جوان از نظر عقل و احساسات
مرحوم محمد تقى فلسفى
- ۳۶ -
پيامبران و بشردوستى
بشردوستى و خودخواهى نسبت به عموم مردم ، از صفات بارز پيامبران الهى و رهبران
روحانى بود. آنان عاشق سعادت و خوشبختى مردم بودند و از گمراهى و نادانى انسان ها
رنج مى بردند. پيامبران خدا، مانند پدرانى دلسوز و مهربان ، روز و شب مجاهده مى
كردند و در راه نجات گمراهان ، به همه مصائب و ناملايمات تن مى دادند تا مگر آنان
را به صراط مستقيم هدايت كنند و از قيد جهل و اسارت آزادشان سازند.
در قرآن شريف ، علاقه شديد رسول اكرم به هدايت و سعادت مردم تصريح شده و مراتب
بشردوستى و عواطف انسانى آن حضرت ، خاطرنشان گرديده است :
(لقد
جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رؤ ف رحيم .
)
خداوند، مردم عصر رسول اكرم را، از هر مذهب و نژاد مخاطب ساخته و فرموده است :
عواطف پيشواى اسلام
همانا پيغمبرى از جنس خود شما براى هدايت و راهنمايى شما آمده است . او به سبب
دگردوستى و نوع خواهى ، از بدبختى و جهل و فقرتان ناراحت است . مصائب و شدايد شما
بر وى سنگين و گران است . او در نجات همه شما، عموما، حريص است و به سعادتتان علاقه
شديد دارد و نسبت به مؤ منين ، خصوصا، رئوف و مهربان است .
مكتب آسمانى اسلام زندگى مفيد و سودبخش را تنها نصيب كسانى مى داند كه تمايل
خوددوستى و دگردوستى خويش را به موازات يكديگر و با اندازه گيرى صحيح ارضا نمايند.
از طرفى به خود متوجه باشند و در راه تعالى معنوى و تاءمين حوايج مادى خود كوشش
كنند و در هر كارى به شايستگى قدم بردارند و از طرف ديگر به غير متوجه باشند و آنان
را نيز به مسير پاكى و فضيلت سوق دهند و موجبات خوشبختى و سعادتشان را فراهم آورند.
(و
العصر ان الانسان لفى خسر، الا الذين آمنوا و عملوا الصحالحات و تواصوا بالحق ، و
تواصوا بالصبر. )
(1134)
به روزگار قسم ، كه زندگى تمام انسان ها را از هر نژاد و ملت زيان بار و ضرر آور
است ، مگر آنان كه با ايمان و اعمال شايسته ، خود را رستگار و سعادتمند كنند و با
سفارش به حق و صبر، موجبات خوشبختى و سعادت دگران را فراهم آورند.
به موجب روايات اسلامى ، مسلمان واقعى كسى است كه دگردوستى و خدمت به مردم ، جزء
برنامه روزانه اش باشد و در حدود توانايى و قدرت خويش ، اين وظيفه انسانى و اخلاقى
در نسبت به تمام مردم انجام دهد.
(قال
رسول الله صلى الله عليه و آله : من سمع رجلا ينادى يا للمسلمين فلم يحبه فليس
بمسلم . )
(1135)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : اگر مسلمانى بشنود كه مردى از هر مذهب و آيين ، مسلمين
را به يارى خود مى خواند و از آنان كمك مى طلبد، اگر به ندايش جواب مثبت ندهد و
يارى اش نكند، مسلمان نيست .
(قال
النبى (ص ): ليس بمؤ من من بات شبعانا و جاره طاويا.(1136)
)
و نيز فرموده است : با ايمان نيست كسى كه سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد.
(قال
رسول الله صلى الله عليه و آله : من اصبح لا يهتم بامورالمسلمين فليس بمسلم .
)
(1137)
و نيز فرموده است : كسى كه صبح كند و قصد خدمتگزارى در كارهاى مسلمانان نداشته
باشد، مسلمان نيست .
(قال
على عليه السلام : المؤ من من نفسه فى تعب و الناس منه فى راحة .
(1138) )
على عليه السلام فرموده است : مرد با ايمان خود را در زحمت و رنج قرار مى دهد و
مردم در پرتو وى در آسايش و راحت به سر مى برند.
(قال
على بن الحسين عليه السلام : يا بنى افعل الخير الى كل من طلبه منك فان كان من اهله
فقد اصبت موضعه و ان لم يكن من اهله كنت انت من اهله .
)
(1139)
حضرت سجاد عليه السلام به امام باقر فرمود: فرزندم ، هر كس كه از تو درخواست خير و
خوبى نمايد، به وى نيكى كن . چه ، اگر درخواست شايسته آن نيكى باشد، تو به واقع
رسيده اى و كار خوبى را در موردش انجام داده اى و اگر او شايسته آن نيكى نبوده است
، تو با انجام درخواست او، مراتب شايستگى خود را در كار خير ابراز كرده اى .
دگردوستى و مهرورزيى به ابناى بشر، كه نشانه تعالى روان و رشد اخلاق است ، در تمام
ادوار محبوب و مطلوب پيامبران الهى و عقلاى بشر بوده و آن را يكى از شرايط ضرورى
زندگى انسانى به حساب آورده اند. ولى در دنياى كنونى ، وجود اين خوى پسنديده ، براى
صلح و آرامش و بهزيستى جوامع بشرى ضرورت بيشترى پيدا كرده است .
بهزيستى در پرتو دگردوستى
در دنياى كنونى ، بر اثر پيشرفت علم و دانش و توسعه صنعت و ماشين ، بشر، قدرت
زيادترى به دست آورده و نيروى بيشترى در اختيار گرفته است . در چنين شرايطى ، اگر
دگردوستى و محبت به غير در نهادش قوت بگيرد و به خوبى مهرورزى متخلق گردد، نيرو
عظيم علم و صنعت را در مجراى صحيح و براى بهبود زندگى به كار مى اندازد و از آن به
نفع انسانيت استفاده مى كند و موجبات رفاه و آسايش مردم را فراهم مى سازد و در
نتيجه جوامع بشرى از نعمت صلح و صفا، مهر و محبت و همكارى و مواسات برخوردار مى
گردند.
برعكس اگر در شرايط پيشرفت علم و صنعت ، بشر به خوددوستى و شهوات خويش متوجه گردد و
حب ذات خود را تقويت كند و از دگردوستى و خوى انسانى غافل شود، مفاسد عظيمى به بار
مى آيد. در اين موقع ، حس جاه طلبى و خودپرستى بيدار مى شود، خواهش هاى نفسانى به
طغيان و سركشى مى گرايند و نيروى علم و صنعت در دست بشر وسيله ارضاى غرايز و شهوات
مى شود و در راه ظلم و ستم ، تجاوز و تخريب و خونريزى و فساد و به كار مى افتد.
انسان ها درنده خو مى شوند. اقويا، ضعفا را نابود مى كنند و بشر با سرعت در راه
دشمنى و كينه توزى و فساد و تباهى پيش مى رود.
(علم يك غلام حلقه به گوش است ، به
فرمان جنگ ، آدميان را به خاك هلاك مى اندازد و به دستور طب آنان را از مرگ و نيستى
رهايى مى بخشد. سيل آتش را از توپ جارى مى سازد و يا برعكس ، آتش تب را خفيف مى
دهد. پل هاى عظيم به وجود مى آورد و يا آن كه آن ها را با خاك يكسان مى سازد. انسان
در پرتو علم ، هم مى تواند راحتى و نيكبختى خويش را تاءمين كند و هم بر اثر علم از
هر دو قسمت محروم سازد. متاءسفانه ، اين احتمال از هر حيث نزديك به نظر مى رسد، لكن
هر گاه فرمانروا ازاده كند، غلام مى تواند او را از هر گونه رنج و بدبختى نجات دهد.
اوضاع نامطلوب جهان كنونى
مسلم آن است كه اوضاع دنيا بر وفق مراد و مطابق دلخواه جهانيان نيست ، بلكه مملو از
خصومت ، دشمنى ، كشتار، ناكامى ، گرسنگى ، ويرانى ، بدبينى ، ترس و غم است و ما به
غلام خود نهيب مى زنيم كه بيش از پيش بر دامنه اين بلاها بيفزايد.
به راستى مايه بسى حيرت است كه علم پس از تبديل وحشيان به آدميان ، اينك بار ديگر
آدميان را به صورت وحشيان در مى آورد. تمدن دستخوش چه فلاكتى شد؟ آيا بيمار است ؟
آيا پايه هاى آن اصولا تزلزل است ؟ معبودى است كه مريدان خود را به هلاك مى رساند؟
يا آن كه در مقابل خوى و طبع پست انسانى ياراى مقاومت ندارد؟
آيا منشاء همه ناكامى ها و بيمارى هاى بين المللى همين خوى انسانى است ؟ آيا ممكن
است آن چه بر انسان مى گذرد، نتيجه عمل خودش باشد؟ علم به اين پرسش پاسخ مثبت مى
دهد، ولى علم برده اى بيش نيست . چه مى شد اگر اين غلام حلقه به گوش ، يعنى علم را
درست مورد استفاده قرار مى داديم ؟ چه مى شد هر گاه در پرتو نور آن جلو مى رفتيم و
به عوض استمداد از آن براى ساختن توپ و تفنگ ، براى به وجود آوردن يك جامعه بين
المللى آرام تر و سعادتمندترى از آن يارى مى طلبيديم ؟)
(1140)
منشاء بدبختى بشر
آيين مقدس اسلام ، بدبختى و تيره روزى مردم را در تمام ادوار، مستند به اخلاق فاسد
و اعمال ناپسند خود مردم دانسته ، همچنين تغيير وضع و اصلاح جامعه را نيز مشروط به
اصلاح افكار و اعمال همان مردم مى داند. و اين مطلب را قرآن شريف در موارد متعدد
خاطر نشان نموده است .
(ظهر
الفساد فى البر و البحر بما كسبت ايدى الناس ليذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون .
)
(1141)
بر اثر اعمال نارواى مردم ، فساد و تباهى در خشكى و دريا آشكار گرديد تا خداوند
نتايج شوم پاره اى از كارهاى ناپسند آنان را به خودشان بچشاند. باشد كه متنبه شوند
و از راه غلطى كه رفته اند بازگردند.
(ان
الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم .
(1142) )
خداوند اوضاع و احوال هيچ ملتى را دگرگون نمى سازد، مگر اين كه آن مردم خود اعمال و
اخلاق خويش را تغيير دهند.
كسانى كه بر اثر خودخواهى و افراط در حب ذات ، بدخواه دگران اند و در دل بغض و كينه
مردم مى پرورند و عمرشان در جنگ و ستيز مى گذرد، پيوسته ناراحت و بى قرارند و زندگى
را با تلخى و ناكامى مى گذارنند.
اينان اگر آرزوى خوشبختى و سعادت دارند، بايد در قوم اول خود را اصلاح كنند و طرز
تفكر خويش را دگرگون سازند. بايد تمايل حب ذات را تعديل ننمايند و دگردوستى را در
دل پرورش دهند تا اوضاع زندگيشان تغيير كند و مهر و محبت جايگزين جنگ و ستيز گردد.
داروى رنجهاى اجتماعى
(امروز دو قانون مخالف با هم در نزاع
اند. يكى قانون خونريزى و مرگ است كه پيوسته در تجسس وسايل نوبتى براى تخريب و
انهدام است و ديگرى قانون صلح و كار و سلامتى كه دائما در صدد كشف وسايل در برگرفته
است .
انگيزه زندگى كردن و دوست داشتن در مقابل غريزه خصومت ورزيدن ، يك منبع بزرگ
نيرومندى و نيكبختى است . هرگاه بتوانيم دوست داشته باشيم ، زندگى را در خوشى و
سعادت به سر خواهيم برد. اين داروى محبت و دوستى ، كه شفابخش همه رنج ها و غم هاست
، از قرنها پيش توسط كليه پيامبران تجويز شده است . شايد جنبه علمى اين نظريه را
بتوان اين سان بيان كرد: چه منابعى در اختيار ماست كه در پرتو آن بتوانيم غريزه
زندگى را تقويت كنيم و در مقابل غريزه مرگ مقاومت ورزيم ؟ چگونه مى توانيم محبت و
دوستى را تشويق كنيم و در عوض از ميزان دشمنى و تنفر بكاهيم ؟ چگونه مى توانيم آنها
را به طور عاقلانه اى به هم بياميزيم ؟
آيا نمى توان از غرايز دلاورى و تفوق دوستى به طور عاقلانه تر و مدبرانه ترى
استفاده كرد و از به كار بردن آن در راه قتل و كشتار و نابودى و انهدام خوددارى
نمود؟ آيا نمى توان اين نيروى اعجازانگيز محبت را كه موجب كشش مرد و زن به سوى
يكديگر و دوستى و همرنگى ابناى بشر است ، بيش از پيش تقويت كرد؟ آيا اين داروى
شفابخش را كه موجب برطرف شدن علل پراكندگى و نفاق و چند دستگى است ، نمى توان تعميم
داد؟ عقل و منطق ما را بر آن مى دارد كه به اين پرسش ها پاسخ مثبت دهيم و تجربيات
روان شناسان نيز مؤ يد اين نظر منطقى است ، زيرا اعجاز محبت هر روز در عمل و در
موارد مختلف در مقابل ديدگان محققان مكشوف مى گردد.)
(1143)
(قال
رسول الله صلى الله عليه و آله : راءس العقل بعد الدين التودد الى الناس و اصطناع
الخير الى كل بر و فاجر.
)
(1144)
عقل و مهرورزى
رسول اكرم (ص ) فرمود: پس از ايمان به خداوند، سرآمد تمام اعمال عاقلانه بشر دوستى
و نيكى به همه مردم است ، خواه خوب و درستكار باشد يا فاسق و گناهكار.
(
ابى الحسن عليه السلام قال : التودد الى الناس نصف العقل .
)
(1145)
حضرت رضا(ع ) فرمود: نصف عقل آدمى اظهار دوستى و محبت نسبت به عموم مردم است .
(قال
رسول الله صلى الله عليه و آله : الخلق عيال الله فاحب الخلق الى الله من نفع عيال
الله و ادخل على اهل بيت سرورا.
)
(1146)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : مخلوق خداوند عموما عيالات خدا هستند و محبوب ترين فرد
نزد پروردگار كسى است كه به عيالات خدا نفعى برساند و خانواده اى را شاد نمايد.
جوان و دگردوستى
جوانان ، كه در بهترين ايام عمر قرار دارند و منازل ابتدايى زندگى اجتماعى را طى مى
كنند، موظف اند تمايل دگردوستى را در نهاد خود پرورش دهند و به اين خوى شريف انسانى
متخلق گردند، از تمام فرصت هاى مناسب براى مهرورزى و محبت به مردم استفاده كنند و
جوانمردانه در غم و شادى ، آنان شريك باشند تا در زندگى ، پيروز و كامياب گردند و
دوران حيات خود را با آسايش و آرامش و با شادكامى و مسرت بگذرانند.
تقسيم ساعات فراغت
يكى از فرصتهاى بسيار مناسب براى ارضاى تمايل دگردوستى و ابراز مهر و محبت به مردم
، اوقات فراغت و ساعات بيكارى است . جوانان با فضيلت مى توانند ساعات فراغت خود را
تقسيم كنند. قسمتى را به جلب لذايذ مشروع و اعمال غريزه خود دوستى اختصاص دهند و
موجبات خشنودى نفس و كاميابى خويش را فراهم آورند و قسمت ديگر را براى نيل به لذايذ
روحانى و ارضاى تمايل دگردوستى مصروف دارند و در راه كمال اخلاقى و تعالى روانى
پيشروى كنند و جنبه انسانى خود را احياء نمايند.
براى توضيح و تبيين اين موضوع مهم لازم است پيرامون آن بحث و گفت و گو شود تا
جوانان به ارزش اوقات فراغت خود بيشتر شوند و بتوانند در آن فرصت پر ارج ، حب ذات و
حب غير را، كه در وجودشان ريشه فطرى دارد، به موازات يكديگر ارضا كنند و هر يك از
اين دو تمايل را در جاى خود با موازنه و تناسب اعمال نمايند.
در شبانه روز قسمتى از وقت مردم در كسب و كار و انجام وظايف روزانه برايت تهيه معاش
و تاءمين لوازم زندگى مى گذرد و قسمت ديگر در خواب و استراحت براى رفع خستگى و
تجديد قوا صرف مى شود. قسمت سوم از وقت مردم ، ساعات فراغت و بيكارى است كه در آن
اوقات نه مسئوليت شغلى دارند و نه احتياج به خواب و استراحت .
محرك مردم در كارهاى روزانه ، غريزه خوددوستى و عشق به زندگى است . افراد در ساعات
اشتغال به كسب و فعاليتهاى اقتصادى زحمت مى كشند و مجاهده و كوشش مى كنند تا غذا و
لوازم معيشت خود را مهيا سازند و خود را از خطر گرسنگى و برهنگى و بيمارى و مرگ
برهانند و به حيات فردى خويش ادامه دهند.
همچنين عاملى كه مردم را به استراحت وادار مى كند، ضرورت طبيعى و غريزه حب ذات است
. افراد براى حفظ حيات و سلامت خويش به بستر خواب مى روند تا سموم ناشى از كار و
فعاليت را برطرف نمايند و نيروى تازه اى به دست آورند و خود را براى فعاليتهاى
حياتى روز بعد مجهز سازند.
مردم در قسمت اول و دوم ساعات شبانه روز به خويشتن متوجه اند، براى خود كار مى كنند
و نتايج اعمالشان عايد خودشان مى گردد. در واقع ، به وسيله كار و استراحت ، غريزه
حب ذات خويشتن را ارضا مى نمايند و اين امر اختصاص به انسان ندارد، بلكه حيوانات
نيز براى دست يافتن به غذا و ادامه زندگى تلاش و كوشش مى كنند و به قدر لزوم
استراحت مى نمايند.
طرز استفاده از اوقات آزادى
قسمت سوم ساعات شبانه روز، يعنى مواقع بيكارى و فراغت ، اوقات آزادى بشر است .
افراد مى توانند ساعات فراغت خود را به اعمال تمايلات غريزى و جلب لذايذ مادى
اختصاص دهند و حب ذات خويش را ارضا نمايند و مى توانند چند ساعتى خويشتن را از
اسارت غرايز و شهوات حيوانى آزاد سازند، به محيط فضايل اخلاقى و ملكات انسانى قدم
بگذارند، به دگردوستى و لذايذ معنوى بپردازند و انسان باشند.
(قال
على عليه السلام : لا يكونن افضل مانلت من دنياك بلوغ لذة و اشفاء غيظ وليكن احياء
حق و اماتة باطل . )
(1147)
على عليه السلام فرموده است : نكند كه بالاترين چيزى كه مى خواهى از دنياى خود بدان
دست يابى ، رسيدن به لذتى يا فرونشاندن خشمى باشد، بلكه بايد لذت تو در زنده كردن
حقى يا ميراندن باطلى باشد.
نكته جالب توجه اين است كه نيل به مقام شامخ انسانى و لذت بردن از معنويات ، براى
افراد بشر، بدون مجاهده و كوشش علمى و عملى ميسر نيست . كسانى كه مى خواهند از
محدوده غرايز حيوانى و شهوات نفسانى قدمى فراتر بگذارند و به صفات عالى انسانى
متخلق شوند، بايد استعدادهاى معنوى خود را به فعليت درآورند و حس بشردوستى و فضيلت
خواهى را در نهاد خويش بيدار كنند تا بتوانند از لذايذ معنوى و روحانى بهره مند
گردند و در انجام وظايف انسانى احساس خشنودى و مسرت نمايند.
پرورش صفات انسانى
به عبارت ديگر، بشر در ادراك لذايذ و شهوات حيوانى احتياج به مربى و معلم ندارد و
مانند ساير حيوانات ، خود به خود به سوى خوردن و نوشيدن و اعمال شهوت و غضب و ديگر
تمنيات مادى كشيده مى شود، ولى براى آن كه به مقام انسانيت برسد و از صفات عالى
انسانى برخوردار باشد، بايد از وجود مربى و برنامه هاى تربيتى استفاده كند و با سعى
و كوشش ، خويشتن را بر طبق آن بسازد.
اعمال غريزه نيرومند خود دوستى ، كه مشترك بين بشر و حيوانات است نيازى به حمايت و
تربيت ندارد، ولى خلق انسانى دگر دوستى ، در پرتو حمايت و پرورش نيرومند مى شود و
به كار مى افتد ارضاى بى قيد و شرط شهوت جنسى ، كه از صفات حيوانى است ، احتياج به
مربى و راهنما ندارد، ولى نيل به خلق عفو و اغماض ، كه نشانه انسانيت است ، آموزش و
پرورش مى خواهد. اعمال غريزه حرص در جمع آورى مال ، كه باعث جمال اجتماعى و لذت
مادى است ، محرك خارجى لازم ندارد، و بشر خود به خود در اين راه مى رود، ولى براى
آن كه يك فرد ثروتمند دگر دوست باشد و قستمى از اموال خود را به رايگان در اداره
زندگى يتيمان صرف كند يا در اختيار بيماران فقير بگذارد، احتياج به مربى و محرك
دارد.
بشر عاشق كاميابى و شيفته لذت است . محرك مردم در ارضاى غرايز حيوانى و اعمال شهوات
، جلب لذايذ و خشنودى نفس است . مربيان بشر اگر بخواهند مردم را به راه انسانيت سوق
دهند و به صفات عالى انسانى متخلقشان سازند، بايد نيروى درك معنوى آنان را بيدار
كنند تا احساس نمايند كه راه كاميابى و نيل به لذايذ، منحصر در اعمال شهوات
حيوانى نيست ، بلكه ارضاى تمايلات عالى انسانى و اعمال تمنيات روحانى نيز مانند به
كار بستن غرايز حيوانى لذت بخش و مايه خشنودى خاطر است ، با اين تفاوت كه لذايذ
حيوانى ، زودگذر و سطحى است و لذايذ روحانى ، پايدار و عميق است .
اگر افراد بر اثر تعالى نفس از لذت عفو و اغماض آگاه گردند و بفهمند كه در عفو لذتى
است كه در انتقام نيست ، با كمال ميل و رغبت از اين خوى انسانى استقبال مى كنند و
خويشتن را از صفت سبعانه انتقام بر حذر مى دارند. اگر به خوبى درك كنند كه تسكين
آلام دردمندان و شاد كردن دلهاى شكسته يتيمان ، بيش از جمع مال لذت دارد، با گشاده
رويى به اين روش انسانى مى گرايند و قسمتى از ثروت خود را در راه دگردوستى و براى
جلب لذت معنوى صرف مى كنند.
پيامبران و انسان سازى
انبياى الهى با احياى فطرت توحيدى بشر، برنامه انسان سازى خود را آغاز كردند و در
ظل ايمان به خداوند، مردم را به انجام وظايف انسانى و مكارم اخلاقى وادار ساختند و
به آنان خاطرنشان نمودند كه خداى را پرستيدن و به خلق خدا نيكى كردن ، مايه رضا و
خشنودى پروردگار بزرگ است و براى انسان به ايمان ، جلب رضاى الهى از هر نعمتى
گواراتر و از هر لذتى مطبوع تر است .
(قال
الصادق عليه السلام : اوحى الله عزوجل الى داود يا داود بى فافرح و بذكرى فتلذذ و
بمناجاتى فتنعم . )
(1148)
امام صادق (ع ) فرمود: خداوند به داود پيغمبر وحى فرستاد: اى داود، به وجود من شادى
كن و از ياد من لذت ببر و با مناجات من متنعم باش .
خداپرستان واقعى در مقام دگردوستى و اداى وظيفه انسانى ، به بينوايان كمك مى كنند و
گرسنگان را غذا مى دهند و هدف آنان در اين خدمت صادقانه ، بهره مند شدن از تجليل و
تمجيد مردم نيست ، بلكه لذت آن ها در اين عبادت جلب رضايت و خشنودى خداوند بزرگ است
.
(انما
نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاء و لا شكورا.
)
(1149)
براى خدا اطعام مى كنيم و در اين كار از شما انتظار پاداش و سپاسى نداريم .
لذت بيشتر در ظلايمان
پيامبران خدا با تعاليم روحانى خود، الذايذ مردم را گسترش دادند و آن را از انحصار
شهوات حيوانى خارج ساختند. نيروى درك باطنشان را تقويت كردند و كام جانشان را به
طعم معنويات آشنا نمودند و به آنان فهماندند كه انسان با ايمان مى تواند به موازات
كاميابى هاى مادى ، از لذايذ معنوى نيز برخوردار باشد.
عى ابى جعفر عليه السلام قال : هو الومن فى ثلثه اشيا. التمتع بالنساو مفاكهه
الاخوان و الصلوه بالليل .(1150)
امام باقر عليه السلام فرمود: انس مطبوع و لذت بخش مردان با ايمان در سه چيز است .
بهره مندى از زنان و شركت در بزم دوستان و برادران و خلوت كردن با خداوند در نماز
شب .
در اين حديث ، امام عليه السلام ، بهره مند شدن از زن و مجلس انس و نماز شب را براى
افراد با ايمان در يك رديف آورده است . لذت با زنان و خشنود شدن از بزم مزاح دوستان
كه جنبه لذت مادى دارد، براى همه مرم قابل درك است ، ولى لذت معنوى نماز شب را تنها
كسى درك مى كند كه حب خداوند در نهادشان بيدار شده و به پروردگار جهان ايمان واقعى
دارند وگرنه براى افراد بى ايمان از لذت نماز شب سخن گفتن ، مانند آن است كه با
كودكان نابالغ از لذت جنسى و با كوران مادرزاد از لذت جمال و زيبايى سخن بگوييم .
سركوب كردن تمايلات روحانى
كسى كه در زندگى تنها جنبه حيوانى خود را متوجه قرار داده و به جنبه روحانى و
انسانى خود عملا پشت پا زده است ، تمام سعادت و خوشبختى خويش را ارضاى غرايز حيوانى
و شهوات نفسانى جست و جو مى كند و از درك لذايذ معنوى و كاميابى هاى روحانى محروم و
بى نصيب است .
(بحق
اقول لكم انه كما ينظر المريض الى طيب الطعام فلا يلتذه مع مايجده من شدة الوجع
كذلك صاحب الدنيا لايلتذ بالعبادة و لايجد حلاوتها مع يجد من حب المال
)
(1151)
حضرت مسيح عليه السلام در مواعظ حكيمانه خود فرمود: همان طور كه بيمار به غذاى
گوارا و مطبوع نظر مى كند و بر اثر شدت درد از خوردن آن لذت نمى برد، همچنين
دنياپرستان ، بر اثر حب مال ، از عبادت الهى لذت نمى برند و شيرينى آن را درك نمى
كنند.
كسى كه جنبه معنوى در نهادش پرورش يافته و انسان واقعى شده است ، هرگز اسير لذايذ
مادى و ارضاى غرايز حيوانى نيست . او بيشتر به لذايذ روحانى و كاميابى هاى انسانى
توجه دارد و از لذايذ مادى تا حدى استفاده مى كند كه مرضى خدا باشد و به جنبه معنوى
و انسانى اش آسيبى نرساند.
(قال
عبدالله بن عباس دخلت على اميرالمؤ منين عليه السلام بذى قار و هو يخصف نعله فقال
لى : ما قيمة هذا النعل ؟ فقلت لا قيمة لها. فقال عليه السلام و الله لهى احب الى
من امرتكم الا ان اقيم حقا او ادفع حقا او ادفع باطلا.
)
(1152)
على عليه السلام در موقعى كه با لشكريانش به جنگ جمل مى رفت ، در يكى از منازل
نزديك بصره ، به نام ذى قار، فرود آمد. عبدالله بن عباس مى گويد: بر آن حضرت وارد
شدم ، ديدم نشسته و كفش پاره خود را وصله مى زند. به من فرمود:
قيمت اين لنگه نعلين چقدر است ؟
عرض كردم : ارزشى ندارد.
فرمود: به خدا قسم اين نعلين در نظر من محبوب تر از فرمانروايى و حكومت بر شماست ،
مگر آن كه بتوانم در پرتو آن اقامه عدل و حقى نمايم يا آن كه باطل و بيدادى را
براندازم .
حكومت و اقامه عدل
رياست و حكومت بر مردم وسيله ارضاى غريزه قدرت طلبى و تفوق جوئى و يكى از لذايذ
مادى است . اقامه عدل و امحاى باطل نشانه انسانيت و از لذايذ روحانى و معنوى است .
كسى كه هدفش تنها جلب لذايذ مادى است ، از حكومت و فرمانروايى بر مردم ، به هر صورت
، لذت مى برد و كامياب مى گردد. ولى آن كس كه انسان واقعى است ، لذتش از حكومت ،
اقامه عدل و داد است و اگر نتواند از كرسى فرمانروايى به نفع حق و عدالت استفاده
نمايد، لذت حكمرانى و ارضاى غريزه قدرت دوستى در نظرش ارزشى ندارد.
خلاصه آن كه در مكتب آسمانى پيامبران الهى ، لذت بشر منحصر به لذايذ مادى و ارضاى
غرايز حيوانى نيست ، بلكه دگردوستى و نيل به تمايلات عالى انسانى براى افراد با
ايمان و انسانهاى واقعى نيز لذت بخش و مايه كاميابى و مسرت است .
جوانانى كه به خداوند جهان معتقدند و به تعاليم اسلامى و برنامه هاى مذهبى دلبسته و
علاقه مندند، مى توانند از ساعات فراغت خويش به نفع خوددوستى و دگردوستى استفاده
كنند. از طرفى با دست يافتن به لذايذ مشروع جوابگوى غرايز حيوانى و تمنيات مادى خود
باشند و از طرف ديگر با پرستش خدا و خدمت به خلق ، از لذايذ انسانى و روحانى
برخوردار گردند.
ضرورت اخلاق در دنياى كنونى
گرچه احياى تمايلات معنوى و تخلق به مكارم اخلاق در تمام ادوار معيار كمال واقعى و
مايه بهزيستى و سعادت بشر بوده و هست ، ولى در دنياى امروز، با پيشرفت سريع صنعت و
ماشين و ازدياد ساعات فراغت و بيكارى و بسط انواع لذايذ و شهوات ، توجه به جنبه هاى
ايمان و اخلاق ضرورت بيشترى پيدا كرده است و بدون آن ، زندگى اجتماعى ، آميخته با
انواع مصائب و ناملايمات و احيانا توام با شرايط طاقت فرسا و غير قابل تحمل خواهد
بود. زيرا در دنياى كنونى ، كه جنبه هاى حيوانى مورد حمايت و پرورش قرار گرفته و
وسايل ارضاى غرايز و شهوات از هر جهت فراهم آمده است ، اگر امور معنوى و اخلاقى به
صورت جدى مورد توجه واقع نشود و بين جنبه مادى و معنوى انسان موازنه برقرار نگردد،
طبع متجاوز و سركش بشر راه طغيان و عصيان را پيش مى گيرد و براى ارضاى تمنيات
خود، به انواع جرايم و جنايات دست مى زند و سرانجام آسايش و ايمنى را از جامعه سلب
مى كند و سعادت و خوشبختى را تباه مى سازد.
نجات تمدن در پرتو ايمان
نهرو، نخست وزير سابق هندوستان ، در ايام زندگى خود به خداوند و مذهب و امور روحانى
توجهى نداشت ، ولى پيشرفت صنايع ماشينى و مشكل ساعات فراغت و مشاهده جرايم و جنايات
روزافزون در كشورهاى پيشرفته ، افكار نهرو را سخت تكان داد و در پايان عمر افكار و
عقايدش دگرگون گرديد. به ارزش معنويات و لزوم مذهب در زندگى بشر پى برد و ضمن
مصاحبه با يكى از خبرنگاران ، به تغيير انديشه خود اعتراف كرد و تصريح نمود كه براى
نجات تمدن و حل مشكل ساعات فراغت و جلوگيرى از بسط جرايم و جنايات ، بايد از سرمايه
هاى ايمان و مذهب استفاده كرده و جوامع بشرى را به راه اخلاق و روحانيات سوق داد.
در اين جا قسمتى از سخنانش را عينا نقل مى كنيم .
(كارانجيا: به طورى كه خوانده ام ،
شوروى ها مى كوشند با استفاده از روشهاى علمى ، خود را با مسئله ساعات فراغت و
بيكارى منطبق سازند.
انديشه نهرو
نهرو: بلى ، بلى . آن ها مشغول اند و كارهايى مى كنند، اما حتى در شوروى نيز
مشكلاتى پيش آمده است ، هرچند هم كه نسبت به كشورهاى ديگر كمتر باشد. اصولا من نمى
دانم آيا چنين مسئله اى را مى توان فقط با توسل به روشهاى علمى و با كنار گذاردن
ارزشهاى ديگر حل كرد.
كارانجيا: آقاى نهرو، آيا اظهارات شما كه اكنون از مفاهيم راه حلهاى اخلاقى و روحى
سخن مى گوييد، ميان جنابعالى با جواهر لعل ديروز تفاوتى به وجود نمى آورد؟ آن چه
شما مى گوييد اين تصور را ايجاد مى كند كه آقاى نهرو در شامگاه عمرش در جست و جوى
خداوند برآمده است .
نقش مذهب در تعالى اخلاق
نهرو: اگر بخواهيد مطلب خود را به اين صورت بيان كنيد، پاسخ من اين است : آرى من
تغيير يافته ام . تاءكيد من بر روى موازين و راه حل هاى اخلاقى و روحى ، بدون توجه
و نادانسته نيست . اين تاءكيد فهميده و تعمدى است و كاملا از روى فهم و قصد است .
براى اين وضع ، دلايل فراوان وجود دارد. نخست اين كه صرف نظر از توسعه و پيشرفت
مادى ، كه امرى لازم و ضرورى است ، به عقيده من انديشه انسان تشنه چيزى عميق تر از
نوع پيشرفت و تكامل اخلاقى و روحى است كه بدون آن تمام پيشرفت ها و ترقيات مادى
ممكن است ارزشى نداشته باشد. اكنون اين مسئله پيش مى آيد كه چگونه مى توان اخلاق
و روحيات را به سطح عالى ترين بالا برد؟ بديهى است براى اين منظور، مذهب وجود دارد.)
(1153)
كارانجيا: ما داشتيم درباره استفاده از زمان فراغت و بيكارى به عنوان يكى از مسائلى
كه ماركس نتوانسته است پيش بينى كند، گفت و گو مى كرديم و جنابعالى مى گفتيد كه
تنها از راه هاى علمى و روشهاى ماركسيستى نمى توان به حل آن پرداخت .
نهرو: بلى ، در واقع مسئله آفرينش يك موجود انسانى كامل مطرح است . يعنى علاوه بر
توسعه دستگاههاى مادى و طرح برنامه هاى پيشرفت اقتصادى و مادى براى به وجود آوردن
يك انسان واقعى ، لازم است چيزهايى كه شايد بتوان آنها را عوامل روحى و اخلاقى
ناميد، نيز بر آن افزوده شود.
طرح برنامه ها و توسعه اقتصادى و مادى ، اكنون تقريبا صورت يك فرمول علمى و رياضى
را پيدا كرده است . به طورى كه هرگاه زمينه محكم و استوارى براى اقتصادى فراهم
گردد، ناچار نتايج دلخواه و مورد نظر، از لحاظ به وجود آمدن رفاه مادى و اقتصاد
متكى به خويش نيز به دست خواهد آمد.
اما آيا واقعا همين كافى است ؟ من چنين گمان ندارم . حتى در كشورهايى كه از لحاظ
اقتصادى تكامل بسيار يافته اند، پيشرفت هاى
مادى نتوانسته است زندگى كامل و شايسته و درستى براى مردم فراهم سازد و در آن جاها
يك نوع خلاء و كمبود و عدم تناسب و تعادل وجود دارد.)
(1154)
بشر از نظر ساختمان طبيعى مجموعه اى است به هم آميخته از روح و بدن ، ماده و معنى و
محسوس و نامحسوس . از يك طرف داراى غرايز حيوانى و خواهشهاى بهيمى است و از طرف
ديگر واجد تمايلات عالى انسانى و استعدادهاى اخلاقى و روحانى است .
زندگى بر وفق آفرينش
انسان سعادتمند كسى است كه برنامه زندگى خود را بر وفق خلقت خود طرح كند و اعمال
خويش را با كتاب آفرينش منطبق سازد و تمام جهات روحى و جسمى خود را ببيند و به همه
شئون مادى و معنوى خويش متوجه باشد. نه به منظور تقويت جنبه معنوى و تعالى روانى
خواهشهاى غريزى خود را سركوب كند و نه براى جلب لذايذ حيوانى بنده بى قيد و شرط
غرايز باشد و به تمايلات معنوى خود پشت پا بزند. بلكه پيرو قانون فطرت و خلقت باشد
و تمام خواهشهاى مادى و تمايلات معنوى خويش را با اندازه گيرى صحيح و به موازات
يكديگر ارضا نمايد و هر يك از جهات حيوانى و انسانى خويش را در جاى خود مورد توجه
قرار دهد و به كمال لايقش برساند.
اگر در دنياى كنونى صنعت و ماشين ، برنامه هاى اوقات فراغت بر اين اساس طبيعى و
انسانى طرح ريزى شود، اگر جوانان در ساعات بيكارى تنها به فكر جلب لذايذ حيوانى و
كاميابى هاى مادى نباشد، بلكه قسمتى از وقت فراغتشان به ارضاى تمنيات انسانى و
لذايذ روحانى اختصاص يابد و با توجه به خدا و خدمت به خلق ، خويشتن را شاد و مسرور
سازند، قطعا به زندگى پاك و منزه انسانى دست مى يابند و از درنده خويى و خطرات
روزافزون جرايم و جنايات مصون و بركنار خواهند بود.
برعكس ، اگر هدف جوانان در ساعات فراغت تنها نيل به لذايذ مادى و ارضاى غرايز و
شهوات باشد و جهات روحانى را عملا به دست فراموشى بسپارند، رفته رفته زبون و
فرومايه مى شوند، به پستى و سقوط مى گرايند، خوى حيوانى در نهادشان بيدار مى شود و
زمينه جرايم و جنايات آماده مى گردد.
(قال
على عليه السلام : ولوع الجبال باللذات يغوى و يردى .
(1155) )
على عليه السلام فرمود: شدت علاقه و حرص آدمى به جلب لذايذ، باعث گمراهى و مايه
پستى و سقراط است .
انحراف از مسير فطرت
بدبختانه ، در دنياى كنونى و زندگى ماشينى امروز بسيارى از مردم از صراط مستقيم
خلقت و فطرت منحرف شده اند. نيمى از انسان را كه جنبه مادى و محسوس اوست مورد كمال
توجه قرار داده و فعاليت هاى خود را در راه آن به كار انداخته اند و به نيم معنوى و
نامحسوسش ، كه پايگاه اصلى زندگى انسانى است ، بى اعتنا شده و عملا پشت پا زده اند.
اينان پنداشته اند كه هدف اساسى در زندگى بشر، تنها ارضاى غرايز حيوانى و اعمال
تمايلات نفسانى و بهره مندى بيشتر از لذايذ و شهوات است .
پيشواى عالى قدر اسلام ، چنين گمان ناروا و تصور باطل را كه مايه تحقير و اهانت به
مقام انسان است ، ناشى از نادانى و جهل مى داند و صاحبان چنين پندارى را مستحق عذاب
الهى مى شناسد.
(قال
رسول الله صلى الله عليه و آله : من لم ير ان لله عليه نعمة الا من مطعم او مشرب
فقد جهل و كفر نعم الله و ضل سعيه و دنا منه عذابه .
)
(1156)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : آن كس كه از تمام عطاياى الهى در وجود خودش جز خوردنى
و نوشيدنى نمى بيند و بشريت را تنها از ديده لذايذ و شهواتش مى نگرد، نادان و كفران
كننده نعمتهاى خداوند است . او با اين تصور باطل را، راه حقيقت را گم كرده و كيفر
نزديكى در پيش دارد.
محصور ساختن بشر در شئون مادى و حيوانى و سركوب كردن جنبه اى معنوى و روحانى ، تخلف
از قانون فطرت و سرپيچى از سنت حكيمانه آفرينش است و همان طور كه رسول اكرم فرموده
، تخلف از قانون خلقت بدون كيفر نخواهد ماند.
كشورهاى پيشرفته صنعتى ، كه بيش و كم به اين روش ضد فطرى گراييده اند، اكنون تا
اندازه اى به نتايج به شوم و خانمان براندازش مواجه شده و كيفر تخلف خود را از
قانون خلقت بدون كيفر نخواهد ماند.
افزايش جنايت
كشورهاى پيشرفته صنعتى ، كه بيش و كم به اين روش ضد فطرى گراييده اند، اكنون تا
اندازه اى به نتايج شوم و خانمان براندازش مواجه شده و كيفر تخلف خود را از قانون
آفرينش مشاهده مى كنند. به طورى كه از آمارهاى رسمى استفاده مى شود، جرايم و جنايات
در آن كشورها به صورت وحشتزايى در آمده و همه ساله رو به افزايش مى رود. براى نمونه
، به قسمتى از جرايم آمريكا، با مقايسه سالهاى 1967 و 1968، اشاره مى شود.
(در گزارشى كه ادگارهوور، رئيس اف . بى
. آى (سازمان تحقيقات دولتى آمريكا) منتشر ساخته ، ذكر شده است كه تعداد جنايات در
آمريكا، در سال 1967، به ميزان 3/15 درصد افزايش يافته است .
ادگار هوور در گزارش خود مى گويد: شايد هيچ گاه در تاريخ كشور ما تمايل به جنايت تا
اين ميزان نرسيده باشد. ارقام و آمار اين جنايات ، كه از پرونده ها و بايگانيهاى
پليسهاى محلى و پليسهاى دولتى اخذ شده ، حاكى از آن است كه در سال 1967، بيش از 38
ميليون مورد، جنايت جدى و شديد در آمريكا شده است .
در اين گزارش تاءكيد شده كه شايع ترين اسلحه مورد استعمال در اين جنايات ، اسلحه
گرم (هفت تير و تفنگ ) بوده است . با استفاده از هفت تير، تعداد 7600 مورد قتل ،
000/52 مورد حمله و تجاوز و 000/73 مورد سرقت در سال 1967 اتفاق افتاده است .
بنا به ارقام و آمار گزارش مزبور، احتمال قربانى شدن يك آمريكايى متوسط (فرد عادى
اجتماع )، كه در سال 1966 به ميزان تقريبى يك در پنجاه نفر بوده ، به 15 درصد
افزايش پيدا كرده است .
در جاى ديگر از گزارش ذكر شده است كه ميزان جنايت در شهرهايى با جمعيت بيش از
000/250 نفر، 17 درصد، در حومه شهرها 16 درصد و در نواحى روستانشين 12 درصد افزايش
يافته است .
ميزان جنايات به نسبت زمان ، به طريق زير محاسبه شده است . هر 43 دقيقه يك قتل . هر
19 دقيقه يك تجاوز جنسى . هر 2 دقيقه يك حمله و تهديد با اسلحه . هر 5/2 دقيقه يك
سرقت معمولى . هر 20 ثانيه يك سرقت در خانه مردم ، هر 48 ثانيه يك مورد اتومبيل
دزدى و هر 30 ثانيه يك جيب برى .)
(1157)
(افزايش جنايت در آمريكا اف . بى . آى
، پليس فدرال آمريكا، گزارش داد كه ميزان جنايات جدى ، طى سال 1968 در آمريكا، 17
درصد بالا رفت . تعداد جنايات همراه با اعمال خشونت 19 درصد افزايش يافت كه دزدى و
سرقت ، با 29 درصد افزايش در راس آن قرار دارد. تعداد قتل و تجاوز جنسى ، هر دو، 14
درصد بيشتر از سال 1967 بود. ادگار هوور، رئيس پليس فدرال ، گفت كه سرقت مسلحانه
با 34 درصد افزايش ، 61 درصد تمام جرايم سال گذشته را تشكيل داده است . نيويورك با
904 قتل در راس شهرهاى ديگر آمريكا قرار گرفته است .)
(1158)
نيكسون اظهار داشت : هم اكنون جامعه دستخوش بحران بزرگى است و آن افزايش جنايات به
طور روزمره است . چنين به نظر مى رسد كه از دست دستگاه هاى عدالت آمريكا براى
مقابله آن هيچ كارى ساخته نيست و دامنه جنايات آن قدر بالا گرفته و توسعه يافته است
كه مردم از اين كه از خانه هاى خود بيرون بروند، وحشت دارند و ترجيح مى دهند كه در
خانه بمانند. اگر وضع بر همين منوال تا سال 1972 پيش برود، ميزان جرايم و جناياتى
كه هم اكنون در آمريكا واقع مى شود، دو برابر خواهد شد.)
(1159)
توجه بشر به محسوسات
دنياى امروز، ماده و شئون مادى را در زندگى بشر اصيل شناخته و به جهات روحانى اعتنا
ندارد. در دنياى كنونى به اندازه اى توجه بشر به محسوسات جلب شده كه بسيارى از مردم
كشورهاى پيشرفته ، خوشبختى و سعادت خود را تنها در ماديات و مظاهر آن جستجو مى كنند
و معنويات عملا به دست فراموشى سپرده شده است .
بشر امروز در راه علم و دانش به پيروزى هاى عظيمى نيل آمده است ، ولى تمام اين
پيروزيها در حدود مسائل مادى و امور محسوس جهان طبيعت است و در امور معنوى و انسانى
، نه تنها پيشرفتى نكرده ، بلكه اساسا مسائل معنوى را از مباحث علمى حذف كرده است .
در نظر دنياى امروز، علم عبارت از بررسى و تحقيق پيرامون جهان ماده و پى بردن به
اسرار نهفته آن است . عالم كسى است كه نكته مجهولى را در دنياى محسوس آشكار سازد و
به يكى از رازهاى طبيعت پى ببرد و قدمى در بهبود زندگى مادى بشر بردارد و بر لذايذش
بيفزايد. خلاصه ، در جهان امروز، علم خدمتگزار زندگى مادى و وسيله ارضاى غرايز و
برآوردن خواهشهاى نفسانى بشر است و پيرامون انسان سازى و احياى جهات روحانى و معنوى
بشر بحث و گفت و گويى ندارد.
(يعلمون
ظاهرا من الحيوة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون .
)
(1160)
اينان تنها از ظواهر جهان طبيعت و محسوسات عالم ماده آگاهى دارند و از جنبه معنوى و
اخروى آن غافل و بى خبرند.
دكتر كارل مى گويد:
(بايستى پيشتر رفت و علمى حقيقى از
انسان را پايه نهاد. علمى كه به كمك تمام تكنيك هاى معلوم ، كاوش عميق ترى از دنياى
درونى ما كند و هر جزء را در عين مجموعه مطالعه نمايد، براى اين مقصود بايد مدتى
توجه خود را از ترقى مكانيك و حتى در بعضى از جهات از بهداشت و طب و علوم ديگرى ،
كه صرفا جنبه مادى وجود ما را تحقيق مى كند، برگيريم . معمولا توجه همه كس به
موجبات آسايش و ثروت معطوف است ولى هيچ كس نمى انديشد كه لزوم بهبود وضع ساختمانى و
عملى و روانى وجود ما نيز قابل انكار نيست و سلامت عقل و احساسات و عملى و روانى
وجود ما نيز قابل انكار نيست و سلامت عقل و احساسات و نظم اخلاقى و بسط قواى روحى و
معنوى نيز هم مانند بهداشت و سلامت بدنى و پيشگيرى بيماريهاى عفونى شايان توجه است
.)
(1161)
لزوم احياى معنويت
انسان ، به جز يك جنبه حقيقت را درك نكرده و روى درخت علم ميوه ممنوع را چيده است ،
ولى اين ميوه نارس بوده و ما را به همه چيز جز خودمان بينا كرده است . تكنولوژى
براى ما موجد ثروت و سلامت و آسايش و همه قسم تسهيلات زندگى گرديد، ولى خطاى بزرگى
در طرح ما راه يافت ، زيرا علوم زيستى خيلى از علوم ماده بى جان عقب افتاده و ما
قبل از آن كه به شناسايى جسم و جان خويش موفق شويم ، بر دنياى مادى تسلط شديم ،
انسان متجدد براى ماده اولويت قائل شد و معنى را در برابر اقتصاد قربانى كرد. اگر
انسان را فقط به فعاليت اقتصادى اش منحصر كنند، مانند آن است كه قسمت بزرگى را از
وى بريده باشند.)
(1162)
نويد الهى
قرآن شريف در چهارده قرن روزگار سعادت بخش و درخشانى را، كه حق در آن آشكار و حقيقت
بر آن حاكم و فرمانروا باشد، به بشر نويد داده و فرموده است .
(سنريهم
آياتنا فى الافاق و فى انفسهم حتى يتبين لهم انه الحق .
)
(1163)
ما در آتيه نشانه ها و آيات خود را كه در مجموعه جهان آفرينش و همچنين در ساختمان
انسان وجود دارد، به مردم نشان خواهيم داد تا بر آنان واضح و آشكار گردد كه خدا بر
حق است .
اين آيه با سين كه حرف استقبال است ، آغاز شده و خداوند مژده داده است كه در آينده
آيات آفاقى و انفسى را به موازات نظام حكيمانه آفرينش آگاه گردد و هم خود را بشناسد
و به جنبه هاى مادى و معنوى خويش واقف شود و بر اثر اين دو آگاهى ، حق بر عموم مردم
آشكار آيد و بشر به افتخار ايمان و خداپرستى نايل گردد.
گرچه دنياى امروز، من حيث المجموع ، در شناخت جهان و انسان پيشرفت هاى عظيمى نصيبش
شده و به مقدار قابل ملاحظه اى به آيات آفاقى و انفسى پى برده است ، ولى اين پيشروى
با موازنه و تعادل صورت نگرفته و در نتيجه حق و حقيقت به شايستگى آشكار نشده است و
جوامع بشرى آن طور كه بايد از نعمت ايمان به خداوند برخوردار نيستند.
|