درس نود و چهارم: عوامل خوشبختى
هر زن و شوهرى بدون استثناء مى خواهند زندگى مشترك با صفا و لذتبخش و
سعادتمندى داشته باشند و براى يافتن چنين سعدتى، به دنبال عوامل خوشبختى و سعدت مى
ورزند: سؤ ال مى كنند، مى انديشند، كتاب مى خوانند و مشورت مى كنند تا به مقصود خود
برسند. حتى ديدم كه اين سؤ ال را در رسانه هاى گروهى مطرح كرده بودند و جوابهاى
متعددى از اين قبيل آمده بود:
عوامل خوشبختى عبارت است از: تفاهم، صداقت، عقل و تدبير و... همه اينها نظراتى
بسيار درست و مفيد و سودمند است، ولى دو عيب كوچك دارد: اول اينكه كلى گويى است و
مردم در تطبيق اين كليات با مصاديقش دچار اشتباه مى شوند؛ دوم ايتكه وساوس شيطان
در كار است و بعضى از مردم در عين حال كه مى دانند و يقين دارند كه صفا و صداقت و
وفا بهتر از دورويى و دروغ و خلف وعده است، ولى روحيات زشتى كه در وجود آنها ريشه
دوانيده است- مانند حرص و تكبر و خود محورى و شهوت پرستى- نمى گذارد آنان به راه
صدق و صفا بروند و طريق مسالمت و وفا بپيمايند. نويسنده در اين درس شايد بتواند عيب
اول را تا حدودى رفع كند و در مسائل خانوادگى وارد جزئيات شود- نظير سلام كردن به
نام خوب صدا زدن و به استقبال رفتن و مانند آن كه در جلد اول بيان كرديم- ولى نسبت
به عيب دوم كاملا اظهار عجز و ناتوانى مى كند. نه تنها نويسنده حقير و بى بضاعت در
اين ميدان كميتش لنگ است، كه حتى پيعمبران الهى و سرسلسله آنها كه اشرف كائنات بود
و در تبليغ و دعوت به سوى حق، آفريدگار جهان آفريده اى مانند او ندارد، از به راه
آوردن امثال ابوجهل و ابولهب اظهار عجز نمود تا آنجا كه فرمود:
انك لا تهدى من اءحبيث.(143)
خدايا! بر روى اين تربت پاك تو كه آدميزادگان دو پاى بدتر از حيوانات چارپايى زندگى
مى كنند، سوگندت مى دهيم كه دلهاى ما را در معرض آن وساوس خطير قرار مده.
و اما اشكال اول به اين شكل رفع مى شود كه ما را در كليات به نمونه ها و مصاديق
اشاره كنيم و لذا در اينجا به طور فشرده عوامل خوشبختى را متذكر مى شويم و تقريبا
اين درس را مى توان چكيده اين دو جلد كتاب تلقى كرد. به طور كلى عوامل مذكور بعضى
مربوط به قبل از ازدواج و برخى مربوط به بعد از ازدواج است.
1. گذشت و اغماض
همان طور كه در درس پنجاهم گفتيم، بيشترين سفارش اسلام در امر همسرى، گذشت و اغماض
هر يك از زن و شوهر در لغزشها، كج خلقيها و اشتباهات يكديگر است؛ زيرا خداوند متعال
شايد زن و شوهرى با وحسات و طرز تفكر كاملا يكسان در روى زمين خلق نكرده باشد. عفو
كثير از صفات خداوند حكيم است كه مؤ منان را به اين خصلت سفارش كرده است.(144)
عفو از روشهاى تربيت و مايه كمال روحى عفو كننده و عفو شنونده است و از ساير شيوه
هاى برخورد مثل انتقام گرفتن، به رو آوردن و منت گذاردن، حكم و داور برگزيدن و
ديگران را دخالت دادن، دادگاه رفتن و دادخواست نوشتن، از ديگران راه حل خواستن و در
دل كردن و خلاصه از هر راه حل ديگرى بهتر و زودتر زن و شوهر را به خواسته و هدفشان
مى رساند.
زن و شوهر؛ مدت كوتاه خواستگارى و حتى در مدت ببن عقد تا عروسى نمى توانند به طور
كامل يكديگر را درك كنند و لذا در اين مدت بايد در كليان و اصول زندگى به تفاهم
برسند (مثا دختر يا پسر قبل از ازدواج بايد بداند كه همسرش به احكام الهى حداقل در
سطح انجام فرايض و ترك محرومات مقيد و از اخلاق سالم و عفت و نجابت خانوادگى
برخوردار است و در هر مورد كه اختلاف نظر پيدا شد هر دوى آنها به حكم خداوند عمل مى
كنند)؛ بعد از ازدواج در ساير مسائل با شيوه هاى ديگر مثل گذشت و اغماض بين خود به
تفاهم برسند.
يكى از مصاديق گذشت و اغماض اين است كه در برگزارى مجلس عروسى اگر فاميل زن به
فاميل شوهر مى گويند ما ميهمان زياد داريم، زياد غذا بپزيد و بعد آنها هم مى پزند
اتفاقا ميهمانها نمى آيند، اين امر موجب دلتنگى نشود و گله نكنند كه شما كه مى
دانستيد ميهمانها نمى آيند چرا گفتيد، يا چرا زياد دعوت كرديد و غذا كم آمد.
2. صداقت
دختر و پسر از لحظه خواستگارى تا آخر عمر بايد بدانند كه هيچ كس دلسوزتر از شريك
زندگى آنها نيست و دلسوزى وقتى محقق مى گردد كه صداقت و راستى در كار باشد. بخصوص
در فاصله عقد و عروسى كه هر يك از آندو با تيز بينى و فراست و كياست فوق العاده مى
خواهند همسر آينده خود را بشناسند، بايد ادعاها مبالغه ها و سخنان اغراق آميز از
ميان برود و آن طور كه هستند خود را وانمود سازند تا بتوانند به آنچه مى گويند در
زندگى آينده خود تحقق بخشند و اعتماد يكديگر را جلب نمايند، نه اينكه مانند رئيس
جمهورهاى كانديد شده پشت به خدا و ملت كنند كه ابتدا در باغ سبز و سرخ نشان بدهند و
يك هفته بعد از انتخابات همه وعده ها را زياد ببرند.
3. نظر خواهى از پدر و مادر
موافق بودن پدر و مادر با ازدواج فرزند نقش مؤ ثرى در خوشبختى زوجين خواهد داشت.
زيرا به طور طبيعى هر انسانى دوست دارد فزندش رفتارى داشته باشد كه مورد پسند اوست.
بنابراين، فرزند بايد به هر شيوه اى كه خود بهتر از ديگران مى داند نظر والدين را
در ازدواج تاءمين كند، همان طور كه خودش دوست دارد در آينده عروسش يا دامادش مورد
پسندش باشد؛ البته نه آن طورى كه خودش ناراضى باشد. خلاصه رضايت پدر و مادر از فزند
در خوشبختى او بسيار مؤ ثر است.
4. تلاش و كوشش مرد
اين عمل در تاءمين نيازهاى مالى خانواده بسيار مؤ ثر است و زن را نيز دلگرم مى كند
و او نيز متقابلا وادار به فداكارى در حق همسر و فرزندان و تاءمين آسايش بيشتر
خانواده در داخل منزل مى شود.
5. خواسته ها و توقعات مناسب
مسلم است كه انسان در اوايل جوانى از تجربه و درآمد و دارايى و احتمالا سطح تحصيلات
پايينى برخوردار است و به تدريج همه اينها افزايش مى يابد. لذا توقع داشتن منزل
شخصى و وسايل منزل و اتومبيل در ابتداى زندگى خواسته معقولى نيست، همان طور كه پدر
و مادر انسان نيز در ابتداى زندگى زناشويى خود چنين نبودند.
از اين رو، عروس و داماد عاقل، از زندگى، ضمن پذيرفتن اين واقعيت بايد با متانت و
تلاش و الگو قرار دادن تجارب بزرگان و خردمندان و حل كردن مشكلات با همفكرى و درك
اوضاع فعلى جامعه، زندگى خود را از لحاظ مالى، علمى، دينى و اخلاقى به سطح مطلوب
برسانند.
جهت اختصار، ساير عوامل خوشبختى را به طور گذارا اشاره مى كنيم:
6. زن و شوهر بايد از زمان خواستگارى آمادگى كامل براى زندگى زناشويى داشته باشند و
در اين مورد از يكديگر نظر خواهى كنند. بسيارى از پدر و مادرها مى خواهند دخترشان
را در حين تحصيل عروس كنند، در حالى كه فرزندشان آمادگى و رضايت كامل براى ازدواج
ندارد.
7. به كفويت و هماهنگى فكرى و روحى به طور دقيق توجه كنند. مثلا برخى از پسران به
نظافت در حد لازم اهميت نمى دهند و ممكن است كفو همسرشان نباشند، يا بعضى از دختران
به ساده زيستن و حذف زوائد مقيد نيستند و لذا امكان دارد كفو همسرشان نباشند.
8. ارتباط عروس و داماد قبل از ازدواج امرى نكوهيده است و چه بسا كار را به طلاق
بكشاند.
9. زن و شوهر بايد در انجام كارها به يكديگر كمك كنند تا بتوانند به طور واقعى شريك
غم و شادى يكديگر باشند: با هم كار كنند و با هم خسته شوند و با هم چاى بخورند و
رفع خستگى كنند.
10. زن بايد از همسرش اطاعت كند بجز امورى كه خلاف شرع است، مانند بى حجاب از خانه
بيرون آمدن و مخالطت با نامحرمان و دوستان شوهر.
11. عوامل موقعيت ديگران را الگو قرار دهند.
12. نسبت به رفتار يكريگر زود قضاوت نكنند.
13. زن و شوهر بايد زبان يكديگر را بفهمند.
14. زن و شوهر بايد به دخالتهاى ديگران بى اعتنا باشند.
15. با يكديگر با نرمى و ملايمت سخن بگويند و به طور متقابل به يكديگر احترام
بگذارند.
16. بايد سعه صدر داشته باشند و از خطاها يكديگر بگذرند؛ يعنى براى يكديگر همچون
آينه باشند: نكات مثبت يكديگر را تكرار و نكات منفى را فراموش كنند.
17. هر يك از زوجين بايد نقاط ضعف خود را شناخته، در صدد اصلاح آنها برآيد.
18. در خوشى و ناخوشى با هم همدرد باشند.
19. اختلاف را بين خود حل كنند و به بيرون نكشانند و نيز كينه به دل نگيرند.
20. خطاهاى يكديگر را به كنايه بفهمانند و به رخ نكشند.
21. زن براى شوهر خرج تراشى كند و همچشمى با ديگران نداشته باشد و نگويد: قربون بند
كيفتم تا پول دارى رفيقتم.
22. به نظم و ترتيب در امور زندگى توجه داشته باشند و براى همه كارهاى لازم مانند
انجام فرايض و عبادات، ديدن فاميل و دوستان، تفريح و گردش و سفر، كارهاى روز مره
و خصوصا تربيت فرزندان وقتى را تعيين نمايند.
درس نود و پنجم: نكات مهم و اساسى اين كتاب
در اين درس به نكاتى كه از درسهاى گذشته برداشت شده است و در واقع حكايت از
روح تعاليم اسلام در مسائل زناشويى دارد، اشاره مى گردد:
1. نويسنده چون از يك سو به دليل كار فهرست نويسى كتب روايى شيعه
(145) انس و آشنايى زيادى نسبت به احاديث معصومان (عليه السلام)
يافته است، و از سوى ديگر، به خاطر تدريس سى و چند ساله در دانشگاه ها و حوزه هاى
علوم دينى و ساير نهادهاى فرهنگى با روحيات و طرز تفكر و سؤ الات دينى جوانان و
افراد ميانسال آشنايى داشته كوشيده است تا مسائل همسرى را با استفاده از اين دو
عامل پاسخ دهد؛ يعنى ابتدا سؤ ال را به طور مستقيم از گوينده شنيده و آنگاه گوينده
را بدون واسطه مخاطب قرار داده و از متون آيات و روايات استفاده كرده و مناسب ترين
پاسخ ها را در قالب ضرب المثلها، ادله عقلى و نقلى، اشعار نغز، قصه هاى واقعى و
رخدادهاى خانوادگى، مطايبات و مزاحها براى او بيان داشته است.
به نظر نويسنده بايد اين دو مطلب به عنوان دو ركن اساسى و بسيار مهم در اين نوع
نوشته ها مورد نظر خوانندگان محترم قرار گيرد؛ زيرا مسائل همسرى نيز مانند ساير
مسائل عقلى، اجتماعى، سياسى، اخلاقى، اقتصادى و تربيتى هماهنگى و مطابقت كامل با
فطرت و سرشت انسان دارد و پاسخ هر سؤ الى به يقين در متون اسلامى وجود داشته است،
اما به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه مشكلات بايد دقيقا شناسايى شود و پاسخهاى
مناسب آن را ميان متون اسلامى استخراج گردد.
پروردگار مهربان زن و مرد را با عواطف، احساسات و نيروهاى جسمى و فكرى ناهمسان
آفريده و نيازهاى آنها را نيز حكيمانه به گونه اى حل فرموده است كه هر يك از آندو
كاملا خرسند و قانع شود و احساس هيچ نوع خلاء و كمبودى نكند.(146)
به نظر نويسنده اگر آيات و روايات آن طور كه خداوند و اولياى او فرموده اند بيان
نشود، نمى تواند مشكلات زن و شوهر را حل كند و كسانى كه به مكاتب بيگانه و انحرافى
شرق و غرب دل مى بندند و يا مرعوب برخوردها و سمپاسيهاى فرهنگى ضد انسانى آنها مى
شوند و از بيان حقايق اسلام مى ترسند و قلم و زبان خود را متمايل به منافع يكى از
دو طف مرد يا زن به كار مى برند (با توجه به زن سالارى و مرد سالارى آن جوامع) و
مسائل را تجزيه و تحليل مى كنند، از اين نكته غافل اند كه بنا بر سخن پيامبر اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم): ((كسى كه خشنودى بنده خدا را
به قيمت خشم خداوند بخواهد تاءمين كند، خداوند عزوجل همان بنده خشنود شده را بر او
مسلط مى كند))
و در همين مورد سالار شهيدان امام حسين (عليه السلام) مى فرمايد: ((كسى
كه بخواهد مردم را از خود راضى و خشنود سارد اما در اين كار سخط و نافرمانى خدا را
مرتكب شود خداوند او را به مردم واگذار مى كند)). زيرا
قوانين تشريعى دقيقا مطابق قوانين تكوينى و آفرينش انسان وضع شده و تنها راه حل
واقعى اين است كه شريعت اسلام را همان طور كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و
سلم)و ائمه معصومين (عليه السلام) فرموده اند بيان و درك كنيم و نويسنده كتاب حاضر
تلاش كرده است تا با توكل به خداوند متعال، آنچه كه كه از آيات و روايات بيان مى
كند مخالفتى با راءى و نظر اولياى دين نداشته باشد تا از جانب امانت و رساندن دين
به مردن كاملا رعايت شده باشد و مثلا اينكه ما در درس نود و سوم نوشته ايم اسلام
فرموده است: ((طلاق دست مرد است)) با
ساير قوانين تشريعى و با آفرينش و خصوصيات انسان كاملا متناسب است اگر جامعه اى
مطلب، بغرنج و غير عملى باشد، آن جامعه بايد پس از تغيير دادن ساير قوانين خود آن
را با دين اسلام تطبيق دهد تا مساءله بغرنج آنها حل شود. لذا ممكن است شما خواننده
گرامى برخى از مسائل اين كتاب را نتوانيد به راحتى بپذيريد، كه دليلش همانا عدم
مطابقت كامل وضعيت اخلاقى و اعتقادى مردم با اسلام است. البته اگر نويسنده در نيل
به اين هدف موفق شده خدا را سپاسگذار است، ولى چنانچه مطالب براى خواننده وافى و
قانع كننده به نظر نمى رسد آن را به نارسايى قلم و كاستى فكر نويسنده حمل كند.
2. دين مقدس اسلام در مسائل همسرى برخوردهاى اخلاقى را بر برخوردهاى حقوقى به مراتب
مقدم مى دارد، گرچه از لحاظ فقهى احكام جامع و كاملى درباره حقوق و وظايف زن و شوهر
در اين شرايعت آسمانى وجود دارد و اتفاقا رمز موفقيت زن و شوهرهاى عاقل و زيرك تا
حد بسيار زيادى بستگى به فهم همين نكته ظريف دارد و
در اين مورد ما به نكته اى كلى به نام گذشت و اغماض در درس عوامل خوشبختى اين كتاب-
و با تقصيل بيشترى در درس پنجاهم از جلد اول- اشاره كرده اين كه در زندگى مى تواند
نمونه ها و مصاديق گوناگون و متعددى داشته باشد.
خواننده عزيز بايد به اين نكته بيشتر دقت كند كه چرا فلسفه تشريع ازدواج از نظر
قرآن كريم ايجاد دوستى عميق و مهربانى و عطوفت زن و شوهر نسبت به يكديگر است،(147)
زيرا مشكلات خانوادگى با نرمى و ملايمت و بالاخره محبت شديد و عشق پاك و بى آلايش
زن و شوهر نسبت به يكديگر حل مى شود. ولى متاءسفانه مردم ما، بويژه افراد مسن كه
مختصر آشنايى و اطلاعى از حقوق و تكاليف دينى دارند، هنگام بروز اختلاف در يك
خانواده به عنوان يك بزرگتر و راهگشا در حل مشكل، فورى مسائل شرعى را پيش مى كشند و
همان مطالب خشك و خشن را (كه آخرين راه حل اسلام براى ادامه زندگى زناشويى است) به
زبان مى آورند. مثلا آقا مى گويد: ((من غذا و لباس همسرم را
فراهم مى كنم، اما او تا آخر عمر حق ندارد از خانه بيرون برود)).
و از آن طرف خانم مى گويد: ((شوهرم بايد تمام كارها، از شير
دادن و تر و خشك كردن بچه تا شستن ظرف و لباس زن و بچه و تهيه غذا، و ده ها مساءله
كوچك و بزرگ ديگر را انجام دهد و وظيفه من فقط تمكين در امور جنسى است)).
شما ملاحظه بفرماييد طرح اين نوع مسائل با اينكه كاملا شرعى است اكا اگر نويسنده
مدعى شود كه از اول تا آخر دنيا دو نفر اين گونه خشن زندگى نكرده و نخواهند كرد،
سخنى به گزاف نگفته است و اسلام عزيز تكامل زن و شوهر در ازدواج با يكديگر قرار
داده است؛ يعنى مى خواهد بگويد اين دو جنس به هم پيوسته و لحظه به لحظه نيازمند به
يكديگرند. به قول پروين اعتصامى:
وظيفه زن و مرد اى حكيم دانى چيست؟ |
|
يكى است كشتى و آن ديگريست كشتيبان |
چو ناخداست خردمند و كشتى اش محكم |
|
دگر چه باك ز امواج و ورطه طوفان |
به روز حادثه اندر يم حوادث دهر |
|
اميد سعى و عملهاست هم از اين و از آن |
و همين نياز، آن تفاهمها و گذشتهاى معجزه آسا را در زندگيها به وجود مى آورد و همه
مردم همين طور زندگى كرده و مى كنند و اسلام هم آن را مستحسن و نيكو شمرده است.
زن و شوهر مانند دو شريك در يك بنگاه توليدى نيستند تا براى يك تومان در زمينه دخل
و خرج از يكديگر حساب بكشند، كه اين دقتها در حسابهاى مالى و كسب و كار مردم امرى
متعارف و عادى است. البته اگر از هيچ راهى نتوان در يك خانواده مودت و عطوفت ايجاد
كرد و زن و شوهر هر دو با سخت سرى. لجاجت زندگى را خشن قهرآميز كنند و راضى به متار
كه هم نباشند، آنگاه اسلام احكام و قوانين ديگرى را براى گشودن اين گره كور ارائه
مى كند. زيرا همه مردان و زنان عاقل و باعاطفه مى دانند زندگى اى كه تفاهم دو جانبه
بر آن حاكم نباشد، نظير نگهدارى مرغى است كه او را در قفسى جاى دهى و برايش آب و
نانى بريزى تا از تخم و جوجه او استفاده كنى. البته اين برخورد با مرغ صحيح است
زيرا او بيش از اين نمى تواند براى انسان مفيد باشد؛ اما شريك زندگى و تربيت كننده
فرزندان انسان نياز به محيطى دارد كه در آن روح و جسم او از شادمانى كافر براى
انجام كارهاى مهم و انسانسازى كه بر عهده اوست برخوردار باشد و شما- خواننده
گرامى!- اين برخورد با صفا و اخلاقى اسلام رانسبت به زن و شوهر در اكثر درسهاى اين
كتاب احساس مى كنيد.
3. دين مبين اسلام به تجزيه و تحليل مطالب جزئى اهميت زيادى داده است، زيرا كلى
گويى در عمل نمى تواند براى ما راهنما و راهگشا باشد. مثلا قرآن كريم مى فرمايد:
((مرد و زن بايد (در مقابل نامحرم) ديدگان خود را فرو
اندازند))(148)
و امامان معصوم ما (عليه السلام) مى فرمايند: ((دخترت را به
خواستگارى شرابخوار مده ))(149)
و يا اينكه: ((مدارا كردن با مردم نيمى از بهره عمر است)).(150)
اين نحوه سخن گفتن جزعى و دقيق است و براى عموم قابل فهم و عمل كردن به آن نيز آسان
و سهل الوصول، و شما اين نوع دستورهاى دقيق و ارزنده را در درسهاى 77، 80، 91 و 94
مى توانيد ملاحظه كنيد.
4. دين حياتبخش اسلام در عين مطالب جزئى و تحليلى را بيان مى كند قوانينش داراى يك
ارتباط منطقى و منظم و مرتبط با يكديگر است؛ به عبارت ديگر، هر مساءله را از ابعاد
گوناگون و با ديدى همه جانبه مى نگرد، آنگه وظيفه هر عنصر از مجموعه عناصر يك مطلب
را بيان مى كند و ما در نوشتن اين كتاب اين معنا را لحاظ كرده ايم. لذا به شما
توصيه مى كنيم لااقل درباره يك مطلب به جهات گوناگون آن توجه داشت. مثلا در درسهاى
خواستگارى، سفارشهاى اسلام به پسر، سفارشهاى اسلام به دختر و وظيفه والدين در اين
راستا بايد تماما مطالعه شوند، كه ما قسمتى از اين مباحث را در درسهاى 76، 77 و 78
آورده ايم. همچنين در مساءله روابط خانوادگى در درس 90 لااقل رابطه پدر شوهر و مادر
شوهر را با عروس و رابطه پدر زن را با داماد به طور كامل بخوانيد و آنگاه قضاوت
كنيد.
همچنانكه كرارا گفته ايم اگر شما خواننده محترم ابتدا ذهن خود را از طرفدارى نسبت
به طرز تفكر خاصى خالى كنيد و نيز دل خود را از هواهاى نفسانى و تمايلات شيطانى تهى
سازيد، با يك قضاوت منصفانه چگونه مى توانيد مكتبى خيرخواه تر و دلسوزتر از اسلام
نسبت به زن و شوهر وجود دارد و بهتر و سريع تر انسان را به تكامل و اهداف عاليه
انسانى مى رساند؟ با تاءمل بيشتر مطلب اين كتاب و نظير اين كتاب را بخوانيد و به
داورى بنشينيد.
و السلام على من اتبع الهدى
دليل
374. عن حسين بن على (عليه السلام) قال: من طلب رضى الله
بسخط الناس كفاه الله اءمور الناس، و من طل رضى الناس بسخط الله و كله الله الى
الناس.(151)
امام حسين (عليه السلام) فرمود: كسى كه هدفش ضاى خداوند باشد گرچه مردم از كارش
ناخرسند باشند (ليكن) خدا او را كفايت مى كند، و در نتيجه، نيازمند مردم نخواهد شد،
و كسى كه خشنودى و رضايت مردم را به قيمت خشم (نا فرمانى) خدا جستجو كند، خداوند
(امر) او را به (همان) مردم واگذار مى كند (و از الطاف خود او را محروم مى سازد).
375. قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم): من طلب رضا
مخلوق بسخط الخالق سلط اله عزوجل عليه ذلك المخلوق.(152)
پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله و سلم)فرمودند: كسى كه بخواهد از راه (گناه و) به
خشم آوردن خداوند بنده را راضى كند، خداوند همان بنده را بر او مسلط مى گرداند.
درس نود و ششم: نق نق زدن
(153)
برخى از شوهران، در كارهايى از منزل كه مخصوص خانمهاست دخالت مى كنند و به
جاى راهنمايى و خيرخواهى نق مى زنند و انتقاد بيجا مى كنند، زن بيچاره را عصبانى
نموده حواسش را پرت و اعصابش را ناتوان و خسته و له مى كنند. مردانى كه در شستن ظرف
و لباس و پختن غذا و نظافت منزل وارد نيستند و سليقه خوبى هم ندارند، چگونه به خود
اجازه مى دهند كه در اين امور دخالت نموده، راءى و نظر بدهند تا چه رسد به اينكه
انتقاد كنند و نق بزنند و كار شكنى نمايند.
به عنوان مثال، اگر خانمى كه روزى دوبار غذا مى پزد ماهى يك بار هم غذا را بسوزاند
و هفته اى يك بار هم آن را شور كند، اگر شوهرش عاقل و عادل باشد، به همسرش مى گويد:
براى پنجاه و نه بارى كه غذاى بدون نقص برايم پخته اى از تو تشكر مى كنم و از آن
يك بار كه آن را سوزاندى از شما گلايه دارم و از سيزده وعده غذايى كه با نمك مناسب
برايم فراهم كرده اى از تو ممنونم و اى كاش آن يك بار هم مثل آن سيزده بار مى شد.
ولى اگر شوهرى عاقل تر و عادل تر باشد، با خود فكر م يكند كه يك بار در مقايسه با
سيزده بار و پنجاه و نه بار ناچيز است و نبايد به حساب بيايد، پس من نبايد آن را به
زبان بياورم و بايد به نحوى با همسرم سخن بگويم كه عواطف و احساسات او تحريك نشود
تا بعد از اين سعى كند در پختن غذا غفلت و مسامحه نكند. و شوهر عاقل تر از ايندو آن
است كه اگر در اين گونه موارد خانم از ايشان عذر خواهى كرد كه ((ببخشيد،
فراموش كردم گاز را خاموش كنم و غذا سوخت.)) فورى پاسخ دهد
كه: ((شما ببخشيد. اصلا چنين وظيفه اى بر دوش شما نيست. من
اگر به جاى شما بودم خيلى بيشتر غذا را مى سوزاندم.)) اينها
دستور اسلام و فرمان عقل و وجدان است و بالاخره شيوه مردانى است كه مى خواهد با
همسر خود با خوشى و صفا زندگى كنند و خشونت و كدورت در محيط زندگى آنها راه نداشته
باشد.
بدتر از نق نق زده شوهران، غرغر كردن برخى از زنان است؛ زنانى كه همسرانشان آنان را
آزاد گذاشته اند تا كمتر به كارهاى خانه بپردازند و بيشتر به كوچه و بازار و ديد و
بازديد بروند. اين گونه زنان به محض اينكه شوهرشان يك شب ديرتر از حد معمول به خانه
مى آيد، مانند قاى و داديارى باريك بين و سختگير شروع به استنطاق و بازجويى مى كنند
كه: چرا امشب ديگر آمدى؟ شوهر مظلوم با اينكه حقيقت را مى گويد يا به او مى فهماند
كه تو حق ندارى چنين سوالى از من بكنى، اسلام در دير يا زود به خانه آمدن به من حق
داده است بلكه بيرون رفتن تو از خانه بايد با اجازه من باشد، زيرا عقل چنين قضاوت
مى كند و سند ازدواجى را كه هر دو نفر امضاء كرده ايم بر چنين مبنايى بوده است چون
شوهر نفقه پرداز زن است و زن نفقه خوار شوهر؛ بنابراين، شوهر بايد برود دنبال كسب و
كار و اگر كارى پيدا كرد كه سود آور نبود و نتوانست نفقه عيالش را با آن كار تامين
كند بايد كارش را رها كرده. دنبال كار ديگرى برود و قهرا چنين مساله اى پيش مى
آيد، ولى مگر آن زن احمق و فضول اين حقايق را درك مى كند و تابع حساب و عقل و منطق
مى شود؟ فقط به سوال خود فكر مى كند و شاهد و دليل براى ادعايش مى تراشد و اصرار مى
ورزد تا شوهرش را محكوم كند و سخن پوچ و نامربوط خود را به كرسى بنشاند. تا بالاخره
زن نادان و لجوج، شوهر حليم و بردبار خود را به اوج عصبانيت مى رساند، او را از
تفكر درباره كسب و كارش باز مى دارد و در نتيجه، شب را كمتر مى خوابد و فردا با
ناراحتى فكرى و روحى به سر كار مى رود و پريشان و گرفته و مضطرب بسر مى برد.
چند روز ديگر هم اتفاقى ديگر مى افتد و شوهر ديرتر به خانه مى رود، زن ابله و لجوج،
استنطاق و غرغر كردن و نعره كشيدن را از سر مى گيرد و مى گويد و مى گويد تا شوهرش
از كوره در رفته، فردا مى رود و به فكر زنى دير مى افتد و بالاخره بعد از چند ماه
زن اول مى نشيند و خاك بر سر مى ريزد و راه چاره اى هم پيدا نمى كند.
نق نق زدن زن و شوهر به مثالهايى كه يادآور شديم منحصر نمى شود. نق زننده دنبال
بهانه مى گردد. او فكرش پريشان و مغشوش است، روحش پرخاشگر و نا آرام است. اين
گونه افرا اگر به سنى برسند كه داماد و عروسى پيدا كنند- كه اميدوارم هرگز به آن سن
نرسند- عروس و داماد آرام و ساكت خود را هم ناراحت مى كنند و با دخالت و نق زدن در
كار آنان زندگى را بر آنها هم جهنم مى كنند تا بالاخره يا محل سكونت را تغيير داده
و رفت و آمد را قطع مى كنند يا خداى نخواسته زن و شوهر مهربان را از هم جدا مى
نمايند و ود ناگزير به نگهدارى نوه مى پراك ندامت برسر مى ريزند.
از نظر منطق اسلام، انسان در جايى كه بر كسى انتقادى دارد و مى خواهد او را از كار
زشتش باز دارد، نبايد سخنش اعتراض آميز و تند و پرخاشگرانه باشد بلكه بايد سخن خود
را بگويد، ولى نرم و لطيف و جاذب، تا در طرف مقابل موثر افتد و او را از رفتار زشت
خويش- هر چند به تدريج- پشيمان كند، نه آنكه طورى سخن بگويد كه او را بر سر لج
اندازد و عمل زشتش را تكرار كند. تمام دانشمندان اسلام در بحث امر به معروف و نهى
از منكر همين شيوه را پيشنهاد مى كنند. خداوند به پيامبرش جناب موسى (عليه السلام)
همين توصيه را مى كند كه حتى در برابر فرعون و طاغوت زمان با نرمى و ملايمت سخن
بگويد. همچنين بر پيامبر آخرالزمان و آورنده قرآنش دستور مى دهد كه با ابوجهل ها
و ابو لهب ها با ملايمت سخن بگويد.
دليل
376. قال الصادق (عليه السلام): و احفظوا اءلسنتكم و كفوها
عن الفضول و قبح العقول.(154)
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند: زبانهايتان را نگهداريد و آن را از پر گويى و
زشت گفتارى باز داريد.
377. فقولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى.(155)
و با او (فرعون) با كمال آرامى و نرمى سخن گوييد، باشد كه از اين خواب غفلت و غرور
بيدار شود و خدا را به ياد آورد يا از او بترسد.