برنامه سلوك در نامه هاى سالكان

على شيروانى

- ۱ -


برنامه سلوك در آثار امام خمينى قدس سره

فرازهايى از چهار نامه عرفانى : نامه (1)

حاصل برترى جوئيها

بسم الله الرحمن الرحيم

و اين رنج رقابت در همه اقشار هست ، از ثروتمند و قدرتمند گرفته تا طبقات ديگر، لكن هرچه بالا برود به همان اندازه درد و رنج رقابت بالا مى رود، و آنچه مايه نجات انسانها و آرامش قلوب است وارستگى و گسستگى از دنيا و تعلقات آن است كه با ذكر و ياد دائمى خداى متعال حاصل مى شود. (1)

آنان كه در صدد برتريها به هر نحو هستند، چه برترى در علوم ، حتى الهى آن ، يا در قدرت و شهرت و ثروت ، كوشش در افزايش رنج خود مى كنند.

وارستگان از قيود مادى كه خود را از اين دام ابليس تا حدودى نجات داده اند در همين دنيا در سعادت و بهشت رحمتند.

ميزان در اعمال

پسرم ! نه گوشه گيرى صوفيانه دليل پيوستن به حق است ، و نه ورود در جامعه و تشكيل حكومت ، شاهد گسستن از حق . ميزان در اعمال انگيزه هاى آنهاست .

چه بسا عابد و زاهدى كه گرفتار دام ابليس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب او است ، چون خود بينى و خود خواهى و غرور و عجب و بزرگ بينى و تحقير خلق الله و شرك خفى و امثال آنها، او را از حق دور و به شرك مى كشاند و چه بسا متصدى امور حكومت كه با انگيزه الهى به معدن قرب حق نائل مى شود... پس ميزان عرفان و حرمان ، انگيزه است .

هر قدر انگيزه ها به نور فطرت نزديكتر باشند و از حجب ، حتى حجب نور وارسته تر، به مبداء نور وابسته ترند، تا آنجا كه سخن از وابستگى نيز كفر است .

پسرم ! از زير بار مسؤ وليت انسانى كه خدمت به حق در صورت خدمت به خلق است شانه خالى مكن ، كه تاخت و تاز شيطان در اين ميدان ، كمتر از ميدان تاخت و تاز در بين مسئولين و دست اندركاران نيست ، و دست و پا براى بدست آوردن مقام ، هر چه باشد، چه مقام معنوى و چه مادى مزن ، به عذر آن كه مى خواهم به معارف الهى نزديك شوم ، يا خدمت به عبادالله نمايم ، كه توجه به آن از شيطان است ، چه رسد كه كوشش براى به دست آوردن آن .

پسرم ! سوره مباركه حشر را مطالعه كن ، كه گنجينه هائى از معارف و تربيت در آن است ، و ارزش دارد كه انسان يك عمر در آنها تفكر كند، و از آنها به مدد الهى توشه ها بر دارد، خصوصا آيات اواخر آن از آنجا كه مى فرمايد: (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا الله ان الله خبير بما تعملون ) (2) تا آخر سوره .

بايد معارف به قلب برسد

كوشش كن كلمه توحيد را كه بزرگترين كلمه است ، و والاترين جمله است ، از عقلت به قلبت برسانى ، كه حظ عقل همان اعتقاد جازم برهانى است ، و اين حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقين به قلب نرسد، فايده و اثرش ‍ ناچيز است .

چه بسا بعض از همين اصحاب برهان عقلى و استدلال فلسفى بيشتر از ديگران در دام ابليس و نفس خبيث مى باشند، (پاى استدلاليان چوبين بود)، و آنگاه اين قدم برهانى و عقلى تبديل به قدم روحانى و ايمانى مى شود كه از افق عقل به مقام قلب برسد، و قلب باور كند آنچه را استدلال اثبات عقلى كرده است .

پسرم ! مجاهده كن كه دل را به خدا بسپارى و موثرى جز او ندانى .

بى توجهى به ثناى ثناجويان

پسرم ! چه خوب است به خود تلقين كنى ، و به باور خود بياورى يك واقعيت را كه مدح مداحان و ثناى ثناجويان چه بسا كه انسان را به هلاكت برساند، و از تهذيب دور و دورتر سازد.

تاثير سوء ثناى جميل در نفس آلودده ما، مايه بدبختيها و دور افتادگى ها از پيشگاه مقدس حق - جل و علا - براى ما ضعفاء النفوس خواهد بود، و شايد عيبجويى ها و شايعه پراكنى ها براى علاج معايب نفسانى ما سودمند باشد، كه هست همچون عمل جراحى دردناك كه موجب سلامت مريض ‍ مى شود.

آنان كه با ثناهاى خود ما را از جوار حق دور مى كنند، دوستانى هستند كه با دوستى خود به ما دشمنى مى كنند و آنان كه پندارند با عيب گوئى و فحاشى و شايعه سازى به ما دشمنى مى كنند، دشمنانى هستند كه با عمل خود ما را اگر لايق باشيم ، اصلاح مى كنند، و در صورت دشمنى به ما دوستى مى نمايند. من و تو اگر اين حقيقت را باور كنيم ، و حيله هاى شيطانى و نفسانى بگذارند واقعيات را آن طور كه هستند ببينيم ، آنگاه از مدح مداحان و ثناى ثناجويان آن طور پريشان مى شويم كه امروز از عيب جوئى دشمنان و شايعه سازى بدخواهان ؛ و عيب جوئى را آن گونه استقبال مى كنيم كه امروز از مداحى ها و ياوه گوئيهاى ثناخوانان . اگر از آنچه ذكر شد به قلبت برسد، از ناملايمات و دروغ پردازيها ناراحت نمى شودى ، و آرامش ‍ قلب پيدا مى كنى ، كه ناراحتيها اكثرا از خود خواهى است . خداوند همه ما را از آن نجات مرحمت فرمايد.

آفات نسيان حق

نسيان حق موجب نسيان انفس مى شود، چه (نسيان ) به معنى فراموشى باشد يا به معنى ترك ، در هر دو معنى هشدار شكننده اى است : لازمه فراموشى حق تعالى آن است كه انسان خود را فراموش كند، يا بگويد حق تعالى او را به فراموشى از نفس خود كشاند، و در همه مراحل سابق ، صادق است . در مرحله عمل آن كس كه خدا را و حضور او - جل و علا - را فراموش كند به فراموشى از خويشتن خويش مبتلا شود يا كشيده شود، بندگى خود را فراموش كند، از مقام عبوديت به فراموشى كشيده شود و كسى كه نداند چى است ، و كى است ، و چه وظيفه دارد و چه عاقبت ؟ شيطان در او حلول نموده و به جاى خويشتن او نشسته ؛ و شيطان عامل عصيان و طغيان است و اگر به خود نيايد و به ياد حق بر نگردد و به همين حال طغيان و عصيان از اين جهان منتقل شود شايد به صورت شيطان مطرود حق تعالى درآيد. و به معنى ديگرش كه به معنى ترك باشد، دردناكتر است ، زيرا اگر ترك اطاعت حق و ترك حق موجب شود كه حق او را ترك كند و عنايات خود را از او قطع فرمايد، شك نيست كه به خذلان دنيا و آخرت منتهى مى شود، در ادعيه شريفه معصومين عليه السلام مى بينيم دعا براى عدم ايكال ما به نفس خويش تاكيد شده است ؛ چه آنان عليه السلام مى دانستند پى آمدهاى اين مصيبت را؛ و ما از آن غافل هستيم .

نه ماءيوس باش و نه مغرور

پسرم ! گناهان را، هر چند كوچك به نظرت باشند، سبك مشمار (انظر الى من عصيت ) (3) و با اين نظر، همه گناهان ، بزرگ و كبيره است . به هيچ چيز مغرور مشو و خداى تبارك و تعالى را كه همه چيز از اوست ، و اگر عنايت رحمانيش از موجودات سراسر عالم وجود لحظه اى منقطع شود اثرى ، حتى از انبياء مرسلين و ملائكه مقربين باقى نخواهد ماند، چون همه عالم جلوه رحمانيت او - جل و علا - است ، و رحمت رحمانى او - جل و علا - بطور استمرار (با كوتاهى لفظ و تدبير) مبقى نظام وجود است (و لا تكرار فى تجليه جل و عل) و گاهى تعبير شود از آن به بسط و قبض فيض على سبيل الاستمرار. در هر حال حضور او را فراموش مكن و مغرور به رحمت او مباش ، چنانكه مايوس نبايد باشى ، و مغرور به شفاعت شافعان عليه السلام مباش كه همه آنها موازين الهى دارد، و ما از آنها بى خبريم . مطالعه در ادعيه معصومين عليه السلام و سوز و گداز آنان از خوف و عذاب او سرلوحه افكار و رفتارت باشد.

هواهاى نفسانى و شيطانى نفس اماره ما را به غرور وا مى دارد و از اين راه به هلاكت مى كشاند.

آفات حب دنيا

پسرم ! هيچگاه دنبال تحصيل دنيا، اگر چه حلال او باشد، مباش كه حب دنيا، گرچه حلالش باشد، راءس همه خطايا است ، چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنياى حرام مى كشاند. تو جوانى و با قدرت جوانى كه حق داده است مى توانى اولين قدم انحراف را قطع كنى و نگذارى به قدم هاى ديگر كشيده شوى كه هر قدمى ، قدم هائى در پى دارد، و هر گناهى - گرچه كوچك - به گناهان بزرگ و بزرگتر انسان را كشد، به طورى كه گناهان بسيار بزرگ در نظر انسان ناچيز آيد، بلكه گاهى اشخاص به ارتكاب بعض كبائر به يكديگر فخر مى كنند، و گاهى به واسطه شدت ظلمات و حجاب هاى دنيوى ، منكر به نظر معروف ، و معروف منكر مى گردد. (4)

فرازهايى از چهار نامه عرفانى : نامه (2)

بسم الله الرحمن الرحيم

از اين مخلوقات ميان تهى ، پوچ و هيچ ، باكى نداشته باش و چشم اميدى هرگز به آنها مبند، كه چشم داشتن به غير او شرك است و باك از غير او جل و علا و كفر.

پسرم ! تا نعمت جوانى را از دست ندادى فكر اصلاح خود باش كه در پيرى همه چيز را از دست مى دهى ، يكى از مكايد شيطان كه شايد بزرگترين آن باشد، كه پدرت بدان گرفتار بوده و هست - مگر رحمت حق تعالى دستگير او باشد - استدراج است .

در عهد نوجوانى شيطان باطن ، كه بزرگترين دشمنان اوست ، او را از فكر اصلاح خود باز مى دارد، و اميد مى دهد كه وقت زياد است ، اكنون فصل برخوردارى از جوانى است ، و هر آن و هر ساعت و هر روز كه بر انسان مى گذرد، درجه درجه او را با وعده هاى پوچ از اين فكر باز مى دارد تا ايام جوانى را از او بگيرد، و آنگاه كه جوانى رو به اتمام است ، او را به اميد اصلاح در پيرى سرخوش مى كند و در ايام پيرى نيز اين وسوسه شيطانى از او دست نكشد، و وعده توبه در آخر عمر مى دهد، و در آخر عمر و شهود موت ، حق تعالى را در نظر او مبغوض ترين موجود جلوه مى دهد كه محبوب او كه دنياست از دستش گرفته است ، اين حال اشخاصى است كه نور فطرت در آنها به كلى خاموش نشده است ، و اشخاصى هستند كه غرقاب دنيا بر آنها را از فكر اصلاح دور نگهداشته ، و غرور دنيا سرتا پاى آنان را فراگرفته است من خود چنين اشخاصى را در اهل علم اصطلاحى ديده ام و اكنون بعض آنها در قيد حياتند و اديان را هيچ و پوچ مى دانند.

پسرم ! توجه كن كه هيچ يك از ما نمى تواند مطمئن باشد كه به اين دام شيطانى نيفتد. عزيزم ! ادعيه ائمه معصومين را بخوان و ببين كه حسنات خود را سيئات مى دانند، و خود را مستحق عذاب الهى مى دانند، و به جز رحمت حق به چيزى نمى انديشند، و اهل دنيا و آخوندهاى شكم پرور اين ادعيه را تاويل مى كنند، چون حق جل و علا را نشناخته اند. (5)

فرازهايى از چهار نامه عرفانى : نامه (3)

بسم الله الرحمن الرحيم

فاطى عزيزم !

بالاخره بر من نوشتن چند سطر را تحميل كردى ، و عذر پيرى رنجورى و گرفتاريها را نپذيرفتى . اكنون از آفات پيرى و جوانى سخن را آغاز مى كنم كه من هر دو مرحله را درك كرده ، يا بگو به پايان رسانده ام ، و اكنون در سراشيبى برزخ يا دوزخ با عمال حضرت ملك الموت دست به گريبان هستم ، و فردا نامه سياهم بر من عرضه مى شود، و محاسبه عمر تباه شده ام را از خودم مى خواهند و جوابى ندارم ، جز اميد به رحمت آن كه (وسعت رحمته كل شى ء) (6)، (و لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميع) (7) را بر رحمه للعالمين نازل فرموده است ، گيرم مشمول اين نحو آيات كريمه شوم ، لكن عروج به حريم كبريا و صعود به جوار دوست و ورود به ضيافت الله ، كه بايد با قدم خود به آن رسيد، چه مى شود؟

در جوانى كه نشاط و توان بود با مكايد شيطان و عامل آن كه نفس اماره است ، سرگرم به مفاهيم و اصطلاحات پر زرق و برقى شدم كه نه از آنها جمعيت حاصل شد، نه حال و هيچگاه در صدد به دست آوردن روح آنها برگرداندن ظاهر آنها به باطن و ملك آنها به ملكوت برنيامدم ، و گفتم :

از قيل و قال مدرسه ام حاصلى نشد *** جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش

و چنان به عمق اصطلاحات و اعتبارات فرو رفتم و بجاى رفع حجب ، به جمع كتب پرداختم كه گوئى در كون و مكان خبرى نيست جز يك مشت ورق پاره كه به اسم علوم انسانى و معارف الهى و حقايق فلسفى طالب را كه به فطرت الله مفطور است ، از مقصد بازداشته و در حجاب اكبر فرو برده .

اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوى دوست بازم داشت ، نه از فتوحات ، فتحى حاصل و نه از فصوص الحكم ، حكمتى دست داد، چه رسد به غير آنها كه خود داستان غم انگيز دارد و چون به پيرى رسيدم ، در قر قدم آن مبتلا به استدراج شدم ، تا به كهولت و مافوق آن ، كه الان با آن دست به گريبانم (و منكم من يزد الى ارذل العمر لكيلا يعلم من بعد علم شيئ) (8) و چون دخترم از اين مرحله فرسنگ ها دورى و طمع آن را نچشيدى - كه خدايت به آن برساند، با حذف عوارض آن - از من توقع نوشتار و گفتار، آن هم نظم و نثر به هم آميخته مى كنى و ندانى كه من نه نويسنده ام و نه شاعر و نه سخن سرا. و تو اى دختر عزيزم كه غوره نشده حلوا شدى ، بدان كه يك روزى خواهى بر جوانى كه به همين سرگرمى ها يا بالاتر از آن از دستت رفت ، همچون من عقب مانده از قافله عشاق دوست خداى نخواسته بار سنگين تاسف را به دوش مى كشى ، پى از اين پير بى نوا بشنود كه اين بار را به دوش دارد و زير آن خم شده است ، به اين اصطلاحات كه دام بزرگ ابليس است ، بسنده مكن و در جستجوى او جل و علا باش . جوانى ها و عيش و نوش هاى آن بسيار زودگذر است ، كه من خود همه مراحلش را طى كردم ، و اكنون با عذاب جهنمى آن دست به گريبانم ، و شيطان درونى دست از جانم بر نمى دارد تا - پناه به خداى تعالى - آخر ضربه را بزند، ولى ياس از رحمت واسعه خداوند، خود از كبائر عظيم است و خدا نكند كه معصيت كارى مبتلا به آن شود.

گويند حجاج بن يوسف ، آن جنايت كار تاريخ ، در آخر عمرش گفته است كه خدايا مرا بيامرز گر چه مى دانم همه مى گويند نمى آمرزى ، و شافعى كه اين را شنيد گفت : اگر چنين گفته شايد. و من ندانم كه شقى توفيق چنين امرى را پيدا كرده يا نه ، و مى دانم كه از هر چه بدتر ياس است ، و تو اى دخترم ! مغرور به رحمت مباش كه غفلت از دوست كنى ، و مايوس مباش كه خسر الدنيا و الاخره شوى ، خداوندا به حق اصحاب پنج گانه كساء، احمد و فاطى و حسن و رضا (ياسر) و على را كه از دودمان رسول گرامى و وصى اويند و به اين افتخار مى كنم و مى كنند، از شرور شيطانى و هواهاى نفسانى مصون دار، در اينجا كلام من ختم شد و حجت حق بر من تمام شد. والسلام (9)

فرازهايى از چهار نامه عرفانى : نامه (4)>

بسم الله الرحمن الرحيم

علم ، هم سد راه است و هم چراغ راه

دخترم ! سرگرمى به علوم حتى عرفان و توحيد اگر براى انباشتن اصطلاحات است - كه هست - و براى خود اين علوم است ، سالك را به مقصد نزديك نمى كند كه دور مى كند ( العلم هو الحجاب الاكبر)، و اگر حق جويى و عشق به او انگيزه است كه بسيار نادر است ، چراغ راه است و نور هدايت (العلم نور يقذفه الله فى قلب من يشاء) (10) و براى رسيدن به گوشه اى از آن تهذيب و تطهير و تزكيه لازم است ، تهذيب نفس و تطهير قلب از غير او، چه رسد به تهذيب از اخلاق ذميمه كه رهيدن از آن بسيار مجاهده مى خواهد و چه رسد به تهذيب عمل از آنچه خلاف رضاى او جل و علا است ، و مواظبت به اعمال صالحه از قبيل واجبات كه در راس است و مستحبات به قدر ميسور و به قدرى كه انسان را به عجب و خود خواهى دچار نكند

منشاء عجب

دخترم ! عجب و خود پسندى از غايت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است . اگر اندكى به عظمت خلقت به اندازه اى كه تاكنون بشر با همه پيشرفت علم به شمه اى از آن آگاه شده است تفكر شود، حقارت خود و همه منظومه هاى شمسى و كهكشانها را ادارك مى كند و عظمت خالق آنها را اندكى مى فهمد و از عجب و خود بينى و خود پسندى خود اظهار خجلت و احساس جهالت مى نمايد. در قصه حضرت سليمان نبى الله عليه السلام مى خوانيم آنگه كه از وادى نمل مى گذرد:

(قالت نمله يا ايها النمل ادخلوا مساكنكم لا يحطمنكم سليمان و جنوده و هم لا يشعرون ) (11)

نمله ، سليمان نبى با همراهانش را به عنوان (لا يشعرون ) توصيف كند و هدهد به او مى گويد:

(احطت بما تحط به )

آثار تدبر در قرآن

من قائل بى خبر و بى عمل به دخترم مى گويم در قرآن كريم اين سرچشمه فيض الهى تدبر كن هر چند صرف خواندن آن كه نامه محبوب است به شنونده محجوب آثارى دلپذير دارد لكن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدايت مى كند (افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها) (12) و تا اين قفر و بندها باز نگردد و به هم نريزد، از تدبر هم آنچه نتيجه است حاصل نگردد. خداوند متعال پس از قسم عظيم مى فرمايد: (انه القرآن كريم فى كتاب مكنون لا يمسه الا المطهرون ) و سر حلقه آنها آنان هستند كه آيه تطهير در شاءنشان نازل گرديده .

تو نيز مايوس نباش ، كه ياس از اقفال بزرگ است ، به قدر ميسور در رفع حجب و شكستن اقفال براى رسيدن به آب زلال و سرچشمه نور كوشش ‍ كن . تا جوانى در دست تو است كوشش كن در عمل و در تهذيب قلب و در شكستن اقفال و رفع حجب ، كه هزاران جوان كه به افق ملكوت نزديكترند موفق مى شوند و يك پير موفق نمى شود.

قيد و بندها و اقفال شيطانى اگر در جوانى غفلت از آنها شود، هر روزى كه از عمر بگذرد ريشه دارتر و قوى تر شوند.

درختى كه اكنون گرفتست پاى *** به نيروى شخصى برآيد ز جاى

گرش همچنان روزگارى ، هلى *** به گردونش از بيخ برنگسلى (13)

از مكايد بزرگ شيطان و نفس خطرناك تر از آن ، آن است كه به انسان وعده اصلاح در آخر عمر و زمان پيرى مى دهد و تهذيب و توبه الى الله را به تعويق مى اندازد براى زمانى كه درخت فساد و شجره زقوم قوى شده و اراده و قيام به تهذيب ، ضعيف ، بلكه مرده است .

يك وصيت به همه جوانها

به تو و ساير جوانها كه طالب معرفتند وصيت مى كنم كه شما و همه موجودات جلون اويند وظهور اويند، كوشش و مجاهدت كنيد تا بارقه اى از آن را بيابيد و در آن محو شويد و از نيستى به هستى مطلق رسيد.

پس عدم گردم عدم چون ارغنون *** گويد كانا اليه راجعون .

دخترم ! دنيا و هر چه در آن است جهنم است كه باطنش در آخر سير ظاهر شود و ماوراى دنيا تا آخر مراتب بهشت است كه در آخر سير پس از خروج از حذر طبيعت ظاهر شود و ما و شما و همه يا حركت به سوى قمر جهنم مى كنيم يا به سوى بهشت و ملا اعلا.

صراط مستقيم

ما همه در صراط هستيم و صراط از متن جهنم عبور مى كند، باطنش در آن عالم ظاهر مى شود. و در اينجا هر انسانى صراطى مخصوص به خود دارد و در حال سير است يا در صراط مستقيم كه منتهى به بهشت و بالاتر و يا صراط منحرف از چپ يا منحرف به سوى راست كه هر دو به جهنم منتهى مى شوند. و ما از خداوند منان آرزوى صراط مستقيم مى كنيم : اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم كه انحراف از يك سو است و لاالضالين كه انحراف از سوى ديگر. و اين حقايق در حشر به طور عيان مشهود مى شود.

لزوم كوشش در راه تهذيب

غرورها و اميدهاى كاذب شيطانى را كنار گذار و كوشش در عمل و تهذيب و تربيت خود كن كه رحيل بسيار نزديك است و هر روز كه بگذرد و غافل باشى دير است . بازگو مكن كه تو خود چرا مهيا نيستى (انظر الى ما قال و لا تنظر الى من قال (14)) من هر چه هستم براى خودم هستم و همه نيز چنين . جهنم و بهشت هر كس نتيجه اعمال او است ، هر چه كشتيم درو مى كنيم .

پرهيز از غرور علم و عرفان

دخترم ! در رفع حجب كوش نه در جمع كتب ، گيرم كتب عرفانى و فلسفى را از بازار به منزل و از محلى به محلى انتقال دادى يا آنكه نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات كردى و در مجالس و محافل آنچه در چنته داشتى عرضه كردى و حضار را فريفته معلومات خود كردى و با فريب شيطانى و نفس اماره خبيث تر از شيطان محموله خود را سنگين تر كردى و با لعبه ابليس مجلس آرا شدى و خداى نخواسته غرور علم و عرفان به سراغت آمد كه خواهد آمد، آيا با اين محموله هاى بسيار به حجب افزودى يا از حجب كاستى ؟ خداوند عزوجل براى بيدارى علماء آيه شريفه (مثل الذين حملوا التوراه ) (15)را آورده تا بدانند انباشتن علوم - گرچه علم شرايع و توحيد باشد - از حجب نمى كاهد، بلكه افزايش دهد و از حجب صغار او را به حجب كبار مى كشاند.

نمى گويم از علم و عرفان و فلسفه بگريز و با جهل عمر بگذران ، كه اين انحراف است ، مى گويم كوشش و مجاهده كن كه انگيزه ، الهى و براى دوست باشد و اگر عرضه كنى ، براى خدا و تربيت بندگان او باشد نه براى ريا و خود نمايى كه خداى نخواسته جز علماء سوء شوى كه بوى تعفنشان اهل جهنم را بيازارد. (16)

پرهيز از انكار مقامات عارفين

دخترم ! سعى كن اگر اهلش نيستى ، و نشدى ، انكار مقامات عارفين و صالحين را نكنى و معاندت با آنان را از وظايف دينى نشمرى ، بسيارى از آنچه آنان گفته اند در قرآن كريم به طور رمز و سربسته ، و در ادعيه و مناجات اهل عصمت بازتر، آمده است و چون ما جاهلان از آنها محروميم با آن به معارضه برخاستيم .

پاره اى از آفات زبان

دخترم ! آفات زياد بر سر راه است . هر عضو ظاهر و باطن ما آفت ها دارد كه هر يك حجابى است كه اگر از آن ها نگذريم به اول قدم سلوك الى الله نرسيديم . من كه خود مبتلا هستم و جسم و جانم ملعبه شيطان است به بعض آفات اين عضو كوچك و اين زبان سرخ كه سرسبز را به باد دهد و آنگاه كه ملعبه شيطان است و آلت دست او، جان و روح و فواد را تباه كند اشاره مى كنم . از اين دشمن بزرگ انسانيت و معنويت غافل مشو، گاهى كه در جلسات انس با دوستان هستى خطاهاى بزرگ اين عضو كوچك را آنقدر كه مى توانى شمارش كن و ببين با يك ساعت عمر تو كه بايد صرف جلب رضاى دوست شود چه مى كند. چه مصيبت ها به بار مى آورد كه يكى از آنها غيبت برادران و خواهران است ، ببين با آبروى چه اشخاصى بازى مى كنى و چه اسرارى را از مسلمان روى دايره مى ريزى و چه حيثياتى را خدشه دار مى كنى و چه شخصيت هائى را مى شكنى ؟ آنگاه اين جلسه شيطانى را مقياس بگير و ملاحظه كن در يك سال در همين امر پيش پا افتاده چه كردى و در پنجاه شصت سال ديگر چه خواهى كرد و چه مصيبت ها براى خود به بار خواهى آورد و در عين حال آن را كوچك مى شمارى و اين كوچك شمردن از حيله هاى ابليس است كه خداوند به لطف خود ما را همگى از آن مصون دارد.

دخترم ! نگاهى كوتاه به آنچه درباره غيبت و آزار مومنين و عيب جويى و كشف سر آنان و تهمت آنان وارد شده دلهايى را كه مهر شيطان بر آنها نخورده مى لرزاند و زندگى را بر انسان تلخ مى كند، اينك براى علاقه اى كه به تو و احمد دارم توصيه مى كنم از آفات شيطانى خصوصا آفت هاى بسيار زبان خوددارى كنيد و همت به نگهدارى آن كنيد، البته در آغاز قدرى مشكل است ، لكن با عزم و اراده و تفكر در پى آمدهاى آن آسان مى شود. (17)

والسلام على عباد الله الصالحين

12 شهر رمضان المبارك 1404

روح الله الموسوى الخمينى

فرازهايى از كتاب چهل حديث (18)

اصلاح نفس محال نيست

گمان مكن كه رذايل نفسانى و اخلاق روحى ممكن الزوال نيست . اين ها خيال خامى است كه نفس اماره و شيطان القاء مى كند و مى خواهد تو را از سلوك راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد. انسان تا در اين دار تغير و نشاءه تبدل است ، ممكن است در تمام اوصاف و اخلاق تغيير پيدا كند، و هر چه ملكات محكم هم باشد تا در اين عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدت و ضعف ، زحمت تصفيه تفاوت مى كند.

البته اول پيدايش صفتى در نفس ، با زحمت و رياضت كمى او را مى توان ازاله كرد. مثل نورسى كه ريشه نداونيده باشد و متمكن در زمين نشده باشد. ولى بعد از آن كه صفت ، متمكن در نفس شد، و از ملكات مستقره نفس ‍ گرديد، زوالش ممكن است ولى زحمتش زياد مى شود. درختى كه كهن سال شده و ريشه كرده ، زحمت كندنش زياد است . تو هر چه ديرتر در فكر قلع ريشه هاى مفاسد قلب و روح افتى ، ناچار زحمت و رياضتت بيش تر گردد.

اى عزيز اولا مگذار مفاسد اخلاقى يا عملى در مملكت ظاهر و باطنت وارد شود كه اين خيلى سهل تر است دفع آن تا بعد از وارد شدن و برج و بارو را گرفتن در صدد رفع و اخراج برآيى . و اگر وارد شد، هر چه ديرتر در صدد رفع برآيى ، زحمت زياد مى شود و قوه داخلى رو به نقصان مى گذارد.

شيخ جليل ما و عارف بزرگوار آقاى شاه آبادى - روحى فداه - فرمودند كه تا قواى جوانى و نشاط آن باقى است ، بهتر مى توان قيام كرد در مقابل مفاسد اخلاقى ، و خوبتر مى توان وظايف انسانيه را انجام داد. مگذاريد اين قوا از دست برود و روزگار پيرى پيش آيد كه موفق شدن در آن حال مشكل است ، و بر فرض موفق شدن ، زحمت اصلاح زياد است . پس انسان عاقل كه تفكر كرد در مفاسد چيزى ، اگر وارد در آن نيست ، گرد آن نمى گردد، و خود را آلوده نمى كند، و اگر خداى نخواسته وارد شد، هر چه زودتر در صدد اصلاح بر مى آيد و نمى گذارد ريشه كند و اگر خداى نخواسته ريشه كرد، با هر زحمت و مشقتى است ، ريشه او را مى كند كه مبادا به ثمره برزخى و آخرتى برسد، و ميوه آن را بار دهد كه اگر با آن خلق فاسد را از اين عالم كه نشاه هيوالنى و تغيرات مادى است ، منتقل شد، قلع آن از دست خود او خارج مى شود و تا (در) آخرت يا برزخ يك خلق از اخلاق نفسانى بخواهد تبديل شود، هيهات است .

در حديث است از رسول اكرم صلى الله عليه وآله كه هر يك از اهل بهشت و جهنم مخلدند در آن به واسطه نيات خود. نيات فاسده كه زاييده اخلاق رذيله است ، ممكن نيست زائل شود مگر آن منشاء آن زائل گردد.

در آن عالم ملكات به قدرى با شدت و قوت ظهور مى كند كه زوال آن يا ممكن نيست - آن وقت مخلد است در جهنم - و اگر با فشارها و سختى ها و آتش ها زائل شود، پس از قرن هاى ربوبى ، شايد زائل شود.

پس اى عاقل ! چيزى را (كه ) با يك ماه يا يك سال زحمت جزئى دنيايى با اختيار خود ممكن است اصلاح كرد، و گرفتارى هاى دنيا و آخرت را به آخر رساند، نگذار بماند و تو را هلاك كند. (19)

دم را غنيمت شمار

اى عزيز ! اى مطالعه كننده اين وراق ! عبرت كن از حال اين نويسنده كه اكنون در زير خاك و در عالم ديگر گرفتار اعمال زشت و اخلاق ناهنجار خويش است و تا فرصت داشت به بطالت و هوى و هوس ، عمر عزيز را گذراند، و آن سرمايه الهى را ضايع و باطل كرد. تو ملتفت خود باش كه نيز روزى مثل مايى و خودت نمى دانى آن چه روز است . شايد الان كه مشغول قرائتى ، باشد، اگر تعللى كنى ، فرصت از دست مى رود. اى برادر من ! اين امور را تعويق نينداز كه تعويق انداختنى نيست . چه قدر آدم هاى صحيح و سالم ، با موت ناگهانى از اين دنيا رفتند، و ندانيم عاقبت آن ها چيست ! پس ‍ فرصت را از دست مده و يك دم را غنيمت شمار كه خيلى اهميت دارد و سفر خيلى خطرناك است . دستت از اين عالم كه مزرعه آخرت است ، اگر كوتاه شد، ديگر كار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتوانى كرد. جز حسرت و حيرت و عذاب مذلت نتيجه نبرى . اولياى خدا آنى راحت نبودند، و از فكر اين سفر پرخوف و خطر بيرون نمى رفتند.

حالات على بن الحسين عليه السلام امام معصوم حيرت انگيز است . ناله هاى امير المومنين عليه السلام ولى مطلق ، بهت آور است . چه شده است كه ما اين طور غافليم ؟ كى به ما اطمينان داده جز شيطان كه كارهاى ما را از امروز به فردا مى اندازد. مى خواهد اصحاب و انصار خود را زياد كند و ما را با خلق خود و در زمزه خود و اتباع خود محشور كند. هميشه آن ملعون امور آخرت را در نظر ما سهل و آسان جلوه دهد و مار را با وعده رحمت خدا و شفاعت شافعين ، از ياد خدا و اطاعت او غافل كند. ولى افسوس كه اين اشتهاى كاذب است و از دام هاى مكر و حيله آن ملعون است . رحمت خدا الان به تو احاطه كرده ، رحمت صحت و سلامت و حيات و امنيت و هدايت و عقل و فرصت و راهنمايى اصلاح نفس . در هزاران رحمت گوناگون حق تعالى غوطه ورى (20) و استفاده از آن ها نمى كنى و اطاعت شيطان مى كنى . اگر از اين رحمت ها در اين عالم استفاده نكنى ، بدان كه در آن عالم نيز بى بهره هستى از رحمت هاى بى تناهى حق و از شفاعت شفيعان نيز محروم مانى جلوه شفاعت شافعان در اين عالم ، هدايت آنها است و در آن عالم ، باطن هدايت ، شفاعت است . تو از هدايت اگر بى بهره شدى ، از شفاعت بى بهره اى و به هر قدر هدايت شدى ، شفاعت شوى .

شفاعت رسول اكرم صلى الله عليه وآله مثل رحمت حق ، مطلق است . محل قابل بايد از او استفاده كند.

اگر خداى نخواسته شيطان با اين وسايل ، ايمان را از چنگ تو ربود، ديگر قابليت رحمت و شفاعت نخواهى داشت . بلى رحمت حق سرشار است در دو دنيا. تو اگر طالب رحمتى ، چرا از اين رحمت هاى پياپى كه در اين عالم مرحمت فرموده و بذر رحمت هاى ديگر است ، برخوردار نمى شوى . اين همه انبيا و اولياى خدا تو را دعوت كردند به خوان نعمت و مهمانخانه الهى ، نپذيرفتى ، و با يك وسوسه خناس و القاى شيطانى همه را كنار گذاشتى . محكمات كتاب خدا و متواترات احاديث انبياء و اولياء و ضروريات عقول عقلاء و براهين قطعيه حكماء را فداى خطرات شيطانى و هواهاى نفسانى كردى .

اى واى به حال من و تو از اين غفلت و كورى و كرى و جهالت . (21)

آرزوى دراز مانع از سفر به سوى خداست

پس اى عزيز ! بدان كه يك سفر طولانى در پيش است كه هده و هده آن و زاد (و) راحله آن علم و عمل نافع است و وقت سفر، معلوم نيست چه وقت است . ممكن است وقت خيل تنگ باشد و فرصت از دست برود.

انسان نمى داند چه وقت كوس رحيل مى زنند كه بايد ناچار كوچ كند. اين طول امل كه من و تو داريم كه از حب نفس و مكائى شيطان و شاهكارهاى آن ملعون است ، به طورى ما را از توجه به عالم آخرت بازداشته كه در فكر هيچ كار نيفتيم .

و اگر مخاطرات سير و موانع حركت داشته باشيم ، در صدد اصلاح آن به توبه و انابه و رجوع به حق برناييم ، و هيچ در صدد جمع زاد و راحله نباشيم ناگاه اجل موعود در رسد و ما را بى زاد و راحله و بى تهيه سفر ببرد. نه عمل صالحى داريم و نه علم نافعى ، و موونه آن عالم روى اين دو مطلب چرخ مى زند و ما هيچ يك را تهيه نكرديم . اگر عملى هم كرده باشيم ، خالص و بى غل و غش نبوده ، بلكه با هزاران موانع قبول بجا آورديم ، و اگر علمى تحصيل نموديم ، علم بى حاصل و نتيجه بوده كه خود يا لغو و باطل است و يا از موانع بزرگ راه آخرت است .

اگر اين علم و عمل ما نافع (22) بود، در ما كه سال هاى سال است . دنبال آن هستيم ، بايد تاثير واضحى كرده باشد و در اخلاق و اطوار ما تفاوتى حاصل شده باشد. چه شده است كه علم و عمل چهل پنجاه ساله ما در قلوب ما اثر ضد بخشيده و دل هاى ما را از سنگ خارا سخت تر كرده ؟

از نماز كه معراج مومنان است ما را چه حاصل شده ؟ كو آن خوف و خشيتى كه لازم علم است ؟ اگر خداى نخواسته با اين حالتى كه هستيم ما را كوچ دهند، خسارت هاى بزرگى و حسرت هاى بسيارى در پيش داريم كه زايل شدنى نيست . پس نسيان آخرت از امورى است كه اگر ولى الله اعظم امير المومنين عليه السلام بر ما بترسد از آن و از موجب آن كه طول امل است ، حق است ، زيرا كه او مى داند اين چه سفر پر خطرى است ، و انسانى كه بايد آنى راحتى نداشته باشد و در هر حال مشغول جمع زاد و راحله باشد و دقيقه اى ننشيند، اگر نسيان كرد آن عالم را و به خواب رفت و نفهميد كه چنين عالمى هم هست و چنين سيرى هم در پيش است ، چه بر سر او خواهد آمد، و به چه بدبختى هايى خواهد گرفتار شد.

خوب است قدرى در حال آن حضرت و حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله كه اشرف خليفه و معصوم از خطا و نسيان و لغزش و طغيان هستند، تفكر كنيم و بفهميم كه ما در چه حال هستيم ، و آن ها در چه حال بودند؟ علم آنها به بزرگى سفر و خطر آن ، از آن ها راحت را سلب كرده و جهل ما، نسيان در ما ايجاد كرده . حضرت ختمى مرتبت به قدرى رياضت كشيد و قيام در مقابل حق كرد كه قدم هاى مباركش ورم كرد و از طرف ذات مقدسش حق - جل جلاله - آيه نازل شد:

(طه . ما انزلنا عليك القران لتشقى .) (23)

جناب اميرالمومنين عليه السلام كه حالات و عبادات و خوفش از حق تعالى معلوم است .

پس بدان كه سفر خيلى پرخطر است و اين نسيان و فراموشى كه در ما است از مكائد نفس و شيطان است و اين اميدها و آمال طولانى و دراز از دام هاى بزرگ ابليس و از مكائد نفس است .

پس از اين خواب برخيز و تيقظ و تنبه پيدا كن . بدان كه مسافرى و دارى مقصدى . مقصد تو عالم ديگر است و تو را از اين عالم خواهى نخواهى مى برند. اگر تهيه سفر و زاد و راحله آن را ديدى ، در اين سفر درمانده نشوى و در اين سير بيچاره نشوى ، و الا فقير و بيچاره و بى نوا گردى و خواهى رفت به سوى شقاوتى كه سعادت ندارد، ذلتى كه عزت ندارد، فقرى كه غنا دنبالش نيست ، عذابى كه رحمت ندارد، آتشى كه خاموشى پيدا نكند، فشارى كه بر طرف شدن ندارد، حزن و اندوهى كه خوشحالى در پى آن نيست ، حسرت و ندامتى كه آخر ندارد.

اى عزيز! ببين مولا در دعاى كميل در مناجات با خداى تعالى چه عرض ‍ مى كند: (انت تعلم ضعفى عن قليل من بلاء الدنيا و عقوباته) تا آن كه مى گويد: (و هذا ما لا تقوم له السموات و الارض .) اين چه عذابى است كه آسمانها و زمين طاقت آن را ندارند و براى تو تهيه شده و باز تنبه ندارى و روز به روز در نسيان و غفلت و خوابت افزوده مى شود.

هان اى دل غافل ! از خواب برخيز و مهياى سفر آخرت شو ( فقد نودى فيكم بالرحيل ) (24)

صداى رحيل و بانگ كوچ بلند است . عمال حضرت عزرائيل در كارند و تو را در هر آن به سوى عالم آخرت سوق مى دهند و باز غافل و نادانى .

اللهم انى اءساءلك التجافى عن دار الغرور، و الاناله الى دار السرور و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت . (25) (26)

سرانجام پيروى از شهوت ها

گرچه مطالبى كه در اين اوراق است از امور شايعه رايجه و از مكررات بايد بشمار آورد، ولى باكى از اين نيست . تذكر نفس و تكرار حق ، امر مطلوبى است ، و از اين جهت در اذكار و اوراد و عبادات و مناسك ، تكرار مطلوب است . و نكته اصلى آن عادت دادن نفس و مرتاض نمودن آن است . پس از تكرار اى عزيز (ملول ) مشو، و بدان كه تا انسان در قيد اسارت نفس و شهوات آن است ، و سلسله هاى طولانى شهوت و غضب در گردن او است ، به هيچ يك از مقامات معنوى و روحانى نايل نمى شود، و سلطنت باطنيه نفس و اراده نافذ آن بروز و ظهور نمى كند، و مقام استقلال و عزت نفس كه از بزرگ ترين مقامات كمال روحانى است ، در انسان پيدا نمى شود. بلكه اين اسارت و رقيت ، باعث مى شود كه انسان ، سرپيچ از اطاعت نفس نباشد در هيچ حال ، و چون سلطنت نفس اماره و شيطان در باطن قوى شد، و تمام قوا سر به رقيت و طاعت آنها گذاشتند، و خضوع در پيشگاه آن ها نمودند و تسليم تام شدند، آن ها قانع به معاصى تنها نمى شوند، و كم كم از معصيت هاى كوچك ، انسان را به معاصى بزرگ و از آنها به سستى عقايد و از آن به ظلمت افكار و از آن به تنگناى جحود و از آن به بغض و دشمنى انبياء و اولياء مى كشانند. و نفس كه در تحت سلطه و رقيت آن ها است ، نتواند از آن سر پيچ نمايد. پس عاقبت امر طاعت و اسارت خيل وخيم است و به جاهاى خيلى هولناك انسان را ممكن است بكشد. انسان عاقل رؤ وف به حال خود، بايد به هر وسيله اى شده ، خود را از اين اسارت خارج كند و تا فرصت دارد و قواى او سالم است ، و حيات و صحت و جوانى برقرار است ، و قوا به كلى مسخر نشده ، در مقابل آن قيام كند. و مدتى مواظبت اوقات خويش كند و مطالعه در حالات نفس كند و حالات گذشتگان و سوء عاقبت آن ها را مداقه نمايد. و گذشتن اين چند روزه را به باطن قلب خود بفهماند، و قلب را بيدار كند و به قلب بفهماند حقيقت منقول از رسول اكرم صلى الله عليه وآله به ما كه فرمودند: (الدنيا مزرعه الاخره ) (27)

دنيا كشتگاه بازپسين است . اگر اين چند روزه كشت نكنيم و عمل صالح ننماييم ، فرصت از دست مى رود.

عالم ديگر كه فرا رسيد و موت ، حلول كرد، تمام اعمال منقطع مى شود و آمال پايمال مى گردد. و اگر خداى نخواسته با اين عبوديت از شهوات و اسارت از قيد گوناگون هواهاى نفسانيه ملك الموت در رسد، شيطان ممكن است مقصد آخر را كه ربودن ايمان است ، انجام دهد، و با ما طورى سلوك كند و به قلب ما طورى نمايش دهد كه با دشمنى حق و انبيا و اولياى او از دنيا برويم . و خدا مى داند كه در پس اين پرده ، چه بدبختى ها است و چه ظلمت و وحشت ها است .

هان اى نفس خسيس و اى دل غافل ! از خواب برخيز، و در مقابل اين دشمنى كه سال ها است تو را افسار كرده ، و در قيد اسيرى در آورده و به هر طرف مى خواهد، مى كشاند، و به هر عمل زشتى و خلق ناهنجارى دعوت مى كند و وادار مى نمايد، قيام كن ، و اين قيود را بشكن و زنجيرها را پاره كن و آزادى خواه باش و ذلت و خوارى را بر كنار گذار و طوق عبوديت حق - جل جلاله - را به گردن نه كه از هر بندگى و عبوديتى وارهى و به سلطنت مطلقه الهيه در دو عالم نايل شوى .

اى عزيز ! با آن كه اين عالم دار جزا نيست ، و محل بروز سلطنت حق نيست ، و زندان مومن است ، اگر تو از اسارت نفس بيرون آيى و به عبوديت حق گردن نهى ، و دل را موحد كنى و زنگار دو بينى را از آيينه روح بزدايى ، و قلب را به نقطه مركزيه كمال مطلق متوجه كنى ، در همين عالم ، آثار آن را به عيان مى يابى . چنان وسعتى در قلبت حاصل شود كه محل ظهور سلطنت تامه الهيه شود، و از تمام عوالم ، فسحت و سعه آن بيش تر گردد. (لايسعنى ارضى و لا سمائى ولكن يسعنى قلب عبدى المومن ) (28)

و چنان غنا در آن ظاهر گردد كه تمام ممالك باطن و ظاهر را به پشيزى نشمرى و چنان اراده ات قوى گردد كه متعلق به ملك و ملكوت نگردد و هر دو عالم را لايق خود نداند.

طيران مرغ ديدى تو ز پاى بند شهوت *** بدر آى تا ببينى طيران آدميت (29)