كودك از نظر وراثت و تربيت
(جلد دوم)

مرحوم محمد تقى فلسفى

- ۱۱ -


احياء فطريات كودك
لازم است پدر و مادر به تناسب تكامل كودك ، به طفل آزادى بدهند و او را به اختيار خودش بگذارند كه در ضمن بازى كردن ، دويدن ، حس ابتكار و عشق استقلال فطرى را در خود احيا كند و با اعتماد به نفس بار آيد، ولى كمال مراقبت را معمول دارند كه آزادى از حد لازم تجاوز نكند و طفل از قدرت هاى خود سوء استفاده ننمايد.
پدران و مادران دانا در اين موقع حساس ، كودك را به اندازه اى كه شايسته است آزاد مى گذارند تا استعدادهاى خود را به فعليت بياورد و قدرت ابتكار در روانش شكفته شود، و در نتيجه انسانى مستقل و متكى به نفس بار مى آيد. ولى پدران و مادران نادان با تندرويى يا كندرويى هاى نابجاى خود موجب فرزندان مى شوند، گاهى با آزادى بيش از اندازه و زمانى كمتر از اندازه لازم ، به استقلال و اعتماد به نفس كودك ضربه مى زنند و طفل را به راه زبونى و تيره روزى سوق مى دهند.
آزادى بى حساب
بعضى از پدران و مادران به علت شانه خالى كردن از زير بار مسووليت تربيت يا به علت محبت هاى احمقانه ، چندى به كودك آزادى بى حساب مى دهند و او را در تمام رفتار و گفتارش به حال خود مى گذارند. طولى نمى كشد كودك بزرگ مى شود و از وظايف زندگى كمترين اطلاعى ندارد. در آن موقع پدر و مادر وظايف وى را ياد آوريى مى كنند و پى در پى او را به تكاليفش متوجه مى نمايند، ولى نتيجه صحيح نمى گيرند، زيرا فرصت تربيت از دست رفته است .
فرصت از دست رفته
((اطفالى هستند كه براى آن ها هر موضوعى را بايد چند بار تكرار كرد بلند شو، ببين ، خودت را نكش ، ناخن ها و گوش هاى خود را تميز كن ، بينى ات را پاك كن ، راست راه برو، كتابهايت را پاره نكن ، كتابچه هايت را لك نكن ، با مستخدم با ادب باش ، زياد حرف نزن ، و غيره .
چنين اطفالى ، و حتى اولياى آن ها را خسته مى كنند. ما نمى دانيم كدام يك را سرزنش نماييم . البته والدين را بايد مورد ملامت قرار داد، چون تربيت طفلشان را به موقع شروع نكرده و براى افعال او ارزش قائل نشده اند. بدين ترتيب اطفالى كه مى توانستند از عهده زندگى بر آيند و خوشبخت و مفيد باشند، سربار ديگران شده اند و متاسفانه غالبا نيز قابل اصلاح نيستند و محتاج به كمك ديگرانند.))(306)
اين قبيل كودكان اعتماد به نفس ندارند و در خود احساس استقلال نمى كنند. بر اثر سوء تربيت پدران و مادران همواره در زندگى سربار دگران هستند. اينان دچار عقده حقارت مى شوند و در تا پايان عمر از اين بيمارى رنج مى برند.
والدينم مزاحم
بعضى از پدران و مادران كودك را به قدر كافى آزاد نمى گذارند و به او فرصت ابتكار و فعاليت هاى شخصى نمى دهند. همواره مزاحم فرزند خود هستند و بى جهت در تمام كارهاى كودكانه او مداخله مى كنند و با اين روش ‍ ناپسند حس استقلال و اعتماد به نفس را در وى مى كشند و مانع تعالى و تكامل روانى او مى شوند. آنان اين دشمنى را در لباس دوستى و محبت نسبت به فرزند خود مرتكب مى شوند و او را ندانسته بدبخت و تيره روز مى كنند.
ژيلبرت روبن مى گويد:
((البته طفل زينت زندگى ماست ، ولى نبايد او را چون ميوه يا گلى بر درخت در نظر گرفت . زيرا با آنكه شيره نباتى و غذايش را از ما مى گيرد، ولى جزء شجره وجود ما نيست ، بلكه گياهى مستقل است . بايد ريشه ها و شاخه هاى كوچكى را كه ما را به او متصل ساخته قطع كنيم و تا از رشد و نموش جلوگيرى نشود و به نوبه خود نگذاريم كه شيره نباتى به او نرسد.
مادر جوان ، با غرور هر چه تمام تر مى گويد: ((او از خون و گوشت من است .)) ولى متاسفانه طولى نمى كشد كه آهى سوزناك از دل بر مى آورد، زيرا اين ارتباط قطع شده است . اغلب اين جلمه را مى شنويم : ((من او را خيلى دوست دارم ، چون در دنيا به جز او كسى را ندارم ))، ولى طفل را بايد بدانيم كه طفل ما زندگى اش كاملا مستقل است . حتى گفتن همين ((طفل ما)) زائد است ، زيرا وقتى در تربيتش موفق خواهيم شد كه بدانيم مال ما نيست ، بلكه متعلق به شخص خود اوست و زندگى مستقلى دارد كه او را به خود مى خواند. خلاصه بايد او را براى خودش بار آورد نه براى خودمان . بياييد ما كه جز حلقه رابطى در سلسله حيات نيستيم مالك طفل خود نباشيم .))(307)
كمك عاقلانه
كمك عاقلانه پدر و مادر به نو آموزدى كه درس آموزگار را در مدرسه درست نفهميده آن است كه در منزل دوباره به كودك درس بگويند و كوشش كنند تا مطلب را به خوبى بفهمد. جايى كه پدر و مادر به قصد كمك مساعدت به طفل مسائل رياضى او را حل كنند و به دستش بدهند و يا تكليف نوشتن انشا را خود عهده دارد شوند و براى او بنويسند، هرگز چنين كودكى عالم نمى شوند و اين مساعدت نسبت به كودك ستم غير قابل جبرانى است . كمك هاى نابجاى پدر و مادر در دوران كودكى نيز به ضرر طفل و مانع رشد شخصيت اوست ، محبت هاى بى موقع و كمك هاى ناروا شعله استقلال و اعتماد به نفس را در روان كودك خاموش مى كند و او را يك انسان طفيلى و نالايق بار مى آورد.
فرصت تجربه
((هيچ وقت فرصت هاى مناسب را كه در طى آن ها كودك مى تواند آزمايش هايى بيندوزد و بشخصه تجربه هايى به دست بياورد از او نگيريد. به اين معنى كه براى انجام هر كارى به او يارى ندهيد.
اين يارى هاى فزون از حد وى را عادت مى دهد كه به كمك و خدمت دگران خو بگيرد و كم كم نيازمند شود و تواناى شخصى را از دست بدهد و بر اثر ناتوانى و زبونى هرگز نتواند به تنهايى هرگز گليم خود را از آب بكشد.))(308)
براى پرورش حس مسووليت شخصى و ايجاد استقلال و اعتماد به نفس ، بهترين زمان ايام طفوليت است . لازم است پدران و مادران فرزندان خود را يك انسان واقعى و مستقل بدانند و با آنان مانند يك انسان حقيقى رفتار نمايند. لازم است روش تربيت خود را بر اين اساس صحيح استوار كنند و از اول آن ها را مستقل و مسوول بار آورند.
تشويق و توبيخ
پدران و مادران موظفند در سال هاى اول زندگى به تناسب رشد و درك كودك ، فرزندان را نصحيت كنند و به آنان بفهمانند كه خودشان مسوول كارهايى پسنديده و ناپسند خويشتن هستند. در كارهاى خوب فرزندان را به قدرى كه سزاوار است تشويق كنند و در بدى ها به اندازه صحيح آنان را توبيخ نمايند. از محبت هاى در نابجا و همچنين از خشونت هاى بى مورد جدا اجتناب نمايند. اين روش تربيتى را در كمال صراحت آن قدر تكرار كنند تا كودك به خوبى استقلال خود را باور كند و به مسووليت شخصى خويش واقف گردد. كودكى كه با اين طرز تربيت شود، وقتى به سن ده سالگى برسد يك انسان متكى به نفس است و شخصيت خود را به خوبى درك مى كند.
((مربى ، طفل را براى زندگى حاضر مى كند، پس بايد طفل را بر تصورات خود ترجيح دهد. مربى به فرمان عقل و قلبش گوش خواهد داد با مربى رفتارى انسانى خواهد داشت ، زيرا نبايد هيچ گاه جنبه انسانيت را از دست داد. بدون هيچگونه خود خواهى و خود پسندى رفتارى انسانى داشت . بايد در عين حال ، هم انسانى بود و هم بى طرف .
نصايح بى طرفانه
والدين و مربيان عادل هستند كه مى توانند به طفل نصايح بى طرفانه بدهند و آن ها را انسانى كامل بار آورند نه اشخاص اتكالى . به اطفال عشقى خواهند داشت كه كوركورانه نيست و براى آن ها سرچشمه واقعى زندگى خواهد گشت .
چنين محبتى هيچ گاه وظايف و قواعد كارش را فراموش نمى كند و هميشه اعتدال را حفظ مى نمايد، چون عدالت و انصاف براى طفل حكم پناهگاهى دارد.
اگر پدرى عادل باشد جدى بودن و سخت بودن او در زندگى تاثير سوئى نخواهد داشت ، راه زندگى طفل ممكن است سنگلاخ و پرخار باشد، ولى چون اساس تربيتش محكم است آسيبى نخواهد ديد.))(309)
اولياى اسلام ضمن برنامه هاى تربيت كودك درباره پرورش مسووليت شخصى و احياى استقلال ، تمام تعاليم لازم را به پيروان خود داده اند.
ادب آموزى در كودكى
(( عن الصادق عليه السلام قال قال لقمن : يا بنى ان تادبت صغيرا انتفعت به كبيرا. و من عنى بالادب اهتم به . و من اهتم به تكلف علمه . و من تكلف علمه اشتد له طلبه . و من اشتد له طلبه ادرك به منفعة .)) (310)
امام صادق (ع ) فرموده است كه لقمان به پسر خود گفت : اى فرزند، اگر در كودكى ادب آموختى در بزرگى از آن بهره مند خواهى شد. كسى كه قصد ادب آموزى دارد بر آن همت مى گمارد، و آن كس كه در آموختن ادب همت كند به زحمت فرا گرفتن علوم تربيتى تن مى دهد و با شدتى هر چه تمام تر از پى علم اخلاق مى رود، و آن كه جدا در راه طلب قدم بر دارد سرانجام به مقصد مى رسد و منافع آن عايدش خواهد شد.
(( يا بنى الزم نفسك التودة فى امورك . و صبر على مونات الاخوان نفسك . فان اردت من تجمع عز الدنيا فاقطع طمعك مما فى ايدى الناس ‍ فانما بلغ الانبياء و الصديقون ما بلغوا بقطع طمعهم .)) (311)
انجام وظايف
فرزند عزيز همواره نفس خود را به اداى وظايف شخصى و انجام كارهاى خويش الزام كن و جان خود را در مقابل شدايدى كه از ناحيه مردم مى رسد به صبر و بردبارى و ادار نما. اگر مايلى در دنيا به بزرگترين عزت و بزرگوارى نايل شوى از مردم قطع طمع كن و به آنان اميدوار مباش . پيامبران و مردان الهى با قطع اميد از مردم به مدراج عاليه خود نايل شدند.
(( يا بنى انما انت عبد مستاجر قد امرت بعمل و عدت عليه اجرا. فاوف عملك و استوف اجرك .)) (312)
فرزند من ، تو مانند يك كارگر اجير هستى . به كارهايى ماموريت دارى و در مقابل انجام كارها به تو وعده پاداش داده شده است . اينك كارت را انجام ده و اجرت را بگير.
ارزش تربيت در دوران كودكى ، كوشش در راه فرا گرفتن تربيت ، اندرز پدر به فرزند، ايجاد حس مسووليت شخصى ، احياى استقلال و شخصيت در كودك ، پرورش اعتماد به نفس و انقطاع از خلق ، جديت در انجام وظايف ، پاداش وظيفه شناسى و وظيفه شناسان و خلاصه تمام دقايق تربيتى در احياى استقلال و اعتماد به نفس ، در اين چند جمله حضرت امام صادق عليه السلام صريحا آمده است .
بروز استعدادها
استقلال شخصى و اعتماد به نفس منشا بروز استعدادهاى درونى است . اين خوى پسنديده صاحبش را بين مردم عزيز و محبوب مى كند و آدمى جمال و زيبايى اجتماعى مى بخشد. بر عكس سربار دگران شدن و طفيلى بودن باعث خفه كردن قابليت هاى باطنى است و آدمى را بين مردم منفور و ننگين مى نمايد. پدران و مادران وظيفه شناس مكلفند فرزند را آن چنان مستقل و با اراده بار آورند كه بتواند با عزت نفس و آبرومندى و زندگى خويش ادامه دهد و اين طرز تربيت يكى از حقوق اسلامى كودكان است .
(( قال على بن الحسين عليه السلام : فا عمل فى امره عمل المتزين بحسن اثره عليه فى عاجل الدنيا.)) (313)
عزت زندگى
فعاليت فردى
حضرت على بن الحسين (ع ) در ضمن توضيح حقوق فرزند، به پدر دستور مى دهد: با فرزندت آن چنان رفتار كن كه اثر نيكوى تربيت تو مايه زيبايى و جمال اجتماعى او شود. او را چنان بار بياور كه بتواند در شوون مختلف دنياى خود با عزت و آبرومندى زندگى كند و مايه زيبايى و جمال تو باشد.
در اسلام ، تامين سعادت روحانى و نيل به كمالات معنوى مانند خوشبختى هاى دنيوى بر اساس مسووليت فردى استوار است . همان طور كه سعادت مادى هر انسانى وابسته به درجه فعاليت شخصى و تابع سعى و كوشش خود اوست ، سعادت معنوى و نيل به درجات روحانى هر شخص ‍ نيز بستگى مستقيم به مراتب ايمان باطنى و فعاليت هاى فردى خود او دارد.
خداوند در قرآن كريم فرموده است :
(( و كلهم آتيه يوم القيمة فردا.)) (314)
يعنى حساب قيامت و ثواب و عقاب مردم بر اساس مسووليت فردى و نيك بدهاى شخصى استوار است .
همان طور كه در دنيا يك برادر بر اثر اعتماد به نفس و فعاليت هاى عملى و علمى به مدارج عاليه مى رسد با عزت و خوشبختى زندگى مى كند و برادر ديگر بر اثر زبونى و تن پرورى به ذلت و بدبختى مى افتد و در آتش فقر و نفرت مردم معذب مى شود، در آخرت نيز ممكن است برادرى در پرتو ايمان به خدا و انجام وظايف ، با على عليين نايل شود و برادر ديگر به علت بى ايمانى و گناه اسفل السافلين سقوط نمايد.
پدرى كه در اثر استقلال شخصى و اعتماد به نفس وظايف خود را در شوون مادى به خوبى انجام داده و در دنيا عزيز و خوشبخت زندگى كرده است ، اگر فرزند خو را مثل خويش تربيت كند و او را مستقل و متكى به نفس بار آورد با جديت به وظايف خود قيام نمايد، او نيز مانند پدر در دنيا خوشبخت خواهد بود.
سعادت معنوى پدر و پسر از نظر مسووليت شخصى و انجام وظايف روحانى درست مانند وظيفه شناسى هاى دنيوى و خوشبختى هاى زندگى است . پدران و مادران با ايمان اگر فرزندان خود را خداپرست و صحيح العمل تربيت كنند و فرزندان با توجه به مسووليت شخصى خود در پيشگاه الهى به انجام وظايف خويش قيام نمايند بدون ترديد مانند پدران و مادران با ايمان خود مشمول رحمت و فيض نامحدود خداوند بزرگ خواهند بود.
(( و الذين امنوا و اتبعهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريتهم و ما التناهم من عملهم من شى ء كل آمرى ء بما كسب رهين .))
خداوند در قرآن شريف فرموده است : آن ها كه خود ايمان آورده اند و فرزندان آن ها نيز در ايمان از پدران خود پيروى نموده اند، ما آن فرزندان را به پدراشان ملحق مى كنيم و بدون كم و كاشت اجر عمل آنان را خواهيم داد. هر انسانى در گرو عمل خويشتن است .
پايه اساس سعادت
نتيجه آن كه طبق موازين دينى و علمى حس مسووليت شخصى و اعتماد به نفس و سعى كوشش در انجام وظايف ، پايه اساسى تمام خوشبختى هاى مادى و معنوى است . هر انسانى پاداش سعى خود را مى گيرد و هر فردى در گرو كارهاى خويشتن است . پدران و مادران كه خود به اين نكته متوجهند و فرزندان را از طفوليت با سرمايه اعتماد به نفس و حس مسووليت شخصى پرورش مى دهند، بهترين خدمت تربيتى را درباره آن ها انجام داده و آنان را به شاهراه سعادت رهبرى كرده اند.
شمع بر پاى خويش چون بستاد
روشنى بخش گشت و بزم آراى
سرفراز است اگر چه بگذارد
هر كه چون شمع بود پا بر جاى
تيره بختى است تكيه بر دگران
نپذيرفت مرد روشن راى
افتخار به نياكان
در ايام جاهليت در روزگار قبل از اسلام ، مردم بى خرد به آبا و اجداد خويشتن افتخار مى نمودند و به جاى آن كه به علم و دانش ، به سعى و كوشش خويش تكيه كنند، به پدران مرده و اجداد در گذشته خود تكيه مى كردند و آن ها را پايه هاى اساسى افتخارات خود قرار مى دادند. پيشواى گرامى اسلام در تعاليم عاليه خود با اين روش غلط كه عامل بزرگ بدبختى جامعه بود به شدت مبارزه كرد و با كوشش هاى پى گير خود مردم را از مسير نادرست اتكاى به غير برگرداند و به راه سعادت بخش اعتماد به نفس سوق داد. اسلام صريحا به همه مردم خاطرنشان نمود كه افتخار هر انسانى وابسته به اراه شخصى و همت على خود اوست .
(( قال على عليه السلام : الشرف بالهمم العالية لابالرمم البالية .)) (315)
على عليه السلام مى فرمود: شرف و فضليت آدمى به همت هاى بلند و اراده هاى نيرومند است نه به استخوان هاى پوسيده و اجساد متلاشى شده در گذشتگان .
اتكاى به آرزو
به موقع است در اين جا خاطر محترم عموم شنوندگان ، بخصوص جوانان را به نكته لازمى متوجه كنم ، و آن اين كه مراد از اتكاى به نفس اين است كه هر انسانى در راه وصول به سعادت خويش ، به علم خود، به اخلاق پسنديده خود، به سعى و كوشش پى گير خود تكيه كند، نه آن كه متكى به آرزوهايى خام و آمال بى اساس خود باشد. به عبارت روشن تر، آرزوهايى هر انسانى ناشى از حالات نفسانى خود اوست ، ولى مقصود از اتكاى به نفس ، اتكاى به آرزوهاى بى پايه نفسانى نيست . آنان كه به جاى علم و اخلاق ، به جاى سعى و كوشش ، فقط در ضمير خود آمال مى پرورند و در صفحه دل ، آرزوهاى دراز نقاشى مى كنند، مردم فرومايه بى شخصيتى هستند و هرگز به سعادت و كمال نايل نمى شوند.
(( عن على عليه السلام : اياك و الاتكال على المنى فانها بضائع النوكى .)) (316)
على عيله السلام در ضمن نصايح خود به حضرت مجتبى فرموده است : فرزند عزيز بپرهيز از اين كه بر آرزوهايى نفسانى خويشتن اعتماد نمايى ، زيرا تكيه به آرزوها متاع مردم احمق و كم خرد است .
(( و عنه عليه السلام : العاقل يعتمد على عمله و الجاهل يعتمد على امله .)) (317)
اتكاى به سعى و عمل
و نيز از آن حضرت است كه فرمود: اشخاص عاقل به سعى و كوشش خود تكيه مى كنند، ولى مردان نادان به آمال و آرزوهاى خويشتن متكى هستند.
در طول فرن هاى متمادى خانواده هايى كه تعاليم اسلام را در برنامه تربيت كودك به خوبى اجرا نمودند و فرزندان خود را طبق دستور رسول اكرم (ص ) پرورش دادند و به نتايج درخشانى نايل شدند و فرزندانى لايق و شايسته بار آوردند. به طور نمونه چند جمله تاريخى را درباره دو كودك مستقل و متكى به نفس به عرض شما مى رسانم :
دختربچه با شخصيت
1. عبدالملك مروان بر عباد بن اسلم بكرى خشمگين شد. به حجاج بن يوسف ولى عراق دستور داد او را به قتل برساند و سر بريده اش را به شام نزد وى بفرستد. حجاج قسى القلب و خونخوار براى اجراى امر عبدالملك ، عباد بن اسلم را احضار كرد و مطلب را به او گفت . عباد سخت ناراحت شد. حجاج را قسم داد كه از قتل من بگذر، زيرا اداره زندگى بيست و چهار نفر زن و كودك به عهده من است و با قتل من زندگى آن ها به كلى متلاشى مى شود. حجاج از شنيدن اين سخنان بر وى رقت كرد. دستور داد عائله او را به دارالاماره آوردند. موقعى كه بيست و چهار زن و بچه به دارالاماره قدم گذارند و از تصميم حجاج آگاه شدند و وضع رقت بار سرپرست خود را برابر وى مشاهده كردن ، به كلى خود را باختند، ولى بر خلاف انتظار، ميان شيوق و فرياد آن ها دختربچه ماهرويى از جا برخاست تا سخن بگويد. حجاج پرسيد تو با عبادبن اسلم چه نسبتى دارى . جواب داد دختر او هستم ، و سپس در كمال اطمينان و صراحت گفت : امير سخنان مرا گوش كن و اين اشعار را خواند:
احجاج اماان تمن بتركه
علينا و اما ان تقتلنا معا
احجاج لا تفجع به ان قتله
ثمانا و عشرا اثنتين و رابعا
احجاج لا تترك عليه بناته
و خالاته يند بنه الدهر اجمعا
اى حجاج يا بر ما منت بگذار و از كشتن او بگذر يا همه ما را با او قتل برسان . اى حجاج راضى نشو با كشتن او بيست و چهار نفر زن و بچه را به مصبيت طاقت فرسايى دچار كنى . اى حجاج كارى نكن كه عائله اى يك عمر در مصيبت او داغدار و اشكبار باشند.(318)
سخنان محكم و نافذ دختر بچه با شخصيت ، حجاج سنگدل را به گريه آورد. از كشتن عباد بن اسلم گذشت و با عبدالملك درباره او مكاتبه كرد و سرانجام عفو خليفه را جلب نمود.
كودك سخنران
2. موقعى كه خلافت به عمر بن عبدالعزيز منتقل شد، در هيات هاى از اطراف كشور براى عرض تبريك و تهنيت به دربار وى آمدند كه از آن جمله هياتى بود از حجاز. كودك خردسالى در آن هيات بود كه در مجلس خليفه به پاخاست تا سخن بگويد. خليفه گفت آن كس كه سنش بيشتر است حرف بزند كودك گفت اى خليفه مسلمين ، اگر ميزان خلافت شايستگى بيشتر بايد در مجلس شما كسانى هستند براى خلافت شايسته ترند. عمر بن العزيز از سخن طفل به عجب آمد، او را تاييد كرد و اجازه داد حرف بزند. كودك گفت از بلد دروى به اينجا آمده ايم . آمدن ما نه براى طمع است نه به علت ترس . طمع نداريم براى آن كه از عدل تو بر خورداريم و در منازل خويش با اطمينان و امنيت زندگى مى كنيم . ترس نداريم زيرا خويشتن را از ستم تو در امان مى دانيم . آمدن ما در اين جا فقط به منظور شكرگزارى و قدردانى است . عمر بن عبدالعزيز به كودك گفت مرا موعظه كن . كودك گفت اى خليفه مسلمين ، بعضى از مردم از حلم خداوند و همچنين از تمجيد مردم دچار غرور شدند. مواظب باش اين دو عامل در شما ايجاد غرور ننمايد و در زمادارى گرفتار لغزش نشوى . عمر بن عبدالعزيز از گفتار كودك بسيار مسرور شد و از سن او سوال كرد. گفتند: دوازده ساله است .(319)
احساس استقلال
تربيت هاى صحيح خانوادگى است كه مى تواند كودك را مستقل و متكى به نفس بار آورد و او را براى تعالى و تكامل مادى و معنوى بسازد. اطفالى كه در اثر سوء تربيت ، طفيلى و متكى به غير بار آمده اند، كودكانى كه در خود احساس استقلال و اعتماد به نفس نمى كنند، در تمام دروان زندگى اسير حقارت و زبونى هستند، به خويشتن اعتماد و اطمينان ندارند و تا پايان عمر مانند كودكان ناتوان همواره چشم اميد خود را به حمايت و كمك اين و آن دوخته اند. اينان به بيمارى عقده حقارت دچارند و پيوسته از آن ناخوشى روانى رنج مى برند.
((بدبختى بزرگ اين است كه ميان تمام جانداران فقط نوزاد انسان است كه دوران كودكى او بيش از همه طول مى كشد. نوزاد جانداران ديگر فقط در عرض چند هفته يا چند ماه به دروان بلوغ و كمال ، يعنى دروانى كه ديگر احتياج يه ديگران ندارند مى رسند. مثلا نوزاد سگ يا گربه همين كه چند ماهى از تولدشان گذشت ، به دوره بلوغ رسيده و ديگر براى غذا و مسكن و دفاع از خود احتياجى به پدر و مادر و ديگران ندارند و مى توانند روى پاى خودشان بايستند. در صورتى كه اين دوره براى اولاد آدم چندين سال طول مى كشد و بعضى ها ممكن است تا روز مرگ طفيلى ديگران باشند.
بسيارى از متفكرين معتقدند كه نيم بيشتر بيمارى هاى عصر حاضر به واسطه اين است كه هنوز بشر به حد رشد نرسيده ، نابالغ مانده ، و قدرت استقلال عمل را به دست نياورده است . يعنى احساس احتياج به سرپرست و قيم مى كند. دليل وجود ديكتاتورها در پاره اى ممالك جهان هم معلول همين علت است . نتيجه يك رشد ناقص يا معوق اين است كه صاحب آن ، زندگى و مسائل آن را با طرز تفكر كودكانه اى بنگرد و هر گونه مسووليت اجتماعى را انكار نمايد. اين طرز تفكر كودكانه را به خوبى مى توان از لابه لاى سطور جرايد و اخبار آن خواند. پرستش ستارگان و هنرپيشگان سينما، علاقه جنون آسا به قهرمانان ورزشى ، طلاق هايى مكرر، و نظاير آن ها بيش از هر چند نشانه يك بى ثباتى اخلاقى است .))(320)
تكامل فردى و اجتماعى
بحث امروز به اين نتيجه رسيد كه يكى از شرايط اساسى تعالى و تكامل فردى و اجتماعى ، حس مسووليت شخصى و اعتماد به نفس است . هر انسانى موظف است به عمل و اخلاق خود، به سعى و كوشش خود تكيه كند و در راه تامين سعادت خويشتن علما و عملا جديت نمايد و از طفيلى بودن و اتكاى به خلق بر حذر باشد. پدران و مادران مكلفند اين سجبه اخلاقى را از كودكى در اطفال خود پرورش دهند.
به شرحى كه عرض شد، اين مطلب از طرفى به موجب آيات و اخبار يكى از مهم ترين مسائل اساسى اسلام است ، و از طرف ديگر به نظر روان شناسان امروز و دانشمندان تعليم و تربيت يكى از فصول مهم علمى است .
پيشوايان گرامى اسلام در چهارده قرن قبل به مسلمين آموخته اند كه هر انسانى مسوول كارهاى خود و در گروه اعمال خويشتن است . نيك و بد هر كس عايد خود او مى شود و پاداش هر فردى نتيجه سعى و كوشش آن فرد است .
اتكاى به حق
دانشمندان امروز نيز از نظر علمى عقيده دارند كه پيشرفت ها و موفقيت هاى افراد و اقوام بشرى مرهون اعتماد به نفس و فعاليت هاى شخصى است . به هر نسبتى كه استقلال روانى و سعى و كوشش مردم بيشتر باشد، پيشروى و موفقيتشان بيشتر خواهد بود.
در مكتب روحانى اسلام نكته درخشان و جالب توجهى در اين بحث وجود دارد كه ساير مكاتب فلسفى و روانى از آن بى بهره اند و آن موضوع اتكاى به حق است . قرآن شريف و اخبار اسلامى به عمومى مسلمين درس اتكاى به خدا و استمداد از قدرت لايزال الهى را داده اند. شجاعت و قدرت نفس ‍ پيامبران خدا و همچنين پيروزهايى حيرت انگيزى كه نصيب مردان الهى شده است مديون نيروى ارزنده ايمان و اتكاى به خداوند است . به موقع مى دانم در تكميل گفتار امروز و در پايان بحث اعتماد به نفس عرايضى را درباره اعتماد به حق و تاثير آن در سعادت مادى و معنوى بشر به سمع شما برسانم ، اميد است در ضمن توجه به اين اصل بزرگ توحيد، برترى و امتياز مكتب تربيتى اسلام بر ساير مكاتب جهان براى شنوندگان گرامى واضح شود.
اتكاى به خلق ، اتكاى به نفس ، اتكاى به حق ، در زمينه موفقيت و كاميابى بشر سه مرحله مستقل است كه در طول يكديگر قرار گرفته اند و هر يك از آن ها نتايج و آثار روانى و عملى مخصوص به خود دارند.
اجتناب از زبونى
اتكاى به خلق عبارت از انى است كه آدمى در راه نيل به سعادت از انجام وظايف خويش به اميد اين و آن شانه خالى كند و به ديگران متكى باشد. اين حالت روانى از نظر دينى و علمى يكى از صفات مذموم و ناپسنديده انسان است . افراد متكى به خلق زبون و غير مستقلند. افراد متكى به خلق خود اعتماد ندارند و همواره طفيلى مردمند. افراد متكى به خلق در خود احساس حقارت و پستى مى كنند و اغلب تا پايان عمر به اين بيمارى روانى دچارند.
ضرروت زندگى ايجاب مى كند كه هر انسانى با مردم بياميزد و با آنان معاشرت نمايد، ولى معاشرت با مردم غير از اتكاى به مردم است . انسان عاقل در برخوردهاى اجتماعى مودب و مهربان است و به شخصيت مردم احترام مى كند، و با آنان به گرمى و خوشرويى ملاقات مى نمايد و حقوق و حدود و خود و دگران را به خوبى مراعات مى كند، ولى هرگز تن به ذلت نمى دهد، خويشتن را خوار و زبون نمى نمايد، كارى را كه خود بايد انجام دهد از اين و آن توقع نمى كند، به اتكاى ديگران از انجام وظايف خويشتن خوددارى نمى نمايد.
(( كان اميرالمومنين صلوات الله عليه يقول : ليجتمع فى قلبك الافتقار الى الناس و الاستغناء عنهم . فيكون افتقارك اليهم فى لين كلامك و حسن بشرك . و يكون استغناوك عنهم فى نزاهة عرضك و بقاء عزك .)) (321)
گشاده رويى
على عليه السلام همواره اين درس را به پيروان خود مى داد كه لازم است هر انسانى در باطن خود نسبت به مردم داراى دو احساس باشد: يكى احتياج به آن ها و ديگرى بى نيازى از آن ها. احساس احتياج را سخنان نرم و روى گشاده خود آشكار كند، و بى نيازى خويش را به وسيله اجتناب از زبونى و حفظ و شرافت شخصى خود ظاهر سازد.
احساس اطمينان
اتكاى به نفس عبارت از اين است كه هر انسانى به خود تكيه كند، به عقل و علم خود، به خوى و خلق خود، به عزم و تصميم خود و به كار و كوشش ‍ خود اعتماد نمايد و در زندگى روى پاى خود بايستد. هر انسانى بداند كه در كارهاى خوب و بد خويش ، مسووليت شخصى دارد و خوشبختى و بدبختى هر فردى ناشى از نوع افكار و اعمال خود اوست . اين مطلب به شرحى كه عرض شد درلسان قرآن شريف و روايات اسلامى از بديهى ترين مسائل دينى تلقى شده است . دانشمندان امروز هم اعتماد به نفس را اساس ‍ تمام موفقيت هاى فردى و اجتماعى دانسته و به نظر آن ها خوشبختى هر انسانى بر پايه اعتماد به نفس و استقلال خود او استوار است . افراد متكى به نفس با شخصيت و مستقلند. افراد متكى به نفس در خود احساس اطمينان مى كنند. افراد متكى به نفس مرد سعى و عملند و در انجام وظايف خويش ‍ كوشا و جدى هستند. افراد متكى به نفس اين و آن طمعى ندارند و هرگز زير بار ذلت و زبونى نمى روند.
در اين دو مرحله بين تعاليم عاليه اسلام و روش هاى علمى امروز جهان توافق و هماهنگى است . يعنى آن چه را كه اسلام چهارده قرن قبل در برنامه هاى تربيتى خود به مسلمين آموخته و در قرآن شريف و اخبار اسلامى تصريح شده است ، امروز نيز دانشمندان تربيت و روان ، همان برنامه ها را در كتاب هاى علمى خود آورده و به مردم جهان توصيه نموده اند.
اولياى اتكاى به خلق را مذموم شناخته و خير و سعادت مردم را در قطع طمع از اين و آن دانسته اند. دانشمندان امروز هم اتكاى به خلق و طفيلى بودن را ناپسنديده و مذموم خوانده اند.
اولياى اسلام احساس مسووليت شخصى ، حس استقلال و اعتماد به نفس ‍ را در مردم احيا نموده اند. هر فردى را مسوول اعمال خويش دانسته و هر انسانى را در گرو كارهاى خودش شناخته اند. دانشمندان امروز هم اعتماد به نفس را يكى از پايه هاى اساس سعادت فرد و اجتماع معرفى نموده اند.
اعتماد به حق
اتكاى به حق عبارت از اين است كه هر انسان با ايمان ، علاوه بر استفاده از تمام نيروهاى روانى و جسمى و طبيعى به قدرت نامحدود خداوند جهان متكى و اميدوار باشد و از ذات مقدّس او هموراه استمداد كند. به عبارت روشن تر مردان با ايمان در راه نيل به سعادت مادى و معنوى خود از تمام قدرت هاى عقل ، علم ، هوش ، اخلاق ، قواى بدنى ، فعاليت هاى جسمانى ، نيروهاى طبيعى ، و خلاصه از كليه عوامل بهره بردارى مى كنند و در مقام انجام وظيفه ، همه وسايلى را كه آفريده خداوند است عملا به كار مى بندند، ولى هرگز اميد خود را در اين قدرت هاى محصور نمى كنند و روان خويش را محدوده آن ها زندانى نمى نمايند. اينان معتقدند كه در پس ‍ پرده تمام علل و عوامل عادى و فوق تمام قدرت هاى جسمى و روانى ، قدرت نامحدود خداوند بزرگ وجود دارد كه بر همه نيروهاى جهان هستى فرمانروا و حاكم است . عقيده دارند كه تمام علل به فرمان او عليت دارند و او علة العلل است . عقيده دارند تمام اسباب و سايل عالم وجود به امر او سبب دارند و او مسبب الاسباب است . صاحبان چنين عقيده و ايمانى هيچ وقت در مشكلات زندگى خود را نمى بازد. ياس و نااميدى كه منشا تمام شكست ها و بدبختى هاست هرگز در روان آن ها راه ندارد. اينان با اتكاى به قدرت لايزال الهى همواره روحى مطمئن ، عزمى آهنين و تصميمى استوار دارند.
نيروى محدوده بشر
هدف عالى روان شناسان و مكاتب تربيتى جهان امروز اين است كه مردم را افرادى مستقل و متكى و به نفس پرورش دهند و از طفيلى بار آمدن آنان جلوگيرى نمايند. بدون ترديد چنين تربيتى بسيار ارزنده و مورد احترام است و در طول ايام زندگى نتايج درخشانش تدريجا آشكار مى شود، ولى نبايد فراموش كرد كه نيروى جسمى و روانى هر انسانى محدود است و ناچار درجه اميدوارى و شعاع فعاليت او نيز محدود خواهد بود.
آن كس كه از ايمان به خدا بى بهره است و تنها مطابق اصول علمى تربيت شده و متكى به نفس بار آمده است ، تا موقعى كه در بن بست زندگى گرفتار نشده مرد كار و فعاليت است ، مرد كوشش و جديت است و نور اميد در دلش مى درخشد. ولى موقعى كه با مشكلات غير قابل حلى مواجه گردد و تمام درهاى علل و عوامل طبيعى را به روى خويش بسته ببيند، در خود احساس ياس و نااميدى مى كند، ناچار از فعاليت باز مى ماند. در چنين شرايطى اتكاى به نفس نمى تواند روان وى را از اضطراب و نگرانى حفظ كند و او را اميدوار نمايد.
آن كس كه به خداوند جهان ايمان دارد و با داشتن سرمايه گران بهاى استقلال روانى و اعتماد به نفس متكى به خداوند بزرگ است ، هرگز دچار ياس و نااميدى نمى شود. او در حال عادى همواره به ياد خداست واز تمام وسايل و عواملى كه پروردگار جهان آفريده است حداكثر استفاده را مى نمايد و كوچك ترين فرصت سعادت را به رايگان از دست نمى دهد. روزى كه در بن بست زندگى گرفتار مى شود و تمام درهاى وسايل عادى به روى خويش بسته مى بيند باز هم اميدوار است ، زيرا او هرگز روان خود را در محصوره علل طبيعى زندانى نكرده بود و هيچ وقت نيروى لايزال الهى را، كه فوق تمام قدرت هاست ، از خاطر نبرده بود. چنين انسانى در سخت ترين لحظات و شرايط از عنايت خداوند، استمداد مى كند و در روان او نور اميد هرگز خاموش نمى شود. بزرگترين عامل اطمينان نفس و قوت اراده اتكاى به خداوند است .
(( الا بذكرالله تطمئن القلوب .)) (322)
امتياز مكتب اسلام
واين مخصوص برنامه هاى تربيتى پيغمبران خداست . روش هاى علمى و عملى روان شناسى فقط قادر است مردم را متكى به نفس تربيت كند، ولى برنامه هاى تربيتى اسلام علاوه بر پرورش اعتماد به نفس ، افراد را با ايمان و متكى به خداوند بار مى آورد و اين خود يكى از بزرگترين امتيازات مكتب تربيت روحانى اسلام بر تمام مكاتب تربيتى جهان است .
بدون ترديد، پيغمبران خدا مردان قوى الاراده و متكى به نفس بوده اند، ولى سرچشمه قدرت حيرت انگيز روان آنها اتكاى به خدا بود. موسى بن عمران تنها با نيروى اعتماد به نفس هرگز نمى توانست در مقابل قدرت عظيم فرعون قد علم كند و يك تنه حكومت ظالمانه او را برباد دهد. اتكاى به قدرت نامحدود الهى وى را چنين توانا و نيرومند كرد.
پيغمبر گرامى اسلام داراى محكم ترين شخصيت روحى و استقلال روانى بود، ولى قدرتى كه درآن محيط ناامن و جنايت بار به حضرت محمد صلى الله عليه و آله نيرو بخشيد و در سخت ترين شرايط با اميدوارى و بردبارى در مقابل مشكلات مقاومت نمود و سرانجام پيروز شد، اتكاى به خدا بود.
خداوند در قران شريف برنامه عمل رسول اكرم (ص ) را، كه رمز كاميابى و پيشرفت آن حضرت بود، با عبارتى كوتاه بيان فرموده است :
(( وشاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله .)) (323)
در امور اجتماعى با مسلمين مشورت نما. موقعى كه خط مشى معين شد و در اجراى آن تصميم قاطع گرفتى به خداوند اتكا كن .
مشورت
وظيفه پيغمبر در مقابل مردم . پيشواى گرامى اسلام به امر الهى موظف است در امور اجتماعى و تنظيم نقشه هاى اجتماعى با مردم شور كند و از تبادل فكر، خط پيشرويهاى مسلمين را تعيين نمايد. در اسلام طفيلى بودن ، سربار مردم شدن ، و خلاصه اتكاى به خلق مذموم است ، ولى به شخصيت مردم احترام كردن ، با طبقات مختلف مؤ دب برخورد نمودن ، با افراد عاقل و فهميده شور كردن پسنديده و ممدوح است .
عزم و تصميم
وظيفه پيغمبر نسبت به خودش . پيشواى اسلام بايد داراى عزم تصميم باشد.در راه انجام وظايف شخصا اقدام كند. روى پاى خود بايستد. از مشكلات نهراسد. با اراده آهنين خود در مقابل تمام موانع مقاومت كند و خلاصه داراى استقلال اراده و عزم ثابت و متكى به نفس باشد.
وظيفه پيغمبر در پيشگاه خداوند. پيغمبر اسلام به امر الهى مؤ ظف است پس از مشاوره با مردم و بعد از تصميم قاطع خود به حضرت حق توكل نمايد، از قدرت لايزال الهى استمداد كند و اراده نيرومند خود را با اتكاى به خدا تقويت نمايد .
تبادل فكر و مشاوره با مردم براى تنظيم برنامه كار و همچنين اتكاى به نفس ، عزم و تصميم و سعى و كوشش براى اجراى برنامه كار، دو عامل بزرگ پيروزى و موفقيت بشر است . قسمت اول و دوم اين آيه شريفه ناظر به اين دو امراست . دانش امروز هم از نظر علمى و روانى به اين دو اصل توجه كامل دارد، ولى نيروى شكست ناپذير و شعله خاموش نشدنى ، كه منشاء بزرگترين قدرت روانى و اطمينان نفس است ، موضوع سوم آيه ، يعنى اتكاى به حق است .اتكاى به حق منزل بالاتر از اتكاى به نفس است و هزاران بار تاءثير روانى اش از قدرت اتكاى به نفس بيشتر است .
در مكاتب روان شناسى جهان ، عالى ترين تربيت براى مردم پرورش اتكاى به نفس است و پس از آن منزلى نيست ، ولى مكتب روحانى اسلام با احياى استقلال روانى و اتكاى به نفس ، مردم را متكى به قدرت زوال ناپذير خداوند تواناتر مى سازد واين خود يكى از بزرگترين امتيازات تربيت قرآن شريف است .
حياى پسنديده و ناپسند
(( قال الله العظيم فى كتابه :
((يجاوهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم )))) (324)
كم رويى
يكى از صفات مذموم كه ممكن است از كودكى دامنگير انسان شود و تا پايان عمر مانند يك بيمارى مزمن همواره صاحبش را رنج دهد، كم رويى و خجالت كشيدن هاى بى مورد و نابجاست . اين حالت روانى مانند بسيارى از صفات ناپسنديده ، از احساس پستى و عقده حقارت سرچشمه مى گيرد.
احساس شرمسارى
چه بسيار كودكانى كه در مدرسه با كمال جديت و پشتكاردارى تحصيل كرده و برنامه هاى درسى را به خوبى فرا گرفته اند، ولى در موقع امتحان ، به خصوص در قسمت هاى شفاهى ، به علت ضعف نفس و حجب و حياى بى مورد، دچار انفعال و شرمسارى مى شوند، چنان خود را مى بازند كه گويى آن چه را كه خوانده اند فراموش نموده اند و تمام درس ها از خاطرشان محو شده است ، از دادن جواب عاجز مى مانند و نمره بد مى آورند و در نتيجه از پيشرفت هاى عادى در سال هاى تحصيلى محروم مى شوند.
چه بسيار اطفالى كه بر اثر كم رويى و خجالت كشيدن جرات معاشرت با مردم ندارند، به خود مطمئن نيستند، در خويشتن احساس حقارت مى كنند، از شركت در مجالس و بر خورد با اشخاص خائفند و در بعضى از مواقع حتى از رفتن بر منزل بستگان و سخن گفتن با آنان نيز احساس ‍ شرمسارى و انفعال مى كنند. گاهى بيمارى كم رويى و ضعف نفس آن چنان در اعماق جان بعضى از افراد ريشه مى كند و شخصيت آنان را درهم مى شكند كه در بزرگسالى و تا پايان عمر گرفتار آنند و پيوسته از محروميت هاى ناشى از آن رنج مى برند.
عوامل متعددى مى تواند منشا پيدايش خوى كم رويى و خجالت كشيدن در كودكان شود و آنان را با اين خلق ناپسند بار آورد. قدر جامع تمام آن علل ، گفتار و رفتار توهين آميز اين و آن نسبت به كودك است .
آسيب روان
طفلى كه از اول زندگى مورد تمسخر و تحقير دگران واقع شده و روانش از ضربات اهانت آسيب ديده است ، خود را ناچيز و كوچك مى بيند و در خود احساس پستى و حقارت مى كند. چنين كودكى گرفتار حالت انفعال و شرمندگى است و قهرا از آميزش با مردم ترسان است .
((ترس و گريز از اجتماع و مظاهر ديگران نظير خجالت و انزواطلبى و غيره بيشتر زاييده اين است كه شخص در ايام كودكى يا بلوغ ، مورد نفرت و بيزارى اطرافيان بوده است علت ديگرى براى آن نمى توان يافت . بدين معنى كه شخص وقتى يا اوقاتى از طرف ديگران مورد تحقير قرار گرفته و اثر آن همچنان در مخيله او باقى مانده است ، لا جرم در حضور ديگران و در ميان اجتماع نسبت به خود احساس بى ارزشى و حقارت مى نمايد.))(325)
خجالت كشيدن كه در لغت عرب حيا و در زبان فارسى آزرم و شرم گفته مى شود، عبارت است از احساس انفعال و انكسار روانى به علت ترس از ملامت و سرزنش ديگران .
اين حالت روانى ، يعنى حيا و آزرم ، در مواقع صحيح و بجا، يكى از صفات پسنديده آدمى است و در موارد نادرست و بيجا، يكى از خلقيات مذموم و پسنديده است .
شرم عاقلانه و احمقانه
(( قال رسول الله صلى الله عليه و آله : الحياء حياء ان ، حياء عقل و حياء حمق . فحياء العقل هو العلم و حياء الحمق هو الجهل .)) (326)
رسول اكرم (ص ) مى فرمود: حيا بر دو قسم است . يكى حياى عقلانى و آن ديگر حياى احمقانه . حياى عقلانى ناشى از علم و دانش است و حياى احمقانه عبارت از جهل و نادانى است .
(( الصادق عن آبائه عليهم السلام قال قال رسول الله صلى الله عليه و آله : الحياء على و جهين ، فمنه الضعف و منه قوة و احلام و ايمان .)) (327)
امام صادق عليه السلام از رسول اكرم (ص ) نقل كرده است كه فرمود: حيا بر دو قسم است . يك قسمش ضعف نفس و زبونى است و قسم ديگرش قوت نفس و عقل و ايمان است .
ضعف نفس
در برنامه تربيت كودك ، پدران و مادران عاقل موظفند اطفال خود را طورى پرورش دهند كه از طرفى داراى شرم و حياى عاقلانه باشند، يعنى پر رو و بى حيا تربيت نشوند. و از طرف ديگر مراقبت كنند فرزندان آن ها دچار بيمارى ضعف نفس و حياى احمقانه نگردند و در نتيجه كم رو و خجالتى بار نيايند.
براى آن كه شنوندگان گرامى در برنامه تربيت كودك به اين وظيفه مهم توجه فرمايند، و فرزندان خود را منزه از زبونى و كم رويى و متخلق به حيا و قوت نفس تربيت كنند، لازم مى دانم درباره اصل حياو فوايد اجتماعى آن و همچنين در اطراف حياى ممدوح و حياى مذموم توضيحى به عرض ‍ برسانم .
بعضى از صفات نفسانى مانند حب فرزند يا ترس و نظاير آن ها، مشترك بين حيوانات و انسان است . ولى شرم و حيا يكى از حالات روانى است كه تنها بشر اختصاص دارد و هيچ يك از انواع حيوانات در خود احساس شرمساى و حيا نمى كند.
امام صادق (ع ) در توحيد مفضل چنين فرموده است :
(( انظر الان يا مفضل الى ماخص له الانسان دون جميع الحيوان من هذا الخلق الجليل قدره ، العضسم غناوه ، اعنى الحياء.)) (328)
مفضل ، اينك دقت كن در صعى كه خداوند آن را به آدميان اختصاص داده و حيوانات از آن بى بهره اند. آن خوى پر ارج و بزرگ ، آن خلق ارزنده و عظيم و شرم و حياست .
در اين عبارت امام صادق (ع ) تصريح فرموده است كه احساس آزرم و حيا مخصوص بشر است و در حيوانات نيست . دانشمندان امروز هم ، حيا را از صفات مخصوص بشر مى دانند.
((مارك تواين عقيده دارد انسان تنها حيوانى است كه خجالت مى كشد يا حس مى كند كه احتياج به آن دارد. دكتر فلاسن استاد دانشگاه روچستر در تاييد اين نظريه مى گويد: خجالت كشيدن علامت سلامتى است و در ميان كليه افراد بشر، حتى آن هايى كه برهنه زندگى مى كنند، نيز رايج است . دكتر فلاسن معتقد است آنچه كه موجب مى شود خون به صورت شخص بيايد نتيجه احساسى است كه بر اثر پنهان داشتن حقيقت به وجود مى آيد.))(329)

next page

fehrest page

back page