اما اگر اين چراغ در دلش روشن نشود، او خود را در يك محيط تاريك و ظلمانى مى بيند
در نتيجه هر قدمى را در زندگانى خويش ، با افسردگى خاطر و اضطراب و نگرانى و و
..... بر مى دارد در دنياى امروز، چه قدر سرمايه براى روشن ساختن قلبهاى افسرده و
نگران صرف شده است ؟ آيا علت و عوامل افسردگى را، روشن ساخته اند، تا كسى بداند، چه
عواملى و با كدام شرائط موجب اين بيمارى مى شود؟ در هر صورت اگر انسان را در جهت
ايمان و يقين به خداى متعال و دريافت غذاهاى سالم بر خوردارش نسازيم هيچ پيشرفتى
برايش مفيد و آرام بخش نخواهد بود بلكه مانند دانه اى كه مغز تلخى دارد هر اندازه
كه بزرگ گردد و بيك درخت پر ميوه اى تبديل شود اين تلخى از آن جدا نخواهد شد.
عامل افسردگى هاى انسان چيست ؟
چرا حزن و اندوه و افسردگى در وجود انسان اين همه ريشه دوانده و تمام وجودش را
گرفتار ساخته است ؟
چرا علم و دانش و مدعيان تمدن و ترقى به فرياد او نمى رسند آيا اين همه خسارتهاى
اخلاقى ، روانى ، اقتصادى ، شخصيتى ، عدم رشد و شكوفائى استعداد و لياقت ها و
وابستگى هاى مادى و و .... براى نسل بشر كافى نيست كه با تجديد نظر و اعتراف به
خطاء و اشتباه و قبول نظم جهان هستى ، حيات جديدى را براى وى تدارك نمايند؟
آيا دانشمندان و پزشكان ، خصوصا روانشناسان در مورد اين كسالت مى توانند بيمار را
با يك نگاه بدنياى ديروز و امروز، و كشف علت اصلى ، براى هميشه راحت كنند؟ مثلاً
اين نكته را عنوان كنند كه در ميان انسانهاى گذشته اين ناراحتى در چه سطحى بود و
چرا؟ در پاسخ به اين سئوال ، وجدان پاك بايد دخالت كند تا نيازمندان را از جهل و
نادانى نجات دهد و با صراحت بگويد كه در دوران اوليه ، باور و يقين بخدا در انسانها
بيشتر بوده و لذا، افسردگى كمتر داشتند بنابراين نبايد عصر و زمان حاضر را دوران
تمدن و ترقى ملقب ساخت در حالى كه هر روز به آمارِ حوادث ناگوار افزون مى شود و به
عظمت و شدت جهل و نادانى انسانها، از طرق گوناگون اضافه مى گردد.
نكته مهم
افسردگى و يا حزن و غم در عمق وجود بشر بدون علت نيست و راه پيداكردن آن ، اين است
كه به نياز و احتياجات ضرورى او رسيدگىكامل بشود تا اينكه علت نابسامانى هاى روحى
خودبخود مشخص گردد، اگر دانش آموزىاز نفهميدن درس و يا نمره كمتر در ورقه امتحانى
افسردگى پيدا كرده است نمى توان باپوشاك و خوراك يا اسباب بازى اين افسردگى را در
او درمان كرد بلكه بايد دراحتياجات او مطالعه كرد وقتى كه روشن شد علت افسردگى او
كمبود آموزشهاى درسىاست بايد اين كمبود را جبران نمود تا افسردگى ريشه كن شود در
حالى كه با وجودپيشرفت هاى علم و دانش اغلب بيماران و يا تمام مردم بجاى كمبودهاى
معنوى مانند ضعفايمان و يقين بخداى متعال از داروهاى مغز و اعصاب استفاده مى كنند و
يا با ساختن قيافههاى خيلى دقيق و ظريف مذهبى ، بجاى بندگى و توجهكامل روح و قلب
آنان بخداى هستى ، خود را مشغول ساخته اند.
اين برخورد هيچ وقت نمى تواند روح و روان انسان ها را از افسردگيها نجات دهد و اگر
كسى از اين راه موفق به [روان گردانى ] شود و مدتى افكار خويش را از اين موضوع
دردناك به چيزهاى ديگرى منتقل سازد باز هم احتياج واقعى يعنى كمبود يقين بخداى
متعال ، در جاى خودش باقى است و بايد از طريق سالم ، اين كمبود جبران شود تا تمام
ناراحتى هايش پايان پذيرد.
نسخه خداوند براى معالجه افسردگى
شكى نيست كه خالق بشر، بطور كامل او را مى شناسد و علت افسردگيهاى ، وى برايش آشكار
است و نيازهاى ضرورى وجود او را مورد عنايت قرار مى دهد تا اينكه به بندگانش تفهيم
كند حزن و افسردگى شما بخاطر كمبود ايمان و يقين بپروردگارتان است چه اگر اين جاى
خالى را مطابق با راهنمائى هاى پيشوايان معصوم عليهم السلام پُر نمايد هيچ وقت
ناراحتى و افسردگى به سوى آنها نخواهد آمد در قرآن مجيد كلمه [لايحزنون ] 13 بار و
هميشه با جمله [لاخَوفٌ عَليهم ] آمده است يعنى بر مؤ منان هيچ نوع غم و افسردگى و
يا ترس و نگرانى وجود ندارد و در آيه ديگر مى فرمايد بر اولياء خدا ترس و نگرانى و
افسردگى وجود ندارد.
اين كلمه كه عمده ترين موضوع بحث ما را تشكيل مى دهد بعد از نقل چند آيه از قرآن ،
مورد بحث و بررسى واقع مى شود.
1 - يا بَنى آدَمَ اِما يَاءتِينَّكُم رُسُلٌ مِنكُم
يَقُصُّونَ عَلَيكُم آياتى فَمَن اَتَّقى و اَصَلخَ فَلاخَوفٌ عَلَيهِم وَلاهُم
يَحزَنُونَ .(282)
اى فرزندان آدم آيا انبيائى از جنس شما نيآمدند كه آيات ما را به شما نقل كنند؟ پس
هر كس تقوا و پرهيزكارى را پيشه خود سازد و نفس خويش را اصلاح كند هيچ ترس و
افسردگى بر او نخواهد بود.
2 - وَ ما نُرسِلُ المُرسَلينَ اِلا مُبَشِّرينَ وَ
مُتدِرينَ فَمن آمَنَ وَاَصلَحَ فَلاخَوفٌ عَليهِم وَلاهُم يَحزَنُون .(283)
ما پيامبران را جز بشارت به [اهل ايمان ] و ترساندن [گناهكاران ] نفرستاديم
بنابراين هركسى ايمان آورد و خود را اصلاح نمايد [و به اعمال ضد دينى آلوده نشود]
هرگز بر آنان ترس و نگرانى ، و افسردگى و اندوه نخواهد بود.
از مجموع آياتى كه در اين زمينه وارد شده است دو نكته مهم و اساسى استفاده مى شود.
1 - ايمان 2 - اصلاح نفس .
اگر انسان از امكاناتى كه پروردگار متعال براى تحقق اين دو اصل مهم ، در اختيار
آنها قرار داده استفاده مطلوب و صحيحى را بدست آورد بطور يقين از شر بيمارى افسردگى
نجات مى يابد چون زمينه اى براى ابتلاء در وجود وى نخواهد بود آنچه بعنوان علت اصلى
اين ناراحتى ازنظر قرآن ، محسوب مى شود نداشتن ايمان بپروردگار متعال است به جهت
اينكه روح و روان انسان ابتداء بايد نياز و كمبودهاى خويش را تاءمين نمايد تا اينكه
از اضطراب و يا ترس و نگرانى خلاص شود احتياجات ضرورى او، ايمان و يقين كامل بخداى
متعال است چون مسير ايمان و يقين ، حقيقتى را به روى انسان باز مى كند كه تاءمين
كننده غذاهاى سالم روح و روان اوست مثلاً تلفن به يك شهر دور دست هنگامى ايجاد
ارتباط خواهد نمود كه شماره با كُد آن شهر هماهنگ شود.
كُد مخصوص روح و روان ، ايمان به خالق متعال است اگر انسان بدون ايمان وارد زندگى
بشود هيچ زمينه اى براى جبران خواسته هاى وى صورت نمى گيرد و روانشناسى مذهبى علت
اصلى افسردگى انسان را ، بى اعتنائى وى به نيازهاى عمده روح و روان خويش ، مى داند
چون اگر اين كمبودها، مطابق دستورات كارشناسان ، الهى جبران شود و او بوسيله ايمان
و يقين به پروردگار متعال ، گرسنگى و عطش شديد روحى خود را، رفع كند هيچ زمينه اى
براى ورود، ميكرب هاى افسردگى و يا غم و اندوه باقى نمى ماند و به همين جهت
پيشوايان معصوم صلوات الله عليهم اجمعين با تزكيه و بهداشت روانى ، برنامه هاى
تربيتى خودشان را، آغاز كرده و بذر ايمان و يقين را با آموزش و پرورش هاى سالم ،
آبيارى مى كنند در اين صورت هر مشكل و يا حادثه ناگوار بر ايشان قابل تحمل ، و
نردبان ترقى خواهد بود وقتى كه قرآن مجيد مى فرمايد:
فَمَن آمَنَ واَصلَحَ فَلا خَوفٌ عَليهِم ولاهُم يَحزَنُون
پس اگر كسى به مرحله كامل ايمان صعود كند و روح و قلب خود را، اصلاح نمايد در اين
حال ، هيچ ترس و نگرانى ، بر آنان نخواهد بود و هيچ وقت حزن و يا افسردگى پيدا
نخواهند كرد.
بنابراين علت افسردگى و ترس ونگرانى ها، ضعف ايمان و عدم پالايش قلب انسانهاست ،
نكته ديگرى كه از آيات استفاده مى شود اينكه كلمه [خوف ] كه به معناى ترس و نگرانى
است قبل از [يحزنون ] كه به معناى افسردگى است آمده ، يعنى افسردگيها، از ترس و
نگرانيها پديد مى آيد اگر ريشه نگرانى و ترس ، كه همان ضعف ايمان و يقين به خداى
متعال است بوسيله تزكيه نفس و اطاعت كامل از دستورات الهى ، قطع شود، موردى براى
افسردگى پيدا نخواهد شد و اهميت روانشناسى دينى در اين جا، روشن مى شود كه انسانها
را به ريشه اصلى بيمارى رهنمون مى سازد و داروى كامل آن را بدون ، پرده پوشى ، بيان
مى كند همانگونه كه پيشوايان معصوم عليهم السلام ، در طول تاريخ از اين شيوه
استفاده مى كردند وقتى كه انسانها، اين راه و روش را بطور كامل ، اجراء نمودند
توفيق و رحمت بى پايان خداى رئوف و مهربان ، هم چون نسيم بهارى ، آنان را براى رشد
و شكوفائى گلهاى صبر و مقاومت و نيل به آسايش و آرامشهاى كامل زندگى ، آماده مى
سازد.
در روانشناسى هاى غير مذهبى ، تنها به راهنمائى هاى روانشناسان ، در معالجه بيماران
تكيه مى شود ولى روانشناسى دينى ، بعد از ارشاد و راهنمائى هاى لازم ، انسانها را
به قدرت بزرگ الهى متوجهه مى سازد تا اينكه آنان در معالجه ناراحتى و رفع نگرانى و
ريشه كن كردن افسردگى هايشان ، از خداى متعال استمداد كنند چون هر راهنمائى و پند و
اندرز يا دارو، و درمان با اراده و مشيت الهى مؤ ثر واقع مى شود بنابراين بر همگان
لازم است در هر شرائط افكار عمومى را بسوى خالق هستى هدايت نمايند.
سوال : ايمان بخداى متعال چگونه مانع ترس و نگرانى و يا
افسردگى مى شود؟
ج مسئله ايمان بپروردگار متعال بايد مانند ساير كلمات كليدى ، و مطابق با
معيارهاىصحيح تعريف شود چون اگر تفسير و تعريف درستى از كلمه ايمان در اختيار نباشد
هيچكس نمى تواند از آن استفاده كامل ببرد، در آيات قرآن اين كلمه خيلى مطرح شده و
غالباازآثار مفيد و نجات بخش آن خبر مى دهند و در بعضى از آيات ايمان را با صفت
فاعلىيعنى [مؤ من ] تعريف نموده و مى فرمايد:
اِنَّما المُؤ مِنُونَ الَّذينَ اِذا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَت
قُلُوبُهُم وَ اذا تُلِيَت عَلَيهِم آياتُهُ زادَتهُم اِيمانا وَ عَلى رَبِّهِم
يَتوَكَّلُونَ .(284)
ايمان آورندگان كسانى هستند هر زمان نام خدا مطرح شود دلهايشان [از عظمت و جلال
پروردگار] ترسان و لرزان مى گردد و هنگامى كه آيات الهى بر آنان خوانده شود به رتبه
ايمانشان اضافه مى گردد و در هر حال به پروردگارشان اعتماد و توكل مى كنند.
ويژه گيهاى مؤ من
1 - ترس قلبى يا خشيت ، 2 - هر لحظه بياد خدا بودن .
3 - اعتماد و اطمينان كامل بپروردگار [توكل ] داشتن .
براى پاسخ به سؤ ال فوق ، بررسى كوتاه از اين سه اصل در فرد مؤ من لازم است ، ايمان
يعنى باز كردن دريچه قلب و يا روح و روان بسوى معنويت و مطالعه در عالم غيب ، و
رسيدن به باور و يقين در مورد اينكه هستى با تمام خانواده اش هر لحظه از ناحيه
پروردگار متعال جان مى گيرد چه اگر يك لحظه عنايت الهى قطع شود حيات و زندگى از
عالَم برچيده مى شود و اصلاً معنائى براى هستى باقى نمى ماند.
وقتى كه انسان ، به اين مرحله از ايمان نائل گردد، در مورد عظمت و جلال و قدرت بى
پايان خداى متعال ، آگاهى و معرفت خاصى را، كسب مى كند كه خود را هر لحظه در محضر
پروردگارش مى بيند در نتيجه ، با ذكر و يادآورى خداى سبحان ، حالت خاصى در قلبش
پديد مى آيد بخاطر اينكه او در اثر معرفت به عظمت و جلال الهى خود را چنان ضعيف مى
بيند كه با ياد خدا ترسى بر تمام وجودش حاكم مى شود، چون ذكر خدا در پيش مؤ من ،
تبلور عظمت و جلال نامتناهى اوست و در لسان ادعيه و احاديث از آن به [خشيت ] تعبير
شده است و تفاوتش با خوف در اين است كه خوف در مقابل حسابرسى كامل و اجراى عدالت
الهى ، از اعمال انسان ، در دل وى ايجاد مى شود ولى خشيت در اثر معرفت بذات اقدس
الهى پديد مى آيد.
انسان در از اين مرحله بيك معرفت و آگاهى خيلى ظريف و لطيف نائل مى گردد كه هر لحظه
خود را با آيات الهى روبرو مى بيند در نتيجه با ديدن علائم و نشانه هاى توحيد مراتب
ايمان وى به سرعت بالا مى رود تا جائى كه تمام لحظات عمر خويش را از عنايات الهى مى
داند [مانند وجود نيروى برق در روشن نمودن لامپ ، چه اگر قطع شود ديگر روشنائى وجود
ندارد] وقتى كه روح و روان او به اين مرحله رشد يافت مانند كوه بزرگ در مقابل حوادث
ناگوار و فشارهاى سخت روزگار، متحمل و صبور خواهد بود و قبل از توجه به حوادث و
لحظات تلخ و فشار مشكلات در تمام مراحل زندگى ، عظمت خداى متعال را مى بيند و با
توكل به او، زندگى را اداره مى كند.
وقتى كه قلب و يا روح انسان اين مراحل را پشت سرگذاشت براى هميشه بنور رحمت الهى ،
روشن خواهد بود و در كنار اين روشنائى هيچ موردى براى ترس و يا نگرانى هاى مذموم ،
باقى نمى ماند و با اطمينان خاطر بتمام حوادث مى نگرد و آنها را، اعم از تلخ و يا
شيرين ، در جهت امتحان و آزمايش خويش مى داند در نتيجه تلاش مى كند تا از حوادث
زندگى خود، امتحان خوبى داده باشد.
انسان با اين طرز تفكر، هيچ وقت با افسردگى روبرو نخواهد شد چون انسان مؤ من به
نعمت هاى موجودش ، وابسته نمى باشد تا براى از دست دادن آنها افسوس نمايد در اين
صورت عاملى وجود ندارد تا او را، به افسردگى مبتلا سازد آنچه به نظر مى رسد عامل و
يا ريشه اصلى افسردگى ، وابستگى انسان به مسائل دنيوى است و چون تحليل درستى در اين
مورد ندارد هر لحظه ، خوابهاى نگران كننده و ملال آور مى بيند با وجود اينكه هيچ
نوع نياز مادى ندارد و يا مشكلى برايش پيش نيامده ولى افسرده خاطر است چون از آينده
نيآمده نگرانيها دارد و به ايام جدائى از مال و مقام و رياست و و .... مى انديشد
ولى در فرهنگ امامت توصيه شده كه نگرانى و غصه هاى آينده را به زندگى امروزت تحميل
مكن ، زيرا، اگر آينده برايتان عمرِ مكتوب باشد خداوند در همان روزها بفكرتان خواهد
بود.
در نتيجه - ايمان موجب زهد و عدم وابستگى انسان به دنيا مى گردد و تمام توجه او را
بسوى خداى متعال معطوف مى دارد تا اينكه بتواند هر حادثه اى را با سلامتى كامل پشت
سرگذاشته و استفاده مطلوبى را نصيب خود سازد.
نكته مهم : انسانهاى مؤ من به بركت ايمان و
توكل بخدا، هر نوع نگرانى را از تبديل شدن به افسردگى خطرناك باز مى دارند چون
نگرانى در قلبى پيدا مى شود كه در آن ياد خدا نباشد بخاطر اين كه وجود مشكلات و
حوادث بزرگ در اثر ياد خدا، موجبات رشد و ترقى انسان را فراهم مى سازد چون به بركت
تحقق پايه هاى ايمان ، به علل و عوامل مشكلات ، آگاهى پيدا مى كند، يعنى با چشم دل
مى بيند كه هر مشكل و يا حادثه اى ، چه مصالحى براى او دارد در اين حال صبر و تحمل
برايش مشكل نخواهد بود اما اگر اين شناخت در وجود بشر شكل نگيرد در مقابل كوچكترين
مشكل و حوادث تعادل خود را از دست مى دهد و با خسارت هاى زيان آور، روبرو خواهد شد.
نكته مهمى كه در قرآن به آن اشاره شده اين كه ، انسان بتواند در روح و روان خود،
زمينه اى فراهم كند تا به يك بصيرت و آگاهى كامل ، در مورد جريانات زندگى ، نائل
شود و اخلاق مناسبى را از خويش نشان دهد در اين صورت ، هيچ مسئله اى اعم از تلخ و
يا شيرين ، قادر به تسخير روح و روان او نمى باشد.
لِكَى لاتاءسَوا عَلى ما فاتَكُم وَلاتَفرَحُوا بِما آتاكُم
وَاَللهُ لايُحِبُّ كُلَّ مُختالٍ فَخُورٍ .(285)
[اين را بدانيد] تا هرگز بر آن چه از دست شما رود دلتنگ و افسرده نشويد و به آن چه
، به شما مى رسد خوشحال نگرديد و خداوند هيچ انسان متكبر خودستائى را دوست نمى
دارد.
هر انسانى براى تحقق اين معنا بايد آمادگى هاى لازم را، در روح و روان خويش ، ايجاد
كند تا اينكه بتواند جريانات زندگى خويش را در اين قالب به ريزد، در اين حال ، جز
مسئوليت انسان و آزمايشات الهى ، چيزى ديگرى نخواهد بود چنان كه در اكثر آيات و
روايات به آن تاءكيد شده است .
كليد اصلى اين معما، ايمان به خداى متعال است وهر كسى از طريق تقويت مراحل ايمان و
يقين آمادگى كافى پيدا مى كند تا مفاد آيه را در تمام برنامه هاى خود، اجراء نمايد
پس وقتى كه روانشناسى دينى ، با الگو و معيارهاى قوى و محكم ، روان انسان را با اين
واقعيت آشنا مى سازد ديگر موردى براى افسردگى باقى نمى ماند بخاطر اين كه او، بعد
از شناخت و آگاهى ، به جانب مشكلات و يا حوادث نگاه نمى كند تا افسرده خاطر شود
بلكه فقط به صبر و تحمل دوران امتحان ، خودش را، آماده مى سازد، چون بعد از دريافت
آگاهيهاى اساسى در مورد مسائل زندگى ، صبر و مقاومت بر وى ممكن خواهد بود در اين جا
به يك نكته مهم اشاره مى كنيم در جريان رفاقت حضرت موسى (عليه السلام ) با حضرت خضر
(عليه السلام ) آمده است كه او مى خواهد حوادث اتفاق افتاده را با صبر و تحمل
بگذراند قرآن دراين زمينه از قول خضر عليه السلام به او مى فرمايد:
و كَيفَ تَصبِرُ عَلى مالم تُحِط بِهِ خُبرا
(286) تو [موسى ] چگونه مى توانى بر چيزهائى كه به آنها، آگاهى و احاطه
كامل ندارى صبر و تحمل نشان بدهى .
يعنى صبر و مقاومت در برابر هر حادثه اى مستلزم ، شناخت و آگاهى هاى كامل است و
انسان از طريق ايمان مى تواند اين حقيقت را در خود پديد آورد تا نسبت به جريان و
حوادث زندگى ، صبور و مقاوم باشد چنان كه در وصيت حضرت على ((صلوات الله عليه ))
بفرزندش امام حسن عليهماالسلام آمده : غم و افسرده گى ها را با صبر و يقين كامل
بخدا از خودت دور كن .
اين جمله دو نوع معنا مى تواند داشته باشد : 1 - صبر و يقين مانع شكل گيرى افسرده
گى است ، 2 - صبر و يقين افسرده گيها را بى خطر مى سازد.
در هر دو صورت مشكل افسردگى حل مى شود و انسان از شر اين كسالت خطرناك نجات مى يابد
در داستان حضرت يونس (عليه السلام ) آمده است وقتى كه در شكم ماهى قرار گرفت يك
دنياى تاريك و وحشتناكى را مشاهده كرد در اين حال با توسل بدرگاه الهى و اعتراف به
اشتباه خود، رحمت نجات بخش پروردگار، به فريادش رسيد.
فَاستَجَبنالَهُ و نَجَّيناهُ مِنَ الغَمِّ و كَذلِكَ
نُنجِى المُؤ مِنينَ .(287)
پس ما دعاى او را مستجاب كرديم و از اين غم و افسردگى ناگوار نجاتش داديم و هم چنين
مؤ منين را از گرداب غم وافسردگى ها نجات مى دهيم .
نكته مهم
اين آيه شريفه مؤ يد بحث ماست يعنى ايمان بخدا، وقتى كه در وجودانسان شكل گرفت
مانند كشتى نجات او را از محاصره مشكلات و افسردگى هاى زندگىبه ساحل مى رساند چون
هيچ وقت خداوند بندگانش را فراموش نمى كند پس ما هم اگردر شكم دنيا آن چنان افسرده
خاطر شويم كه مانند حضرت يونس (عليه السلام ) در شكمماهى ، به پايان حيات برسيم باز
هم استمداد و استغاثه به درگاه حضرت حق جلتعظمته و اعتراف به گناه و اشتباهات ،
موجب نجات و سعادت ما خواهد بود بنابراين ياءسو نوميدى در فرهنگ دينى ، معنا ندارد
و از گناهان بزرگ به شمار مى رود چون خدائىكه تمام امكانات در اختيار اوست و هر چه
او اراده كند آن مى شود دليلى براى نگرانى وياءس وجود ندارد و بايد اين حقيقت از
طريق رعايت دستورات الهى در روح و روان ما آنچنان تقويت گردد تا بعد از جواب كردن
پزشك هم ، افسرده نشويم چون جواب كردنبيمار مشكل خود، پزشك است كه علم و تخصصش
بپايان رسيده و بيشتر از آن كاربردندارد اما براى قدرت و ذات اقدس الهى پايانى وجود
ندارد در نتيجه ايمان ، انسان را باپزشكى آشنا مى كند كه در هر عصر و زمان درمان و
معالجاتكامل بدست اوست و آن پروردگار مهربان است .
والحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله
الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين