الفباى زندگى
( آشنايى با اصول و عوامل تحكيم خانواده )

جواد محدثى

- ۱ -


موازنه دخل و خرج

خيمه عفافى كه به نام كانون خانواده ، با هزار رنج و اميد و آرزو بر پا مى شود، بايد سر پا نگاه داشت و از وزيدن تند بادهايى كه اين خيمه را بر هم مى زند جلوگيرى كرد و اگر هم طوفانى وزيدن آغاز كرد، بايد چنان با تدبير و دور انديشى و متانت عمل كرد كه اين خيمه از هم نگسلد و اين كانون از هم نپاشد.

مسايل مالى و مادى و آنچه به درآمد و مصرف و هزينه و حقوق بر مى گردد، مى تواند يكى از موارد بحران زا و طوفان خيز باشد، كه اندكى درباره آن بحث مى شود.

مداخل و مخارج

برنامه ريزى اقتصادى و به تعبير روايات اسلامى تقدير المعيشه يكى از اركان ثبات و پايدارى بنيان خانواده است و بدون آن ، جاى پايى براى بروز اختلاف پيش خواهد آمد.

زن و شوهر (و به تبع ، فرزندان خانه ) بايد موازنه اى معقول و منطقى بين دخل و خرج ايجاد كنند و با پذيرش ‍ واقعيتها، مانع مساله ساز شدن توقعات فردى شوند.

اگر بر اساس توسعه طلبيهاى برخى همسران يا مهار نكردن مخارج غير ضرورى ، اين موازنه بر هم بخورد، يا اصلا در امر در آمد و مخارج ، حسابگرى و انطباق و همسويى در كار نباشد، ناهنجاريهاى رفتارى در خانواده پيش مى آيد.

سعدى گويد:

بر احوال آن كس ببايد گريست
كه دخلش بود نوزده ، خرج بيست

بعضى ها با حقوق كارمندى ، پز مهندسى مى دهند... و اين نوع عدم موازنه در دخل و خرج است و براى جلب توجه ديگران يا خودنمايى ، بيش از توان مالى خرج مى كنند و نتيجه اش پيدايش بحران در معيشت خانواده است .

زنان خانه دار، مديريت امور خانه را اگر بر محور قناعت و پرهيز از خرجهاى غير لازم و تشريفاتى و تجملاتى تنظيم نكنند و از شوهران خود، توقعات غير منصفانه و بى جا و خارج از توان مالى و ميزان در آمد او داشته باشند، يا هزينه هاى غير ضرورى را بر آنان تحميل كنند، بايد منتظر بروز تنش باشند، چون يا همسرشان به خواسته هاى افزون طلبانه آنان وقعى نمى گذارد، كه نتيجه اش بروز حرفها و مجادلات است ، يا از راهى (حلال و حرام و رشوه و سوء استفاده و ...) سعى در تامين خواسته هاى زن مى كند، كه نتيجه اش آلوده ساختن زندگى به حرام است .

اساس خانواده و زندگى مشترك ، بر همكارى است . اگر هر يك از زن و شوهر، طلبكارانه يا تحميل گرانه با طرف مقابل برخورد كنند، آن تفاهم پديد نخواهد آمد.

سست شدن پايه هاى نهاد خانواده ، گاهى در اثر همين مسايل مادى و اقتصادى است و آغاز آن هم چه بسا از امور جزئى و بى اهميت است و سر از بحران در مى آورد.

بر اساس خرد يا هوس ؟

ثروت و امكانات ، براى تامين رفاه معيشتى و آرامش روحى و سكون خاطر است و نبايد گذاشت به مايه تشنج و ماده اختلاف تبديل شود.

به كار گيرى عقل و تدبير در تنظيم اقتصادى خانواده ، ايجاب مى كند كه از چشم و هم چشمى و رقابتهاى كمر شكن يا حسادتهاى خانمان برانداز، پرهيز كنند و اجازه ندهند هوس به جاى عقل بنشيند و صفاى زندگى را از ميان بردارد.

((قناعت يكى از شيوه هاى خردمندانه در مصرف و خرج است . به تعبير حضرت على (عليه السلام ): القناعة مال لا ينفد؛ (28) قناعت ، ثروتى پايان ناپذير است . نقطه مقابل قناعت و ميانه روى و اعتدال اقتصادى ، ولخرجى و اسراف است كه هم ناسپاسى به نعمتهاى خداست ، هم زمينه ساز بروز فقر و تنگدستى است و هم هدر دادن امكانات است كه نابخردانه است . خرجهاى اسرافكارانه هرگز ستوده نيست و كسى كه خردمند باشد، كس ديگر را بر ولخرجى نمى ستايد، بلكه ملامت هم مى كند و اگر هم كسى در اثر اسراف و تبذير و ريخت و پاش به فقر و افلاس كشيده شد،دل كسى بر او نمى سوزد و جاى ترحم نيست ، چرا كه هر چه كرده خود كرده است . اين مضمون كلام امير المومنين (عليه السلام ) است كه فرموده است : اسرافكار را واگذار كه نه بخشش او ستايش انگيز است ، نه تنگدستى اش ترحم انگيز. (29)

آنكه مى خواهد داشته هايش را به رخ ديگران بكشد و در مقابل اقوام و دوستان و همكاران و همسايگان به ثروت و مكنت خويش بنازد و ببالد و وسايل خانه و امكانات مالى خود را به عنوان نشانه هاى تشخص جلوه دهد، هم غمى بر دل ديگران وارد مى سازد، هم دور اين گونه رقابتهاى پايان ناپذير را در زندگى خود و ديگران سرعت مى بخشد و هيزم كش شعله هاى حرص و آز و افزون خواهى مى گردد.

تجمل گرايى ، بيش از آنكه راحتى بياورد، ناراحتى مى آفريند و به جاى آرامش ، زندگيها را دستخوش آشفتگيها و زلزله هاى ويرانگر مى سازد. در وراى بسيارى از چهرهاى به ظاهر شاد و شنگول طبقات مرفه و تشريفاتى ، غمى سنگين و اضطرابى دايمى نهفته است .

كيست كه نداند درون اين گونه خانواده ها كه با هم به رقابت و چشم و هم چشمى پرداخته اند، چه مصيبتها و مشكلات و كدورتها و بعضيهايى پنهانند كه گاهى هم سرباز كرده و به بيرون درز مى كنند!...

نه اسراف ، نه بخل

مديريت اقتصادى خانه ، نيازمند ايجاد توازن در دخل و خرج و به كار گيرى عقل و مصلحت به جاى هوس و اسراف و تبذير است . در اين مساءله ، زن و مرد سهيم و شريكند، و بايد براى رسيدن به سطح متعدل در معيشت ، همكارى داشته باشند و بكوشند، نگذارند مسايل مالى در زندگى مشترك ، عواطف انسانى و مهر و صفا را تحت الشعاع قرار دهند.

حركت در مرز تعادل دشوار است . مواظبت بر اينكه نه گرفتار بخل و امساك شود و نه در دامن اسراف و ولخرجى بيفتد، هوشيارى و منطق مى طلبد. برخى به عنوان اينكه بايد قناعت كرد و حسابگر بود، بر خانواده خود سخت مى گيرند و گاهى حق آنان را هم تضييع مى كنند. برخى هم به عنوان اينكه بايد دست و دل باز و بخشنده و كريم بود، مال خود را هدر مى دهند و ولخرجى مى كنند.

بخشندگى و سخاوت ، تا آنجا ارزشمند است كه به اسراف و تبذير كشيده نشود و قناعت و برنامه ريزى تا حدى پسنديده است كه سر از بخل و آزمندى در نياورد و شناخت مرز اين دو، هم دشوار است ، هم ضرورى ! حضرت امير (عليه السلام ) در سخن حكيمانه اى به رعايت مرزى معتدل ميان اين افراط و آن تفريط دستور مى دهد و مى فرمايد:

كن سمحا و لا تكن مبذرا، و كن مقدرا و لا تكن مقترا(30)؛

بخشنده باش ، ولى نه ولخرج و اسرافكار، و اندازه گير باش ، ولى نه سختگير و بخيل .

آنان كه در زير خيمه مشترك خانواده زندگى مى كنند، اگر عاقلانه و با تفاهم در اين موضوعات به وحدت نظر و هماهنگى نرسند، پيوسته مسايل مالى ، مساله ساز خواهد شد و اين خيمه فرو خواهد ريخت .

آنچه در آغاز زندگى و تشكيل خانواده و در هنگامه خواستگارى و عقد و عروسى به نظر نا چيز و غير مهم جلوه مى كند، گاهى در آينده سبب بروز مشاجرات و اختلاف مى شود. در گرما گرم اول ازدواج ، شايد هر دو طرف براى پا گرفتن يك وصلت ، چنين وانمود كنند كه با هر شرطى موافقند و در هر شرايطى سازگارند و هر مهريه اى را مى پذيرند. ولى در بستر زمان ، وقتى به نتوانستن برخورد كنند، ناسازگارى چهره زشت و ناهنجار خود را نشان مى دهد، مگر آنكه زوجين بتوانند صفاى زندگى را بر اين گونه ناهنجاريها غلبه دهند.

در ايجاد تفاهم اقتصادى در زندگى مشترك ، دو جانب مؤ ثر است :

يك طرف قضيه به بانو مربوط مى شود، طرف ديگر به آقا.

يكى بايد قناعت به خرج دهد، يكى هم بايد بر تلاش بيفزايد.

يكى بايد كم توقع و صبور باشد، ديگرى هم بايد از بخل و سختگيرى بى مورد و بيش از حد دست بردارد.

هزينه هاى لازم

گر چه تامين مخارج زندگى بر عهده مرد خانه است ، ولى زن نيز نبايد خارج از وسع و توان مادى شوهر، توقع داشته باشد.

گر چه زن ، بايد صبورى و تحمل و قناعت پيشه كند، ولى مرد هم بايد در حد توان و وسع خويش ، بر زن و فرزندان خود وسعت و گشايش دهد و از آنچه خداوند روزى كرده است ، خرج كند. اين همكارى ، به استحكام بنيان خانواده كمك مى كند.

در حديثى امام كاظم (عليه السلام ) فرموده است :

ينبغى للرجل ان يوسع على عياله كى لا يتمنوا موته (31)؛

سزاوار است كه مرد، بر خانواده خود گشايش و وسعت دهد، تا اهل خانه آرزوى مرگ او را نداشته باشند.

و اين سخن ، شوخى نيست . نمونه هاى واقعى آن را در جامعه خودمان فراوان مى توان يافت . خرج كردن براى خانواده و رفع نيازهاى آنان ، تاكيد و سفارش پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) است كه فرمود:

ابدا بمن تعول ... (32) از خانواده و افراد تحت تكفل خود آغاز كن .

اگر مرد، در حدى كه وظيفه اوست و در توان او مى گنجد، به تامين نيازهاى همسر و فرزندانش نپردازد، هم از چشمها مى افتد، هم آنان عقده اى مى شوند، هم حقشان زير پا گذاشته مى شود، هم در پى فسحت و گشايش و وسعت در دوره پس از او چشم به آينده مى دوزند و از روزنه مرگ پدر يا همسر، به آن آينده دلپذير و راحت و پر نعمت مى نگرند.

اگر مرد آنچه را كه حق خانواده است ، تهيه كرد، منت هم نبايد بگذارد.

منت نهادن بر خرج كردنها، هم شيرينى آن خرج و هزينه را به زهر تبديل مى كند، هم اجر و ثواب آن را از بين مى برد. قرآن كريم دستور مى دهد: صدقات خودتان را با منت نهادن و آزار دادن ، باطل نكنيد. (33) اگر زن و مرد، وظيفه خود را بشناسد و به آن عمل كنند، زمينه اى براى بسيارى از مشكلات خانوادگى پيدا نخواهد شد.

پس هم بايد به تعادل اقتصادى انديشيد، هم از ريخت و پاشهاى غير ضرورى در مخارج و مصارف پرهيز كرد، هم سختگيرى هاى بى جا و آزار دهنده را كنار گذاشت ، هم با تفاهم و تبادل نظر به برنامه ريزى درست و قوام بخش زندگى پرداخت ، هم معيار خرد و منطق را به كار گرفت نه هوسها و تجمل گراييهاى مشكل آفرين و چشم و هم چشميهاى حسودانه را، هم نيازهاى واقعى را از نيازهاى كاذب باز شناخت ، هم بر سختيها و ناداريها و كمبودها تحمل داشت ، هم صفاى خانه و خانواده را با مطرح ساختن نزاعهاى مالى و پولى بر هم نزد، هم سطح زندگى را بر مبناى سطح در آمد تنظيم كرد و استوار ساخت ، هم از درون خانواده هاى گرفتار تشريفات كه بسيار تلخ و رنج آور است عبرت گرفت ، هم خواسته هاى خود را بر طرف مقابل تحميل نكرد، هم قناعت را به عنوان يك سرمايه معنوى پاس داشت ، كه گفته اند: چو دخلت نيست ، خرج آهسته تر كن .

اينهاست پايه هاى قوام و استحكام خيمه عفاف و بنيان خانواده .

حقوق و وظايف دو جانبه

از جايگاه والاى نهاد خانواده و اهميت ازدواج و پذيرفتن مسؤ وليت سخن گفتيم . سلامت خانواده از آتش اختلاف و نزاع ، محور ديگر بحث بود كه به آن پرداختيم و براى حل اختلافات خانوادگى از داور خانوادگى بهره گرفتيم . چون مسايل مالى و اقتصادى خانواده مى توانست مايه بروز تشنج در رفتار زوجين شود، در بحث موازنه دخل و خرج به برنامه ريزى درست در اين مقوله اشاره كرديم . اينك ماييم و شناخت وظايف دو جانبه و حقوق طرفين و تقسيم كار، كه مى تواند تعادلى در نظام خانواده پديد آورد.

شناخت حقوق

در بسيارى مواقع ، نشناختن حق و وظيفه ، ريشه عدم انجام وظيفه است و اين تقصير به آن جهل باز مى گردد و اگر آگاهى از وظيفه وجود داشته باشد، تا حدى جلوى كوتاهيها و تخلفات گرفته مى شود.

پس در يك مجموعه - كه از آحاد تشكيل مى شود و هر كدام از افراد، وظايفى بر دوش دارند، - گام نخست آن است كه وظيفه را بشناسند، سپس به آن عمل كنند. بروز اختلال در امور، گاهى ريشه در مشخص نبودن حد و حريم تكاليف و وظايف اشخاص و هر كس كار را به ديگرى محول مى كند، يا انتظار انجام كارهايى را از ديگران دارد كه شرعا و قانونا بر عهده آنان نيست و توقع اينان نابجا و غير منطقى است . اگر در جامعه اى هم بخواهد حق عمل و اجرا شود و تيغ عدالت ، تخطى كنندگان از آن را ادب كند، لازم است اشخاص ، هم حق را بشناسند و هم محدوده وظايف خويش را در قبال آن .

وظايف دو جانبه

در يك خانواده ، دو طرفى كه زندگى مشترك دارند، حقوق متقابل نيز دارند. وقتى زن و شوهر، همچنين اوليا و فرزندان هر كدام وظيفه اى نسبت به طرف مقابل دارند، اگر آن را بشناسند و به آن عمل كنند، على القاعده نبايد در خانه مشكل و اختلافى پديد آيد.

در سامان يافتن مساله حقوق و وظايف در خانواده سه مرحله وجود دارد:

اول : شناخت اين حقوق و وظايف

دوم : عمل به آن وظيفه و تكليف

مراعات دو جانبه اين حقوق

اگر اين سه با هم در رفتار و معاشرت خانوادگى وجود داشته باشد، كار به بروز مشاجره و دعوا و شكايت و دادگاه و زندان و جدايى و... كشيده نمى شود و محلى براى نزاع نخواهد بود.

بايد هم زن در برابر شوهرش مطيع ، صبور، متحمل ، قدردان و وفادار باشد، هم شوهر نسبت به همسرش بردبار، نيكوكار، قدر شناس ، احترام گذار و تامين كننده نيازهاى معيشتى و آسايش باشد.

اگر صبورى و قناعت و پرهيز از پرخاش و بددهنى و بى احترامى خوب است ، بايد از هر دو سو باشد، نه آنكه يكى به خود حق بدهد هر چه خواست بگويد و هر چه خواست انجام دهد، ولى از طرف مقابل انتظار داشته باشد كه جز تسليم و سكوت و تحمل و ادب ، برخوردى نداشته باشد و در مقابل هتاكيها و بى حرمتيهاى او حتى پاسخى معمولى هم ندهد! نكته مهم ، پذيرش در سويه اين حقوق و مراعات آنها از دو طرف است . اين حقوق ، در كتابهاى تربيتى و اخلاقى و حديثى فراوان و متعدد است . در احاديث آمده است كه : زن از شوهر خويش ، فرمانبردارى داشته باشد، بى رضايت او كارى نكند و جايى نرود، نسبت به او حالت تمكين داشته باشد، شوهر را نيازارد، او را اندوهگين نسازد، در خانه خدمت كند، شوهر دارى نمايد، رضايت او را از هر جهت جلب كند، چراغ روشن كند، غذا بپزد، خانه را مرتب كند، وقتى شوهر مى آيد از او استقبال كند و آنگاه كه از خانه بيرون مى رود بدرقه اش كند، خود را براى غير شوهرش نيارايد، بى اجازه و رضايت او در اموالش دخل و تصرف نكند و... (34) از سوى ديگر بر عهده مرد است كه لوازم زندگى و خوراك و پوشاك و مسكن را تهيه كند، در حد توان بر خانواده اش وسعت و گشايش دهد، احترام زن را نگه دارد و از آزار و ضرب و شتم او بپرهيزد، خود را براى همسرش آراسته و مرتب سازد، بخشى از وقت خود را صرف رسيدگى به كارهاى خانه و انس با خانواده كند، با مدارا و خوش زبانى برخورد كند و... طبيعى است كه اگر زن و شوهر، هر دو به اين وظايف عمل كنند، خانه و خانواده اى خواهند داشت با صفا، آرام ، گرم و با محبت كه زمينه رشد اخلاقى و تعالى فرهنگى خود و فرزندانشان نيز فراهم خواهد بود.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود:خيركم ، خيركم لاهله و انا خيركم لاهلى (35)؛ بهترين شما كسى است كه نسبت به خانواده اش بهتر باشد و من بهترين شمايم نسبت به خانواده ام .

از سوى ديگر آن حضرت فرموده است :لا تودى المراة حق الله عزوجل حتى تودى حق زوجها(36)؛ زن هرگز حق خدا را ادا نمى كند مگر آنكه حق همسرش را ادا كرده باشد. يعنى حقگزارى نسبت به خداوند نيز وابسته به رعايت حقوق شوهر است و اگر در اين زمينه قصور و خلاف باشد، نمازها و عبادتها و حقوق الهى هم چندان ارزش و اعتبارى ندارد.

اگر در روايات است كه : زن ، محبت خويش را نسبت به شوهر ابراز كند و خويش را براى او بيارايد و سخنان دلپسند بگويد تا در چشم و دل شوهرش جاى بگيرد، اين را هم گفته اند كه شوهر، در بيرون از خانه حريم نگاهها و ارتباطهايش را نگه دارد و به نواميس ‍ ديگران چشم ندوزد و چون از سفر باز مى گردد براى همسرش سوغاتى بياورد و هديه بدهد و نيازهاى عاطفى و جنسى او را بر آورد و...

اگر همسران پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله ) به سفارش قرآن كريم ، به زندگى با قناعت و زاهدانه آن حضرت مى ساختند، آن حضرت نيز در كارهاى خانه كمك مى كرد، از هر چه مى خوردند مى خورد و هرگز از هيچ غذايى بد نمى گفت . اين است مفهوم عدل و انصاف در زندگى مشترك و خانوادگى . مراعات دو جانبه نسبت به حقوق متقابل زن و شوهر، رمز دوام و استحكام بنيان خانواده و تقويت انس و الفت در ميان همسران است .

تقسيم كار

از نمونه هاى بارز مراعات حقوق طرفين ، تقسيم كارهاى خانه و زندگى ميان زن و شوهر است .

وقتى بار سنگين خانواده بر دوش دو انسانى است كه با هم زندگى مشترك دارند، چاره اى جز تقسيم اين بار و كار نيست ، تانه كارى بر زمين بماند و نه بارها بر دوش يكى سنگينى كند.

اساس حرمت گزارى به حقوق انسان ، شناخت و مراعات حقوق و وظايف است ، نه صرفا شعار به سود حقوق بشر! همين كه اسلام براى زن ، حق مالكيت و استقلال اقتصادى و انتخاب و... قرار داده است ، نشانه حرمت نهادن به اوست . اينكه شوهر در مقابل همسرش وظايف و تعهداتى دارد، نشانه ديگرى از اين حق و احترام است .

خانواده اى كه بر شالوده محبت استوار شده باشد، هر يك از زن و شوهر، بيش از آنچه كه وظيفه شان است ، كار و تلاش مى كنند، آن هم عاشقانه و از روى مهر و احساس رضايت و خرسندى .

در حالات و سيره رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نقل شده است كه آن حضرت حتى در كارهاى خانه ، به همسرانش كمك مى كرد: و يخدم فى مهنة اهله (37) كه اين بالاتر از تقسيم كار است .

وقتى به داورى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله )، كارهاى بيرون خانه و درون خانه ، در زندگى مشترك ميان حضرت على (عليه السلام ) و فاطمه زهرا عليها السلام ، تقسيم شد، دختر بزرگوار پيامبر (صلى الله عليه و آله ) از اين تقسيم كار بسيار خردسند گرديد. بخصوص كه مى ديد با تخصيص كارهاى داخل خانه به وى ، از برخورد با مردان و نامحرمان در بيرون از خانه و هم صحبت شدن با آنان دور مى ماند و اين براى حيا و عفاف زن مناسب تر است . (38)

آنچه مانع بروز تشنج و تنش در رفتار همسران است ، وجود حد و حريم براى كارها و وظايف هر يك و انتظار و توقع از يكديگر در محدوده همان حد و حريم و مراعات آن حدود و حقوق است .

بار كارها را بايد هر دو به دوش بكشند. كارهاى سنگين و خستگى آور و گوناگون خانه ، اگر به دوش يكى بيفتد و ديگرى بى خيال و راحت طلبانه و آسوده خاطر به خواب و تفريح و استراحت و مسافرتهاى خود برسد و غم خانه و فكر مشكلات را نداشته باشد، ظلمى در حق ديگرى است ، چه زن باشد، چه شوهر. البته در اين گونه موارد، اين زنان هستند كه مظلوم خانواده مى شوند و حقشان تباه مى گردد.

اين سخن زيباى پيامبر (صلى الله عليه و آله ) كه من بهترين شما نسبت به همسران خودم هستم . اگر جلوه هاى متعددى داشته باشد، يكى هم رافت و عطوفت و كمك و تفقد و حق گزارى و قدرشناسى نسبت به زنان است كه حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) هم عملا چنان بوده ، هم به چنين رفتار متعالى و بزرگوارانه اى سفارش مى فرمود و از ستم و اجحاف در حق زنان نهى مى كرد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ملعون ملعون من ضيع من يعول ؛ (39)

ملعون است ، ملعون است كسى كه فرد مورد تكفل خويش را تباه سازد.

تباه ساختن حق افراد زير دست و تحت تكفل ، كه همسرم هم يكى از آنان است ، موجب استحقاق لعنت الهى مى شود.

تقسيم كار و مسؤ وليتها نيز بايد با مراعات توان جسمى و ظرفيت وجودى و طاقت فردى باشد و از تحميل تكليفى فوق طاعت بر هر يك از آن دو پرهيز شود.

پايان اين بخش را حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) و سخنى از امام صادق (عليه السلام ) قرار مى دهيم .

مردى خدمت پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله ) آمد و در ستايش از اخلاق همسر خود چنين گفت : من زنى دارم كه هرگاه وارد خانه مى شوم از من استقبال مى كند و به پيشوازم مى آيد و هرگاه كه از خانه بيرون مى روم ، مرا بدرقه و مشايعت مى كند. هر گاه مرا اندوهگين و ناراحت مى بيند، از علت غم و اندوهم مى پرسد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود: اين زن را به بهشت بشارت بده و به او بگو كه تو يكى از كاركنان و كارگزاران خدا هستى و براى هر روز تو، اجر و پاداش هفتاد شهيد است . (40)

در سخنى ارزشمند، امام صادق (عليه السلام ) فرموده است :

مرد در زندگى با همسر خود، بى نياز از سه چيز نيست :

1- همراهى و هماهنگى با او، تا به اين وسيله ، موافقت و محبت و دوستى او را جلب كند.

2- رفتار نيك و حسن خلق با همسر و به دست آوردن دل او و با آراستگى و حسن ظاهر و جلوه زيبا در چشم او.

3- توسعه و گشايش در مسايل معيشتى .

زن نيز در زندگى با شوهرش بى نياز از سه چيز نيست ، تا توافق كامل با او پديد آيد:

1- نگهداشتن خود از هر گونه آلودگى و ناپاكى ، تا بدترين وسيله دل شوهر به او اطمينان پيدا كند و در حالات خوشايند و ناپسند و خوب و بد، اطمينانش محفوظ بماند.

2- نگهدارى شايسته از شوهر و مراقبت از او، تا عواطف او را نسبت به خويش جلب كند و هنگام لغزش از سوى خود، آن عاطفه او را كمك كند.

3- اظهار عشق و محبت به شوهر و خويش را آراستن و به هياءتى زيبا در آمدن تا در چشم شوهر، زيبا جلوه كند و محبت افزون گردد. (41)

رعايت اين نكات ، از نظر عاطفى و تحولات روحى در خانواده ، شرايط مناسب ترى را براى برپايى خيمه عفاف پديد مى آورد و ضامن استحكام بنيان خانواده در سايه تعاليم مكتبى است .

شوراى خانوادگى

تاثير مشورت

خودراءيى ، استبداد به راءى ، تك روى و خود محورى ، پايه بسيارى از ناهنجاريهاست . در مسايل خانوادگى نيز تصميم گيريهاى يكطرفه و بدون مشورت با ساير افراد خانه ، اغلب مساله ساز است .

هم احترام گذاشتن به همسر و فرزندان ايجاب مى كند كه درباره موضوعاتى كه به امور خانواده مربوط مى شود، با آنان مشورت شود، هم ثمره آن ، بهره گيرى از افكار آنان است .

چه خوب است كه خانه ها، مجلس شوراى خانوادگى باشند و اعضاى خانواده ، همه حق نظر دادن داشته باشند و مسايل و مشكلات خانواده را با سر انگشت مشورت و تبادل نظر حل كنند.

لازمه يك زندگى جمعى ، تفاهم ، حسن ظن و اعتماد است . بكار گيرى اصل مشورت در خانه ، اين عناصر مورد نياز را در پديد آمدن محيط و جمعى صميمى و متعادل فراهم مى سازد.

مثلا اگر مرد، بخواهد بدون همفكرى با همسرش يك مهمانى بدهد، يا زن بدون هماهنگى و مشورت به ديدن اقوام خود، يا فرزند بدون طرح مساله با والدين ، به يك اردو و مسافرت برود، يا بدون نظر خواهى از هم ، تصميم بگيرند خانه را بفروشند يا خانه اى بخرند يا تغيير شغل دهند، يا تغييراتى در ساختمان و بناى خانه پديد آورند، اين گونه تك رويها اغلب مساله ساز و بحران آفرين و حداقل زمينه ساز گله و شكايت مى شود.

اين ضرب المثل : همه چيز را همگان دانند از يك حكمت ريشه دار خبر مى دهد. گاهى علاقه به يك چيز و كار، انسان را از ديدن ضعفها و درك معايب آن كر و كور مى سازد. مشورت و رايزنى با ديگران ، براى درستى يك تصميم و عمل ، بستر مناسبترى فراهم مى آورد. اشخاصى هم كه در خانه مورد مشورت قرار مى گيرند و به نظر و راءى آنها توجه مى شود، احساس شخصيت مى كنند و در كارهاى خانه ، بيشتر احساس مسؤ وليت و نقش و جايگاه مى كنند.

مشاور پير يا جوان ؟

البته در مشورت ، سن و سال چندان مهم نيست . آنچه رايزنيها را اعتبار مى بخشد و مشورت را ارزشمند و قابل اعتماد مى سازد، عقل ، تجربه و ايمان و صداقت است . مشاوره با خردمندان مجرب و مؤ منان صادق ، مانع آسيب در تصميم و عمل مى شود و چون على القاعده ، پيران كارآزموده و سالمندان جهان ديده ، با تجربه ترند و تجربه بالاتر از علم است ، توصيه شده كه با سالمندان مجرب مشورت كنند. در خانه ، ديدگاه بزرگ خانواده و خاندان مى تواند طرف مشورت خوبى به شمار آيد. حضرت امير (عليه السلام ) مى فرمايد: افضل من شاورت ذوى التجارب ؛ (42)

برترين كسى كه با آنان مشورت مى كنى ، صاحبان تجربه هايند.

در سخنى از حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) مساءله عقل ملاك قرار گرفته است . مى فرمايد:استرشدوا العاقل و لا تعصوه فتندموا(43).

با خردمند مشورت كنيد و راه رشد را جويا شويد و نافرمانى او نكنيد كه پشيمان مى شويد.

هرچند تصميم نهايى در خانواده ، با بزرگ خانه است ، ولى چرا بايد خود را از انديشه و فكرى بقيه افراد، محروم ساخت ؟ اگر در خانه ، بزرگترى باشد كه دانش و تجربه افزونترى دارد، چه بهتر كه از نظرات پخته او هم استفاده شود. و اگر جوانان تيز هوش ‍ و با استعداد و آگاه هم باشند، مشورت با آنان به خاطر تيزهوشى و فراست و جولان ذهنى و سرعت انتقالى كه دارند، مى تواند بسيار كارساز باشد.

حضرت امير (عليه السلام ) در سخنى حكيمانه فرموده است :

هرگاه در كارى نيازمند مشورت بودى ، آن را ابتدا با جوانان در ميان بگذار، چرا كه ذهن و فكر آنان تيزتر است و سرعت انتقالشان بيشتر. سپس آن را با سالمندان با تجربه هم در ميان بگذار و بر آنان عرضه كن ، تا نيك و بد و قوت و ضعف آن را پى جويى كنند و بهترين را انتخاب كنند، چون تجربه آنان بيشتر است .(44)

در اين كلام علوى ، هم ذهن باز و فكر تيز معيار به شمار آمده است ، هم تجربه كه اغلب در پيران جهان ديده است . هر كس به خاطر برخوردارى از مواهبى مى تواند طرف مشورت قرار گيرد و ما را در تصميم گيرى درست تر، يارى كند. در روايت است كه جمعى از اصحاب نزد امام رضا (عليه السلام ) بودند. از پدر بزرگوارش امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) ياد شد. حضرت فرمود: عقل و خرد او قابل مقايسه با عقل ديگران نبود، ولى در حال گاهى با غلامان سياه خود مشورت مى كرد. وقتى مى گفتند: آيا با چنين شخصى مشورت مى كنى ؟ مى فرمود: خداى متعال چه بسا فتح و گشايش را بر زبان اين شخص قرار داده است !(45)

حرمت بزرگان

پدر و مادر، به معناى واقعى كلمه چراغ خانه اند. بخصوص اگر به سن بالايى رسيده باشند، محور وحدت و رمز همبستگى و كانون الفت در افراد خانواده اند. هم احترامشان لازمتر است ، هم حقوقى اخلاقى و معاشرتى شان بيشتر است .

در فرهنگ دينى و آداب تربيتى ما، بزرگداشت و حرمت نهادن به بزرگ ، يك وظيفه است . توصيه حضرت امير (عليه السلام ) اين است كه دانشمند را به خاطر عملش و بزرگسال را به خاطر سن و سالش بايد احترام كرديكرم العالم لعلمه و الكبير لسنه (46).

كانون خانواده ، بشدت محتاج اين تكريمها و حرمت نهادنها به بزرگان است ، تا از اراده و تدبير و كار آرايى بزرگان در حل مشكلات و ايجاد صفا و صميميت و رفع منازعات بهترين بهره گرفته شود. وقتى بزرگ خانواده مى تواند به عنوان مشاور عالى نظر بدهد و نظرش حرف آخر و فيصله دهنده برخى كشمكشها باشد كه جايگاه والا و ممتاز و مورد اعتماد و حرمت را داشته باشد.

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هر كس كه به بزرگ ما احترام نگذارد و به كوچك ما ترحم نكند، از ما نيست . (47)

اگر ما امروز، زير بال و پدر و مادر سالخورده خود را نگيريم و اگر به بزرگترها و صاحبان تجربه در خانواده احترام نگذاريم ، از كجا كه فردا، فرزندان ما هنگام نيازمان ، به كمك بشتابند، يا هنگام نيازشان از انديشه و تجربه و رهنمود ما بهره گيرند؟ وقتى ما به آنان با رفتار خودمان شيوه محبت و احترام به بزرگترها را نياموزيم ، در كدام مكتب و از رفتار چه كس بياموزند كه با بزرگان و سالخوردگان و اهل خرد و تجربه ، برخوردى انسانى ، احترام آميز، حق شناسانه و تجربه آموزانه داشته باشند؟

رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: البركة مع اءكابركم . (48)

بركت و خير ماندگار، با بزرگان شماست . آيا بهره مندى از انديشه و تجربه و نظر مشورتى ، بركت نيست ؟ يك پيرمرد در ميان خاندانش ، همچون پيامبرى است در ميان امت خويش . اين كلام حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) است . يعنى همان بركت و هدايت و روشنگرى و حمايت و محوريت براى وحدت و عامليت در انسجام و همبستگى كه يك پيامبر در ميان مردم دارد، پيرمرد با ايمان و تجربه هم همان جايگاه و نقش را در خاندانش دارد.

چه بسيار اختلافهاى خانوادگى كه پس از فوت بزرگ خاندان به وجود مى آيد و افراد از هم جدا مى شوند و رابطه ها و رفت و آمدها كمتر مى شود. اين از نشانه هاى همان بركت وجودى آنان است كه اثر آن را در فقدانشان بهتر مى توان دريافت . پس تا وقتى هستند، چرا قدرشان ندانيم و بر صدرشان ننشانيم و از آنچه كه آنان در خشت خام مى بينند و جوانان در آينه كم كمتر مى بينند، فيض و بهره نبريم ؟

حرمت نهادن هم در ظاهر و گفتار و برخورد است ، هم در ارج نهادن به افكار و رهنمودها و هدايتهاى آنان كه برخاسته از ايمان و نشاءت گرفته از تجاربشان است .

پدر و مادر وقتى مى توانند محور حديث در يك خانواده باشند كه افراد خانواده و اعضاى فاميل ، شاءن آنان را بشناسند و مطابق آن شاءن و جايگاه ، احترام و اطاعت و تواضع كنند. اين گونه زندگيها گرمتر و رابطه ها صميمى تر و مستحكم تر است . خطاها و مشكلاتى هم كه اغلب نتيجه خامى و بى تجربگى است ، كمتر پيش خواهد آمد.

صداقت در نظريه مشورتى

گاهى كسانى در موردى خاص ، تجربه يا دانش كافى ندارند. وقتى طرف مشورت قرار مى گيرند، بايد صادقانه به ناتوانى يا كم اطلاعى خويش اعتراف كنند، تا از اين رهگذر، ديگران به خطا دچار نشوند.

مشاور (چه در خانه چه بيرون ) بايد صداقت و امانت داشته باشد و در محدوده دانايى و آگاهى خود نظر بدهد.

در رسالة الحقوق امام سجاد (عليه السلام ) چنين آمده است :

حق مشورت كننده با تو، اين است كه اگر در مورد مشورت ، راءى و فكرى دارى ، در خير خواهى نهايت تلاش را بكنى و آنچه را مى دانى به او برسانى ، به نحوى كه اگر تو به جاى او بودى همان كارى را مى كردى كه به او مى گويى . اين را هم همراه با نرمش و ملاطفت انجام بده . و اگر در آن مورد، راءيى نداشتى ولى كسى را مى شناسى كه مورد اطمينان توست و به راءى او راضى هستى و مطمئن و او را به عنوان مشاور خودت مى پسندى ، پس او را نزد او راهنمايى كن ، تا نه خيرى را از او مضايقه كرده باشى و نه خير خواهى را از او باز داشته باشى . (49)

در اين كلام ، چند محور مهم ديده مى شود:

اول : اينكه انسان خود را براى اظهار نظر درباره هر چيزى صالح و شايسته نداند و در حيطه علم و كارشناسى خود، نظر مشورتى بدهد.

دوم : اينكه انسان به درستى و صدق و استحكام نظر مشورتى خود اطمينان داشته باشد، در حدى كه خودش هم بتواند به آن عمل كند.

سوم : اينكه صلاح طرف را مراعات كند، نه موقعيت شخصى خويش را.

چهارم : اينكه اگر خود، نظر و تجربه خاصى ندارد، او را به مراكز و اشخاص صالح و خبره راهنمايى كند و نقش وساطت در خير رسانى ايفا كند.

امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:من استشار اءخاه فلم ينصحه محض الراءى سلبه الله عزوجل راءيه (50)؛

هر كس با برادر دينى اش مشورت كند و او راءى خالص و بى شائبه اى به او ارائه ندهد (خيانت در نظريه مشورتى ) خداوند عقل و تدبيرش را مى گيرد.

اين سخن ، در مشورتهاى خانوادگى نيز صادق است .

وقتى افراد خانواده به مشاوره در امرى مى نشينند، بايد صلاح جمع و مصلحت عمومى را مورد نظر قرار دهند، نه آنكه هر كس از زاويه نفع شخصى به مساءله بنگرد و نظرى هم كه مى دهد، با در نظر گرفتن منافع خودش باشد!

اميد است كه با تشكيل گهگاه شوراى خانوادگى ، از معضلات خانه كاسته شود و كانون خانواده ، با استحكام بيشترى بر پاى بماند و پناهگاهى مطمئن براى افراد خانواده باشد.

حرمت و حريم بزرگترها

حفظ جايگاه

علاقه به محبوبيت در وجود همه هست . هر كس دوست دارد مورد توجه و عنايت قرار گيرد و به جايگاه او در مجموعه هايى كه به سر مى برد، احترام شود، چه در خانه ، يا مدرسه ، يا اداره و جامعه و...

بخصوص كسانى كه نسبت به ديگران خوبى كرده و زحمت كشيده اند، انتظار دارند زحماتشان مورد توجه و تقدير قرار گيرد و اگر كسانى بر سر سفره آنان نشسته اند و نمك خورده اند، نمكدان نشكنند و بى مهرى و بى اعتنايى به صاحب حق و صاحب نعمت نكنند.

پدران و مادران و بزرگان فاميل و سالخوردگان يك خانه و خانواده ، از همين رو توقع دارند كه كوچكترها، فرزندان و نوه ها قدر آنان را بشناسند و در مراعات و اداى حقشان كوتاهى نكنند.

حرمت نهادن به سالمندان ، نشانه قدرشناسى است .

وقتى پدر و مادر، يا يكى از افراد فاميل به سن كهولت و پيرى مى رسند، هم مراقبت بيشترى لازم دارند، هم متوقعند كه در آن سنين از احترام بيشترى برخوردار باشند و جايگاه آنان در خانواده محفوظ بماند.

به همان اندازه كه يك كودك ، وقتى احساس كند در يك خانواده مورد بى مهرى است و جاى خوبى ندارد و به او اعتنايى نمى شود، گرفتار عقده حقارت مى شود، سالمندانى هم كه احساس كنند اهل خانه ، وجود آنان را براى خود مايه زحمت مى دانند و او را اضافى مى شمارند، دچار افسردگى و اندوه زندگانى تلخ و ماءيوسانه مى سازد.

پيران گاهى حساسيتهاى بيش از حد و زود رنجى هاى سريع دارند. در اين سن و سال ، بايد بيشتر به آنان محبت نشان داد، تا احساس زيادى بودن يا سربار بودن نكنند.

حيات عاطفى

ارج نهادن به والدين و بزرگترها، نشانه حيات عاطفى و رشد عقلى و وظيفه شناسى در قبال يك عمر، زحمت و جانفشانى و رنج كشيدنهاى بى توقع و بدون چشمداشت است .

بى مهرى و بى اعتنايى ، آنان را دل شكسته مى سازد و آدمى را عاق والدين مى سازد. عقوق و دل آزرده كردن پدر و مادر، آثار منفى و جبران ناپذير براى فرزندان دارد و موجب سلب توفيق و نيك فرجامى آنان مى شود. از سوى ديگر نيز شكستن پر و بال عواطف و احساس شادابى سالمندان و اندوهگين و رنجيده ساختن آنان است و اين از انصاف و اخلاق انسانى دور است .

امام على (عليه السلام ) فرمود:

من احزن والديه فقد عقهما؛ (51)

هر كس پدر و مادر خويش را اندوهگين و آزرده سازد، نسبت به آنان عاق شده است .

حتى نگاه به آنان ، بايد همراه با مهر و عاطفه باشد. نگاههاى مهرآميز، همه را از جمله بزرگسالان را خوشحال مى كند و از زندگى در كنار اين گونه فرزندان احساس لذت و خوشبختى مى كنند. امام صادق (عليه السلام ) در مورد نوع رفتار با والدين مى فرمايد:

لا تملاء عينك من النظر اليها الا برحمة و رقة ، و لا ترفع صوتك فوق اصواتهما، و لا يدك فوق ايديهما، و لا تتقدم قدامهما(52)؛

به پدر و مادرتان نگاه پر مهر داشته باشيد و صدايتان را بر سرشان بلند نكنيد و بر سرشان داد نزنيد، دست روى آنان بلند نكنيد و در راه رفتن از آنان جلو نيفتيد.

اينها تعليمات مكتب است كه خيمه عفاف را بر سر پا و چراغ خانواده را روشن نگه مى دارد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نيز فرموده است :

النظر الى الوالدين براءفة و رحمة عبادة (53)

نگاه فرزند به چهره پدر و مادر از روى محبت و شفقت نسبت به آنان ، عبادت است .

آرى ، عبادت ! نگاه هم گاهى عبادت خدا مى شود، تا با چه انگيزه و براى چه هدفى باشد و چه دلهايى را شاد سازد و آثار خوبى در پى داشته باشد. شيوه زندگى غربى ، ترك پدر و مادر سالخورده و رها كردن سالمندان ناتوان و سپردن آنان به مراكز ويژه نگهدارى سالمندان است ، تا چيزى مانع و مزاحم رفاه و لذت و آزادى آنان نشود، هر چند در اين راه ، عواطف بشرى و ارزشهاى انسانى قربانى شود.

اما آيين محمدى ، به نگهدارى ، احترام ، محبت ، مراقبت ، خدمت ، پرستارى ، بر و احسان نسبت به والدين و سالمندان دستور مى دهد.

جايگاه سالمندان را در خانواده ها از ياد نبريم و قدر اين چراغهاى خانه را بدانيم .

حق بزرگترها

تنها كودكان و جوانان نيستند كه نسبت به والدين خويش ، وظيفه دارند، بلكه خود آنان كه پدر و مادر شده اند و سنى هم از آنان گذشته است ، نسبت به پدر و مادر خودشان وظيفه مندند، چه در حال حياتشان ، چه پس از فوتشان .

چنان نيست كه اگر زن و مردى خودشان صاحب فرزند شدند و به مقام مادرى و پدرى رسيدند، ديگر تكليفى نسبت به والدين خود ندارند.

سر كشى كردن به پدر و مادر، جويا شدن از حالشان ، رفع نيازهايشان ، همكارى در كارها، همدردى در مشكلات ، كمك به معيشت و درمان و پرستارى ، همه و همه از وظايفى است كه تا واپسين لحظات حياتشان بر دوش انسان است . و اين هرگز نمى تواند اداى حق بزرگ آنان باشد كه عمرى به پاى فرزندانشان چون شمع سوخته اند و اين نهالها را برومند و رشيد ساخته اند.

سزا نيست كه در برابر عمرى سوختن و ساختن ، بى مهرى و جفا ببينند و سخن درشت بشنوند. احاديث متعددى در ذيل آيه اى كه مى فرمايد به پدر و مادر خود اف نگوييد: (و لا تقل لهما اف ) آمده است كه اگر خداوند چيزى كمتر و ناچيزتر از اف هم مى دانست ، از آن نهى مى كرد و اين كمترين مرتبه عقوق است و از جمله رفتار مربوط به عاق شدن ، آن است كه كسى به پدر و مادر خويش بنگرد و نگاهش را تندى و بد زبانى و هتاكى كجا؟

سعدى مى گويد:

روزى به غرور جوانى بانگ بر مادر زدم ، دل آزرده به كنجى نشست و گريان همى گفت : مگر خردى فراموش كردى كه درشتى مى كنى ؟

چه خوش گفت زالى به فرزند خويش   چو ديدش پلنگ افكن و پيل تن
گر از عهد خرديت ياد آمدى   كه بيچاره بودى در آغوش من
نكردى در اين روز بر من جفا   كه تو شير مردى و من پيرزن (54)

پس نبايد فراموش كنيم كه چه بوديم و چه هستيم .

اگر جوان و رشيد و توانمنديم ، روزى هم پدر و مادرمان همچون ما بوده اند كه امروز پير و ضعف و ناتوان شده اند. همين ضعف و پيرى در انتظار ما نيز هست . اگر طالب آنيم كه در دوران كهولت و عجز و از كار افتادگى ، فرزندانمان عصاى دستمان و بازوى پر توانمان باشند، بايد خود ما نسبت به والدين خويش چنين باشيم . با اين عمل ، شيوه انسانى و اسلامى رفتار با پدر و مادر را به آنان بياموزيم . كسى كه حق بزرگترها را نشناسد و مراعات نكند، چگونه انتظار دارد كه ديگران حق شناس او باشند و حرمتشان را پاس ‍ بدارند؟!

سعدى چه خوب سروده است :

سالها بر تو بگذرد كه گذار   نكنى سوى تربت پدرت
تو به جاى پدر چه كردى خير   تا همان چشم دارى از پسرت ؟(55)

حق شناسى و حق گزارى

آنچه انسان را در مقام اين شناخت حق و اداى وظيفه مى نشاند، توجه به خدمات و زحمات اولياست . امام زين العابدين (عليه السلام ) در رساله رسالة الحقوق ، آنجا كه حق پدر و مادر و وظيفه فرزندان را نسبت به آنان بيان مى كند، از جمله بر همين آگاهى بخشى و معرفت آموزى تاءكيد مى فرمايد. نسبت به مادر مى فرمايد:

و اما حق مادرت آن است كه بدانى او تو را در جايى حمل كرده كه هيچ كس ، ديگرى را آنجا و آن گونه حمل نمى كند، از ميوه جانش تو را غذا داده كه كسى چنين نمى كند. تو را با گوش و چشم و دست و پا و پوست و موى خود و با همه اعضا و اندامش ‍ نگهدارى و محافظت كرده است و آنچه در اين راه ، رنج و ناملايمات ديده ، همه را با روى خوش و آغوش باز پذيرفته و غم و سنگينى آن را بر دوش كشيده است . راضى شده كه خود، گرسنه بماند و تو سير شوى ، خود عريان بماند و تو را بپوشاند، خودش ‍ تشنه باشد و تو سيراب باشى ، خود در آفتاب بماند و تو سايه نشين باشى ، با زحمت و رنجى كه مى كشد، تو را به نعمت و برخوردارى برساند، در راه تو سرما و گرماى دنيا را به جان بخرد. حق او بر تو آن است كه اينها را بدانى و بر اين همه رنج ، سپاسگزارش باشى ، كه البته جز با توفيق و يارى خدا، نخواهى توانست حقش را ادا كنى . (56)

تو تا يك مختصر جانى بگيرى   كند جان مختصر، بيچاره مادر
به مكتب چون روى تا باز گردى   بود چشمش به در، بيچاره مادر
نبيند هيچ كس زحمت به دنيا   ز مادر بيشتر، بيچاره مادر
تمام حاصلش از زحمت اين است   كه دارد يك پسر، بيچاره مادر

نيكى به پدر و مادر، آثار و نتايج ارزنده اى در دنيا و آخرت دارد.

در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) آمده است كه فرمود:

من سره اءن يمد له فى عمره ، و يبسط له فى رزقه ، فليصل اءبويه ؛ فان صلتهما طاعة الله ؛

هر كس دوست دارد و خرسند مى گردد كه عمرش طولانى و رزق و روزى اش فراوان گردد، پس به پدر و مادر خويش نيكى كند، چرا كه نيكى و پيوند به آن دو، طاعت از خداوند است .

زمينه كسب بهشت

وقتى بهشت ، زير پاى مادران است ، وقتى نگاه محبت آميز به والدين ، عبادت خداست ، وقتى احسان به آنان ، عمر و روزى را زياد مى كند، پس چرا از اين زمينه هاى كسب بهشت غافل شويم ؟

سعيد بن مسيب (يكى از ياران پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) نقل مى كند: همراه رسول (صلى الله عليه و آله ) بوديم . بر فراز كوهى رفتيم . از آنجا دره اى در چشم انداز ما قرار داشت . آنجا نگاهم به جوانى افتاد كه به چراندن گوسفندان و به شبانى مشغول بود. از جوانى اش خوشم آمد. به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) گفتم : يا رسول الله ، چه جوانى ! كاش جوانى اين فرد، در راه خدا صرف مى شد. رسول خدا(صلى الله عليه و آله ) فرمود: چه مى دانى ؟ شايد در راه خدا صرف مى كند و تو نمى دانى ؟

پيامبر (صلى الله عليه و آله ) آن جوان را صدا كرد و از وى پرسيد:

اى جوان ! آيا كسى را دارى كه به او رسيدگى كنى و خرجش را بدهى و تحت تكفل تو باشد؟

گفت : آرى . حضرت پرسيد: او كيست ؟ گفت : مادرم .

رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: خوب است . برو مواظب او باش ، كه بهشت زير پاى مادر است . (57)

عبادت دانستن اين خدمت ، منت نگذاشتن ، آن را وظيفه دانستن ، سبب مى شود كه چنين عملى انسان را به خدا و بهشت برساند.

تا مى توان راه بهشت در پيش گرفت و با جلب رضاى والدين ، رضايت خدا را خريد، چرا روى آوردن به بى مهرى نسبت به آنان و رنجاندنشان ، كه عذاب خدا و سلب توفيق را در پى دارد و دلها را مى ميراند، ياس مى آفريند و حرمت بزرگان و حريم سالمندان شكسته مى شود و كانون خانه ، تيره و بى فروغ مى شود.