((در
كتاب و نوشته اميرالمؤ منين پيدا كردم كه رسول خدا در حاليكه بر منبر
خود بودند، چنين فرمودند: قسم به خداوندى كه معبودى جز او نيست ، خوبى
دنيا و آخرت به انسان با ايمان ارزانى نمى شود مگر به جهت خوش گمانى
است به خداوند و اميدش نسبت به او و خوش خويى و خوددارى از غيبت و
بدگويى پشت سر مؤ منين و به خدايى كه معبودى جز او نيست سوگند كه
خداوند هيچ مؤ منى را پس زا بازگشت از گناه و طلب آمرزش عقاب نمى كند
مگر به سبب بد گمانى اش به خداوند و كوتاهى در اميدش به او و بدخويى و
غيبت كردن مؤ منين . قسم به خدايى كه جز او معبودى نيست ، باور و گمان
بنده مؤ من به خداوند نيكو نمى شود مگر اينكه خداوند نزد آن باور بنده
مؤ منش مى باشد، چون خداوند بزرگوار است و خوبى ها بدست اوست ، حياء مى
كند كه بنده با ايمانش به او گمان خوش و باور نيكو داشته باشد ولى او
را پس زده و نوميد كند. پس گمان و باور خود را به خداوند نيكو كنيد و
شيفته و آرزومند او باشيد.))
ب ) حياء از رسوايى بنده
:
576- عن الامام الباقر: كان فيما ناجى
الله به موسى على الطور: ان يا موسى ابلغ قومك انه ما يتقرب الى
المتقربون بمثل البكاء من حشيتى و ما تعبدلى المتعبدون بمثل الورع عن
محارمى ، و ما تزين لى المتزينون بمثل الزهد فى الدنيا عما بهم الغنى
عنه . فقال موسى : يا اكرم الا كرمين فماذا اثبتهم على ذلك ؟ فقال : يا
موسى ! اما المتقربون الى بالبكاء من خشيتى فهم فى الرفيق الاعلى
لايشركهم فيه احد واما المتعبدون لى بالورع عن محارمى فانى افتش الناس
عن اعمالهم و لاافتشهم حياء منهم ، و اما المتقربون الى بالزهد فى
الدنياء فانى ابيحهم الجنه بحذافيرها يتبوون منها حيث يشاوون .
ثواب الاعمال : ص 206(243)
((از جمله مطالب و اسرارى كه خداوند با حضرت
موسى بر كوه طور درباره آنها سخن فرمود اين بود كه : اى موسى ! گروه و
كسان خود را آگاه كن كه نزديكى جويان بمانند گريه از ترس و عظمتم به من
نزديك نمى شوند. و پرستش كنندگان به مانند پرهيز از منع كرده هايم مرا
بندگى و اطاعت نمى كنند. و آراستگان به مثل بى رغبتى در دنيا نسبت به
آن چه كه از آن بى نيازى است خود را براى من آراسته نمى كنند. حضرت
موسى عرض كرد: اى بزرگوارترين بزرگواران ! در مقابل اين كارها چه اجرى
عطايشان مى فرمايى ؟ خداوند فرمود: اى موسى ! اما كسانى كه با گريه از
ترسم به من نزديكى مى جويند در اعلى عليين و جايگاه انبياء(244)
مى باشند و در ان كسى با ايشان سهيم نيست . و اما كسانى كه با
پرهيزگارى از ممنوعاتم مرا بندگى مى كنند، من مردم را بر كارهايشان
بازجوى و رسيدگى مى كنم ولى اين دسته را به جهت حياء از ايشان تجسس و
بررسى نمى كنم . و اما كسانى كه با بى علاقگى به دنيا به من نزديكى مى
جويند (و خود را براى من آراسته مى كند) پس من هم بهشت را يكسره به
ايشان مى بخشم تا در هر جايى از آن خواستند، اقامت گزينند.))
ج ) حياء از محروم كردن
سائل :
577- عن الامام الصادق (ع ): ما ابرز عبد
يده الى الله العزيز الجبار الا استحيى الله عزوجل ان يردها صفرا حتى
يجعل من فضل رحمه ما يشاء، فاذا دعا احدكم فلا يرد يده حتى يمسح على
وجهه و راسه .
كافى : 471/2
((هيچ بنده اى دستش رابه سوى خداوند باز نمى كند
مگر كه خداوند عزيز جبار (بى همتاى قاهر) حياء مى كند از اينكه آن را
خالى برگرداند، تا آنكه از فزونى رحمت و مهربانى اش آنچه بخواهد در آن
قرار مى دهد. پس وقتى يكى از شما دعا و درخواست كرد دستش را
بازنگرداند تا اينكه آن را بر صورت و سرش بكشد.))
578- عن رسول اللّه (ص ): ان الله عزوجل يستحيى
من عبده اذا صلى فى جماعه ثم ساله جاجه ان ينصرف حتى يقضيها.
مجموعه ورام : ص 12
((خداوند عزوجل وقتى كه بنده اى نماز را به
جماعت خواند و بعد از او نيازى را درخواست كرد، حياء مى كند كه بر گردد
مگر آن كه حاجت او را رسيدگى فرمايد.))
د) حياء از سخت گرفتن بر
مومن :
579- عن الامام الصادق (ع ): قال رسول
اللّه (ص ): قال الله عزوجل : لو لا انى استحيى من عبدى المومن ما تركت
خرقه يتوارى بها و لا اكملت له الايمان الا ابتليته بضعف فى قوته و قله
فى رزقه فان حرج اعدت عليه و ان صبر باهيت به ملائكتى الا وقد جعلت
عليا علما فمن تبعه كان هاديا و من تركه كان ضالا.
لسان الميزان : 266/2 گويا از امالى مرحوم شيخ طوسى : ص 306
((اگر نبود كه از بنده مؤ منم حياء مى كنم تكه
پارچه اى را هم نمى گذاشتم تا خود را با آن بپوشاند و براى او ايمان و
اعتقاد را تمام نمى كردم مگر اينكه او را سستى در نيرويش و كمى در روزى
اش مى آزمودم . پس اگر به ستوه آمد براى او برمى گرداندم و اگر شكيبايى
كرد به او نزد فرشتگانم افتخار مى كردم ؛ جز اينكه (يا آگاه : باشيد كه
) من على را علم و نشان قرار دادم ؛ پس هر كس دنبال او رفت ، راه
يافته است و هر كس او را رها كرد، گمراه است .))
ه ) حياء از سالخوردگان :
580- عن ابى بصير: اتيت ابا عبدالله بعد
ان كبر سنى و قد اجهدنى النفس . فقال : يا ابا محمد! ما هذا النفس ؟
فقلت له : جعلت فداك ! كبر سنى ورق عظمى و اقترب اجلى ، مع انى لست
ادرى ما اصير اليه فى آخرتى . فقال : يا ابا محمد انك لتقول هذا القول
؟ فقلت : جعلت فداك كيف لااقوله ؟ فقال : اما علمت ان الله تبارك و
تعالى يكرم الشباب منكم و يستحيى من الكهول ؟ قلت : جعلت فداك ؟ كيف
يكرم الشباب منا و يستحيى من الكهول ؟ قال : يكرم الشباب منكم ان
يعذبهم و يستحيى من الكهول ان يحاسبهم .
الاختصاص : ص 104
((ابوبصير مى گويد: به حضور امام صادق رسيدم بعد
از اينكه سن و سالم ، زياد شده بود و سنگينى نفس مرا به سختى انداخته
بود. حضرت فرمودند: اى ابومحمد! اين چه نفس كشيدنى است ؟ به ايشان عرض
كردم : قربانتان شوم ! پير شده ام و استخوانم سست شده و مرگم نزديك
گشته است ، با اين حال نمى دانم كارم در سراى ديگر به كجا كشيده مى
شود. حضرت فرمودند: اى ابو محمد! تو هم چنين مى گويى ؟ عرض كردم :
فدايت شوم چگونه آن را نگويم ؟ حضرت فرمودند: آيا نمى دانى كه خداوند
تبارك و تعالى جوانان شما را احترام و از پيران شرم مى كند؟ عرض كردم
: فدايتان شوم ! چگونه جوانان ما را گرامى مى دارد و نسبت به
سالخوردگان حياء مى كند حضرت فرمودند: محترم و دور مى دارد جوانان شما
را از اينكه عذاب و عقابشان كند و از پيران هم حياء مى كند كه به جستجو
و بررسى اعمالشان بپردازد.))
581- ان الله تعالى يقول : شيب المؤ منين نورى و
انا استحى ان احرق نورى بنارى .
فضائل الشيعه : ص 20 و نيز آداب النفس : 309/1
((موى سفيد بندگان مؤ من نور و روشنى من است و
من شرم دارم از اينكه نورم را با آتش بسوزانم .))
582- عن رسول اللّه (ص ): ان الله ليستحى ان
يعذب الشيخ الكبير.
مشكاه الانوار: ص 168
((خداوند حياء مى كند از اينكه پير سالخورده را
عذاب و شكنجه كند.))(245)
و) حياء از خوب چهرگان :
583- عن رسول اللّه (ص ): عليكم لالوجوه
الملاح و الحدق السود فان الله يستحى ان يعذب الوجه المليح بالنار.
امالى مرحوم شيخ طوسى : ص 312
((بر شما باد به چهرهاى خوب صورت و سياه چشمان ،
چون خداوند حياء مى كند از اينكه صورت زيبا و مليح را با آتش ، عذاب و
شكنجه دهد.))
اين حياء در بعضى از روايات ، در مورد فرشتگان الهى نيز نسبت به ظاهر
بندگان ديده مى شود:
584- عن رسول اللّه (ص ): يا على ! درهم فى
الخضاب افضل من الف درهم ينفق فى سبيل الله تعالى ... و هو زينه و طيب
و يستحيى منه منكر و نكير و هو برائه له فى قبره .
خصال : 270/2
((اى على ! يك درهم كه در تهيه خضاب (رنگ حنا)
صرف شود، برتر است از هزار درهمى كه در راه خدا بخشيده شود. و آن آرايش
و بوى خوش است و دو فرشته پرسنده در قبر از آن حياء مى كنند و باعث
آزادى انسان در گورش مى باشد.))
الحمدلله رب العالمين