(و من كلّ شىء خـلقنا زوجـين لعلّكم تذكّـرون )
الذاريات / 49
آئين ازدواج در نظام هستى
نظام تركيب و تزويج در جمادات
اراده عالمانه و حكيمانه و عادلانه حضرت حق، در
نظام متقن هستى و پهن دشت ميدان خلقت و آفرينش، از
هر چيزى جفت آفريد.
در اين بساط جفت بودن و زوج بودن هر چيزى حقيقتى
است كه استثنا برنداشته، و پيش از آنكه دانش بشر،
و تحقيقات علمى به آن دست يابد، قرآن مجيد در آيات
متعددى از جمله در آيه چهل و نهم سوره مباركه
الذاريات، از اين واقعيت، كه نسبت به تمام موجودات
هستى، اعم از جماد و نبات و حيوان و انسان فراگير
است خبر داده.
اين خبر عظيم، و گفتار علمى، و اين بيان روشن، آن
هم نسبت به تمام موجودات خانه خلقت، و كاشانه و
لانه آفرينش، با توجه به اينكه مربوط به قرنها قبل
از رنسانس علمى است، و در شهرى چون مكه و مدينه كه
خط نويس و خواننده اى، و كتاب و مدرسه اى در آن
نبوده، از معجزات قرآن مجيد، و دليلى محكم بر
اصالت اين كتاب، و برهانى بزرگ بر علمى بودن اين
دفتر، و عاملى بس قوى بر صدق نبوت خاتم انبيا(صلى
الله عليه وآله وسلم) است.
قرآن مجيد در زمينه هاى ديگر مسائل آفرينش آياتى
دارد، كه علوم امروز بشر، در برابر آن شگفت زده و
غرق در تعجّب و حيرت است، و براى احدى از افراد
انسان در هر مقام و مرتبه اى كه باشد، جاى شك و
ترديد، در حقّانيت خود، و اينكه چراغ هدايت فرا
راه حيات آدميان است، باقى نمى گذارد.
ذلِكَ الْكِتابُ لارَيْبَ فيهِ. [1]
عنايت و رحمت او، در ذات زوج ها و جفت ها از هر
نوعى، كشش و جاذبه و رابطه عاشقانه، و ميل به
يكديگر برقرار نموده است، تا اين جاذبه و كشش، و
اين ميل و رابطه، تحت نظامى خاص و شرايطى معين، چه
در نظام تكوين، چه در عرصه گاه تشريع منتهى به
ازدواج و جفت گيرى و توالد و تناسل، و تكثير نوع
شود، و از اين راه باعث بقاء نظام عالى آفرينش
گردد، و هم اينكه تمام موجودات از هر جنس و نوعى
كه هستند به لذّت زندگى، و خوشى در حيات، و بهره
مندى از وجود خود و ديگران برسند.
آيين ازدواج در نظام هستى
رابطه توالد و تناسل در عالم جمادات، به هر
صورتى كه هست، به صورت ميل تركيب عنصرى با عنصر
ديگر، و در نتيجه پديد آمدن عنصر سوم، مانند تركيب
اكسيژن و هيدروژن كه دو عنصر سوزان و سوزنده است،
و نتيجه تركيب و ازدواج اين دو گاز سوزان و
سوزنده، به صورت آب سرد و خنك و مايه حيات و نشاط
است، يا به صورت جذب و انجذاب، همراه با نتايج
بسيار زياد آن، يا به صورت دو جريان مثبت و منفى،
و پديد آمدن منافع بى شمار، از عجايب و شگفتى هاى
هستى، و محصول اراده و رحمت حضرت ربّ العالمين
است، و همين رابطه بين دو عنصر يا عناصر، و ميل به
يكديگر، و خلاصه خط عشقى كه بين جمادات نسبت به
يكديگر حاكم است،باعث تكثيرنسل وتداوم نوع، و برپا
بودن نظام عالى خلقتو عرصه گاه زيباى هستى است.
راستى اين چه قدرت شگرف و چه اراده عظيمى است، كه
بين دو عنصر سوزان و سوزنده، آنچنان الفت و رابطه
و حالت عشق برقرار مى كند كه از ازدواج آن دو
عنصر، آب سرد و چشمه سار با صفا، و رود هاى
خروشان، و درياهاى عظيم، و اقيانوس هاى بى كران، و
باران لطيف بوجود مى آيد؟!!
اين چه نيروى شگفت انگيزى است كه با تركيب عناصر
با يكديگر در دل خاك سياه و تيره، و در قلب سنگ
خارا، و در بسترى قير گونه و تيره تر از شب، الماس
بوجود مى آورد؟!
اين چه اراده قاهرى است كه از تركيب چند مادّه در
تاريكى معادن يمن، عقيق سرخ، و از عمق خاك
نيشابور، فيروزه آسمان رنگ، و از آميجتن خاك با
فسيل حيوانات، هزاران جنس مورد نياز بشر پديد مى
آورد؟!
اين چه رحمت و لطفى است، كه با تركيب سنگ و خاك و
ساير مواد با سنگ و خاك، مولودى با منفعت چون طلا
و نقره، و مس و آهن، تحويل خانه هستى مى دهد؟!
و اين چه اراده و حكمتى است كه از تركيب و تزويج
عناصر با يكديگر اين همه نعمت به بندگانش عنايت مى
فرمايد؟!!
اين چه اراده و حكمتى است كه بين خورشيد و زمين و
مجموعه عناصر اين گوى آتشين، و عناصر زمين ،اين
همه مهر و الفت، و عشق و محبت برقرار ساخته، كه از
تركيب عناصر خورشيد با عناصر زمين، و ازدواج مواد
خورشيد با مواد زمين نعمت هائى پديد آورده كه به
فرموده خودش در قرآن مجيد، كسى را قدرت و قوّت
شماره كردن آنها نيست.
اوست خداوندى كه آسمانها و زمين را آفريد، و از
عالم بالا آب فرو ريخت، و به سبب آن ميوه ها را
روزى شما قرار داد، و كشتى را در تسخير شما در
آورد تا در دريا به دستور او حركت كند، و نهرها را
در پهنه گاه زمين در اختيار شما قرار داد، و
خورشيد و ماه را كه در حركتند، و در درياى هستى
روانند مسخّر شما نمود، و شب و روز را در
اختيارتان گذاشت، و از آنچه از او خواستيد به شما
عنايت فرمود، و اگر در مقام شماره كردن نعمتهاى
خداوند برخيزيد، شما را توان احصاء نعمت او
نيست... [2] !!
ميزان ميل و كشش، و جذب و انجذاب، و مثبت و منفى
بودن عناصر، و رابطه عاشقانه بين آنها، براى توالد
و تناسل، بر اساس نظمى معين و قوانينى خاص، و
مقرراتى عادلانه است.
اين ميل و كشش از افراط و تفريط بدور است، و هرگز
اين رابطه و محبت به سردى نمى گرايد، و قهر و دعوا
و به هم خوردگى و اختلاف در اين عرصه گاه زيبا و
عاشقانه، و طلاق و جدائى در اين ازدواج جانانه
معنا و مفهومى ندارد.
اگر در اين صحنه از پهنه آفرينش زمينه اختلاف و
قهر و طلاق، و جدائى و بى مهرى راه داشت، بدون
ترديد فساد و افساد سفره لعنتى خود را مى گستراند،
و اوضاع را به هم مى پيچيد، و بساط را از بيخ و بن
ريشه مى زد.
عناصر در جهان جمادات هر كدام داراى حجم و وزن
معين، و فاصله به اندازه، و رشد و گردشى متناسب با
وضع خود هستند، و تركيب هر يك با ديگرى بر اساس
كفويت است.
عناصر از نظام معين به خود دست برنمى دارند، با
يكديگر به دشمنى و دعوا برنمى خيزند، و در هر كجاى
از اين نظام احسن قرار دارند حدّ وجودى و قانونى
خود را رعايت مى كنند.
لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغى لَها اَنْ تُدْرِكَ
الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ
كُلٌّ فى فَلَك يَسْبَحُونَ. [3]
نه خورشيد را شايد كه به ماه فرارسد، و نه شب را
كه بر روز سبقت گيرد، و همه در مدار معين بخود
شناورند.
در وزن و حجم و طول و عرض و عمق، و رنگ و صفات، و
فاصله هاى عناصر عالم بالا از يكديگر، از جمله
فاصله خورشيد و زمين كه نزديك به صد و پنجاه
ميليون كيلومتر است، و هيچ گاه اين فاصله را كم و
زياد نمى كنند، كه زياد شدنش باعث منجمد شدن تمام
موجودات زمين، و كم شدنش علت سوختن تمام عناصر كره
خاكى است، غير از علم و عدل و حكمت بى نهايت كه بر
اساس اراده حضرت حق در وجود تمام موجودات در تجلّى
است، چيزى مشاهده نمى شود، اين است كه هر وقت اهل
حال و بصيرت، و اهل انصاف و وجدان، و بيداران و
بينايان، و پاكان و پاكيزگان با ديده سر، و چشم دل
به نظام هستى مى نگرند با كمال خضوع و خشوع و با
تمام وجود از صاحب آفرينش و خالق هستى، و نظام
دهنده اين نظام اعجاب انگيز ياد مى كنند و از عمق
جان فرياد برمى آورند.
رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً. [4]
اى مالك و مربّى ما، اين خلقت و آفرينش را بر باطل
بوجود نياورده اى.
اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود***هر كه فكرت
نكند نقش بود بر ديوار
آرى نظم و قانون، و حدّ و حدود، و حق و حقيقت در
ظاهر و باطن تمام عناصر هستى در تجلّى است، و بر
تابلوى وجود تمام موجودات اسماء و صفات حق ديده مى
شود، و آنچنان خطّ اسماء و صفات روشن است كه براى
هر عامى بى سوادى هم قابل خواندن و درك كردن است.
بنزد آنكه جانش در تجلاّست***همه عالم صفات حق
تعالى است
از همه عجيب تر اين كه تمام اين موجودات با نظام
خاصّ خودشان در راهى مستقيم براى رسيدن به محبوب و
مقصود خود كه همانا حضرت ربّ است; در حركتند.
وَ اَنَّ اِلى رَبِّكَ الْمُنْتَهى. [5]
نظام همزيستى در گياهان
برنامه تركيب يا به عبارت ديگر لقاح و توالد و
تناسل در ميدان حيات نباتات و گياهان، بگونه اى
است كه هر بيننده اى را در دريائى از تعجب و حيرت
غرق مى كند.
فرصت اندك، اجازه توضيح و تفسير تمام جوانب اين
مسئله مهم را نمى دهد. در چند جمله، دورنمائى از
اين حقيقت شگفت انگيز كه همراه با شرايطى خاص و
قوانيـنى اعجـاب آور، و برنامه هايى فوق العاده
دقيق و منظم است، به محضر عزيزان عرضه مى شود.
اگر در ميان گلها دقت كرده باشيد، ميله ها و پرچم
هاى ظريفى در وسط آن ديده مى شود، كه آنها را نافه
مى نامند، و تعداد آنها در گلها مختلف است، و در
عين حال حساب مخصوصى دارد.
در بالاى اين ميله ها، برآمدگى كوچك و زردرنگى است
كه آن را بساك مى گويند، در ميان بساك، كيسه بسيار
كوچكى است كه چهار حفره دارد، و در ميان آنها دانه
هاى گرده قرار گرفته است.
دانه هاى گرده،دانه هاى بسيار ريز ميكروسكوپى
هستندكه در عمل شباهت تامّى با نطفه حيوانات
دارند!!
پس از برقرارى عمل لقاح بين آن و قسمت هاى مادّه،
تخم گل درست مى شود.
دانه هاى گرده با آن كوچكى به نوبه خود داراى
ساختمان تو در تو و نازك كاريهاى شگفت آورى مى
باشند.
در ميان آنها مقدار زيادى موادّ پرتوپلاسمى و
موادّ چربى، قندى، نشاسته اى، و ازتى مى باشد، و
در وسط آنها دو هسته كه يكى كوچكتر و ديگرى بزرگتر
است وجود دارد، بزرگتر را هسته روينده، و كوچكتر
را هسته زاينده مى نامند، كه وظيفه مهم اين دو را
بزودى خواهيد دانست.
مادگى: همان قسمتى است كه روى محور گل قرار گرفته
و در ناحيه فوقانى آن برآمدگى مخصوصى بنام كلاله
است، و سطح آن را مادّه لزج و چسبناكى پوشانيده،
كار اين مادّه چسبنده نگاهدارى و جذب دانه هاى نر
و كمك به روياندن آنهاست.
در پائين مادگى كه متصل به قسمت تحتانى گل است،
ناحيه برجسته اى وجود دارد كه آن را تخمدان مى
گويند، و در ميان آن تخمك هاى كوچكى يافت مى شود،
كه با دنباله مخصوصى به ديواره تخمدان اتّصال
دارند، و به وسيله آن آب و موادّ لازمه را جذب مى
كنند، تخمك ها نيز به سهم خود ساختمان قابل ملاحظه
اى دارند.
عمل زفاف: پس از آنكه كيسه هاى گرده بساك از هم
پاره شد و گرده ها روى كلاله ماده قرار گرفتند
فوراً شروع به نمّو مى كنند، در اينجا بايد متذكّر
شد كه براى رسيدن گرده به كلاله ماده، وسائل
مختلفى وجود دارد كه از مشاهده آن تعجّب عميقى به
مطالعه كنندگان جهان خلقت دست مى دهد.
از جمله اينكه حشرات گوناگونى اين وظيفه حياتى را
بدون اينكه توجّه به كار خود داشته باشند انجام مى
دهند، يعنى در اثر رنگ و بوى مطبوع، و مادّه قندى
مخصوصى كه در بن گلها جاى دارد به طرف آنها حركت
كرده، و روى آنها نشسته، و دانه هاى گرده را با
پاى پشم آلود خود از اين نقطه به آن نقطه حمل مى
كنند، اين عمل مخصوصاً در گلهائى كه ميله هاى نر و
مادّه آنها از هم جداست و روى دو پايه قرار دارد
بسيار شايان اهميّت است.
همانطور كه گفتيم وقتى دانه هاى گرده روى كلاله
قرار گرفت، شروع به رشد و نمّو مى كند، هسته
بزرگتر كه همان هسته روينده است همراه آن نمّو
كرده و به طرف تخمدان سرازير مى شود، و در نزديكى
آن بكلّى از بين رفته و نابود مى گردد، ولى هسته
كوچكتر كه از زاينده است، از ميان اين لوله باريك
عبور كرده وارد تخمدان مى شود، و با تخمكها تركيب
شده، عمل لقاح و زفاف در آن محيط مخفى و تاريك
صورت مى گيرد، نطفه گل بسته و تخم اصلى آن بوجود
مى آيد.
هوا و آب و انسان، واسطه ها و دلاّل هاى ديگرى
هستند كه زمينه لقاح و زفاف نباتات و گياهان را
فراهم مى كنند.
در عرصه گاه حيات نباتات، همانند وضع جمادات
قوانين و شرايط تركيب، توالد و تناسل و زفاف به
اراده حضرت حق، بدون پيش آمدن اختلاف و بى مهرى، و
نزاع و طلاق، كار خود را دنبال مى كنند، و از اين
طريق سفره روزى موجودات زنده بخصوص انسان را غرق
در انواع ثمرات، حبوبات و ميوه جات مى نمايند.!!
نظام ازدواج و توالد و تناسل در حيوانات
ميل حيوان نر به ماده، و ماده به نر، و رابطه
عاشقانه اى كه بين اين دو موجود زنده، براى لذت
بردن از زندگى و توالد و تناسل، و بقاء نسل وجود
دارد، از شگفتى هاى غيرقابل توصيف است.
اراده و شعور و توجّه حيوانات به اين مسئله حياتى،
و نظم و انضباطى كه در امر ازدواج و همزيستى بين
آنان است، هر دقّت كننده اى را در دريائى از تعجب
و شگفتى شناور مى كند.
تعاونى كه بين ماده و نر جهت لانه سازى، ساختمان
كاشانه، حفظ اسرار، انتخاب جا و مكان و وقت و
زمان، و از همه مهمتر عمل لقاح، و توجه به وضع
جوجه، و تأمين مواد براى او، و تعليم امور لازمه
به فرزند، و نگهدارى او از حوادث و خطرات، و ساير
برنامه هائى كه بر عرصه گاه حيات حيوانات حاكم
است، و در حقيقت تجلى اراده حضرت حق است، بايد از
عجايب مسئله هستى شمرده شود.
دنياى پر از اسرار تخم گذاران و پستانداران در
برنامه آميزش و لقاح، و توجه به حفظ تخم ها، و يا
حفظ جنين و نوزادان، آدمى را در پرده اى از حيرت و
بهت مى اندازد.
شرايط و قوانين ازدواج و توالد و تناسل در حيوانات
شرايطى مناسب، و قوانينى خدائى و الهى است.
ما مِنْ دآبَّة اِلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها
اِنَّ رَبّى عَلى صِراط مُسْتَقيم. [6]
زمام اختيار هر جنبنده اى به دست مشيّت اوست، بدون
شك هدايت پروردگارم به راه راست است.
هيچ حيوانى به غير جنس مخالف خود كه نرينه اى از
نوع خود اوست در عين اين كه كپسولى از شهوت جنسى
است، ميل نمى كند.
حيوان نر، شهوت خود را آلوده به ناپاكى و خلاف
كارى نمى نمايد، و از راه مستقيم الهى منحرف نمى
شود.
در زمينه غريزه جنسى براى حيوانات آلودگى و انحراف
نيست.
نطفه حيوان نر براى ماده مربوط به خود اوست و در
اين مسير توجهى به غير ندارد.
در آنها چشم چرانى، و تعقيب غير، و تجاوز به ماده
اى كه در زوجيت نر ديگر است وجود ندارد.
در اين زمينه بين تخم گذاران و پستانداران تفاوتى
نيست راستى
آفرينش همه تنبيه
خداوند دل است
دل ندارد كه
نـدارد به خداونـد اقرار
داستان نظم و انضباط در تمام مسائل زندگى بخصوص
توالد و تناسل در پرندگان، خزندگان، چرندگان،
حيوانات آبى داستانى شگفت آور، و براى اهل دقت
موجب اعجاب فراوان است.
شكل زندگى حيوانات همراه با شرايط و قوانينى كه بر
آنان حاكم است كلاس درس، و زمينه عبرتى است براى
انسانهائى كه از فضاى هدايت حق دور افتاده، و از
معنويت و نورانيت جدا زندگى مى كنند.
حيوانات در نظم و انضباط همانند جمادات و عناصر و
ماه و خورشيد، و آسمان و زمين، و همچون نباتات و
گياهانند.!!
انسان و ازدواج
ازدواج و تركيب و توليد، و توالد و تناسل، در
عرصه گاه حيات جماد و نبات و حيوان، بر اساس
قوانين تكوين و جهت گيرى صحيح غرائز صورت مى گيرد،
ولى انجام اين مسئله حياتى و برنامه عالى طبيعى
بايد بر مبناى مقررات و نظامات شرعيه، و قوانين
الهيه كه در قرآن مجيد، و گفته هاى ملكوتى انبياء
و امامان آمده، جامه عمل بپوشد.
مايه هاى اوليه اين حقيقت به صورت غريزه، ميل،
دوستى، عشق، و مهربانى در مرد و زن به اراده
حكيمانه حضرت حق قرار داده شده:
وَ مِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ
اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَيْها وَ
جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فى
ذلِكَ لاَيات لِقوْم يَتَفَكَّرُونَ. [7]
و از آيات خداوندى است كه براى شما از جنس خودتان
جفتى بيافريد، كه در كنار او آرامش يابيد، و ميان
شما عشق و محبّت و مهربانى قرار داد، كه در اين
حقيقت نشانه هائى از خداست براى مردمى كه در
گردونه انديشه و فكر نسبت به حقايق بسر مى برند!
وَ هُوَ الَّذى خَلَقَ مِنَ الْمآءِ بَشَراً
فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ
قَديراً. [8]
و اوست خداوندى كه بشر را از آب آفريد، و ميان
آنان خويشى و پيوند ازدواج قرار داد، و خداى تو بر
هر چيزى قدرت دارد.
انتخاب همسر در فرهنگ پاك اسلام بخودى خود مستحب و
كارى بسيار پسنديده، و برنامه اى نيكوست، ولى در
صورتى كه مجرد ماندن و عزب زندگى كردن، دامن پاك
زندگى را به گناه و معصيت، و فحشا و منكرات آلوده
نكند، در غير اين صورت ازدواج و تشكيل زندگى ضرورى
و مسئله اى واجب، و تكليفى قطعى است.
اينجاست كه بايد دستور حضرت حق را نسبت به ازدواج
با جان و دل به اجرا گذاشت، و از آينده آن بخصوص
در برنامه ماديّت و خرج و مخارج بيمى بخود راه
نداد، كه ترس از آينده نسبت به گذران امور زندگى
برنامه اى شيطانى، و مولود ضعف نفس، و عدم اتكاء و
اعتماد به كارگردان بساط هستى است.
اينك دستور و فرمان حق را در رابطه با ازدواج، و
ضمانت وجود مقدسش را براى تأمين مخارج زندگى در
آيه اى از سوره مباركه نور، ملاحظه كنيد.
وَ اَنْكِحُوا الاَْيامى مِنْكُمْ وَ الصّالِحينَ
مِنْ عِبادِكُمْ وَ اِمائِكُمْ اِنْ يَكُونُوا
فُقَرآءَ يُغْنِهِمُ الله مِنْ فَضْلِهِ وَ الله
واسِعٌ عَليمٌ. [9]
دختران و جوانان مجرد و غلامها و كنيزهاى شايسته
خود را همسر دهيد، و زمينه نكاح آنان را فراهم
آوريد، چنانچه فقير و تهيدست باشند، خداوند از فضل
بى نهايت خود بى نيازشان كند و خداوند واسع و عليم
است.
انكحوا از نظر قواعد ادبى امر است و اين امر و
دستور متوجه فرد فرد جامعه، و كليّه مردان و زنان
است.
از آيه شريفه در جهتى وجوب ازدواج براى آنان كه
نياز به ازدواج دارند، و جز از اين طريق پاكى و
سلامت آنان تأمين نمى شود، استفاده مى گردد، و در
جهتى ديگر لزوم اقدام خانواده ها بخصوص پدران و
مادران، و آنان كه توان مالى در اين زمينه دارند،
براى تشكيل زندگى جهت پسران و دختران استفاده مى
شود.
در تحقق برنامه نكاح سخت گيرى نكنيد
ميل مرد به زن، و ميل زن به مرد، بخصوص به
هنگام شكوفائى غنچه غرائز، و گُل شهوت، و شدّت و
قدرت و قوّت آن بوقت نياز به ازدواج، امرى طبيعى،
انسانى، و حياتى است، و براى كسى قابل انكار نيست.
آرزوها و آمال و خواسته هاى بحق نسبت به آينده و
در ابتداى تشكيل زندگى و پيمان زناشوئى در وجود
جوانان اعم از پسر و دختر واقعياتى است كه براى
هركس بخصوص پدران و مادرانى كه داراى پسر و دختر
آماده براى ازدواج هستند بمانند آفتاب وسط روز
امرى روشن و حقيقتى واضح است.
از همه مهمتر بهترين و برترين و محكم ترين و
عاليترين روش و برنامه جهت پيشگيرى از گناه، و حفظ
جامعه از افتادن در غرقاب فحشا و منكرات، ازدواج
پسران و دختران به وقت نياز و زمان مناسب آن است،
و اين واقعيتى است كه انكارش جز از مردم احمق و
افراد نادان و مرد و زن بى شعور توقّع نمى رود.
بر اين اساس در مرحله اول بر پدران و مادران و
اقوام و خويشان و هر كس كه در مسئله ازدواج پسر و
دختر خانواده سهيم است، واجب است كه نسبت به
مقدمات اين خواسته الهى آسان گيرى كنند، و با دست
خود به ساده ترين روش، و به آسان ترين شيوه زمينه
ازدواج را فراهم آورند، و در مرحله بعد بر دختر و
پسرى كه قصد ازدواج با يكديگر را دارند ضرورى است
كه از توقّعات بيجا نسبت به يكديگر، و ايجاد شرايط
سخت، بپرهيزند، تا اميال و غرائز و شهوات و خواسته
ها به آسانى در راه طبيعى خود قرار گيرند، و بناى
زندگى سعادتمندانه اى پى ريزى شود، و ساختمان خير
دنيا و آخرت برپاگردد.
بدون شك طبق آيات قرآن و روايات و اخبار، آنان كه
در امور خود بخصوص در امر زندگى و مخصوصاً در
مسئله ازدواج دختران و پسران خود آسان گيرى مى
كنند، خداوند مهربان در دنيا و آخرت على الخصوص در
امر حساب و كتاب و ميزان در صحراى محشر به آنان
آسان خواهد گرفت، و آنان كه مرد و زنى سخت خو، و
سخت گير، و به قول معروف مو را در همه زمينه ها از
ماست مى كشند، و باعث مى شوند، دختران و پسران در
سيطره فشار غرائز و شهوات به امراض عصبى و روانى و
تندخوئى دچار شوند، و دامن پاك آن چهره هاى معصوم
به گناه و معصيت آلوده شود، و آمال و آرزوهايشان
بر باد رود، در دنيا و آخرت بخصوص در عرصه محشر
دچار سوء حساب و غضب و خشم حق خواهند شد، و به آتش
عذاب خدا خواهند سوخت!!
دقت بسيار زياد در مسئله نكاح و ازدواج انسان را
ناخودآگاه دچار سختگيرى مى كند، در نظام طبيعت
ازدواج دو زوج بسيار بسيار ساده انجام مى گيرد،
اگر در عرصه گاه حيات موجودات امر ازدواج امرى سخت
و دشوار بود، بدون ترديد اين نظام احسن به صورتى
كه الان هست وجود خارجى نداشت.
پدران و مادران، پسران و دختران در مقدمات اين
برنامه الهى و انسانى، در تعيين مهر و صداق، در
تنظيم شرايط، در برپاكردن جشن نامزدى، و مجلس عقد
و عروسى، و در اجراى عادات و رسوم محلى سخت گيرى
نكنيد، و خارج از طاقت و قدرت دو خانواده، برنامه
اى را پيشنهاد ندهيد، تا امر ازدواج به آسانى صورت
بگيرد، و خداوند مهربان هم در دنيا و آخرت امور
شما را سهل و آسان نمايد.
بيائيد روش اهل تقوا را پيشه خود كنيد، و از آن
منابع خير و بركت درس بگيريد، و زندگى را بر اساس
اوصاف آن اولياء حق برپا كنيد، كه نيكبختى و
سعادت، و تأمين خير دنيا و آخرت، و تخقق دهنده
شرافت و كرامت، در سايه هماهنگى با آن عاشقان جمال
ازل و ابد است.
اميرالمؤمنين(عليه السلام) اهل تقوا را چنين معرفى
مى كند:
أَنْفُسُهُمْ عَفيفَةٌ وَ حاجاتُهُمْ خَفيفَةٌ وَ
خَيْراتُهُمْ مَأْمُولَةٌ وَ شُرُورُهُمْ
مَأْمُونَةٌ. [10]
وجودشان در گردونه خوددارى از هر آلودگى است،
نيازهايشان بسيار سبك، و هر خيرى از آنان توقع مى
رود، و همگان از شّر آنان ايمنند.
در هر صورت آنان كه دست اندركار ازدواجند، بايد از
توقعات بيجا، تحميل امور خارج از طاقت، پيروى هوا
و هوس، افتادن در بند عادات و رسوم غلط، چشم هم
چشمى نسبت به ديگران، و سخت گيرى در تمام امور
نكاح بپرهيزند، و بناى ازدواج را از ابتدا بر پايه
تقوا، خير و صلاح، سهولت و آسان گيرى و محض جلب
خوشنودى حضرت حق قراد دهند.
و چون امر ازدواج صورت گرفت بر مرد است كه با
همسرى كه قبلا به عنوان ازدواج او را ديده و
پسنديده و با او پيمان زناشوئى بسته به زندگى با
او ادامه دهد و ضامن بقاى مودّت و رحمت الهى كه
بين آن دو برقرار شده باشد، و بر زن است كه با
شوهر خود كه او را قبل از عقد به عنوان نكاح
ملاقات شرعى كرده و وى را پذيرفته از در سازش و
آسان زندگى كردن برآيد، و حقوق او را درتمام زمينه
ها رعايت كند.
حفظ شئون در گرو مهريه زياد، مجالس پرخرج، كثرت
مهمان، و پياده كردن رسم و رسوم بيجا و غير موافق
با منطق، و سختگيرى در شرايط نيست، حفظ شئون به
انتخاب هم كفو، رعايت برنامه هاى ساده و سهل،
مراعات اخلاق اسلامى از حانب دو خانواده، و رعايت
حقوق الهى و انسانى از جانب زن و شوهر نسبت به
يكديگر، و تداوم دادن به مهر و محبت، و عشق و رأفت
از جانب مرد و زن براى بقاء زوجيت، و دور ماندن
زندگى از جنجال و آشوب و عوامل بيماريهاى عصبى و
روانى است.
زندگى زن و شوهرى چون اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا
سلام الله عليهما براى هر مرد و زن مسلمان بهترين
درس زندگى است.
فاطمه(عليها السلام) باعث آرامش افراد خانواده،
بخصوص همسر بزرگوار خود، برقرار كننده زمينه هاى
زندگى در خانه، و على(عليه السلام) نمونه اعلاى
همسردارى، و پدرى مهربان و مربّى براى فرزندان، و
معاونى دلسوز در امور خانه و خانواده بود.
او در برنامه هاى عادى خانه از نظافت، خمير كردن
آرد، كمك به بچه دارى، اِبا و امتناعى نداشت.
او نمى گذاشت به همسرش در انجام امور خانه سخت
بگذرد، و تمام امور زندگى انجامش با فاطمه(عليها
السلام) باشد.
بر زن و شوهر واجب است حقوق يكديگر را رعايت كنند،
و در تمام شئون زندگى يار و مددكار هم باشند، و
تصور نكنند ظلم و ستم فقط به اعمال امثال فرعون و
نمرود و طاغيان تاريخ گفته مى شود، بلكه هر عملى
كه بناحق باعث رنجش خاطر ديگرى شود ظلم است، و
خداوند ظلم و ظالم را دوست ندارد، و از هر گونه
تجاوزى گرچه اندك از هر كسى كه باشد بيزار است.
در گفتارهاى بعد و سخنان آينده به تدريج به تمام
مسائل مربوط به نظام خانواده در اسلام به خواست
خدا اشاره خواهد شد، در اين قسمت از سخن به پاره
اى از روايات مهم به نقل از كتابهاى بااعتبار
حديث، در رابطه با ارزش و اهميت ازدواج، منافع
نكاح، و موقعيت تشكيل زندگى و موقف آن در فرهنگ
پاك الهى قناعت مى كنم، و شما را به دقّت در اين
احاديث دعوت مى نمايم، باشد كه از اين رهگذر به
استحكام مسائل الهى واقف شويد، و براى شما معلوم
شود كه برنامه هاى زيبا و حكيمانه آئين اسلام را
هيچ فرهنگى ندارد.
ارزش و اهميت ازدواج از نظر روايات
عَنِ النَّبِيِّ(صلى الله عليه وآله وسلم)
قالَ: يُفْتَحُ أَبْوابُ السَّماءِ فى أَرْبَعَةِ
مَواضِعَ: عِنْدَ نُزُولِ الْمَطَرِ وَ عِنْدَ
نَظَرِ الْوَلَدِ فى وَجْهِ الْوالِدِ وَ عِنْدَ
فَتْحِ بابِ الْكَعْبَةِ وَ عِنْدَ النِّكاحِ
[11]
از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه
فرمود: در چهار موقع عنايت و رحمت حق متوجه انسان
مى شود:
به وقت باريدن باران، به هنگام نظر كردن فرزند به
صورت پدر، از باب مهر و محبت، در آن زمان كه در
خانه كعبه باز مى شود، و آن وقت كه عقد و پيمان
ازدواج بسته شده، و دو نفر با يكديگر جهت زندگى
جديد، وارد عرصه نكاح مى شوند.
قالَ النَّبِيُّ(صلى الله عليه وآله وسلم):
تَزَوَّجُوا وَ زَوِّجُوا الاَْيِّمَ فَمِنْ حَظِّ
امْرِء مُسْلِم إِنْفاقُ قيمَةِ أَيِّمِهِ وَ ما
مِنْ شَىْء أَحَبَّ إِلَى اللّهِ مِنْ بَيْت
يُعْمَرُ فِى الاِْسلامِ بِالنِّكاحِ. [12]
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: ازدواج
كنيد، و پسران و دختران مجرّد را همسر دهيد، نشانه
نيك بختى مسلمان اين است كه مخارج شوهر كردن زنى
را به عهده بگيرد. چيزى نزد حضرت حق محبوبتر از
خانه اى كه در اسلام به سبب نكاح آباد شود نيست.
قالَ النَّبِيُّ(صلى الله عليه وآله وسلم):
زَوِّجُوا أَياماكُمْ فَإِنَّ اللّهَ يُحْسِنُ
لَهُمْ فى أَخْلاقِهِمْ وَ يُوسِعُ لَهُمْ فى
أَرْزاقِهِمْ وَ يَزيدُهُمْ فى مُرُوّاتِهِمْ.
[13]
نبى اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: مردان
مجرد و عزب خود را زن دهيد، تا حضرت حق اخلاقشان
را نيكو، و روزيشان را فراخ و گشاده، و
جوانمرديشان رازياد كند.
قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله وسلم):
النِّكاحُ سُنَّتى فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتى
فَلَيسَ مِنّى. [14]
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: ازدواج
روش من است، هر كس از راه و روش من روى بگرداند از
من نيست.
قالَ النَّبِيُّ(صلى الله عليه وآله وسلم): مَنْ
تَزَوَّجَ فَقَدْ أَحْرَزَ نِصْفَ دينِهِ،
فَلْيَتَّقِ اللّهَ فِي النِّصْفِ الْباقي.
[15]
رسول حق(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: هر كس
ازدواج كند، نيمى از دينش را بازيافته نسبت به نيم
ديگر تقواى الهى را رعايت كند.
عَنْ أبى عَبْدِاللّهِ(عليه السلام) قالَ: جاءَ
رَجُلٌ إِلى أَبى فَقالَ لَهُ: هَلْ لَكَ مِنْ
زَوْجَة قالَ: لا فَقالَ أَبي: ما أُحِبَّ أَنَّ
لِىَ الدُّنْيا وَ ما فيها وَ أَنّى بِتُّ
لَيْلَةً وَلَيْسَتْ لِىَ زَوْجَةٌ. [16]
حضرت صادق(عليه السلام) مى فرمايد: مردى نزد پدرم
حضرت باقر آمد، فرمود همسر دارى؟ عرضه داشت ندارم،
پدرم به او گفت دوست ندارم دنيا و آنچه در آن است
از من باشد و يك شب را بدون همسر به سر برم، آنگاه
پدرم گفتارش را ادامه داد و فرمود:
الرَّكْعَتانِ يُصَلّيهِما رَجُلٌ مُتَزَوِّجٌ
أَفْضَلُ مِنْ رَجُل أَعْزْبَ يَقُومُ لَيْلَهُ وَ
يَصُومُ نَهارَهُ.
دو ركعت نمازى كه مرد همسردار مى خواند، بهتر است
از قيام شب مرد عزب به عبادت و روزه گرفتنش در
روز!!
آنگاه پدرم هفت دينار به آن مرد داد و فرمود با
اين پول وسائل ازدواجت را فراهم كن، كه رسول
حق(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
إِتَّخِذُوا الاَْهْلَ فَإِنَّهُ أرْزَقُ لَكُمْ.
همسر انتخاب كنيد كه باعث وسعت رزق است.
قالَ رَسُولُ اللِّهِ(صلى الله عليه وآله
وسلم):يامَعْشَرَ الشَّبابِ مَنِ اسْتَطاعَ
مِنْكُمُ الْباهَ فَلْيَتَزَوَّجْ فَإِنَّهُ
أَغَضُّ لِلْبَصَرِ وَ أَحْصَنُ لِلْفَرْجِ.
[17]
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: جوانها
هر كدام از شما را قدرت است ازدواج كند، تا
ديدگانتان كمتر زنان را دنبال كند، و دامنتان پاك
بماند.
وَقالَ(صلى الله عليه وآله وسلم) ما مِنْ بِناء
فِي الاِْسْلامِ أَحَبِّ إِلى اللِّهِ مِنَ
التَزْويجِ. [18]
و آن حضرت فرمود: هيچ بنائى در اسلام نزد خداوند
محبوبتر از ازدواج نيست.
وَ قالَ(صلى الله عليه وآله وسلم) مَنْ تَزَوَّجَ
فَقَدْ أُعْطِيَ نِصفَ السَّعادَةِ. [19]
و نيز رسول خدا فرمود: هر كس ازدواج كند نيمى از
سعادت را به دست آورده.
قالَ النِّبِىُ(صلى الله عليه وآله وسلم): ما مِنْ
شابٍّ تَزَوَّجَ في حَداثَةِ سِنِّهِ إِلاّ عَجَّ
الشَّيْطانُ يا وَيْلَهُ يا وَيْلَهُ عَصَمَ مِنّي
ثُلُثَىْ دينِهِ فَلْيَتَّقِ اللّهَ الْعَبْدُ فِي
الثُّلُثِ الْباقي. [20]
رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: هر كس
كه در اوائل جوانى ازدواج كند، شيطان فرياد زند:
فرياد از او، فرياد از او، دو سوّم دينش را از
دستبرد من نگاه داشت، پس بايد عبد خدا در نگهدارى
يك سوم ديگرش، جانب تقوا را رعايت كند.
راستى در ازدواج چه ارزشهاى والائى قرار دارد و چه
منافع بزرگى نصيب مرد و زن مى نمايد و اسلام براى
ازدواج چه عظمت و اهميتى قائل شده.!!
اى كاش خانواده ها راه را براى تسهيل اين امر مهم
الهى و انسانى باز مى كردند و دست از سخت گيرى و
زمينه سازى براى تحقق شرايط طاقت فرسا برمى داشتند
و در حّد شئون خود به انجام اين مراسم اقدام مى
كردند و در اين مسئله طريق قناعت به آنچه كه حاضر
بود و از دست مى آمد مى پيمودند، تا دختران و
پسران به اميال طبيعى خود برسند، و آرزوهايشان
برآورده شود، و غرائز و شهوات آنان كه
نعمت هاى حق است تبديل به كفران نعمت نگردد، و
دامن پاك آنان به گناه و معصيت آلوده نشود.
حبس ماندن آمال و آرزوها، انحراف در غرائز و
شهوات، گسترده شدن فساد و آلودگى، چشم چرانى و هوس
گناه، خودارضائى و زنا، تجاوز به ناموس غير، سستى
در تحصيل و تنبلى در عبادت، ظهور بيماريهاى عصبى و
روانى، و بلاهاى ديگر ريشه در كجا دارد؟
در درجه اوّل سئوالات بالا را بايد از پدران و
مادران سختگير، و اسيران در چنگال رسوم و عادات
غلط، و گرفتاران چشم همچشمى، و در درجه بعد از خود
پسران و دختران، آن پسران و دخترانى كه از عرصه
گاه تقوا دورند، و در مرحله سوّم بايد از آنانى كه
قدرت فراهم آوردن بساط ازدواج را براى جوانان
دارند، ولى از انفاق مال در راه خدا بخل مىورزند
پاسخ خواست، كه هر پاسخ منطقى و عقلى و قابل قبول
در اين دنيا دارند، حتماً همان پاسخ را در دادگاه
عدل الهى در روز قيامت، خواهند داشت.!!
(و لبـاس التـقـوى ذلـك خيـر )
اعراف / 26
تقواى الهى در خانواده و جامعه
حقيقت تقوا
مصدر لغوى، و ريشه اين كلمه معنوى، كه زيباترين
و اصيل ترين مفهوم را دارد وقى است.
وقى به معناى خودنگهدارى، و پرواپيشگى، و حفظ تمام
موجوديت خويش در برابر محرّمات و نواهى الهيه است.
وقى در حقيقت، روحيه و قدرت و قوّت و توانى است كه
از طريق تمرين ترك گناه، و رياضت و ضبط نفس در
برابر معصيت و لذائذ حرام بدست مى آيد.
قدم برداشتن براى تحصيل تقوا، و كسب روحيه خوددارى
از گناه بهترين قدم، و در ميان اعمال از پسنديده
ترين اعمال است.
تحصيل تقوا عبادت است، عبادتى كه به امر حضرت ربّ
صورت مى گيرد، و از جمله برنامه هائى است كه بدون
ترديد خشنودى حضرت حق را به دنبال خواهد داشت.
فلسفه انجام عبادات بدنى و مالى و اخلاقى، تحقق
تقوا در عرصه گاه حيات انسانى است.
عبادت و حركت و عملى كه بوجودآورنده تقوا نباشد،
عبادت نيست.
تقوا اساس كرامت، ريشه شرافت، و خميرمايه سعادت، و
كليد خير دنيا و آخرت است.
يك جامعه مركب از هزاران خانواده، و يك خانواده
مركب از يك زن و شوهر و تعدادى فرزند است.
در حقيقت مصالح بناى خانواده و جامعه افرادند، اگر
فردفرد انسانها داراى روح تقواباشند، خانواده اى
سالم، و جامعه اى برين خواهيم داشت، خانواده اى كه
در محيط آن امنيت درونى و برونى حكمفرماست، و
زمينه رشد و تكامل افراد آن به خاطر تقوا به
بهترين صورت فراهم است، و در نتيجه جامعه اى
خواهيم داشت كه كليّه افراد آن نسبت به يكديگر
منبع خير، و همگان از شّر و ضرر يكديگر در امان
خواهند بود.
اهل تقوا محبوب حقّ، و مورد عنايت انبياء، ائمه و
موجوداتى با منفعت و كرامتند.
اهل تقوا داراى سيرتى زيبا، و صورتى الهى و
ملكوتى، و همراه با حسنات اخلاقى، و جداى از سيئات
و زشتى ها و پليديها هستند.
آبروى فرد و خانواده و جامعه به تقواى الهى است، و
هيچ فرد و خانواده و جامعه اى نزد خداوند باارزش
تر از اهل تقوا نيست.
زيانهائى كه زن و شوهر، و پدران و مادران و
فرزندان و افراد جامعه از يكديگر مى بينند، نتيجه
بى تقوائى آنهاست.
وحشتى كه در خانه ها و در جامعه مردم از همديگر
دارند، ميوه تلخ نبودن تقواست.
خسارت هاى فراوانى كه در شئون زندگى مردم ديده مى
شود، به خاطر نبود تقواست.
براستى براى داشتن يك خانه سالم بر زنان و شوهران
واجب الهى است، كه آراسته به تقوا باشند، و لازم و
ضرورى است كه تقوا اين خواسته بامنفعت الهى را به
فرزندان خود سرايت دهند، و از ابتداى كار زمينه
تحقق تقوا را در فرزندان خود فراهم آورند.
چه نيكوست به منافع فراوان تقوا در آيات قرآن، و
روايات توجه كنيد، آنگاه به ارزيابى برخيزيد و
دورنماى اين واقعيت را بنگريد، كه اگر تمام دختران
و پسران آراسته به تقوا باشند، و اينان با اين
مايه و سرمايه ملكوتى به ازدواج اقدام كنند چه
خانه اى و چه جامعه اى بوجود مى آيد؟!
تقوا و مراتب با ارزش آن
بيداران و بينايان، و آنان كه به تعبير قرآن اهل
بصيرت هستند، و سفرهاى روحى و معنوى را طى كرده
اند، براى تقوا سه مرتبه ذكر مى كنند.
تقواى خاصّ الخاص، تقواى خاص، تقواى عام
حضرت صادق(عليه السلام) در روايت بسيار مهمى اين
سه مرتبه را بدينگونه توضيح مى دهند:
مرتبه اول تقواى باالله فى الله است و آن عبارت از
ترك حلال است چه رسد به ترك شبهه و اين تقواى خاصّ
الخاص است.
مرتبه دوم تقواى من الله است و آن عبارت از
خوددارى از تمام شبهات است چه رسد به حرام و اين
تقواى خاص است.
مرتبه سوم تقواى برخاسته از خوف، به خاطر عذاب
جهنم و عقاب اليم خداوند است و آن عبارت از ترك
تمام گناهان و محرمات است و اين تقواى عام است.
[21]
البته منظور از ترك حلال در گفتار امام صادق(عليه
السلام) به اين معناست، كه صاحبان اين گونه تقوا
بسيارى از امورى كه حلال است، به دنبالش نمى روند،
زيرا به آنها احساس نياز نمى كنند، و در حلالى هم
كه به آن نيازمندند كمال قناعت را رعايت مى كنند.
قدرت بر قناعت براى همگان ميسّر است، و اگر كسى
ادعا كند براى من قوّت بر قناعت نيست، از او
پذيرفته نمى شود.
قناعت به حلال، و محدود گرفتن امور مادى زندگى، و
پرهيز از داشتن خانه هاى آنچنانى، و مركب هاى گران
قيمت، و لباس هاى فوق العاده، و انداختن سفره هاى
رنگين، كارى است اخلاقى، و برنامه اى است پسنديده،
و زمينه اى است براى تحقق تقواى الهى در تمام شئون
زندگى.
حاجى سبزوارى و قناعت
به سال 1362 سفرى جهت تبليغ به شهر سبزوار
داشتم، در آنجا از خاندان حكيم بزرگ و عارف
عاليقدر حاج ملا هادى سبزوارى جويا شدم، گفتند
نبيره اى از وى در اين شهر است، كه از علم و دانش،
و حكمت و فلسفه و تفسير قرآن مجيد بهره مند است، و
در مسجدى كه امامت آن را به عهده دارد دوبار تمام
قرآن كريم را براى مردم تفسير نموده.
به ديدارش شتافتم، وضع اخلاق و برخورد و زندگى وى،
دورنمائى از حيات پاك حاجى را نشان مى داد، از
احوالات جدّ بزرگوارش جويا شدم، مسائل اعجاب
انگيزى را از حالات و برنامه هاى او برايم توضيح
داد، از جمله فرمود، با آنكه حاجى مورد توجه تمام
بزرگان كشور و رجال سياسى و علمى بود، و از مناطق
مختلف، حتى از دورترين مكانها، جهت استفاده علمى
به محضرش مى شتافتند، ولى از نظر خانه و زندگى و
خوراك و لباس در قلّه قناعت بود!!
گاهى لباسى كه تهيه مى كرد تا نزديك ده سال همراه
با رعايت بهداشت و پاكيزگى از آن استفاده مى كرد،
و از وصله زدن به پارگى آن لباس عار نداشت، كه اين
برنامه روش انبياء و اولياء الهى بود!!
تجمل گرائى و اسراف
تجمل گرائى و اسراف، از نظر حق، كارى شيطانى، و
امرى ناپسند، و برنامه اى مطابق با هواى نفس، و
شهوات حيوانى است.
چه مانعى دارد، كه انسان در تمام زمينه هاى زندگى
حدود الهى و بخصوص قناعت را رعايت كند، كه قناعت
سبب راحت، و مايه آزادگى، و دواى اضطراب و دلهره و
ناامنى باطن است.
نياز بدن به خانه اى درخور شأن، و وسيله و مركبى
معمولى، و لباس و خوراكى به اندازه برطرف مى شود.
در بناى زندگى بايد از چشم همچشمى پرهيز داشت، و
به خرج معمولى خو گرفت، و از برج و مخارج اضافى، و
تحصيل آنچه به عنوان تجمل و مُد مطرح است دورى
جست.
غرب را در قيافه و شكل زندگى اسوه و الگو و سرمشق
قرار ندهيم، آنان دچار خطاها و اشتباهات زيادى
هستند، صنعت و تكنيك عامل اين معنا در ذهن ما
نشود، كه هر چه گفتند و نوشتند، و مى گويند و مى
نويسند صحيح است، و آنچه را از قيافه و شكل زندگى
دارند مطابق با واقع است.
آنچه در آئين اسلام مهم است، بهداشت روان و تن، و
شهر و ديار و محلّه و منطقه است، آنچه در اين
فرهنگ مورد توجه است از امور مادى و معنوى و اخلاق
و ايمان فردى و اجتماعى، همان است كه به مصلحت
دنيا و آخرت انسان است.
اسراف و تجمل گرائى، و افتادن در خرج هاى سنگين، و
آرايش شكل و قيافه ظاهر زندگى بدور از قناعت و
اقتصاد، حتى در مسئله مسجدسازى كه محل عبادت
مسلمانان است مورد مذمّت اين فرهنگ پاك و مدرسه
انسان ساز است.
مساجد و خانه ها بايد از نظر باطن در حدّ اعلاى
معنويت و از نظر ظاهر، ساده و بى پيرايه باشد، كه
دلها به هوا و هوس دچار نشوند، و روى ارواح از
حضرت حق فاصله نگيرد.
لباس ساده تهيه كنيد ولى آداب پوشيدن را رعايت
نمائيد، خوراك در حدّ نياز فراهم آوريد، ولى آداب
خوردن را مراعات كنيد، مركب سوارى در حدود شأن خود
تحصيل كنيد ولى ادب رانندگى را از نظر دور نداريد،
خانه براى زندگى بدست آوريد، ولى خانه اى كه روح
شما را به اسارت نبرد، كه اين همه محصول تقوا و
پرهيزكارى و توجه به حضرت حق است.
اين زندگى يهوديان و مسيحيان است كه از نظر خانه و
اثاث آن، و مركب سوارى، و لباس و پوشاك، و خوراك و
تجمّلات در گردونه اسراف است.
كليساها و كنيسه هاى مسيحيت و يهوديت آراسته به زر
و زيور، و آلات و ادوات و مجسّمه ها و عتيقه جات،
و تابلوها و مبل هائى است كه مليونها دلار قيمت آن
است.
زندگى خاخام ها و كشيشان و حتى پاپ رهبر مسيحيان
در حّدى از اسراف و تبذير است كه موجب حيرت و
شگفتى است، اگر كلاه مخصوص و لباس پاپ را بفروشند،
مليونها نفر را از گرسنگى نجات مى دهند.
اندوختن ثروت، رباخوارى، دزدى هاى كلان آن هم در
روز روشن و هزاران برنامه رسواى ديگر كار دشمنان
خداست، دوستان حق بايد با خواسته هاى حّق بسازند،
و از افتادن در اسراف و تبذير خود را حفظ كنند.
مولّد و حافظ تمام اين واقعيات تقوا است، خانه
آراسته به تقوا، و زن و شوهر تقوادار، داراى گنج
الهى و سرمايه عرشى هستند، و زندگى آنان آميخته به
خوشى و طراوت و صفا و صميميت، و راحت و امنيت، و
درستى و سلامت، و انصاف و كرامت و شرافت و حقيقت
است.
خانه و معبد، بايد به صورتى باشد، كه انسان در آن
احساس آرامش و امنيت كند، و براى او سكوى پرواز به
سوى معشوق باشد.
خلاصه بناى زندگى را با رعايت تقوا و قناعت، و
توجه به خدا و قيامت، به صورتى مى توان بنا كرد،
كه وسيله اى براى آبادى آخرت، و جلب خوشنودى حق
باشد.
امروز هم به شرط تقوا و قناعت، مى توان با درآمد
اندك زندگى كرد، البته اگر در طول برنامه مشكلى
خودنمائى كند و مؤمن نتواند با درآمد مختصر خود به
جنگ آن مشكل برود، بر مؤمنين و اهل خدا لازم است
بدون فوت وقت به يارى برادر مؤمن خود اقدام كنند،
و او را از رنج و زحمت و سختى و دردمندى برهانند.
يكديگر را به تقوا دعوت كنيد
با توجّه به اينكه تمام مردان و زنان طاقت و تحمل
تقوا را در دو مرتبه اعلايش، يعنى تقواى خاصّ
الخاص، و تقواى خاص ندارند، بايد از دعوت عموم مرد
و زن به اين دو مرحله از تقوا خوددارى كرد، زيرا
اين دو مرتبه از تقوا در شأن انبياء و امامان و
اولياء خاص خداست.
ولى آراسته شدن تمام زنان و مردان به تقواى عام،
يعنى ترك محرمات اخلاقى و شهوانى و مالى امكان
دارد.
بنابراين بر عموم مردم است كه يكديگر را با زبانى
نرم، و اخلاقى خوش به تقوا دعوت كنند، و همديگر را
به ترك انواع محرمات تشويق نمايند، تا تقوا پرده
ملكوتى و بساط عرشى خود را در پهن دشت حيات
بگستراند، و همگان بخصوص خانواده و جامعه از منافع
آن بهره مند شوند.
آراسته شدن به تقوا بر عموم مردم در همه شئون،
بخصوص بر زن و شوهر، و سرايت دادن آن به فرزندان
واجب الهى است.
اهل حق و حقيقت مى گويند: كودك امانت الهى است، و
قلب و روح و نفس و باطن وى جوهر و تابلو و مايه
پاكى است كه از هر نقش و صورتى خالى است.
اين تابلوى بى نقش و نگار قابليت پذيرش هر نقش و
صورتى را دارد، اگر وى را در خانه به انواع گفتار
و عمل و اخلاق خير عادت دهند،و راه تعليم حقايق را
به روى او بگشايند، كودك به سعادت دنيا و آخرت مى
رسد، و پدر و مادر كه باعث رسيدن او به چنين
واقعيتى شده اند در ثواب او شريكند، و در اين معنا
معلمان كودك و آنان كه عامل ادب او هستند سهيمند.
اما اگر پدر و مادر بر اثر آلودگى و بى تقوائى،
نقوش شيطانى را بر صفحه قلب و جان و نفس كودك
نقّاشى كنند، و طفل در كنار آنان به پليدى و رذائل
اخلاقى گرفتار شود، و همچون حيوانات، تنها و تنها
اهل شكم و شهوت بارآيد، و به ميدان شقاوت و هلاكت
بنشيند، وزر و وبال او بدون ترديد بر عهده آن پدر
و مادر، يا آن معلم و مربى اوست.
قُوآ اَنْفُسَكُمْ وَ اَهْليكُمْ ناراً. [22]
چنانكه پدر و مادر از درافتادن كودك به آتش تنور
يا منقل، يا شعله گاز مواظبت مى كنند، و از نزديك
شدن وى به خطر جلوگيرى مى نمايند، به طريق اولى
بايد از گرفتارشدن كودك خود به آتش قهر حق در
قيامت، كه محصول بى تقوائى و بد عملى، و سوء خلق،
و نبودن ايمان و عمل صالح است جلوگيرى كنند، و راه
عملى حفظ كودك از عذاب فردا، در مرحله اول تقوا
داشتن پدر و مادر، و در مرحله بعد، سرايت دادن
تقوا به كودك است.
پدر و مادر در جهت رشد طفل خود بايد مبلغّى وزين و
معلّمى كريم، و دو فرد دلسوز، و دو دعوت كننده به
خير باشند.
آنان بايد وجود خود را به تقوا و ايمان و عمل صالح
آراسته كنند، سپس به تأديب و تهذيب كودك، و تعليم
محاسن اخلاق به او، و حفظ وى از رفيق بد، و معلّم
زشت خو بكوشند.
آنان بايد سعى كنند، زينت و زيور خارج از حدّ، و
تجمل و اسراف، و ثروت و مال محبوب قلب كودك نگردد،
تا فردا تبديل به موجودى مسرف، طمع كار، حريص، و
غارت گر، و هوس ران و خودسر نشود، كه اگر ساختمان
جامعه از مصالحى پوك، و به تعبير ديگر از افرادى
بى تقوا ساخته شود، آن ساختمان بر سر خود آن جامعه
خراب مى شود، و زندگى در آن جامعه براى همگان طاقت
فرسا مى گردد.
اگر تمام خانه ها اساسش تقوا باشد، اگر زن و شوهر
آراسته به پرهيزكارى باشند، اگر تقواى پدر و مادر
به كودك سرايت داده شود، جامعه از داشتن زندان، و
مأمور فراوان، دادگاه و دادگسترى بدين صورت گسترده
بى نياز خواهد شد، و با چنين وضعى دوش دولت و ملت
از مخارج بسيار سنگين مالى كه بايد در راه رفاه
مردم خرج شود، نه در راه جلوگيرى از دزدان و
مفسدان و غارتگران، سبك مى گردد.