سوم ـ عوامل تضعيف عقل
مقصود ما از عوامل تضعيف، شرايط و عوامل دست دوم است كه نيروى تشخيص را تضعيف
كرده و عقل و انديشه را تحت الشعاع قرار مى دهد. برخى از اين عوامل عبارتند از:
فقر و نيازمندى: على (عليه السلام)
با فرزندش
محمدبن حنيفه فرمود:
«يا بُنىَّ اِنّى اَخافُ عَلَيْكَ الفَقْرَ فَاسْتَعِذ
بِاللهِ مِنْهُ فَاِنَّ الفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ،
داعِيَةٌ لِلْمَقْتِ;
(1)
فرزندم، از فقر بر تو بيمناكم، از آن به خدا پناه ببر، زيرا فقر دين را ناقص و
عقل و انديشه را مشوش مى كند و موجب بدبينى افراد نسبت به يكديگر مى گردد.»
از اين رو اسلام با برنامه هاى اقتصادى و توصيه به اداى حقوق مالى مستمندان و
تشريع خمس و زكات و پاداش دادن به خدمات تبرعى مادى، فقر را كه يك بلاى اجتماعى است
از ميان برمى دارد تا فكر و روح انسان ها با فراغت و آرامش در جهت سالم حركت و به
كمال مقصود نائل آيد.
گفتنى است كه اسلام، صرف وجوه شرعى را در امرِ تعليم و تربيت اولويت داده و يكى
از مصارف بارز آن را بارور كردن استعدادهاى انسانى و بالابردن سطح دانش و بينش
مسلمانان به ويژه جوانان و دانش پژوهان قرار داده است.
رفاه زدگى
غرق شدن در لذت هاى مادى، تجمل گرايى و رفاه و مصرف زدگى و پرخورى و اسراف و
تبذير، همّ آدمى را به خود معطوف مى دارد و موجب كندى و كودنى انديشه مى شود.
على (عليه السلام)
مى فرمايد: خوددارى كردن از
تبذير و داشتنِ حسنِ تدبير، نشانه عقل است:
«مِنَ الْعَقْلِ
مُجانَبَةُ التَّبذِيرِ وَ حُسْنُ التَّدْبِيرِ».
(2)
در نصايح لقمان چنين آمده است:
«اِذَا امْتَلاََتِ المِعْدَةُ نَامَتِ الفِكْرَة;
(3)
زمانى كه معده پر شود نيروى تفكر به خواب مى رود.»
از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)
چنين نقل شده
است:
«مَنْ أَجاعَ بَطْنَهُ عَظُمَتْ فِكْرَتُهُ و فَطِنَ
قَلْبُه;
(4)
كسى كه شكمش را گرسنه دارد، انديشه اش رشد كند و قلبش زيرك گردد.»
حكيم سنائى گويد:
اندرون از طعام خالى دار *** تا در او نور معرفت بينى
بيكارى و كارزدگى
همان گونه كه كار مفيد به ويژه آن كه توأم با نوآورى و ابتكار باشد، مستلزم به
كارگيرى و رشد انديشه است، بيكارى و كاهلى و تنبلى، علاوه بر آثار منفىِ ديگر
اقتصادى و اجتماعى و اخلاقى موجبِ ركود عقل و مانع بالندگى انديشه انسان مى شود و
لذا در اسلام از بيكارى و تنبلى نكوهش شده است. على(عليه
السلام)
عاقل كسى را مى داند كه بر كار و كوشش تكيه كند نه بر ايده و آرزو:
«اَلْعاقِلُ يَعْتَمِدُ عَلى عَمَلِهِ
وَ الْجاهِلُ يَعْتَمِدُ عَلى أَمَلِهِ».
(5)
و نيز با تأكيد بر اين كه در هيچ حال نبايد دست از كار كشيد، مى فرمايد:
«عَلَيْكَ بِأِدْمانِ العَمَلِ فِى النِّشاطِ وَ الْكَسَلِ».
(6)
حضرت صادق (عليه السلام)
به يكى از ياران خود كه
به دليل بى نيازى، كار و تجارت را رها كرده بود و روزگار به بيكارى مى گذرانيد،
فرمود: كار و تجارب را از سر بگير كه بيكارى از عقل انسان مى كاهد.(7)
ناگفته نماند، همان گونه كه بيكارى موجب ركود فكر مى شود، غرق شدن در كار و
افراط در اشتغال نيز، فكر و انديشه را دست خوشِ اختلال مى كند. افرادى كه تمام وقت
خود را در كار مستهلك مى كنند و با تصدى اشتغالات متعدد، در ماشين كار هضم مى شوند
فرصتى براى انديشيدن ندارند، به علاوه آن كه مسئوليتهاى متعددى كه مى پذيرند، ناقص
و نافرجام مى ماند.
اسلام با برنامه ريزى مناسب و به كارگيرى نيروهاى انسانى و استعدادهاى گوناگون
آن ها و تقسيم منطقى ساعات شبانه روز براى كار و انجام وظايفِ مختلف زندگى از اين
نقطه ضعف پيش گيرى مى كند. پيامبر اكرم توصيه مى فرمايد: كسى كه كارى را پذيرفت
بايد آن را به خوبى به انجام برساند و در اتفان آن تلاش لازم را مبذول دارد.
به طور خلاصه، افراط و تفريط در كار، منافىِ با عقل است، همان گونه كه در روايتى
از على (عليه السلام)
آمده:
«لايُرَى الْجَاهِلُ اِلاّمُفرِطاً اَوْمُفَرِّطاً»
(8) و
همان گونه كه در روايات آمده: مؤمن بايد ساعات شبانه روز خود را ميان سه دسته از
امور تقسيم كند: بندگى و نيايش با خدا، كار و كوشش براى تحصيل معاش و پرداختن به
خواسته ها و لذات مشروع.(9)
مصاحبت با ابلهان
على (عليه السلام)
مى فرمايد: آن كس كه با نادان
همنشين شود از عقل خود كاسته است:
«مَنْ صَحِبَ
جاهِلاً نَقَصَ مِنْ عَقْلِه».
(10)
به علاوه مصاحبت جاهل بر اخلاق نيز تأثير سوء دارد.
على (عليه السلام)
فرمود: فساد اخلاق در معاشرت
ابلهان است و حسن اخلاق در معاشرت خردمندان:
«فَسادُ
الاَْخْلاقِ مُعاشَرَةُ السُّفَهاءِ وَ صَلاحُ الاَْخْلاقِ مُعاشَرَةُ العُقَلاءِ».
(11)
3ـ پرورش علمى
يكى از برجسته ترين حواس كه انسان را از ساير جانداران ممتاز مى سازد، حس
كنجكاوى و حقيقت جويى و يا گرايش به علم و آگاهى است. اين حس را آفريدگار حكيم در
نهاد بشر به وديعه نهاده تا سرچشمه معرفت و تحقيق و دانش و بينش باشد و با عشق به
آگاهى از طلب و تكاپو ننشيند و در جهت كشف رازهاى خلقت على الدوام تلاش كند.
كشش هاى غريزى مشترك ميان انسان و حيوان از آن رو كه به جهان ماده تعلق دارد، محدود
است، و مثلا ميل به آب و غذا به دليل محدود بودن ظرف و مظروف آن سيرى مى پذيرد اما
عشق و استعداد علمى از جهت تعلق به جهان ماوراء طبيعت حد و مرز ندارد. به فرموده
على (عليه السلام)
«هر ظرفى با مظروف خود پر مى شود
مگر ظرف دانش كه با علم توسعه مى پذيرد:
«كُلُّ وِعاء يَضِيقُ
بِما جُعِلَ فِيه اِلاّ وِعاءَ العِلْمِ فَاِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ».
(12)
استعداد دانايى و كمال نامحدود علمى تا بدان جا است كه پيامبر اكرم(صلى
الله عليه وآله)
كه
«حقيقت اسم اعظم و مِرآت اَتمّ»
(13)
و در اوج منزلت علمى و كمالات نفسانى قرار دارد از سوى خداوند به اين نيايش تعليم
داده مى شود:
«وَ قُلْ رَبِّ زِدْنى عِلْماً».
(14)
ريشه تحولات عظيم فكرى و ره آوردهاى علمى و فلسفى و كتاب خانه هاى بزرگ و ميراث
فرهنگ و تمدن بشرى و ترقيات شگرف و روز افزون علم را در حس كنجكاوى و
روح دانش پژوه بشر بايد كاويد كه از فهميدن و دانستن لذت مى برد و پرشتاب به سوى
كشف و آگاهى به پيش مى رود و به مرتبه اى از علم قانع نمى شود و سيرى نمى پذيرد و
از طلب خسته نمى گردد.
اين حقيقت گواهى روشن بر اين است كه:
اولا: علم و دانش متعلق به جهان طبيعت نيست و همانند ساير كمالات معنوى به عالم
ماوراء طبيعت تعلق دارد، كه خداوند آن را بر قلب بنى آدم جارى ساخته و به بيان حضرت
امام: «حقيقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده و هرگونه انديشه از ماده منزه است و
به احكام ماده محكوم نخواهد شد.»(15)
ثانياً: گرايش علمى به نفس ناطقه انسان مرتبط است و جنبه معنوى دارد نه جنبه
مادى و ظرفِ علم، روح ملكوتى انسان مى باشد و مغز و يا هر عضو مؤثر ديگر در كسب علم
ابزارى است براى آن.
ثالثاً: كمال مطلق كه علم و آگاهى يكى از جلوه هاى آن مى باشد، خواسته فطرى
انسان است و انسان تا رسيدن به آن ـ كه چيزى جز واجب الوجود نيست ـ آرام نمى گيرد.
به بيان حضرت امام: «انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم ديگرى هست
فطرتاً مايل است آن علوم را هم بياموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمى
دل به آن ببندد و آن خداوند متعال است كه همه به آن متوجهيم گرچه خود ندانيم.»(16)
تربيت علمى و هدف آن
يكى از اهداف بعثت پيامبران بارور ساختن استعداد علمى بشر و پاسخ دادن به حس
حقيقت جويى او است و در اين ميان، رسالت خاتم پيامبران(صلى
الله عليه وآله)
نقش عمده و برجسته ترى را برعهده دارد. قرآن كريم بيش از
هفتصد مورد از علم و مشتقات آن سخن گفته و عالمان را در زمره نخبگان جهان خلقت و
خداترسان آگاه و رازداران آفرينش، برشمرده(17) و طريق رهيابى به كمال
علمى را هموار ساخته است.
از نظر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
طلب
علم فريضه اى است كه در تحصيل آن از گهواره تا گور و در هر محفل و مجلس بايد كوشيد
و به اقصى نقاط جهان بايد سفر كرد.(18)
«رسول اكرم(صلى الله عليه وآله)
وارد مسجد شد
ديد دو گروه در دو حلقه نشسته اند يك گروه به عبادت مشغولند و گروه ديگر به تعليم و
تعلم، پيامبر از ديدن هر دو گروه خرسند شد و سپس به اصحاب خود فرمود: اين هر دو
دسته كار نيك مى كنند و بر خير و سعادت اند اما من براى تعليم و آموختن آمده ام سپس
در ميان آن گروه كه به تعليم و تعلم مشغول بودند نشست.»(19)
روايات معصومين(عليهم السلام)
در اهميت دانش و
تحصيل علم و نقش آن در كرامت و شرافت انسانى و رابطه علم با عقل و ايمان و عمل، و
فضيلت تعليم و تعلم با عنوان بهترين عبادت و مسئوليت عالمان و نكوهش از جهل و
جاهلان و عالمان فاسد و بى تعهد بيرون از شمار است.(20)
به عنوان نمونه، على (عليه السلام)
مى فرمايد:
«لِطالِبِ الْعِلْم عِزُّالدُّنيا وَ فَوْزُالآخِرَةِ».
(21)
«مَنْ لَمْ يتَعَّلَمْ فِى الصِّغَرِ لَمْ يَتَقَدَّمْ فِى
الْكِبَرِ»
(22)
«اَلْعالِمُ وَ المُتَعَلِّمُ شَريكانِ فِى الاَْجْرِ وَ
لاخَيْرَ فِيما بَيْنَ ذلِكَ»
(23)
«عَلَى الْمُتَعَلِّمِ اَنْ يَدْأَبَ نَفْسَهُ فى طَلَبِ
الْعِلْمِ وَ لايَمَلَّ مِنْ تَعَلُّمِهِ»
(24)
اسلام آيينِ علم و معرفت است و در گسترش علم و جهان شمول ساختن آن و تربيت
دانشمندان سهم عظيمى در جهان انسانى دارد و تمدن با شكوه و حيات علمى و معنوى
چهارده قرن اخير تاريخ بشر را مى بايست مرهون مكتب دانش پرور اسلام دانست كه آشنا و
بيگانه بدان معترف اند.
علم طبيعى و علم الهى
قلمرو علوم مادى، عرصه گاه طبيعت است كه با همه وسعتش حد و مرز دارد(25)
و تعليم و تربيت رايج حتى علوم انسانى و تربيتى روز، معمولا از آن چه به بعد مادى مربوط
است فراتر نمى رود(26) و ناكامى اين علوم و تربيت علمى جديد در تأمين خير
و سعادت انسان را در اين تنگ نظرى علمى بايد كاويد. به علاوه بسيار مى شود كه سلاح
دانش را در كف بدگوهران قرار داده و انسان ها را به خاك و خون كشيده است. به فرموده
على (عليه السلام)
«چه بسا دانشمندى كه با سلاح جهل
خويش كشته شد و از دانش خود سودى نبرده است:
«رُبَّ عالِم قَد
قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لايَنْفَعُهُ».
(27) اما
علوم و معارف الهى كه از آن به «نور» و «حكمت» نيز تعبير مى شود، مراحل و مدارج
نامحدود دارد و تربيت علمى دين تا رسيدن انسان به ادراك شهودى حقايق و كشف حجب غيبت
و خروج از قيد و بند ماده، به پيش مى رود كه آن نيز برحسب اختلاف نفوس و استعدادها
و مقامات اولياء و صالحين مختلف است.
پرورش علمى در اسلام نه تنها به منظور پاسخ دادن به عطش دانش طلبى و ارتقاى تمدن
و فرهنگ است كه آن نيز جز در پرتو معنويات و پيوند مبدأ هستى حاصل چندانى ندارد،
بلكه با برنامه اى سنجيده دانش را به بينش پيوند مى زند و انسان را به جهان آگاهى و
خداآگاهى مى رساند و با هويت خويش و رموز خير و سعادت آشنا مى سازد و به طور خلاصه
آغاز و انجامش خدا است.(28)
به علاوه از هر نوع دانش ـ حتى علوم طبيعى ـ در جهت رهيافت انسان به كمال و
معنويت بهره مى گيرد و دانشى را كه رهنمون گر به سوى اين هدف نباشد عامل فريب و
دورى از خدا مى داند همان گونه كه در روايت آمده است: «آن كس كه بر دانش خود
نيفزايد اما هدايتش افزون نشود جز دورى از خدا نيفزوده است.»
تربيت دينى در سايه ايمان و عمل صالح، عالمان با تعهد مى پرورد كه علم و دانش را
در طريق معرفت و اطاعت خلق و خدمت به خلق به كار گيرند و علم را با ايمان آباد كنند
و در خدمت عقل و دين قرار دهند و مركب رهوارشان عقل و خرد باشد. در سخنان على(عليه
السلام)
آمده است:
«بِالاِْيمانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ»
،
«ثَمَرَةُ العِلْمِ مَعْرِفَةُ الله»
و
«وَالْعَقْلُ مَرْكَبُ الْعِلْمِ».
(29)
4ـ پرورش عاطفى
عاطفه از ماده «عطف» به معناى گرايش و انعطافى است كه از رهگذر ارتباط فرد با
موجود مورد توجه خارج از وى برقرار مى گردد و از آن به احساس نيز تعبير مى شود.
عامل چنين گرايش از يك سو استعدادهاى روانى و حالت انفعالى فرد است و از سوى
ديگر شرايط و خصوصيات و جاذبه اى كه در طرف مقابل، وجود دارد و سبب انگيزش عاطفى
مى شود.
ظهورِ عاطفه و احساس و فعاليت آن در حيات بشر بر شكل گيرى عقل و ادراكات علمى
مقدم است و به نخستين روزهاى زندگى بازمى گردد. از اين رو تأثير عاطفه در عمل نيز
از ساير عوامل و انگيزه ها نيرومندتر است و همين امر موجب مى شود كه پرورش عاطفى در
جايگاه حساس و ويژه اى قرار گيرد.
پرورش عاطفى و مسائل پيچيده اين بعدِ وجودِ انسان همواره مورد توجه روان شناسان
و مربيان بوده، همچنان كه آيات و روايات و مباحث تربيتى اسلام نيز آن را مورد توجه
كامل و دقيق قرار داده و رهنمودهاى ارزشمندى را ارائه كرده است. آياتى كه از مودت و
محبت و عداوت، انعطاف و قساوت، طمانينه و اضطراب و حب جمال و زيبايى و مانند آن سخن
مى گويد را مى توان به بعد عاطفى ـ با مفهوم عام آن ـ ناظر دانست كه هريك به
گونه اى بار تربيتى دارد. هرچند به مواردى چون عداوت و قساوت عنوان عاطفه دادن از
باب لازم لاينفك بودن آنها با صفات متضاد خود چون محبت و عطوفت است.
مفهوم تربيت عاطفى
تربيت عاطفى به معناى هديات و كنترل عواطف و احساسات و شكوفاسازى و بهره گيرى به
موقع از آن ها در جهت مطلوب يعنى خير و سعادت انسان مى باشد. تربيت اسلامى براساس
مبانى و اهداف و اصول خود راه و روش هايى را ارائه مى كند. بدين گونه كه عواطف طبيعى و غريزى و نشأت گرفته از خود نازل را به كنترل درآورده و به
استفاده صحيح و عادلانه از آن ها مبادرت مىورزد و از آن ها پلى به معنويات مى زند;
مثلا علاقه به همسر و فرزند و امثال آن را در چارچوپ شرع ارضا كرده و در جهت صلاح و
رشد و كمال انسان به خدمت مى گيرد و از سركشى و طغيان آن ها مانع مى شود.
قرآن ضمن اشاره به عواطف غريزى و جايگاه آن در زندگى دنيا مى فرمايد: «اميال
نفسانى: محبت به زن و فرزند و ثروت و طلا و نقره و مركب و زراعت، براى مردم زينت
داده شده و اين است بهره زندگى دنيا و ثواب نيكو نزد خدا است.»(30)
و در عين حال از شيفتگى انسان به اين علائق و غفلت از خدا و آخرت برحذر داشته و
مى گويد: «اگر پدران، فرزندان، برادران، همسران و خويشاوندان و اموالى كه
اندوخته ايد و تجارتى كه از كسادى آن بيم داريد و خانه هايى كه بدان دل بسته ايد،
نزد شما محبوب تر از خدا و پيامبرش و جهاد در راه اوست، پس در انتظار عقوبت الهى
باشيد.»(31)
همچنين در پرورش و بارور ساختن عواطف و سركوب نكردن آن ها به منظور بهره گيرى
مثبت و سازنده، توصيه هاى تربيتى و اخلاقى فراوان آن است كه بدان اشاره مى كنيم:
پرورش عاطفى كودك
در نظام تربيتى اسلام براى هريك از مقاطع زندگى انسان، از كودكى و نوجوانى و
جوانى و بزرگ سالى گرفته تا آخرين لحظات زندگى، نوعى پرورش و كنترل عاطفى با هدف
انسان سازى، وجود دارد.
به عنوان مثال: در مورد محبت و عطوفت با كودكان، پيامبر اكرم(صلى
الله عليه وآله)
فرمود:
«أَحِبُّوا الصِّبْيانَ وَ ارْحَمُوهُم فَاِذا
وَعَدْتُمُوهُم فَفُوا لَهُمْ...»
(32)
در اين حديث، برخورد مهرآميز با كودكان و وفاى به وعده با آنان مورد توجه قرار
گرفته كه شامل پرورش عاطفى و اخلاقى است.
امام صادق (عليه السلام)
مى فرمايد: مردى نزد
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
آمد و گفت: من
تاكنون فرزندانم را نبوسيده ام! هنگامى كه وى از نزد پيامبر رفت آن حضرت درباره اش
فرمود: «به نظر من اين مرد اهل دوزخ است.»(33)
و نيز از گفته پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
است:
«مَنْ قَبَّلَ وَلَدَهُ كَتَبَ اللهُ لَهُ حَسَنَةً».
(34)
در روايات آمده كه مردى در حضور رسول خدا(صلى الله
عليه وآله)
يكى از دو فرزندش را بوسيد و ديگرى را نبوسيد. پيامبر چون اين
عمل بديد، بدو فرمود: چرا با آن ها يكسان عمل نكردى؟:
«هَلاّ
ساوَيْتَ بَيْنَهُما».
(35)
توصيه هاى فراوان از اين قبيل در شرايطى بود كه عادت ها و فرهنگ جاهليت، بدترين
نوع قساوت، بى عدالتى و تبعيض را شاهد بود و پيامبر اكرم(صلى
الله عليه وآله)
در سايه تعليم و تربيت اسلامى عواطف مرده را زنده كرد و
زندگىِ خانوادگى و اجتماعى را به كانونى آكنده از مهر و عطوفت و ادب و اخلاق تبديل
فرمود.
پرورش عاطفى جوان
پرورش عاطفى، در نوجوانى و جوانى، كه مرحله شكوفايى بيشتر احساس و شكل گيرى
شخصيت است، از حساسيت و ظرافت بيشترى برخوردار است و توجه و دقت و مهارت افزون ترى
را مى طلبد.
احترام به شخصيت جوانان، مسالمت و مدارا، اغماض و چشم پوشى، برخورد مهرآميز، و
در عين حال كنترل و هدايت خواسته ها و عواطف جوانى و پيش گيرى از طغيان و سركشى، از
مسائل اساسى تربيت است كه از ديد پدران و مادران و معلمان و مربيان نبايد پوشيده
بماند، زيرا تسامح و تساهل در آن عواقب نامطلوبى را به بار خواهد آورد و چنان كه
مطالعات اجتماعى نشان داده انسان هايى كه از آغاز دست خوشِ محروميت عاطفى شده و از
كانون محبت خانواده دورافتاده يا در محيط اجتماعى تحقير گرديده اند، از نظر اخلاقى
و روانى آسيب پذيرتر از ديگران اند.
تشويق و ترغيب جوانان به پاكى، بها دادن به اظهارنظر آن ها، دادن مسئوليت هاى
مناسب و امثال آن امورى است كه در مكتب تربيتى اسلام مورد توجه قرار گرفته و در
اين زمينه گفتار و سيره پيشوايان دين الگويى آموزنده است. از باب مثال در مورد
ارزش گذارى به شخصيت معنوى جوانان پيامبر اكرم(صلى الله
عليه وآله)
خطاب به ابوذر فرمود:
«يا اباذر! ما مِنْ شابٍّ تَرَكَ الدُّنيا و أَفْنى
شَبَابَه فى طاعَةِ اللّهِ أَعْطاهُ اللّهُ أجُرَ اِثْنَيْن وَ سَبْعينَ صِدِّيقاً»
(36)
اى اباذر! جوانى كه از دنيا رخ بتابد وجودنى خويش را در راه بندگى خدا بگذراند،
خداوند او را پاداش هفتاد و دو تن از صديقان عطا كند.
و در خصوص بها دادن به رأى و نظر جوانان، پيامبر(صلى
الله عليه وآله)
در تعبير جالبى آنان را به وزيرانى تشبيه فرموده كه طرف
مشورت اولياى خود قرار مى گيرند:
«اَلْوَلَدُ سَيِّدٌ سَبْعَ
سِنينَ و عَبْدٌ سَبْعَ سِنينَ وَ وَزِيرٌ سَبْعَ سِنين»
(37)
توجه به عواطف، از اين فراتر رفته و شامل تمام سنين عمر مى شود، زيرا هر انسانى
عواطفى دارد كه در طول عمر با او ملازم است و نبايد از ديد مربيان پوشيده بماند. از
اين رو در تعاليم اسلامى نسبت به كاربرد عطوفت و مهر در روابط انسانى، توصيه هاى
فراوان شده است.
قرآن كريم در توصيف خلق و خوى پيامبر اكرم(صلى الله
عليه وآله)
مى فرمايد: در پرتو رحمت خداوندى نسبت به آنان مهربان شدى و اگر
تندخو و سنگ دل بودى از پيرامونت پراكنده مى شدند. پس از خطاى آنان درگذر و براى
آن ها طلب آمرزش كن.»(38)
همچنين به پيامبر(صلى الله عليه وآله)
توصيه
مى كند كه «براى مردم دعا كند كه اين عامل سكون و آرامش دل هايشان خواهد بود.»(39)
تعديل عواطف
عواطف همچنان كه منشأ فعاليت هاى مفيد حياتى اند، منشأ تحركات نامطلوب نيز
مى باشند. محبت و عداوت، تمايل و نفرت، عفو يا انتقام و... هرگاه بدون ضابطه منطقى
و كنترل معقول، اعمال گردند، آثار زيان بارى به بار خواهند آورد. هنگامى يك فرد از
رشد عاطفى برخوردار است كه به ابراز به موقع و كنترل مناسب عواطف دست يافته باشد و
اين جز با به كارگيرى شيوه هاى نظرى و عملى صحيح قابل دسترسى نيست.
حال با توجه به معيارهاى اسلامى، عوامل كنترل و هدايت عواطف را مى توان در عقل و
ايمان خلاصه كرد كه يكى عامل تشخيص و ديگرى عامل تسلط بر عواطف است.
على (عليه السلام)
مى فرمايد:
«اَلْحِلْمُ غِطاءٌ ساتِرٌ وَ الْعَقْلُ حُسامٌ قاطِعٌ،
فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِكَ بِحِلْمِكَ وَ قاتِلْ هَواكَ بِعَقْلِكَ;
(40)
بردبارى پرده اى است پوشاننده و عقل شمشيرى است برنده، پس رخنه هاى خلق خويش را
با حلم بپوشان و با هواى نفست، به وسيله عقل پيكار كن.»
و نيز مى فرمايد: «عقل فرمانده لشكر رحمان است و نفس، فرمانده لشكر شيطان و آدمى
در كشاكش اين دو قرار دارد، هريك غالب آمد نفس در پناه او قرار مى گيرد.»(41)
و اما ايمان مطمئن ترين نقطه اتكا در تعديل عواطف و هدايت آن ها است و تنها با
تكيه بر ايمان و ذوب شدن در محبت خداوند و عشق به سعادت ابدى در پرتو رحمت او
مى توان عواطف سركش را مهار كرد و بر آن ها سلطه يافت. على(عليه
السلام)
مى فرمايد:
«ثَلاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ فَقَدْ اَكْمَلَ اْلأِيمانَ:
اَلْعَدْلُ فِى الْغَضَبِ وَ الرِّضا وَ القَصْدُ فى الفَقْرِ وَ الْغِنا وَ
اعْتِدالُ الخَوْفِ وَ الرَّجاءِ;
(42)
سه چيز نشانه كمال ايمان است: عدالت در خشم و خشنودى، ميانه روى در فقر و غنا،
اعتدال در بيم و اميد.»(43)(44)
احساسات متعالى
در وجودِ انسان احساسات و گرايش هايى است كه از خودِ عالى او سرچشمه مى گيرد.
مانند: «حس زيبايى، حس اخلاقى و حس پرستش يا حس عرفانى» كه در مطالعات علمى و
روان شناسى نيز مورد توجه قرار گرفته و عنوان احساسات متعالى بدان داده شده كه ناشى
از شعور دينى مى باشند و از فعاليت هاى فكرى و عقلى متمايز و برترند.
دكتر اَلكسيس كارل مى گويد: «تشكيلات تربيتى جوانان كه به پرورش آنان متوجه است
نيز به يك قانون اصلى رشد توجه ندارد، زيرا روان آدمى مانند فعاليت هاى عقلانى،
فعاليت هاى غير عقلانى نيز دارد، فعاليت هايى كه بالاختصاص عقلانى نيستند. يعنى: حس
جمال و حس اخلاقى و حس عرفانى كه وظيفه بزرگى را در دنياى شخصيت آدمى ايفا
مى كنند.»(45)
تولستوى با اشاره به بى كرانگى احساسات ناشى از شعور دينى و ايمانى مى گويد: هيچ
چيز مبتذل تر و پيش پا افتاده تر از لذت و هيچ چيز افزون تر از احساساتى كه ناشى از
شعور دينى يك زمان معلوم است شاداب و نو نيست. جز اين نمى تواند باشد، زيرا لذت
انسان حدى دارد و اين حد را طبيعت آدمى معلوم كرده ليكن حركت پيشتاز بشريت كه شعور
دينى مبين آن است بى كران است. با هر گامى كه بشريت به پيش مى گذارد و اين گام ها
سبب وضوح روزافزون شعور دينى برداشته مى شود، انسان ها پيوسته از احساسات نو
برخوردارند.»(46)
احساسات متعالى از جلوه هاى گوهر اصلى انسان است كه آن هم پرتوى است از فيض خاص
حق تعالى و لذا به مقياس عمق و ظرفيت نامحدودى كه دارند، منشا بروز كمالات و
ارزش هاى انسانى و الهى مى گردند و به پرورش صحيح و مراقبت دقيق نياز دارند. در
تربيت اسلامى پرورش اين احساسات و گرايش ها به شيوه اى كه در هيچ يك از مكاتب
تربيتى وجود ندارد، مورد توجه قرار گرفته است.
الف) پرورش حس زيبايى
احساس زيبايى و گرايش به آن از استعدادهاى ويژه انسانى است كه با مشاهده زيبايى
و درك آن بروز مى كند و بدين ترتيب مى توان آن را در زمره عواطف برشمرد.
زيبايى و زيبادوستى ابعاد و جلوه هاى گوناگون دارد كه آن را در چند عنوان
مى توان خلاصه كرد: «زيبايى حسى، ادبى و هنرى، عقلى و معنوى.» نظام تربيتى اسلام
ضمن پاسخ گويى به اين گرايش انسانى در هريك از ابعاد ياد شده، به پرورش و هدايت آن
پرداخته و در جهت اهداف ويژه انسانى همسويى مى بخشد. و اينك توضيحى كوتاه از اين
عناوين:
زيبايى حسى و مادى
در قرآن كريم، آيات بسيارى است كه از «جمال، زينت، بهجت و...» سخن مى گويد. برخى
از اين آيات، زيبايى هاى طبيعت را در زمين و آسمان و دشت و بوستان و آفرينش
جانداران ترسيم مى كند و برخى ديگر جلوه هاى دل فريبِ زيبايى را در چشم انداز
تمايلات انسان مطرح مى سازد. به عنوان مثال: آيه
«وَ لَقَدْ
جَعَلْنا فِى السَّماءِ بُروُجاً و زَيَّنَّاها لِلنّاظِرينَ»
(47)
از زيبايى آسمان سخن مى گويد و آيه
«و اَنزَل لَكُمْ مِنَ
السَّماءِ ماءً فَاَنْبَتْنا بِهِ حَدائِقَ ذاتَ بَهْجَة»
(48)
باغ ها و دشت هاى سرسبز و بهجت آفرين زمين را متذكر مى گردد، و آيه
«اَلْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنيا»
(49)
و امثال آن، از علائق دل فريب و زيبايى هاى زندگى دنيا كه در مال و مسكن و مَركب و
طلا و نقره و زن و فرزند و... تبلور دارد، ياد مى كند.
پرورش و هدايت حس زيبايى در اين جا بدين گونه است كه از يك سو انسان را به
تماشاى مناظر دل انگيز طبيعت فرامى خواند تا با مسرت و ابتهاج، جلوه هاى قدرت
خداوندى را در آينه اين مناظر بنگرد و جمال مطلق را در صور مقيدات تماشا كند. قرآن
آن جا كه از زيبايى آسمان و آيات آفرينش سخن مى گويد و مطالعه آثار الهى را در
آسمان به وسيله خردمندان ياد مى كند، بلافاصله خاطرنشان مى سازد كه آنان با نيايشى
مجذوبانه، ياد آخرت كرده و مى گويند: بار خدايا اين جهان را بيهوده نيافريدى، منزهى
تو، ما را از عذاب آخرت مصون دار:
«رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا
باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذَابَ النّارِ.»
(50)
و از سوى ديگر تأكيد مىورزد كه در برابر اين ظواهر و زيبايى هاى آميخته به احساس
كه در تعلقات مادى و زن و فرزند و ثروت و مركب و دام و زراعت و زر و زيور نهفته
است، چنان مجذوب و دل باخته نباشند كه از مشاهده جمال معنوى و حيات جاودانه محروم
بمانند چه، اين ها متعلق به زمين است و وسيله آزمايش انسان و با پايان يافتن
امتحان، پايان مى پذيرد و آن چه مى ماند، زيبايى هاى پايدار معقول و معنوى است كه
در سايه علم و عمل و ايمان و اخلاق قابل دسترسى مى باشد. قرآن در اين خصوص
مى فرمايد: زيورهاى زمين را بدين منظور قرار داديم كه آنان را بيازماييم كه كدام يك
از آن ها عملشان نيكوتر است. و سرانجام زيورهاى زمين را به توده اى خاك بدل خواهيم
ساخت:
«اِنّا جَعَلنا ما عَلَىْ الاَرْضِ زِينَةً لَها
لِنَبْلُوَهُمْ اَيُّهُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً. و اِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيها
صَعيداً جُرُزاً»
(51)
بدين ترتيب جهان و زيبايى هايش از نگاه حق بينان آيينه جمالِ خداوندى و ره توشه
كمال معنوى است;(52) و براى ظاهربينان عامل غرور و غفلت و گمراهى. يكى را
نور عشق و جذبه مى بخشد و ديگرى را غرور و غفلت و خسران مى افزايد.
با چنين نگرشى، نه تنها استفاده از زيبايى هاى محسوس و مادى براى بندگان خدا
ممنوع نيست، بلكه بهره گيرى صحيح از آن مورد توجه است و حتى استفاده از آن در عبادت
و مقاصد شرع توصيه مى شود كه آيات ذيل بيانگر آن است:
«اى فرزندان آدم! براى مساجد زينت خود را برگيريد و بخوريد و بياشاميد و اسراف
نكنيد كه خدا مسرفان را دوست ندارد. بگو، چه كسى حرام كرده زيورهايى را كه خدا براى
بندگانش آفريده و نيز غذاهاى پاكيزه را، بگو اين ها براى مؤمنان است:
«يا بَنى آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُم عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد وَ
كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاتُسْرِفُوا اِنَّهُ لايُحِبُّ المُسْرِفِينَ. قُلْ مَنْ
حَرَّمَ زِينَةَ اللهِ
الَّتى اَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ
قُلْ هِىَ لِلَّذينَ آمَنوُا فى الْحَياةِ الدُّنْيا خالِصَةً يَوْمَ
القِيامَةِ...»
(53)
امام صادق (عليه السلام)
مى فرمايد:
«اِلْبَسْ و تَجَمَّلْ فَاِنّ الله يُحِبُّ الْجَمالَ وَ
التَّجَمُّلَ وَلْيَكُنْ مِنْ حَلال»
(54) و در روايت ديگر
مى فرمايد:
خداوند زيبايى و آراستگى را دوست مى دارد و از چركى و ژوليدگى نفرت دارد. خدا
دوست مى دارد اثر نعمت خود را بر بنده اش ببيند. مى پرسيدند: چگونه؟
در پاسخ مى فرمايد: خانه اش را نظيف كند، عطر بزند، اتاق خود را گچ كارى كند و
گرد و غبار آن را بزدايد...»(55)
بدين ترتيب، اسلام زيبايى محسوس را با زيبايى معقول و معنوى پيوند مى زند و از
لغزيدن در حرام و شيفتگى و دلبستگى به زخارف مادى برحذر مى دارد.
زيبايى ادبى و هنرى
قلمرو اين زيبايى كه به زيبايى تخيل نيز از آن تعبير مى شود، مفاهيم و معانى و
تعابير و تراكيب و مسائل ادبى و هنرى است و از آن نظر كه از جلوه هاى نفس است در
حقيقت و آثار برتر از زيبايى حسى مى باشد. اين نوع زيبايى را در شعر و ادب و
خلاقيت هاى هنرى مى توان يافت. روايات نيز به بيان اين نوع زيبايى پرداخته است.
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)
فصاحت بيان را از
مظاهر زيبايى خوانده و مى فرمايد:
«جَمالُ المَرْءِ فَصاحَةُ
الِلّسانِ»
و شعر زيبا و آهنگ زيبا را از بهترين زيبايى ها برشمرده و
مى گويد:
«اِنَّ مِنْ اَجْمَلِ الْجَمالِ الشِّعْرُ الحَسَنُ
وَ نَغْمَةُ الصَّوْتِ الحَسَن»
(56)
زيبايى ادبى و هنرى را مراتبى است كه تأثير آن برحسب مراتب متفاوت است و
عالى ترين مراتب آن در قرآن مى توان ديد. قرآن داراى عظمت و جمال معنا و صورت است و
در فصاحت و بلاغت نظير ندارد و علاوه بر عمق و جمالِ معانى و مفاهيم و ژرفاى حقايق
و معارفش كه در هيچ يك از كتب و اديان الهى وجود ندارد، از شيوايى و حسن تعبير و تركيب و استعارات و تشبيهات و فنون فصاحت و بلاغت برخوردار است كه بر
زيبايى و شكوه و عظمت و تأثير آن در حد اعجاز افزوده است. على(عليه
السلام)
مى فرمايد:
«اِنَّ هذَا الْقُرآنَ ظاهِرُهُ
اَنِيقٌ وَ باطِنُهُ عَمِيقٌ».
(57)
همين جذابيت خارق العاده بود كه سخنوران و يكه تازان ميدان بلاغت را كه در عصر
پيامبر(صلى الله عليه وآله)
از فنون شعر و ادب
كاملا برخوردار بودند، به اعجاب و شيفتگى واداشت كه به برترى قرآن به كلام مخلوق
اعتراف كند و حتى دشمنان كينه توز در برابر بلنداى زيبايى و قله ادبى و معنوى قرآن
سر فرود آورند و در تاريكى شب در نقطه اى پنهان شوند تا آيات روح بخش و تكان دهنده
قرآن را بشنوند و سپس خبر اين راز عظيم آسمانى را براى يكديگر نجوا كنند.
قرآن با اشاره به اين تأثير شگرف كه در آياتش نهفته، مى فرمايد:
«اَللهُ نَزَّلَ اَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتاباً مُتَشابِهاً
مثَانِىَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُالَّذينَ يَخْشَونَ رَبَّهُم ثُمَّ تَلِينُ
جُلُودُهُمْ وَ قُلُوبُهُم اِلى ذِكْرِاللهِ...;
(58)
خدا بهترين سخن را نازل فرمود، كتابى كه از شنيدن آيات همگونش لرزه بر بدن
خداترسان افتد و آن گاه تن و جان هايشان به ياد خدا آرامش پذيرد.»
در حقيقت: «قرآن بخشى از موفقيت خود را از زيبايى عبارات و فصاحت و بلاغت فوق
طاقت بشرى دارد و بخشى ديگر را از محتواى متعاليش.»(59)
همچنين جلوه هاى فصاحت و بلاغت و زيبايى ادبى و هنرى را همپاى زيبايى معنوى و
عقلى در كلام معصومين(60)، خطبه ها، نامه ها و اندرزها و ادعيه و زيارات
كه مشتمل بر معارف و حكمت و هدايت است مى توان مشاهده كرد و نيز در آثار شاعران و
خطيبان آرمان گراى مسلمان به ويژه شيفتگان اهل بيت عصمت (عليهم السلام)
كه طى قرن ها حاكميت جور با شعر و نثر به بيان فضائل آنان پرداختند.
در روايات نيز به استفاده از هنر سالم و سخن و آهنگ زيبا در تلاوت قرآن توصيه
شده كه با تأثير آن بى ارتباط نيست. پيامبر اكرم(صلى الله
عليه وآله)
فرمود:
«زَيِّنُواالْقُرْآنَ بِاَصْواتِكُمْ»
(61)
و نيز فرمود: «لِكُلِّ شَىء حِلْيَةٌ وَ حِلْيَةُ الْقُرآنِ الصَّوْتُ الْحَسَن».
(62)و امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: «اِنَّ القرآنَ
نَزَلَ بِالْحُزنِ فَاْقَرَئُوهُ بِالْحُزْنِ»
(63)
در اصول كافى است كه: هرگاه على بن الحسين(عليه
السلام)
در خانه خود تلاوت قرآن مى فرمود رهگذران بر در خانه مى ايستادند و
به شنيدن صوت روح انگيز آن حضرت مى پرداختند و از شدت هيجان به وجد مى آمدند.(64)
بنابراين پرورش اين استعداد كه كم و بيش در انسان ها وجود دارد و استفاده صحيح
از زيبايى هاى ادبى و خلاقيت هاى هنرى از ابعاد تربيت اسلامى است.(65)
پىنوشتها:
1. نهج البلاغه ، حكمت 319، ص 419.
2. تصنيف غرر ، ص 360.
3. محجه البيضاء ، ج 5، ص 151.
4. همان ، ص 154.
5. تصنيف غرر ، صص 152 - 151.
6. تصنيف غرر ، صص 152 - 151.
7. وسائل الشيعه ، ج 12، ص 6.
8. بحارالانوار ، ج 1، ص 159.
9. للمؤمن ثلاث ساعات: فساعة يناجى فيها ربه، و ساعة يَرمُّ معاشَه، و ساعة يُخلِّى
بين نَفسِه و بين لَذَّتِها فيما يحلُّ و يَجمُلُ» نهج البلاغه ، حكمت 390، ص 432.
10. بحارالانوار ، ج 1، ص 160.
11. بحارالانوار ، لذا گفته اند:
همنشين تو از تو به بايد *** تا تو را عقل و دين بيفزايد
12. نهج البلاغه ، حكمت 205، ص 396.
13. تعبير از حضرت امام(رحمه الله) در تعليقات فصوص الحكم ، ص 37.
14. سوره طه، آيه 114. مى توان از آيات: «و علم آدم الاسماء كله »، «علم الانسان
مالم يعلم»، «فجعلناه سميعا بصير » و نظائر آن وجود زمينه فطرى و طبيعى حس
علم گرائى و حقيقت جوئى و ظرفيت علمى بشر را استفاده كرد.
15. از پيام حضرت امام به گورباچف، صحيفه نور ، ج 21، ص 68.
16. از پيام حضرت امام به گورباچف، صحيفه نور ، ج 21، ص 68.
17. به عنوان مثال به آيات: «يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اتوا العلم درجات،
انما يخشى الله من عباده العلماء، و الراسخون فى العلم... » توجه شود.
18. طلب العلم فريضه على كل مسلم ـ من جلس مجلسا و لم يزدد علما لم يزدد من الله الا
بعدا ـ اطلبوا العلم ولو بالصين» از سخنان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و
ناگفته نماند كه علماى اسلام مذاكره علم را حتى در شب قدر افضل عبادات دانسته اند.
19. داستان راستان ، استاد شهيد مطهرى.
20. تصنيف غررالحكم ، صص 44 - 43.
21. تصنيف غررالحكم ، صص 44 - 43.
22. تصنيف غررالحكم ، صص 44 - 43.
23. تصنيف غررالحكم ، صص 44 - 43.
24. تصنيف غررالحكم ، صص 44 - 43.
25. و ما اوتيتم من العلم الا قليل ، سوره اسراء، آيه 85.
26. ذلك مبلغهم من العلم ، سوره نجم، آيه 30.
27. نهج البلاغه ، حكمت 107، ص 378. سعدى گويد:
بدگهر را علم و فن آموختن *** دادن تيغ است دست راهزن
تيغ دادن در كف زنگى پست *** به كه آيد علم ناكس را بدست
علم و مال و منصب وجاهوقران *** فتنه آرد دركف بد گوهران
28. اوّل العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفويض الامر اليه. حديث نبوى كه در صفحه
نخستين كتاب هاى حوزوى آمده است.
29. ن. ك: نهج البلاغه ، خطبه 156 و تصنيف غرر ، باب علم.
30. سوره آل عمران، آيه 14.
31. سوره توبه، آيه 24.
32. مكارم الاخلاق ، ص 252، وسائل الشيعه ، ج 15، ص 201.
33. وسائل الشيعه ، ج 15، ص 202.
34. وسائل الشيعه ، ج 15، ص 202.
35. همان ، ص 204.
36. مكارم الاخلاق ، ص 548.
37. همان ، ص 255.
38. سوره آل عمران، آيه 159: «... فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب
لانفضوا من حولك فاعف عنهم و استغفرلهم... »
39. سوره توبه، آيه 103: «وصل عليهم انّ صلواتك سكنٌ لهم » در سيره امامان نمونه هاى
عملى بسيارى در اين خصوص وجود دارد. به عنوان مثال: برخورد بردبارانه پيامبر با
جهال عصر خود، برخورد على(عليه السلام) با دشمنان و صبر و حلم آن حضرت، داستان امام
حسن(عليه السلام) و مرد شامى، عفو و اغماض امام حسين(عليه السلام) از مردى كه او را
دشنام مى داد و هدايت آن مرد در پرتو حلم امام، برخورد امام باقر(عليه السلام) با
آن مرد مسيحى كه به آن حضرت اهانت كرد... و صدها نمونه ديگر كه در تاريخ زندگىِ آن
اسوه هاىِ تربيت و اخلاق مى توان يافت و در تربيت اخلاقى بايد از آن ها بهره گرفت.
40. نهج البلاغه ، حكمت 424، ص 437.
41. تصنيف غرر ، ص 50.
42. تصنيف غرر ، ص 88.
43. همان ، ص 90.
44 در بحث شيوه هاى تربيتى اسلام به تفصيل بيشتر اين مطلب مى توان دست يافت.
45. راه و رسم زندگى ، ص 3.
46. هنر چيست ، ص 83.
47. سوره حجر، آيه 16.
48. سوره نمل، آيه 60.
49. سوره كهف، آيه 46.
50. سوره آل عمران، آيه 191
51. سوره كهف، آيات 7 ـ 8 .
52. حافظ گويد:
اين همه عكس مى و رنگ نگارين كه نمود *** يك فروغ رخ ساقى است كه در جام افتاد
53. سوره اعراف، آيات 32 - 31.
54. وسائل الشيعه ، ج 3، ص 340.
55. ارشاد القلوب ديلمى ، ص 178.
56. اصول كافى ، ج 2، ص 615.
57. نهج البلاغه ، خطبه 18.
58. سوره زمر، آيه 23.
59. استاد شهيد مرتضى مطهرى، حماسه حسينى (عليه السلام) ، ج 2، ص 188.
60. چون نهج البلاغه ، صحيفه سجاديه و...
61. محجة البيضاء ، ج 2، ص 188.
62. اصول كافى ، ج 2، ص 615.
63. همان ، ص 614.
64. همان ، ص 615.
65. نكته شايان توجه نقش مؤثر هنر در تربيت است. شيوه هاى ادبى و هنرى نظير آن چه
در شعر، ادبيات، نمايش، فيلم، صدا و تصوير، نقاشى، خطاطى، موسيقى و... تبلور دارد،
مؤثرترين عامل اثرگذارى است به ويژه در عصر كنونى كه تبليغ و القاء غيرمستقيم رايج
گرديده و خلأهاى روحى نسل ها را رسانه هاى استكبارى با برنامه هاى گسترده ضد اخلاق
پرمى كنند. بنابراين استفاده از اين ابزارها نه به عنوان سرگرمى و بيهوده گرايى و
خيال پردازى هاى بى آرمان كه شيوه برخى هنرمندان است، بلكه به منظور رشد علمى و
فرهنگى و تربيت و اخلاق در برنامه هاى تبليغى، آموزشى و تربيتى بايد مورد توجه قرار
گيرد.