جـلسه ۲
گناه ذاتى انسان نيست
يكى از زيباترين و پرمنفعتترين برنامههايى كه در قرآن و معارف
ملكوتى اهل بيت قدس سرهما همواره مطرح بوده، توبه است. خداوند در قرآن، به اين
مسأله توجه خاصى دارد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله و ائمه طاهرين قدس سرهما نيز به اين
مسأله توجه فوقالعادهاى داشتهاند. ايشان گناه را ذاتىِ انسان نمىدانند. گناه در
فرهنگ قرآن، يك بيمارى دانسته شده است كه اين به عللى متوجه انسان مىشود و بر او
عارض مىگردد. هر انسانى كه متولد مىشود، پاك و به دور از گناه به دنيا مىآيد.
خداوند مىفرمايد :
«فِطْرَةَ اللّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ
عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ
أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ »1.
با همه وجودت به سوى اين دين [ توحيدى ] روى آور [ پاىبند و استوار بر ]سرشت خدا،
كه مردم را بر آن سرشته است، باش! براى آفرينش خدا هيچگونه تغيير و تبديلى نيست .
اين است دين درست و استوار ؛ ولى بيشتر مردم، معرفت و دانش [ به اين حقيقت اصيل ]
ندارند .
حتى يك نفر را نيز براى نمونه نمىتوان يافت كه آلوده و ناپاك
آفريده شده باشد ؛ زيرا خداوند منبع خير بىنهايت است. اگر كسى آلوده به دنيا آيد،
در اين صورت، بايد براى حريم مقدس او ناپاكى و شر تصور شود، كه هنگام ساختن انسان،
آن شر و ناپاكى به انسان سرايت كرده است ؛ اما از منبع خير، پاكى، سلامت و كمال،
غير از خوبى و پاكى توليد نمىشود.
عوامل آلودگى
رسول خدا صلي الله عليه و آله مىفرمايد :
« كُلُّ
مُولُودٍ يُولَدُ عَلَى الفِطْرَة .
هر انسانى بر مبناى توحيد، پاكى و ميل به پاكى به دنيا مىآيد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله يكى از علتهاى آلوده شدن انسان را
بيان كرده و مىفرمايد :
وإنما أبواهُ يُهوِّدانِهِ و يُنَصِّرانِه و يُمَجِّسانِه »2.
همانا پدر و مادر هستند كه فرزند را يهودى و نصرانى و مجوسى تربيت مىكنند .
نخستين منشأ آلودگىِ ارواح و نفوس و ناپاكىِ انسانها، پدر و مادر
هستند. پدر و مادرِ آلوده، وقتى فرزندى به دنيا مىآورند، آن فرزند پاك است ؛ ولى
در كنار آنان او نيز آلوده و ناپاك مىشود. ممكن است فرزندى كه آلوده شده است، در
مسير زندگى، به يك منبع پاك برخورد كند و به واسطه آن، پاك شود و به انسانى صالح
تبديل گردد. يا ممكن است خود او از آلودگى سرخورده شود و به دنبال پاكى برود و از
آلودگى نجات يابد.
عوامل ديگر در آلودگى
عوامل ديگرى كه باعث آلودگى انسان مىشوند، عبارتند از : معلم
گمراه، رفيق ناباب، لقمه حرام، جامعه فاسد و حكومت فاسد. اينها عواملى هستند كه در
قرآن و روايات بيان شدهاند.
حرامخوارى انسان را به سوى ناپاكى سوق خواهد داد ؛ زيرا لقمه
حرام، تيرگى دل مىآورد و تيرگىِ باطن، ميل به عبادت را كم و ميل به گناه را تقويت
مىكند.
در كربلا هنگامى كه زينالعابدين عليه السلام از امام حسين عليه
السلام پرسيد : چرا مردم به كشتنِ بىگناهان آلوده شدهاند، امام فرمود :
«مُلِئَتْ بُطُونُهُمْ مِنَ الحَرام»3 ؛ يعنى حرامخوارى باعث چنين امرى
شده است.
حكومت فاسد نيز عامل فساد مردم است. چنين حكومتى بستر گناه را
آماده مىسازد، عوامل تحريك شهوت را زياد مىكند و چون مردم از ايمان قوى برخوردار
نيستند، به دام گناهان گرفتار مىشوند :
«وَ فِرْعَوْنَ ذِى الاْءَوْتَادِ * الَّذِينَ طَغَوْا فِى
الْبِلادِ * فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ »4.
و با فرعون نيرومند كه
داراى ميخهاى شكنجه بود، همانان كه در شهرها طغيان وسركشى كردند و در آنها فساد و
تباهكارى فراوانى به بار آوردند .
وقتى كه حكومت، الهى و معنوى نباشد و صاحبان قدرت آلوده باشند،
مردم را نيز آلوده مىكنند :
«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ
أَيْدِى النَّاسِ»5.
در خشكى و دريا به سبب اعمال زشتى كه مردم به دست
خود مرتكب مىشدند ، فساد و تباهى نمودار شده است.
در رأس مردم، حاكمان و استانداران و دولتمردان قرار دارند. اگر
انسانها فاسد و رشوهخوار باشند، اگر روابط پنهانىِ نامشروعى را داشته باشند،
زيردستان خود را هم آلوده مىكنند.
معلم آلوده، كودكان را آلوده مىكند. رفيق آلوده انسان را آلوده
مىسازد ؛ اما آن چه مهم است، اين است كه هر انسانى، حتى فرعون، نمرود، ابوسفيان،
ابولهب، معاويه و يا هر ستمگر ديگرى، همگى پاك به دنيا آمدهاند.
آيا بيمارى گناه درمان شدنى است؟
اين گوهر گرانبها در مسير زندگى، در كنار پدر و مادر و ديگر
انسانها، در جامعه، كمكم آلوده مىشود و به انسان گناهكارى تبديل مىگردد. گفتيم
كه در فرهنگ قرآن، گناه بيمارى است و بيمارى، عارضى است ؛ يعنى اين بيمارى از بيرون
به انسان رسيده است. اكنون اين پرسش مطرح مىشود كه آيا اين بيمارى درمان شدنى است؟
آيا اين انسان گناهكار راهى براى نجات دارد؟ آيا فرد آلوده، زمينهاى براى پاك شدن
دارد؟
پاسخ قرآن اين است كه هر آلودهاى، هر انسان پليدى، به سوى پاكى و
سلامت و خروج از اين بيمارى، راه درمان و شفا دارد. انسانى بدتر از فرعون نبوده
است. خداوند در كوه طور، در نخستين برنامهاى كه به موسى مىدهد، مىفرمايد : اى
موسى! تو و برادرت، هارون، به سوى فرعون حركت كنيد :
«اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى »6.
به
سوى فرعون برويد ؛ زيرا او [ در برابر خدا ] سركشى كرده است .
فرعون انسانى بود كه شخصيت پليدى داشت ؛ اما خداوند در وحى به
موسى مىفرمايد :
«فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ
يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى »7.
پس با گفتارى نرم به او گوييد ، اميد است كه هوشيار شود و [ آيين حق را بپذيرد ] يا
بترسد [ و از سركشى باز ايستد . ]
پس راه براى پاك شدن انسانى چون فرعون نيز باز است. البته موسى 25
سال با فرعون سخن گفت و او را راهنمايى كرد ؛ ولى او خود نخواست كه درمان شود، نه
اين كه درمانپذير نبود. قرآن مىگويد : انسان گناهكار درمانپذير است و مىتواند
باز گردد و پاك شود. اين جا ديگر خدا و نبوت انبيا و امامت امامان زير سؤال نمىرود
و اين در به روى احدى از مردم عالم بسته نيست.
طبيب معالج بيمارى گناه كيست؟
اكنون مىخواهيم بدانيم كه طبيب معالج اين بيمار كيست.
در كتاب مجموعه ورام نقل شده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله
بالاى منبر به مردم فرمود :
« يا
عباد اللّه! أنتُمْ كَالْمَرضى .
شما در گرفتارى به گناهان، مانند بيمار هستيد ؛
واللّه
رَبِّ العالَمينَ كَالطَّبيبِ .
و پروردگار عالميان، طبيب شما است.
فَصَلاحُ
المَرضى فيما يَعْمَلَهُ الطَّبيبِ يدبّره بِهِ .
مصلحت بيمار، در كارى است كه طبيب انجام مىدهد.
لا فيما يَشْتَهيهِ المَريض وَ يَقْتَرِحَهُ » 8.مصلحت بيمار در
اين نيست كه به خواستهها و اشتهاى خود تكيه كند.
طبيبان بيمارى گناه
اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه درباره پيغمبر اسلام صلي
الله عليه و آله مىفرمايد :
«طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ»9 .يعنى پيامبر طبيب است، طبيبى كه
دنبال بيمار مىرود،
براى او گريه مىكند، براى بيمارش ناراحت مىشود و رنج مىكشد.
او در طول 23 سال رسالت خود، هرگز از دست بيماران خود عصبانى نشد
و همواره به دنبال درمان آنان بود ؛ بيمارانى كه از خدا دور بودند و با اتصال به
منبع وحى، از درد فراق آنان كاسته مىشد. وقتى در جنگ اُحد، جلوى چشمش هفتاد نفر را
قطعه قطعه كردند، پيشانى او را شكستند، دندانش را خرد كردند، عدهاى كه از كوره در
رفته بودند، نزد او آمدند و گفتند : مگر تو با خدا ارتباط ندارى، پس به پروردگار
بگو كه اينان را نابود كنند. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود : از من مىخواهيد
درباره دشمن، با خدا حرف بزنم؟
آن گاه رو به سوى پروردگار كرد و گفت :
«اَلّلهُمَّ اهْدِ قَوْمى فإنَّهُمْ لا يَعْلَمونُ»10 .خدايا
اين بيماران را شفا بده! اينان نادانند و نمىدانند كه بيمارند.
پس از پايان جنگ جمل، اميرالمؤمنين بين كشتههاى دشمن آمد و دستور
داد چند نفر از كشتهها را بنشانند. قاضى بصره، طلحه و يكى دو نفر ديگر را بلند
كردند و نشاندند. اميرالمؤمنين عليه السلام به كشتههاى دشمن نگاه كرد و زار زار
گريست كه چرا كار آنان به اين جا رسيد.
آرى، دل آن طبيبان به حال مردم مىسوخت. طبيبان اين بيمارى، خدا،
انبيا و ائمه طاهرين قدس سرهما هستند.
دلسوزى طبيبان الهى
در كتاب حكمت عملى، نقل شده است كه حضرت عيسى عليه السلام از خانه
يك زن بدكاره بيرون آمد. عيسى عليه السلام جوان و خوش قيافه بود. فردى او را ديد و
تعجب كرد كه پيغمبر اولوالعزم، عيسى عليه السلام در منزل اين زن بدكاره چه كار
داشته است! همان لحظه فكرى به ذهنش خطور كرد. عيسى عليه السلام به سرعت خود را به
آن مرد رسانيد و گفت : برادر! ديدى من از كجا بيرون آمدم؟ مرد گفت : بله. حضرت عيسى
عليه السلام گفت : تعجب كردى كه من اين جا چه كار داشتم؟
گفت : بله. حضرت عيسى عليه السلام گفت : حتما اكنون هم مىخواهى
بين مردم بروى و بگويى : من با دو چشم خودم عيسى عليه السلام را ديدم كه از منزل آن
زن بدكارهاى كه همه او را مىشناسند، بيرون آمد.
آن گاه، حضرت به او فرمود : برادرم! در اين عالم دو بيمار هست :
اول بيمارى كه به بيمارى خود واقف است و براى درمان نزد طبيب مىرود. دوم بيمارى كه
از پا درآمده است و توجهى به خود ندارد و بايد طبيب نزد او برود.
آن گاه فرمود : اين زن، بيمار از پا افتاده بود. من نزد او آمدم و
او را معالجه كردم. از امروز به بعد، اين در به روى هيچ مردى باز نمىشود.
طبيبان الهى تا اين اندازه دلسوز بودند، نگران جامعه بودند، و از
آبروى خود براى درمان بيمار مايه مىگذاشتند.
نسخه طبيبان الهى براى درمان گناه
اما داروى اين طبيبان چيست؟ توبه، دارويى است كه اين طبيبان به
بيماران خود مى دهند.
در اين جا چند مسأله را درباره اين بيماران، طبيب و داروى آنان
ذكر مىكنيم.
مسأله اول : اين طبيبان، از همه، بيماران گناه، دعوت كردهاند كه
براى معالجه شدن، رو به سوى پروردگار كنند و اين را بر تك تك بيماران، واجب شرعى،
اخلاقى و فورى دانستهاند.
«وَ تُوبُوا إِلَى اللّهِ جَمِيعاً أَيُّهَ الْمُؤْمِنُونَ
لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ »11.
و [ شما ] اى مؤمنان ! همگى به سوى خدا
بازگرديد تا رستگار شويد .
اى مردم مؤمن! اگر در پى نجات، رستگارى، پيروزى و برطرف كردن
موانع راه بهشت هستيد، توبه كنيد! توبه امر واجب الهى است.
در آيه ديگر مىفرمايد :
«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا تُوبُوا
إِلَى اللّهِ تَوْبَةً نَّصُوحاً»12.
اى مؤمنان ! به پيشگاه خدا توبه كنيد ، توبهاى كه شما را [ از بازگشت به گناه
]بازدارد .
اى مردمى كه ايمان آوردهايد! خالصانه به سوى خدا برگرديد. از اين
راهى كه در پيش گرفتهايد، خيرى نمىبينيد.
بنابراين، مسأله اول اين است كه طبيبان معالج، از بيماران به طور
مؤكد خواستهاند كه به راه سلامت و عافيت صدق و درستى برگردند.
مسأله دوم : آنان اعلام كردهاند كه ما هر گناهكارى را با هر
گناهى كه انجام داده باشد، گر چه گناهان او به تعداد ريگهاى بيابان باشد، براى
معالجه مىپذيرم و همه درها به روى او باز است. خداوند در قرآن مىفرمايد:
«وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ»13.
و
اوست كه توبه را از بندگانش مىپذيرد .
او خدايى است كه همواره بازگشت بندگانش را مىپذيرد، و آنان را
طرد نمىكند.
مسأله سوم : كسى كه به خود توجه كند و خود را منبع انواع
آلودگىها بداند، نبايد از درمان شدن دلسرد و نااميد باشد؛ زيرا خداوند فرموده است
كه نااميدى، مساوى است با كفر به پرورگار :
«إِنَّهُ لاَ يَايْئَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ
الْكافِرُونَ »14.
و از رحمت خدا مأيوس نباشيد ؛ زيرا جز مردم كافر، از
رحمت خدا مأيوس نمىشوند .
اين دلسردى، خود نوعى بيمارى است، نا اميدى بيمارى خطرناكى است،
كه نمىگذارد انسان از زير بار سنگين گناه، رها شود.
مسأله چهارم : كسى كه توبه نمىكند و يا خدا را قادر بر بخشيدن
نمىداند، دچار فرهنگ يهوديت است ؛ چون يهوديان اعتقاد دارند كه خدا بسيارى از
كارها را نمىتواند انجام دهد. خداوند نيز در قرآن كريم، قوم يهود را نفرين كرده
است :
«وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ»15.
و
يهود گفتند : دست [ قدرت ]خدا [ در تصرّف در امور آفرينش ، تشريع قوانين و عطا
كردنِ روزى ]بسته است .
كسى هم كه به علت كبر توبه نمىكند، بايد بداند كه كبر، صفت
ناپسند ابليس است. پس دچار اخلاق شيطانى شده است.
حكايت انسان وارسته
يكى از مردان الهى، در تهران، در بهترين نقطه بازار، مغازهاى را
اجاره كرده بود كه شايد سر قفلىِ آن، چهل ميليون تومان بود. ايشان چهل سال پيش اين
مغازه را از مالك مغازه اجاره كرده بود. مالك مغازه از دنيا رفت و ورثه او نزد
مستأجر رفتند و به ايشان گفتند : شما به پدر ما سر قفلى دادهايد؟ مرد گفت : نه.
آنان گفتند : آيا مستأجر پدر ما بودهاى؟ مرد گفت : بله. سپس به او گفتند كه پدر ما
از دنيا رفته است و ما اين مغازه را نياز داريم. مرد گفت : چَشم! آنان هم تشكر
كردند و رفتند. نيم ساعت بعد از آن، يك نفر مشترى براى خريد جنس به مغازه آمد ؛ اما
فروشنده گفت : نمىتوانم بفروشم. آن گاه همه جنسها را همان روز جمع كرد و از مغازه
بيرون آورد و كليد مغازه را به صاحبان مغازه تحويل داد.
پس انسان اگر بخواهد، مىتواند به امر پروردگار عمل كند و وارسته
شود. مىتواند از گناهانى كه مرتكب شده است توبه كند. اگر مسير توبه براى انسان
بسته بود، بعثت انبيا، امامت ائمه و آمدن قرآن، بيهوده بود. خداوند انسانها را به
آن چه انجام شدنى است، امر كرده است. اگر توبه، امرى ناشدنى بود، هيچ گاه خداوند به
آن امر نمىكرد. در حالى كه در قرآن، بارها بر آن تأكيد شده است.
توبه واقعى در حرم امن الهى
در يكى از سالها، در ايام رجب، براى تبليغ در ميان حاجيان بيت
اللّه الحرام، همراه آنان به حج رفته بودم. شبى در يكى از جلسههاى سخنرانى، كه با
حضور آقايان و بانوان تشكيل شده بود، خطاب به بانوان حاضر در جلسه اين پرسش را مطرح
كردم كه شما تاكنون، از زيبايى ظاهرى و گفتار و جاذبههايى كه خدا به شما عطا كرده
است، چگونه استفاده كردهايد؟ آيا تاكنون جوانهايى را از مسير الهى باز داشتهايد؟
اين پرسشى است كه در اين حريم پاك و حرم الهى، بايد به آن فكر كنيد.
پس از پايان سخنرانى، خانمى 32 ساله نزدم آمد و گفت : من از هفت ـ
هشت سالگى تاكنون حجاب خود را رعايت نكردهام و نمىدانم با اين بدحجابى، چه
جوانانى را از مسير الهى بازداشتهام ؛ اما اكنون پشيمانم و نمىدانم تكليفم چيست؟
او بسيار ناراحت بود و اشك مىريخت. به او گفتم : تو ديگر تكليفى ندارى، همين
پشيمانى، بار گناه را از دوش تو برمىدارد. تو ديگر تكليفى ندارى :
«وَ هُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ».
همه كارها شدنىاند. خروج از هر گناهى ممكن است و از هر گناهى
مىشود پاك شد.
پىنوشتها:
1 . روم (30) : 30.
2 . الكافى: 2/12 ، حديث 3.
3 . بحار الأنوار: 45/8 .
4 . فجر (89) : 10 ـ 12.
5 . روم (30) : 41.
6 . طه (20) : 43.
7 . طه (20) : 44.
8 . تفسير الصافى: 1/196، ذيل : 141 سوره بقره.
9 . نهج البلاغة: خطبه 108.
10 . الخرائج والجرائح: 164/252.
11 . نور (24) : 31.
12 . تحريم (66) : 8 .
13 . شورى (42) : 25.
14 . يوسف (12) : 87 .
15 . مائده (5) : 64.