر و از عسل شيرين تر و از كره نرم تر است ، سنگ ريزه هاى
آن در و ياقوت و مرجان است و خاك آن مشك تيزبوى است و گياه آن زعفران ؛
كه از زير ستونهاى عرش پروردگار جهانيان جارى مى شود. ميوه آن چون
قله هايى از زبرجد سبز و ياقوت سرخ و درّ سفيد است . اين نهر از درونش
برونش پيداست و از برونش درونش آشكار است . سخن كه به اينجا رسيد،
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اصحاب گريه كردند و اشك شوق
ريختند. سپس دست مبارك را به پهلوى اميرالمؤ منين (عليه السلام) زدند و
فرمودند: ((اى على ، به خدا قسم كه اين فقط براى
من نيست ، بلكه براى من و تو و محبان تو بعد از من است .))(786)
در حديث ديگر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) على (عليه السلام) را
صاحب حوض خود در قيامت و ساقى آن معرفى كرده اند.(787)
143. بهشتيان و همسرانشان مسرور و شادمان در
حالى كه رب رحيم بر آنان سلام مى كند
ان اصحاب الجنه اليوم فى شغل فاكهون هم و
ازواجهم فى ظلال على الارائك متكئون لهم فيها فاكهة و لهم ما يدعون
سلام قولا من رب رحيم .
يس : 55 - 58
بهشتيان آن روز به شادمانى مشغول باشند. آنها و همسرانشان در سايه ها
بر تختها تكيه زده اند. در آنجا هر ميوه و هر چيز ديگر كه بخواهند
فراهم است و سلامى كه سخن پروردگار مهربان است .
درباره حور العين
از نظر لغوى ((حور))
جمع ((حوراء)) است و
((حوراء)) زن سفيد بدن و
سيمين تن را مى گويند و ((عين ))
جمع ((عيناء)) است و آن
زنى است كه حدقه چشمش بزرگ باشد؛ اما بر طبق روايات ،
((حور العين )) در بهشت هم مرد است و هم
زن .
از امام اميرالمؤ منين (عليه السلام) روايت شده كه رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) فرمودند: ((در بهشت بازارى
است كه در آن خريد و فروشى نمى شود؛ بلكه در آن تصاويرى از مردان و
زنان وجود دارد و آنها را نمايش مى دهند و هر كس هر شكلى را كه بخواهد
و بپسندد داخل آن مى شود. آنجا محل اجتماع حور العين است كه صدايى
مانند صداى آنها را هيچ يك از خلايق نشنيده است . آنان بلند مى
گويند:... خوشا به حال كسى كه ما براى او باشيم و او براى ما باشد. ما
خوبهاى نيكوييم و همسران ما مردمى بزرگوارند.))(788)
((از امام صادق (عليه السلام) پرسيدند: اگر مرد
مؤ منى همسرى مؤ من داشته باشد و هر دو بهشتى شوند، مى توانند با هم
ازدواج كنند؟ حضرت فرمودند: خداوند به عدل حكم مى كند (بايد درجات آنها
در بهشت يكسان باشد): اگر مرد برتر از زن باشد و او را به همسرى اختيار
كند، آن زن از همسران او مى شود؛ اما اگر زن بهتر از مرد باشد، زن بايد
مرد را به همسرى خود برگزيند. در اين صورت ، آن مرد همسر او خواهد بود.
سپس فرمودند: فكر نكنيد بهشت يك بهشت است . خداوند مى فرمايد: و من
دونهما جنتان ؛(789)
و پايين تر از آنها دو باغ بهشتى ديگر است ؛ و فكر نكنيد بهشت يك درجه
است ؛ درجاتى است برخى فوق برخى ديگر، و قطعا اين برترى به سبب اعمال
مردم است . در ادامه از حضرت پرسيدند: آيا مؤ منانى كه داخل بهشت مى
شوند، اما گروهى از آنان درجه بالاترى دارند، اگر بخواهند دوست خود را
ملاقات كنند ممكن است ؟ امام (عليه السلام) فرمودند: آن كس كه در درجه
بالاتر است مى تواند پايين بيايد، اما آن كه در درجه پايين است نمى
تواند بالا بيايد، چون اساسا به آن مقام نمى رسد؛ لكن اگر بخواهند مى
توانند يكديگر را خانوادگى ملاقات كنند.))(790)
درباره ميزان خوراك
بهشتيان
((مردى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم) پرسيد: يا اباالقاسم ، آيا نظر شما اين است كه اهل بهشت مى
خورند و مى آشامند؟ حضرت فرمودند: قسم به خدا، آرى . به هر يك از
بهشتيان نيروى صد مرد در خوردن و آشاميدن داده مى شود. پرسيد: اگر
بخورند، نياز به قضاى حاجت و دفع دارند، در حالى كه بهشت پاك است نه
خبيث و نجس ؟ حضرت فرمودند: عرقى است كه از هر يك از بهشتيان ترشح مى
كند، كه در خوشبويى مانند مشك است ؛ و بدين وسيله شكم او لاغر و باريك
مى شود.))(791)
((شخصى مسيحى از اهل شام هم از امام باقر (عليه
السلام) درباره بهشتيان پرسيد كه چگونه است كه مى خورند، اما تخليه نمى
كنند؟ آيا مثل و مانندى در دنيا دارد؟ حضرت فرمودند: آرى ، جنينى كه در
شكم مادر قرار دارد از آنچه مادر مى خورد او هم مى خورد، اما مدفوع
ندارد.))(792)
144. بهشتيان در باغهاى بهشتى : تسبيح گويان و
تحيتشان سلام و سخنشان حمد خدا
دعواهم فيها سبحانك اللهم و تحيتهم فيها
سلام و آخر دعواهم ان الحمد لله رب العالمين .
يونس : 10
و در آنجا دعايشان اين است : بار خدا تو منزهى . و به هنگام ورود، سلام
مى گويند. و پايان دعايشان اين است : سپاس خداى را، آن پروردگار
جهانيان .
درباره درجات و دروازه
هاى بهشت
قرآن مى فرمايد: همين برتريهايى كه در دنيا بعضى از شما بر بعضى
ديگر داريد در آخرت اين درجات و برتريها با ملاقات الهى بسيار برتر و
بالاتر است : انظر كيف فضلنا بعضهم على بعض و
للآخره اكبر درجات و اكبر تفضيلا.(793)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرموده اند: ((در
بهشت درجه روى درجه است ، چنان كه ميان آسمان و زمين بنده نگاهش را به
بالا مى دوزد و نورى خيره كننده بر او مى درخشد، چندان كه نزديك است
ديدگانش را كور كند. او شادمان مى شود و مى پرسد: اين چيست ؟ گفته مى
شود: اين نور برادر مؤ من توست . مى گويد: او برادر من ، فلانى ، است .
ما در دنيا پا به پاى هم كار مى كرديم ؛ و اكنون اين چنين بر من برترى
داده شده است ؟ ندا مى آيد: او از تو در عمل برتر بود. آنگاه خداوند
موجبات خشنودى دل اين بنده بهشتى را كه در رتبه پايين ترى قرار دارد
چنان فراهم مى كند تا آنكه سرانجام خشنود مى شود.))(794)
امام على (عليه السلام) نيز درباره ابواب بهشت فرموده اند:
((بهشت هشت دروازه دارد: دروازه اى كه پيامبران
و صديقان از آن وارد مى شوند؛ دروازه اى كه شهيدان و صالحان از آن داخل
مى شوند؛ و پنج دروازه ديگر كه شيعيان و دوستداران ما از آن وارد مى
شوند... و يك دروازه ديگر كه ديگر مسلمانانى كه به يگانگى خداوند و
توحيد شهادت دهند و در قلبشان ذره اى دشمنى با ما اهل بيت نباشد از آن
به بهشت وارد مى شوند.))(795)
نيز فرموده اند: ((درجاتى است يكى از ديگرى برتر
و سرمنزلهايى است متفاوت . نعمتهايش پايان ندارد. ساكنانش از آن بيرون
نخواهند شد. آنها كه هميشه در آن اند هرگز پير نشوند؛ و آنان كه در آن
مسكن گزيده اند گرفتار شدايد نخواهند شد.))(796)
پرواز روح با توصيف بهشت
در كلام امام على (عليه السلام)
((اگر با چشم دلت به آنچه از بهشت برايت
توصيف مى شود نظر اندازى ، روحت از موجودات بديعى كه در دنيا پديدار
گشته ، از شهوات و لذاتش و زخارف و زيورهاى ديدنى اش ، كناره خواهد
گرفت . و فكرت در ميان درختهايى كه شاخه هايش همواره به هم مى خورد و
ريشه هاى آن در دل تپه هايى از مشك بر سواحل نهرهاى بهشت فرو رفته
متحير مى گردد و انديشه ات در خوشه هايى از لؤ لؤ هاى تر، كه به شاخه
هاى كوچك و بزرگ محكمش آويخته ، و همچنين ميوه هاى گوناگون ، كه از
درون غلافهاى خود سر برون كرده اند، واله و حيران مى شود. اين ميوه به
آسانى و مطابق دلخواه هر كس چيده مى شود. ميزبانان بهشتى از آنان كه
ميهمان بهشت اند و در جلو قصرهاى آن فرود آمده اند با عسلهاى مصفا و
شرا بهاى پاكيزه كه مستى ندارد پذيرايى مى كنند. اين (ميهمانان ) گروهى
اند كه تقوا و شخصيت خود را تا پايان عمر حفظ كرده اند. لذا از
ناراحتيهاى نقل و انتقال سفرها (ى مرگ و برزخ ) ايمن بوده اند. اى
شنونده ، اگر قلب خويش را به مناظر زيبايى كه در آنجا به آن مى رسى
مشغول دارى ، روحت با شوق فراوان به سوى آنها پرواز خواهد كرد و هم
اكنون از اين مجلس من با عجله به همسايگى اهل قبور خواهى شتافت .
خداوند ما و شما را به لطه خود از كسانى قرار دهد كه با دل و جان براى
رسيدن به سر منزل نيكان كوشش مى كنند.))(797)
به راستى با چنين بهشتى بايد گفت : ((لمثل هذا
فليعمل العاملون .))(798)
145. متاع زندگى دنيا فريب است . براى رسيدن به
مغفرت الهى و بهشت به پيشتازيد
و ما الحياة الدنيا الا متاع الغرور
سابقوا الى مغفره من ربكم و جنه عرضها كعرض السماء و الارض اعدت للذين
آمنوا بالله و رسله .
حديد: 20 و 21
و زندگى دنيا جز متاعى فريبنده نيست . براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان
و بهشتهايى كه پهناى آن همسان پهناى آسمان و زمين است بر يكديگر پيشى
گيريد. اين بهشت براى كسانى كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند
مهيا شده است .
امام على (عليه السلام) فرموده اند: ان كنتم
راغبين لا محاله فارغبوا فى جنه عرضها السماوات و الارض .(799)
(ميل و رغبتى را كه ناگزير از آنيد در بهشتى قرار دهيد كه پهناى آن
آسمانها و زمين است .) امام زين العابدين (عليه السلام) درباره تلاش
براى رسيدن به بهشت فرموده اند: ((بدانيد كه هر
كس مشتاق بهشت باشد به سوى خوبيها بشتابد و از خواهشهاى نفس كناره
گيرد؛ و هر كه از آتش بترسد از گناهان خود به درگاه خداوند زود توبه
برد و از حرامها باز ايستد.))(800)
امام على (عليه السلام) نيز فرموده اند: الا و
ان اليوم المضمار و غدا السباق و السبقه الجنة و الغاية النار.
(آگاه باشيد كه امروز روز تمرين و آمادگى و فردا روز مسابقه است .
پاداش پرندگان بهشت و كيفر عقب ماندگان آتش است .)... و انى لم ار
كالجنة نام طالبها و لا كالنار نام هاربها. (آگاه باشيد كه هرگز چيزى
مانند بهشت نديدم كه خواستاران آن در خواب غفلت باشند و نه چيزى مانند
جهنم كه فراريان آن چنين در خواب فرو رفته باشند.)))(801)
اگر بهشت به وسعت آسمانها
و زمين است پس جهنم در كجاست ؟
هم در اين آيه و هم در آيه 133 سوره آل عمران فرموده است وسعت و
پهناى بهشت به اندازه آسمانها و زمين است . اين سوال را شخصى در محضر
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مطرح كرد. حضرت فرمودند:
((سبحان الله اذا جاء النهار فاءين الليل .))(802)
(منزه است خدا، زمانى كه روز مى آيد شب در كجاست ؟)
همان طور كه ملاحظه مى شود حديث نياز به توضيح دارد. ما توضيح آن را از
تفسير الميزان با تلخيص و اندكى تصرف نقل مى كنيم .
آخرت با تمام نعمتها و نقمتهايش شبيه دنيا و لذايذ و آلام آن شبيه
لذايذ و آلام دنيوى است و نيز انسانى كه وارد مرحله آخرت مى شود همين
انسان دنيوى است ؛ الا اينكه نظام آخرت غير از نظامى است كه حاكم بر
دنياست ؛ و اساس اين تفاوت اين است كه آخرت جاودان و هميشگى است و دنيا
فانى و زوال ناپذير. از اين روست كه با اينكه انسان در آخرت مى خورد و
مى آشامد و ازدواج مى كند و از نعمتهاى بهشت بهره مند مى شود، عوارضى
كه در دنيا بر اين حالات عارض مى گردد در آنجا بر او عارض نمى شود.
درباره عذاب جهنم نيز همين طور است . بنابراين شب و روز و حوادث و
عوارض آن مانند گذشته و حال و آينده در نظام ماده و حركت ، كه نظام
دنياست ، متزاحم اند؛ در صورتى كه همين امور در نظامى ديگر متزاحم
نيستند و مى بينيم كه همه آنها در پيشگاه پروردگار غير متزاحم و بر او
مكشوف اند. بنابراين شب و روز ، با اينكه در نظام دنيا متزاحم اند، در
نظامى ديگر غير متزاحم اند و در آن واحد با هم جمع اند. از اين رو ممكن
است كه آسمانها و زمين نيز به اندازه خود وسعت داشته باشند و در عين
حال چيز ديگرى از قبيل بهشت يا جهنم را كه وسعتش به اندازه آنهاست در
خود جاى دهند.
146. از خدا بترسيد و به فكر فردايتان باشيد
يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر
نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون .
حشر: 18
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا بترسيد؛ و هر كس بايد بنگرد كه
براى فردايش چه فرستاده است . از خدا بترسيد كه خدا به كارهايى كه مى
كنيد آگاه است .
((آنان كه اهل عمل اند پيش از آنكه اجلشان فرا
رسد، در ايام مهلت ، بايد به عمل بپردازند و در ايام فراغت ، پيش از
آنكه گرفتار شوند، تلاش كنند و قبل از آنكه راه گلو بسته شود نفس
بكشند، براى خود و جايى كه مى روند توشه آماده كنند، از اين سرا، كه
سرانجام بايد از آن كوچ كرد، براى منزلگاه ابدى تدارك ببينند. اى مردم
، شما را به خدا، خدا را در نظر آوريد و براى آنچه از شما حفظ آن را
خواسته اند، يعنى قرآن مجيد، بكوشيد؛ و در آنچه در نزد شما وديعه
گذاشته ، كه همان حقوق خداست ، كوتاهى نكنيد، زيرا خداوند شما را عبث
نيافريده و مهمل وانگذاشته و شما را در جهالت و نابينايى سرگردان رها
نكرده است ... به خود بيش از حد آزادى ندهيد كه اين شما را به ستمگرى
مى كشاند و آن قدر هم مداهنه و سستى نورزيد كه سستى شما را به معصيت مى
كشاند.))(803)
((بر شما باد به تلاش و كوشش و آمادگى و آماده
شدن و جمع آورى زاد و توشه آخرت در دوران زندگى دنيا. دنيا شما را
مغرور نسازد، چنان كه گذشتگان شما و امتهاى پيشين را در قرون سپرى شده
مغرور ساخت . آنان كه دنيا را دوشيدند و به غفلت زدگى در دنيا گرفتار
آمدند و فرصتها را از دست دادند و تازه هاى آن را فرسوده كردند سرانجام
خانه هايشان گورستان و سرمايه هايشان ارث اين و آن گرديد.))(804)
برادرانم ! آماده شويد!
((براء بن عازب ، صحابى رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم)، مى گويد: ما در خدمت پيامبر بوديم . نگاه
حضرتش بر جماعتى كه در محلى جمع شده بودند افتاد. پرسيدند: اين جماعت
براى چه اجتماع كرده اند؟ گفتند: قبرى مى كنند. همين كه حضرت اسم قبر
را شنيد، شتابان خود را به قبر رساند و به زانو كنار قبر نشست . من
رفتم مقابل حضرت تا ببينم آن بزرگوار چه مى كند. آنگاه رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) گريست به حدى كه اشك مباركش بر روى زمين ريخت .
پس از آن به ما رو كرد و فرمود: اخوانى لمثل هذا فاءعدوا، (برادرانم از
براى مثل اين مكان تهيه ببينيد و آماده شويد.)))(805)
امام على (عليه السلام) نيز عبارت كوتاهى دارند كه به قول سيد رضى ،
كلامى كوتاه تر و پر معنى تر از آن شنيده نشده و چه كلمه ژرف و عميقى
است و چه جمله پرمعنا و حكمت آميزى است ، به راستى كه پس از سخن خداوند
و پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با هر سخن ديگرى سنجيده شود بر
آن برترى خواهد داشت : ((تخففوا تلحقوا.))(806)
(سبك بار شويد تا به قافله برسيد.)
147. كار شايسته خالص انجام دهيد
فمن كان يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا
صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا.
كهف : 110
هر كس ديدار پروردگار خويش را اميد مى بندد بايد كردارى شايسته داشته
باشد و در پرستش پروردگار هيچ كس را شريك نسازد.
اخلاص در عمل كار سختى است ، بلكه از خود عمل سخت تر و از جهاد طولانى
دشوارتر است . امام على (عليه السلام) مى فرمايند:
تصفيه العمل اشد من العمل و تخليص النية عن
الفساد اشد على العاملين من طول الجهاد.(807)
از اين روست كه اگر كسى قلبش را در حين عمل از غير خدا خالص و پاك كرد
و فقط خدا را در نظر داشت عمل كم او براى سعادت و كمال او كافى خواهد
بود. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: ((اخلص
قلبك يكفيك القليل من العمل .))(808)
تنها اعمال صالح خالص است كه در آخرت به انسان سود مى رساند. امام على
(عليه السلام) مى فرمايند: ((كلما اخلصت عملا
بلغت من الاخره امدا.))(809)
حقيقت اخلاص در قرآن اخلاص در عبوديت و اخلاص در استعانت است آنجا كه
مى فرمايد: ((اياك نعبد و اياك نستعين .))(810)
اينان كه اين مقام را طى كنند و مخلص شوند از اغواگرى شيطان دورند چه
او گفت : فبعزتك لاءغوينهم اجمعين الا عبادك
منهم المخلصين .(811)
از اين روست كه حضرت حق در آيه مورد بحث فرموده است هر كه طالب مشاهده
باطنى پروردگار خويش است ، يعنى طالب بصيرت و حق بينى ، جز با عمل صالح
، آن هم عمل صالح خالص ، بدان نمى رسد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در باب اهميت اخلاص و دشوار بودن
تحصيل آن و مرتبه مخلصان فرموده اند: العلماء
كلهم هلكى الا العاملين و العاملون كلهم هلكى الا المخلصين و المخلصون
على خطر.(812)
(علما همه به هلاكت در افتند، مگر آنان كه به علم خود عمل مى كنند:
عالمان اهل عمل نيز همه هلاك شوند، مگر آنان كه در عملشان مخلص باشند و
مخلصان در خطرند.)
سر و عقل گر خدمت جان كنند |
|
بى كار دشوار كاسان كنند |
بكاهند گر ديده و دل ز آز |
|
بسا نرخها را كه ارزان كنند |
چو اوضاع گيتى خيال است و خواب |
|
چرا خاطرت را پريشان كنند |
دل و ديده درياى ملك تن اند |
|
رها كن كه يك چند طوفان كنند |
به داروغه و شحنه جان بگوى |
|
كه دزد هوا را به زندان كنند |
نكردى نگهبانى خويش چند |
|
به گنج وجودت نگهبان كنند |
چنان كن كه جان را بود جامه اى |
|
چو از جامه جسم تو عريان كنند |
به تن پرور و كاهل ار بگروى |
|
تو را نيز چون خود تن آسان كنند |
فروغى گرت هست ظلمت شود |
|
كمالى گرت هست نقصان كنند |
هزار آزمايش بود پيش از آن |
|
كه بيرونت از اين دبستان كنند |
گرت فضل بوده است رتبت دهند |
|
ورت جرم بوده است تاوان كنند |
گرت گله گرگ است و گر گوسفند |
|
تو را بر همان گله چوپان كنند |
چون آتش برافروزى از بهر خلق |
|
همان آتشت را به دامان كنند |
گر گوهرى يا كه سنگ سياه |
|
بدانند چون ره بدين كان كنند |
به معمار عقل و خرد تيشه ده |
|
كه تا خانه جهل ويران كنند |
بر آن اند خودبينى و جهل و عجب |
|
كه عيب تو را از تو پنهان كنند |
بزرگان نلغزند در هيچ راه |
|
كز آغاز تدبير پايان كنند(813)
|
148. از امكانات دنيا براى آخرتتان بهره گيريد
وابتغ فيما آتاك الله الدار الاخره و لا
تنس نصيبك من الدنيا و احسن كما احسن الله اليك و لا تبغ الفساد فى
الارض ان الله لا يحب المفسدين .
قصص : 77
در آنچه خدايت ارزانى داشته ، سراى آخرت را بجوى و بهره خويش را از
دنيا فراموش مكن ؛ و همچنان كه خدا به تو نيكى كرده ، نيكى كن و در
زمين از پى فساد مرو، كه خدا فسادكنندگان را دوست ندارد.
در منطق قرآن ، انسان موجودى هميشه زنده است و زندگى او با مردن خاتمه
نمى يابد؛ بلكه مردن او در حقيقت انتقال از خانه اى به خانه اى ديگر
است و اين زندگى دنيايى او حياتى امتحانى و سرنوشت ساز است كه در آن
سرنوشت و فصل ديگر زندگى او مشخص مى شود. شقاوت يا سعادت او در آن حيات
در همين عالم شكل مى گيرد. بنابراين سرمايه آدمى همين زندگى دنيايى
اوست . با استفاده صحيح از سرمايه اين زندگى ، انسان مى تواند عيش
سعادتمندانه خود در زندگى آخرت را مهيا كند؛ و در صورتى كه نداند چه
سودايى كند، در اين تجارت زيان مى بيند و سرمايه اش را از دست مى دهد
و در آخرت محروم و خسارت خواهد بود.
((پس در اين دنياى نابودشدنى براى زندگى جاويدان
آخرت توشه برگيريد كه شما را به زاد و توشه راهنمايى كردند و به كوچ
كردن از دنيا فرمان دادند و شما را براى پيمودن راه قيامت برانگيختند.
همانا شما چونان كاروانيانى هستيد كه در جايى به انتظار مانده اند و
نمى دانند در چه زمانى به آنان فرمان حركت مى دهند. آگاه باشيد كه با
دنيا چه مى كند كسى كه براى آخرت آفريده شده است ؟ و با اموال دنيا چه
كار دارد آن كس كه به زودى همه اموال او را مرگ مى ربايد و تنها كيفر
حسابرسى آن بر عهده او مى ماند؟ بندگان خدا، خيرى كه خدا وعده داد رها
كردنى نيست و شرى كه از آن نهى كرده دوست داشتنى نيست . بندگان خدا، از
روزى بترسيد كه اعمال و رفتار انسان وارسى مى شود - روزى كه پر از
تشويش و اضطراب است و كودكان در آن روز پير مى شوند.))(814)
اى واى بر ما
((از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) نقل است كه براى مردگان خود هديه بفرستيد. راوى پرسيد: هديه براى
مرده ها چيست ؟ فرمودند: صدقه و دعا. آن گاه پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم) فرمودند: ارواح مومنان هر جمعه به آسمان دنيا در مقابل خانه
ها و منزلهاى خود مى آيند و با آوازى حزين و غمناك همراه با گريه فرياد
مى كنند: اى اهل من و اولاد من ، اى پدر من و مادر من ، اى خويشان من ،
با آنچه در دست ما بود (يعنى با اموال خودمان كه اكنون دست شماست ) بر
ما مهربانى كنيد - همان چيزهايى كه عذاب و حسابش بر ماست و نفعش براى
شما. به قرص نانى يا درهمى يا جامه اى كه در راه خدا مى دهيد بر ما
مهربانى كنيد. آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) گريستند و
اطرافيان ايشان نيز همه گريستند، به گونه اى كه هيچ يك از شدت گريه
قدرت سخن گفتن نداشت . بعد از لحظاتى پيامبر فرمودند: اينها برادران
دينى شمايند كه بعد از سرور و نعمت ، اكنون در خاك پوسيده شده اند و از
عذاب و هلاكت خود ناله مى كنند و مى گويند: اى واى بر ما! اگر آنچه در
توان داشتيم در راه فرمانبردارى خداوند انفاق مى كرديم ، اكنون به شما
محتاج نبوديم و با حسرت و پريشانى فرياد مى كنند: صدقه مردگان را زود
بفرستيد.))(815)
149. پيش از رسيدن روز تنهايى و بى كسى ، انفاق
كنيد
يا ايها الذين آمنوا انفقوا مما رزقناكم
من قبل ان ياءتى يوم لا بيع فيه و لا خلة و لا شفاعة و الكافرون هم
الظالمون .
بقره : 254
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پيش از آنكه آن روز فرا رسد، كه نه در آن
خريد و فروشى باشد و نه دوستى و شفاعتى ، از آنچه به شما روزى داده ايم
انفاق كنيد؛ و كافران خود ستمكاران اند.
((بيع )) در اصل به معناى
فروختن ، يعنى دادن جنس و گرفتن قيمت آن ، است همچنان كه
((شراء)) به معناى خريدن
، يعنى دادن قيمت و گرفتن جنس ، است ؛ و گاهى نيز بالعكس استعمال شده
است . در مجموع مى توان گفت كه ((بيع
)) به معناى خريدن يا فروختن است .
امام على (عليه السلام) در بخشى از وصاياى خود به حضرت حسن المجتبى
(عليه السلام ) فرمودند: ((بدان راهى بس طولانى
و پرمشقت در پيش دارى ؛ و نيز بدان در اين راه از كوشش صحيح و تلاش
فراوان و اندازه گيرى توشه به مقدار كافى بى نياز نخواهى بود؛ و با
توجه به اينكه بايد در اين راه سبكبار باشى ، بيش از تاب و تحمل خود
بار بر دوش مگير كه سنگينى آن براى تو وبال خواهد بود؛ و هر گاه
نيازمندى را يافتى كه مى تواند زاد و توشه تو را تا رستاخيز بر دوش
گيرد و فردا كه به آن نيازمند شوى به تو پس دهد، آن را غنيمت بشمار و
اين زاد را بر دوش او بگذار... هنگامى كه بى نيازى ، اگر كسى قرض
بخواهد، غنيمت بشمار تا در روز سختى و تنگ دستى ات ادا كند... براى
خويش ، پيش از رسيدنت به آن جهان ، وسايلى مهيا ساز و منزل را پيش از
آمدنت آماده كن ، زيرا پس از مرگ عذر پذيرفته نمى شود و راه بازگشتى به
دنيا وجود ندارد.))(816)
نيز فرمودند: ((اى پير، كه پيرى در وجودت رخنه
كرده است ، چگونه خواهى بود آن گاه كه طوقهاى آتش به گردنها انداخته
شود و غلهاى جامعه به دست و گردن افتد، چنان كه گوشت دستها را مى خورد؟
زنهار، زنهار، اى بندگان خدا، خدا را به ياد آوريد!... اموال را انفاق
كنيد... در اين كار بخل نورزيد كه خداوند فرموده :
ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم ؛(817)
و نيز فرموده است : من ذاالذى يقرض الله قرضا
حسنا فيضاعفه له و له اجر كريم .(818)
درخواست يارى او از شما نه به سبب ضعف و ناتوانى است و قرض گرفتنش از
شما نه به علت كمبود است ... خواسته شما را بيازمايد كه كدام يك
نيكوكارتريد.))(819)
# # #
بهر ذم بخل و تمجيد سخا |
|
بر حديثى مى توان كرد اكتفا |
كه سخى از نار دوزخ ايمن است |
|
گر چه طوق كفرش اندر گردن است |
همچنين محروم ماند از جنان |
|
مومنى كامد بخيل اندر جهان |
فرق اين ره نى به ميل و فرسخ است |
|
كاين تفاوت يك بهشت و دوزخ است |
اين دو خصلت را بود فرق ميان |
|
قاف تا قاف و زمين تا آسمان |
مال آخر هيچ و صاحب مال هيچ |
|
اى بخيل بى خرد بر خود مپيچ |
فتر بخل و طمع اوراق كن |
|
مال حق در راه حق انفاق كن |
هر چه دارى گر ز خود دانى خطاست |
|
كانچه در راه خدا دادى تو راست |
كن كرم بالقوه در حق كسان |
|
زر بده نانى ببخش آبى رسان |
كن كرم كاندر محل دست كريم |
|
مى رسد بر دست خلاق عظيم |
گر چه در ظاهر بود دست فقير |
|
هست در باطن يد الله القدير |
چون تو بنوازى غلام خواجه را |
|
آن نوازش بين همى باشد كه را |
بند را گر خود مكرم ساختى |
|
در حقيقت خواجه را بنواختى |
چون نمايى لطف در حق پسر |
|
هست آن لطف تو در حق پدر |
بندگان را چون كه صاحب ذات هوست |
|
مرحمت بر بندگان در حق اوست
(820 ) |
150. دنيا را ملاك تاسف و شادمانى خود نگيريد
همچون زاهدان باشيد
لكيلا تاءسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا
بما آتاكم و الله يحب كل مختال فخور.
حديد: 23
بر آنچه از دستتان مى رود اندوهگين نباشيد و بدانچه به دستتان مى آيد
شادمانى نكنيد؛ و خدا هيچ متكبر خودستاينده اى را دوست ندارد.
((تاءسوا)) از ماده
((اءسى )) به معناى حزن و
اندوه است .
((مختال )) از ماده
((خَيل / خِيل )) به
معناى گمان ، است . ((خيلاء))
به معناى تكبر از روى خيال و فرض است ؛ و ((مختال
)) به معناى متكبر است ؛ و اگر گروهى اصل
((خيل )) را به معناى
اسبان و سواران گرفته اند براى اين است كه هر كه بر آنها سوار شود در
خود احساس تكبر مى كند يا شايد چون اسب در راه رفتن متكبر است .
در فرمايشى از امام على (عليه السلام) است كه همه زهد و در همين دو
كلمه قرآن آمده است و اشاره كردند به اين آيه و فرمودند:
((زاهد كسى است كه بر گذشته اندوه نخورد و براى
آنچه به دستش مى رسد شاد نشود.))(821)
ابن عباس در حديثى مى گويد: ((بعد از سخن پيامبر
از هيچ سخنى به اندازه نامه اى كه على بن ابى طالب براى من نوشت بهره
مند نشدم . او به من نوشت : اما بعد... فليكن
سرورك بما نلت من آخرتك وليكن اسفك على ما فاتك منها... (پس
آنجا شادى كن كه به چيزى از آخرت رسيده باشى و آنجا اندوهگين شود كه
چيزى از آخرت خود را از دست بدهى . اگر به چيزى از دنياى خود رسيدى ،
شادى مكن و اگر چيزى از آن را از دست دادى ، اندوهگين مشو. هم و غم خود
را براى بعد از مرگ به كار گير. والسلام .)))(822)
اين عبارات حضرت امير (عليه السلام) زيباترين تعاريف از زهد بود - زهدى
كه محصول دنياشناسى دينى و توحيدى است . آرى ، آنان كه ماهيت دنيا را
بشناسند و بدانند دارايى آن از بين رفتنى و شادى آن زايل شدنى و نيروى
آن تمام شدنى است و نيز بدانند كه همين دنيا مزرعه آخرت است و فصلى از
چهار فصل زندگى انسان است - البته فصلى مهم و سرنوشت ساز - هرگز دنيا
را براى دنيا نخواهند خواست . اما زاهدان كيانند؟ ((زاهدان
گروهى از مردم دنيايند كه اهل آن نيستند. پس در دنيا مانند كسانى كه در
آن نيستند زندگى مى كنند، به آنچه درك مى كنند عمل مى كنند و در ترك
زشتيها از همه پيشى مى گيرند، بدنهايشان به گونه اى در تلاش و حركت است
كه گويا ميان مردم آخرت اند، اهل دنيا را مى نگرند كه مرگ بدنها را
بزرگ مى شمارند، اما آنها مرگ دلهاى زندگان را بزرگ تر مى دانند.))(823)
لذا امام على (عليه السلام) بر اين اساس با زيبايى و جامعيت خاصى روش
برخورد با دنيا را اين گونه بيان كرده اند:
((اى مردم ، كالاى دنيا همچون گياهان خشكيده
وباخيز است . از چنين چراگاهى دورى گزينيد. دل كندن از آن لذت بخش تر
است تا دل بستن و اعتماد به آن ؛ و استفاده از آن به مقدار لازم بهتر
است از جمع و انباشتن آن . آن كس كه فراوان از آن گرد آورد به فقر و
نيازمندى محكوم مى شود؛ و هر كس از آن بى نيازى گزيد به آسايش و راحتى
اش كمك شده است . كسى كه زيور و زينتهاى دنيا به چشمش شگفت انگيز آيد
به نابينايى قلب دچار مى شود؛ و آن كس كه عشق آن به دل گرفت درونش پر
از غم و اندوه شد؛ و اين اندوهها همچنان در قلبش در حركت خواهند بود -
اندوهى پيوسته و غمى حزن آفرين تا آنجا كه نفسش پايان گيرد، به گوشه اى
بيفتد، رگهاى حياتش قطع شود، از نابودى اش در پيشگاه خداوند بى اهميت و
افكندنش به قبر بر دوستانش آسان باشد.))(824)
151. ايمان و جهاد با مال و جان : تجارتى بهشت
آور براى مومنان
يا ايها الذين آمنوا هل ادلكم على تجاره
تنجيكم من عذاب اليم تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فى سبيل الله
باموالكم و انفسكم ذلكم خير لكم ان كنتم تعلمون يغفر لكم ذنوبكم و
يدخلكم جنات تجرى من تحتها الانهار و مساكن طيبة فى جنات عدن ذلك الفوز
العظيم و اخرى تحبونها نصر من الله و فتح قريب و بشر المؤ منين .
صف : 10 - 13
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، آيا شما را به تجارتى كه از عذاب دردآور
رهايى تان دهد راه بنمايم ؟ به خدا و پيامبرش ايمان بياوريد و در راه
خدا با مال و جان خويش جهاد كنيد؛ و اين براى شما بهتر است ، اگر دانا
باشيد. گناهان شما را مى آمرزد و به بهشتهايى كه درونش نهرها جارى است
و نيز خانه هايى خوش و پاكيزه در بهشتهاى جاويد داخل مى كند؛ و اين
پيروزى بزرگى است ؛ و نعمتى ديگر كه دوستش داريد: نصرتى است از جانب
خداوند و فتحى نزديك ؛ و مومنان را بشارت ده .
((بشّر)) از ماده
((بَشر)) گرفته شده است
به معنى خبر مسرت بخش دادن . انسان را به سبب شكل ظاهرى او
((بشر)) مى گويند: و
((بشرة )) هم ظاهر پوست
است ؛ و ((مباشرة )) هم
رسيدن دو ((بشرة )) به
همديگر است ؛ و خبر مسرت بخش از اين جهت ((بشارت
)) و ((بشرى
)) به معناى خبر اندوه بخش هم به كار رفته است .
در شمارى از آيات قرآن ، سخن از بيع و شرا و تجارت است : خريد دنيا و
گم راهى به بهاى آخرت و هدايت : اولئك الذين
اشتروا الحياة الدنيا بالاخرة
(825) (اينها همان كسان اند كه آخرت را به زندگى
دنيا فروخته اند.) و يا خريد آخرت با متاع دنيا كه ((فاستبشروا
ببيعكم الذى بايعتم به ))(826)
(بشارت داد بر شما به داد و ستدى كه با خدا كرده ايد.) مطلب عجيبى است
: خداوندى كه مالك الملك هستى است و خلق همه عيال اويند و ريزه خوار
سفره احسان و رحمت او - او كه با حكومتش بر همه عالم و آدم سيطره دارد
- خود را خريدار و مشترى معرفى كرده و فرموده است : ((ان
الله اشترى ))(827)
و مومنان را فروشنده خوانده است : ((من المؤ
منين ))؛ و كالاى مورد معامله را جانها و اموال
و دارايى شان قرار داده است : ((انفسهم و
اموالهم ))؛ و ثمن معامله را بهشت مقرر كرده است
: ((بان لهم الجنة ))؛ و
طريق معامله را كوشش و مبارزه خوانده است : ((يقاتلون
)) - مبارزه اى خالصانه و با هدف و فقط براى
خدا، ((فى سبيل الله ))،
كه البته تلاشى پرزحمت و پرآسيب است : ((فيقتلون
و يقتلون )).
امام على بن ابى طالب (عليه السلام) درباره جهاد در راه خدا فرموده
اند:
اما بعد، فان الجهاد باب من ابواب الجنة فتحه
الله لخاصة اوليائه و هو لباس التقوى و درع الله الحصينه و جنتة
الوثيقه ...(828)
(اما بعد، جهاد درى است از درهاى بهشت كه خدا را به روى دوستان مخصوص
خود گشوده است . جهاد لباس تقوا و زره محكم و سپر مطمئن خداوند است .
كسى كه جهاد را ناخوشايند بداند و آن را ترك كند خداوند لباس ذلت و
خوارى بر او مى پوشاند و دچار بلا و معصيت مى شود و كوچك و ذليل مى
گردد، دل او در پرده گمراهى مى ماند و حق از او روى مى گرداند و به سبب
ترك جهاد به خوارى محكوم و از عدالت محروم است .)