زنان و جوانان (از ديدگاه اسلام)

محمد تقی صرفی پور

- ۲ -


زنان‌ برگزيده

از طرف‌ پيغمبر اسلام‌ چهار زن‌ به‌ عنوان‌ زنان‌ برتر و سَرْوَرِزنان‌ عالم‌ معرفي‌ شده‌اند.

آنان‌ :
1ـ حضرت‌ آسيه‌، زن‌ فرعون‌

2ـ حضرت‌ مريم‌ ،مادرعيسي‌

3ـ حضرت‌ خديجه‌، همسر پيغمبر اسلام‌

4ـ حضرت‌ فاطمه‌ مادر ائمة‌ معصومين‌ مي‌باشند.

پيامبر اكرم‌ فرمود:

«خداي‌ تعالي‌ مريم‌ دختر عمران‌ و همسر فرعون‌ (آسيه‌) وخواهر موسي‌ (كلثوم‌) را در بهشت‌ به‌ ازدواج‌ من‌ در مي‌آورد.»

در بارة‌ آسيه‌ و مريم‌ (س) توضيح‌ اجمالي‌ داده‌ شد.

امّا دربارة‌ حضرت‌ خديجه‌ (س) و حضرت‌ فاطمه‌ (س) مطالبي‌تقديم‌ مي‌شود.

حضرت‌ خديجه‌ كبري‌

«خديجه‌ دختر مردي‌ بنام‌ خويلد و زني‌ بنام‌ فاطمه‌ بود. او 55 سال‌قبل‌ از بعثت‌، در مكه‌ متولد شد. كنيه‌اش‌، ام‌ّهند و شمائل‌ و چهره‌اش‌:قامتي‌ بلند، چهارشانه‌، زيبا و شكوهمند بوده‌ است‌. امام‌ مجتبي‌ (ع) فرمود: من‌ شبيه‌ترين‌ مردم‌ به‌ خديجه‌ كبري (س) هستم‌.

او از جانب‌ پدر در جدّ چهارم‌ به‌ پيامبر اكرم (ص) متصل‌ بوده‌ واز جانب‌ مادر در جدّ هشتم‌ به‌ پيامبر وصل‌ بوده‌ و هر دو در جدّ 28 ازفرزندان‌ حضرت‌ اسماعيل‌ (ع) مي‌باشند.

او داراي‌ هوش‌ و عقل‌ و تدبير بوده‌ و در ادبيات‌ هم‌ دستي‌ داشته‌ واشعاري‌ مي‌گفته‌ است‌. از جمله‌ اين‌ ابيات‌ است‌ كه ‌ 25 سال‌ قبل‌ ازبعثت‌، دربارة‌ شخصيت‌ پيغمبر اسلام (ص) گفته‌ است‌:

فَلَو اَنَّني‌ اَمْسَيْت‌ في‌ كُل‌ّ نِعْمَة‌ٍوَ د'امَت‌ْ لِي‌َ الدُّنْي'ا وَ مُلك‌ الاَك'اسِرَة‌

يعني‌: اگر من‌ هميشه‌ در رفاه‌ باشم‌ و دنيا بكامم‌ باشد و پادشاهي‌پادشاهان‌ ايران‌ را هم‌ داشته‌ باشم‌، در نزدم‌ باندازه‌ بال‌ مگسي‌ ارزش‌ندارد، اگر چشمم‌ به‌ چشم‌ تو نگاه‌ نكند!

دني‌' فرفي‌' من‌ قوس‌ حاجبه‌ سهماًفصادفني‌ حتي‌ قتلت‌ُ به‌ ظلما

واسفر عن‌ وجه‌ واسبل‌ شعره‌فبات‌ يباهي‌ البدر في‌ ليلة‌ ظلما

نزديك‌ شد وابرويش‌ آنچنان‌ زيبا بود كه‌ از آن‌ تيري‌ به‌ من‌ رسيدومن‌ كشتة‌ او شدم‌! و نور از صورتش‌ مي‌تابيد و موهايش‌ باز شده‌ بودو شب‌ شد در حالي‌ كه‌ ماه‌ در شب‌ ظلماني‌ به‌ آن‌ نور صورت‌ مباهات‌مي‌نمود.

حضرت‌ خديجه‌ (س) با ارثي‌ كه‌ از دو شوهرش‌ برجاي‌ ماند و باتدبيرات‌ اقتصادي‌ و مالي‌، ثروت‌ هنگفتي‌ را فراهم‌ كرده‌ بود. بطوري‌كه‌ دهها هزار شتر، كالاها و مال‌ التجارة‌ او را به‌ بازارهاي‌ مراكزاقتصادي‌ جهان‌ حمل‌ و نقل‌ مي‌كردند. او چهارصد غلام‌ و كنيز داشت‌و ثروت‌ ثروتمندان‌، در مقابل‌ دارائي‌ او ناچيز بود. شخصيتهاي‌ آن‌زمان‌ مانند ابوجهل‌ و ابوسفيان‌ و عقبة‌ بن‌ ابي‌ محيط‌ و صلت‌ بن‌ ابي‌يهاب‌ از او خواستگاري‌ نمودند ولي‌ او با صراحت‌ دست‌ رد بر سينه‌آنان‌ زد.

او از اين‌ ثروت‌ براي‌ مستمندان‌ و نيازمندان‌ استفاده‌ مي‌نمود لذا ازكنيه‌ هاي‌ او «ام‌ الصعاليك‌» مادر بينوايان‌ و «ام‌ّ اليتامي‌'» مادر يتيمان‌بوده‌ است‌.

با ازدواج‌ پیغمبر (ص) با او، خديجه‌ به‌ عمويش‌ ورقة‌ بن‌ نوفل‌اموال‌ و پولهاي‌ كلاني‌ داد و گفت‌: اينها را به‌ حضور محمّد (ص) ببرو به‌ او بگو همة‌ اينها هديه‌اي‌ به‌ پيشگاه‌ شماست‌. و هرگونه‌ كه‌مي‌خواهي‌ در آن‌ تصرف‌ كن‌. و هرچه‌ را كه‌ از غلامان‌ و كنيزان‌ و املاك‌و ثروت‌ دارم‌، همه‌ را به‌ احترام‌ و تجليل‌ از محمّد (ص) به‌ او بخشيدم‌.

ورقة‌ بن‌ نوفل‌ كنار كعبه‌ آمد و بين‌ زمزم‌ و صفا و مقام‌ ابراهيم‌ (ع)ايستاد و با صداي‌ بلند گفت‌: اي‌ عرب‌! بدانيد كه‌ خديجه‌ شما راشاهد مي‌گيرد كه‌ خود و همة‌ ثروتش‌ را از غلامان‌ و كنيزان‌ و املاك‌ ومهريه‌ و هدايا را همگي‌ به‌ محمّد (ص) بخشيد. و همة‌ آنها هديه‌اي‌است‌ كه‌ محمّد (ص) آنرا پذيرفت‌.

زنان‌ مكّه‌ بخاطر اين‌ كارِ خديجه‌ (س)،او را سرزنش‌ مي‌نمودند كه‌چرا با آن‌ همه‌ شوكت‌ و حشمت‌ و ثروت‌ با يتيم‌ ابوطالب‌! ازدواج‌كرده‌ است‌؟ كم‌كم‌ رفت‌ و آمد با او را ممنوع‌ كردند و به‌ او سلام‌نمي‌نمودند تا آنجا كه‌ بعد از بيست‌ سال‌ از ازدواج‌ خديجه‌ (س) درهنگام‌ تولد فاطمة‌ زهراء (س) حاضر به‌ كمك‌ و همراهي‌ او نشدند! وهنگامي‌ كه‌ خديجه‌ (س) در هنگام‌ وضع‌ حمل‌، براي‌ زنان‌ قريش‌ وبني‌هاشم‌ پيام‌ فرستاد و آنها را به‌ كمك‌ طلبيد، آنان‌ با كمال‌ گستاخي‌گفتند: تو با ما مخالفت‌ نمودي‌ و به‌ سخن‌ ما اعتنا ننمودي‌ و با يتيم‌ابوطالب‌ كه‌ شخصي‌ فقير بود ازدواج‌ نمودي‌ و ما هرگز نزد تونمي‌آئيم‌ و تو را در هيچ‌ كاري‌ ياري‌ نمي‌ كنيم‌!

خديجه‌ (س) از اين‌ برخورد آنان‌ دلگير شد امّا در هنگام‌ وضع‌حمل‌، معجزه‌اي‌ رخ‌ داد و ناگاه‌ چهار بانوي‌ بلند بالا به‌ اطاق‌ او واردشدند. وقتي‌ خديجه‌ چشمش‌ به‌ آنان‌ افتاد ، يكّه‌ خورد، آنان‌ گفتند:نترس‌ و نگران‌ مباش‌! ما خواهران‌ تو بوده‌ كه‌ از طرف‌ خدا آمده‌ايم‌.يكي‌ از آنان‌ گفت‌: من‌ ساره‌ هستم‌. واين‌ آسيه‌ (س) همدم‌ تو دربهشت‌ است‌. و اين‌ يكي‌ مريم‌3 است‌ و اين‌ ديگري‌ كلثوم‌ خواهرموسي‌ (ع) مي‌باشد. خداوند ما را براي‌ پرستاري‌ از تو فرستاده‌ است‌.

و اين‌ چنين‌ بود كه‌ با كمك‌ آنان‌ حضرت‌ فاطمه‌ (س) متولد شد.

حضرت‌ خديجه‌ (س) نخستين‌ زني‌ بود كه‌ اسلام‌ آورد. چنانچه‌امام‌ حسين‌ (ع) در روز عاشورا در خطبه‌اي‌ كه‌ خود را به‌ دشمن‌معرفي‌ كرد، فرمود:من‌ شما را قسم‌ مي‌دهم‌! آيا شما خبرداريد كه‌ جدة‌ من‌ خديجه‌بنت‌ خويلد اولين‌ زن‌ اين‌ امت‌ بود كه‌ مسلمان‌ شذ؟ گفتند: آري‌!

همچنين‌ زيد بن‌ حارثه‌ كه‌ غلام‌ خديجه‌ بود و آنرا به‌ پیغمبر (ص) بخشيده‌ بود، سومين‌ نفري‌ بود كه‌ اسلام‌ آورد.

در سه‌ سال‌ اول‌ بعثت‌: فقط‌ سه‌ نفر نماز مي‌خواندند: رسول‌خدا (ص)، علي‌ (ع) و خديجه‌ (س) .

خديجه‌ ياور پيغمبر

حضرت‌ خديجه‌ با زبان‌ و دست‌ و مال‌ و همة‌ وجودش‌ از اسلام‌ ورسول‌ خدا (ص) حمايت‌ مي‌كرد. به‌ چند نمونه‌ از ايثارگري‌ او توجه‌ كنيد:

آيه‌ نازل‌ شد كه‌: «فَاصْدَع‌ْ بِم'اتُؤْمَر وَاَعْرِض‌ْ عَن‌ِ الْمُشْرِكين‌».آنچه‌ را كه‌ مأمور شدي‌ آشكار نما و از مشركين‌ دوري‌ كن‌.

رسول‌ خدا (ص) در موسم‌ حج‌ بربالاي‌ كوه‌ صفا آمد و با نداي‌بلند، سه‌ بار فرمود:«ي'ا اَيُّهَا النّ'اس‌ُ اءنّي‌ رَسُول‌ُ رَب‌ِّ الْع'الَمين‌».اي‌ مردم‌!من‌ فرستادة‌ پرودگار جهانيان‌ هستم‌. در اين‌ موقع‌ مردم‌ متوجه‌حضرت‌ شدند. سپس‌ حضرت‌ بربالاي‌ كوه‌ مروه‌ آمد و دستش‌ رابرگوش‌ نهاد و سه‌ بار با صداي‌ بلند فرمود:«ي'ا اَيُّهَا النّ'اس‌ُ! اءنّي‌ رَسُول‌ُاللّ'ه‌».اي‌ مردم‌! من‌ رسول‌ خدا هستم‌.

بت‌پرستان‌ از اين‌ حركت‌ خشمگين‌ شدند و با سنگ‌ به‌ حضرت‌حمله‌ نمودند. ابوجهل‌ سنگي‌ بر پيشاني‌ حضرت‌ زد! حضرت‌ براي‌در امان‌ ماندن‌ از سنگها بر بالاي‌ كوه‌ رفت‌ و در آنجا به‌ سنگي‌ تكيه‌ كردو در آنجا ماند.

شب‌ شد و علي‌ (ع) و خديجه‌ (س) از اين‌ حادثه‌ با خبر شدند وآب‌ و غذايي‌ تهيه‌ نموده‌ و به‌ جستجوي‌ پیغمبر (ص) رفتند.

خديجه‌ خيلي‌ نگران‌ بود و با آهي‌ جانكاه‌ مي‌گفت‌: چه‌ كسي‌ ازمصطفي‌' برايم‌ خبري‌ مي‌آورد؟ چه‌ كسي‌ از بهار دل‌ من‌ به‌ من‌ خبرمي‌دهد؟ چه‌ كسي‌ از رانده‌ شدة‌ در راه‌ خدا مرا آگاه‌ مي‌كند؟ چه‌ كسي‌از ابوالقاسم‌ برايم‌ خبري‌ مي‌آورد؟

در اين‌ حال‌ جبرئيل‌ بر پیغمبر (ص) نازل‌ شد. حضرت‌ درحاليكه‌ اشك‌ از چشمانش‌ سرازير بود فرمود: مي‌بيني‌ قوم‌ من‌ با من‌چه‌ كردند؟ مرا تكذيب‌ نمودند! از شهر بيرون‌ راندند! و به‌ من‌ حمله‌ نمودند!

جبرئيل‌ و گروهي‌ از فرشتگان‌ براي‌ هلاكت‌ بت‌پرستان‌ اعلام‌آمادگي‌ نمودند. امّا حضرت‌ قبول‌ نكرد و فرمود: من‌ براي‌ اهل‌ عالم‌رحمت‌ هستم‌. قوم‌ مرا بخودم‌ واگذاريد. آنها نمي‌دانند.

در اين‌ موقع‌ جبرئيل‌، خديجه‌ را ديد كه‌ گريان‌ بدنبال‌ رسول‌خدا (ص) مي‌گردد. جبرئيل‌ به‌ حضرت‌ فرمود: آيا به‌ خديجه‌نمي‌نگري‌ كه‌ از گرية‌ او، فرشتگان‌ آسمان‌ به‌ گريه‌ افتادند؟ او را بخواه‌و سلام‌ مرا به‌ او برسان‌ و به‌ او بگو: خداوند بتو سلام‌ رسانده‌ و مژده‌داده‌ كه‌ در بهشت‌ قصري‌ از طلا مال‌ خديجه‌ است‌ كه‌ در آن‌ هيچ‌سختي‌ و مشقتي‌ نخواهد ديد.

خديجه‌ ، رسول‌ خدا را ديد وبا هم‌ در تاريكي‌ شب‌ به‌ منزل‌مراجعت‌ كردند. همان‌ شب‌ ، مشركين‌ با اطلاع‌ از حضور رسول‌خدا (ص) در خانه‌ ، منزل‌ را محاصره‌ كرده‌ و منزل‌ را سنگباران‌نمودند.

خديجه‌ با ديدن‌ اين‌ منظره‌ صدا زد: اي‌ گروه‌ قريش‌! آيا زن‌ آزاد رادر خانة‌ خودش‌ سنگباران‌ مي‌كنيد؟

مشركين‌ با اين‌ سخن‌ شرمنده‌ شده‌ و برگشتند.

«وقتي‌ حليمه‌، مادر رضاعي‌ رسول‌ خدا (ص) نزد حضرت‌ آمد واز خشكسالي‌ در محلشان‌ شكوه‌ كرد، خديجه‌ (س) چهل‌ گوسفند وشتر به‌ او بخشيد».

«در محاصره‌ شِعب‌ ابوطالب‌، همة‌ ثروت‌ خديجه‌ (س) صرف‌مسلمين‌ شد بطوري‌ كه‌ پس‌ از رفع‌ محاصره‌، خديجه‌ (س) گفت‌: ازاموال‌ چيزي‌ جز دو پوستين‌ كه‌ يكي‌ را زير انداز و ديگري‌ را رواندازقرار دهم‌، نمانده‌ است‌.

او بخاطر سختي‌هاي‌ اين‌ دوران‌، دو ماه‌ بعد از خروج‌ از شعب‌ابوطالب‌، رحلت‌ نمود.»

مقام‌ خديجه‌

1ـ روزي‌ عايشه‌ نسبت‌ به‌ خديجه‌ (س) اظهار برتري‌ نمود!حضرت‌ فرمود:

«اَوَ م'ا عَلِمْت‌ِ اَن‌َّ اللّ'ه‌َ اصْطَفي‌' آدَم‌َ وَ نُوحاً وَ آل‌َ اِبْر'اهيم‌َ وَ آل‌َ عِمْر'ان‌َوَ عَلِيّاً وَ الْحَسَن‌َ وَ الْحُسَيْن‌َ وَ حَمْزَة‌َ وَ جَعْفَراً وَ فاطِمَة‌َ وَ خَديجَة‌َ عَلَي‌الْعالَمين‌؟»

«آيا نمي‌ داني‌ كه‌ خدا، آدم‌ و نوح‌ و آل‌ ابراهيم‌ و آل‌ عمران‌ و علي‌ّو حسن‌ و حسين‌ و حمزة‌ و جعفر و فاطمه‌ و خديجه‌: را از ميان‌انسانها برگزيد؟»

2ـ امام‌ سجاد (ع) بر منبر شام‌ فرياد زد:

«اَنَا بْن‌ُ خَديجَة‌َ الْكُبْري‌'»

«من‌ پسر خديجة‌ كبري‌' هستم‌.»

(س)ـ در دعاي‌ ندبه‌، خطاب‌ به‌ امام‌ عصر (عج‌) مي‌خوانيم‌:

«اَيْن‌َ ابْن‌ُ النَّبِي‌ُّ الْمُصْطَفي‌' وَ ابْن‌ُ عَلِي‌ٍّ الْمُرْتَضي‌' وَ ابْن‌ُ خَدِيجَة‌َالْغَرّ'اء!؟»

«كجايي‌ اي‌ پسر رسول‌ مصطفي‌' و پسر علي‌ّ مرتضي‌' و پسرخديجة‌ ارجمند والامقام‌!؟»

4ـ وقتي‌ پیغمبر (ص) از معراج‌ برگشت‌، جبرئيل‌ فرمود: سلام‌خدا و سلام‌ مرا به‌ خديجه‌ برسان‌!

پیغمبر (ص) هم‌ اين‌ كار را كرد. خديجه‌ در جواب‌ گفت‌:

جَبْرَئيل‌َ السَّلا'م‌.»

5 ـ در هنگام‌ خواستگاري‌ علي‌ (ع) از فاطمه‌ (س) ،ام‌ّ ايمن‌ باتعدادي‌ از زنان‌ خدمت‌ رسول‌ خدا (ص) مشرف‌ شدند تااين‌ مطلب‌را با حضرت‌ در ميان‌ بگذارند. وقتي‌ همه‌ نشستند، ام‌ّ ايمن‌ گفت‌:پدران‌ و مادران‌ ما فداي‌ تو باد اي‌ رسولخدا!ما براي‌ امري‌ اينجا جمع‌شده‌ايم‌ كه‌ اگر خديجه‌ زنده‌ بود، روشني‌ چشم‌ او مي‌شد.

ناگاه‌ اشك‌ از چشمان‌ حضرت‌ سرازير شد و فرمود:

«خديجة‌! چه‌ كسي‌ مثل‌ و مانند خديجة‌ است‌؟ او زماني‌ كه‌ مردم‌مرا تكذيب‌ نمودند، مرا تصديق‌ نمود و مرا بر دين‌ خدا ياري‌ كرد وبا مالش‌ مرا كمك‌ و ياري‌ نمود.»

6ـ در يكي‌ از روزها پیغمبر (ص) به‌ خديجه‌ (س) فرمود:

«آيا مي‌داني‌ كه‌ خداوند تو را در بهشت‌، همسر من‌ قرار

داده‌ است‌؟»

(ع)ـوقتي‌ در هنگام‌ رحلت‌ خديجه‌ (س) پیغمبر (ص) بر بالين‌ اوآمد، به‌ خديجه‌ فرمود:

«اي‌ خديجه‌ از اينكه‌ رحلت‌ مي‌نمائي‌ ناراحتم‌ ولي‌ چه‌ بسا دراين‌ خير كثير باشد. پس‌ اگر همدمهاي‌ خود را در بهشت‌ ديدي‌،سلام‌ مرا به‌ آنها برسان‌!

خديجه‌ پرسيد: آنان‌ كيانند؟ فرمود: مريم‌، آسيه‌ و كلثوم‌.»

8ـ در روايت‌ است‌ كه‌ خديجه‌ (س) در ايام‌ رجعت‌ زنده‌ شده‌ و به‌دنيا برمي‌گردد.

9ـ در روز قيامت‌ منادي‌ ندا مي‌كند: كجاست‌ فاطمة‌ دخترمحمّد!؟كجاست‌ خديجه‌ دختر خويلد! كجاست‌ مريم‌ دختر عمران‌! كجاست‌آسيه‌ دختر مزاحم‌! كجاست‌ ام‌ّ كلثوم‌ مادر يحيي‌!...

سپس‌ حضرت‌ خديجه‌ و حوا و آسيه‌ با گروهي‌ از فرشتگان‌،فاطمة‌ زهراء (س) را همراهي‌ مي‌كنند تا در عرصة‌ محشر بايستد.

10ـ حضرت‌ خديجه‌ (س) قبل‌ از رحلتش‌، چون‌ خود خجالت‌مي‌كشيد، به‌ فاطمه‌ (س) فرمود: نزد پدرت‌ برو و از او بخواه‌ كه‌ بدنم‌ رابا يكي‌ از لباسهاي‌ خود كفن‌ كند».

حضرت‌ فاطمه‌ زهراء

ولادت‌ :

فاطمة‌ زهراء (س) در سال‌ پنجم‌ بعثت‌، در بيستم‌ جمادي‌ الثاني‌ درمكه‌ متولد شد. در آن‌ زمان‌ چون‌ پسران‌ رسولخدا (ص) در كودكي‌ ازدنيا رفتند، مشركين‌ خوشحال‌ بودند كه‌ نسل‌ حضرت‌ با رحلت‌ او، ازبين‌ مي‌رود. عاص‌ بن‌ وائل‌ كه‌ دوازده‌ پسر داشت‌ به‌ حضرت‌ ابتريعني‌ كسيكه‌ با مردنش‌، نسلش‌ قطع‌ مي‌شود، مي‌گفت‌.

خداوند متعال‌ به‌ رسولش‌، فاطمه‌ (س) را هديه‌ داد كه‌ نسل‌ پيغمبررا تا روز قيامت‌ حفظ‌ مي‌كند و در عوض‌ دوازده‌ پسر عاص‌ قبل‌ ازپدرشان‌ مردند و عاص‌ خود ابتر شد!

«بنام‌ خداوند بخشندة‌ مهربان‌. ما بتو كوثر را عطا كرديم‌. پس‌براي‌ خدايت‌ نماز بگذار و نحر نما، و بدان‌ كه‌ حقيقتاً دشمن‌ تو ابترو بي‌ نسل‌ است‌».

گفته‌اند كه‌ در حال‌ حاضر در ايران‌ 4 ميليون‌ سيد و در عراق‌ 5/1ميليون‌ سيد و در اندونزي‌ 20 ميليون‌ سيّد و در ساير كشورها نيز 20ميليون‌ سيد كه‌ جمعاً 5/45 ميليون‌ سيد در دنيا وجود دارد.

فاطمه‌ (س) پنجساله‌ بود كه‌ مادرش‌ خديجه‌ (س) رحلت‌ نمود اودر 9 سالگي‌ با علي‌‌ (ع) ازدواج‌ نمود. و درسن‌ 18 سالگي‌ در مدينه‌رحلت‌ يافت‌.

عبادت‌ و مكارم‌ اخلاق‌

فاطمة‌ (س) بسيار عبادت‌ مي‌كرد. در اين‌ باره‌ به‌ چند روايت‌

اشاره‌ مي‌شود:

1ـ رسول‌ خدا (ص) فرمود: اي‌ سلمان‌! خداي‌ تعالي‌ چنان‌ دل‌ وجان‌ و همة‌ اعضاي‌ دخترم‌ فاطمه‌ را از ايمان‌ پر كرده‌ كه‌ براي‌ عبادت‌خدا، خود را از همه‌ چيز فارغ‌ كرده‌ است‌.

2ـ رسولخدا (ص) فرمود: دخترم‌ فاطمه‌، سرور زنان‌ عالم‌ از اول‌تا آخر مي‌باشد. او پاره‌ تن‌ من‌ و نور چشمم‌ و ميوه‌ دل‌ من‌ است‌.

او روح‌ در تن‌ من‌ است‌ و او حوريه‌ انسيه‌ است‌. هرگاه‌ كه‌ او درمحراب‌ در مقابل‌ خداي‌ ذوالجلال‌ قرار مي‌گيرد، نورش‌ براي‌ ملائكه‌مشخص‌ است‌، همانطور كه‌ نور ستاره‌ براي‌ اهل‌ زمين‌ مشخص‌ است‌و خدا به‌ ملائكه‌ مي‌فرمايد: اي‌ فرشتگان‌ من‌! به‌ فاطمة‌ نگاه‌ كنيد كه‌ اوسرور كنيزان‌ من‌ است‌ و در پيشگاه‌ من‌ مشغول‌ عبادت‌ است‌ در حالي‌كه‌ استخوانهايش‌ از خوف‌ من‌ مي‌لرزد و با دلش‌ مرا عبادت‌ مي‌كند.من‌ شما را شاهد مي‌گيرم‌ كه‌ شيعيان‌ او را از آتش‌ ايمن‌ گردانيدم‌.

(س)ـ امام‌ حسن‌ مجتبي‌' (ع) فرمود: مادرم‌ را ديدم‌ كه‌ شب‌ جمعه‌ درمحراب‌ عبادت‌ ايستاده‌ و پيوسته‌ تا هنگامي‌ كه‌ خورشيد، پهنة‌ افق‌ رافرا گرفت‌، مشغول‌ ركوع‌ و سجود بود. و شنيدم‌ كه‌ براي‌ مردان‌ و زنان‌مؤمن‌ دعا مي‌كرد و اسامي‌ يك‌ يك‌ آنان‌ را مي‌برد ولي‌ براي‌ خودچيزي‌ از خدا نخواست‌.

عرض‌ كردم‌: مادر! چرا همانگونه‌ كه‌ براي‌ ديگران‌ دعا مي‌كني‌براي‌ خود دعا نمي‌كني‌؟ فرمود: فرزندم‌! اول‌ همسايه‌، بعد خانه‌.

4ـ حسن‌ بصري‌ مي‌گويد: در ميان‌ اين‌ امّت‌ عابدتر از فاطمه‌نيست‌! او آنقدر به‌ نماز ايستاد كه‌ پاهايش‌ ورم‌ كرد.

5ـ علي‌ (ع) در شب‌ زفاف‌، همسرش‌ را نگران‌ ديد. علّت‌ راپرسيد، فاطمه‌ (س) فرمود: دربارة‌ حال‌ و وضع‌ خود فكر كردم‌ و پايان‌عمر و قبر را بياد آوردم‌ و انتقال‌ از خانه‌ پدر به‌ منزل‌ خودم‌، مرا بيادورود به‌ قبر (و خانه‌ آخرت‌) انداخت‌. تو را بخدا قسم‌! بيا در آغاززندگي‌ مشتركمان‌ برخيزيم‌ و امشب‌ را به‌ عبادت‌ خدا بپردازيم‌.

6ـ علي‌ (ع) فرمود: او با اينكه‌ محبوب‌ترين‌ افراد نزد پيغمبر خدابود، امّا آنقدر با مشك‌ آب‌ كشيد كه‌ اثر آن‌ مشك‌ در بدن‌ مباركش‌ پيداشد و آنقدر خانه‌ را جاروب‌ كرد كه‌ لباسهايش‌ غبار آلود بود و آنقدرزير ديگ‌ آتش‌ افروخت‌ كه‌ لباسهايش‌ عوض‌ شد (كهنه‌ شد).

(ع)ـ روزي‌ پيامبراكرم (ص) پيش‌ فاطمه‌ (س) رفت‌ و ديد كه‌ بچه‌ راشير مي‌دهد و با دستش‌ آسياب‌ را مي‌چرخاند و مشاهده‌ كرد كه‌پيراهن‌ تنش‌ از جل‌ شتر است‌. پيغمبر فرمود: دخترم‌! امروز تلخيهاي‌دنيا را براي‌ شيرينيهاي‌ آخرت‌ بچش‌! فاطمة‌ فرمود: من‌ خدا را بخاطرنعمتهايش‌ حمد مي‌كنم‌ وبركرامتهايش‌ شكر مي‌گذارم‌. در اين‌ هنگام‌آية‌ «وَ لَسَوْف‌َ يُعْطيك‌َ رَبُّك‌َ فَتَرْضي‌'» «بزودي‌ خدا آنقدر بتو بدهدتا راضي‌ شوي‌» نازل‌ شد.

8ـ روزي‌ فرشته‌اي‌ نزد پیغمبر (ص) آمد كه‌ داراي‌ 24 صورت‌بود. رسولخدا (ص) فرمود: اي‌ دوست‌ من‌ جبرئيل‌! تاكنون‌ تو را به‌اين‌ صورت‌ نديده‌ بودم‌؟ فرشته‌ گفت‌: من‌ جبرئيل‌ نيستم‌. بلكه‌ من‌محمود هستم‌ كه‌ خداوند مرا فرستاده‌ است‌ تا نور را به‌ ازدواج‌ نور دربياورم‌. پیغمبر (ص) فرمود: چه‌ كسي‌ را به‌ چه‌ كسي‌؟ محمود گفت‌:فاطمه‌ را به‌ ازدواج‌ علي‌! در اين‌ هنگام‌ چشم‌ پيغمبر به‌ كتف‌ محمودافتاد كه‌ بر آن‌ نوشته‌ بود:مُحَمَّدٌ رَسُول‌ُ اللّ'ه‌، عَلِي‌ٌ وَصِيُّه‌ُ. حضرت‌پرسيد: از چه‌ زماني‌ اين‌ عبارت‌ بر كتف‌ تو نوشته‌ شده‌ است‌؟ گفت‌:بيست‌ و چهار هزار سال‌ قبل‌ از خلقت‌ آدم‌ (ع).

9ـ رسولخدا (ص) شب‌ زفاف‌ فاطمه‌ (س) ،شترش‌ بنام‌ شهباء راآورد و فاطمه‌ را بر آن‌ سوار كرد وبه‌ سلمان‌ فرمود كه‌ دهنة‌ شتر را بگيرو خود، شتر را حركت‌ دادند. در راه‌ صداي‌ همهمه‌اي‌ را شنيدند ومشاهده‌ كردند كه‌ جبرئيل‌ با هفتاد هزار فرشته‌ و ميكائيل‌ با هفتاد هزارفرشته‌ نازل‌ شدند. پيغمبراكرم (ص) پرسيد: چه‌ شده‌ كه‌ به‌ زمين‌نازل‌ شده‌ايد؟ گفتند: ما آمده‌ايم‌ در عروسي‌ فاطمه‌ (س) و علي‌ (ع)شركت‌ كنيم‌. در اين‌ موقع‌ جبرئيل‌ تكبير گفت‌ و ملائكه‌ هم‌ تكبيرگفتند و رسولخدا (ص) هم‌ تكبير گفت‌. و از اين‌ تاريخ‌ بود كه‌ تكبيرگفتن‌ در عروسي‌ مسلمانان‌ مرسوم‌ شد.

10ـ گفته‌اند كه‌ پیغمبر (ص) براي‌ عروسي‌ دخترش‌ فاطمه‌ (س)لباسي‌ به‌ اوداد. امّا روز بعد وقتي‌ او را ديد، مشاهده‌ كرد كه‌ لباس‌ كهنه‌به‌ تن‌ دارد. سبب‌ را پرسيد. فاطمه‌ (س) گفت‌: ديشب‌ درِ خانه‌ رازدند، وقتي‌ در را باز كردم‌، زني‌ را ديدم‌ كه‌ از من‌ لباس‌ مي‌خواست‌،خواستم‌ لباس‌ كهنه‌ را به‌ او بدهم‌، امّا بياد اين‌ آيه‌ افتادم‌:

«بدرجة‌ نيكوكاري‌ نمي‌رسيد مگر زماني‌ كه‌ آنچه‌ را خود دوست‌داريد، انفاق‌ كنيد».

لذا پيراهن‌ عروسي‌ را به‌ آن‌ فقير دادم‌.

11ـ فرداي‌ شب‌ زفاف‌ِ فاطمه‌ (س) ، صبح‌ هنگام‌ رسولخدا (ص)با ظرفي‌ شير به‌ حجله‌ رفت‌ و ظرف‌ شير را به‌ فاطمه‌ (س) داد وفرمود: بخور! پدرت‌ به‌ فدايت‌. سپس‌ ظرف‌ شير را به‌ دست‌ علي‌ (ع)داد و فرمود: بخور! پسرعمويت‌ بفدايت‌.

12ـ سلمان‌ مي‌گويد: روزي‌ فاطمه‌ را با چادري‌ وصله‌دار و ساده‌ديدم‌، تعجب‌ كرده‌ و گفتم‌ عجبا! دختران‌ پادشاه‌ ايران‌ و روم‌ برصندلي‌هاي‌ طلا نشسته‌ و پارچه‌هاي‌ زربفت‌ برتن‌ مي‌كنند. امّا اين‌دختر رسولخداست‌ كه‌ نه‌ چادرهاي‌ گران‌ قيمت‌ به‌ تن‌ دارد و نه‌لباسهاي‌ زيبا!

فاطمه‌ (س) فرمود: اي‌ سلمان‌! خداي‌ بزرگ‌، لباسهاي‌ زينتي‌ وتختهاي‌ طلا را براي‌ ما در روز قيامت‌ ذخيره‌ كرده‌ است‌.

علم‌ :

«عمار ياسر مي‌گويد: علي‌ (ع) نزد فاطمه‌ (س) رفت‌. تا چشم‌فاطمه‌ (س) به‌ علي‌ (ع) افتاد، گفت‌: اي‌ علي‌! نزديك‌ بيا تا تو را ازآنچه‌ بوده‌ و آنچه‌ تا قيامت‌ خواهد شد مطلع‌ سازم‌. علي‌ (ع)نزدپيغمبر 6 برگشت‌. حضرت‌ تا علي‌ (ع) را ديد، فرمود:مي‌خواهي‌ من‌ به‌ تو خبر دهم‌ يا تو بمن‌ خبر مي‌دهي‌؟ علي‌ (ع)فرمود: سخن‌ گفتن‌ شما بهتر است‌.

پیغمبر (ص) آنچه‌ ميان‌ او و فاطمه‌ (س) رخ‌ داده‌ بود را تعريف‌كرد. علي‌ (ع)پرسيد: آيا نور فاطمه‌ (س) از ماست‌؟ پيامبر (ص)فرمود: اي‌ علي‌! مگر نمي‌داني‌ كه‌ نور فاطمه‌ (س) از نور ما است‌. دراين‌ هنگام‌ علي‌ (ع) به‌ سجده‌ افتاد و سپس‌ نزد فاطمه‌ (س) برگشت‌.»

«از ابن‌ عباس‌ در تفسير آيه‌ (فَاسْئَلُوا اَهْل‌َ الذِّكْر) يعني‌ از آگاهان‌بپرسيد سؤال‌ شد. جواب‌ داد آنها محمّد و علي‌ و فاطمه‌ و حسن‌ وحسين‌ هستند كه‌ اهل‌ ذكر، علم‌، عقل‌ بيان‌ و اهل‌ بيت‌ پيامبر هستند.»

«امام‌ صادق‌ (ع) فرمود: مصحف‌ فاطمه‌ نزد من‌ موجود است‌. درآن‌ تمام‌ دانش‌هايي‌ كه‌ مردم‌ در رابطه‌ با آنها بما نياز دارند، جمع‌ شده‌است‌ ولي‌ ما به‌ برخي‌ نيازي‌ نداريم‌.»

فاطمه‌ از زبان‌ معصومين‌

1ـ پیغمبر (ص) فرمود:

«خدا براي‌ غضب‌ فاطمه‌، غضب‌ مي‌كند و براي‌ رضايت‌ اوراضي‌ مي‌شود.»

2ـ و فرمود:

«مريم‌ دختر عمران‌ سرور زنان‌ اين‌ جهان‌ است‌ و دخترم‌ فاطمه‌،سرور زنان‌ عالم‌ از اولين‌ و آخرين‌ است‌. وقتي‌ او در محراب‌ عبادت‌مي‌ايستد، هفتاد هزار فرشتة‌ مقرب‌ به‌ او سلام‌ كرده‌ و خطاب‌مي‌كنند: ان‌ّ اللّه‌ اصطفاك‌ِ و طهّرك‌ِ و اصطفاك‌ِ علي‌' نساء العالمين‌».

3ـ و فرمود:

«خداوند ملائكه‌اي‌ را موكل‌ كرده‌ كه‌ فاطمه‌ را از مقابل‌ و پشت‌سر و راست‌ و چپ‌ حفظ‌ مي‌كنند. آنان‌ در زندگاني‌ و مرگ‌ با فاطمه‌هستند و بر او پدر و همسر و فرزندانش‌ درود مي‌فرستند. هر كس‌فاطمه‌ را زيارت‌ كند، گويا مرا زيارت‌ كرده‌ است‌ و هركه‌ علي‌ رازيارت‌ كند، گويا فاطمه‌ را زيارت‌ كرده‌ است‌ و هر كه‌ حسن‌ و حسين‌را زيارت‌ كند گويا علي‌ را زيارت‌ كرده‌ و هر كه‌ فرزندان‌ حسن‌ وحسين‌ را زيارت‌ كند گويا آندو را زيارت‌ كرده‌ است‌.

4ـ و فرمود:

«اي‌ سلمان‌! هركس‌ فاطمه‌ را دوست‌ داشته‌ باشد، با من‌ دربهشت‌ است‌ و هركه‌ با او دشمني‌ ورزد، در جهنم‌ است‌.

اي‌ سلمان‌! دوستي‌ فاطمه‌ در مواقع‌ بسياري‌ بكار مي‌آيد كه‌راحت‌ترين‌ آنها در هنگام‌ مرگ‌ و در قبر و در محشر و در صراط‌ ودر حساب‌ است‌.

پس‌ هر كه‌ دخترم‌ فاطمه‌ از او راضي‌ باشد، من‌ از او راضي‌ هستم‌و هر كه‌ من‌ از او راضي‌ هستم‌، خدا از او راضي‌ است‌ و هركه‌ فاطمه‌بر او خشم‌ بگيرد، من‌ بر او خشم‌ مي‌گيرم‌ و هر كه‌ من‌ بر او خشم‌بگيرم‌، خدا بر او غضب‌ مي‌كند.

اي‌ سلمان‌! واي‌ بر كسي‌ كه‌ به‌ فاطمه‌ و ذرية‌ او ظلم‌ كند.

5ـ و فرمود: خدا اين‌ عطاها را در دنيا به‌ فاطمه‌ نموده‌ است‌ كه‌پدري‌ مثل‌ من‌ دارد و كسي‌ چون‌ من‌ نمي‌باشد و علي‌ همسر اوست‌ واگر علي‌ نبود، همسري‌ براي‌ فاطمه‌ پيدا نمي‌شد. و حسن‌ و حسين‌را دارد كه‌ مانندي‌ ندارند و آن‌ دو سرور جوانان‌ بهشتند.

و جبرئيل‌ نزد من‌ آمد و گفت‌: هرگاه‌ فاطمه‌ رحلت‌ كند و دفن‌شود، نكير و منكر از او مي‌پرسند: خدايت‌ كيست‌؟ مي‌گويد: اللّه‌ربّي‌. سؤال‌ مي‌كنند: پيغمبرت‌ كيست‌؟ مي‌گويد: پدرم‌. مي‌پرسند:امامت‌ كيست‌؟ مي‌گويد: كسيكه‌ بالاي‌ قبرم‌ ايستاده‌ (علي‌ّ بن‌ابي‌طالب‌ (ع) است‌).

6ـ امام‌ صادق‌ (ع) فرمود: او (فاطمه‌) ليلة‌ القدر است‌. هر كس‌فاطمة‌ را آن‌ گونه‌ كه‌ سزاوار است‌، بشناسد، ليلة‌ القدر را درك‌

كرده‌ است‌.

(ع)ـ امام‌ هفتم‌ (ع) فرمود: در خانه‌اي‌ كه‌ اسم‌ فاطمة‌ باشد، فقر وتنگدستي‌ وارد نمي‌شود».

از زبان‌ امام‌ امت‌:

تمام‌ ابعادي‌ كه‌ براي‌ زن‌ متصور است‌ و براي‌ يك‌ انسان‌ متصوراست‌، در فاطمه‌ سلام‌ اللّه‌ عليها جلوه‌ كرده‌ و بوده‌ است‌، يك‌ زن‌معمولي‌ نبوده‌ است‌، يك‌ زن‌ روحاني‌، يك‌ زن‌ ملكوتي‌، يك‌ انسان‌ به‌تمام‌ معنا انسان‌، تمام‌ نسخة‌ انسانيت‌، تمام‌ حقيقت‌ زن‌».

او موجودي‌ ملكوتي‌ است‌ كه‌ درعالم‌ بصورت‌ انسان‌ ظاهر شده‌است‌، بلكه‌ موجود الهي‌ جبروتي‌ در صورت‌ يك‌ زن‌ ظاهر شده‌است‌...زني‌ كه‌ تمام‌ خاصه‌هاي‌ انبياء در اوست‌، زني‌ كه‌ اگر مرد بود،نبي‌ بود، زني‌ كه‌ اگر مرد بود، بجاي‌ رسول‌ اللّه‌ بود».

فضائل‌ ومناقب‌ فاطمه‌

1ـ پيغمبراكرم (ص) در شب‌ معراج‌ از درخت‌ طوبي‌ سيبي‌ گرفت‌و دو نيم‌ كرد. ناگاه‌ از وسط‌ آن‌ نوري‌ درخشيد. حضرت‌ از جبرئيل‌پرسيد اين‌ نور چيست‌؟ عرض‌ كرد: نور منصوره‌ خدا در آسمان‌ و نورفاطمه‌ در زمين‌ است‌. فرمود: چرا در آسمان‌ به‌ فاطمه‌ (س) منصوره‌گويند؟ گفت‌: زيرا خداوند در قيامت‌ با قبول‌ شفاعت‌ او، وي‌ را ياري‌مي‌كند. حضرت‌ آن‌ سيب‌ را خوردند.

2ـ زمانيكه‌ خديجه‌ كبري‌ به‌ فاطمه‌ حامله‌ بود، كودك‌ در شكم‌ با اوسخن‌ مي‌گفت‌. روزي‌ پيامبر (ص) وارد شد و ديد كه‌ خديجه‌ باشخصي‌ حرف‌ مي‌زند. سؤال‌ كرد: خديجه‌! با كه‌ سخن‌ مي‌گوئي‌؟گفت‌: باكودكي‌ كه‌ درشكم‌ دارم‌. حضرت‌ فرمود: جبرئيل‌ بمن‌ خبردادكه‌ اين‌ كودك‌ دختر است‌ و از او نسل‌ طاهر و مباركي‌ باقي‌ مي‌ماند وخداوند نسل‌ مرا از او قرار داده‌ است‌ و از او اماماني‌ متولد مي‌شوندكه‌ جانشين‌ خدا در روي‌ زمين‌ هستند.

(س)ـ چون‌ خداوند، آدم‌ و حوا را خلق‌ نمود، آن‌ دو مباهات‌مي‌كردند كه‌ خدا بهتر از ما نيافريده‌ است‌!

خدا به‌ جبرئيل‌ امر كرد تا آن‌ دو را به‌ فردوس‌ اعلي‌' ببرد. جبرئيل‌آنها را به‌ آنجا برد. وقتي‌ وارد فردوس‌ شدند، نگاهشان‌ به‌ دختري‌ افتادكه‌ بر روي‌ تختي‌ بهشتي‌ نشسته‌ بود و تاجي‌ از نور بر سر و دو گوشواره‌از نور در گوشهايش‌ بود كه‌ از نور آن‌ بهشت‌ روشن‌ شده‌ بود.

آدم‌ سؤال‌ كرد: اي‌ حبيب‌ من‌ جبرئيل‌!اين‌ دختر كه‌ از نور او،بهشت‌ روشن‌ شده‌ كيست‌؟ گفت‌: اين‌ فاطمه‌ دختر پيغمبر آخرالزمان‌است‌ و تاجي‌ كه‌ بر سر دارد، شوهرش‌ علي‌ّ (ع) و دو گوشواره‌اش‌،حسن‌ و حسين‌8 هستند كه‌ خدا چهار هزار سال‌ قبل‌ از خلقت‌شما، آنها را آفريده‌ است‌.

4ـ و پيامبر (ص) فرمود: در معراج‌، جبرئيل‌ بمن‌ گفت‌: خدا بمن‌وحي‌ كرد كه‌: من‌ كنيزم‌ فاطمه‌ را به‌ بنده‌ام‌ (علي‌ (ع)) تزويج‌مي‌نمايم‌ و فرشتگان‌ را بر اين‌ عقد شاهد مي‌گيرم‌. سپس‌ خدا به‌درخت‌ طوبي‌' امر كرد تا زينتها و زيورهاي‌ خود را نثار كند و ملائكه‌ وحور العين‌ از اين‌ زيورها برداشتند و حورالعين‌ به‌ اين‌ نثارها تا روزقيامت‌ افتخار مي‌كنند.

القاب‌ و كنيه‌هاي‌ فاطمه‌ زهراء

القاب‌ آنحضرت‌ عبارتند از 1ـ صديقه‌ 2ـ مباركه‌ 3ـ طاهره‌ 4ـ زكيه‌5ـ راضيه‌ 6ـ مرضيه‌ 7ـ زهراء 8ـ بتول‌ 9ـ منصوره‌ 10ـ ممتحنه‌ 11ـ ام‌السبطين‌ 12ـ ام‌ الشهداء 13ـام‌ ابيها 14ـ اَمَة‌ُ اللّه‌ 15ـ محدّثة‌ 16ـ معصومة‌ 17ـ سيدة‌ نساء العالمين‌ 18ـ فاضلة‌ 19ـ شهيدة‌ 20ـ تقية‌ 21ـ نقية‌ 22ـ عليمه‌ 23ـ مضطهده‌ 24ـ مقهوره‌ 25ـ رشيدة‌26ـ تفّاحة‌ الفردوس‌ 27ـ زوجة‌ ولي‌ّ اللّه‌ 28ـ عذراء 29ـ مظلومة‌ 30ـ صابرة‌.

هرگز كسي‌ نظير تو پيدا نمي‌شود / همتا كسي‌ به‌ عصمت‌ كبري‌ نمي‌شود

اي‌ كوثري‌ كه‌ خير كثير از وجود توست‌ / اسلام‌ جز به‌ فيض‌ تو احياء نمي‌شود

هر چند دختران‌ دگر داشت‌ مصطفي / ‌هر دختري‌ كه‌ ام‌ّ ابيها نمي‌شود

منّت‌ ز خلقت‌ تو خدا بر نبي‌ نهاد /اي‌ گوهري‌ كه‌ مثل‌ تو پيدا نمي‌شود

زنان‌ پاكدامن‌ و باتقوا در تاريخ‌

زنان‌ قهرمان‌، پاكدامن‌ و بزرگي‌ در تاريخ‌ بشريت‌، وجودداشته‌اند كه‌ نشان‌ دادند مي‌توانند با اطاعت‌ الهي‌ و دوري‌ از پليديهاو اطاعت‌ الهي‌ به‌ درجات‌ والاي‌ انسانيت‌ برسند.

چند تن‌ از بانوان‌ بزرگ‌ و نمونه‌ جهان‌ عبارتند از :

«آرايشگر دختر فرعون‌، صفيه‌ دختر عبدالمطلب‌، سميّه‌ مادرعمار، نُسيبه‌، فضّه‌، زينب‌ كبري‌ (س) ،سيّدة‌ نفيسه‌، فاطمة‌معصومه‌ (س)، شطيطة‌ نيشابوري‌ و ...كه‌ خلاصة‌ً به‌ شرح‌ حال‌ آنهامي‌پردازيم‌:

آرايشگرِ دختر فرعون

پيغمبر اكرم (ص) در سفر معراج‌، وقتي‌ به‌ آسمانها عروج‌مي‌فرمود، بوي‌ خوش‌ و معطّري‌ را بمشام‌ خود احساس‌ نمود. درمورد آن‌ از جبرئيل‌ پرسيد، گفت‌: اين‌ بوي‌ آرايشگر دختر فرعون‌است‌! رسولخدا (ص) داستان‌ او را پرسيد. جبرئيل‌ عرض‌ كرد: او درپنهاني‌ به‌ خداي‌ واحد ايمان‌ آورده‌ بود ولي‌ ايمان‌ خود را مخفي‌مي‌داشت‌، روزي‌ در حين‌ آرايش‌ دخترِ فرعون‌، وسيله‌ آرايش‌ ازدستش‌ افتاد و ناخودآگاه‌ بر زبانش‌ آمد كه‌: اي‌ خدا! دختر فرعون‌گفت‌: پدر مرا صدازدي‌؟ گفت‌: نه‌! گفت‌: پس‌ كه‌ را صدا زدي‌؟

گفت‌ خدايي‌ را كه‌ خالق‌ من‌ و تو و پدر تو است‌!

دختر فرعون‌ گزارش‌ اين‌ حادثه‌ را به‌ پدرش‌ داد. فرعون‌ دستور دادتا او و كودكانش‌ را حاضركردند و گفت‌ كه‌ اگر دست‌ از اين‌ عقيده‌ برنداري‌، تو و كودكانت‌ را در آتش‌ مي‌سوزانم‌!

اين‌ زن‌ شجاع‌ حاضر به‌ دست‌ برداشتن‌ از عقيدة‌ خود نشد.

فرعون‌ دستور داد تا تنوري‌ را برافروختند و ابتدا كودكان‌ او را درآتش‌ سوزاندند، سپس‌ خود اين‌ زن‌ را شهيد نمودند. اين‌ بوي‌ خوش‌از آن‌ زن‌ شهيده‌ است‌.

صفيّه‌

صفيه‌، عمه‌ و دختر خالة‌ پيامبر، دختر عبدالمطلب‌، برادر حمزه‌ ومادر زبير از زنان‌ بسيار پر صلابت‌ و شجاع‌ بوده‌ كه‌ در مكه‌ مسلمان‌شد و در راه‌ اسلام‌ استوار ماند.او تقريباً همسن‌ پيامبر بود .

«او در جنگ‌ اُحد نيزه‌اي‌ بدست‌ داشت‌ ومانع‌ فرار مسلمانان‌مي‌شد وآنها را برتنها گذاشتن‌ پيامبر سرزنش‌ مي‌نمود.، در اين‌ جنگ‌دشمن‌، حمزه‌ را شهيد وبدنش‌ را مُثله‌ نمود. پيامبر (ص) كنار بدن‌حمزه‌ نشسته‌ بود كه‌ ديد صفيّه‌ به‌ آن‌ طرف‌ مي‌آيد. به‌ زبير فرمود: بروو جلو مادرت‌ را بگير كه‌ اين‌ صحنه‌ را نبيند!

زبير نزد صفيه‌ رفت‌ و خواست‌ او را برگرداند. ولي‌ صفيه‌ گفت‌:چرا مرا از ديدن‌ برادرم‌ حمزه‌ مانع‌ مي‌شويد؟ درست‌ است‌ كه‌اعضاي‌ بدن‌ او را قطع‌ كرده‌اند ولي‌ اين‌ حادثه‌ در راه‌ خدا، كوچك‌است‌ و ما به‌ آنچه‌ رخ‌ داده‌ خوشنوديم‌ و آن‌ رابه‌ حساب‌ خدامي‌گذاريم‌ و صبر مي‌كنيم‌. حضرت‌ فرمود: پس‌ بگذاريد تا بيايد».

«در جنگ‌ خندق‌،او با جمعي‌ از زنان‌ در قلعة‌ قارع‌ حضور داشت‌ناگاه‌ متوجه‌ شدند كه‌ يك‌ نفر از يهوديان‌ مشغول‌ جاسوسي‌ مي‌باشد.صفيه‌ چادرش‌ را به‌ كمر بست‌ و چوبي‌ بدست‌ گرفت‌ و به‌ آن‌ شخص‌حمله‌ كرد و او را به‌ هلاكت‌ رساند».

عاقبت‌، اين‌ زن‌ شجاع‌ در سن‌ 73 سالگي‌ در سال‌ 20 هجري‌ ازدنيا رفت‌.

سميّه‌ مادر عمّار

او دختر خباط‌ و ابتدا كنيز ابو حذيفه‌ بن‌ مغيره‌ بود. وقتي‌ با ياسرعبسي‌ كه‌ هم‌ پيمان‌ ابو حذيفه‌ بود، ازدواج‌ كرد و عمار بدنيا آمد، او ازبردگي‌ آزاد شد.

موقعي‌ كه‌ نداي‌ اسلام‌ از مكه‌ بلند شد، اين‌ دو در سنين‌ كهولت‌بودند. با شنيدن‌ نداي‌ توحيد، سميّه‌ و ياسر و پسرشان‌، عمار مسلمان‌ شدند.

طولي‌ نكشيد كه‌ آزار و اذيت‌ و شكنجة‌ مسلمين‌ توسط‌ كفار شروع‌شد. خاندان‌ مغيره‌ بسراغ‌ اين‌ خانواده‌ سه‌ نفره‌ آمدند و مي‌خواستند بافشار و تهديد و شكنجه‌ آنان‌ را به‌ كفر برگردانند. امّا آنان‌ مقاومت‌كردند. روزي‌ پيامبر آنان‌ را در حال‌ شكنجه‌ ديد و فرمود:

«اي‌ آل‌ ياسر! صبر پيشه‌ كنيد كه‌ خداوند در عوض‌: بهشت‌ رابشما مي‌دهد.»

عاقبت‌ سميّه‌ توسط‌ ابوجهل‌ شهيد شد و ياسر توسط‌ شخص‌ديگري‌ بشهادت‌ رسيد و عمّار بعد از تحمل‌ شكنجه‌هاي‌ فراوان‌نجات‌ پيدا كرد. اين‌ چنين‌ شد كه‌ سميّه‌ اولين‌ شهيد راه‌ اسلام‌ گرديد.

در جنگ‌ بدر وقتي‌ ابوجهل‌ به‌ هلاكت‌ رسيد، پیغمبر (ص) به‌عمار فرمود: ديدي‌ كه‌ چگونه‌ قاتل‌ مادرت‌ گرفتار انتقام‌ الهي‌ شد؟

نُسَيبه‌

او از زناني‌ بود كه‌ در هنگام‌ بيعت‌ عقبه‌ با پيامبر بيعت‌ كرد. او درجنگ‌ اُحد در دفاع‌ از حضرت‌، 13 زخم‌ برداشت‌. پسرش‌ در جنگ‌اُحد و پسر ديگرش‌ در جنگ‌ با مسيلمة‌ كذّاب‌ بشهادت‌ رسيد. دست‌نسيبه‌ در جنگ‌ يمامه‌ قطع‌ گرديد. او از زناني‌ است‌ كه‌ در هنگام‌ ظهورامام‌ عصر(عج‌)، بدنيا برمي‌گردد.

ام‌ّ ايمن‌

ام‌ ّ ايمن‌ كه‌ نام‌ او بركت‌ بود و كنيه‌ او ام‌ ايمن‌ يكي‌ از زنان‌ برجسته‌اسلام‌ است‌ كه‌ پيامبراكرم (ص) در بارة‌ او فرمود: ام‌ّايمن‌ زني‌ از اهل‌بهشت‌ است‌. او از همسران‌ پيامبر و خدمتگذار صديقي‌ براي‌ مكتب‌گرانسنگ‌ اسلام‌ بود.

زينب‌ كبري‌

اين‌ بانوي‌ قهرمان‌ درسال ‌ 5 هجري‌ در مدينه‌ از مادري‌ چون‌زهراء (س) و پدري‌ چون‌ علي‌ (ع) متولد شد. پيغمبراكرم (ص) نام ‌او را از طرف‌ خداوند، زينب‌ نهاد. بعد فرمود:

«حاضرين‌ به‌ غائبين‌ برسانند كه‌ حرمت‌ اين‌ دختر را نگه‌ دارند.زيرا او همانند خديجه‌ كبري‌ است‌.»

هنگامي‌ كه‌ سلمان‌ براي‌ تبريك‌ ولادت‌ زينب‌ به‌ خانة‌ علي‌ (ع) رفت‌، ديد كه‌ علي‌ (ع) ساكت‌ و ناراحت‌ است‌. وقتي‌ علت‌ را پرسيد.علي‌ (ع) داستان‌ كربلا را براي‌ او تعريف‌ نمود.

آمده‌ است‌ كه‌ در هنگام‌ گرية‌ زينب‌ در طفوليت‌، فقط‌ در آغوش‌حسين‌ (ع) آرام‌ مي‌گرفت‌. زهراء (س) اين‌ قضيه‌ را براي‌ رسول ‌خدا (ص) تعريف‌ كرد. حضرت‌ آهي‌ كشيد و به‌ گريه‌ افتاد و ماجراي‌كربلا را براي‌ فاطمه‌ (س) بيان‌ نمود.

در سنين‌ ازدواج‌ با عبداللّه‌ بن‌ جعفر ازدواج‌ نمود و شرط‌ كرد كه‌هرگاه‌ حسين‌ (ع) به‌ سفر برود، او حق‌ داشته‌ باشد كه‌ همسفر برادرش‌ باشد.

او حضور هفت‌ معصوم‌ (ع) را درك‌ كرد و خود «مادر شهيد و عمة‌شهيد و خواهر شهيد و فرزند شهيد» بود.

عبادت‌:

او آنچنان‌ اهل‌ عبادت‌ بود «كه‌ حسين‌ (ع) به‌ او فرمود: مرا در نمازشبت‌ فراموش‌ نكن‌» و «امام‌ سجاد (ع)فرمود: در اسارت‌، عمه‌ام ‌نمازهاي‌ واجب‌ و مستحب‌ را ترك‌ نكرد و گاهي‌ از گرسنگي‌ نماز را نشسته‌ مي‌خواند.»

صبر:

او زني‌ بسيار صبور بود «وقتي‌ در گودال‌ قتلگاه‌ گمشدة‌ خود رامي‌بيند، مي‌گويد: » بار الها اين‌ قرباني‌ را ازما قبول‌ بفرما.

تسليم‌ و رضا نگر كه‌ آن‌ دخت‌ بتول/‌در مقتل‌ كشتگان‌ چو فرمود نزول‌

شكرانه‌ سرود كاي‌ خداوند جليل/‌قرباني‌ ما به‌ پيشگاه‌ تو قبول‌

«در مقابل‌ ابن‌ زياد كه‌ به‌ زينب‌ گفت‌: ديدي‌ خدا با برادرت‌ چه‌كرد؟ فرمود: مارأيت‌ُ الاّ جميلاً من‌ فقط‌ زيبائي‌ و لطف‌ خدا را ديدم‌».

اي‌ به‌ يكروز مادر دو شهيد/وي‌ فداي‌ دو نازنين‌ پسرت‌

اي‌ كه‌ در طول‌ كمتر از يك‌ روز/ماند هفتاد داغ‌ بر جگرت‌

آبروي‌ حسين‌ بودي‌ تو/بخدا شد حسين‌ مفتخرت‌

«سهميه‌ آب‌ خود را در كربلا به‌ كودكان‌ مي‌داد. و در طول‌ راه‌ كوفه ‌و شام‌، سهميه‌ غذاي‌ خود را به‌ ديگران‌ مي‌داد.»

حجاب‌ وعفت‌:

زني‌ بسيار عفيفه‌ و با حجاب‌ بود. «در مجلس‌ ابن‌ زياد با دست‌صورت‌ خود را پوشاند، زيرا مقنعه‌ بر سر و صورت‌ نداشت‌» «زينب‌در مجلس‌ يزيد خطاب‌ به‌ او گفت‌: اي‌ فرزند آزاد شده‌! آيا از عدالت‌است‌ كه‌ زنان‌ و كنيزان‌ تو با حجاب‌ باشند، ولي‌ دختران‌ رسولخداحجاب‌ نداشته‌ باشند.»

علم‌ ودانش‌:

زينب‌ كه‌ در دامان‌ علم‌ ناب‌ و خالص‌ الهي‌ تربيت‌ شده‌ بود، عالمه‌و فهيمه‌ و كنيه‌اش‌ «عقيله‌ بني‌ هاشم‌» و «صاحب‌ الشوري‌» بود. وقتي‌در دروازه‌ كوفه‌ سخنراني‌ مي‌كرد، راوي‌ مي‌گويد گويا علي‌ (ع)بود كه‌خطابه‌ مي‌خواند. در اين‌ هنگام‌ امام‌ سجاد (ع) به‌ او فرمود: عمه‌ آرام‌بگير! تو عالمه‌ هستي‌ بدون‌ اينكه‌ درس‌ خوانده‌ باشي‌ و فهميده‌هستي‌ بدون‌ اينكه‌ از كسي‌ ياد گرفته‌ باشي‌. وقتي‌ نيزه‌دار درحالي‌ كه‌سرمقدس‌ امام‌ را بر نيزه‌ زده‌ بود،رجز مي‌خواند كه‌:منم‌ صاحب‌ قاتل‌كسيكه‌ نيزه‌ دراز داشت‌!منم‌ قاتل‌ كسيكه‌ ....زينب‌ بر او فرياد زدوفرمود:اينهارا نگو!بلكه‌ بگو:منم‌ كشندة‌ كسيكه‌ در گهواره‌ جبرئيل‌رشد كرد!منم‌ قاتل‌ كسيكه‌ ميكائيل‌ واسرافيل‌،خادم‌ او بودند!منم‌قاتل‌ كسيكه‌ از شهادتش‌،عرش‌ رحمن‌ به‌ لرزه‌ درآمد!...»

«ابن‌ عباس‌ از زينب‌ حديث‌ نقل‌ مي‌كرد ومي‌گفت‌:حَدَّثَني‌ عَقيلَن'ازَيْنَب‌ بِنْت‌ِ عَلِي‌ّ.»

رحلت‌:

بعد از حادثة‌ كربلا، او در مجالس‌ و محافل‌، سخنراني‌ مي‌كرد وعليه‌ حكومت‌ وقت‌ افشاگري‌ مي‌نمود. خبر به‌ يزيد رسيد و او دستورتبعيد زينب‌ (س) را به‌ شام‌ (و طبق‌ روايتي‌ به‌ مصر) صادر كرد. زينب‌بعد از يكسال‌ از حادثة‌ كربلا،در سن‌ 56 سالگي‌ درگذشت‌.

سيّده‌ نفيسه‌

در سال‌ 145 هجري‌ در مكه‌ متولد شد. وي‌ در 15 سالگي‌ باجناب‌ اسحاق‌ پسر امام‌ جعفر صادق‌ (ع) ازدواج‌ كرد در سال‌ 193 باشويش‌ وارد مصر شد. زني‌ بسيار عابده‌، عالمه‌ و پرهيزكار كه‌ 190 بارقرآن‌ را در قبري‌ كه‌ در خانه‌اش‌ حفر نموده‌ بود، ختم‌ نمود و در هنگام‌تلاوت‌، گريه‌ مي‌كرد. اكثر روزها روزه‌ بود. همة‌ شبها را به‌ عبادت‌مي‌گذران‌ و در شب‌ و روز بيش‌ از يكبار غذا نمي‌خورد. علما براي‌شنيدن‌ حديث‌ به‌ خانة‌ او مي‌رفتند. از جمله‌ احمد بن‌ حنبل‌، ذوالنون‌مصري‌ و شافعي‌ خدمت‌ اين‌ بانو مشرف‌ مي‌شدند.

شافعي‌ در هنگام‌ رحلت‌ وصيت‌ نمود كه‌ جسدش‌ را بر دور خانه‌سيده‌ نفيسه‌ طواف‌ دهند و اين‌ بانو بر او نماز گذارد!

اين‌ بانوي‌ بزرگوار، سي‌ بار به‌ حج‌ مشرف‌ شد. و در هنگام‌ رحلت‌روزه‌دار بود. بعد از رحلتش‌، چون‌ شوهرش‌ خواست‌ كه‌ بدنش‌ را به‌مدينه‌ منتقل‌ كند، مردم‌ آن‌ ديار خواهش‌ كردند كه‌ او را در مصر دفن‌نمايد تا باعث‌ بركت‌ اهل‌ منطقه‌ گردد. رسولخدا (ص) در خواب‌ به‌او فرمود كه‌ خواسته‌ مردم‌ را اجابت‌ كند كه‌ خداوند قبر او را باعث‌بركت‌ براي‌ مردم‌ قرار مي‌دهد. اسحاق‌ هم‌ بدن‌ اين‌ زن‌ صاحب‌فضيلت‌ را در مصر دفن‌ نمود. اكنون‌ هم‌ آرامگاه‌ او زيارتگاه‌حاجتمندان‌ مي‌باشد.

فاطمة‌ معصومه‌

تولد اين‌ بانوي‌ بزرگوار براي‌ اهلبيت‌ (س) چنان‌ اهميت‌ داشت‌ كه‌قبل‌ از بدنيا آمدنش‌ خبر آن‌ را براي‌ مردم‌ منتشر مي‌كردند.

پنجاه‌ سال‌ قبل‌ از تولد حضرت‌ فاطمة‌ معصومه‌ (س) روزي‌ 1ـگروهي‌ از شيعيان‌ ري‌ نزد امام‌ صادق‌ (ع) شتافتند. امام‌ به‌ آنها فرمود:مرحبا بر برادران‌ ما از اهل‌ قم‌! گفتند: آقا! ما اهل‌ ري‌ هستيم‌. امام‌ باز به‌اهل‌ قم‌ آفرين‌ گفته‌ و فرمودند: آگاه‌ باشيد كه‌ براي‌ خدا حرمي‌ است‌ وآن‌ مكه‌ است‌ و براي‌ رسولخدا (ص) حرمي‌ است‌ و آن‌ مدينه‌ وبراي‌ امير مؤمنان‌ (ع) حرمي‌ است‌ و آن‌ كوفه‌ (نجف‌) است‌. آگاه‌باشيد كه‌ حرم‌ من‌ و اولاد بعد از من‌ «قم‌» است‌. آگاه‌ باشيد كه‌ قم‌،كوفه‌ (نجف‌) كوچك‌ ما است‌. بدانيد كه‌ بهشت‌ هشت‌ در دارد كه‌ سه‌تاي‌ آن‌ به‌ قم‌ است‌. در اين‌ شهر دخترِ پسرِ من‌ بنام‌ فاطمه‌ دخترموسي‌ (ع) از دنيا خواهد رفت‌. به‌ شفاعت‌ او همة‌ شيعيان‌ به‌ بهشت‌مي‌روند.

او در سال‌ 173، بيست‌ و پنج‌ سال‌ پس‌ از ولادت‌ امام‌ هشتم‌ (ع)در مدينه‌ متولد شد. مادرش‌ نجمه‌ و پدرش‌ موسي‌ بن‌ جعفر (ع)است‌.

2ـ «شخصي‌ خدمت‌ امام‌ صادق‌ (ع) رفت‌ و ديد كه‌ امام‌ با كودكي‌در گهواره‌ مشغول‌ صحبت‌ است‌! پرسيد: مگر اين‌ كودك‌ سخن‌مي‌گويد؟ امام‌ به‌ او فرمود كه‌ جلوتر برود. وقتي‌ نزديكتر شد، كودك‌لب‌ به‌ سخن‌ گشوده‌ و فرمود: اي‌ مرد! نامي‌ را كه‌ برفرزندت‌گذاشته‌اي‌، مبغوض‌ خداوند است‌. نامش‌ را عوض‌ كن‌! آنگاه‌ امام‌ به‌اين‌ شخص‌ فرمود: اين‌ كودك‌، فرزندم‌ موسي‌ (ع) است‌. خداوند از اودختري‌ بمن‌ عنايت‌ مي‌كند كه‌ نامش‌ فاطمه‌ بوده‌ و او را در سرزمين‌قم‌ به‌ خاك‌ مي‌سپارند. هركس‌ او را در قم‌ زيارت‌ كند، بهشت‌ بر اوواجب‌ مي‌شود.

(س)ـ روزي‌ گروهي‌ از شيعيان‌ وارد مدينه‌ شدند تا پرسشهاي‌ خود رااز امام‌ كاظم‌ (ع) بپرسند. به‌ خانة‌ امام‌ آمدند ولي‌ فهميدند كه‌ امام‌ درمسافرت‌ است‌. اندوهگين‌ شده‌ و آماده‌ بازگشت‌ شدند. در اين‌ لحظه‌دختري‌ خردسال‌، سكوت‌ اين‌ گروه‌ را شكست‌ و پرسشهاي‌ آنان‌ راگرفت‌ و پاسخ‌ همه‌ را با دقت‌ نوشت‌ و به‌ آنان‌ باز گرداند. آنان‌ شگفت‌زده‌ به‌ پاسخها نگريستند و با خاطري‌ آسوده‌ راه‌ ديار خود را در پيش‌گرفتند. در راه‌ با امام‌ ملاقات‌ نمودند و سلام‌ كرده‌ و قصة‌ دخترك‌ راگفتند و خط‌ او را نشان‌ دادند. امام‌ لبخند زده‌ و سه‌ بار فرمود: فداهاابوها! پدرش‌ به‌ فدايش‌!

4 - اي‌ بانويي‌ كه‌ برهمة‌ بانوان‌ سري/‌در عصر خويش‌ از همه‌ نسوان‌ تو برتري‌

پاك‌ و منزهّي‌ و مبرّا ز هر بدي/‌گنجينة‌ معارف‌ و درياي‌ گوهري‌

از دودمان‌ هاشم‌ و از آل‌ احمدي/‌از خاندان‌ عصمت‌ و از نسل‌ حيدري‌

از گلشن‌ خديجة‌ كبري‌ شكفته‌اي‌/وز بوستان‌ حضرت‌ زهراي‌ اطهري‌

هم‌ دختر امامي‌ و هم‌ خواهر امامي/‌هم‌ عمة‌ امامي‌ و دخت‌ پيامبري‌

5ـ پدر آية‌ اللّه‌ نجفي‌ مرعشي‌، ختمي‌ را براي‌ پيداكردن‌ قبر فاطمة‌زهراء (س) گرفته‌ بود. امام‌ باقر (ع) را در رؤيا ديد، امام‌ به‌ ايشان‌فرمود: عَلَيْك‌ِ بِكَريمَة‌ِ اَهْل‌ البَيْت‌! وي‌ تصور كرد كه‌ مراد امام‌، حضرت‌فاطمة‌ زهراء (س) است‌. گفت‌: من‌ هم‌ بدنبال‌ آرامگاه‌ شريفش‌ هستم‌.امام‌ فرمود: مرادم‌ مرقد شريف‌ حضرت‌ معصومه‌3 در قم‌ است‌.خداوند اراده‌ كرده‌ بنا به‌ مصالحي‌ قبر شريف‌ زهراء (س) پنهان‌ باشدولي‌ مرقد حضرت‌ معصومه‌ (س) را تجلّيگاه‌ آرامگاه‌ شريف‌ حضرت‌زهراء (س) قرار داده‌ است‌.

اين‌ بانو در سال‌ 201 جهت‌ ملاقات‌ بابرادرش‌ ثامن‌ الحجج‌ علي‌ّبن‌ موسي‌ الرّضا (ع) از مدينه‌ بطرف‌ خراسان‌ حركت‌ كرد ولي‌ در قم‌بيمار شده‌ و در آنجا رحلت‌ فرمود.

حضرت‌ امام‌ رضا (ع) زيارتنامه‌اي‌ براي‌ زيارت‌ اين‌ بانو تجويزفرمودند كه‌ از جملة‌ عباراتش‌ اين‌ است‌:

«ي'ا ف'اطِمَة‌ اشْفَعي‌ لي‌ فِي‌ الْجَنَّة‌ِ فَاِن‌َّ لَك‌ِ عِنْدَ اللّ'ه‌ِ شَأناً مِن‌َ الشَأن‌».يعني‌ اي‌ فاطمه‌! برايم‌ در ايصال‌ به‌ بهشت‌ شفاعت‌ فرما كه‌ تو نزدخدا گرانمايه‌ و صاحب‌ مقامي‌ .

شطيطة‌ نيشابوري‌

او زني‌ باتقوا و از شيعيان‌ مخلص‌ اهلبيت‌ (ع) بوده‌ است‌. درزماني‌ كه‌ دهها فرقة‌ انحرافي‌ مثل‌ سه‌ امامي‌ها، چهار امامي‌ها، پنج‌امامي‌ها، شش‌ امامي‌ها و...بوجود آمده‌ و خيلي‌ها را به‌ دام‌ خودانداخته‌ و از اهلبيت‌ (ع) دور كرده‌ بودند، اين‌ زن‌ ثابت‌ قدم‌ ماند و درراه‌ صحيح‌ ادامه‌ طريق‌ كرد.

آمده‌ است‌ كه‌ شيعيان‌ نيشابور، شخصي‌ بنام‌ محمد بن‌ علي‌نيشابوري‌ را به‌ عنوان‌ نمايندة‌ خود تعيين‌ و تصميم‌ گرفتند كه‌ او را بامبالغي‌ خمس‌ و زكات‌ و حقوق‌ شرعي‌ خدمت‌ امام‌ هفتم‌ بفرستند.دهها جزوه‌ حاوي‌ سؤالات‌ شرعي‌، سي‌هزار دينار و پنجاه‌ هزار درهم‌و دوهزار پارچه‌ جمع‌ شد. شطيطه‌ نيز يك‌ درهم‌ و يك‌ لباس‌ به‌ قيمت‌يك‌ درهم‌ آورد و به‌ اين‌ شخص‌ داد تا به‌ امام‌ هفتم‌ (ع) بپردازد.محمد بن‌ علي‌ گفت‌: اين‌ امانت‌ تو ناچيز است‌! شطيطه‌ گفت‌: خدا ازحق‌ حيا نمي‌كند اگر چه‌ كم‌ باشد!

در هر حال‌ محمد بن‌ علي‌ عازم‌ مدينه‌ شد. ابتدا نزد عبداللّه‌ برادرامام‌ كاظم‌ (ع) كه‌ ادعاي‌ امامت‌ داشت‌ رسيد و متوجه‌ شد كه‌ او امام‌واقعي‌ نيست‌. با معجزه‌اي‌ موفق‌ به‌ زيارت‌ امام‌ كاظم‌ (ع) شد وحضرت‌ به‌ او فرمود كه‌ جواب‌ تمامي‌ سؤالات‌ بدون‌ اينكه‌ مُهر و موم‌جزوات‌ باز شده‌ باشد، داده‌ شده‌ است‌. براي‌ محمد بن‌ علي‌ ثابت‌شد كه‌ موسي‌ بن‌ جعفر (ع) امام‌ برحق‌ بعد از امام‌ صادق‌ (ع)مي‌باشد. اموال‌ را خدمت‌ امام‌ برد. امّا امام‌ آنها را نپذيرفت‌ و فرمود:مال‌ شطيطه‌ را بياور! و نشاني‌ آن‌ را داد. امانت‌ شطيطه‌ به‌ امام‌ تحويل‌شد. امام‌ فرمود: خدا از حق‌ حيا نمي‌كند اگر چه‌ كم‌ باشد! سپس‌ كفني‌به‌ محمّد بن‌ علي‌ داد و فرمود: نوزده‌ روز بعد از مراجعت‌ تو به‌نيشابور، شطيطه‌ از دنيا مي‌رود. اين‌ كفن‌ را كه‌ از پنبه‌ زمينهاي‌ خودمان‌ريسيده‌ و بدست‌ خواهرم‌ بافته‌ شده‌ به‌ او بده‌ و همچنين‌ اين‌ چهل‌درهم‌ را به‌ او برسان‌ و بگو كه‌ 16 درهم‌ خرج‌ خودش‌ كند و باقي‌ راخرج‌ صدقات‌ نمايد. و سلام‌ مرا به‌ او برسان‌ و بگو كه‌ من‌ براي‌ نمازبربدن‌ تو حاضر خواهم‌ شد.

وقتي‌ كه‌ محمد بن‌ علي‌ به‌ نيشابور برگشت‌ ديد كه‌ صاحبان‌ آن‌اموال‌ به‌ غير از شطيطه‌ از امامت‌ امام‌ موسي‌ كاظم‌ (ع) دست‌ كشيده‌و پيرو عبداللّه‌ افطح‌ شده‌اند و همان‌ گونه‌ كه‌ امام‌ خبر داد شطيطه‌ بعداز نوزده‌ روز از دنيا رفت‌. محمّد بن‌ علي‌ مي‌گويد: ناگاه‌ امام‌ كاظم‌ (ع)سوار بر شتر بدون‌ اينكه‌ غير از من‌ كسي‌ او را مشاهده‌ كند، ظاهر شد وبعد از تجهيز بدن‌ شطيطه‌، بر بدنش‌ نماز خواند و فرمود:

سلام‌ مرا به‌ يارانم‌ برسان‌ و بگو من‌ و هركه‌ امام‌ است‌، بايد برجنازة‌ شما در هر شهري‌ كه‌ هستيد حاضر شويم‌. پس‌، از خدا دركارهايتان‌ بپرهيزيد و پروا نمائيد!

زنان‌ خائن‌ ومنحرف‌ درتاريخ‌

شهادت‌ حضرت‌ يحيي‌ (ع) به‌ دستور يك‌ زن‌ فاسد

وقتي‌ «هيروديس‌» تصميم‌ گرفت‌ تا خلاف‌ قوانين‌ تورات‌ با دختربرادر خود كه‌ زن‌ فاسدي‌ بود، ازدواج‌ كند، حضرت‌ يحيي‌ (ع) با اين‌امر مخالفت‌ كرد و اين‌ ازدواج‌ را باطل‌ اعلام‌ نمود.

زن‌ مزبور وقتي‌ از مخالفت‌ اين‌ پيامبر الهي‌ باخبر شد، دشمني‌ با اورا در دل‌ گرفت‌ و نقشه‌اي‌ كشيد. او شبي‌ خود را زينت‌ داد و با زيبائي‌كامل‌ نزد عمويش‌ رفت‌ و در ساعتي‌ كه‌ دل‌ عمو در گرو گرفتن‌ كام‌ دل‌از اين‌ زن‌ فاسد بود، قبول‌ خواستة‌ عمو را در گرو كشتن‌ يحيي‌ (ع)اعلام‌ كرد. پادشاه‌ شهوتران‌ براي‌ جلب‌ رضايت‌ اين‌ زن‌ زانيه‌، دستورداد تا سر يحيي‌ (ع) را براي‌ آن‌ زن‌ بياورند! مأمورين‌ پادشاه‌ سرحضرت‌ يحيي‌ (ع) را در حال‌ عبادت‌ بريدند و داخل‌ طشتي‌ قرارداده‌ براي‌ اين‌ زن‌ آوردند.

هند جگر خوار! مادر معاويه‌

او هم‌ قبل‌ از ازدواج‌ با ابوسفيان‌ و هم‌ بعد از ازدواج‌، از فجور و زناروي‌گردان‌ نبود و از صاحبان‌ عَلَم‌! در مكه‌ بوده‌ است‌. چنانچه‌نوشته‌اند ،بعداز تولد معاويه‌ چهار نفر ديگر او را فرزند خودمي‌دانسته‌اند: 1ـ مسافر بن‌ ابي‌ عمرو 2ـ عمارة‌ بن‌ وليد 3ـ عباس‌ بن‌عبدالمطلب‌ 4ـ صباح‌ خدمتكار ابوسفيان‌!

او در جنگ‌ اُحد نهايت‌ پستي‌ و وحشيگري‌ را ظاهر كرد و پس‌ ازشهيد كردن‌ او با دسيسه‌اي‌ كه‌ طرح‌ كرده‌ بود، جگر حمزة‌سيدالشهداء را به‌ دندان‌ كشيد و به‌ هند جگرخوار معروف‌ شد!

نابغه‌ مادر عمرو عاص‌!

نابغه‌ مادر عمروعاص‌، زني‌ منحرف‌ و مشهوره‌ بود. او با مرداني‌چون‌ ابولهب‌، امية‌ بن‌ خلف‌، هشام‌ بن‌ مغيره‌، ابوسفيان‌ و عاص‌ بن‌وائل‌ ارتباط‌ نامشروع‌ داشت‌. بعد از تولد عمرو، هركدام‌ از اينها ادعامي‌كرد كه‌ عمرو فرزند اوست‌! ولي‌ چون‌ عاص‌ كمكهاي‌ مالي‌ به‌ نابغه‌مي‌كرد، اين‌ زن‌ اعلام‌ كرد كه‌ عمرو، فرزند عاص‌ مي‌باشد! امّاابوسفيان‌ مي‌گفت‌: ترديدي‌ ندارم‌ كه‌ عمرو، فرزند من‌ است‌ و ازآميزش‌ من‌ منعقد شده‌ است‌!

ام‌ّ جميل‌ زن‌ ابولهب‌

او آنچنان‌ با پيامبر و اسلام‌ مخالفت‌ مي‌كرد و رسولخدا (ص) راآزار و اذيت‌ مي‌نمود كه‌ درباره‌اش‌ سوره‌ «تبّت‌» نازل‌ شد و خداوند اورا حمل‌ كنندة‌ هيزمهاي‌ جهنم‌ كه‌ در گردنش‌ زنجير آتشين‌ جهنمي‌وجود دارد، خوانده‌ است‌.

مادر زياد خونخوار!

زياد كه‌ خود و پسرش‌ ابن‌ زياد از جنايتكاران‌ زمان‌ خودشان‌بوده‌اند، از زناني‌ هرزه‌ بوجود آمدند. مادر زياد بنام‌ سميه‌ از صاحبان‌عَلَم‌! درمكه‌ بوده‌ است‌ كه‌ از اين‌ راه‌ به‌ فسق‌ و فجور مي‌پرداخته ‌است‌. وقتي‌ زياد بدنيا آمد، چون‌ پدرش‌ معلوم‌ نبود، كيست‌، او را زيادبن‌ ابيه‌! يعني‌ زياد پسر پدرش‌! ناميدند. زياد و پسرش‌ عبيداللّه‌ جنايات‌ فراواني‌ نسبت‌ به‌ خاندان‌ پيامبر و اولياء خدا روا داشتند.

مادر حجّاج‌ خونخوار!

مادر حجاج‌ زن‌ هوسراني‌ بود كه‌ با مرداني‌ غير از شوهرش‌ ارتباط‌ نامشروع‌ داشت‌. او مدتي‌ عاشق‌ جوان‌ زيبائي‌ بنام‌ نذر شد و اشعارعاشقانه‌ در وصف‌ يار مي‌گفت‌. عمر كه‌ خليفه‌ بود، خبردار شد ودستور داد تا سر نذر را تراشيدند و او را تبعيد نمود. گفته‌اند حتي‌ درهنگام‌ آميزش‌ با شوهرش‌ يوسف‌، بياد نذر بود. امام‌ ششم‌ (ع) در بارة‌حجاج‌ كه ‌120000 شيعه‌ را شهيد نمود فرمود: اين‌ جنايات‌ حجاج‌ بخاطر آن‌ مادر عياش‌ و لااُباليش‌ بوده‌ است‌.

جعده‌ دختر اشعث‌

او كه‌ همسر امام‌ حسن‌ مجتبي‌ (ع) بود با وعده‌هاي‌ معاويه‌ كه ‌قول‌ ازدواج‌ يزيد پسرش‌ با جعده‌ را به‌ او داده‌ بود، فريب‌ خورد وسبط‌ پيامبر را به‌ شهادت‌ رساند امّا به‌ آرزويش‌ نرسيد و دنيا و آخرتش‌را از دست‌ داد.

ام‌ الفضل‌ همسر امام‌ نهم‌

ام‌ الفضل‌ دختر مأمون‌ عباسي‌، بخاطر حسادت‌ و همكاري‌ بامعتصم‌ عباسي‌، شوهرش‌ امام‌ محمدتقي‌ (ع) را كه‌ در زمان‌ خود،پاكترين‌ و باسخاوتمندترين‌ شخص‌ بود، بشهادت‌ رساند. و بدين‌ وسيله‌ نامش‌ جزو زنان‌ خائن‌ تاريخ‌ ثبت‌ شد.

همچنين‌ مي‌توانيم‌ در كشور خودمان‌، در قرون‌ اخير به‌ «مهد عليا»مادر ناصرالدين‌ شاه‌ و مادر محمدرضاي‌ مخلوع‌ و «اشرف‌ پهلوي‌» كه‌ارتشبد فردوست‌ دربارة‌ او مي‌گويد:

من‌ در تاريخ‌، زني‌ به‌ فاسدي‌ و جنايت‌ پيشگي‌ اشرف‌ سراغ‌ ندارم‌!و... اشاره‌ كنيم‌.